0

خاطرات روزانه شهيد «عبدالرضا سوري» بعد از 28 سال منتشر مي‌شود

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطرات روزانه شهيد «عبدالرضا سوري» بعد از 28 سال منتشر مي‌شود

89/10/28 - 14:36
شماره:8910280931
نسخه چاپي ارسال به دوستان
همزمان با سي‌ودومين سالروز پيروزي انقلاب؛
خاطرات روزانه شهيد «عبدالرضا سوري» بعد از 28 سال منتشر مي‌شود

خبرگزاري فارس: مدير اجرايي كميته تأليف كنگره اميران،‌ سرداران و 8 هزار شهيد استان همدان از انتشار كتاب خاطرات روزانه شهيد «عبدالرضا سوري» با عنوان «بي‌سيم‌ها به گوشند» 28 سال بعد از شهادتش خبر داد.

علي رستمي در گفت‌وگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» اظهار داشت: اين كتاب شامل خاطرات روزانه شهيد «عبدالرضا سوري» است كه از نخستين روز تجاوز رژيم بعث عراق به جمهوري اسلامي ايران در سال 1359 تا پانزدهم خرداد ماه 1361 يعني تا لحظه شهادتش به ثبت رسيده است.
وي افزود: پيش از اين كتابي از دست‌نوشته‌هاي شهيد سوري با عنوان «675 روز در جبهه» منتشر شده است كه البته نسخه جديد، كاملترين كتاب دست‌نوشته‌هاي اين شهيد ارتش جمهوري اسلامي است.
رستمي با بيان اينكه گويا‌سازي و تدوين خاطرات و دست‌نوشته‌هاي شهيد سوري توسط مصطفي رحيمي انجام شده است، افزود: كتاب «بي‌سيم‌ها به گوشند»، يكي از 32 عنوان كتابي است كه به همت ستاد كنگره سرداران، اميران و 8000 شهيد استان همدان به مناسبت سي‌ودومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي رونمايي خواهد شد.
وي در خصوص دليل انتخاب عنوان كتاب گفت:‌ شهيد سوري بي‌سيم‌چي يكي از گردان‌هاي ارتش بوده است و به همين دليل نام اين كتاب «بي‌سيم‌ها به گوشند» انتخاب شده است.
به گزارش توانا، شهيد عبدالرضا سوري متولد 1334 در نهاوند است؛ وي در سال 1354 به استخدام ارتش جمهوري اسلامي در مي‌آيد. او خاطراتش را از آغازين روزهاي جنگ تحميلي تا آخرين روز حياتش در 3 دفتر يادداشت كرده است كه به همت ستاد كنگره سرداران، اميران و 8000 شهيد استان همدان در 180 صفحه و تيراژ 3 هزار نسخه منتشر مي‌شود.

*سفري را برگزيده‌ايم كه «شهادت» نيز در مسير آن است

اين شهيد والامقام در يادداشت 31 شهريور 59 آورده است «با يك دنيا دلهره و فكر و خيال، وارد انديمشك شدم. بي‌خبري از هر چيزي بدتر است. درگيري روز اول، چندان تعريفي نداشت. آن‌ها (نيروهاي عراقي) ما را زير باران گلوله و خمپاره داشتند و ما به خاطر مهمات كمي كه داشتيم، ناچار صرفه‌جويي مي‌كرديم و رسيدن كمك‌هاي خواسته شده را انتظار مي‌كشيديم. شب دو قبضه توپ رسيد، ولي در مقابل سيل اسلحه دشمن كه گويي از همه دنيا كمك گرفته بود، چه‌كار مي‌توانست بكند؟ بچه‌ها از نرسيدن كمك سخت ناراحت بودند. يعني ممكن بود وضع ما را تشخيص نداده باشند؟...»
شهيد عبدالرضا سوري، در يادداشت روز يك فروردين 1361 دقايقي پيش از آغاز عمليات فتح‌المبين نوشته است «سنگرها در اين ساعات آخر قبل از حمله حال و هواي ديگري دارد؛‌ اكثراً‌ به دعا و نيايش مشغولند؛ بعضي نامه مي‌نويسند و بعضي به نوشتن وصيت‌نامه پرداخته‌اند؛ گروهي نيز به دوستانشان سفارش مي‌‌كنند و اگر سعادت شهادت يافتندبرايشان چنين و چنان كنند و براي تماس با خانواده‌هاشان نيز به همديگر آدرس مي‌‌دهند؛‌گويي سفري دور و دراز در پيش است؛ حقيقت هم جز اين نيست ما سفري را برگزيده‌ايم كه شهادت نيز در مسيرش قرار گرفته است»
از شهيد سوري يك فرزند به نام عليرضا به يادگار مانده كه اينك كارمند پالايشگاه نفت ايلام است.

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  3:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها