در کتاب تفسير نمونه در ذيل آيهاي که در عنوان اول ذکر شد، به بحث مفصل و جامعي درباره فلسفه شکل گيري و اصل حجاب به عنوان يک مساله فردي ـ اجتماعي ميپردازد:
بدون شک در عصر ما که بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذاردهاند و افراد غربزده، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مىدانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و متعلق به زمانهاى گذشته است. اما مفاسد بى حساب و مشکلات و گرفتاري هاى روز افزونى که از اين آزادي هاى بى قيد و شرط به وجود آمده سبب شده که تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.
البته در محيط هاى اسلامى و مذهبى، مخصوصا در محيط ايران بعد از انقلاب جمهورى اسلامى، بسيارى از مسائل حل شده، و به بسيارى از اين سؤالات عملا پاسخ کافى و قانع کننده داده شده است، ولى باز اهميت موضوع ايجاب مىکند که اين مساله به طور گستردهتر مورد بحث قرار گيرد.
مساله اين است که آيا زنان بايد براى بهره کشى از طريق سمع و بصر و لمس (جز آميزش جنسى) در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد.
بحث در اين است که آيا زنان در يک مسابقه بى پايان در نشان دادناندام خود و تحريک شهوات و هوس هاى آلوده مردان درگير باشند و يا بايد اين مسائل از محيط اجتماع بر چيده شود، و به محيط خانواده و زندگى زناشويى اختصاص يابد؟! اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب جزئى از اين برنامه محسوب مىشود، در حالى که غربيها و غرب زدهها طرفدار برنامه اولاند.
اسلام مىگويد کاميابي هاى جنسى اعم از آميزش و لذتگيري هاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه، و مايه آلودگى و ناپاکى جامعه مىباشد.
فلسفه حجاب چيز مکتوم و پنهانى نيست زيرا:
1- برهنگى زنان که طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوهگرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يک حال تحريک دائم قرار مىدهد. تحريکى که سبب کوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجان هاى بيمارگونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مىگردد. مگر اعصاب انسان چقدر مىتواند بار هيجان را بر خود حمل کند؟ مگر همه پزشکان روانى نمىگويند هيجان مستمر عامل بيمارى است؟ مخصوصا توجه به اين نکته که غريزه جنسى نيرومندترين و ريشهدارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناکى شده. آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعلهور ساختن آن بازى با آتش نيست؟
اسلام مىخواهد مردان و زنان مسلمان روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاک داشته باشند، و اين يکى از فلسفه هاى حجاب است.
2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مىدهد که با افزايش برهنگى در جهان طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا به طور مداوم بالا رفته است، چرا که هر چه ديده بيند دل کند ياد. و هر چه دل در اينجا يعنى هوس هاى سرکش بخواهد به هر قيمتى باشد به دنبال آن مىرود، و به اين ترتيب هر روز دل به دلبرى مىبندد و با ديگرى وداع مىگويد. اما در محيطى که حجاب است ،دو همسر تعلق به يکديگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص يکديگر است.
در بازار آزاد برهنگى که عملا زنان به صورت کالاى مشترکى در آمدهاند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمىتواند داشته باشد و خانوادهها همچون تار عنکبوت به سرعت متلاشى مىشوند و کودکان بىسرپرست مىمانند.
3- گسترش دامنه فحشا و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناک ترين پيامدهاى بى حجابى است که فکر مىکنيم نيازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى کاملا نمايان است، آن قدر عيان است که حاجتى به بيان ندارد.
نمىگوييم عامل اصلى فحشا و فرزندان نامشروع منحصرا بى حجابى است بلکه مىگوييم يکى از عوامل مؤثر آن مساله برهنگى و بى حجابى محسوب مىشود.
و با توجه به اينکه فحشاء و از آن بدتر فرزندان نامشروع سر چشمه انواع جنايتها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناک اين مساله روشنتر مىشود.
هنگامى که مىشنويم در انگلستان، در هر سال پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنيا مىآيد، و هنگامى که مىشنويم جمعى از دانشمندان انگليس در اين رابطه به مقامات آن کشور اعلام خطر کردهاند به خاطر خطراتى که فرزندان نامشروع براى امنيت جامعه به وجود آوردهاند، به اهميت اين مساله کاملا پى مىبريم و مىدانيم که مساله گسترش فحشا حتى براى آنها اهميت کمي براى مذهب و برنامه هاى اخلاقى قائلاند فاجعه آفرين است، بنا بر اين هر چيز که دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گستردهتر سازد تهديدى براى امنيت جامعه ها محسوب مىشود.
مطالعات دانشمندان تربيتى نيز نشان داده، مدارسى که در آن دختر و پسر با هم درس مىخوانند، و مراکزى که مرد و زن در آن کار مىکنند و بى بند و بارى در آميزش آنها حکم فرما است، کم کارى، عقب افتادگى، و عدم مسئوليت به خوبى مشاهده شده است.
4- مساله ابتذال زن و سقوط شخصيت او در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است که نيازى به ارقام و آمار ندارد. هنگامى که جامعه زن را بااندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز به روز تقاضاى آرايش بيشتر و خودنمايى افزون تر از او دارد. هنگامى که زن را از طريق جاذبه جنسي اش وسيله تبليغ کالاها و عاملى براى جلب جهانگردان و مانند اينها قرار بدهند، در چنين جامعهاى شخصيت زن تا سر حد يک عروسک يا يک کالاى بى ارزش سقوط مىکند و ارزش هاى والاى انسانى او به کلى به دست فراموشى سپرده مىشود و تنها افتخار او جوانى و زيبايى و خودنمايي اش مىشود.
در چنين جامعهاى چگونه يک زن مىتواند با ويژگي هاى اخلاقي اش و علم و آگاهى جلوه کند؟ به راستى درد آور است که در کشورهاى غربى و در کشور ما قبل از انقلاب اسلامى، بيشترين اسم و شهرت و آوازه و پول و در آمد و موقعيت براى زنان آلوده و بى بند و بارى بود که به نام هنرمند و هنر پيشه، معروف شده بودند و هر جا قدم مىنهادند گردانندگان اين محيط آلوده براى آنها سر و دست مىشکستند و قدمشان را خير مقدم مىدانستند. شکر خدا را که زن از صورت ابتذال سابق و موقعيت يک عروسک کالاى بى ارزش در آمد و شخصيت خود را باز يافت. حجاب بر خود پوشيد اما بى آنکه منزوى شود و در تمام صحنههاى مفيد و سازنده اجتماعى حتى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلامي ظاهر شد.
علامه طباطبايي نيز با ذکر روايتي به بيان اين مطلب ميپردازد که نقش چشم پوشي از سوي مردان و رعايت حجاب از سوي زنان ميتواند جامعه را از خطرات برهاند:
در کافى به سند خود از سعد الاسکاف از ابى جعفر (ع) روايت کرده که فرمود: جوانى از انصار در کوچههاى مدينه به زنى برخورد که مىآمد- و در آن ايام زنان مقنعه خود را پشت گوش مىانداختند- وقتى زن از او گذشت او را تعقيب کرد، و از پشت او را مىنگريست، تا داخل کوچه تنگى که امام آن را زقه بنى فلان ناميد، شد، و در آنجا استخوان و يا شيشهاى که در ديوار بود به صورت مرد گير کرده آن را بشکافت، همين که زن از نظرش غايب شد متوجه گرديد که خون به سينه و لباسش مىريزد، با خود گفت: به خدا سوگند نزد رسول خدا (ص) مىشوم و جريان را به او خبر مىدهم.
سپس فرمود: جوان نزد آن جناب شد و رسول خدا (ص) چون او را بديد پرسيد چه شده؟ جوان جريان را گفت پس جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.
از اين روايت اين گونه برداشت صورت گرفته است که رعايت حجاب از سوي زنان به همراه رعايت تقوا از سوي مردان، هر دو براي سلامت جامعه امري ضروري و لازم است تا در سايه رعايت آن داستانهايي نظير آن چه در حديث آمده است رخ ندهد.
تبيان