0

شاکیان روز قیامت

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

شاکیان روز قیامت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثی که در این بیست و چند دقیقه خدمتتان داریم، بحثِ در قیامت حوادث زیادی هست، یک بحثش شکایت‌هاست؛ چه افرادی شکایت می‌کنند؛ یک بحثش شاهدهاست، چه کسانی شاهدند، گواه می‌دهند که ما هم بودیم، ما هم دیدیم، شاهدهایک بحث است، یک بحث اعترافات، قیامت همه اعتراف می‌کنند. حالا امیدوارم که چون آیات قرآن است در قلب همه‌ی ما اثر کند، قصّه را جدّی بگیریم. چه روزی شکایت می‌کنند؟ روز قیامت. شکایت‌هایی را هم که می‌کنند، نمی‌شود حاشا کرد. دست حرف می‌زند، می‌گوید: «با من سیلی تو سر مظلوم زدی، با من سرقت کردی، با من امضای ناحق کردی.» این‌هایی که می‌گویم، متن وحی است، وحی یعنی قرآن است، تاریخ و چیز دیگری نیست. انسان می‌پرسد، به دستش می‌گوید: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا؟» (فصّلت/ 21)، چرا علیه من شهادت می‌دهید؟ می‌گوید دست خودم نیست، چه‌طور یک قطعه گوشت در دهانت است به نام زبان، در دنیا با همین گوشت حرف زدی، در قیامت با این گوشت حرف می‌زنی، قدرت خدا فرق نمی‌کند. مثل برق است، برق چه وصل به لامپ باشد، لامپ کوچک، چه وصل لامپ بزرگ بشود، هر جا وصل به برق شد، روشن می‌شود، لامپ کوچک و بزرگ ندارد.
گاهی هم ممکن است بگوید که حالا که ما وقت مردنمان نیست، آقای قرائتی این حرف‌ها را می‌زنی برای چه؟! ما حالا اوّل زندگی‌مان است، ما هنوز عروس نشدیم، داماد نشدیم، کنکور نرفتیم، بچّه‌هایم بزرگ نشدند. در قرآن، در ذهنم هست که حدود چهارده تا «بَغْتَةً» هست، «بَغْتَةً» یعنی ناگهانی، یعنی باور نمی‌کرد، ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد، «بَغْتَةً» یعنی ناگهانی. تجربه هم نشان داده آدم وقتی به قبرستان می‌رود، می‌بیند عکس جوان با عکس پیرمرد یا بیش‌تر است یا به هم می‌خورد، یعنی این‌طور نیست که هر کس قبرستان رفت، پیر است و جوان‌ها هستند. معنای این هم این نیست که زندگی را رها کنیم، زندگی را، تخصّص، تعلیم، تربیت، رابطه با دنیا، رابطه با خودمان، تولید، سیاست، تلاش‌هایتان را بکنید ولی غافل نباشید. مثل خانواده‌ای که باید مواظب آب و برق و گاز و این‌ها باشد، از این‌ها غافل نباشد، ننشیند یک وقت بحث کند، ببیند که اِه، مهمان داشت، غذایش روی چراغ سوخت، از غذا غافل شد، از بچّه‌اش غافل شد، افتاد، پرت شد. چون انسان غافل که شد، همه‌ی مشکلات ما سر غفلت است.

1- خطر غفلت از قیامت
اصلاً انسان به دو دلیل گول می‌خورد، تقریباً تمام گول‌هایی که ما خوردیم، از دو راه است: یا غفلت بوده، یا شهوت بوده. جوانی که نشسته این فیلم را نگاه می‌کند یا این بازی را می‌کند، غافل از این هست که دارد جوانی‌اش را می‌دهد و این فیلمی که مدّت‌ها دید، چه به او اضافه شد؟ چه گیرش آمد؟ اولیای خدا لحظات خودشان را حساب می‌کردند. امیرالمؤمنین کفش‌های خودش را وصله می‌کرد و می‌گفت: «سبحان الله، سبحان الله، لا إله إلّا الله» گفتند: «چه می‌کنی؟» گفت: «دستم مشغول دوزندگی است، با این دستم وصله می‌کنم، می‌دوزم امّا چرا از زبانم کار نکشم؟!»
حتّی افرادی هستند که وقتی در جلسه‌ی عمومی هم می‌خواهند ذکر خدا بگویند، هم ذکر می‌گویند، هم لب‌هایشان تکان نخورد، یک جوری ذکر می‌گویند که لب تکان نخورد که این‌هایی که در جلسه نشستند بگویند این شیخ شده، حالا دارد برای ما جانماز آب می‌کشد. نه، نشسته حرف‌ها را هم گوش می‌دهد اما شما نگاه به لب‌ من کن، «لا إلهَ إلّا الله، لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِالله». معنای ذکر هم این نیست که جلسه‌ی دیگران را به هم زنیم، در شادی و عروسی‌شان نرویم، معنایش این است که بدمستی نکنیم، غافل نباشیم.
قرآن تعبیر تندی برای غافل دارد، می‌گوید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ» (اعراف/ 179)، این‌ها مثل چهارپا هستند، بعد می‌گوید: «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/ 179)، غافل است.
– از چه کسی غافل است؟
یک از خدا غافل است؛ از پیغمبران غافل است؛ از امام‌ها غافل است؛ از شهدا غافل است؛ از معلّم و مربّی‌اش غافل است؛ از والدینش غافل است؛ از همسایه‌هایش غافل است؛ از همشاگردی‌هایش غافل است؛ از روستایی که در آن بزرگ شده غافل است، تو بچّه‌ی روستایی بودی در محلّه‌ی فقیری، آمدی شهر دست به کار زدی، وضعت خوب شد، یک کاری در روستا بکن، لوله‌کشی است، آسفالتی است، درمانگاهی است، مدرسه‌ای است، چهار تا از این بچّه‌هایی که دستشان به دانشگاه نمی‌رسد، تو بچّه‌هایت دکتر و مهندس شدند، چهار تا از بچّه‌های روستا را کمک کن، از روستا غافل نشویم؛ از خودمان غافل نشویم.
شکایت‌ها. امروز دیگر گفتیم بنویسیم: شکایت‌ها، شهادت‌ها، اعتراف‌ها. از شهادت‌ها بگویم.
2- شکایت رسول خدا از مهجوریت قرآن
1- آن‌که قرآن می‌فرماید، می‌گوید پیغمبر شکایت می‌کند، آیه‌اش را هم بخوانم: «وَ قالَ الرَّسُولُ»، پیغمبر می‌گوید: «يا رَبِّ»، خدایا، «إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (فرقان/ 30)، خود این کلمه را من برای عزیزانی که یا استاد دانشگاه هستند یا معلّم‌اند، طلبه‌اند واعظند، خود این آیه را بگویم. «وَ قالَ الرَّسُولُ»، چرا می‌گوید «قالَ»؟ باید بگوید «یَقولُ»، شکایت پیغمبر روز قیامت است، روز قیامت هنوز نیامده، نیامده یعنی مضارع است، در آینده است ولی قرآن می‌گوید پیغمبر گفت، آخر چیزی را که نگفته، چرا می‌گوید گفت؟ باید بگوید: «یَقولُ الرَّسول» پیغمبر روز قیامت شکایت خواهد کرد، نمی‌گوید شکایت خواهد کرد، می‌گوید شکایت کرد، یک جمله‌ای دارند، می‌گویند که: «آینده‌ای که حتمی است، آدم نگاه گذشته می‌کند» مثل یک بچّه‌ای که پشت پشت می‌رود، روی پشت‌بام پشت پشت می‌رود، دارد پشت پشت می‌رود، مادرش می‌گوید: «افتید»، این که می‌گوید افتید، هنوز که نیفتیده ولی همین که پشت پشت می‌رود، خاطرش جمع است که دیگر می‌افتد یا ماشینی که بد رانندگی می‌کند با سرعت نابجا، «زد»، هنوز که نزده ولی می‌گوییم این با این رانندگی می‌زند، یا به او می‌زنند یا خودش به کسی می‌زند. می‌گوید: «وَ قالَ»، شکایت قطعی است، یعنی نه، کسی بگوید: «نه، پیغمبر ما را دوست دارد، ما اولاد پیغمبریم، ما سیّد هستیم، فلان جا، فلان جا کارهای خیر کردیم»، «وَ قالَ الرَّسُولُ»: پیغمبر گفت، یعنی حتماً خواهد گفت.
«رَسول» هم می‌گوید، چون خدا برای کلمه‌ی رسول یک ویژگی گذاشته، می‌گوید: «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ» (عنکبوت/ 18)، «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً» (انبیاء/ 107)، رسول یعنی سرچشمه‌ی همه‌ی رحمت‌ها، یعنی آن‌که منشأ رحمت است، شکایت می‌کند، آخر یک وقت یک کسی عصبانی است، عقده‌ای است، مشکل دارد، او شکایت می‌کند، می‌گوییم او تند است، بداخلاق است، آن کسی که «رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (انبیاء/ 107) هست، یعنی رحمت بی‌پایان روز قیامت شکایت می‌کند. چه‌قدر قصّه دردناک است که رحمت بی‌پایان شکایت می‌کند، «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ» (عنکبوت/ 18)، «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (انبیاء/ 107)، آن کسی که برای همه‌ی هستی رحمت است، از ما شکایت می‌کند.
«وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ»، کلمه‌ی «یا رَبِّ». در حدیث داریم دعایی که با «یا رَبِّ» باشد، مستجاب می‌شود، دعاهای قرآن تقریباً نود درصدش با کلمه‌ی «یا رَب» است.
3- مسلمانانی که از یهودیان بدترند
«إِنَّ قَوْمِي»، «إنَّ» یعنی حتماً، شک نکن. «قَومی» یعنی این‌ها مسلمانند، فکر نکن این‌ها یهودی‌اند، مسلمانند ولی مسلمان‌هایی که از یهودی‌ها بدترند. مسیحی‌ها در یک ماجرایی که بنا بود به مسلمان‌ها نفرین کنند، مسلمان‌ها هم به مسیحی‌ها نفرین کنند، پیغمبر آمد و سفارش کرد. استدلال کرد، معجزه آورد، انواع راه‌های هدایت را با مسیحی‌ها صحبت کرد. یکی از راه‌ها این است آخر کار گفتند: «بیایید نفرین کنیم؛ ما به مسیحی‌ها نفرین می‌کنیم، مسیحی‌ها هم به مسلمان‌ها نفرین ‌کنند، هر نفرینی عملی شد، معلوم می‌شود حرف او حق است.» این‌ها با رئیسشان تماس گرفتند، گفت: «باشه، طوری نیست ولی نگاه کنید پیغمبر با چه کسی می‌آید، اگر با دار و دسته و جمعیت آمد، نترسید، هارت و پورت است اما اگر دیدید با خانمش آمد و زن و بچّه‌اش آمد، پیداست که کسی که حاضر است زن و بچّه‌اش در معرض هلاک باشد، پیداست که راست می‌گوید.» مسیحی‌ها تا دیدند پیغمبر با پنج نفر آمد، امیرالمؤمنین، فاطمه‌ی زهرا، امام حسن و امام حسین. گفتند: «آقا، این‌ها با پنج نفر آمدند!» گفت: «بترسید، نفرین نکنید.» یعنی مسیحی‌ها همین که دیدند پیغمبر با اهل بیتش بود، حیا کردند، گفتند: «نه، ما به شما نفرین نمی‌کنیم» حیا کردند اما در کربلا مسلمان‌ها پسر پیغمبر را کشتند، حیا نکردند، باید می‌گفتند امام حسین با زن و بچّه‌اش آمده. یعنی گاهی وقت‌ها یک یهودی، یک مسیحی، می‌بینی معرفتش و عکس‌العملش بهتر از یک مسلمان است.
«إِنَّ قَوْمِي» شکایت می‌کند از قوم، «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ اتَّخَذُوا»، «اتَّخَذُوا»، «اتّخاذ» یعنی با علم و عمد، یک وقت آدم پایش را روی الله می‌گذارد، نمی‌فهمد، می‌نشیند رو به قبله ادرار می‌کند، نمی‌داند قبله این طرف است، ندانی طوری نیست اما یک وقت می‌بینی الله است، پایش را رویش می‌گذارد، «اتّخاذ» یعنی می‌داند و لج می‌کند، «اتَّخَذُوا»، نمی‌گوید: «کانَ الْقُرْآنَ عِندَهُم مَهْجُوراً»، می‌گوید قرآن مهجور است، با علم و عمد «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً». «مَهْجُوراً» می‌گوید، «مَتروکاً» نمی‌گوید، آن‌ها که قرآن را رها کردند، می‌توانست بگوید قرآن را ترک کردند، نمی‌گوید قرآن را ترک کردند، می‌گوید … «هاجَرَ» و «مَهجور» یعنی پرتش کردند، شما حساب کن هر روز روی تلویزیون کاغذ می‌کشی که این تلویزیون گردی نشود ولی می‌بینی چند هفته آمده گذشته، لای قرآن را هم باز نکردی که حدّاقل نگاهت به یک آیه‌ای بخورد، مهجور است.
برای آموزش انگلیسی، رانندگی، موسیقی، برای انواع آموزش‌ها معلّم خصوصی می‌گیری و پول خرج بچّه‌‌ات می‌کنی و غصّه هم نمی‌خوری، از انواع کامپیوترها و اینترنت‌ها استفاده می‌کنی اما تا حالا کسی شده یک معلّم خصوصی برای آموزش قرآن برای دخترش بگیرد؟ من می‌خواهم دخترم بتواند قرآن بخواند. پیغمبر از ما گله می‌کند، از باسوادها و بی‌سوادها.
4- ترجیح کتاب خالق بر کتاب مخلوق
یک، سراغ باسوادها برویم، خود بنده باسوادم، آقای قرائتی چند سالت است؟ هفتاد و پنج سال. چند سال است طلبه‌ای؟ شصت سال. شصت سال است طلبه هستی، در این شصت سال که طلبه بودی، کتاب مخلوق بیش‌تر خواندی یا کتاب خالق را؟ آیت الله مدنی شهید محراب یک روز آمد سر درس، نجف، شروع به گریه کردن کرد. شاگردها گفتند: «آقا مشکلی دارید؟! حادثه‌ای رخ داده؟!» گفت: «دیشب رفتم بخوابم، خودم را محاکمه کردم، دیدم جواب ندارم.» اسم آیت الله مدنی شهید محراب اسدالله بود، گفتم: «سیّد اسدالله، تو عمرت را کتاب خالق خواندی یا مخلوق؟» دیدم تمام کتاب‌هایی که در حوزه خواندم، کتاب مخلوق بوده، البتّه قرآن و حدیث هم لای کتاب‌ها هست اما محور کتاب خدا نبوده. یعنی مثلاً ما چند نفر را داریم که یک دور تفسیر قرآن دیده باشند. الآن عاشورا و تاسوعا که می‌شود، محرّم و صفر، هزارها جلسه‌ی عزاداری هست، باشد، حقّش است، امام حسین همه چیزش را داد، ما هم باید همه چیزمان را برای امام حسین بدهیم اما نباید به تعداد جلسه‌های عزاداری، جلسه‎ی تفسیر هم باشد؟ مگر پیغمبر نفرمود قرآن و حدیث از هم جدا نمی‌شوند؟ قرآن و اهل بیت جدا نمی‌شوند؟ شما نسبت به اهل بیت وفاداری کردید، برای اربعینش میلیون‌ها پیاده‌روی کردید، میلیاردها تومان پول خرج کردید، دستتان درد نکند، ذخیره‌ی قیامت باشد ان‌شاءالله اما برای قرآن چه کردید؟ چرا هر جلسه‌ هیئتی، همان جلسه‌ی هیئت تبدیل به جلسه‌ی قرائت قرآن بشود، منتها هیئت‌ها طول می‎کشد، قرائت قرآن بیست دقیقه بکشد، حالا تا نیم ساعت هم طول کشید، طوری نیست. پنج دقیقه، ده دقیقه، یک آیه‌ای، سوره‌ای را باز کنید، این برنامه‌ای که در جمهوری اسلامی پیاده شد، خیلی برنامه‌ی خوبی بود، تقریباً در همه‌ی مساجد بعد از نماز قرآن را باز می‌کنند، یک صفحه، یک کسی قاری می‌خواند، باقی‌ها هم گوش می‌دهند. قرآن مهجور است، یعنی باسواد ما نمی‌تواند بخواند، دانشگاهی‌ها از خودشان بپرسند، اساتید دانشگاه، آموزش و پرورش، تربیت معلّم، دانشگاه فرهنگیان، همه از خودمان بپرسیم چه‌قدر وقتمان را صرف فهم قرآن کردیم؟ گاهی هم منحرف می‌شویم، به اسم قرآن کار غلط می‌کنیم.
5- شیوه‌های نادرست حفظ قرآن
خود بنده نوه‌ام را مدرسه‌ی مهد قرآن فرستادم، قرآن حفظ کند، این معلّم بی‌سلیقه، مربّی بی‌سلیقه، آیه‌ای یاد این نوه‌ی ما داده بود، نوه‌ی ما چهار سالش بود که هیچ یک از مراجع شاید حفظ نباشد، «وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ» (مائده/ 3)، یک آیه‌ی سوره‌ی مائده است، پنج سطر هست، کلماتش هم همه سخت است، سخت‌ترین آیاتی که مراجع تقلید هم شاید حفظ نباشند، به یاد نوه‌‌ی من دادند، خب این مربّی، نمی‌دانم چه تعبیری بکنیم.
نمی‌دانم برایتان گفته‌ام یا نه، ممکن است گفته باشم، دو بار بشنوید، اگر هم یک بار نشنیدید، دفعه‌ی اوّلتان باشد، خوشمزه است. یک کسی پهلوی من آمد، گفت: «آقای قرائتی یک جایزه به من بده.» گفتم: «مگر تو چه کرده‌ای؟!» گفت: «من قرآن را از این طرفی حفظ هستم، یعنی از «وَ لاَ الضَّالِّينَ» (فاتحه/ 7) می‌گیریم تا بسم الله، یعنی از این طرفی!» گفتم: «همه‌ی قرآن را؟!» گفت: «بله» من قرآن را باز کردم، چند تا آیه خواندم، دیدم نه، از این طرف می‌خواند. خیلی زحمت دارد! قرآن را از دست راست خواندنش هم مشکل است، دیگر «وَ لاَ الضَّالِّين، مُسْتَقيم، نَسْتَعين»، از این طرفی بخوانیم تا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. بهتم برد!» گفت: «من تیزهوش هستم، از تیزهوش‌های ایران هستم، بیست سال هم هست کار کردم تا قرآن را این‌طوری حفظ کردم، حالا جایزه‌ی من چه هست؟» گفتم: عمر و جوانی‌ات را آتش زدی! آتش زدی به اسم قرآن! یک قرآن چاپ کردند که به قدری ریز است که همه‌ی قرآن در یک تابلو جا هست، این‌قدر ریزش کردند، از آن طرف هم من با چشم خودم قرآن دیدم که با جرثقیل ورق می‌زدند.
کارهایتان را زیر نظر یک اسلام‌شناس بکنید. افرادی هستند از پیش خودشان، مثلاً یک خانمی برمی‌دارد، یک مفاتیح می‌خرد، می‌نویسد که: «من حضرت زهرا را در خواب دیدم که گفت مثلاً شانزده مرتبه این کلمه را بگو یا این دعا را بخوان» بعد هم بلند می‌شود این را می‌نویسد، در مفاتیح می‌گذارد و بعد به این و آن می‌گوید، در مسجد می‌گوید. خانم ببخشید، شما چه کاره هستید؟! به تو چه که شانزده بار بگویم یا هجده بار؟! چه کسی گفته شانزده بار؟!
6- تسلیم بودن در انجام دستورات دینی
خود امامان ما یک کسی را که می‌دیدند خلاف می‌رود، مچش را می‌گرفتند. امام به یک کسی دعا یاد می‌داد، گفت بگو: ««يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ»، ایشان گفت می‌گویم: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»، امام فرمود: «أبصارش را ما نگفتیم هان، من به تو گفتم «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ»، یک چیزی هم از خودت اضافه رویش می‌گذاری.» (ر. ک به: كمال الدين و تمام النعمة، ج ‏2، باب 33، ح 50، ص 351 و 352) در فارسی هم می‌گوییم، می‌گوییم به او گفتیم برو کلاه بیاور، رفت سر آورد.
امام باز به یک کسی دعا یاد می‌داد، می‌‎گفت که: این دعا را بخوانید، «يُحْيِي وَ يُمِيت»، گفت: «يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي»، خدا زنده را مرده می‌کند و مرده را زنده می‌کند. امام گفت: «حرفت درست است اما من به تو چه گفتم؟» اگر گفتم سی و چهار متری گنج است، شما سی و پنج متری را بکنی، به گنج نمی‌رسی، سی و چهار بار باید الله اکبر بگویی، بعد سی و سه بار الحمدلله، سی و سه بار سبحان الله، این تسبیحات حضرت زهرا ثواب هزار رکعت نماز دارد (الكافي، ج‏3، كِتَابُ الصَّلَاة، بَابُ التَّعْقِيبِ بَعْدَ الصَّلَاةِ وَ الدُّعَاء، ح 15، ص 343)، اما بگویی حالا ما که سی و چهار تا می‌خوانیم، یک مرتبه بگو چهل تا بشود، من که گفتم سی و چهار متری گنج است، یک‌مرتبه بکن برو چهل متری، به گنج نمی‌رسی. آمپول را که می‌گویند بزن، می‌گویند در این رگ بزن، بگویی حالا فرق نمی‌کند، بالاتر می‌زنیم، بالاتر کلفت‌تر هم هست، هان. بابا آمپول جایش اینجاست، چرا بالاتر می‌زنی؟! می‌گویند این قرص را دوتایش را بخور، این قرص را نصفش را بخور، این را قبل از غذا، آن را بعد از غذا، چه طور تسلیم هستیم، هر چه گفتند. ناله‌های پیغمبر است که این‌ها با قرآن چه کردند، این‌ها خوبانشان هستند، حالا بدهایشان، جنایتکارهایشان که قرآن را آتش زدند، تفسیر به رأی کردند، غلو کردند، بیش از آن‌که خدا گفته بود، گفتند. مرز دارد. یکی از شکایت‌ها، شکایت پیغمبر از ما شکایت می‌کند.
7- تفاوت ظلم و زور در اداره کشور
دانشگاه ما، اگر وزارت علوم اقدام کرد، الحمدلله، می‌گوید: «مگر می‌شود دین اجباری باشد؟» دین اجباری نیست، مثلاً می‌گوید: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» (بقره/ 256)، در خود زمان ما، در مسئله‌ی حجاب و عفاف یا خیلی جاهای دیگر می‌گویند: «قرآن می‌گوید «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»»، این «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» یعنی چه؟ یعنی در عقیده زوری نیست، شما نمی‌توانی بگویی با زور من را دوستم داشته باش، عقیده این جوری است، هر کسی عقیده‌ی خودش را دارد، زوری هم نیست اما معنایش این هست که در عمل زور هست ما در اسلام داریم جاهایی که … یک کسی دستفروش بود، راه‌بندان کرده بود، آخر دستفروشی گاهی در جایی وسیع است، مزاحم کسی نیست، طوری نیست اما در یک کوچه‌ی تنگی دستفروشی می‌کرد، راه تنگ شده بود. امیرالمؤمنین دو، سه بار پیغام داد که: «آقا، کوچه را تنگ کردی» گوش نداد. حضرت فرمود: «برو ظرف‌های خرمایش را بردار»
یک کسی در یک باغی، یک درخت داشت، به هوای درخت می‌آمد سر می‌زد، یا الله نمی‌گفت. صاحب باغ گفت: «کلّ باغ مال من هست، یک درخت مال تو هست، تو به خاطر یک درخت یا الله نگفته می‌آیی؟! زن و بچّه‌ی من آمادگی ندارند، حجاب لازم را ندارند!» گفت: «من می‌آیم، من از تو اجازه نمی‌گیرم.» شکایتش را به پیغمبر کرد، گفت: «آقا، یکی از یاران شما، یک مسلمانی هست، یک درخت دارد، به اسم یک درخت هی مزاحم زن و بچّه‌ی ما می‌شود.» حضرت او را خواست، گفت: «آقا یک درخت را به این بفروش، برو یک جایی دیگر، یک درخت بخر که مزاحم نباشی.» گفت: «نمی‌خواهم» گفت: «دو برابر» «نمی‌خواهم» گفت: «سه برابر»، «نمی‌خواهم» پیغمبر گفت: «یک درخت را بفروش، یک جایی دیگر، یک باغ به تو می‌دهم.» گفت: «نمی‎خواهم» گفت: «من پیغمبر هستم، یک درختت را من قیامت شفاعت می‌کنم که خدا برای تو جبران کند.» گفت: «نمی‌خواهم» حضرت فرمود: «این آدم گردن‌کلفتی هست، درختش را قیچی کن، ببر، در کوچه بینداز» ما زور داریم، اگر کسی راه‌بندان می‌کند، باید گوشش را گرفت، کشید، نه هر راه‌بندانی، راه‌بندانی که واقعاً سبب اذیت مردم است.
یک کسی می‌آید بوق می‌زند، هر چه می‌گوییم: «آقا جان آ[ر اینجا مردم خوابیدند، این وقت روز بوق نزن، این حال ندارد از ماشین پیاده بشود، در خانه را بزند، همان در ماشین بوق می‌زند تا همه‌ی همسایه‌ها هم بیدار شوند. ما در اسلام، زور خوب است، ظلم بد است، آخر اشتباه ما این است که می‌گوییم: «چون ظلم بد است، پس زور بد است» نه، «زور خوب، زور خوب، زور خوب، ظلم بد است.» آدم باید زور داشته باشد، هم ظلم نکند، امیرالمؤمنین زور داشت، در خیبر را کند اما ظلم هم کرد؟ به مورچه ظلم نکرد.
به هر حال، گله‌ی پیغمبر، یک اقدامی بشود، حالا هم در آستانه‌ی مهر هستیم، دانشگاه‌ها باز می‌شود، دانشگاه‌ها خیلی، خیلی، بچّه مسلمان‌ها که خیلی‌هایشان با قرآن آشنا هستند الحمدلله، جمعی‌شان بلدند بخوانند، یک جمعی قرآنشان ضعیف است، آن کسی که قرآنش ضعیف است، تو که انگلیسی یاد گرفتی، بعضی شغل‌ها هست که باید انگلیسی یاد بگیرند، پزشکی، پزشک‌ها انگلیسی بلدند، خلبان‌ها انگلیسی بلدند، خود آموزش و پروش، دانشگاه، تو که انگلیسی بلدی، فارسی هم یاد بگیر، راحت‌تری. پیغمبر می‌گوید خدایا مسلمان‌ها سراغ قرآن نرفتند، رفتند قرآن را نمی‌توانستند بخوانند، خواندند غلط خواندند، آن کسی که درست خواند عمل نکرد.
حفظ قرآن، اگر تیزهوش است الحمدلله، حفظ قرآن نعمت خداست اما اگر سخت است، قرآن می‌گوید: «قَوْلاً»، بعد می‌گوید: «مَيْسُوراً» (إسراء/ 28)، «مَيْسُور»، «یُسْر» یعنی آسان، آسانت باشد، اگر تیزهوش هستی، برایت حفظ قرآن آسان است الحمدلله، ما ده میلیون، آقا فرمود: «ما ده میلیون حافظ قرآن داشته باشیم»، افتخار ما هست، خوب است اما اگر یک کسی برایش «میسور» نیست؛ یعنی نمی‌تواند حفظ کند، با زحمت حفظ می‌کند، بعد هم یادش می‌رود، از قرآن خاطره‌ی تلخ دارد. «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» (قمر/ 32)، «يَسَّرْنَا» آیه‌ی قرآن است، «مَيْسُور» آیه‌ی قرآن است، یعنی در قرآن می‌گوید روان. یک کلاس‌های روان، کلاس پنج دقیقه، کلاس ده دقیقه، زشت است لیسانس و فوق لیسانس ما، فوق دیپلم ما، دیپلم ما نتوانند قرآن بخوانند.
یکی از شاکیان قیامت، پیغمبر است، این را هم از قرآن، «وَ قالَ الرَّسُولُ»، «قالَ» گفته، «یَقول» نگفته؛ «رَسول» گفته، «نبی» نگفته؛ «یا رَبِّ» گفته، «یا الله» نگفته؛ «إنَّ» گفته، یعنی حتماً؛ «قَوْمِي» گفته، یعنی مسلمان‌ها؛ «إتَّخَذوا» گفته، نگفت تصادف شد، پایش را روی الله گذاشت، «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ» یعنی با علم و عمد پایش را روی قرآن گذاشته؛ «مَهجوراً» می‌‌گوید، «مِتروکاً» نمی‌گوید. آدم زمستان که می‌شود، رختخواب تابستانی را کنار می‌گذارد، تابستان که می‌شود، رختخواب زمستانی را کنار می‌گذارد ولی در کوچه نمی‌اندازد، پرت نمی‌کند، ‌کنار گذاشتن غیر پرت کردن است، می‌گوید: «مَهْجُور»، «اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ» یعنی این‌ها قرآن را طرد کردند، این یکی از شکایت‌هاست.
خب وقت داریم، شکایت دوّم را هم بگوییم؟ یک صلوات بفرستید، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
قرآن را آتش زدند، مسلمان‌ها چه کردند؟ سازمان‌های بین‌المللی چه کردند؟ این مهجوریت قرآن است که مسلمان‌های وارفته، حاکمان بی‌عرضه باید از خودشان عکس‌العمل نشان بدهند. امیرالمؤمنین به بعضی از یارانش می‌گفت: «دشمنان حسّاسند، تیزهوش، فعّال، شما وارفته هستید.»
حدیث داریم امام بعضی آیات را می‌خواند، می‌گفت: «من از این آیه اگر شاگردش را پیدا می‌کردم که اهل باشد، تمام علوم اسلامی را از این آیه بیرون می‌کشم.» به یک عوام بگویی: «نفت چی هست؟» می‌گوید: «نفت همین است که در چراغ است.» اما همین نفت دست دنیای پتروشیمی که می‌افتد، صدها نوع مواد از این نفت بیرون می‌کشد. هر حرفش یک نکته دارد، هر جمله‌اش یک نکته دارد. من یک وقت در تفسیر نور به آخر قرآن رسیدم، رسیدم به «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ»، حدود هشتاد نکته از این سوره‌ی یک سطری گیر من آمد، کوچک‌ترین سوره‌های قرآن، سوره‌ی «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/ 1-3)، سوره‌ای است که با بسم الله اش چهار تا آیه هست، چهار تا آیه هست، یکی‌اش بسم الله است، یک سوره‌ی سه آیه‌ای، چهار آیه‌ای، می‌گوید هیچ کس نمی‌تواند مثل قرآن را بیاورد، چون قرآن گفته یک سوره بیاورید ولو سوره‌ی کوچک، (هود/ 38)، من بساطم را جمع می‌کنم. یک خورده دقّت کردیم، خدا لطف کرد، حدود هشتاد نکته از این، که این هشتاد تا نکته را سی، چهل تایش را در تفسیر نور آوردیم، تازه من ملّا نیستم، من نه فقیهم، نه فیلسوفم، نه عارفم، نه هیچ، طلبه‌ی معمولی هستم ولی به این سوره یک خورده دقّت کردم، هشتاد نکته، چه کسی می‌تواند یک سطر حرف بزند، «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ»، چرا گفته: «إنّا»، چرا نگفته «إنّی». «أَعْطَيْنا»، چرا نمی‌گوید: «آتَيْنا»، قرآن را می‌گوید: «آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني‏» (حجر/ 87)، وقتی می‌خواهد بگوید من به تو قرآن دادم، می‌گوید: «آتَيْنا»، وقتی می‌خواهد ب‌گوید به تو زهرا دادم، می‌گوید: «أَعْطَيْنا»، فرق بین «آتَيْنا» و «أَعْطَيْنا» چه هست؟ «کَوثَر» فرقش با «کَثیر» چه هست؟ بعد هم می‌گوید: «فَصَلِّ»، «فاء» یعنی فوری. «صَلِّ» یعنی نماز شکر. «صَلِّ لله» نمی‌گوید، می‌گوید: «صَلِّ لِرَبِّکَ». تمام حروفش نکته داشت، آیا خواهد شد زمانی بیاید که دانشگاه ما، آموزش و پرورش ما به قرآن توجّه خاصّی بکند، تفسیر قرآن مطرح بشود، از همه‌ی منبری‌ها و واعظ‌ها تقاضا کنید آن مقداری که سخنرانی می‌کنی، یک نصفش را، مثلاً بناست بنده بیست دقیقه صحبت کنم، ده دقیقه‌اش را دو تا آیه تفسیر کنم که خدا در قرآن این را گفته، ده دقیقه‌اش را هم حالا شعر، تاریخ، تفسیر، تحلیل سیاسی، هر کاری می‌خواهی بکنی بکن اما این‌طور نباشد که از اوّل منبر تا آخر منبر یک آیه تفسیر نشود، هم از منبری‌ها بخواهیم، هم از امام جمعه‌ها بخواهیم که خیلی‌هایشان انجام می‌دهند، بسیاری از امام جمعه‌ها یکی از خطبه‌ها را تفسیر می‌گویند. منتها تفسیر دو تا شرط باید داشته باشد: یکی عوام بفهمد؛ یکی خواص بپسندد. بعضی تفسیرها خیلی علمی است، عوام نمی‌فهمد، «بیانٌ لِلنّاس» نیست، «بیانٌ لِلخَواص» هست، قرآن می‌گوید: «هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ» (آل عمران/ 138)، یعنی تفسیر را مردم باید بفهمند. «ناس» بچّه‌ی چهارده ساله ناس است، یعنی باید تفسیر جوری گفته بشود که بچّه‌ی چهارده ساله هم بفهمد، دانشمندان هم که خواندند، نکته‌ای از آن دربیاورند، عوام بفهمد، خواص بپسندد.
من خودم پای منبر آقایی بودم، حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم که چه می‌گوید، آخرش دعا که می‌کرد، گفتم خدایا نمی‌دانم چه چیزی می‌گوید ولی اگر حرف‌هایش حسابی است، الهی آمین. گفت: «خدایا انوار باطنیه‌ی ما را با ملکوت أعلی تطبیق بفرما» گفتم: «خدایا نمی‌دانم چه چیزی می‌گوید ولی اگر حرف حسابی است، الهی آمین.» حرف را باید عوام بفهمند، خواص هم بپسندد.
من یک دعا می‌کنم، آمین بگویید. خدایا ما را مورد شکایت پیغمبر در قیامت قرار نده. ما همه امید داریم که پیغمبر شفیع ما باشد، نه شاکی ما، روز قیامت از ما شفاعت کند، حالا تازه روز قیامت می‌خواهد شکایت ما را بکند، وای به حال کسی که شفیعش، شاکی‌اش بشود. خدایا ما را مورد شکایت پیغمبر و اهل بیتش قرار نده.

پنج شنبه 4 آبان 1402  12:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها