در نظام بین الملل و حتی در نظام طبیعی اصلی وجود دارد که ورود به یک بحران با شماست اما خروج از آن دیگر با اختیار شما نخواهد بود. خصوصا اینکه ورود به یک بحران ناشی از غلبه احساسات ولو به حق و بدون محاسبات چند وجهی و عدم درک پیچیدگی ها و ابعاد آن بحران باشد که آنگاه نتیجه اش قطعا فاجعه بار خواهد بود.
هیچ شکی در این نیست که در منازعات و درگیری های چند دهه گذشته میان اسرائیل و فلسطین، همواره حق با فلسطینی ها بوده و اسرائیلی ها متجاوزو غاصب هستند، اما در عالم واقع این ارزیابی تغییری در واقعیت میدانی و نابودی اسرائیل نمی گذارد.
برخی از تحلیلگران بر این باورند که حماس راه دیگری جز عملیات ۷ اکتبر نداشته و لذا برای گشایش راه تنفس و یادآوری مظلومیت فلسطینی ها، مجبور شد دست به عملیات ۷ اکتبر زده تا شرایط غیر انسانی زندان بزرگ غزه را در نزد جهانیان به تصویر بکشد.
اگرچه نگاه حق طلبانه و اصالتِ مبارزه با ظالم و متجاوز دارای بار ارزشی است اما در یک جنگِ روشنِ نابرابر کسانی که مرگ را بر ننگِ تسلیم ترجیح می دهند، ارزیابی دقیقی از ابعاد فاجعه انسانی که بخش اجتناب ناپذیر این نوع جنگ های نابرابر است ندارند. چرا که بسیاری از اوقات با پذیرش مرگ، در واقع ممکن است خود را بالکل از معادلات حذف نموده و یا از میزان تاثیرگذاری خود بکاهند یا شرایطی را فراهم کنند که نهایتا بهانه ای به دست ظالمان و غاصبان برای به نهایت رساندن جنایات خود بدهند.
نگاه ترجیحِ مرگ بر زندگی ننگین در فردیت می تواند یک انتخاب باشد اما تسری این نگاه در امر اجتماعی و سیاسی و بطور مشخص منازعات، چندان مقبول نبوده و قابلیت اجرا ندارد.
چالداران را قبل آنکه صفویه به اوج برسد ، مریدان صفوی و به زبان امروز نیروهای نیابتی و تحریکات مریدانی چون شاه قلی در آناتولی سبب ساز شدند و آن شد که نمی بایست می شد.
با این وجود تاریخ و گذشت زمان نشان داد که تاکتیک ترک مخاصمه و حتی گریز از میدان جنگ برای رسیدن به هدف راهبردی همیشه مذموم نیست. اگر شاه اسماعیل از چالداران نمی گریخت، دیگر شاه عباسی نبود که بعدا انتقام چالداران را بگیرد و ایران را به عظمت برساند و ممکن بود ایران بالکل از دست برود.
توجه داشته باشیم که جهان سیاست و قدرت، جهان واقع است و رویا در آن جایی ندارد.
جنگ فلسطینی ها و اسرائیلی ها را از هر منظر که نگاه کنیم، خواه جنگ حق و باطل، جنگ اسلام و یهودیت صهیونیسم، جنگ ظالم و مظلوم و یا یک جنگ داخلی صرف، به نظر می رسد که هیچگاه پیروز مطلق نخواهد داشت. حتی اسرائیل با همه حمایت های غربی ها و در راس آنها آمریکا توان نابودی فلسطینی ها را نخواهد داشت. این جنگ و فجایع رخ داده در آن، همواره بستر جنگی دیگر خواهد شد تا زمانی که اسرائیلیها و فلسطینی ها به واقعیت های موجود تن داده و با توجه به ظرفیت ها و واقعیت های میدان به راه حلی دست یابند که مبتنی بر عدالت، انصاف و انسانیت باشد.
موضعگیری ها و صف بندی های جهانی و منطقه ای و ظرفیت های تاثیرگذاری این موضعگیری ها نشان می دهد که اسرائیل و غرب به دنبال حذف حماس از غزه هستند و برخی طرفداران آنها نیز از هم اکنون کار حماس را تمام شده می دانند اما واقعیت این است که داستان غزه و فلسطینی ها همچنان ادامه خواهد داشت.
در این میان ما به عنوان ایران توجه داشته باشیم که امر کشورداری و عقلانیت حکمرانی بر آن، متفاوت با اداره یک جریان نهضتی و جنبشی می باشد. در بحران غزه ضروریست با کنترل احساسات، نیروهای متاثر از خویش را بگونه ای مدیریت کنیم که وارد معرکهای بدون بازگشت و زمین بازی که طراحش ما نیستیم نشوند. بازوها را می توان بازسازی کرد به شرطی که بدنه از خطرات مصون بماند.