0

ارزش علم و علم آموزی

 
ravabet_rasekhoon
ravabet_rasekhoon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 8838
محل سکونت : اصفهان

ارزش علم و علم آموزی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

چون به اول مهر نزدیک می‌شویم، آغاز سال تحصیلی حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش یک مقداری راجع به علم گفتیم صحبت کنیم. سال‌های قبل مطالبی گفتم، دیشب هم یک مطالب جدیدی را نوشتم، برایتان بگویم. اما سال‌های قبل یکی از حرف‌هایی که زدم تکرار می‌کنم، این است که علم حتی روی حیوان اثر دارد. اگر یک سگی برای شما شکار کرد، آورد، اگر این سگ، سگِ ولگرد بود، برای شما حلال نیست، اما اگر سگ آموزش دیده باشد، سگ مُعَلَّم، یعنی آموزش‌دیده، سگ اگر آموزش دیده باشد، شکار کند، آن شکارش برای شما حلال است، یعنی آموزش روی سگ هم اثر دارد. این حرفی که زدم ریشه‌اش قرآن است، در قرآن داریم کلمه‌ی «مُکَلَّب»، «مُکَلَّب» از «کَلب» است، «کَلب» یعنی سگ، یعنی سگ آموزش‌دیده. «مُكَلِّبينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ» (مائده/ 4) این یک نکته.
1- ارزش علم تجربی در فهم حقیقت
نکته‌ی دیگر این نکته. پیغمبری که می‌گویند حضرت عزیر بود، از قریه‌ای عبور می‌کرد. یک تکه‌هایش را هم بخوانم: «مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ» (بقره/ 259)، عربی‌هایش قرآن است، پیغمبری از کنار یک قریه‌ای عبور می‌کرد، قریه خراب شده بود: «وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها» (بقره/ 259)، سقف‌هایش آمده بود پایین، پایه‌ها کم‌کم روی سقف ریخته بود، چون آخر ساختمان که خراب می‌شود، اول سقفش می‌آید پایین، پایه‌هایش یک مدتی می‌ماند، بعد کم‌کم پایه‌ها هم ریزش می‌کند، آن‌ وقت می‌گویند: «خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها»، یعنی این‌قدر این ساختمان کهنه بود که دیگر پایه‌هایش هم ریخت روی سقفش، یعنی سقفش که خیلی وقت است ریخته است، پایه‌هایش هم ریخت رویش. گفت: «أَنَّى يُحْيي‏» (بقره/ 259)، این پیغمبر گفت: خدایا این مرده‌ها چه‌طور زنده می‌شوند؟، خوب حالا خدا می‌خواهد یاد حضرت عزیر بدهد، «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ» (بقره/ 259): صد سال مرگش داد، «ثُمَّ بَعَثَهُ» (بقره/ 259): بعد از صد سال این پیغمبر را زنده‌اش کرد، از او پرسید: « كَمْ لَبِثْتَ؟»، چه‌قدر وقت است که اینجایی؟، پیغمبر نمی‌دانست صد سال است مرده است و حالا زنده شده، نگاه کرد به اطرافش، گفت: «يَوْماً» (بقره/ 259): یک روز، «أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ» (بقره/ 259): یا نصف روز، یک روزی یا بخشی از یک روز. خدا به او فرمود: نه، صد سال پیش سؤال کردی مرده‌ها چه‌طور زنده می‌شوند، من مرگت دادم، بعد از صد سال زنده‌ات کردم، حالا نگاه کن، می‌خواهم الاغت را جلوی چشمت زنده کنم. «انْظُرْ إِلى‏ حِمارِكَ» (بقره/ 259)، «انْظُرْ إِلى‏ طَعامِكَ وَ شَرابِكَ» (بقره/ 259). از این چه می‌فهمیم؟ از این می‌فهمیم که آموزش به‌قدری مهم است که می‌ارزد یک پیغمبری صد سال بمیرد تا یک چیزی را تجربه کند، علم تجربی به‌خصوص. این اهمیت علم است. علم چیست؟، علم این است که صد سال برایش بمیرد جا دارد. علم چیست؟، علم چیزی است که روی حیوان نجسی مثل سگ هم اثر می‌کند.
2- مهر و محبّت، شرط لازم تعلیم و تربیت
خب حالا نکاتی که دیشب به ذهنم آمده است و از روی قرآن نوشته‌ام. علم نیاز به مهربانی دارد. قرآن می‌گوید: «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآن‏» (رحمان/ 1 و 2)، نگفته: «الله الصّمد* عَلَّمَ الْقُرْآن»، «الحیّ القیّوم * عَلَّمَ الْقُرْآن»، می‌گوید: «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآن‏» (رحمان/ 1 و 2). خدای رحمان معلم است، پیداست که برای معلمی اساتید دانشگاه، واعظ، منبری، معلم، مربی بیش از هر چیزی نیاز دارند به محبت، «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآن‏» این یک نکته.
تزکیه هم همین‌طور است. تزکیه هم قرآن می‌گوید: «رَبِّ الْعالَمينَ» بعد می‎‌گوید: «الرَّحْمنِ الرَّحيم‏» (حمد/ 2). در سوره‌ی حمد اول می‌گوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» (حمد/ 1)، ربّ، مربی جهانیان است، بعد می‌گوییم: «الرَّحْمنِ الرَّحيم». یعنی برای آموزش می‌گوییم رحمت، آموزش، برای تربیت می‌گوییم تربیت، رحمت. این‌ها معلم و مربی از هر چیزی باید رحمتش بیش‌تر باشد.
خب علم هم جزء چیزهایی است که باید به دیگران داد. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (بقره/ 3): قرآن می‌گوید مؤمن کسی است که هر چیزی به او دادیم، یکی از چیزهایی که به او دادیم علم است، «زَكاةُ العِلمِ نَشرُه‏» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 390)، به شکرانه‌ای که خدا چیزی یادت داده، تو هم باید یاد بدهی.
حدیث داریم خداوند همین‌طور که از جاهل قول گرفته که بروند یاد بگیرند، از عالم هم قول گرفته که بروند یاد بدهند. کسی نمی‌تواند بگوید که من سواد دارم ولی نمی‌خواهم درس بدهم. «زَكاةُ العِلمِ نَشرُه‏»، حدیث داریم. این یک.
در سوره‌ی بقره یک آیه‌ی بزرگی است می‌گوید داد‌و‌ستد که می‌کنید آنجایی که پول نقد نیست، نسیه هست، بنویسید، بعد می‌گوید بعضی‌ها سواد ندارند که بنویسند، می‌گوید «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ» (بقره/ 282)، «وَ لْيَكْتُبْ» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، باید کاتب بنوسید، کاتب می‌رویم سراغش می‌گوید من نمی‌آیم، می‌گوید حق ندارد بگوید من نمی‌آیم، « كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» (بقره/ 282)، آقای نویسنده به شکرانه‌ای که خدا به تو سواد داده، تو حالا باید از این سوادت به نفع مردم استفاده کنی، این بنده خدا سواد ندارد، خب برایش بنویس، «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ … كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» (بقره/ 282)، یعنی علم هم کسی حق ندارد بگوید من مطلبی دارم به دیگران نمی‌گویم. این‌ها جزء حقوق عامه هست به قول آقایان.
الآن کرونا آمده اگر کسی داروی کرونا را کشف کند، بگوید من نمی‌گذارم کسی بفهمد، کشور دیگری نفهمد، کشور دیگری تولید نکند، حق دارد بگوید آقا من خودم کشف کردم؟ بله، خودت کشف کردی، حق کشف درست سر جایش، اما سلامتی از حقوق عامه است، آموزش از حقوق عامه است. یعنی این هم یک مسئله.
مسئله‌ی دیگر. علم دو جور است: بعضی علم‌ها اکتسابی است، باید یاد گرفت، مثل چیزهایی که ما بلدیم، ما هر چه بلدیم یاد گرفتیم، ولی علم خداوند اکتسابی نیست، علم خداوند ذاتی است.
3- معلّمی، کار خدا،‌ پیامبران و فرشتگان
معلمی کار خداست، «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآن‏» (رحمان/ 1 و 2)، خدای رحمان معلم است. کار انبیاء است: «يُعَلِّمُهُم» (جمعه/ 2)، انبیاء معلم مردم بودند، هم کار خداست، هم کار انبیاء است، هم کار ملائکه است: «عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى‏» (نجم/ 5)، یعنی یاد پیغمبر داد «شَديدُ الْقُوى‏» که مراد جبرئیل است.
خب برتری انسان بر فرشته‌ها، علم است. قصه‌ای را قرآن نقل می‌کند که خداوند به فرشته‌ها گفت: من می‌خواهم بشر را خلق کنم، «إِنِّي خالِقٌ» (ص/ 71)، من می‌خواهم انسان خلق کنم، فرشته‌ها گفتند این انسان خونریزی می‌کند، فساد می‌کند از خیرش بگذر، «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» (بقره/ 30)، ما بندگی تو را می‌کنیم، از خیر بشر بگذر. خدا به این‌ها فرمود: هر چه می‌گویم از قرآن می‌گویم این‌هایی که می‌گویم، خداوند فرمود: من یک چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. بالأخره انسان را خلق کرد، علومی را به انسان آموخت. به انسان گفت: این علومی را که به شما یاد دادم، به فرشته‌ها عرضه کنید، نشان فرشته‌ها بدهید. انسان چیزهایی را که از خدا یاد گرفته بود، به فرشته‌ها نشان داد. وقتی به فرشته‌ها نشان داد، گفتند: «لا عِلْمَ لَنا» (بقره/ 32)، بله، حق با شماست، انسان ظرفیتی دارد که فرشته‌ها ندارند. یعنی برتری انسان بر فرشته‌ها این است که انسان‌ها از علم بالاتری می‌توانند برخورد باشند. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/ 31)، این «كُلَّها» خیلی معنا دارد. تمام علوم را یاد گرفت. خب فرشته‌ها عبادت بیشتری داشتند اما انسان علم بیشتری داشت و خداوند به همین خاطر انسان را آفرید.
در آموزش و پرورش و حوزه و دانشگاه و کسانی که کار فرهنگی می‌کنند، باید سؤال بی‌جا نکنند، «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا» (بقره/ 32)، فرشته‌ها یک سؤالی داشتند، از خدا عذرخواهی کردند. علم هم که می‌گوییم در مقابل عقل است نه در مقابل جهل. بعضی‌ها باسوادند، ولی باز هم خدا به این‌ها نمی‌گوید عالم، سواد دارد ولی خدا به او عالم نمی‌گوید چرا؟ به خاطر این‌که کمبود عقل دارد. در روایات ما می‌گوید کتاب العقل و الجهل، نمی‌گوید کتاب العلم و الجهل،
4- علم و سواد کافی نیست، بینش و حکمت لازم است
یعنی علم دو معنا دارد، یک وقت علم یعنی باسواد در مقابل بی‌سواد، یک وقت علم یعنی با‌خرد، خردمند را عالم می‌گویند. ممکن است کسی خواندن و نوشتن را بلد نباشد اما خردمند باشد، یعنی حکیم باشد. ممکن است خیلی محفوظات داشته باشد، باسواد است، اما عقلش درست نمی‌رسد، تصمیماتش، تصمیمات غلطی است. پس هر کس وقتی می‌گوییم علم، مراد تحصیلات دیپلم و لیسانس و این‌ها نیست، بسیار هستند، ما خودمان دیدیم آدم‌هایی که خواندن و نوشتن را نمی‌دانند اما وقتی حرف می‌زند، حرف‌های حکیمانه و پخته و استدلالی می‌زند، خردمند است ولی افرادی داریم که سواد هم دارند، ولی حرف‌هایش پرت‌و‌پلا است. این هم یک نکته.
مسئله‌ی دیگر اگر سؤال می‌کنیم، سؤال امتحانی نکنیم، سؤال می‌کنیم برای پرسش بکنیم. آخر آدم من حالا یک بحثی داشتم سؤال و جواب، سؤال ریشه‌هایی دارد، آدم می‌خواهد یک کسی را امتحان کند، گاهی یک کسی را می‌خواهد یک کسی را تحقیر کند، گاهی می‌خواهد پز بدهد که من بلدم تو بلد نیستی. سؤال که می‌کنید به ما گفتند سؤالتان برای فهمیدن باشد، نه برای این‌که او را امتحان کنیم، خیطش کنیم.
نکته‌ی دیگر درباره‌ی علم این است که علم تنهایی کافی نیست، اراده هم می‌خواهد. ما آدم داریم ضررهای سیگار را خوب می‌داند، اما نمی‌تواند نکشد، اراده ندارد. علمی ارزش دارد که بعد از این‌که فهمیدی تصمیم بگیری، اگر کسی سواد دارد، ولی نمی‌تواند تصمیم بگیرد، این علم هم مفید نیست. خب نکته‌ای دیگر در بحث علم این است.
علم باید علمی باشد که به آن عمل بشود. علمی که به آن عمل نشود، مثل جهل است. قرآن درباره‌ی بعضی از باسوادها می‌گوید: «كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ» (بقره/ 101): سواد دارد اما انگار سواد ندارد. چرا؟ برای این‌که به علمش عمل نمی‌کند. قرآن تشبیه می‌کند دانشمندی که به علمش عمل نمی‌کند، می‌گوید: این مَثَل الاغی است که کتاب بار کند. کتاب بار کرده، ولی الاغ چیزی نمی‌فهمد. (جمعه/ 5) علم باید همراه با عمل باشد.
علم باید همراه با بینش و حکمت باشد، یعنی اگر سواد داری، حکمت هم باید داشته باشی، و لذا قرآن می‌گوید: «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ» (جمعه/ 2)، بعد می‌گوید: «وَ الْحِكْمة» (جمعه/ 2). در قرآن در مواردی کتاب و حکمت با هم آمده است، یعنی سواد داشته باشی، فایده ندارد. خلاصه انسانیت و اخلاق حسابش جداست. یکی از مسئولین مملکتی خدمت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه رسید. خب ایشان پسرش حالا فرض کنید وزیر بود، جلوی پدرش راه می‌رفت، آمد دست امام را بوسید و بعد اشاره کرد به پشت سرش، گفت: این که پشت سر من هست، بابای من است، به امام گفت. امام فرمود: اگر بابای تو است، چرا تو قبل از بابایت راه می‌روی؟ برو پشت سر پدرت راه برو، اول پدرت بیاید. امام به این آقا گفت چه؟، گفت: سواد داری، وزیر هم شدی، اما کمال نداری. توبیخش کرد امام، اگر پدر تو است، چرا؟ علم باید همراه با حکمت باشد، همراه با تزکیه باشد. یعنی چایی خوب فایده ندارد، باید ظرفش هم خوب باشد، ممکن است چایی خوب باشد، چایی شما بگو زعفران باشد، نمی‌دانم انواع عطریات توی چایی باشد، اما اگر چایی را شما بکنی توی آفتابه، کسی نمی‌خورد. طرف باسواد است، اما خودش آدم باکمالی نیست، ظرفش خوب نیست، وجودش، روحش پاک نیست. این‌ها مربوط به علم بی‌عمل است.
5- کتمان حقیقت، آفت علم و دانش
دیگر. کتمان علم. این هم یک مسئله‌ی دیگر که قرآن به آن اشاره کرده. در یک آیه داریم در قرآن که تمام انسان‌ها و جنی‌ها و ملائکه لعنت می‌کنند این هم نه برای یک ساعت، دو ساعت، در کل تاریخ. چه کسی است که جن و انس و فرشته به او همیشه لعنت می‌کنند؟ می‌گوید کسی که علم دارد ولی علمش را کتمان می‌کند، علمش را عرضه نمی‌کند، کسانی که «يَكْتُمُون» (بقره/ 159)، کتمان می‌کنند، یعنی نمی‌گذارند که دیگران، کسی از علمش استفاده کند، این‌هایی که حق را کتمان می‌کنند، «يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ» (بقره/ 159). قرآن می‌گوید انس و جن و فرشته برای همیشه این‌ها را لعنت می‌کند. خب این هم یک مسئله.
مسئله‌ی دیگر علم سطحی و عمیق داریم، «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم‏» (آل عمران/ 7). می‌گوید کسانی که در علم خیلی قوی هستند آن‌ها حسابشان جداست از کسانی که حال یک مقدار. ما مدرک‌هایی را که گرفتیم به قول وزیر محترم آموزش و پرورش می‌گفت: دیپلم‌هایی که ما می‌دهیم در دبیرستان‌ها، فقط یک اجازه‌ای است که وارد دانشگاه‌ها می‌توانی بشوی، ولی حالا این آقایی که دیپلم گرفته، چه کمالی، چه مهارتی، چه هنری؟ هیچی نگرفته، فقط محفوظات است، مدرکی است که وقتی دیپلم گرفتی، ثبت‌نام کنند برای دانشگاه. گفت: جز این خاصیت دیگر ندارد. این را وزیر آموزش و پرورش می‌گفت. البته یک الّا بگویم که جز نادرند افرادی که کنار دیپلمشان شغل پدری را یاد گرفتند، یک هنری، صنعتی، حرفه‌ای را یاد گرفتند. اخیراً صدا و سیما یک بحث حرفه‌ای شو، را راه انداخته، منتها با شغل‌های کلیدی نه شغل‌های دستی صنعتی. این‌ها هم شغل هست، بهتر از بیکاری هست، اما آن شغلی که اسلام سراغش رفته، شغل تولیدی باشد. اگر حدیثی می‌خوانیم پیغمبر دست کارگر را بوسید، آن کارگر کار تولیدی می‌کرد، مشکل اقتصادی مردم را حل می‌کرد.
علم باید عرضه بشود، راسخون در علم، که مراد از راسخون در علم، مصداقش امامان معصوم علیهم السلام هستند.
نکته‌ی دیگر در مورد علم، فرار می‌کند. عزیزان دانشجو و طلبه و آموزش و پرورش یک کتابی که می‌خوانید آنجایی که مهم هست یک نقطه بگذارید. نکته‌ی حساسش را یک نقطه بگذارید، کتاب که تمام شد جاهای نقطه را دو سه بار بخوانید، حفظ کنید، ممکن است کتاب صد و پنجاه صفحه باشد، در صد و پنجاه صفحه ممکن است بیست تا، چهل تا نکته داشته باشد، آن نکته‌ها را نقطه بگذارید، بعد وقتی می‌خواهد کتاب تمام بشود، آنجاهای نقطه را سوایی در یک صفحه بدهید یا تایپ کنید یا حفظ کنید. علم فرار می‌کند، «قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابَةِ» (بحار الأنوار، ج ‏58، ص 124)، حدیث داریم علم را برایش لجام بگذارید، یعنی مقید کنید که لیز می‌شود. و لذا در دعا هم داریم «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا» (آل عمران/ 8)، خدایا بعد از آن‌که مرا هدایت کردی منحرف نشوم، یعنی ممکن است آدم هدایت بشود ولی منحرف بشود، «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» (نساء/ 137)، قرآن می‌گوید، ایمان دارد ولی بعد کافر می‌شود. پس علم باید نوشته بشود که فرار نکند. از خدا باید بخواهیم که خدایا این کمالی را که از این علم یاد گرفتم، این کمال از من جدا نشود، ثابت باشد. این هم یک نکته درباره‌ی علم به مناسبت حالا.
6- تأکید قرآن و روایات، بر کسب علم مفید
مهم‌تر از علم، پایداری در علم است. ممکن است افرادی یک مدتی درس بخوانند، بعد رها می‌کنند. حالا رها کردن درس هم ممکن است حق با جوان باشد که نمی‌خواند، ممکن است حق با معلمش باشد که سفارش می‌کند. علم باید علم مفیدی باشد. ما سه رقم علم داریم: 1- علم مفید، 2- علم مضرّ، ضرر دارد، 3- علمی که نه مفید است، نه مضرّ است.
در دعاها داریم علمتان باید علم مفید باشد. بعضی چیزها آدم بداند، جایی آباد نمی‌شود، نداند هم جایی خراب نمی‌شود. سؤال باید سؤالی باشد که در آن فتنه نباشد. گاهی آدم مصاحبه می‌کند با یک نفر می‌گوید: آقا کدام بچه‌ات را بیشتر دوست داری؟. سؤال غلط است، وقتی من بگویم کدام بچه‌ام را دوست دارم، این بچه‌ها احساس تبعیض می‌کنند، چرا آن را بیش‌تر دوست دارد، نسبت به آن که بیش‌تر دوست دارد، حسادت می‌کنند. یوسف به همین خاطر، گفتند یوسف محبوب‌تر است، بابایمان یوسف را بیش‌تر دوست دارد. چه با او بکنیم؟ در چاهش بیندازیم، او را بکشیم. اصلاً نباید، این سؤال، سؤال لغوی است.
شما پسر داری یا دختر؟ این سؤال لغو است، چه فرقی می‌کند؟ خیلی اطلاعات، می‌نشینیم یک چیزهایی گوش می‌دهیم و یادم هم می‌گیریم ولی باری از روی دوش برنمی‌داریم.
پیغمبر ما وقتی مسابقه برقرار می‌کرد، جایزه که می‌خواست بدهد، جایزه‌ی مفید می‌داد. ما الآن دنیا یا یک سکه‌ای به گردن طرف آویزان می‌کنند، که خب این فقط علامت است که این کشور پیروز شد، اما حالا این مدال، مشکلی را هم حل می‌کند؟ نه، مشکلی را حل نمی‌کند، فقط یک مدال است، یک علامت است، مثل پرچم، پرچم هر کشوری علامت کشور است، اما این پرچم مشکلی را حل نمی‌کند، اما پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وقتی مسابقه‌ای ایجاد می‌کرد، برای جایزه می‌گفت یک کار تولیدی بدهید، مثلاً شتر حامله می‌داد، یا درخت خرمای باردار می‌داد. شتر حامله، کرک شتر قیمتی است، قالی‌های کرکی گران‌تر از قالی‌های پشمی است، کرکش، شیر شتر، گوشت شتر، حمل و نقل بار توسط شتر، این شتر حامله، تازه حامله هست، بچه شتر، بعداً بچه به دنیا می‌آورد، بچه شتر، شتر می‌شود، یا درخت خرما جایزه می‌داد، می‌گفت: این ده تا درخت خرما جایزه‌ی شما که برنده شدید در مسابقه. درخت خرما، سایه‌اش، چوبش، خرمای ترش، خرمای خشکش، بعد از خرما چه فرآورده‌هایی می‌شود درست کرد. علم باید مفید باشد، جایزه باید مفید باشد، این که فقط ما یک مدال بدهند نگاهش کنند، این می‌شود کار تولیدی باشد.
7- نادرستی واژه فارغ التحصیل
خب علم فارغ‌التحصیلی ندارد. این هم یک نکته. بعضی‌ها می‌گویند فارغ‌التحصیل شدیم. مگر زن حامله هستی که فارغ شدی؟! زن حامله فارغ می‌شود. انسان هیچ وقت از تحصیل فارغ نمی‌شود، چون خدا به پیغمبرش می‌گوید تو فارغ‌التحصیل نیستی: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً» (طه/ 114). از خدا بخواه که هی رشد علمی‌ات بالا برود. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً» یعنی چه؟ یعنی در قرآن و اسلام فارغ‌التحصیل وجود ندارد. آدم با خواندن صد تا کتاب، با خواندن دویست تا کتاب که فارغ نمی‌شود از تحصیل. علم باید دائمی باشد.
اگر کسی می‌خواهد کلاس خصوصی داشته باشد، کلاس خصوصی هزینه دارد. افرادی می‌خواهند یک چیز خاصی یاد بگیرند، پس باید وقت اضافه بگذارند، هزینه‌اش را هم بدهند. قرآن بگویم، می‌آمدند کنار پیغمبر می‌گفتند یک سؤال خصوصی. خب یک نفر، دو نفر، سه نفر، پیغمبر خسته شد. مردم هی می‌آمدند تنگ گوش، می‌خواستند افتخار کنند که ما بغل پیغمبر نشستیم و از خود پیغمبر سؤال و جواب کردیم. آیه نازل شد هر کسی می‌خواهد خصوصی نجوا کند در گوشی بگوید با پیغمبر، یک پولی بدهد به فقیر. یک صدقه بدهید، بیایید صحبت کنید. تا دیدند مسئله‌ی پول شد گفتند نه، غرض عرض سلامی بود، خداحافظ شما. دور پیغمبر خلوت شد. آیه نازل شد نه، بروید صحبت کنید درگوشی، منتها می‌خواستم بگویم شما هزینه‌اش را نمی‌دهید، معلم خصوصی می‌خواهید، تنگ گوشی با پیغمبر می‌خواهید صحبت کنید، اما اگر گفتند در عوض هر گفتگویی که با پیغمبر کردید یک فقیری را سیر کنید، حاضر نیستید، «أَ أَشْفَقْتُمْ» (مجادله/ 13) ترسیدید که شما صدقه بدهید. ملاقات خصوصی با پیغمبر برای شما ارزش سیر کردن یک شکم را نداشت؟ این هم مسئله‌ی مهمی است.
گاهی افراد شما وقتی می‌خواهید رانندگی یاد بگیرید هزینه‌اش را می‌پردازی، شنا می‌خواهی یاد بگیری، هزینه‌اش را می‌پردازی، این‌که انسان باید برای کسب مهارت هزینه کند. این هم یک مسئله. این‌ها نکاتی بود که دیشب یادداشت کردم.
یک بار دیگر از رویش می‌خوانم برای آقایانی که دیر پای تلویزیون نشستند. در یکی دو دقیقه من یک بار دیگر بخوانم.
بسم الله الرحمن الرحیم
آقایان دقت کنید. یک چیزی را که گوش می‌دهید همچین گوش بدهید که بتوانید بگویید. مثلاً الآن پای تلویزیون معلوم نیست چه‌قدر معلم و استاد دانشگاه نشسته، دانشگاه فرهنگیان. حالا این را من جلد اول تفسیر نور را دیدم، آن نُه جلدش را ندیدم. دیشب فقط توانستم جلد اولش را کلمه‌ی علم را سرچ کنم، از روی قرآن که قرآن در چه موردی گفته علم و کنار علم چه تذکراتی را داده. یک بیست، سی تا نکته بود، این بیست، سی تا نکته را حتی می‌توان این‌ها را بنرش کرد، در مدرسه زد، نه چون سخنان من است، سخنان من که ارزش ندارد، چون سخنان قرآن است، چون سخنان قرآن است، این را تابلویش کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
مناسب‌ترین کلمه برای تعلیم و تربیت رحمت است. یعنی اگر انسان رحم داشته باشد، محبت داشته باشد، موفق است، اگر نه، برای دوست ندارد، وظیفه‌اش است گفته این‌قدر درس بدهید، معلم باید شاگرد را دوست داشته باشد. خدا رحمت کند آیت الله عظمای گلپایگانی را، من از ایشان شنیدم که گاهی وقت‌ها می‌گفت من می‌بینم طلبه‌ها درسشان لطمه خورده، از غصه تب می‌کنم. معلم باید سوز داشته باشد. یک حدیث داریم خدا به پیغمبرش فرمود: می‌دانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ گفت: نه. گفت: در تو یک سوزی بود که در دیگران نبود. معلم باید سرچشمه‌ی مهربانی باشد. «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآن‏» (رحمان/ 1 و 2).
پرواز ما با دو تا بال است: بال علم و بال ایمان. علم باشد، ایمان نباشد. شما می‌دانی سیگار چه‌قدر ضرر دارد، حتی ممکن است مقاله هم بنویسی، ضررهای سیگار، اما باز هم یک سیگار بکشی، [صدای کشیدن سیگار] بعد بنویسی. سیگاری است ولی دارد ضررهای سیگار را می‌نویسد. مگر ما نداریم پزشکی که خودش مریض است؟! بنابراین علم باید همراه با ایمان باشد.
خب علم گاهی با تحصیل و تجربه و مطالعه و درس و بحث است، گاهی هم خدا یک چیزی به ذهن آدم می‌اندازد. بسیاری از موارد که انسان متحیر است که چه تصمیمی بگیرد، آنجا گاهی وقت‌ها خداوند هدایتش می‌کند به یک سمتی می‌رود، گاهی علم مطالعه کردنی است، گاهی الهام و القای الهی است.
فرشته‌ها وقتی به خدا گفتند انسان را خلق نکن، گفت: من یک چیزی می‌دانم که شماها نمی‌دانید، بعد علومی را به انسان عرضه کرد، به انسان گفت: علومی را که به تو دادم نشان فرشته‌ها بده. نشان داد، فرشته‌ها گفتند: حق با خداست، یعنی فرشته‌ها سابقه‌شان از انسان بیشتر است، عبادتشان هم از انسان بیشتر است، اما انسان علم بیشتری دارد، به خاطر همین علم، انسان شد خلیفة الله. این نکاتی بود که به ذهن ما رسید.

شنبه 23 اردیبهشت 1402  12:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها