0

آفات و خطرات حسد (2)

 
ravabet_rasekhoon
ravabet_rasekhoon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 8838
محل سکونت : اصفهان

آفات و خطرات حسد (2)

درباره‌ی حسد و سوره‌ی حسد حرف‌هایی زدیم، خیلی حرف‌هایش هم ماند، چون بحث مفیدی هست و مبتلی به هست، خیلی‌ها هست، باقی‌هایش را هم ان‌شاءالله می‌گوییم. پس بهتر این هست که اوّل سوره‌ی فلق را با هم بخوانیم، چند ثانیه بیش‌تر طول نمی‌کشد، شما هم بخوانید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (1) «مِنْ شَرِّ ما خَلَق» (2) «وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ» (3) «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَد» (4) «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (5)
1- نشانه‌های انسان حسود
حالا ما می‌خواهیم ببینیم ما حسود هستیم یا نه؟ علامت حسد این است که کمال دیگران را که شنیدی، شروع می‌کنی کمال خودت را هم می‌گویی، می‌گویی آن زمانی که ما هامبورگ بودیم، او می‌گوید زمانی که ما کانادا بودیم، او می‌گوید آن زمانی که ما اروپا بودیم، او می‌گوید زمانی که ما آمریکا بودیم، یعنی تا یک کمالی را شنید، از خودش یک چیزی می‌گوید که کمال او تحت الشعاع قرار بگیرد، این علامت حسود است. کمالی دارد بگو:«الحمدلله»، حالا چه کار داری تو هم بودی، نبودی، تو بیش‌تر از او داشتی، نداشتی، بهتر از او داشتی سابقاً، آدم حسود وقتی کمال مردم را می‌شنود، یک چیزی می‌گوید که آن کمال مردم را کم‌رنگش کند. این یکی.
یا یک چیزی کنار کمال او می‌گذارد. می‌گوییم: «چه غذایی پخت!» می‌گوید: «اما دیروز خراب کرد، دیروز سوخت، دیروز غذا را سوزاند!» تا می‌گوییم غذای امروز لذیذ است، می‌گوید غذای دیروزش خراب شد، پس یا یک عیبی بغل خوبی می‌گذارد، یا از خوبی‌های خودش نقل می‌کند، این علامت حسود است.
دیگر چی؟ لقمان به پسرش گفت: آدم حسود علامتی دارد، «يَتَمَلَّقُ إِذَا شَهِدَ»، روبه‌روی چشمش که می‌رسد، می‌گوید: «آقا، مشتاق دیدار، خیلی وقت هست ندیدمت، دلتنگ شما شدم»، تا می‌بیندش، تملّق می‌گوید، «يَغْتَابُ إِذَا غَابَ»، وقتی دور می‌شود، غیبت می‌کند، روبه‌رویش یک چیزی می‌گوید، پشت سرش … یعنی آدم حسود عملاً منافق است، روبه‌رو یک چیزی می‌گوید، پشت سر یک چیز دیگر می‌گوید. آدم حسود تا دید شر به کسی رسیده، خوشحال می‌شود، قرآن هم یک آیه دارد: «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ»: خیر که به شما برسد، «تَسُؤْهُمْ»: می‌گوید چرا؟ ما باید مواظب باشیم، اگر گفتند فلان جا سیل آمده، زلزله آمده، مشکلی شده، حوادث تلخی پیش آمده، نباید بگوییم: «خب چشمشان کور بشود! به درک! این عوض آن!» آدم حسود علامتش این است که شرّ دیگران خوشحالش می‌کند. شما رفتی جنس خریدی، بعد می‌بینی دیگری هم رفته همین جنس را خریده گران‌تر، تا می‌گوید گران‌تر است، خوشحال می‌شوی، می‌گویی خوب است بقّال، فروشنده کلاه سر این گذاشته، گران به او داده، اما اگر دیدی او ارزان‌تر از شما خریده، ناراحت می‌شوی که عجب! پس چرا ما گران خریدیم؟! فلانی که ارزان‌تر خرید؟!
پیغمبر فرمود: علامت حسود چهار تا چیز است: غیبت می‌کند، تملّق می‌گوید، نیش می‌زند، مصیبتی که می‌بیند، می‎گوید من که به تو گفتم نرو! رفته بیرون تصادف کرده، آدم حسود می‌گوید من که به تو گفتم نرو، من چه‌قدر بهت گفتم نرو، گفتم با این رفیق نشو، با این ازدواج نکن، با این شرکت نکن، آدم حسود تا می‌بیند من ضربه دیدم، شروع می‌کند به نیش زدن، این علامت حسد است.
2- تخریب کمالات دیگران، از نشانه‌های حسادت
آدم حسود تا دید کمال دیگران مطرح است، یا نیش می‌زند، یا ساکت می‌شود، یا سکوتش را می‌کشد، (6:07) مثلاً می‌گویی که آقای قرائتی فلان عیب را دارد، یا فلان کمال را دارد، آدم‌شناس خداست، خدا می‌داند کی چه کاره هست. فلانی کار خیری کرد. فووووت می‌کند، یعنی ناراحت شدم. فلانی کار خیری کرد، خدا عاقبتش را به خیر کند. این ماشین چه تند رفت تو جادّه، این بی کلّه می‌رود، با‌کلّه خواهد افتاد. تا می‌گوییم ماشینش خوب است، ماشینش تند می‌رود، این فوری، آینده‌ی بد، سوءظن دارد، یعنی یک خطری را مطرح می‌کند، تصادف خواهد کرد، شکست خواهد خورد، مالش را خواهند برد، بعداً خواهد فهمید، خدا عاقبتش را به خیر کند، کلمات، کلماتی است که آدم وقتی حسادتش گل کرد، این چیزها را می‌گوید.
آدم حسود کلاه سر مشتری می‌گذارد، می‌گوید این که دارد، کم‌فروشی می‌کند، تو اگر خیرخواه مردم هستی، چرا کم‌فروشی می‌کنی؟! این‌که کم‌فروشی می‌کند، یعنی چه؟ یعنی این پولدار است، پول‌هایش را بگیر.
حسادت در خانواده
گاهی حسادت در علم است، یک مطلبی را بلد است، می‌گوییم بگو، نمی‌گوید، این کتاب را بده به من بخوانم، نمی‌دهد. به شاعر می‌گوییم شعر قشنگ گفتی، بگو من بنویسم، نمی‌دهد، این را می‌خواهد دیگران نداشته باشند. من کسی را سراغ دارم که نقّاش را می‌آورد در خانه‌اش، می‌گفت یک نقشه روی قالی بکش، خود نقشه را هم به خودم بفروش، یعنی کپی نقشه را به کس دیگر ندهی، می‌خواهم قالی‌هایی که تولید می‌کنم، همه بگویند نقشه‌ی فلانی است، نقشه‌های فلانی است، می‌خواهم منحصر به فرد باشد.
یادم نمی‌رود جوان بودیم، یک کسی آمد، گفت: «برو کارت را ثبت بده»، گفتم: «ثبت …؟ (8:30)» گفت: «برو ثبت بده که مثلاً کسی دیگر پای تخته سیاه کسی ننویسد.» گفتم: «حالا یک تخته سیاه گیرمان آمده، ثبت بدهیم؟!» گفت: آخر بعداً افرادی پیدا می‌شوند بهتر از تو حرف می‌زنند، صدایشان، شکلشان، مطلبشان، خیلی بهتر از تو هست»، گفتم: «می‌دانم، حالا بروم ثبت کنم که کسی دیگری نکند؟! خدا خواسته باشد امروز نوبت این است، فردا نوبت او هست.»
علامت حسود چه هست؟
گاهی وقت‌ها به اسم دلسوزی می‌گویند در شأن شما نیست.
3- حسادت برخی همسران رسول خدا، به جایگاه حضرت خدیجه
گاهی پیغمبر از خدیجه تعریف می‌کرد، بعضی از زن‌های پیغمبر می‌گفتند که: «چه‌قدر از خدیجه تعریف می‌کنی؟! خدا بهتر از خدیجه به تو داد!» پیغمبر فرمود: «شما بهتر از خدیجه هستید؟! خدیجه زمانی یاری من کرد، که هیچ کسی یاری من نبود، تمام اموالش را در اختیار من گذاشت، در حالی که شما هیچ چیزی در اختیار من نگذاشتید.» بنابراین حسادت، گاهی در قالب دلسوزی است.
الآن بعضی از جلسات سخنرانی به گوینده و استاد می‌گویند: «آقا شما وارد سیاست نشو، همین کتاب را درس بده، برو.»
اصلاً دعا به کسی نمی‌خواهد بکنی، این‌ها حسادت است، می‌بیند فلانی گل کرده، عزیز شده، حالا به آقایی که می‌خواهد دعایش کند، می‌گوید: «نه، شما به این دعا نکن، شما شأنت بالاتر از این‌هاست!»
گاهی روی ایمان افراد حسادت می‌ورزند، چه‌طور این ایمان آورد، ما نیاوردیم؟! قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً‏» (بقره/ 109)، روی حسادت انجام می‌دهد.
مسئله‌ی دیگر به ما سفارش شده با هم برادر باشید، «كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَاناً» (عيون الحكم و المواعظ، ليثي، فصل ثانی عشر، ح 10183، ص 552)، هم همه بنده‌ی خدا باشید، هم با هم برادر باشید، یعنی حسادت نورزید.
«وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» (نساء/ 32)، آیه‌ی قرآن است، می‌گوید که: نخواسته باشید خدا هر چی او دارد، شما هم داشته باشید، بگویید خدایا به من هم خیر بده، شاید آن مال کم تو خیر داشته باشد، مال زیاد او خیر نداشته باشد، شما از خدا خیر بخواه. برای خدا وظیفه تکلیف نکنید. حتّی گاهی می‌آمدند پهلوی برخی بزرگان، می‌گفتند: «دعا کن ما شهید بشویم.» می‌گفت: «دعا می‌کنم شما بنده‌ی خوب خدا باشید، حالا شهید شدید الحمدلله، شهید هم نشدید، در رختخواب هم از دنیا رفتید، بنده‌ی خوب خدا باشید.» یعنی ما تکلیف نکنیم، ما خیر را نمی‌شناسیم. روایاتی داریم می‌گوید که این‌که تو فهمیدی، کج فهمیدی، خیر جایی دیگر است، «لیس العلم» این، «بَلِ العلم» آن، علم این نیست که شما مدرک گرفتی، علم واقعی آن است، «لیس الزهد» این، فکر نکن اگر روی حصیر نشستی، زاهد هستی، لکن زهد آن است، «لیس الشجاعة» این، این‌که یک وزنه بلند کردی، فکر کردی، نه شجاعت یک چیز دیگر است، یعنی ما در شناخت موضوع‌ها هم باید از روایات کمک بگیریم. روایات زیادی داریم که لیس، بل العلم این، چون ما گاهی وقت‌ها نمی‌دانیم، «عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً» (بقره/ 216)، گاهی وقت‌ها یک چیزی را خوب می‌دانید، ولی شر است، گاهی یک چیزی را شر می‌دانید، ولی خیر است.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (فلق/ 1) پناه می‌برم به خدای شکافنده، خدایی که دانه را در دل خاک می‌شکافد، خدایی که تاریکی شب را با سپیده‌ی صبح می‌شکافد، آن کسی که، کسی می‌تواند شما را از حسد نجات بدهد که بتواند بشکافد، «طَهِّرْ قَلْبِي مِنَ الشِّرْك‏» (زاد المعاد – مفتاح الجنان، دعاء اعتصام السيفي‏، ص 422)، بتواند شرک را از دل ما بیرون بیاورد، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِنْ شَرِّ ما خَلَق» (فلق/ 1 و 2): هر خلقتی یک شرّی دارد، از همه‌ی شرور، «شَرِّ ما خَلَق». دعا که می‌کنید، میلیاردی دعا کنید، نگویید خدایا بلا را از جان من دور کن، بگو از جان ما، «شَرِّ ما خَلَق»: هر خیری، هر شرّی دارد، شرّش را از ما دور کن، «وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ» (فلق/ 3): از شرّ نیروهای مرموزی که از انواع تاریکی‌ها استفاده می‌کنند و مواضع ضعف را می‌شناسند، از همان موضع ضعف ضربه می‌زنند، «مِنْ شَرِّ غاسِقٍ»: دوره‌گردِ حیله‌گر، سوءاستفاده کن، همین که، باید خدا آدم را حفظ کند، خدا، هیچ کس به خودش مغرور نشود.
4- انفاق و ایثار، نقطه مقابل حسادت
حالا ببینیم در مقابل حسد چه هست؟
در مقابل حسد، ایثار هست، من دارم، بروم به او هم بگویم. من سراغ دارم جمعی از بزرگان را، وقتی که یک کتاب مطالعه می‎کنند، جاهایی که خیلی حسّاس هست و مفید هست، یک نقطه می‌گذارند، بعد به رفیق‌هایش می‌گوید که: «در این کتاب بیست و پنج تا نقطه گذاشتم.» یعنی بیست و پنج تا حرف تازه دارد، شما جای نقطه‌ها را بخوان، این می‌گوید حالا که من نکته گیرم آمد، این نکته را به دیگران هم بگویم.
خدا آیت الله مشکینی را رحمت کند، بلند شد در مسجد محلّه، گفت: «من خانه‌مان کنار مسجد است، کتابخانه‌ای دارم، کتاب‌ها در خانه‌مان هست، این کتاب‌ها را می‌آورم در اتاق مسجد می‌گذارم، کسی می‌خواهد مطالعه کند، مطالعه کند، منتها سر جایش بگذارد.» یعنی آن چیزی که داشت، عرضه می‌کرد.
این‌هایی که وقف می‌کنند، این‌ها حسد ندارند، می‌گویند: «ما که داریم، بگذار وقف کنیم، دیگران در آینده از آن استفاده کنند.» به فکر دیگران هم هستند، حسود می‌گوید: «مال من باشد، دیگران نه»، ولی در مقابل این‌ها ایثارگر هستند، می‌گوید: «نه، آن‌ها هم بخورند، گرچه از سهم من کم بیاید.». «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (فلق/ 5).
در قرآن صدها آیه داریم که خدا نعمت‌هایی که به شما داده، به دیگران هم بدهید، حالا در قالب مختلف، بعضی آیات انفاق است، کلمه‌ی «إنْفاق» (إسراء/ 100)، کلمه‌ی «خمس» (انفال/ 41)، کلمه‌ی «زکات» (نور/ 37 و …)، کلمه‌ی «کفّاره» (مائده/ 89 و 95)، کلمه‌ی «صدقه» (بقره/ 263)، کلمه‌ی «إیتَاء» (انبیاء/ 73، نور/ 37)، «آتُوا الزَّكاة» (بقره/ 43)، کلمه‌ی «إعطاء»، «أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» (کوثر/ 1)، شاید بشود گفت بیش از پانصد آیه داریم که نعمت‌هایت را به دیگران عرضه کن، خیرخواه دیگران باشید. در مقابل که تو نداشته باش، می‌گوییم: «نه، تو هم داشته باش، من دارم الحمدلله، شما هم داشته باشی، فلان جا جنس خوبی دارد، فلان جا جنس ارزانی دارد، فلان فروشنده انصاف دارد، فلانی متدیّن است.»
همین‌طور که در بدی‌ها باید به خدا پناه برد، در گرفتن خوبی‌ها هم به خدا پناه برد. خدایا این خانه گیر من آمده، به من توفیق بده در این خانه کار خیر بکنیم، از مطالعه، از فکر، از …، کار خیر بکنم، خیر من از این خانه به خانه‌های دیگر هم برسد، از خدا بخواهید خیرتان به دیگران برسد، حالا خیر جزئی باشد، یا کلّی.
5- ارزش‌گذاری کارها بر اساس کیفیت، نه کمیّت عمل
در قرآن می‌گوید: وقتی می‌خواهید کمک کنید، نگاه نکن این کمک ارزش دارد، یا ارزش ندارد، قیمتش چند است، گاهی یک برگ زرد است، این برگ زرد ارزشی ندارد، اما وقتی در حوض افتاد، کشتی پنجاه تا مورچه می‌شود. برگ زرد ارزشی ندارد ولی کشتی پنجاه تا مورچه شد، گاهی یک کمک جزئی یک نفر را نجات می‌دهد. بیایید کمک کنیم فلانی ورشکست نشود، بیایید کمک کنیم فلانی این کارش موفق بشود، بیایید کمک کنیم اسباب و وسایل خانه را به هم قرض بدهیم که ظروف، یک عروسی، جشن و عزایی دارد، مهمانی‌ای دارد، ظروف اجاره را نیاز نداشته باشد که اجاره‌ی ظروف بدهد.
الآن تابستان جلو هست، حدود چهار، پنج میلیون دانشجو داریم، سیزده میلیون هم بچّه‌ی مدرسه‌ای داریم تقریباً، هر دانشجو بتواند چهار تا، پنج تا از بچّه‌های فامیل را، پسر عمّه، پسرها، دخترها، دختر خاله، دختر عمّه، پسرهایی که ضعف دارند، کمک درسی کند، بگوید آقا من تابستانی ده روز، پنج روز اینجا هستم، حالا که پنج، شش روز اینجا هستم، بیایید شما اگر در درستان کمبودی احساس می‌کنید، بیایید و درستان می‌دهم و کمک کنید، ما می‌توانیم کمک کنیم.
می‌رویم خانه‌ی یک نفر، ببینیم این فکرش چه هست، گاهی دلّالی کنیم، یک سؤالی دارد راجع به اسلام، راجع به انقلاب، اشکال دارد. اوّل اشکال‌ها را قبول کنیم، نگویید: «این اشکال نیست»، توجیه نکنیم، اگر اشکال وارد است، بگوییم اشکال وارد است، جوابش را جور کنیم، تلفن کنیم به افرادی که می‌شناسیم، بگوییم: «آقا یک همچین اشکالی به اسلام شده، جوابش چه هست؟» جوابش را یاد بگیریم، دومرتبه زنگ بزنیم به آن خانه‌ای که اشکال دارد، بگوییم: «آقا چند شب پیش منزل شما بودیم، یک اشکالی را، من اشکال شما را دنبال کردم، اشکال شما جوابش این است.» اشکال مثل تیغ است، تیغ داخل پا برود، نمی‌توانی راه برویم، یک فکری هم وارد مغز شما بشود، دیگر نمی‌توانی درست فکر کنی، بدبین می‌شوی، نقش ما این است که چند میلیون دانشجو، بیش از ده میلیون بچّه مدرسه‌ای، بسیاری از این‌ها گرفتار شبهه هستند، شبهه‌ها را ما بتوانیم دلّالی کنیم، جوابش را بگیریم، به آن کسی که شبهه دارد، برسانیم، این‌ها همه خدمت است، خدمات علمی مهم‌تر از خدمات مالی است. آدم حسود می‌گوید: «آقا ما که نمره‌هایمان خوب است، گور پدر آن که بد است»، این حسادت است که بگویی من داشته باشم، او نداشته باشد.
6- پناه‌بردن به خدا در هنگام تلاوت قرآن کریم
برویم سراغ خوبی‌ها، قرآن همه‌اش نمی‌گوید: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِنْ شَرِّ ما خَلَق» (فلق/ 1 و 2). در وقت شر به خدا پناه ببرید، در وقت خیر هم باید به خدا پناه برد. ازدواج خیر است، ولی باید پناه برد به خدا که در انتخاب همسر، در عقد، در معامله، در جشن و عروسی، در توقّعات، گرفتار شرور ازدواج نشویم. قرآن خواندن خیر است، قرآن می‌گوید وقتی می‌خواهی قرآن بخوانی: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم‏» (نحل/ 98)، خدایا من می‌خواهم قرآن بخوانم، پناه به تو می‌برم، مگر قرآن شر دارد؟! بله، ممکن است انسان سر سفره‌ی قرآن بنشیند، ولی کج بفهمد، تفسیر به رأی بکند، اگر جلسه‌ی تفسیر می‌گذاریم، حتماً یک آدم اسلام‌شناسی باشد که، مرادم از اسلام‌شناس کسی است که حدّاقل یک بیست سالی در حوزه‌ها درس خوانده باشد و گرنه قرآن را کج می‌فهمد.
یک خاطره برایتان بگویم. یک جایی، جلسه‌ی تفسیری بود، به من گفتند: «این‌ها چند تا جوان هستند، دور هم جمع می‌شوند و تفسیر مباحثه می‌کنند.» گفتم: «در این‌ها طلبه، عالمی؟» گفت: «نه، طلبه نیستند ولی دانشجو هم ما دکترای ادبیات عرب داریم، فوق لیسانس داریم، خودمان می‌نشینیم روی قرآن فکر می‌کنیم.» من گفتم: « با این ادبیاتی که شما بلدید، این آیه را معنا کنید: «لا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ» (إسراء/ 33)، آیه‌ی قرآن است، «لا يُسْرِفْ»، یعنی در آدم‌کشی اسراف نکنید، در آدم‌کشی اسراف نکنید، پس یکی را می‌شود ترور کرد، نگفته نکش، گفته اسراف نکن در آدم‌کشی، پس یکی طوری نیست!» گفت: «راست می‌گویی.» گفتم: «خب این آیه یعنی چه؟ این آیه‌اش شأن نزولی دارد که اگر به شأن نزولش توجّه کردیم، «لا يُسْرِفْ» معنا پیدا می‌کند، شأن نزولش این است که قبیله‌ای از قبیله‌ای یک نفر را کشت، قبیله‌ای که کشته داده بود، گفت: حالا که حالا شما یکی از ما را کشتید، ما دو تا از شما را می‌کشیم، آن‌ها گفتند: شما دو تا بکشید، ما چهار تا می‌کشیم.» آیه نازل شد: «لا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ»، یعنی یکی به یکی، این اسراف نکن، یعنی در مقابل قصاص یکی به یکی، نه یعنی یکی می‌شود کشت و رفت. فهم قرآن مهم است. تازه آن‌هایی که ما می‌فهمیم باید با احتمال و شاید بگوییم.
خدا آیت الله تبریزی را رحمت کند، قم خدمتش رسیدیم، ایشان می‌گفت: «آقای قرائتی تفسیر می‌گویی، کلمه‌ی شاید را زیاد در حرف‌هایت بزن، بگو شاید معنا این باشد، شاید معنای آیه این باشد، یک شاید بگو که اگر این آیه را کج فهمیدی، معنای کج را گردن خدا نیندازی.»
خدایا تو را به آبروی عزیزانی که پناهشان دادی، در سایه‌ی قرآن و دین حفظشان کردی، همه‌ی ما را از همه‌ی شرور حفظ بفرما.

پنج شنبه 1 تیر 1402  11:06 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها