0

صاحبان عقل در قرآن

 
ravabet_rasekhoon
ravabet_rasekhoon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 8838
محل سکونت : اصفهان

صاحبان عقل در قرآن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

در این جلسه‌ی بیست و پنج، شش دقیقه‌ چه می‌خواهیم بگوییم. در قرآن از افراد یا گروه‌هایی تعریف کرده، گفته این‌ها الگو هستند، مثل این‌ها باشید. مثلاً شانزده مرتبه گفته این «أُولُوا الْأَلْباب‏»، یعنی صاحبان عقل، تعریف کرده، صاحبان عقل چه کسانی هستند؟ عاقل چه کسی است؟ بعضی جاها مؤمنین، محسنین، متوکّلین، اسم یک افرادی را برده، گفته این‌ها آدم‌های حسابی‌اند و بعد هم معرّفی کرده این‌ها چه کسانی هستند. می‌فرماید که: «إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب‏» (رعد/ 19)، صاحبان عقل می‌فهمند.
1- امنیت جامعه در گرو مجازات مجرمان
مثلاً قصاص. قرآن می‌گوید اگر کسی کسی را کشت، او را بکشید، آیه‌اش هم این است: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» (بقره/ 179)، اگر می‌خواهید جامعه‌ی شما زنده باشد، باید این‌طور نباشد که قاتل بکشد، بعد هم راست راست در خیابان راه برود، قاتل را باید کشت، مگر این‌که وارثان آن مقتول بگویند ما گذشتیم، یا بگویند ما خون‌بهاء می‌گیریم، پول می‌گیرند می‌بخشند، یا مجّانی می‌بخشند، ولی اصل این است که قاتل نباید آزاد باشد. «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْباب‏» (بقره/ 179)، گفته این را «أُولِي الْأَلْباب‏» می‌فهمند، آدم‌های عاقل می‌فهمند. این یعنی چه؟ قاتل را بکشید و اگر می‌خواهید زنده بمانید، باید جلوی قاتل را گرفت، این را «أُولِي الْأَلْباب‏» می‌فهمند. غیر «أُولِي الْأَلْباب‏» می‌گویند چه؟ درباره‌ی قصاص می‌گویند: «آقا او یک غلطی کرد، این مرض روانی داشته، هیجان روانی به او دست داده، چاقو دست گرفته، یا کلت، کسی را کشته.» خب پس حالا چون مرض روانی دارد، آزادش بگذاریم؟! ما می‌گوییم: «آقا اگر پسر خودت را هم می‌کشت، حاضر بودی بگویی مرض روانی داشته، حلالش کنید؟ چون برادر من را کشته، شما می‌گویید حلالش کنید، مرض روانی داشته، حالا پسر تو را هم بکشد، می‌گویی مرض روانی داشته، یا همه‌ی روان‌شناس‌های ما مال برادر من است، پسر شما را کشت، باید کشتش؟! هان؟!» اگر این باشد که هر کسی می‌گوید آقا من مرض روانی پیدا کردم، می‌زند یک نفر را می‌کشد.
یا می‌گویند قاتل را چرا می‌کشید؟ در زندان نجّاری کند، خیّاطی کند، کارگری کند، یک کار بکند. خب این‌که خیلی خوب شد، خیلی‌ها می‌خواهند نجّاری کنند، دکّان ندارند، ارّه و تیشه ندارند، ابزار ندارند، هم یک آدم را کشته، هم او را می‌برید یک جایی چوب و ابزار به او می‌دهید، نجّاری می‌کند. این چه فکری است؟ زده کشته، حالا به او بگوییم: «آقا خیّاطی؟ بنشین خیّاطی کن»، ایشان اگر می‌خواست یک دکّان کوچک کرایه کند، کلّی، میلیون‌ها باید بدهد، می‌زند یک نفر را می‌کشد، بعد هم خیّاط است، برو در فلان منطقه خیّاطی کن! آخر این‌طور عدالت برقرار می‌شود؟!
می‌گویند: «او که کشته، یک نفر را کم کرده، تو هم که او را می‌کشی، تو هم یک نفر را کم می‌کنی، پس با هم یک جور هستید، او زده یک نفر را کشته، یک نفر را از جامعه کم کرده، تو هم که قاتل را می‌کشی، تو هم یک نفر دیگر را کم می‌کنی.» می‌گوییم: «بله، کم کردن تا کم کردن فرق می‌کند، او که یک نفر را کم می‌کند، روی ظلم، ما که قاتل را می‌کشیم، روی ظلم نیست، روی قصاص است، روی عدالت است.
می‌گویید این آدم‌هایی هستند روشنفکرنما وقتی بحث قتل پیش می‌آید، می‌گوید حالا جمهوری اسلامی او را ببخشد، قاتل را ببخشم؟ پسرت خودت را می‌کشت، او را می‌بخشیدی؟ این‌ها هیچ کدام، می‌گوید این عقل می‌خواهد، تا بفهمد.
در انتخاب شغل، بعضی شغل‌ها داروسازی، هروئین سازی، ممکن است تولید هروئین درآمدش از تولید دارو بیش‌تر باشد، اما عقل چه می‌گوید؟ گاهی یک غذا خوشمزه است، ولی شما را مریض می‌کند. انسان را نمی‌شود به نفس و خودش واگذار کرد، «أُولُوا الْأَلْباب‏» یعنی شناخت عمیق می‌خواهد، اگر شناخت عمیق داشته باشید، می‌فهمید، قاتل باید کشته بشود. «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» (بقره/ 179)
2- تقوا و پروا از خدا، شیوه صاحبان خرد
«تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏»، بعد می‌گوید: «وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْباب‏» (بقره/ 197)، این هم دو. می‌گوید «أُولِي الْأَلْباب‏» فکر آخرت هستند، زاد و توشه، افراد عادی نگاه می‌کنند امروز درآمدش خوب است، این جوان خوشگل است، این دختر زیباست، با این ازدواج کنیم، این پدرزنش پولدار است، این شرکت چنین است، در همه، عقل خیلی‌ها تو چشمشان است. می‌گوید همسر که می‌گیرید، فقط برای شهوت نگیرید، مهم این است که شما این همسری را که گرفتید، نسل و آینده‌ات چه می‌شود، حدیث داریم برای نطفه‌ی خودت انتخاب کنید، رحمی انتخاب کنید که نسل شما، نسل مؤمن باشد، نسل شجاع باشد، نسل فهیم باشد و لذا گفته با فلانی و فلانی ازدواج نکن، با فلانی و فلانی ازدواج بکن، در انتخاب همسر فقط به شکل و ثروت نگاه نکن، نه که شکل را اصلاً نبین، شکل هم مهم است، ثروت هم مهم است، اما مهم‌تر از هر دو عقاید دختر است، این‌که می‌گویند کفو، معنای کفو این است که فکرشان به هم بخورند، آخر ما الآن می‌گوییم: «نه، ایشان کفو ما نیست، به ما نمی‌خورد» می‌گوییم: «چرا؟» می‌گوید: «برای این‌که ما بنز داریم، او درشکه!» مگر ازدواج بنز و درشکه هست؟! ازدواج بنز و درشکه نیست، ازدواج دو تا آدم هست، آدم‌ها باید فکرشان به هم بخورد، فکرشان، اخلاقشان، آرزوهایشان باید به هم بخورد. کفو معنایش هم‌فکری است، هم‌مکتبی است، نه این‌که لباس‌هایمان به هم بخورد، ماشینمان به هم بخورد، آخر او محلّه‌ی فلان خانه دارد، ما محلّه‌ی فلان، او خانه‌اش فلان مقدار است، ما خانه‌مان این‌قدر است، ازدواج خانه و ماشین و کفش و کلاه نیست. می‌گوید این‌ها را باید «أُولُوا الْأَلْباب‏» بفهمند، ازدواج سرمایه‌گذاری در تاریخ است.
آدم‌های «أُولُوا الْأَلْباب‏»» وقف می‌کنند، چون می‌گوید من یک قطعه زمین دارم، پاساژی دارم، مغازه‌ای دارم، به شرطی وقف کند که بچّه‌های خودش گرسنه نباشند هان، کسی که اولادهایش خانه و زندگی ندارند، دخترش جهازیه ندارد، پسرش مسکن ندارد، اوّل به بچّه‌هایش برسد، اما نه هستند افرادی که بچّه‌هایشان روی پای خودشان هستند، نیازی به ما ندارد، حالا ما یک ثروتی هم داریم، می‌گوید اگر عاقلی باید وقف کنی، چون اگر وقف نکنی، مال تو می‌شود، شما و من فرد هستیم، اما وقف که شد … الآن شما نگاه کنید امام رضا علیه السلام چه‌قدر موقوفه دارد، قرن‌ها قبل آمدند، مزرعه‌ای، زمینی، جایی را وقف کردند، الآن درآمد آنجا رواق امام خمینی شده، شما داخلش می‌نشینید. ملک مال امام رضاست، منتها آستان قدس اجاره می‌دهد، یک مبلغی هم می‌گیرد، منتها از مبلغ بازار آزاد ارزان‌تر. وقف عقل می‌خواهد، نگوید از دستم رفت، دستت ماند، چیزی که در راه خدا بدهی، مانده، نرفته، «أُولُوا الْأَلْباب‏» یعنی کسانی هستند که عمیق نگاه می‌کنند.
یک قصّه‌ یادم آمد، بگویم. می‌گویند یک روز یک حرام‌زاده با شیطان قرار گذاشتند، بروند شیطنت کنند، شب بیایند گزارش بدهند. حرام‌زاده از یک سمت رفت و شیطان هم از یک سمت رفت و شب آمدند گزارش بدهند، گفت: «تو چه کردی؟» گفت: «من امروز مثلاً هفتاد و سه تولید گناه داشتم، چند قلم دزدی، چند رقم فحش، چند رقم غیبت، چند رقم، چند رقم، چند رقم، هفتاد و سه رقم تولید گناه داشتم.» به شیطان گفت: «تو چه کردی؟» گفت: «من امروز هیچ درآمدی نداشتم، فقط یک زنا تولید داشتم.» گفت: «به! خاک تو سرت کند، من یک آدم حرام‌زاده هفتاد و دو، سه قلم تولید داشتم، تو صبح تا حالا یک تولید داشتی؟!» گفت: «نه، من یک تولیدم یک حرام‌زاده درست می‌کنم، او مثل تو خودش هفتاد و سه تا تولید می‌کند.»
3- وقف اموال مازاد، مشارکت در خیرات
این‌ها عقل می‌خواهد که آدم پولش را کجا خرج کند. بنده بچّه‌ی کاشان هستم، کاشان منطقه‌ی کویر است، مناطق کویر یک آب‌انبارهایی برای آب آشامیدنی درست می‌کنند، آب‌ها وقفی است، حالا چند درصد بدن ما آب است، درصدش را کار ندارم، بگو سی درصد، پنجاه درصد، هر چی، پس بنده که برای شما حدیث می‌خوانم، بخشی از بدنم آب است و آب‌، آب‌های وقف شده‌ی کاشان برای آب‌انبارها در منطقه‌ی کویر، یعنی معلوم نیست، صدها سال قبل چه کسی آب را وقف کرده، الآن آن آب در بدن من هست، چه کسی زمینی را وقف کرده، شما الآن در رواق امام نشستید، گوش می‌دهید، این‌که آدم بداند سرمایه‌اش را کجا خرج کند.
امام سجّاد می‌گوید: «خدایا یادم بده که چه‌طور پول خرج کنم» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای سی)، قبلاً می‌گفتند پول درآورن عقل می‌خواهد، پول خرج کردن هم عقل می‌خواهد، چه جوری؟ اگر خدا آدم را هدایت کند، خیلی کارهای آدم بابرکت است. شاعر یک شعر خوبی گفته، امروز که اینترنت هست و ماهواره هست و فوری شعرش را به همه‌ی شعراء بده، نه، این باید به اسم من باشد، این بکارتش به هم می‌خورد، این چی می‌گویند؟ پیشمانده می‌شود، دست‌خورده می‌شود، می‌خواهم بگویم این شعر را تا حالا کسی نخوانده. ما خیلی چیزها از دستمان درمی‌رود. ما افرادی داریم که سی سال، چهل سال در آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه معلّم بودند، هر کدام از این‌ها یک تجربه‌هایی دارند، از این تجربه‌ها باید استفاده کنیم، حتّی از تعطیلات باید استفاده کرد، «أُولُوا الْأَلْباب‏» از تعطیلاتشان استفاده می‌کنند. یک صلواتی بفرستید، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.
4- بهره‌گیری از فرصت عمر، حتی در حبس و زندان
کرونا شد به ما گفتند: «تا ضرورت ندارد این طرف و آن طرف نروید.» ما دو سال در خانه ماندیم، گفتیم: «در خانه چه کنیم؟» گفتیم: «آن‌چه که در کتاب‌ها نوشتی، یادداشت‌هایت را پنج دقیقه، پنج دقیقه پر کن.» به تلویزیون گفتیم، گفت: «من حاضرم ضبط کنم.» گفتم: «من هر وقت حال دارم، پشت دوربین می‌آیم، نیایید اینجا، کارمند بگوید دیر شد، دیر شد. یک دوربین اینجا بکارید، من هر وقت حال داشتم، می‌روم حرف می‌زنم.»
مرحوم آقای رفسنجانی یک مدّتی زندان بود، هیچ کتابی را به او اجازه ندادند، جز قرآن، گفتند: «فقط می‌توانی قرآن داشته باشی.» ایشان گفت: «یک دفتر سفید هم داشته باشم که یک چیز خواستم، بنویسم.» گفتند: «دفتر سفید هم به تو می‌دهیم.» یک خودکار و یک دفتر سفید و یک قرآن. ایشان نشست، از اوّل قرآن کلمه به کلمه نکاتی را که می‌شد دربیاورد، دربیاورد، آن وقت بعد دیدنش می‌رفتند، آن دفتر را می‌داد، یک دفتر سفید می‌گرفت. یک‌مرتبه بعد که ایشان از زندان آزاد شد، معلوم شد ایشان بیست جلد کتاب نوشته. حالا ایشان مال زمان ما هست، ما داشتیم علما و بزرگانی که در زندان کتاب نوشتند، در تبعید کتاب نوشتند. «أُولُوا الْأَلْباب‏» یعنی آدم بداند پولش را، عمرش را کجا خرج می‌کند، به چه کسی می‌بخشد، بعضی‌ها هم کمک می‌کنند، ولی عقل ندارند، مثل جو دادن به اسب شمر، جو می‌دهد، یک حیوان را هم سیر می‌کند، اما سواری به شمر می‌دهد، یعنی وسیله در خانه‎‌اش می‌آورد، دل جوانش را خوش می‌کند، ولی چه چیزهایی در خانه آورده که این دختر و پسر از طریق ماهواره با هر کس و ناکسی می‌توانند تماس بگیرند. چه کسی پول داده؟ بابا، ننه، روی دلسوزی، محبّت، یک سری چیزهایی که پدر و مادرها برای بچّه‌هایشان می‌خرند، این‌ها خودشان فکر نمی‌کنند که بچّه با این فیلم خراب می‌شود، پول را برای ازدواجش می‌دادی، برای تحصیلش می‌دادی، برای یاد گرفتن یک مهارتی می‌دادی.
«أُولُوا الْأَلْباب‏» چه کسی است؟ بنشینیم فکر کنیم، ساده‌اندیش نباشیم. خیلی‌ها، من گاهی نگاه می‌کنم، البتّه این‌ها را باید از امام رضا بخواهید، یعنی کار من و شما نیست. یک شخصی است، همه‌تان می‌شناسید، به نام حاج شیخ عبّاس قمی، صاحب مفاتیح، ایشان مرجع تقلید هم نبود هان، خودش هم مقلّد بود، منتها یک ملّا بود، عالم بود. یک کتاب به نام مفاتیح نوشت، این کتاب مفاتیح بغل قرآن، در هر خانه‌ای یک قرآن هست، بغلش هم یک مفاتیح هست. این «أُولُوا الْأَلْباب‏» است، یعنی فهمید که عمرش را کجا خرج کند. ما بلد نیستیم عمرمان را کجا خرج کنیم.
هر چیزی بلوغ می‌خواهد، ورزش بلوغ می‌خواهد، بعضی‌ها که بالغند، حاضرند عمری فدا کنند که این فوتبالیست بشود، چون رسیده به این‌که ورزش چه‌قدر خوب است، اما یک پیرزن و پیرمردی که به تلویزیون نگاه می‌کند، می‌گوید: «این همین جوان عقب یک توپ می‌دوند، جمهوری اسلامی یک توپ بخرد، به این جوان‌ها بدهد، این همه آدم عقب یک توپ ندود!» بالغ نشده.
امام سجّاد وقتی می‌خواهد به مکّه برود، امام حسن بیست بار رفت مکّه، اسب و شترش را می‌برد، ولی سوار نمی‌شد، می‌گفت: «اسب و شترم را در راه مکّه می‌آورم که نگویند این خنس است، حاضر نیست سوار بشود، ولی می‌آیم، می‌خواهم در راه زیارت خانه‌ی خدا، می‌خواهم پایم ورم کند، می‌خواهم خودم را به زحمت بیندازم.» خیلی مهم است که «أُولُوا الْأَلْباب‏» …
5- مشورت با افراد خبره، نه خواب و رؤیا
قرآن می‌گوید «أُولُوا الْأَلْباب‏» عقیده‌اش آبکی نیست، کار را از راهش وارد می‌شود. یکی به من می‌گفت: «فلانی رفته نجف با علی، امیرالمؤمنین صحبت کرده، که من چند شب نجف می‌مانم، تو بیا به خواب من، بگو مرجع تقلید اعلم چه کسی است؟ در علما کدام‌ها باسوادترند؟ من می‌خواهم تقلید کنم.» چند شب نجف مانده است و حضرت امیر به خوابش آمده است و گفته: «مرجع تقلید اعلم او هست.» گفتم: «هیچ کس نگفته اعلم را در خواب از کسی بپرسی، مجتهد اعلم را باید از علمای منطقه پرسید به نظر شما مجتهد اعلم چه کسی است؟ یا همه می‌گویند اعلم چه کسی است، مثل زمان آقای بروجردی، همه می‌گفتند اعلم آقای بروجردی است، یا بعد از آقای بروجردی چند تا مرجع شدند، گفتند یکی از این‌ها اعلم است، حالا مشابه‌اند، مگر شما می‌توانی؟ نه، من می‌خواهم ببینم خواب، چه خوابی می‌بینم.»
الآن یک فرقه‌ی منحرفی هست که می‌گویند راه این است، من خواب دیدم. خواب که حجّت نیست که. بزرگی خواب دید که به او گفتند: «فردا می‌روی مسجد، اوّل موجودی که در مسجد می‌‌آید، احترام کن.» از خواب بیدار شد، گفت: «برویم ببینیم، در مسجد را باز کنیم، ببنیم اوّل موجود چه کسی می‌آید.» یک مقدار در مسجد نشست، دید یک سگ آمد. سگ را بیرون کرد، گفت: «دین می‌گوید سگ نباید داخل مسجد بیاید، خواب دیدم، گور پدر خواب.» دومرتبه خواب دید که: «چرا احترام نکردی؟ فردا احترام کن!» گفت: «چشم»، باز فردا رفت، دید سگ آمد. شب سوّم خواب دید، باز سگ آمد، گفت: «بابا هزار بار هم خواب ببینم، سگ نباید در مسجد باشد، این بصیرت من از دین است، خواب ببینیم، خواب بی‌خواب».
یک روز نشسته بودیم، یک نفر در نهضت سوادآموزی آمد، گفت: «من خواب امام رضا را دیدم، گفته چرا این‌قدر گریه می‌کنی، بدهکاری، برو پهلوی قرائتی بدهی‌ات را می‌دهد!» به او گفتم: «به امام رضا بگو شما دیگر مثل بعضی بازاری‌ها چک بی‌محل نکش، اوّل پول بفرست، بعد به خواب بیا.»
خدا آقای ری شهری را رحمت کند، نماینده‌ی آقا در حج بود، یک کسی آمد، گفت: «من خواب امام صادق را دیدم، گفته چه‌قدر گریه می‌کنی؟ گفتم می‌خواهم بروم مدینه، قبرستان بقیع، قبر امام صادق، امام حسن، حضرت زهرا، گفته گریه ندارد، برو آقای ری شهری تو را می‌فرستد، او رئیس حج است!» آقای ری شهری خدا رحمتش کند، به او گفت: «به امام صادق بگو خودش به خواب من بیاید. او که به خواب تو می‌آید که برو پهلوی ری شهری، خود امام صادق به من بگوید این را مکّه بفرست.»
من خواب دیدم، دخترم را به او بدهم. شما حق داری دخترت را به خواب خودت بدهی؟! مگر خواب شما ارزش دارد؟! در خواب که بصیرت نیست، بله در قرآن خواب انبیاء نقل شده که ارزش دارد، ممکن است پرخوری کرده، ممکن است افکار بیرونی روی خوابش اثر گذاشته، یک شعری هست، ایرانی‌ها بلدند، می‌گویند: شتر در خوب بیند پنبه دانه، خب شتر هست، پنبه دانه … ممکن است شما خودت دوست داشتی این دامادت شود، یا عروست شود، چون خودت علاقه داشتی عروست بشود، یا دامادت، خوابش را هم دیدی، این خواب همان افکاری است که روز با آن سر و کار داری، شب هم به خوابت می‌آید، ما خواب حقیقت داریم، بعضی خواب‌ها حق است، ولی حالا آدم عاقل، قرآن صددرصد وحی است، این قرآن است، تمام کلماتش وحی است، یک چیزی که صددرصد وحی است، کنار می‌گذاریم، نمی‌گوییم قرآن چه گفته، می‌گوییم خواب چه می‌گوید، خواب یا دروغ است، یا راست، اگر دروغ باشد که هیچی، اگر رؤیا، رؤیای صادقه باشد، یعنی واقعاً خوابت واقعیت باشد، خواب واقعیت یک هفتادم وحی است، قرآن صدردرصد وحی است، آن یک هفتادم وحی است، آن وقت شما به جای این‌که به قرآن مراجعه کنی، به خواب مراجعه می‌کنی؟! آدمی که بصیرت دارد …
6- ابتدا استشاره و مشورت، سپس استخاره
حتّی استخاره‌ای که ما می‌کنیم، استخاره تو را از تردید بیرون می‌آورد، نمی‌دانم این کار را بکنم، یا آن کار را، استخاره می‌کنم در نیّتم مثلاً این کار را بکنم، خوب می‌آید، انجام می‌دهم، اما معنایش این نیست که حتماً به خیر می‌رسی، شما را از بن بست بیرون می‌آورد، همین که از بن‌بست بیرون می‌آیی، تکلیفت روشن می‌شود، با دلگرمی مشغول کار می‌شوی، اما حتماً سود می‌بری؟ اگر استخاره کردی تجارت کنی و رفتی ضرر کردی، می‌توانی پهلوی آقا بیایی، ما به تو ایمان داشتیم، به شما گفتیم یک استخاره برای تجارت کن، شما گفتی خوب است، ما رفتیم تجارتمان ضرر کرد؟!» شما حق نداری این را بگویی. تجارتت را باید با مشورتت حل بکنی، نه با استخاره، استخاره در بین دو راه مال این است که از بن‌بست بیرون بیایی، تردید و شکّت برطرف بشود، اما حتماً خیرت است؟ ممکن است خیر شما در این باشد که ضرر ببینی.
گفتار مردم هم همین‌طور است، مردم همچین می‌گویند، خب مردم بگویند، هر چه مردم گفتند، درست است؟ گاهی وقت‌ها از بن دروغ است. پسر کیه، دختر کیه، هر چه شنیدید، تحقیق کنید، اگر راست بود، انجام بدهید، اگر نه، بگویید: «آقا تحقیق من جواب نمی‌دهد.» همه می‌گویند، آقا در سایت‌ها نوشتند، ببینم در سایت نمی‌شود حرف دروغ نوشت؟ در سایت هم می‌شود دروغ نوشت، سایت یعنی دیوار کوچه، به دیوار کوچه هم می‌شود نوشت زنده باد قرائتی، هم می‌شود نوشت مرده باد قرائتی، نباید گفت حالا که در سایت است، در روزنامه نوشتند، اصلاً چاپ کردند، هر چه را که چاپ کردند، راست است؟ دروغ را نمی‌شود چاپ کرد؟ در کتاب‌ها هست، دروغ را نمی‌شد در کتاب‌ها آورد؟ این «أُولُوا الْأَلْباب‏» چه کسی است؟ یعنی بصیرت داشته باشیم و قرآن هم گفته قرآن کتاب بصیرت است: «هذا بَصائِر» (جاثیه/ 20) آیه‌ی قرآن است، یعنی شما اگر دین داشته باشید، بصیرت دارید.
آدم دروغگو مشتش باز می‌شود. خدا آیت الله کاشانی را رحمت کند، یک کسی پهلویش آمد، یک پالتویی هم پوشیده بود، به آیت الله کاشانی گفت: «آقا من جزء طرفدارهای شما بودم و در راهپیمایی شرکت کردم، تیراندازی شد و این سوراخ پالتو جای تیر است.» آیت الله کاشانی یک خورده نگاهش کرد و گفت: «قیام من بیست و هشت مرداد بود، و آن وقت تابستان بود، تابستان این پالتو را برای چه پوشیده بودی؟!» گاهی اگر بصیرت نباشد، «أُولُوا الْأَلْباب‏» نباشد، مصاحبه‌ها، روزنامه‌ها، سخنرانی‌ها ایجاد فتنه می‌کند.
7- لزوم بصیرت در فهم کلام خدا و اولیای خدا
خدایا یک بصیرت و یک عقلی به ما بده، از این به بعد کلاه سرمان نرود، چون تا حالا که خیلی کلاه سرمان رفته، خیلی کلاه سرمان رفته، چه کارهای را خیال می‌کردیم خوب است، انجام دادیم، بعد فهمیدیم بد است، چه کارهایی بد بوده، خیال کردیم خوب است، انجام دادیم، «وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِي‏‏» (مكارم الأخلاق، ص 393)، در دعا هست، خدایا در دینم بصیرت داشته باشم.
امام رضا را با کمالاتش بشناسیم، حالا اگر امام رضا ضامن آهو نباشد، دیگر امام رضا، امام رضا نیست؟ بعضی‌ها با امام رضا تندی می‌کنند، می‌گویند: «یا امام رضا یا حاجتم را بده، یا نمی‌دانم من دیگر حرم نمی‌آیم!» یکی آمده بود جمکران، می‌گفت: «یا امام زمان یا حاجت این‌ها را بده، یا دیگر این‌ها را جمکران نمی‌آورم!» بسمه تعالی، نیاورشان جمکران، آدم به خورشید نباید بگوید: «یا خانه‌ی ما بتاب، یا دیگر خورشید را قبول ندارم!» خورشید، خورشید است، حالا چه به خانه‌ی شما بتابد، چه نتابد، بصیرت معنایش این است که اولتیماتوم ندهید، یا همچین کن، یا همچین کن، بگویید: «خدایا حاجت ما این است، اگر صلاح است به ما بده.» ما نمی‌دانیم صلاح ما چه هست، گاهی صلاح این است که به ما ندهند، اگر یک بچّه گریه کرد، به مادرش گفت: «چاقو می‌خواهم» باید بگوییم حالا که گریه می‌کند، چاقو را به او بده؟ عقل مادر، حکمت مادر می‌گوید چاقو دست این بچّه نده، حالا دو ساعت هم گریه کند. شما هر شب بیا شبی دو لیتر گریه کن، بگو خدایا اگر صلاح هست، این کار صلاح من نیست، گاهی نمی‌دانیم صلاح ما چه هست. از خدا خیر بخواهیم، هر چه از دستمان رفته، در ماه رمضان تدارک کنیم،

شنبه 23 اردیبهشت 1402  12:13 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها