سخنی با آنها که میپندارند با زمینخوردن دیجیکالا، آمازون به ایران میآید
برخی تلاش میکنند کارآفرین ایرانی شرمنده باشد که کار میکند؛ واقعاً چرا کسی که در ایران امروز کسبوکار دارد باید شرمنده باشد؟
زمانی که شدت و تسلسل حوادث و جریانها زیاد است، فرصت برای فکرکردن کمتر میشود؛ به همین خاطر باید به گذشته رجوع کنیم و ببینیم آنچه امروز در حال تجربه آن هستیم، در گذشته چگونه و با چه کیفیتی رخ داده و پیشینیان ما چه انتخابهایی کردهاند.
آنچه امروز برای کسبوکارهای شناختهشده ایرانی در حال رخدادن است، زنگ خطری برای همه ما به صدا درآورده است. جالب است که آنچه امروز برخی بهدنبال آن هستند، راهی رفتهشده در روزهای پس از انقلاب اسلامی است.
درباره زندگی و زمانه کارآفرینان ایرانی کارهای زیادی انجام نشده است. در میان معدود کارهایی هم که انجام شده، به کارآفرینان فعال در اقتصاد امروز کمتر پرداخته شده است. اگر از کنار برخی کارهای زندگینامهای تخت و سطحی که صرفاً برخی مطالب در آنها بهصورت طوطیوار بیان شده، گذر کنیم، کارهای قابل قبولی میبینیم.
دکتر علیاصغر سعیدی یکی از افرادی است که در سالهای اخیر کتابهای قابل تأملی در زمینه کارآفرینان ایرانی منتشر کرده و تمرکزش هم بر موقعیت صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی بوده است. یکی از کتابهای او درباره زندگی و کارنامه علی خسروشاهی است؛ بنیانگذار کمپانی «مینو» که بعد از انقلاب مصادره شد.
علی خسروشاهی عموی دارا خسروشاهی، مدیرعامل فعلی اوبر است. در کتاب دکتر سعیدی و در فصل هشتم به موضوع رابطه با دولت پرداخته شده؛ موضوعی مهم برای فعالان دنیای کارآفرینی. مطالعه این فصل نشان میدهد که کارآفرین ایران امروز هنوز گرفتار همان مسائلی است که پیش از این مانع فعالیت و توسعه میشده است.
در صفحه ۲۲۹ کتاب نوشته شده: «آنگاه که موج انقلاب شدت گرفت، صاحبان صنایع نتوانستند به کمک شاه و مقابله با انقلاب بیایند و کاملاً واکنشی خنثی در برابر این تحولات نشان دادند. یکی از دلایل این بود که بسیاری از آنها خود را وابسته به رژیم پهلوی نمیدانستند و دستهای دیگر هم به پیروی از مکتب داییجان ناپلئون، سرنوشت کشور را در دست انگلیس و آمریکا میدانستند و دخالت خود را بینتیجه.»
حسن خسروشاهی (فرزند ارشد علی خسروشاهی) که در مدیریت شرکت مینو وظیفه حل مشکلات با دولت را برعهده داشت، میگوید: «نه رانتبگیر بودیم، نه از تسهیلات دولت استفاده میکردیم؛ بلکه عمده وقت و انرژی ما صرف رفع مشکلات دولتی میشد.» این جملهای است که عموم کارآفرینان امروز ایرانی هم میتوانند بگویند.
از این گزارهها در کتاب زیاد هست. چند کتاب تحلیلی دیگر هم که از این سری و به قلم همین نویسنده منتشر شده، داستان غمباری است از گذشته که گویی آینهای است جلوی کارآفرین امروز. کسبوکار، اصلاحطلب و اصولگرا ندارد؛ کسبوکارها اقتصاد کشور را جلو میبرند و کیفیت زندگی را ارتقا میدهند.
مدیریت و ساختن و نگهداشتن کسبوکارها نه کار سیاسیون، بلکه کار مدیرانی است که برای انجام کارشان باید سالها تجربه داشته باشند، دانش زیادی در بسیاری زمینهها کسب کرده و مهارت پیادهکردن آنچه را در طول زمان آموختهاند، داشته باشند. هر کسبوکار و فعال اقتصادی و کارآفرینی در اکوسیستمی فعالیت میکند که در طول زمان شکل گرفته است. اکوسیستم هم چیزی نیست که یکشبه خلق شود، ولی میشود یک اکوسیستم را در یک شب نابود کرد.
این اتفاق برای فعالان اقتصاد صنعتی ایران یک بار بعد از انقلاب اسلامی رخ داده و امروز کمتر کسی است که حاضر باشد از مصادرههای اول انقلاب دفاع کند. آنچه آن زمان رخ داد، نتیجه شور انقلابی بود که میخواست یکشبه اکوسیستم دیگری را جایگزین قبلیها کند؛ کاری که سالها اقتصاد ایران را عقب انداخت. اکوسیستم مانند لباس نیست که آن را بکَنیم و با یکی بهتر از قبلی جایگزینش کنیم.
شنیدهام این روزها برخی میگویند اگر دیجیکالا برود، جایش آمازون میآید! یا مثلاً اگر اسنپ برود، جایش اوبر میآید! دهها ترکیب دوتایی مثل اینها را شنیدهام که بهکل عاری از معنا هستند.
دیجیکالا و بسیاری از کسبوکارهای موفق ایرانی محصول سالها تلاش بیوقفه هستند. ممکن است از نظر فنی و دهها بُعد دیگر ضعفهایی داشته باشند و ما هم نقدهایی به آنها داشته باشیم، ولی این همه آن چیزی است که امروز داریم؛ به عبارتی دیجیکالا و سایر کسبوکارهای شناختهشده اقتصاد نوآوری خلاصه آن چیزی هستند که در این سالها ساخته شدهاند. هدف ما باید توسعه این مسیر و هموارکردن آن برای ساختهشدن دهها دیجیکالای دیگر باشد. اینکه تصور کنیم میتوانیم با نابودکردن یک کسبوکار و فلجکردن یک اکوسیستم، چیزی بهتر بیاوریم یا از روی نادانی است یا تلاش عامدانه برای ویرانکردن ایران.
امروز کارآفرین ایرانی مانند همتایان دوره پهلویاش، با انبوه مسائل ریزودرشتی سروکار دارد که باید برای حل آنها زمان بگذارد. حالا به مسائل آنها کسانی اضافه شدهاند که با یک برنامه حسابشده از چند سال قبل تلاش میکنند کارآفرین ایرانی را شرمنده کنند و با بدنامکردن نامهای موفق، کاری کنند که کسبوکارهای موفق ایرانی خالی از استعدادهایی شوند که میتوانند چرخهای اقتصاد این کشور را بچرخانند.
به کسی نمیتوانم ایرادی بگیرم و میدانم بسیاری از آنهایی که به نامهای شناختهشده حمله میکنند، با کسی دشمنی ندارند؛ آنها درد دارند و صدای درد آنها باید شنیده شود، ولی با سنگزدن به قطار در حال حرکت، هیچ تغییر مثبتی رخ نمیدهد. ممکن است برای لحظاتی خالی شویم، اما درد هنوز درد است و سر جای خودش.
البته کارآفرینان امروز باید مراقبت کنند ناخواسته در میانه موضوعاتی قرار نگیرند که انتخاب خودشان نبوده است. کارآفرین ایرانی برای زندگی در این دنیای جدید باید آمادهتر از گذشته باشد؛ با دستفرمان قدیمی نمیتوان مسائل جدید را حل کرد.
اگر تا دیروز مالیات و بیمه و انواع نهادهای تنظیمگر تلاش میکردند آنها را از پا بیندازند، امروز کسان دیگری پروژه جدی شرمندهسازی را با تمام قوا به پیش میبرند. آنهایی که میخواهند در این شرایط کار کنند و از این اکوسیستم و آنچه ساخته شده، حفاظت کنند، راه سختی در پیش دارند و برای این راه باید راهکار داشته باشن