اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در این جلسه میخواهیم بحثی را مطرح کنیم که در قرآن خیلی اصرار دارد مطرح کند و آن بحث ثبت و کشف اعمال است. ایمان به این خیلی مهم است، اگر ما بدانیم یک، ریز و درشت کارهای ما دیده میشود؛ دو، شنیده میشود؛ سه، نوشته میشود؛ چهار، ثبت میشود؛ پنج، حفظ میشود؛ شش، پروندهها گشوده میشود، باز میشود؛ با دقّت و حسابی. در قرآن آیه زیاد داریم و این مقدارش هم چند دقیقهای باشیم، با هم یعنی در خدمت قرآن بنشینیم. آیاتش، امروز با اینکه بحث پرآیه هست امّا آیهها آسان است:
1- ثبت اعمال انسان توسط فرشتگان
1- مثلاً «کتاب»، همه میدانند «کتاب» یعنی کتاب، نوشته، میگوید: «إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُون» (یونس/ 21)، «رُسُلَنا»: فرستادههای ما، ملائکه، «يَكْتُبُونَ»: مینویسند، چه چیزی را؟ «ما تَمْكُرُون»: آن چیزهایی که مکر، تدبیرهای شما را مینویسند، لازم نیست حرف بزنی، نیّتت را هم مینویسند، لازم نیست دست به عملی بزنی، دست به عمل نزده، همین که برای یک فتنهای، فسادی طرّاحی کردی، طرّاحی شما هم ثبت میشود، این خیلی مهم است. حتّی بعضی روایات داریم که نیّت بد، حسابی نوشته میشود، میگفت من دست به کاری نزدم، نیّتم بود که فلان جلسه را بروم، فلان فیلم را ببینم، فلان کلاهبرداری را بکنم، رفتم در فکرش ولی انجام ندادم، میگوید همین که رفتی در فکرش، مینویسند. پناه بر خدا.
2- «سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ» (مریم/ 79)، در آینده هم حرفهایی را که خواهی زد، مینویسیم. نگویی این مال گذشته است، هم گذشتهها را مینویسیم، هم آیندهها را مینویسیم، «سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ».
3- «وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ» (انبیاء/ 94)، باز وقتی که میگوید ما کاتبیم، مینویسیم، میگوید: «إِنَّا»، یعنی حتماً، «إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ»؛ «وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ» یعنی برای او مینویسیم، برای هر کسی جدا جدا مینویسیم، پروندهها قاطی نمیشود. خیلی مهم است، «إِنَّا» میگوید، «إِنَّا» یعنی حتماً، لام «لـَ» یعنی حتماً، برای او، مخصوص او، هر کسی هم پروندهی مخصوص دارد.
4- «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (یس/ 12)، یعنی نه که کارهایش را مینویسیم، آثار کارهایش را هم مینویسیم. یعنی نمیگویند فلانی یک کبریت آتش زد، یک کبریت آتش زدن یک کار است، این کبریت را به یک به سیگار زدی، یک سیگار سوخت یا به کشتی بنزین در اقیانوس زدی؟ آثارش را هم مینویسیم. ممکن است شما کارت کوچک باشد، یک کبریت آتش زدی، امّا این کبریت را بردی نزدیک بنزینی، این هم منبع بنزین و لذا میگوید که: «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا»، کارهای گذشته را مینویسیم، آثارش را هم مینویسیم. گاهی وقتها انسان یک کف برای یک نفر میزند، تشویقش میکند، نباید تشویقش کند، کار غلطی کرد ولی شما که کف زدی، این آقا تا روز قیامت هر چه کار خلاف بکند، تو هم که او را تشویق کردی، شریک در جرم هستی.
2- تشویق گنهکار، مشارکت در گناه
«وَ آثارَهُمْ»، خیلی کارها را آدم انجام میدهد، خبر از آثارش ندارد، یک کسی را تحقیر میکند … دزد حرفهای بود، چند بار او را گرفتند و به زندان بردند، عاقبت رسیدند به اینکه او را اعدامش کنند، چون دست از کارش برنمیدارد. لحظهی اعدام دزده گفت: «مادرم را بیاورید، من او را ببینم.» مادر دزد را پهلوی دزد آوردند، شب اعدام مثلاً، به مادرش گفت: «مادر، من را میخواهند اعدام کنند، شما زبانت را در دهان من بگذار!» خب مادر است دیگر، «باشه». مادر زبانش را در دهان پسرش گذاشت، پسر دزد گاز گرفت! جیغ مادر بلند شد. اینها را جدا کردند، گفتند: «چرا همچین کردی؟!» گفت: «این مادر اوّل یک تخم مرغ دزدیدم، به من گفت باریکلا، تخم مرغ دزدی به مرغ دزدی تبدیل شد، مرغ دزدی به پول دزدی تبدیل شد، پول دزدی شد شغل حرفهای من. اگر روز اوّل به من یک آفرین نمیگفت، من دزد حرفهای نمیشدم و الآن من را اعدام نمیکردند.»
گاهی وقتها یک آفرین، یک کف زدن، یک شرکت، اینها مهم است. اگر خواسته باشیم جامعهی ما اصلاح بشود، نیروی انتظامی و پلیس و پاسدار و بسیج و نصیحت و منبر و واعظ و اینها، اینها گاهی یک اثراتی دارد، امّا باید پلیس درونی باشد؛ یعنی آدم باید معتقد باشد، این کار ثبت میشود، ضبط میشود، بازرسی میشود، حساب و کتاب میشود.
5- آیهی دیگر بخوانم: «وَ كُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ» (قمر/ 52)، «زُبُر» و «زَبور» یعنی پرونده. «كُلُّ شَيْءٍ»، تمام کارهایتان پرونده میشود. «وَ كُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ»، هر کاری را که انجام دادند، «فِي الزُّبُرِ»، «زُبُر»، «زَبور» در نامه، در کتاب ثبت (6:13) میشود.
6- «وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» (زخرف/ 80)، مأمورین ما مینویسند برای شما.
7- آیهی دیگر، «كُلُّ صَغيرٍ وَ كَبيرٍ مُسْتَطَرٌ» (قمر/ 53)، «كُلُّ صَغيرٍ»، کار کوچک باشد یا بزرگ باشد؛ «مُسْتَطَر»، سطر به سطر نوشته میشود؛ یعنی کلمهای واگذار نمیشود.
8- «أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ» (مجادله/ 6)، ما حساب کارهایت را داریم، تو خودت کارهایت را فراموش کردی.
آیههای مهمّی است. افرادی این آیهها را میخواندند، گریه میکردند.
3- علم خداوند به ریز و درشت کارهای انسان
9- ریز کارهای ما، خدا دید، «إِنَّني مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» (طه/ 46)، خدا به موسی و هارون میگوید: من با شما هستم، حرفهایتان را میشنوم، «وَ أَرى» میبینم کارهایتان را.
10- آیهی دیگر میگوید: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» (علق/ 14)، انسان نمیداند که خدا او را میبیند؟! گیرم یک مشتری را گول زدیم، جنس قلّابی فروختیم، کمفروشی کردیم، زیادفروشی کردیم، گرانفروشی کردیم، حق و ناحق کردیم. حضرت در بازارها راه میرفت، یک جنسی را که میدید آوردند بفروشند، دست در زیر جنس میکرد، زیر و رو میکرد، ببیند زیر جنس هم با رویش یکی است؟ یا نه، جنس خوب را رو میگذارد که مشتری جلب بشود ولی زیرش آشغال است یا جنس متوسّط است. حتّی فرمودند که در سایه که میفروشی، عیب کار معلوم نمیشود، جنسی که میخواهی بفروشی، چراغ را روشن کن، زیر نور بفروش که مشتری ببیند، اگر عیبی دارد، این پارچه اگر رنگش رفته، نخش پیدا شده، پاره شده، معلوم باشد.
آیات قرآن است، یک بار دیگر میخوانم:
– «إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُون» (یونس/ 21)، نکتهی آیه این است که لازم نیست کار انجام بدهی، فکر بد هم بکنی، مینویسند، «تَمْكُرُون»، مکر یعنی تدبیر، تدبیر تو هم نوشته میشود، گرچه به عمل نرسد. تو فکرش را کردی. برویم مثلاً این غذا را بخوریم، این غذا حرام بود، برویم فلان جلسه شرکت کنیم، در آن جلسه گناه بود، بعد هم پشیمان شدی، میگوید خب همین فکرت …
– «سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ» (مریم/ 79)، حرفهای آیندهات را هم مینویسیم، نگویید: «خب این حرفها مال گذشته است»، هم گذشته را مینویسیم، هم آینده را.
– حتماً هم مینویسیم، «وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ» (انبیاء/ 94)، پروندهی شخصی. هر آیه یک نکتهی جدیدی دارد هان. یک آیه میگوید فکرت را هم مینویسیم، یک آیه میگوید برای هر کسی یک پرونده مخصوص به او (9:06) داریم، «لَهُ كاتِبُونَ».
– «وَ كُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ» (قمر/ 52)، «كُلُّ شَيْءٍ» یعنی استثنا ندارد؛ «كُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ» یعنی همهی کارهایت را مینویسیم. نگوییم حالا بچّه بودیم، یک کاری کردیم، جوان بودیم، یک کاری کردیم، یک غلطی کردیم، کلّ کارها را مینویسیم.
– حسابش را هم داریم، «أَحْصاهُ اللَّهُ»، «أَحْصاهُ اللَّهُ»، «إحصاء» یعنی با دقّت میشماریم، فلّهای نیست، مثقالش را هم حساب میکنیم.
هیچی ندارم بگویم من، یک دعا میکنم، شما هم آمین بگویید: «خدایا به آبروی پیغمبران و اوصیای آنها و به آبروی محمّد و آل محمّد پروندهی ما که پر از خلاف است، پاک، همهی ما را ببخش و بیامرز. یک تقوایی که وقت گناه بتواند ما را نگه دارد، به همهی ما مرحمت کن.»
4- انتشار پرونده اعمال در قیامت
خب این مال ثبت، حالا وقتی که ثبت شد، باز هم میشود، یا نه؟ ممکن است پرونده بشود ولی پرونده روی میز نباشد، مفتوح نباشد، باز نباشد. میگوید: «نه، پرونده را باز میکنیم»، برای باز کردن چند تا آیه داریم. تا حالا آیاتی که خواندم، مال ثبت این کارها بود، حالا میخواهم بگویم ثبت که شد، این پرونده باز هم میشود. گاهی وقتها یک فیلمی میگیرند، فیلم بدی است، گاهی وقتها این فیلم بد را به همهی فضاهای مجازی هم میفرستند؛ میگوید: «نه، هم فیلمهایتان را میگیریم، هم پخش میکنیم.»
آیات پخش:
– «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» (تکویر/ 10)، «صُحُف»، صحیفه، یعنی پرونده. پروندهها «نُشِرَتْ»، باز میشود، نشر، انتشارات یعنی چه؟ پروندهها باز میشود، یعنی هم ثبت میشود، هم لو میدهیم.
– «وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَميعاً» (ابراهیم/ 21)، آیهی دیگر میگوید که: همهی مردم بارز، بارز یعنی روشن، هیچ چیزی پشت پرده نمیماند. «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق/ 9)، روز قیامت همهی اسرار لو میرود، خیلی مهم است، «وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَميعاً»، مبارز یعنی خودش را سینه سپر کرده، آمده جلو؛ «بَرَزُوا»، یعنی روز قیامت برای خلق خدا باز میشوند.
امام سجّاد میفرماید: «روز قیامت نگاه به راستم میکنم و نگاه به چپم میکنم، میبینم هر کسی یک کاری کرده که روز قیامت نجاتش بدهد، من باید دستم خالی باشد، من که دستم خالی است باید چه کنم؟» «وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَميعاً».
– آیهی دیگر، «بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ» (انعام/ 28). «بَدا لَهُمْ»، «بَدا» یعنی لو میرود، لو میرود برای اینها «ما كانُوا يُخْفُونَ»، آن چیزهایی هم که مخفی بوده، لو میرود.
در دنیا هم گاهی خدا از این کارها میکند هان، زلیخا وقتی عاشق یوسف شد، میخواست با او خلوت کند، همهی درها را بست، نمیگوید: «غَلَقَ»، میگوید: «غَلَّقَ» (یوسف/ 23)، «غَلَقَ» یعنی بست؛ «غَلَّقَ» یعنی سفت بست. نمیگوید: «غَلَّقَت الباب»، نمیگوید در را سفت بست، میگوید: همهی درها را بست. نمیگوید به کنیزهایش گفت در را ببندید، خود زلیخا شخصاً، زن شاه بود، کنیز داشت، گفت خودم باید ببندم که خاطرم جمع بشود قفل شده. در را بست یک «غَلَقَ»، «غَلَّقَ» یعنی سفت بست، «أبواب» (یوسف/ 23) همهی درها را بست، «غَلَّقَت» یعنی با دست خودش بست، بنا بود که هیچ کس نفهمد، خدا لو داد. همهی دنیا قصّهی عشق زلیخا به یوسف را فهمیدند. در دنیا هم گاهی اینطور میشود، خوب که برنامهریزی میکنی که کسی نفهمد، میبینی همه فهمیدند، در دنیا هم همینطور است. «بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ» (انعام/ 28)، لو میرود همهی چیزهایی که قایم کرده بودند.
آیهی دیگر «يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ» (قیامة/ 13)، به انسان خبر داده میشود، «بِما قَدَّمَ» کارهای گذشتهات این بود، این بود، این بود، «وَ أَخَّرَ» کارهای اخیرت هم این بود، این بود، این بود، یعنی نگوید خیلی خب حالا اینقدر پرونده هست که پروندهی ما فراموش میشود، اینقدر خلاف کردیم که خلافهای ما دیگر پیدا نیست. «يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ» یعنی به خودش هم خبر میدهیم. گاهی وقتها پرونده را باز میکنند، محاکمه میکنند ولی خود طرف خبر ندارد، اینکه میگوید: «يُنَبَّؤُا» یعنی به خودش هم حالی میکنیم، این کلمات خیلی مهم است، «يُنَبَّؤُا» بار دارد، میگوید به خود مجرم هم خبر میدهیم، به قول دادگستریها تفهیم اتّهام میشود. «يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»، هم کارهای گذشته را به او میگوییم این بود، این بود، این بود، هم آینده را میگوییم این بود، این بود، این بود.
خب پس تا حالا چه گفتیم؟ ده، دوازده تا آیه تقریباً خواندیم که یک، کارها ثبت میشود و دو، این ثبتشدهها باز میشود. ثبت شدن یک کار است، باز کردن پرونده هم یک کار دیگر است.
خب حالا تقسیم پروندهها:
5- تفکیک پرونده خوبان و نیکان از بدان و گنهکاران
نیکوکاران یک پرونده دارند، خلافکاران یک پرونده. پروندهی نیکوکاران، قرآن میفرماید: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ» (حاقّة/ 19)، «یَمین» دست راست، نامهی نیکوکاران، پروندهشان را به دست راستشان میدهیم، نیکوکار نگاه میکند میبیند برنده شد، لغزشهایش بخشیده شده، ضعفهایش جبران شده، گناهانش بخشیده شده، میگوید: «هاؤُمُ» (حاقّة/ 19)، «هاؤُمُ» یعنی بیایید، بدوید بیایید، عربیهایی که میخوانم قرآن است، «هاؤُمُ» بدوید، «اقْرَؤُا كِتابِيَهْ» (حاقّة/ 19)، بیایید کتاب من را بخوانید، در پروندهی من سفید است، در پروندهی من نقطهی سیاه نیست یا نقاط سیاه را خودم قبل از مرگم جبران کردم، مال مردم را خورده بودم، کلاه سر مردم گذاشته بودم، خیانت کرده بودم، همه را جبران کردم، خدا من را بخشید. توبه هم معنایش این نیست که فقط توبه کنیم، در قرآن کلمهی «توبه» و «تابَ» و «تابُوا» تنهایی نداریم، میگوید: «تابُوا … وَ آمَنُوا» (اعراف/ 153)، «تابُوا وَ أَصْلَحُوا» (بقره/ 160، نساء/ 146)، «تابوا و اعملوا صالحا»، توبه باید یک آثاری هم داشته باشد، اگر خلاف کردیم، باید دست از کارمان برداریم، یک عزمی میخواهد، یک ارادهای میخواهد. افرادی پروندهشان سفیدِ سفید است، میگوید: «هاؤُمُ» بدوید، «اقْرَؤُا» قرائت کنید، بخوانید، «كِتابِيَهْ»، بیایید کتابِ، نامهی من را بیایید بخوانید، پاک پاک است. «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» (حاقّة/ 20)، من میدانستم یک همچین روزی هست و حسابم را ملاقات خواهم کرد، من در دنیا یاد قیامتم بودم، نمیگفتم من و او را در یک قبر نمیگذارید؛ موسی به دین خود، عیسی به دین خود. بعضی گناهان اثر دارد، نمیشود گفت، شما در یک کشتی که نشستی، اگر صندلی خودتت را هم سوراخ کنی، نمیتوانی بگویی: «بابا صندلی خودم است، میخواهم سوراخ کنم»، اگر صندلی سوراخ شد، آب آمد، همه با هم غرق میشویم. نمیشود گفت: «آقا، ما خانهی خودم است، سیگار خودم است»، شما همین که سیگار کشیدی، دودش در حلق بغلی هم میرود، نگو: «به من ربطی ندارد»، به ما ربط دارد. گاهی وقتها در گفتوگوها میگویند: «آقا، این مشکل تو هست»، مشکل تو، مشکل من هم هست، اگر همسایهی من گرسنه باشد و من شکم سیر بخوابم، گرسنگی او پای من هم نوشته میشود. (مكارم الأخلاق، باب 7، فصل اوّل، ص 137) من و او را در یک قبر نمیگذارند ولی عمل تو را در اعمال ثبت میکنند. (17:04) قبرمان دوتاست امّا اعمالمان یکی است، یک وقت میبینی دو نفر را در یک قبر نمیگذارند ولی گناهان او را به گردن او میاندازند.
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ» (حاقّة/ 25)، یک عدّه نامه دست چپش است، نگاه میکند میبیند عجب، «يا لَيْتَني لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ» (حاقّة/ 25)، کاش نامه را نداده بودند، تا نامه دستم نیامده بود، یک امیدکی داشتم، امّا الآن دیگر هیچی، «يا لَيْتَني لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ»، کاش کتاب را به من نداده بودند، «يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ» (حاقّة/ 27)، کاش هر چه بود و نبود تمام میشد، بود و نبود تمام میشد، دیگر پرونده مختوم میشد، حذف میکردیم، «يا لَيْتَني لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ».
6- یادکرد قیامت، عامل کنترل چشم و گوش و زبان انسان
این نامه دست راست و دست چپ تعبیراتی دارد، «أصحاب شمال» (واقعه/ 41)، «أصحاب یمین» (واقعه/ 27 و 38 و90 و 91، مدّثّر/ 39)، «َأَصْحابُ الْمَيْمَنَة» (واقعه/ 8، بلد/ 18)، «أَصْحابُ الْمَشْئَمَة» (واقعه/ 9، بلد/ 19)، اینها جملاتیست متفاوت، با معنی متفاوت ولی حقیقتش یک جمله (18:12) هست، میخواهد بگوید پروندهها قاطی نمیشود، خوبان یک پرونده دارند، بدها یک پرونده دارند.
– خوبها را قرآن میگوید که: «فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً» (إسراء/ 71)، کسانی که روسفید هستند، ظلم به آنها نمیشود، هیچ ظلم نمیشود.
به خوبها وقتی نامه نشان میدهند، میگوید: «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» (حاقّة/ 20)، من در دنیا فکر قیامت بودم. «فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيَةٍ » (حاقّة/ 21)، یک عیش و زندگی رضایتبخشی دارد، خوشِ خوش است؛ «في جَنَّةٍ عالِيَة » (حاقّة/ 22)، در باغی عالی؛ «قُطُوفُها دانِيَةٌ» (حاقّة/ 23)، شاخهها نزدیک. میگوید برای استفاده از میوههای بهشتی لازم نیست نردبان و بالابر و چوب بلند و دراز داشته باشید، «قُطُوفُها دانِيَةٌ»، یعنی دم دست است، میوههای بهشتی را بکنی، جایش پر میشود.
یک خاطره دارم، برایتان بگویم. جعبهی دستمال کاغذی این نزدیکها نیست؟ خب جعبهی دستمال کاغذی را دیدهاید دیگر. یکی از دوستان میگفت: من منبر رفتم، این آیه را میخواندم که میوههای بهشت را بکنی، جایش پر میشود. یک بچّه آنجا نشسته بود، ده، سیزده ساله، حرف را شنید، گفت: «آقا دروغ است، مگر میوه را که کندی جایش پر میشود؟! این دروغ است.» میگفت: من فکری بودم برای بچّه، در جمعیت چه بگویم. یک بچّه دیگر آنجا نشسته بود، گفت: «نخیر آقا، دروغ نیست، درسته، دستمال کاغذی آنجا بود، بلند کرد، گفت: ببین دستمال کاغذی هست، یک ورق که کندی، یکی دیگر جایش میآید، دوّمی را که کندی، سوّمی جایش میآید، سوّمی را کندی، چهارمی جایش میآید، پس میشود یک چیزی دربیاید، جایش پر بشود، مثل همین دستمال کاغذی که روی میز ما هست.» میگفت یک سیزده ساله خرابمان کرد، رسوا شدیم روبهروی جمعیت، یک سیزده سالهی دیگر ما را نجات داد.
ما در مقابل شبهاتی که به بچّهها القاء میکنند، باید جواب اینها را به بچّهها یاد بدهیم، همچین پرسیدند، همچین بگوییم. مثلاً میگویند من و او را در یک قبر نمیگذارند. بله، در یک قبر نمیگذارند امّا عملتان به هم واکنش نشان میدهد. شما اگر یک قابلمهی غذایی درست کنی، برنجش یک سمت باشد، نمیدانم زعفرانش یا عدسش، ماشش، خورشتش یک سمت باشد، اینها در یک قابلمهی جداست امّا به هم طعم پس میدهد. یک میوهای که بو دارد را در یخچال بگذاری، در یخچال این بو به همهی میوه سرایت میکند، این مهم است. یک آفرین، یک انتقاد، یک توبیخ، یک عکس، یک فیلم، یک کلمه، یک قلم، گاهی وقتها هم یک غذایی میخورد، غذا کار خودش را کرد، نباید گفت: «حالا یک غذا خوردیم.»
یک خاطره بگویم. میگویند هارون الرشید، طاغوت زمان امام رضا یک نفر را خواست، گفت: «تو رئیس قوّهی قضائیه شو، قاضی القضاة، رئیس قاضیها باش، یک و یا معلّم فرزندانم باش، کار فرهنگی، کار قضایی و یا اینکه یک ناهار پهلوی ما بخور، یک کار اجتماعی است، عاطفی.» گفت: «من قاضی جور بشوم که گناه است، چون هارون الرشید طاغوت است، من هم در نظام طاغوتی قاضی بشوم؟! آن که نه، معلّم بچّهها هم بشوم، گرگزاده عاقبت گرگ شود، گرچه با آدمی بزرگ شود، آن هم نه ولی یک ناهار طوری نیست، میخوریم، مشکلی ندارد.» ناهار را که خورد، غذا خیلی خوشمزه بود، به هارون الرشید پیشنهاد کرد، گفت: «آقا من ناهار خوردم ولی هم قوّهی قضائیه را قبول میکنم، هم تربیت بچّههایت را.» یعنی آن لقمه کار خودش را کرد.
7- خطر کوچک شمردن کارهای زشت و ناپسند
گاهی وقتها شما میگویی: «این که چیزی نیست» ولی همین که چیزی نیست. گاهی وقتها یک متلک شوخی میکنیم، گاهی وقتها آبروی یک کسی را میریزیم، میگوییم: «آقا شوخی کردم!» آقا یا شوخی کردی یا جدّی کردی، آبروی من را بردی، با این کلمه و این حرکت، آبروی من را بردی، من اگر یک طلا بردارم، مثل میخ درست کنم، در چشم شما بزنم، چشم شما را از بین ببرم، بعد بگویم: «آقا طلا بود!» حالا یا طلا بود یا میخ بود، من کور شدم، نمیشود گفت این شوخی بود. حالا این بچّهی خودم بود، شما بچّهی خودت را میتوانی خرابش کنی؟! پدر و مادر حق دارد دختر و پسر خودش را خراب کند؟ پدر هستی، مادر هستی، عمو، دایی، برادر هستی امّا حق نداری هر کاری بخواهی، بکنی.
ما سه رقم پرونده داریم:
1- یک پرونده، هر فردی یک پرونده دارد که قرآن میگوید: «طائِرَهُ في عُنُقِهِ» (إسراء/ 13)، پروندهاش را گردنش آویزان میکنیم، این یکی است؛
2- هر امّتی هم یک پرونده دارد، «كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا» (جاثیه/ 28)، هر امّتی یک پروندهای دارد، مثل خطّ سیاسی میگویند این حزبیها، آن حزبیها، پروندهشان چه هست، پروندهی جمعی. پروندهی تکی و پروندهی جمعی داریم؛
3- یک پرونده هم داریم که مال کلّ عمل انسانهاست، یعنی پروندهی مادر است، یعنی همهی افراد، هر کاری کردند، در همان پرونده هست. سه رقم پرونده هست.
مدّت توقّف در قیامت برای این پروندهها و مکتوبات چهقدر است؟
برای هر فردی مراحلی دارد. از امام پرسیدند: «آیات قرآن بعضیهایش به هم نمیخورد، مثلاً یک جا میگوید فریاد میزنند، لعنت میکنند، نفرین میکنند، گریه میکنند، حرف میزنند، یک جایش میگوید زبانشان بند میآید، حرف نمیتوانند بزنند. خب حرف میزنند یا حرف نمیزنند؟ یک آیه میگوید حرف میزنند، یک آیه میگوید حرف نمیزنند.» امام فرمود که: قیامت مواقف زیادی دارد، پنجاه موقف دارد، برای بعضی موقفها زبان باز میشود، میگوید هر چه میخواهید بگویید، در بعضی موقفها زبان بسته میشود.» (التوحید، صدوق، باب 36، ح 5، ص 254 تا ص 261 و بحار الأنوار، ج 7، ص 126)، گاهی وقتها هم اوّل که زبانشان باز میشود، دروغ میگویند، «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ» (انعام/ 23)، عربیهایی که میخوانم، قرآن است، میگوید: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ»، به خدا قسم ما مشرک نبودیم. بابا یک عمری مشرک بوده، حالا آنجا حاشا میکند. وقتی حاشا میکند، زبانش بند میآید، میگوید خیلی خب، دست و پایت حرف میزند. دست شهادت میدهد که بله، با من دزدی کرد، با من کلاهبرداری کرد، با من کمفروشی و اختلاس کرد، با من امضای ناحق کرد، با من … اینهایی که میخوانم، قرآن است، قرآن میگوید که: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا» (فصّلت/ 21)، انسان به دستش میگوید: «چرا روز قیامت علیه من شهادت میدهی؟!» میگوید: «دست خودم نیست، همان قدرتی که به این گوشت زبان اجازه داد حرف بزند، حالا به این گوشت دست اجازه میدهد که حرف بزند، برای خدا که فرق نمیکند، «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ» (فصّلت/ 21)، خدا من را به زبان آورد، همان خدایی که هر چیزی را به زبان درمیآورد.» بعضی وقتها هم برای بعضی ممکن است زبان باز بشود، برای بعضی بسته بشود؛ افراد مختلفند، پروندهها مختلف است، مثل یک کسی که در دادگاه به یک کسی اجازه میدهند که حرف بزند، چون حرفش با منطق است، از خودش دفاع عاقلانه میکند، بعضی وقتها اجازه نمیدهند حرف بزند، میگویند: «تو حرف نزن، چهار دفعه حرف زدی، چهار تا دروغ بود، تهمت بود.» مواقف در قیامت زیاد است، پنجاه موقف گفتند، در هر موقفی از یک چیزی سؤال میکنند، حقّ پدر و مادر، حقّ همسایه، حقّ مردم، حقّ دولت، حقّ فقرا، حقّ شهدا. هر پروندهای درش یک چیزی بسته میشود، حالا اینهایی که گفتم از باب نمونه بود که گفتم. یک معنایش هم این است که یک جا اوّل زبانشان باز است، دروغ میگویند، فکر میکنند میتوانند کلک بزنند، وقتی همه چیزی لو رفت، مثل اینکه مجرم را به دادگاه میبرند، اوّل میگوید من نبودم، با ما نبوده، اوّل همه را حاشا میکند، بعد وقتی عکس را نشان دادند، فیلم را نشان دادند، سرش را پایین میاندازد، میگوید: «بله، من بودم.» اینکه یک عدّه حرف میزنند، یک عدّه حرف نمیزنند، اوّل حرف میزنند، وقتی دیدند دروغ میگویند، زبانشان بند میآید، دیگر، پس همهی اینها ممکن است باشد در این معنا. برای بعضی زبان باز میشود، برای بعضی بسته میشود؛ در یک زمانی باز میشود، در یک زمانی بسته میشود؛ یک سری گناهها باز میشود، یک سری گناهها بسته میشود. این ماجرای پروندهها.
انسان هم چند رقم پرونده دارد:
1- کارهایی که خودش با دست خودش انجام داده؛
2- کارهای که شریکی انجام داده؛
3- کارهایی که شریک هم نبوده، خودش هم انجام نداده ولی کمک کرده. شریک نبوده ولی یک وامی داده، این با پول آن وام، شراب درست کرده، کارخانهی شرابسازی درست کرده. خودش شرابخوار نیست، شریک شرابخوارها هم نیست امّا وامی که گذاشت، در اختیار کارخانهی شرابسازی بود. پس یا خود انسان گناه کرده، یک پرونده است یا شریک شده، یک پروندهی دیگر است یا راضی بوده، همین راضی بوده خیلی مهم است.
در یکی از جبههها یک نفر به حضرت علی علیه السلام فرمود: «کاش فلانی بوده، پیروزی ما را میدید.» حضرت فرمود: «مگر قلبش با ما نیست؟» گفت: «چرا، قلبش با ما هست.» فرمود: «همین که قلبش با ما هست، راضی به کار ما هست، در این پیرزی شریک است.»
حرفهایی را از قرآن زدم، نمیدانم اینها را خود من چه خواهم کرد. خدایا همهی لغزشهای ما را ثبت شده و نشده را، کوچک و بزرگ را، ریز و درشت را، حقّ الله و حقّ الناس را، همهی لغزشهای ما را ببخش، یک ایمانی به ما بده که وقت گناه خودمان را کنترل کنیم.