اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحثی که خدمتتان میخواهم ارائه بدهم، هجوم به قرآن در صدر اسلام است. اگر امروز کشورهایی، غربی قرآن را آتش میزنند، یا حمایت میکنند از آتشزنندهی قرآن، اینها از قدیم بوده و روز به روز روزگار آنها هم سختتر شده. چند سال پیش دانمارک یک غلطی کرد، جسارت به قرآن کرد، بعداً ما یک سفری به غرب داشتیم، به دانمارک رفتم، خانهی امام جمعه. امام جمعهی دانمارک میگفت: «از وقتی توهین به قرآن شده، توجّه مردم دانمارک به قرآن بیشتر شده که این چه کتابی است که به آن جسارت میکنند! اصولاً کار به قرآن هم نداشته باشیم، غیر قرآن،
1- جهل و بی ادبی، ریشه جسارت به قرآن
اصولاً جسارت کار سه گروه است: 1- بیسواد؛ 2- بیادب؛ 3- بیحوصله. کسی اگر سواد داشته باشد، ادب هم داشته باشد، حوصله هم داشته باشد، میگوید: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ» (بقره/ 111)، بیایید با هم بحث کنیم، گفتوگو کنیم، آن کسی که به جای گفتوگو، حمایت کشوری را جلب میکند و قرآن را آتش میزند، این یا سواد ندارد یا سواد دارد، ادب ندارد، یا سواد دارد، ادب هم دارد، حوصله ندارد، میخواهد همینطور فحش بدهد برود، نمیایستد که بگوید ثابت کن. وقتی غروب عاشورا امام حسین و اصحابش را کشتند، خانوادهی امام را اسیر کردند، زینب کبری قسم خورد، قسم زینب کبری غیر از قسم من و شماست، گفت والله قسم، عربی کلام زینب را بگویم: «و الله لا تمحوا آثارنا»، یزید به خدا قسم شما آثار ما را از بین نمیبرید، هنوز عاشورا تمام نشده، مردم برای زیارت اربعین ثبتنام میکنند، روی کرهی زمین همهی رئیسجمهورها با هم بمیرند، یک تشییع جنازهی یک میلیونی راه نمیافتد، بعد هزار و چهارصد سال، دهها روز قبل از اربعین پیادهروی کربلا، «و الله لا تمحوا»، «لا تمحوا»: یعنی محو نمیکنید، «آثارنا».
به هر حال راجع به قرآن مطالبی را میخواهم بگویم. امام حسین فرمود: «و لِعَمْری»، این جمله هم مال امام حسین است، «لِعَمْری» یعنی به جان خودم قسم، «فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ»، امام، امامت، رهبری کرهی زمین حقّ کسی است که «الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ» (الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، كتاب الإمام الحسين ع إلى أهل الكوفة، ج 2، ص 39)
رهبری کرهی زمین باید دست چه کسی باشد؟ کسانی که اسلحه دارند، زور دارند، پول دارند. نه، عقیدهی ما این است، هر کسی حق ندارد رهبری کند، «مَا الْإِمَامُ»، کسی روی کرهی زمین حقّ رهبری ندارد، «إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ»، باید با محوریت کتاب آسمانی باشد. یعنی اگر شما قرآن را دست بگیری، تمام آیات رهبری، همهاش رهبرهای فعلی را کنار میگذارد، میگوید اینها به درد رهبری نمیخورند.
2- نفی اطاعت از مفسدان و فاسقان
اطاعت از رهبری، کلمهی اطاعت هست، «لا تطع»، یعنی اطاعت نکن، یعنی گوش به حرفش نده، یعنی این رهبر نیست. «لا تتبع»، دنبال این نرو، این به درد رهبری نمیخورد. چند تا «لا تطع»، «لا تطیعوا»، «لا تتبع»، «لا تتبعوا» داریم، حدود بیست تا در قرآن داریم، «لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً» (انسان/ 24)، کسی که گنهکار است یا اهل کفران است، این به درد رهبری نمیخورد «لا تطع»، به من میگوید پیروی نکن. وقتی به من میگوید پیروی نکن، یعنی چه؟ یعنی او به درد رهبری نمیخورد:
– «لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهين» (قلم/ 10)، از آدمهای پست اطاعت نکن.
– «لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا» (کهف/ 28)، آن کسی که غافل از خداست، او هم به درد رهبری نمیخورد، گوش به حرفش ندهید.
«وَ اتَّبَعَ هَواهُ» (کهف/ 28)، آن کسی که دنبال هوی و هوسش هست، گوش به حرفش ندهید، «وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا»ً (کهف/ 28)، کارهایش میزان نیست، تعادل در کارش نیست، افراطی است، این هم به درد رهبری نمیخورد.
– «لا تَتَّبِعْ»، برویم سراغ «لا تَتَّبِعْ»، پیروی نکن، از چه کسی؟ «سَبيلَ الْمُفْسِدينَ» (اعراف/ 142)، آدم اگر مفسد است، فساد میکند، اهل فساد است، گوش به حرفش نده، به درد رهبری نمیخورد.
– «لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفين» (شعراء/ 151)، کسی که ولخرج است، اسراف دارد، گوش به حرفش نده، او هم به درد رهبری نمیخورد.
شما وقتی قرآن را باز میکنی، این قرآن میگوید که نه، نه، نه، تمام رئیسجمهورها، تمام رهبران دنیا را میگوید که اگر اسراف میکنند نه، فساد میکنند نه، غافل از وظیفهی شرعی، غافل از خدا هستند نه، افراطی هستند نه، اهل کفرانند نه، بیست دفعه گفته اینها به ددرد رهبری نمیخورند، یعنی ای مردم شما «لا تُطِعْ» یعنی اطاعت نکنید، «لا تُطيعُوا»، هم «لا تُطِعْ» داریم، هم «لا تُطيعُوا»، هم «لا تَتَّبِعْ» داریم، هم «لا تَتَّبِعُوا»، یکیاش مفرد است، یکیاش جمع است. وقتی قرآن کتابی است که میگوید هیچ حکومتی را حق نمیپذیرد، کودتا را قبول نمیکنم، چون زور است، جانشینی را قبول نمیکنم، چون این آقا ولیعهد است، وقتی هم مُرد، باید پسرش شاه بشود، مثل زمان رضا شاه، چه کسی گفت رضا شاه، شاه بشود؟! بر فرض رضا شاه، شاه شد، بعد از رضا شاه، پسرش، بعد از پسرش، نوهاش، چه کسی گفت این را؟! به چه مبنایی؟ سوادشان بیشتر است؟! کمالشان بیشتر است؟! ایثارشان بیشتر است؟! چه خدمتی کردند؟ ببیند قرآن که رهبر را میگوید باید چه کسانی باشند، قانون، چه قانونی باشد، قرآن هیچ قانون بشری را قبول نمیکند، جز قانونی که ریشهی عقلی و وحیانی داشته باشد. خب این قرآن را آتش میزنند، میگویند این زیر آب ما را میزند.
3- حکومت و قانون، بر اساس کتاب خدا
بعد از عاشورا بحث را گوش میدهید، امام حسین فرمود: «فَلَعَمْرِي»، به خدا قسم، «مَا الْإِمَامُ»، کسی حقّ امامت و رهبری جامعه و کرهی زمین را ندارد، «إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ»، تمام حرفهایش براساس کتاب آسمانی باشد، «الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ»، عدالت، بهپادارندهی عدالت است، «الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ»، عقایدش، عقاید الهی باشد، «الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ» جلوی هوی و هوس و شهوتش را بگیرد. یک کلمه میگوید که: «من دوست دارم در عرب قهرمان بشوم!» سردار قادسیه هوسی در صدّام حسین بود، من باید قهرمان عرب بشوم، عراق را به هم ریخت، ایران را به هم ریخت، کویت را به هم ریخت، سه تا کشور را آتش زد برای اینکه هوس دارد، خب این رهبر بشود؟! رهبر باید کسی باشد که دنبال هوس نباشد. در مراجع تقلید به ما گفتند از کسی تقلید کن که چند تا شرط داشته باشد، یکیاش: «صَائِناً لِنَفْسِهِ» (الإحتجاج، طبرسی، ج 2، احتجاج أبي محمد الحسن بن علي العسكري ع في أنواع شتى من علوم الدين، ص 458)، «صائِن» با صاد، یعنی جلوی نفسش را بگیرد.
خب دعوا هم سر افراد هم نیست، دعوا سر اسلام است. به چه دلیل؟ قرآن یک آیه دارد، میگوید: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في رَبِّهِمْ» (حج/ 19)، دعوا سر خدا دارند، ما میگوییم: «قانون الهی، رهبر الهی»، آنها میگویند: «نه، الهی نگویید، هر کس را ما انتخاب کردیم، هر چی مردم خواستند»، حالا اگر مردم همجنسبازی را دوست داشتند، همجنسبازی قانونی بشود! «هذانِ خَصْمانِ»، این «اخْتَصَمُوا في رَبِّهِمْ»، برای من هم نو بود، به آن توجّه نداشتم. میگوید: «دعوا سر خداست»، آنها میگویند: «ما»، ما میگوییم: «نخیر شما، خدا»، دعواست، از اوّل هم اینطور بوده، حال هم اینطور هست، آینده هم اینطور خواهد بود، دعوا سر این است که خدا چه گفته، یا خلق خدا چه گفتند؟ دو تا را ما پهلوی هم نمیگذاریم مثل منافقین این کار را میکردند، میگفتند: «به نام خدا و خلق خدا»، ما میگوییم: «فقط به نام خدا»
4- واکنش های مثبت و منفی نسبت به قرآن
حالا مردم دربارهی قرآن، این قرآن است و مردم دربارهی قرآن چند رقم هستند؟ هم مثبت هستند، هم منفی. اوّل مثبتهایش را بگویم.
– عدّهای میشنوند و ایمان میآورند: «قُرْآناً عَجَباً … فَآمَنَّا» (جن/ 1 و 2)، عربیهایی که میخوانم قرآن است. «قُرْآناً عَجَباً» (جن/ 1)، گروهی از جن عبور میکردند، صدای قرآن را شنیدند، همان در کوچه ایستادند، گوش دادند چه صدایی میآید؟! چه آیاتی؟! چه کسی این آیات را میخواند؟! چه کسی این آیات را میخواند؟! «قُرْآناً عَجَباً»، عجب قرآن عجیبی است! «فَآمَنَّا»، پس عدّهای چون بنزینی هستند، با اوّلین کبریت آتش میگیرند.
– عدّهای بعد از شنیدن، باز هم میخوانند که ایمانشان زیاد بشود، قرآن یک آیه دارد، میفرماید: «تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً» (انفال/ 2) یک آیه داریم: «آمَنَّا»، یک آیه داریم: «زادَتْهُمْ إيماناً»، یعنی عدّهای با شنیدن قرآن ایمان میآورند، عدّهای با شنیدن آیات بعد ایمانشان زیاد میشود.
دیگر چه؟ ولی بعضیها نه، یک آیه را قبول ندارند، مثلاً میگوید که: «من نماز میخوانم، ولی خمس نمیدهم. خمس میدهم، زکات نمیدهم. خمس و زکات میدهم، مکّه نمیروم. یک آیهای را که حالش را دارم انجام میدهم، یک آیهای را که حالش را ندارم، انجام نمیدهم.» من دیدم خانمی را در مسجدالحرامِ مکّه، دید طواف شلوغ است، گفت: «من طواف نمیکنم، من همینجا مینشینم!» گفتیم: «بابا حاج خانم هستی، سالها در نوبت بودی، کلّی پول دادی، این همه راه را تا کعبه، تا داخل مسجدالحرام آمدی، بلند شو، کمکت میکنیم طواف کن!» گفت: «من حال طواف ندارم!»، نشست و طواف نکرد. هستند افرادی حجاب را قبول ندارد، ربا را قبول ندارد که حرام است، مشورت را قبول ندارد، میگوید: «هر چه من گفتم»، «ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى» (غافر/ 29)، فرعون میگفت: مشورت چیه؟! هر چه من گفتم، استبداد مطلق، هر چه من گفتم، «ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى».
– عدّهای تهمت میزنند، حالا تهمتها زیاد است. اگر طلبهای پای سخنرانی باشد، این آیات را یادداشت کند، در این ده، بیست دقیقه، ده، بیست تا آیه را من میگویم، هر آیهای نیم دقیقه یا یک دقیقه یا کمتر یا بیشتر.
1- تهمت میزنند: «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ» (انفال/ 31)، «أساطیر»، افسانه، اینها واقعیت ندارد، یک چیزهایی به هم میبافند، یافتنی نیست، بافتنی است. «قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ» (انبیاء/ 5)، خوابهای پریشان است که پیغمبر به زبان میآورد، اینها وحی نیست، خواب پریشان دیده.
2- عدّهای میگفتند: «اصلاً شما هم گوش ندهید، ما که گوش نمیدهیم، شما هم گوش ندهید»، «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآن» (فصّلت/ 26)، این قرآنی که این برایتان میخواند، شما گوش ندهید.
3- گاهی میگویند: «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» (انفال/ 31)، قرآن چیز تازهای نیست، ما هم مثلش را میتوانیم انجام بدهیم، قرآن چیز تازهای نیست.
5- تخفیف ها و تحریک ها برای مقابله با قرآن
یک دقیقه عنایت کنید، توجّه کنید، یک مطلبی را میخواهم بگویم. این قرآن چند بار تخفیف داده، هی کوتاه آمده، مثل یک نردبانی که میگوییم :«آقا ده تا پلّه دارد، برو بالا»، میگوید: «نمیتوانم بروم»، میگویم: «از ده تا پلّه، دو تایش را برو بالا»، میگوید: «دو تایش را هم نمیتوانم بروم بالا»، میگویم: «یکیاش را برو بالا»، میگوید: «یکیاش را هم نمیتوانم بروم بالا»، میگوییم: «یک تکانی به خودت بده». قرآن خیلی تخفیف داده، اوّل گفت: «مثل قرآن بیاورید»، مثل قرآن یعنی چه؟ یعنی 114 سوره، آیهاش این است: «فَأْتُوا بِكِتابٍ» (قصص/ 49)، عربیهایی که میخوانم قرآن است، مثل قرآن کتابی بیاورید که 114 سوره دارد. اینها نتوانستند بیاورند، یکمرتبه از 114 سوره، 104 سورهاش را بخشید، گفت: «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ» (هود/ 13)، ده تا سوره بیاورید، نگفت سورهی بزرگ یا سورهی کوچک، سورهی کوچکها مثل «قُلْ هُوَ اللَّه»، «يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، سورههای یک سطر، دو سطری. همهی قرآن را بیاورید، نیاورند؛ ده تا سوره از این 114 سوره بیاورید، نیاورند. یک تخفیف دیگر، فرمود یک سوره بیاورید، ده تا هم پیشکشتان، «فَأْتُوا بِسُورَةٍ» (بقره/ 23 و یونس/ 38)، همهاش آیههای قرآن هست هان. همهی قرآن: «فَأْتُوا بِكِتابٍ» (قصص/ 49)؛ ده تا سوره « بِعَشْرِ سُوَرٍ»، یک سوره «فَأْتُوا بِسُورَةٍ». آخرش میفرماید یک نکته بگویید، «فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ» (طور/ 34)، یک مطلبی بگویید، سوره هم نمیخواهید بگویید، یک مطلبی مثل قرآن بگویید. اینها چه کردند؟ جنگها کردند، چه جوانهایی شهید شدند، چه زنهایی بیوه شدند، چه آثار تخریبی را از جنگ را تحمّل کردند امّا مثل … ممکن است بگویید آقا ما مثل قرآن چرا نمیتوانیم بیاوریم؟ ما فارس هستیم، اگر عرب بودیم، میآوردیم. من از شما سؤال میکنم، آیا روی کرهی زمین عرب کافر داریم یا نه؟ بله، عربهایی داریم که کمونیست هستند، اصلاً خدا را قبول ندارند، زبان مادریشان هم عربی است، آخر ما هم میتوانیم، آقای قرائتی تو ایرانی هستی، یا کاشانی هستی، ما بلد نیستیم. نه، میگوید برو پهلوی عربهای کمونیست، که هم عرب هستند، هم باسوادند، تحصیلات دانشگاهی دارند، دشمن اسلام هستند، بعد زبان مادریشان هم عرب است، خب اینها چرا نتوانستند مثل قرآن بیاورند؟! چهار تا تخفیف دارد، چهار مرحله تحریک کرد، خیلی مهم است هان، چهار تا تخفیف، همهی قرآن، ده تا سوره، یک سوره، یک نکته، هی تخفیف داد. از آن طرف هم چهار دفعه سیخ زد، یا الله، «إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (بقره/23 و یونس/ 38 و هود/ 13 و قصص/ 49)، اگر راست میگویید مثل قرآن بیاورید. عربیهایی که میخوانم قرآن است، «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ» (یونس/ 38) ، هر کس که میتوانید، امروز که فضای مجازی و اینترنت هست، کرهی زمین با هم رابطه دارد، از هر کس میخواهی، «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ»، دعوت کن هر کسی را دلت میخواهد، از تمام مغزهای متفکّر شرق و غرب استفاده کنید، «إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»، اگر راست میگویید. یک جای دیگر میگوید که از همهی مغزهای مفکّر دنیا دعوت کنید. یک جا میگوید: «لَنْ تَفْعَلُوا» (بقره/24)، تو که هیچی، جدّ و آباءات هم نمیتواند مثل قرآن را بیاورد. چند مرحله تخفیف، چند مرحله تحریک، آخرش هم جنگها کردند، جزیهها دادند ولی مثل قرآن را نیاورند.
6- انواع تهمت ها به رسول خدا
موضوع بحث چی هست؟ موضوع بحث این است که خیز گرفتن در برابر قرآن کار امروز نیست که آتش میزنند، در زمان خود پیغمبر هم به قرآن این هجومها میشد. یک هجوم این بود، میگفتند که: «لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ» (انعام/ 124)، جبرئیل که بر پیغمبر نازل میشد، جبرئیل بر من نازل شود، خب یعنی باید هر روزی میلیونها دفعه جبرئیل نازل بشود، این تابلو را همه بخوانید، نه باید به خود من … غافل از اینکه خدا میگوید: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» (انعام/ 124)، خدا میداند جبرئیل کجا نازل بشود، هر چیزی ظرفیتی دارد، قلب سلیم و قلب منیب و وصل به غیب و عبادتهای شبانهروزی و اخلاص و ایثار و صدها کمال باید جمع بشود تا جبرئیل نازل بشود؛ یعنی کمالات پیغمبر جبرئیل را پایین میکشد، اینطور نیست که جبرئیل خودش بیاید که بگوییم: «چرا رفت پهلوی او، بیاید پهلوی من؟!»، پیغمبران ما یک کمالاتی داشتند که آن کمالات باعث میشد که جبرئیل نازل بشود، نذری نیست که لب در بایستیم، هر کسی آمد، یکی به او بدهیم، برود، جبرئیل امروز بر این نازل شد، فردا بر او نازل شد، جبرئیل نازل میشود بر کسی که کمالاتش جبرئیل را بکشاند پایین، «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» (انعام/ 124).
– گاهی نسبت سحر میدادند، میگفتند، همین که «لما جاءهم»، گفتند: «هذا سحر مبین»، این سحر است، این جادوگری است. چند تا تهمت تا حالا گفتم؟ افسانه است، اساطیر؛ ساده است، ما هم میتوانیم مثل قرآن بگوییم، اگر بخواهیم «لقلنا مثل هذا»، سحر است.
میگفتند: «چرا جبرئیل به پولدارها نازل نشد؟!» «قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَريقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً» (مریم/ 73) کفّار میگفتند: «آخر فلان فامیل پولش که بیشتر از این است!»، پیغمبر میگفت: «کلام خداست»، او میگفت: «پول دارد»، به خاطر پولش باید بر او …
– تکذیب. قرآن میگوید: «أَ لَمْ تَكُنْ آياتي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ» (مؤمنون/ 105)، یعنی تکذیب میکردند، قبول نمیکردند. شاید هم در زمان ما تعجّب نیست باور کردن اینکه آدم معجزه را ببیند، قبول نکند، شما حساب کن انقلاب به دست امام خمینی درست شد، مردم حمایت کردند، یک عدّه هم امام و انقلاب را ول کردند، رفتند حدود هفده هزار نفر را ترور کردند، منافقین، حالا منافقین خودشان و رهبرشان چه کمالی داشتند که امام خمینی نداشت؟ علمش؟ شجاعتش؟ عشقش به مردم؟ سادهزیستیاش؟ اطرافیانش؟ چه کمالی منافقین داشتند که جوانهای ما گول خوردند. از آن طرف آب میآید، میگوید که: «من میگویم عاشورا پیراهن سیاه نپوشید، پیغام ما به شما این است که محرّم پیراهن سیاه نپوشید!» خب تو چه کسی هستی؟! ننهات کیه؟! بابات کیه؟! چرا رفتی آنجا؟! چند دلار گرفتی، این حرف را زدی؟! دلیل تو چیه؟! حالا ما از اینجا گوش به حرف او بدهیم؟! توقّعی هم دارند. به لطف خدا امسال عاشورا پررنگتر از سالهای قبل بود. اصولاً هر وقت اینها میگویند نه، ما میگوییم آره، یعنی رمز رشد ما این است که ببنیم او چه میگوید، هر چه او گفت، ضدّش را انجام بدهیم. روایات هم داریم که در تشخیص روایات ببینید مخالفین شما چه میگویند، هر چه مخالفین شما گفتند، شما این طرفش را بگیر.
آیهای دیگر، میگوید: «وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها» (لقمان/ 7)، آیات قرآن که خوانده میشود، «كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها»، انگار نشنیده است، یعنی گوشش را به نشنیدن میزند، چشمش را به ندیدن، شتر دیدی ندیدی، «وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها».
7- برخورد مستکبران با قرآن کریم
یک روز، یکی از خلفای بنیامیه که حکومت دستش بود، گفت: «ببینیم آیندهی حکومت ما چه میشود»، قرآن را برداشت، به قرآن گفت که: «من الآن که پادشاه شدم از بنیامیه، آیندهی من وضعم چه جوری است؟» لای قرآن را باز میکنم، به من بگو آیندهی حکومتم چه میشود؟ تا قرآن را باز کرد، این آیه آمد: «وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنيدٍ» (ابراهیم/ 15)، یعنی باختند ستمگران لجباز. به قرآن گفت: «به من میگویی لجباز؟! تو من را سب کردی، من تو را از بین میبرم!» به قرآن جسارت کردند، یعنی اگر قرآن را باز میکردی، در قرآن نوشته بود که آدمهای نااهل باختند، خسارت کردند، قرآن را آتش میزدند، قرآن را پاره میکردند، «وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنيدٍ».
«وَ قالُوا قُلُوبُنا في أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ» (فصّلت/ 5)، به پیغمبر میگفتند: «این آیات را نخوان، قلب ما قفل شده، قلب ما حجاب دارد، حرفهایت را نمیفهمیم چه میگویی.»
«فاعرض اکثرهم»، آیهی دیگر میگوید اکثر مردم اعراض میکردند، یعنی حرفهای پیغمبر را نمیشنیدند.
«وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ» (انعام/ 25)، صد رقم آیه و معجزه بیاوری، اینها ایمان نمیآورند، نرود میخ آهنین بر سنگ.
قرآن میفرماید تمام زحمتهایی که اینها میکشند، مَثَلشان مَثَل کسی است که میخواهد نور خدا را با فوت خاموش کند، «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا» (توبه/ 32)، «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا» (صف/ 8)، دو تایش در قرآن هست، «أَنْ يُطْفِؤُا» یعنی خاموش کردن الآن، «لِيُطْفِؤُا»، یعنی در آینده هم میخواهند خاموش کنند، یک کاری بکنند که این جلسه را به هم بزنیم که فعلاً هست، تبلیغات هم میکنیم که جلسات بعد تشکیل نشود، «أَنْ يُطْفِؤُا» یعنی اطفاء، اطفاء یعنی اطفاء فعلی، «لِيُطْفِؤُا» یعنی در آینده میخواهند خاموش بکنند، نقشههای آنها نه، فوری … رضا شاه میخواست عزاداری نباشد و لذا مذهبیهای قدیم از جمله مرحوم پدر خود ما دههی محرّم که روضه میخواند، از سحرها روضه را شروع میکرد تا اوّل آفتاب، اوّل آفتاب باید تعطیل میشد که اگر پاسبانهای رضا شاه آمدند، اثری از روضه نباشد.
یکی از مراجع درجه یک، آیت الله عظمای خوانساری بود، در بازار تهران بود. ایشان میخواست برود روضه، زمان رضا شاه، به او گفتند: «روضه نیست، مگر اینکه میخواهی بروی، باید بروی در یک کوچهی دیگر، از آن کوچه بروی داخل خانه، از داخل خانه بروی داخل آشپزخانه، از آشپزخانه یک سوراخ است، دولا دولا میشوی، از آن سوراخ میروی یک خانهی دیگر، یک خانهی دیگر، دو تا، سه تا خانه، آشپزخانه را باید طی کنی تا برسی به خانهای که روضه هست.» خب ایشان یک مرجع تقلید درجهی یک، ایشان یکی از این خانهها را که رفت، افتاد غش کرد، گفت: «عجب! ما خواسته باشیم برای امام حسین یک یا حسین بگوییم، باید خانه به خانه، کوچه به کوچه، از این لابهلای خانهها برویم روضه؟!» خیلی منقلب شد.
خود پیغمبر هم، ببین چه آیاتی برای پیغمبر داریم، من دو، سه تا از این آیات را هم در این دو، سه دقیقهی آخر بخوانم. «إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ» (حجر/ 6)، «إنّ» یعنی حتماً، جملهی اسمیه هم یعنی حتماً، لام «لَـمَجْنُون» یعنی حتماً، در یک جمله میگوید: حتماً حتماً حتماً تو جنزده هستی، دیوانه هستی، «إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ». گفتند ساحر است، جادویتان کرده است. یک آیهی دیگر داریم که «مَسحور» است، یک کسی دیگر پیغمبر را جادو کرده، هم میگفتند پیغمبر مردم را جادو میکند، هم میگفتند یک افرادی پیغمبر را جادو میکنند، ساحر داریم، مسحور داریم.«شاعِر» (انبیاء/ 5 و طور/ 30)، میگفتند این حرفهایی که میخواند، شعر است، شاعر است. «کاهِن» (حاقّة/ 42 و طور/ 29)، این عربیهایی که میخوانم، قرآن است، «کاهِن» یعنی پیشگویی میکند، پیشبینی میکند، کاهن است، یعنی خبر از غیب میدهد. در خانهی پیغمبر ریختند که او را بکشند، آن شبی که حضرت علی را جای خودش خواباند. گفتند: «شریکی بکشیم، فامیل پیغمبر هم ببینند، بله، پیغمبر کشته شد ولی همه قبیلهها دستشان به خون پیغمبر آلوده است، دیگر فامیل پیغمبر که نمیتوانند جلوی همهی قبیلهها را بگیرند.» کاری بود که نکنند؟! ولی روز به روز، هم صدر اسلام، اسلام پیش میرفت … قرآن دربارهی صدر اسلام میگوید: «يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/ 2)، گروه گروه مسلمان میشوند. امروز هم دنیا به سمت اسلام توجّه کرده، مَه فشاند نور و سگ عو عو کند، یعنی روز به روز اسلام پیش میرود.
من حرف آخر را بزنم. این آیهای که میخواهم بخوانم، سه بار در قرآن تکرار شده: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» (توبه/ 33) در یک سوره، در سورهی دیگر «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» (فتح/ 28)، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» (صف/ 9) در سورهی سوّم، سه بار تکرار شده، ترجمهاش این است: «اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت، اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت، اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت»، این امید به ما هست که آینده، صرف یک جایی که تحریم میشویم، تحقیر میشویم، جسارت میکنند به خودمان و خدا قول داده، «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا» (نور/ 55)، خدا وعده داده، «وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ» (حج/ 47)، خدا وعدههایش را خلف وعده نمیکند.
لحظهی آخر یک دعا میکنم، آمین بگویید، خدایا به آبروی قرآن و قلبی که قرآن بر او نازل شد و کسانی که در قرآن از ایشان ستایش کردی و از ایشان راضی هستی، روز به روز بر عزّت اسلام و مسلمین و قرآن و اهل بیت بیفزا و دشمنان ما را اگر قابلند هدایت و اگر قابل نیستند، قلع و قمع بفرما.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»