0

تحقیق یا تقلید؟

 
ravabet_rasekhoon
ravabet_rasekhoon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 8838
محل سکونت : اصفهان

تحقیق یا تقلید؟

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث امشب، بحث این جلسه راجع به این است که تحقیق یا تقلید؟ بعضی‌ها می‌گویند هر چه آقا گفته گوش بدهیم، تقلید محض، بعضی‌ها می‌گویند ما کار به آخوندها نداریم، خودمان عقلمان می‌رسد، اسلام چه می‌گوید؟ اسلام می‌گوید: «اوّل تحقیق کن که این آقا پزشک هست یا نه، اگر فهمیدی پزشک درجه یک است، دیگر باقی‌اش را تقلید کن، می‌گوید این قرص‌ها را بخور، بگو چشم، آن کپسول، این آمپول، این را شش ساعت، این را هشت ساعت، آن را قبل از غذا، آن را بعد از غذا، هر چه گفت چشم، اوّل پزشکی‌اش ثابت بشود، تحقیق کن، تحقیق که کردی، تقلید کن.»
1- تقلید،یعنی رجوع به کارشناس خبره
«تقلید» یعنی رجوع به کارشناس. همیشه در طول تاریخ تقلید بوده، یعنی ساختمان را به معمار و مهندس می‌دادند، لباس را به خیّاط می‌دادند، لحاف را به لحاف‌دوز می‌دادند، اصلاً روی کره‌ی زمین یک نفر نیست که تقلید نکند، منتها شیعه امتیازش این است که می‌گوید از کسی باید باشد که اعلم باشد، یعنی در علما باسوادترین‌هایش یک؛ باتقواترین‌هایش، تحقیق بکن که آن عالم درجه یک باشد، این پزشک درجه یک باشد، دیگر وقتی تحقیق کردی، هر چه گفت، گوش بده. بعضی‌ها هم تحقیق ناقص است، هم تقلید ناقص است، روشنفکری هم هی سوسه می‌آید، قوانین خدا را جابه‌جا می‌کند، سه رقم، گروه از آدم‌ها هستند، قوانین خدا را دستکاری می‌کنند:
1- یکی روشنفکرها، می‌گویند چه فرق می‌کند، حالا این یا آن، قانون را عوض می‌کنند. این قرآن ما می‌گوید در سال چهار ماه، ماه حرام است، سه تایش پشت سر هم هست، ذی القععده و ذی الحجه و محرّم، این سه تا پشت سر هم، یک ماهش هم جداست، ماه رجب است، یک سه ماه چسبیده، یک یک ماه جدا، در این چهار ماه جنگ ممنوع است. در جبهه گاهی خونشان داغ می‌شد، تجهیزاتشان خوب بود، می‌گفتند یک حمله‎ی دیگر اضافه کنیم، کلک را می‌کَنیم، دشمن را می‌کشیم، کار را یکسره می‌کنیم، می‌گفتند رسیدیم به ماه رجب، ماه رجب ماه حرام است، رسیدیم به محرّم، ماه حرام است. حالا چه فرق می‌کند؟ این عوض آن، این عوض آن، یعنی الآن بجنگیم، عوضش به جای رجب یک ماه دیگر جنگ کنیم، آیه نازل شد، شما حق ندارید جابه‌جا کنید، «إِنَّمَا النَّسي‏ءُ زِيادَة» (توبه/ 37)، «نَسي‏ء» همان نسیه است، می‌گوییم جنس را بخر، پولش باشد بعد، می‌‎گوید نسیه، حالا فعلاً خونمان داغ شده بجنگیم، بعداً یک ماهی را جای ماه رجب می‌گذاریم، فرمود این کفر است، وقتی خدا صریحاً می‌گوید این ماه …
یک بار معاویه تصمیم گرفت چهارشنبه نماز جمعه بخواند، گفت: «نمازجمعه بخوانیم، ببینیم کسی در مملکت حرف می‌زند.» همه جمع شدند، نماز جمعه خواندند، یک کسی جرأت نکرد بگوید امروز چهارشنبه است، یعنی وقتی آدم دستش را از تو دست علی بن ابی طالب برداشت، باید بله‌‌قربان‌گوی معاویه بشود. این یک رقم جابه‌جایی است.
خانم لاک می‌زند، می‎گوییم: «نمازت گیر دارد» می‌گوید: «چه فرق می‌کند؟ با حنا یک جور است.» آقا ربا می‌گیرد، می‌گوید: «چه فرق می‌کند؟ این هم یک معامله‌ای است.» خودمان جابه‌جا می‌کنیم، چه فرقی می‌کند؟ انگار تو پسرم هستی، من بزرگت کردم، محرم و نامحرم نمی‌خواهد، انگار خواهر و برادر هستیم، ما همه خواهر و برادر هستیم، لازم نیست حالا حجابمان کامل باشد، این‌ها چیزهایی هست که در خانواده‌های، ما در جامعه‌ی ما هست. این یک رقم.
2- خطر تمسخر دستورات الهی
– گاهی مسخره می‌کنند، مثل آن طرف آبی‌ها، یک آیه در قرآن داریم که خدا به یهودی‌ها گفت، بگویید: «حِطَّة» (بقره/ 58)، با حاء جیمی و تاء دسته‌دار، «حِطَّة» یعنی «عَفواً عَفواً»، خدایا من را ببخش، شما یک «عَفواً» بگویید، وارد این منطقه بشوید. این‌ها به جای این‌که بگویند: «حِطَّة»، گفتند: «حِنْطَة»، «حِنْطَة» یعنی گندم، «حِطَّة» و «حِنْطَة» شکل‌ هم هست، مثل لُنگ و لَنگ و لِنگ، بگویید: «حِطَّة»، این‌ها یک چیز دیگری می‌گفتند. این هم یک جابه‌جایی است، روی لجبازی.
– یک لجبازی دیگر قرآن نقل می‌کند که این‌هایی که گوش به حرف خدا نمی‌دهند و هی این شاخه و آن شاخه می‌پرند، تا حالا دو تا نمونه‌ی قرآنی گفتم. اوضاع برای حمله خوب است، حمله را ادامه بدهید، به ماه محرّم رسیدید، بجنگید، عوض این ماه، یک ماه دیگر، عوض «حِطَّة»، «حِنْطَة».
یک نمونه‌ی دیگر. به یهودی‌ها گفتند شنبه ماهی نگیرید. جمعی که خانه‌شان کنار رودخانه و دریا بود، می‌دیدند شنبه ماهی زیاد است، حالا این را قرآن نقل می‌کند، منتها دلیلش را نمی‌دانم، می‌گوید روزی که شنبه بود، ماهی‌ها روی آب می‌آمدند، دهان یهودی‌ها پر آب می‌شد، روزی که شنبه نبود، ماهی‌ها نمی‌آمدند. این‌ها گفتند: «حالا چه کنیم؟ به ما گفتند ماهی نگیرید؟» گفتند: «یک حوض‌هایی کنار رودخانه درست می‌کنیم، قدم به قدم حوضچه درست می‌کنیم، این حوضچه را سوراخ می‌کنیم به دریا، ماهی‌ها از این سوراخ داخل حوضچه می‌آیند، در سوراخ را می‌گیریم، این ماهی می‌ماند، فردا می‌گیریم!» قرآن می‌گوید این کلاه شرعی است، وقتی می‌گویند شنبه ماهی نگیر …
یک ماه رمضان ما رفتیم آمریکا، البتّه گذرنامه که به ما نمی‌دهند، ویزا، ولی چون ما از مسیحیت آمریکا مهمان دعوت کرده بودیم، آن‌ها هم مقابله‌به‌مثل کردند، یک آخوند ما از آن‌ها آوردیم، آخوند مسیحی را، آن‌ها هم یک آخوند شیعه را از ایران … ما رفتیم آنجا، با ویزای کلیسا. آنجا یک کسی بود، آمد خودش را معرّفی کرد، من پدرش را هم شناختم. گفت: «برویم بگردیم.» گفتیم: «برویم بگردیم.» ما را برد، گفت: «اینجا بازار قالی‌فروش‌هاست، من مسلمانم، این دور و اطراف من همه یهودی هستند، منتها یهودی‌ها چون گفتند شنبه معامله نکنید، یهودیه کلیدش را به من می‌دهد، می‌گوید مشتری که آمد، قالی را بفروش، پولش را نگه دار، یکشنبه من می‌آیم از تو می‌گیرم!» یعنی عین این ماهی که ماهی را در سوراخ نگه می‌داریم، این هم یک کلاه شرعی است، قانون را عوض می‌کند.
به یک کسی گفتند: «خانه‌ی ما نیا، راضی نیستم بیایی خانه» ایشان هم پشت پشت رفت. گفتند: «حالا اگر پشت پشت رفتی، وارد خانه‌اش نشدی؟!» وقتی می‌گوید نیا خانه‌ی ما، چه پیش پیش بروی، چه پشت پشت بروی.
3- تسلیم دستور خدا، نه سلیقه خود
گاهی، این عوض آن، آقا من خمس نمی‌دهم، ولی به فقرای محلّه کمک می‌کنم، کمک من بیش‌تر از آن‌هایی هست که خمس می‌دهند، چه فرق می‌کند، می‌خواهیم یک شکمی سیر شود، حالا چه با این غذا، چه با آن غذا؟ خلاصه در برنامه‌های خدا دخالت می‌کنیم. امتحان هوش، خدا می‌گوید بگویید: «حِطَّة»، ما می‌گوییم: «حِنْطَة»، خدا می‌گوید ماهی نگیرید، ما می‌گوییم از دریا نمی‌گیریم، از این سوراخ دریا می‌گیریم، خدا می‌گوید به ماه حرام رسیدید جنگ نکنید، ما می‌گوییم حالا بدنمان داغ است، جنگ می‌کنیم، عوض ماه حرام یک ماه دیگر را جابه‌جا می‌کنیم، این‌ها همه‌اش در قرآن است، این می‌خواهد بگوید مسلمان‌ها، اگر مسلمان هستید، باید تابع باشید وگرنه خب از اوّل هر کاری می‌خواهی بکن.
این مشکل هست. به ما گفتند عید فطر «صُمْ»، یک حدیث هست، حفظ کنید: «صُمْ» با صاد، «صُمْ لِلرُّؤْيَةِ»، «رؤیت» یعنی می‌گویند رؤیت هلال یعنی دیدن، «صُمْ لِلرُّؤْيَةِ»، ماه را دیدی، فردا ماه رمضان است، «وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ.» (تهذيب الأحكام، ج ‏4، باب 41، کتاب الصیام، ح 18، ص 159) ماه را هم دیدی، فردا عید فطر است. یعنی رمضان هست یا نه؟ ماه را دیدی، ماه رمضان است، عید فطر هست یا نه؟ ماه را دیدی، اگر ماه را دیدی، این قانون ما دیدن ماه است، حالا اگر همه‌ی کشورها گفتند آره، همه‌ی کشورها گفتند نه، هر کس، هر چه می‌خواهد بگوید، بگوید. ما باید ایمانمان به یقین برسد، شما اگر در دستت طلا هست، همه گفتند: «سفال است، سفال است، سفال است» شما بگویید تا خسته شوید، همه با هم شعار بدهید، سفال است، ولی من خودم می‌دانم طلاست، اگر هم طلاست، بگویند سفال است، یا سفال است، بگویند طلاست. دین را باید از کسی بگیریم که ایمانش از ما بیش‌تر است، سوادش از ما بیش‌تر است، تقوایش از ما بیش‌تر است، سابقه‌اش از ما بیش‌تر است، اوّل تحقیق کنیم که پزشک صددرصد حاذق است، بعد دیگر وقتی می‌گوید نفس نکش، نفس بکش، دستت را بالا، نمی‌دانم می‌خواهم روی قلبت نوار بگذارم، می‌خواهم رگت را بگیرم، من در اختیار شما. وقتی مکانیک درجه یک است، شما دلهره ندارید، می‌گویید این مکانیک درجه یک است، ماشین را باز کند، ببندد، شما دغدغه ندارید. دستمان را در دست معصوم گذاشتیم، معصوم هم گفته وقتی ما نیستیم، دستتان به ما نمی‌رسد، فقیه جامع الشرایطِ … مهم است.
این‌هایی که قانون عوض می‌کنند، حدیث داریم که: «الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطا» ،(نهج البلاغه، حکمت 70) یا تند می‌رود، یا کند می‌رود. الآن در ایران خودمان، اصفهان می‌رویم، می‌گویی: «چهل ستون کو؟» می‌گوید: «این است» می‌گوییم: «این‌که بیست تاست، شما می‌گویید چهل تاست!» می‌گوید: «آخر بیست تایش ستون است، بیست تایش هم عکس ستون است، در آب افتاده!» یعنی ستون آبکی هم جزء آمار می‌آورند.
اصلاح صورتش را یک وقت یک ریش‌هایی درست می‌کند یک وجب، یک وقت هم از ته می‌زند. یک بار با کسی رفیق می‌شویم، بدون او نه بستنی می‌خوریم، نه سفر می‌رویم، همین‌طور همه روحمان به هم چفت می‌شود، یک وقت هم می‌بینی شش ماه هست ندیدیمش، یک تلفنش نمی‌کنیم، این تعادل، یک مسئله‌ی مهمّی است. تعریف یک کسی را می‌کنیم، خیلی بالایش می‌بریم، این‌طور نیست که شما می‌گویید. عصبانی شدیم، هر چه می‌خواهیم، فحشش می‌دهیم، حدیث داریم اگر از یک کسی هم عصبانی شدی، هر چه می‌خواهی، فحشش نده، ممکن است فردا خواسته باشی با او رفیق شوی، رویت بشود با او رفیق شوی، حدیث داریم. حدیث داریم با کسی رفیق شدی، همه‌ی اسرارت را به او نگو، ممکن است فردا دشمنت بشود.(نهج البلاغه، حکمت 268)
انتقاد باید به اندازه باشد. یک حدیثی من در همین سالن خواندم، در همین رواق. حضرت عیسی علیه السلام با جمعی عبور می‌کردند، به سگ سیاه بدبو رسیدند. یکی گفت: «چه‌قدر زشت است، چه‌قدر لاغر است، چه‌قدر مردنی است، چه‌قدر سیاه است، چه‌قدر بدبو است.» هر کسی از این یاران حضرت عیسی یک چیزی گفت. حضرت عیسی فرمود: «چه دندان‌های سفیدی دارد.» (ر. ک به: بحار الأنوار، ج ‏14، ص 327)
4- برخورد اسلام با شراب‌خواری
قرآن وقتی می‌خواهد بگوید شراب نخورید، می‌گوید شراب خوبی‌هایی دارد هان، می‌دانید از شراب چند میلیون آدم نان می‌خورد؟ انگور‌کارها، خرماکارها، کشمش‌کارها، کارخانه‌های شراب‌سازی، بطری‌سازی، کارتن‌سازی، ماشین‌های حمل و نقل، فروشگاه‌های در خیابان‌ها، محل‌هایی که سرو می‌شود، بالأخره میلیون‌ها آدم از راه شراب و قمار نان می‌خورند، ولی قرآن می‌گوید می‌دانم برای بعضی فوایدی دارد، اما ضررش بیش‌تر است. اوّل تحقیق کنیم، وقتی تحقیق کردیم، دربست گوش بدهیم؟
در یک سفری پیغمبر فرمود: «من مسافر هستم، الآن هم ماه رمضان هست، آب بیاورید، بخورم.» آب آورند، پیغمبر روبه‌روی اصحاب گفت: «من پیغمبر شما هستم، مسافر روزه ندارد.» آب را خورد، بعضی به حضرت گفتند (15:28): «حالا احتیاطاً ما روزه می‌گیریم!» پیغمبر گفت بخورید، این‌ها گفتند احتیاطاً روزه می‌گیریم. این یک غلط. قرآن می‌گوید: «لا تُقَدِّمُوا» (حجرات/ 1)، از پیغمبر جلو نیفتید، وقتی پیغمبر روزه‌اش را می‌خورد، حرف حساب تو چیه؟!
به یک کسی گفتند: «آقا نمازت غلط است، قرائتت غلط است.» گفت: «خدا این‌قدر تارک الصلاة دارد که الآن سر نماز من فرشته‌ها دعوایشان شده، او می‌گوید بده به من ببرم آسمان، او می‌گوید بده به من ببرم آسمان!» این‌که جواب نیست که. «لا تُقَدِّمُوا» (حجرات/ 1)، از پیغمبر جلو نیفتید.
5- رعایت ادب در مکان‌های مقدس
صدایتان را بالاتر از پیغمبر نکنید، آیه‌ی قرآن است، «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ» (حجرات/ 2)، پهلوی پیغمبر می‌آمدند، داد می‌زدند، فرمود: «صدایتان را بلند نکنید.» در حرم امام رضا لازم نیست آدم داد بزند، یواش حرف بزند. بعضی‌ها وارد حرم که می‌شوند، اظهار علاقه می‌کنند و به خاطر علاقه‌ای که دارند، فریاد می‌کشند، این فریاد اسلامی نیست. بعضی وقت‌ها یک کاری را فکر می‌کند عبادت است، عبادت نیست، خیال می‌کند عبادت است، عبادت نیست. باز این مسئله را من دفعه‌ی چندم است، دارم می‌گویم، نه اینجا، جاهای مختلف گفتم. یک شب ما توفیقی داشتیم، شب تا صبح در حرم امام رضا باشیم. خادم‌ها گفتند: «امشب کشیک ما هست» آن زمان هم حرم را خالی می‌کردند، برای این‌که غبارروبی کنند، همه بیرون رفتند، زوّارها همه رفتند، فقط چند تایشان خادم بودند و بنده هم بودم. گفتیم: «امشب، شب خوبی است، تنهایی با امام رضا سیم وصل می‌شود، دیگر هر چه می‌خواهیم خصوصی از خودش می‌خواهیم.» عبا را پای ضریح انداختیم و صورتمان را به ضریح چسباندیم. دو، سه کلمه که حرف زدم، گفتم: «آقای قرائتی حاضری در باز بشود، زوّارها داخل بیایند؟» گفتم: «نه! خصوصی!» گفتم: «این خودخواهی است، می‌خواهی تو باشی، باقی‌ها نباشند، آن وقتی که فکر می‌کردم سیم وصل شده، سیم قطع شده بود، یعنی می‌خواستم من باشم، شما نباشی، این خودخواهی است، چرا تو باشی، باقی‌ها نباشند؟»
به امام سجّاد گفتند: «اجازه بده حمّام را قرق کنیم» فرمود: «نه» بله، یک وقت یک کسی جانش در خطر است، یک وقت مسئله‌ی کروناست، یک وقت مسئله‌ی تروریست است، باید افرادی … هر کسی، هر جایی نرود، خود اوّل کسی که برای خودش محافظت گذاشت، امام حسین بود. معاویه مرد، پسرش یزید حاکم شد، به فرماندار مدینه گفت: «از مردم بیعت بگیر که من به جای معاویه پدرم، شاه هستم، خلیفه هستم، مردم بیعت کنند ولی مردم مدینه مهم نیست، از امام حسین که در مدینه هست، بیعت بگیر، از امام حسین بیعت بگیر.» فرماندار مدینه به امام حسین پیغام داد که: «بیا در کاخ، دربار و بیعت کن.» امام حسین به سی تا جوان حزب اللهی گفت: «من را آنجا می‌برند، از من بیعت بگیرند، ممکن است در همان اتاق من را بکشند، من از شهادت نمی‌ترسم، اما از این‌که یواشکی کشته بشوم، مردم نفهمند یزید چه کسی است، معاویه چه کسی است، از این ناراحتم، من اگر شهید می‌شوم، باید مردم بفهمند چه کسی من را کشته، خاندان بنی‌امیه چه جانورهایی هستند. شما سی تا بیایید، اطراف ساختمان باشید، اگر من فریاد زدم، از سر دیوار داخل بپرید.» چون وقتی که امام حسین را می‌برند، برای این‌که به نفع یزید بیعت بگیرند، امام حسین باید جان خودش راحفظ کند، من کربلا می‌روم، با زن و بچّه کشته می‌شوم، اما در یک اتاق، یک نفر من را ترور کند، حاضر نیستم، چون من باید افشاگری کنم، باید به دنیا بگویم و لذا امام حسین نگفت: «من زیر بار یزید نمی‌روم»، فرمود: «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ» (بحار الأنوار، ج ‏44، ص 325)، مثل حسین هم زیر بار مثل یزید نمی‌رود، اگر می‌گفت: «من زیر بار یزید نمی‌روم»، می‌گفتم این‌ها دو نفر شخصی بودند، زیر بار هم نرفتند، دعوا شد و کشته شد، نگفت: «من زیر بار یزید نمی‌روم»، فرمود: «مثل من هم زیر بار مثل یزید نرود.» یعنی قصّه شخصی نیست، قصّه مکتبی است. یک وقت می‌گویم: «همین چراغ را من می‌خواهم» یک وقت می‌گویم: «مثل این چراغ را می‌خواهم» مثل این چراغ، را می‌خواهم، مثل این چراغ.
یک جای دیگر امام حسین فرمود: «اگر بنا باشد حکومت اسلامی دست یزید باشد، باز فرمود، حکومت اسلامی: «بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ» (مثير الأحزان، ص 25) نگفت: «یزید»، گفت: «مثل یزید»، من شخص یزید را کاری‌اش ندارم، مثل یزید، کسی مثل یزید هم باشد … گاهی وقت‌ها ما شخص را می‌گیریم، مثل را فراموش می‌کنیم.
6- خطر پیشی‌گرفتن از رهبران دینی
جلو نیفتید، در گفتار جلو نیفتید، در کردار جلو نیفتید، در تصمیم‌گیری جلو نیفتید. چه‌قدر به امام حسن مجتبی نیش زدند که: «چرا با معاویه صلح کردی؟» به خود همین امام رضا گیر دادند که: «چرا ولیعهد مأمون شدی؟ مأمون الرشید طاغوت است، تو چرا ولیعهدش شدی؟» امام رضا فرمود: «قرآن بلدید، قرآن می‌گوید یوسف پیغمبر معاون شاه کافر شد، عزیز مصر کافر بود، یوسف پیغمبر بود، یک پیغمبر، خودش یوسف پیغمبر بود، معاون شاه کافر شد، من که پیغمبر نیستم، من فرزند پیغمبرم، تازه معاون مأمون شدم، (مأمون به حسب ظاهر مسلمان است، أشهد أن لا إله إلّا الله می‌گوید، حالا اسلامش چه اسلامی است، کار نداریم)، من که پسر پیغمبر هستم، معاون مسلمان شدم، شما گیر می‌دهید؟! یوسف پیغمبر بود، معاون پادشاه کافر شد.» (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ‏2، باب 40، ح 2، ص 139)
خضر و موسی صلوات الله علیهما، این دو تا پیغمبر سوار کشتی شدند، خضر کشتی را سوراخ کرد، گفت: «آقا نکن، کشتی سوراخ می‌شود، آب داخلش می‌آید، غرق می‌شویم!» فرمود: «حوصله کن، جلوی راهمان یک طاغوت است، کشتی‌های سالم را می‌گیرد، من یک تخته از این را می‌شکنم که بگوید این غرق شدنی است، به درد ما نمی‌خورد، از خیرش بگذریم، این را معیوبش کردم تا کشتی را نجات بدهم.»
در اسلام گاهی آدم می‌رسد به این‌که چون خدا گفته، گوش بدهیم، حالا ممکن است در آینده دلیلش روشن بشود، ما نمی‌دانیم. اوّل تحقیق کنیم، پایمان را جای پایی بگذاریم، دنبال چه کسی می‌رویم؟ این آقا چه امتیازی دارد؟ مثلاً رهبر منافقان چه امتیازی بر امام داشت که بخش عظیمی از جوان‌های ما از امام ملحق به منافقین شدند، اصلاً منافقین چه چیزی داشتند که امام نداشت؟ سواد، شجاعت، اخلاق، اخلاص، سابقه، چه کمالی منافقین داشتند که جوان‌های ما جذب شدند؟ زود جذب نشویم، تحقیق عمیق بکنیم، اما وقتی تحقیق کردیم، هر چه گفتند دیگر چانه نزنیم.
تعطیل. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید که: «جنگ را تعطیل کنید، بروید سر نماز.» اِه! آیه‌ی قرآن است، قرآن بخوانم: «كُفُّوا» قرآن بخوانم، «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ»، جنگ تعطیل، آتش‌بست، «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ» (نساء/ 77)، بروید نماز بخوانید. گاهی می‌گوید نماز نخوان، در یک جلسه‌ای نشستی، گاهی باید بلند شد، رفت. یک راننده‌ای است، پشت فرمان نشسته، شما می‌دانی او تصدیق رانندگی ندارد، گواهینامه ندارد، ولی به هر دلیلی یا با گواهینامه سوار شده، حقّه‌بازی کرده گرفته، رشوه داده گرفته، یا نه، بی‌گواهینامه، شما اینجا باید داد بزنید: «آقا مردم سوار نشوید، سوار نشوید، ایشان راننده نیست.» اگر کسی ادّعا کرد، گفت: «من سیّد هستم»، شما می‌دانی او سیّد نیست، نعره بکش: «آقا این سیّد نیست، آقا این پزشک نیست، این راننده نیست»، افشاگری باید بکنیم، حتّی اگر غیبتش شد.
7- حفظ جامعه مهم‌تر از حفظ آبروی خطاکار
گاهی وقت‌ها باید آبروی یک نفر را ریخت. واجب است، آبرویش را بریزیم؟ بله، نمونه. به امیرالمؤمنین گفتند: «نماینده‌ی شما در فلان منطقه، در یک جلسه‌ای رفته، پولدارها بودند، فقرا نبودند.» امیرالمؤمنین یک نامه به این نماینده‌اش نوشت که: «به من گزارش دادند شما در جلساتی می‌روی که پولدارها هستند، فقرا نیستند، کار شما غلط است و تو نماینده‌ی من نباید این کار بکنی.» (نهج البلاغه، نامه‌ی 45) این نامه‌ی حضرت علی هزار و چهارصد سال پیش آبروی این نماینده‌اش را هم برد، این کبابی که هم خورد، کوفتش شد، چون رفت خانه‌ی تاجر یک کبابی بخورد، ولی امیرالمؤمنین فهمید و او را توبیخ کرد، این توبیخ امیرالمؤمنین آبروی او را برد، اما اگر بنا باشد کسی به اسم نماینده‌ی امام خواسته باشد زندگی اشرافی داشته باشد، باید آبرویش برود.
امیرالمؤمنین به مالک اشتر می‌گوید پول بده، برو بازرس بفرست، ببین مسئولین مملکتی، بازرس بفرست، این‌ها درآمدشان، خرجشان، مصرفشان، خانواده‌شان، چه جوری زندگی می‌کنند، بیا به من گزارش بده. پول بده به افراد که بروند تجسّس کنند، عیب‌‌ها را دربیاورند، به من خبر بدهند، من این‌ها را عزلشان کنم، یا جابه‌جاشان کنم، یا توبیخشان کنم. یک جا غیبت حرام است، یک جا غیبت واجب است، یک معامله حلال است، یک معامله حرام است، یک زمانی جنگ حلال است، یک زمانی جنگ حرام است، اوّل باید تحقیق کنیم، وقتی تحقیق کردیم، دیگر هر چه گفتند مثل دکترها، هر چه گفتند چشم، مکانیک هر چه دل اندرون ماشین را بیرون ریخت، ما ناراحت نیستیم، اوّل تحقیق کنیم، بعد هر چه گفتند، گوش بدهیم.
خدایا همیشه، برای همه‌ی ما، در همه جا و در همه چیز ما را به راه مستقیم هدایت کن.

 

شنبه 23 اردیبهشت 1402  12:12 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها