منظور از «فقر و غني»
پرسش : فقر و غني به چه معناست؟
پاسخ اجمالی:
«فقير» به گفته راغب در مفردات در اصل به معناى كسى است كه ستون فقراتش شكسته باشد؛ از آنجا كه افراد تهى دست همانند كسى هستند كه گرفتار شكستگى ستون فقرات شده، اين واژه بر آنها اطلاق شده است.
«غنّى» از مادّه «غنا» به معناى بى نيازى، و نقطه مقابل فقر است. ابن منظور در لسان العرب مى گويد: «غَناء» به معناى منفعت و«غِناء» به معناى آوازخوانى، و «غِنا» (بدون مد) به معناى بى نيازى است.
پاسخ تفصیلی:
«فقُراء» جمع «فقير» به گفته راغب در مفردات در اصل به معناى كسى است كه ستون فقراتش شكسته باشد، و از آنجا كه افراد تهى دست همانند كسى هستند كه گرفتار شكستگى ستون فقرات شده، اين واژه بر آنها اطلاق شده است ـ همان گونه كه «مسكين» از مادّه «سكون» به معناى كسى كه قدرت بر راه رفتن ندارد بر افراد تهى دست اطلاق شده است ـ و لذا «فاقره» به حادثه يا مصيبت عظيمى گفته مى شود كه گويى ستون فقرات را درهم مى شكند.
در مجمع البحرين آمده است كه به عقيده بعضى، فقير به كسى گفته مى شود كه حالش از مسكين بهتر باشد؛ لذا به مردى از اعراب بيابان گفتند: «أفقير أنت؟ قال: لا و الله، بل مسكين»: (آيا تو فقيرى؟ گفت نه والله، من مسكين هستم).(1)
به هر حال براى فقر چهار مورد استعمال ذكر كرده اند:
1. نيازهاى ضرورى كه همه انسان ها را شامل مى شود، بلكه تمام موجودات جهان را، و آيه «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمْ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ»(2) را اشاره به آن مى دانند.
2. نياز به حداقل وسائل زندگى، و آيه «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ»(3) را اشاره به آن مى دانند.
3. فقر نفسانى به معناى طمع، كه در حديث معروف بمنزله كفر شمرده شده است: «كادَ الْفَقْرُ اَنْ يَكُونَ كُفْراً»(4) و در مقابل آن غناى نفس است.
4. نياز به خداوند كه در حديث معروف آمده است: «اَللّهُمَّ اَغْنِنِى بِالإفْتِقارِ اِلَيْكَ وَ لا تُفْقِرنى بِالأسْتِغْناءِ عَنْكَ»؛ (خداوندا! مرا به احساس نياز به خودت بى نياز كن، و با احساس بى نيازى از تو نيازمند مگردان).(5)
در كتاب العين آمده است كه «فُقْره» (بر وزن نُقْره) به معناى حفره اى است كه انسان براى كاشتن نهال در زمين ايجاد مى كند، و ممكن است ريشه اصلى «فقير» نيز همين معنا باشد كه در زندگى او جاى خالى باز شده. حتى ممكن است استعمال اين واژه در ستون فقرات نيز به خاطر گودال هايى باشد كه در ميان آنها وجود دارد.
«غنّى» از مادّه «غنا» به معناى بى نيازى، و نقطه مقابل فقر است؛ و لذا همان موارد استعمال چهارگانه را براى او ذكر كرده اند:
1. غنا به معناى عدم احتياج به هيچ چيز و اين مخصوص خدا است.
2. عدم كمبود در وسائل و ما يحتاج زندگى.
3. غنا و بى نيازى نفس، يعنى قناعت.
4. بى نيازى از خداوند، و اين معنا محال است، ولى گاه اين پندار براى بعضى از انسان ها پيدا مى شود و همان سبب طغيان او مى گردد: «كَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى».(6)
ابن منظور در لسان العرب مى گويد: «غَناء» به معناى منفعت و «غِناء» به معناى خوانندگى و آوازخوانى، و «غِنا» (بدون مد) به معناى بى نيازى است.
ممكن است كسى براى همه اين معانى ريشه مشترك قائل شود؛ و بگويد: آوازخوانى را از اين جهت «غِناء» گويند كه انسان صدايش را بلند و پر مى كند، مانند افراد بى نياز و توانگر كه از مال و ثروت قامتى رسا دارند!(7)
پی نوشت:
(1). بعضى نيز عكس آن را گفته اند.
(2) . سوره فاطر، آيه 25.
(3) . سوره توبه، آيه 60.
(4) . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تحقيق علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ش، ج2، ص 307، و صدوق، خصال، قم، جامه مدرسين حوزه علميه، ص 12، و مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 27، ص 247، جلال الدين سيوطي، جامع صغير، بيروت، دارالكتب، ج 2، ص 266.
(5). مفردات راغب، مادّه «فقر».
(6). سوره علق، آيات 6-7.
(7). گردآوري از کتاب: پيام قرآن، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1386 هـ. ش ، ج 3، ص 47.