اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
مهمان امام زین العابدین سر سفرهی ایشان هستیم، رسالهی حقوق ایشان را که بیش از پنجاه حق است، در هر جلسهای یک حقّی را توضیح میدهیم. الآن حقّ مال است، رابطهی ما با مال، با ثروت چه هست؟ به نظرم آمد یک آیهای که مربوط به داد و ستد است، بزرگترین آیهی قرآن است، در قرآن آیهای به این بزرگی نیست، سورهی بقره هست و آیهی 282. آیه از اینجاست، شما تلویزیون نشان بدهید، آیه از اینجا شروع میشود، تا اینجا میآید، ما هیچ آیهای نداریم که تمام صفحه را بگیرد، بزرگترین آیات قرآن است، مال چه چیزی هست؟ مال مسائل مالی است، اسناد تجاری، چک و سفته و. چهطور میگویند اسلام کارهایش فردی است؟ اگر اسلام مربوط به مسائل اجتماعی نیست، پس چرا بزرگترین آیهاش مال مسائل مالی و اقتصادی است؟ بزرگترین خطبههای نهج البلاغه نامه به مالک اشتر است، سیاسی است، قرآن ما بزرگترین آیهاش، آیهی حقوقی است، نهج البلاغهی ما بزرگترین آیهاش، آیهی سیاسی است، آن وقت باز میگوییم دین از سیاست جداست. دین از سیاست جداست، یعنی چه؟ یعنی شما باید این ورقه را برداری، از قرآن حذف کنی، چون اینکه دین نیست که، داد و ستد چه جوری باشد.
من در تفسیر نور سی تا نکته برای این آیه آوردم، البتّه من طلبهی ناچیزی هستم، اگر بزرگان دقّت کنند، نکات بیشتری درمیآورند. مثال ما با قرآن مَثَل عوام با نفت است، به عوام که میگویی نفت چه چیزی هست؟ میگوید همین که در چراغ است، اما دنیای علم، دنیای پتروشیمی از این صدها فرآورده درست میکند، یک نگاه ساده به این آیه میکنی، از این سی تا در این بیست و پنج، شش دقیقهای که صحبت کنیم، چند تایش را بگویم، اگر قرآن هم نزدیک دستتان است، بگویید.
بزرگترین آیهی قرآن، در سورهی بقره، آیهی 282 هست، سراغ قرآن برویم. بسم الله الرّحمن الرّحیم
1- بزرگترین آیه قرآن درباره حقوق مالی
– «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ»، ای مؤمنین در داد و ستدها، همین که معامله نسیه هست، مدّتش معلوم باشد، مکتوب هم بنویسید، که چه کسی بستانکار است، چه کسی است، یعنی داد و ستدها باید نوشته بشود، ثبت بشود.
– خود «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» درس دارد، یعنی یک چیزی را که میخواهی به کسی بگویی، محترمانه صدایش بزنی، نمیگوید «يا أَيُّهَا النَّاس» ، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» (بقره/ 183)، «يا أَيُّهَا النَّاس» هم داریم.
– ای کسانی که ایمان آوردهاید، «تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ»، یعنی اگر دِیْن، بدهکارید، من به شما بدهکارم، شما به من بدهکارید، افرادی که، طلبکار و بستکانکار رابطهشان چگونه باشد، حقوق مالی است.
– میگوید «إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى»، باید مدّتش معلوم باشد، آقا شما جنس نسیه میبرید، یک ماهه، دو ماهه، چند ماهه؟ «أَجَلٍ مُسَمًّى»، یعنی تاریخ معلوم باشد.
– «فَاكْتُبُوهُ»، امر میکند، حتماً بنویسید.
بگو خب من سواد ندارم، الآن همهی مردم باسواد هستند، با کم و زیادش، در صدر اسلام در جزیرةالعرب هفده تا باسواد بود، کلّ منطقه هفده تا. میگوید: «خب سواد ندارم» میگوید: «یک آدم عادل پیدا کن بنویسد.»
– «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ»، «کاتِب»، یعنی یک کسی بنویسد، «بِالْعَدْلِ»، به عدالت بنویسد، یک آدم امینی پیدا کنید که تقوای قلمی داشته باشد، خلافکار نباشد، برای شما بنویسد که در چه تاریخی، برای چه مدّتی، بدهکار چه کسی است، بستانکار چه کسی است.
– حالا اگر به یک کاتب گفتیم بنویس، ناز میکند، میگوید ناز نکن، «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ»، به کاتب گفتیم: «آقا ما سواد نداریم، یک معاملهای داریم، بیا برای ما بنویس»، ناز نکند، «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ»
– «كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ»، به شکرانهای که خدا سوادت داده، تو هم یک نامه برای اینها بنویسد. این معنایش این است که هر کس هر چیزی دارد، باید در راه دیگران باشد، سواد داری، بیان داری، آبرو داری، کسی نمیتواند بگوید من مال خودم است، انسان هر چیزی دارد نسبت به و لذا در روایات داریم: « زَكَاةُ الْعِلْم …» این، زکات چی، چی، یعنی هر چیزی زکات دارد، فقط گندم و جو و گاو و گوسفند زکات ندارد، هر کس، باید آدم واسطه بشود. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ»، ناز نکند کاتب که بنویسد، «كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ»، به شکرانهای که خدا به تو داده.
– «فَلْيَكْتُبْ»، باید بنویسد. خب حالا چه چیزی بنویسیم؟ بستانکار مثلاً میگوید: «ده میلیون بنویسیم»، بدهکار میگوید: «نه آقا قبول نیست، هشت میلیون»، ده میلیون را بنویسیم، یا هشت میلیون را؟ میگوید: «هر چه که بدهکار گفت، باید بنویسید، چون میگوید بستانکار زیادتر میخواهد بگیرید، بدهکاری که میخواهد بپردازد، او که میخواهد مال را بدهد، او باید تعیین کند.»
2- رعایت تقوا و عدالت در مسایل مالی
– «وَ لْيُمْلِلِ»، املاء کند؛ «الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ»، یعنی هر کس بدهکار است، او باید بگوید بنویسد، من میخواهم بپردازم، پس آن چیزی را که من میگویم، باید بنویسی، بستانکار هم نگوید حالا که اسلام گفته هر چه بدهکار میگوید، پس تو هم سوءاستفاده نکن، تو هم انصاف داشته باش، «وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ»، تقوا داشته باش، گفتیم هر چه تو بگویی، ما مینویسیم، به نفع، بدهکار، هر چه بدهکار گفت، بنویسیم، آی بدهکار تو هم دین داشته باش، حقّ مردم را پایمال نکن.
– «وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً»، کمش نگذار، هیچی، ذرّهای کمش نگذار.
خب حالا اگر آن آقای بدهکار سفیه بود، یا لال بود، «فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ»، «ضَعيفاً»، ضعیف بود، «أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ»، لال بود، «فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ»، ولیّ او بیاید بگوید بله، من ولیّاش هستم، وصیّاش هستم، ایشان بدهکار من است، پس یا باید بدهکار بگوید، یا اگر بدهکار مشکل دارد، ولیّ او بگوید. «فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ». ولیّاش هم «بِالْعَدْلِ».
– خب حالا نوشتیم، کافی است؟ میگوید نه، «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ»، دو تا شاهد هم بگیرید، دو نفر شاهد باشند که چه کسی، به چه کسی بدهکار است، هم بنویسید، هم شاهد داشته باشید.
– دو تا شاهد مرد باشند. «فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ»، اگر دو تا مرد نبود، یک مرد و دو تا زن. چرا اینجا یک مرد کار دو تا زن را میکند؟ چون در مسائل اقتصادی زنها خیلی حسّاس نیستند، مرد حواسش بیشتر جمع است.
– شاهد چه کسی باشد؟ «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ»، هر کسی را قبول دارید، مرضیّ الطّرفین باشد، یعنی یک کسی بیاید که هر دو طرف، بدهکار و بستانکار بگویند این قبول است.
– «أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى»، اگر یکی یادش رفت، آن دیگری یادش بیاورد.
– حالا اگر به شاهد بگوییم: «آقا بیا شهادت بده»، گفت: «من حالش را ندارم»، میگوید ناز نکن، «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا»، اگر به شاهد گفتند آقا یک معاملهای است، شما بیا شهادت بده، ناز نکنید، این خیلی مهم است، تو میتوانی شاهد باشی، شاهد باش، تو میتوانی بنویسی، بنویس.
– «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ»، خسته نشوید، حالا بابا حالا این که چیزی نیست، حالا کشتی آهن باشد، مینویسیم، حالا یک قاشق چایخوری فاکتور نمیخواهد. میگوید: «نه، در مسائل بیت المال، یا مال مردم، در مسائل مالی «صَغيراً أَوْ كَبيراً»، چه قاشق چایخوری باشد، چه کارخانهی ذوب آهن باشد، ضعیر باشد، یا کبیر، اینها باید حساب و کتاب داشته باشد. واقعاً اگر به آیهها عمل میشد، این همه اختلاس در کشور میشد؟!
ما از قرآن دور شدیم، یک کلمه در جلسهی قبل گفتم، میگوید اگر فاسق خبری داد، تحقیق کن. (حجرات/ 6) این کلمه، این آیه درِ همهی ماهوارهها را میبندد، اوّل این آقایی که پیام میدهد از آن طرف آب، یا از این طرف آب، این آقایی که در سایتش این پیام را گذاشته، این آقا کیه؟ چیه؟ آدمها را بشناسید، هدفها را بشناسید، افراد عادل باید دستاندرکار باشن، غیر از عادل، شاهد هم باید باشد، هم کاتب باید عادل باشد، هم شاهد باید عادل باشد، کاتب برای نوشتن ناز نکند، شاهد برای شهادت دادن ناز نکند، به این آیهها عمل نشد، ریشهی اختلاسها همین است، وقتی چاکش باز شد، بخور، بخور میشود.
«وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغيراً أَوْ كَبيراً»، صغیر باشد، یا کبیر، کم باشد، یا زیاد، باید دقّت بشود.
– چرا اینقدر دقّت کنیم؟ میگوید: «ذلِكُمْ أَقْسَطُ»، قسط، به عدالت نزدیکتر است، وقتی نوشتید، به عدالت نزدیک میشود.
– «وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ»، گاهی هم آدم یادش نیست، ولی نگاهش به خطّ خودش افتاد، یادش میآید، بلند میشود، شهادت میدهد، برای گواهی دادن قوامش بیشتر است.
– «أَلاَّ تَرْتابُوا»، سوءظن هم پیدا نمیکنیم که این مارمولکی کار کرده. مگر اینکه تجارت نقدی باشد، نقدی باشد دیگر نوشتن روی کاغذ، آن هم بد نیست باشد، اما معاملهی نسیه زمینهی بخور، بخور است، معاملهی نقدی نیاز نیست، ولی عیبی هم ندارد.
3- پرداخت حقوق دستاندرکاران ثبت اسناد مالی
– بگو خب حالا اگر ما خواسته باشیم، شاهد باشیم، هی این میآید میگوید آقا بیا شهادت بده، او میگوید آقا بیا بنویس، من از کار و کاسبی میافتم. میگوید نه، این شاهد و قاضی و کاتب که میآیند شهادت میدهند و قضاوت میکنند، یک پولی هم به آنها بده. «وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ»، نه شاهدی که میآید گواهی میدهد، ضررر ببیند، نه کاتبی که مینویسد، ضرر ببیند، یعنی یک حقّی هم باید به آنها داد. آخر یک کسی به یک خطّاط گفت: «دو سطر بنویس»، یک سطر نوشت و گفت: «چهقدر میشود؟» گفت: «فلان» گفت: «اوه، تو یک دقیقه، یک خط نوشتی، اینقدر میخواهی پول بگیری؟!» گفت: «من بیست سال تمرین کردم، خطّم خوب شده، شما آنها را هم باید حساب کنی.»
حقوق مالی را داشتیم میگفتیم، حقّ مال. امام رضا (الخصال، ج 1، ص 282) فرمود پول که جمع میشود، ببنید چه جوری جمع شده، هر جا پول جمع میشود، «لَا يَجْتَمِعُ الْمَالُ إِلَّا بِخِصَالٍ خَمْسٍ»، هر کسی پول جمع کرده، از یکی از این پنج راه پول جمع کرده:
1- «بِبُخْلٍ شَدِيدٍ»، یا بخل داشته، نداده، جمع شده؛
2- وَ أَمَلٍ طَوِيلٍ»، یا آرزویی دراز بوده، براساس آرزوها برداشته طرّاحی کرده، فلان منطقه را گرفته، زمینش را، کارخانهاش را، پولش را، وامش را، یا با برنامههای طولانی، یا حرص زیاد، یا به فامیلهایش نرسیده، یا آخرتش را فروخته، پول بیخود جمع نمیشود، هر جا پول جمع میشود، بخل بوده، محروم کردن فامیلها بوده، یک چیزی توش بوده که اینطور پول جمع شده، آدم وقتی حریص شد، دیگر هم خدا را فراموش میکند، هم خودش را فراموش میکند، قیامت را فراموش میکند، دوستانش را فراموش میکند، سلامتی خودش را فراموش میکند، خودش را مریض کرده به خاطر اینکه میخواهد پول دربیاورد.
بعد هم نگو عوضش درآمدش خوب است، حدیث داریم کسی اگر از راه حرام پول به دست بیاورد، خدا فقیرش خواهد کرد، «مَنْ كَسَبَ مَالًا مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ أَفْقَرَهُ اللَّه» (أمالی، طوسی، ص 182)، اگر درآمد حرام باشد، خدا فقیرش میکند.
4- معیشت به جای خود، عبادت به جای خود
گاهی وقتها فکر میکنیم که اگر نمازمان را در خانه بخوانیم، زود تمام میشود، الله اکبر، بسم الله الرّحمن الرّحیم، یک نماز میخوانیم پنج دقیقه، برویم مسجد یک ربع طول میکشد. تیزبازی نکن، حدیث داریم اینهایی که نماز میخوانند، میدوند بیرون از مسجد، یا از نماز فوری جدا میشوند، السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته، بلند میشود، «بعد از هر نماز واجبی یک دعای مستجاب هست» (بحار الأنوار، ج 90، ص 347)، یک دعایی بکن.
حدیث داریم امام ما که نماز میخواند، اینقدر دعا میخواند که آفتاب بزند، بینالطّلوعین نمیخوابید. (من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 504)
این آقا که از مسجد بیرون میدود، میرود در صف گوجه میایستد، در صف تخممرغ میایستد. قبول کنیم گاهی وقتها، نمیخواهم بگویم همهی ما چه جوری هستیم، ولی گاهی وقتها، گاهی درست است، گاهی عمل خودمان باعث میشود که زندگیمان تلخ بشود، گاهی اینطوری است، گاهی هم امتحان خداست.
یک مَثَلی از قدیم داشتم، برایتان بزنم. در پادگان سه رقم سرباز را حالش را میگیرند:
– یک سربازی که بداخلاقی میکند، چموشی میکند، آن فرماندهاش، آن سروان و سرگردش یک کار سختی به این میدهد، میگوید این خیلی شر است، حالش را باید گرفت، هر روز میگویند کجا را بشوی، کجا را بردار، کجا را بگذار، سرباز چموش، یک؛
– دو، گاهی سرباز چموش نیست، پسر خوبی است، منتها میخواهند آموزشش بدهند، رزم شبانه، روزانه، جست و خیز، این نه به خاطر چموشی است، به خاطر آموزش است، میخواهیم او را آموزش دهیم؛
– گاهی وقتها سرباز پهلوی افسر میآید، میگوید: «هفتهای دیگر عروسی خواهرم است، میشود من یک هفته مرخّصی بروم؟» یا سرگرد است، میخواهد سرهنگ بشود، میشود یک ارتقای درجه؟ میگوید اگر خواستی سرگرد و سرهنگ بشود، باید یک کار سختی را بکنی، یک مأموریتی بروی، یک عملیاتی را انجام بدهی، تا مقامت ارتقا پیدا کند.
پس سه رقم سرباز در فشار است: سرباز چموش، سرباز آموزشی، سربازی که میخواهند ارتقای درجهاش بدهند، میخواهد هفتهی دیگر مرخّصی به او بدهد برای عروسی خواهرش، میگوید پس این هفته شیفتت را اضافه بایست.
5- نقش مصیبت در زندگی انسانهای مختلف
مثال پادگان را برای چه زدم؟ برای این حدیث، حدیث داریم: «الْبَلَاءَ»، بعضی حدیثها به قدری آسان است که هر فارسی هم معنایش را میفهمد، لازم نیست آدم عربی بلد باشد، انگار فارسی حرف میزند، عربی است، ولی انگار فارسی است، «الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ»، کارهای سخت برای آدم ظالم، چون میخواهیم ادبش کنیم، چموشی کرده، «وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ»، برای مؤمن میخواهیم آموزشش بدهیم، امتحانش کنیم، «و للاولیاء درجه»، اولیای خدا که چموش نیستند، آموزش هم نیستند، چون میخواهیم به آنها درجه بدهیم، پس نگویید: «آقا این مصیبتهایی که گیر ما میآید، چه جوری است؟!» برای بعضی از مردم مصیبتها به خاطر رفتار خودشان است، اوّل دعای کمیل هست: خدایا بیامرز گناهانی که «تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»، بعضی گناهان برای ما بلا نازل میکند، «تَقْطَعُ الرَّجَاءَ، تَهْتِكُ الْعِصَمَ، تُنْزِلُ الْبَلَاءَ، تُغَيِّرُ النِّعَمَ»، یعنی عمل ما باعث بدبختی ما میشود، بعضی اینطور هستند، بعضی، بعضی، بعضی. بعضی هستند نه، «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ» (بقره/ 155)، برای آزمایش کارهای سختی را به اینها میدهیم که اینها رشد کنند، جست شبانه و روزانه برای اینکه دورههای آموزش ببینند، بعضیها را میخواهند درجهاش را بالا ببرند، میگویند یک کار سختی بکند که یک افتخار به او بدهیم. «الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ و للاولیاء درجه»
لقمهی حرام
کسانی که مال یتیم را بخورند، آتش میخورند، قرآن میگوید، چند جا گفته: «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً»، کسانی که مال یتیم را براساس ظلم بخورند، «إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً» (نساء/ 10)، این آتش میخورد، این لقمهی چرب فردای قیامت آتش میشود.
6- بهرهگیری از مال در راه خیر، در زمان حیات
رابطهی ما با مال!
امیرالمؤمنین فرمود: بزرگترین حسرت ما روز قیامت این است که آدم یک مالی را در غیر راهش خرج کند، مالی را پیدا میکند، ولی خرج نمیکند، بعد میمیرد، این مال را به وارث میدهد، وارث از آن مال استفاده میکند، این روز قیامت حسرت میخورد که من جان کندم، مال پیدا کردم، ولی چون بجا خرج نکردم، وارثم از این مال چه استفادههایی کرد، حسرت میخورد که با مال من وارثم خوش گذراند.
برادران و خواهرانی که سنّشان به من رسیده، دیگر بین شصت، هفتاد، در آستانهی، بیشتر عمرشان را کردهاند، البتّه عمر دست خداست، بعضیها ممکن است فردا بمیرند، هفتهی دیگر بمیرند، خود بنده، با شما هم فرقی نمیکند، در قرآن اگر اشتباه نکنم، چهارده مرتبه کلمهی «بَغْتَهً» آمده است، یعنی ناگهان، کسانی که بچّههایتان عروس شدند، داماد شدند، یک چیزی ذخیره کردید، این را باقیات الصّالحات بگذارید، حالا ممکن است بگویید این خیّر را قبول ندارم، این وصی را، بالأخره روی کرهی زمین یک نفر هست که قبول داشته باشی که! یک کسی میگفت: «فلانی آخوند، بد درآمد، فلان آخوند هم بد درآمد.» میگوییم خب حالا فرض کنید که در شهر پنجاه تا نانوایی است، سی تایش آردش خوب نبود، یا غذایش مسموم بود، یک نانوایی سالم در این شهر نیست؟! یک آدم خوب روی کرهی زمین نیست؟! چون قرائتی بد است، تو دیگر باید مثلاً بگویی حالا که قرائتی بد شد؟! دیگر من مسجدش نمیروم، حالا که نانوایی بست، دیگر نان میخورم؟! نه آقا، یک نانوایی دیگر. ممکن است بگویی مسئول هم ضعفی دارد، این وزیر هم نکات ضعفی دارد، نقاط ضعف سر جایش، توجیه نمیکنیم که بگوییم نه، همهی کارها درست است، نه، توجیه آدم باید خیلی آدم احمقی باشد که عیبها را نبیند و نفهمد، توجیه حماقت است، تضعیف جنایت است، تکمیل رسالت است. این سه تا کلمه را هم خواهش میکنم حفظ کنید، توجیه حماقت است، یعنی آدم باید آدم احمقی باشد که بگوید مردم همه سالم هستند، آدم بد نداریم، کارها هم همه درست است، توجیه دلیل احمقی است، ولی نمیگوییم حالا که عیب هست، پس ما نیستیم. مگر میشود بگوییم نیستیم؟! سیصد هزار تا با کم و زیادش شهید، جانباز و اسیر دادیم، این انقلاب سیصد هزار تا جوان تا به امروز پایش ریخته شده، حالا به خاطر اینکه کیه و کیه و کیه و کیه عیب دارند و کارشان خراب شد، بگوییم ما نیستیم؟! یعنی سیصد هزار تا شهید هیچ؟! توجیه حماقت است، تضعیف جنایت است، تکمیل رسالت است. رسالت ما، مسئولیت ما این است که بیاییم ضعفها را برطرف کنیم. این کلام مال یکی از عزیزان دانشمندی بود که پدر شهید هم بود، به نام آقای آشیخ علی صفائی، کتابهایش را عین صاد میگفت، کتابهای مفیدی و خوبی دارد، این جمله مال ایشان است، توجیه حماقت است، تضعیف جنایت است، تکمیل رسالت است. رسالت ما این است که حالا اگر مشکلی هم هست، ببینیم باید چه کرد، نمایندههای مجلس باید به پا خیزند، به پا خیزند، خبرگان باید تکان بخورند، تکان بخورند، ائمهی جمعه باید بسیج بشوند، بسیج بشوند، این عیب هست، باید این عیب برطرف بشود، راه دارد.
قرآن یک آیه دارد، میگوید: «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» (بقره/ 189)، از در خانه داخل بروید، این معلوم است که هر عاقلی از در خانه میروید تو، چه گفتنی دارد؟! از در خانه بروید تو، آخر این همه آیه شد؟! از در خانه بروید تو؟! مگر کسی از پشتبام رفته تو؟! امام میگوید نه، اینکه میگویداز در خانه وارد شوید، امام میفرماید معنایش این است: هر کاری را از راهش وارد بشوید. (تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 178) شما اگر پیشانیات میخارد، کمرت را بخارانی که آن خارشش تمام نمیشود که، آنجایی که میخارد را باید بخارانی، مشکل چه چیزی هست؟ چه طور پیدا شده؟ به دست چه کسی بوده؟ مقصّر چه کسی است؟ هر کس هم مقصّر است، چند درصد مقصّر است؟ یک کسی ممکن است تقصیرش کم باشد. حدیث داریم روز قیامت یک قطره خون به سینهی یک نفر میچکد، نگاه میکند میبیند یک قطره خون چکید، میگوید این قطره خون چیه؟ میگوید یک نفر را به ناحق کشتند، تو در یک قطره شریک بودی. (الکافی، چاپ إسلامیة، ج 2، ص 370 و 371) بنابراین توجیه نکنیم، تضعیف هم نکنیم، تکمیل کنیم، از راهش هم وارد شویم.
رابطه با مال
زیاد به دست بیاوریم حرص است، کمکاری کنیم، بخل است، ندهیم بخل است، زیادی بدهیم… .
7- رعایت اعتدال در انفاق و هزینه زندگی
قرآن یک آیه دارد، میگوید که علامت مؤمن این است که: «إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا» (فرقان/ 67)، وقتی که میخواهد پول خرج کند، ولخرجی نمیکند، «وَ لَمْ يَقْتُرُوا»، کمش هم نمیگذارد، «وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/ 67)، نه کم، نه زیاد. امام با نمایش مَثَل زد، ظاهراً امام رضا بود، دستش را زیر شن کرد، گفت ببین داخل دستم یک مشت شن ریز داخلش هست، بعد دستش را کج کرد، شنها ریخت، گفت این طوری نباشید که هر چه دارید خرج کنید، برای فردایت هم فکر کن. بعضیها تا پول گیرشان میآید، اوّل میروند یک موتور قشنگ و یک نمیدانم ماشین قشنگ و حساب نمیکند پیری دارد، کوری دارد، بچّه دارد، آینده دارد، امام رضا دستش را زیر شنهای ریز کرد، فرمود ببین دستم پر شن است، اگر کج کنم همه بریزد، غلط است، سفت هم بگیرم که هیچ یک شن بیرون نیاید، آن هم غلط است، مقداری در دستت باشد، مقداری هم خرج کنی.
در زندگی هم همینطور هست. حدیث داریم عمرتان را سه قسمت کنید، یک ساعتی را برای تفریح بگذارید، یک ساعتی را برای عبادت بگذارید، یک ساعتی را برای خرجی زن و بچّه بگذارید. (نهج البلاغه، حکمت 390)
دین ما، دین خوبی است، منتها عملکرد ما بد است، مشکل هم همین عملکردهاست، ما خیلی وقتها حرف که میزنیم، میگویند آقای قرائتی حرفهایت را قبول داریم، اما پس چرا فلانی همچین کرد؟! پس چرا فلانی؟! یک مقدار هم دیر جواب دادنها اذیت میکند، میگویند شما کی گفتید که فلانی اختلاس کرده، هنوز معلوم نشد که اختلاس بوده یا نبوده؟ و اگر بوده چهقدر بوده؟ مقصّر هست یا نبوده؟ بالأخره وقتی میگویید بوده، یا نگویید، یا اگر گفتید فوری بگویید این اختلاس هست، این هم دلیلش هست، زود کلک را بکَنید، این لفت دادن، قرآن میگوید زن بد را هم اگر طلاقش میدهید، زود طلاقش بده، ولش کن، او را آویزانش نکن که نه شوهر دارد، نه مطلّقه است. این گاهی وقتها مردم آویزان هستند، میگویند: «ما یک چیزی شنیدیم» میگوییم: «چی شد؟» میگویند خبرش نیست. اگر بشود کارها زودتر جواب داده بشود، این مهم است.
خدایا همهی مشکلات کشور و فرد و جامعهی ما را حل کن، بدخواهان ما را خوشحال نکن، هدفهایی که شهدا برایش شهید شدند، به دست ما در آن خیانت نشود.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»