0

چطور فرزندمان را با خدا آشنا کنیم؟

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

چطور فرزندمان را با خدا آشنا کنیم؟

 

خانواده و جامعه  فرزندپروری

چطور فرزندمان را با خدا آشنا کنیم؟

دغدغه بسیاری از والدین این است که آیا می‌توانند با فرزندانشان درباره موضوع پیچیده ای چون خدا صحبت کنند؟ آیا بچه‌ها را می‌توان با مفاهیمی چون خدا، پیامبر، جهان آخرت، آفرینش و هستی، تکلیف، عبادت و مانند آن آشنا کرد و درباره آنها بحث کرد؟

کد خبر: ۶۳۰۷۹

تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۴۰۱ - ۲۲:۳۰ - 03 October 2022

فرزند

دغدغه بسیاری از والدین این است که آیا می‌توانند با فرزندانشان درباره موضوع پیچیده ای، چون خدا صحبت کنند؟ آیا بچه‌ها را می‌توان با مفاهیمی، چون خدا، پیامبر، جهان آخرت، آفرینش و هستی، تکلیف، عبادت و مانند آن آشنا کرد و درباره آن‌ها بحث کرد؟
حرف زدن درباره خدا از این جهت حائز اهمیت است که می‌تواند بهترین راه برآوردن مهم‌ترین نیاز‌های کودکان باشد، زیرا کودکان بیش از بزرگ‌سالان خود و اطرافیانشان را نیازمند به تکیه گاه قوی و مهربانی می‌بینند که قادر است همه آرزو‌های آن‌ها را برآورده سازد.

فایده شناخت خدا برای کودکان

فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا از این جهت است که همه چیز را در دنیا توضیح می‌دهد. زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست که با این توضیح (مرتبط کردن رویداد‌های طبیعی به خدا) نوعی احساس شگفتی نیز همراه است، زیرا روح کودک به دنبال عجایب و اسرار می‌گردد و زمانی که برای پرسش‌های کلیدی خود پاسخی منطقی می‌یابد، احساس آرامش می‌کند. وقتی کودک حوادث تلخ و شیرینی از این قبیل را با خدا مرتبط بداند، هم در شناخت خود نسبت به خدا عمیق‌تر می‌شود و هم روح او که به دنبال عجایب و اسرار است، ارضا می‌شود.
حرف زدن درباره خدا به کودک احساس امنیت می‌دهد، زیرا خدا جاودانی و مافوق همه تغییرات است و در دنیایی که همه چیز آن زودگذر است، اعتقاد به خدا می‌تواند بهترین حامی و راهنمای اخلاقی کودک باشد.

چرا باید کودکان را با خدا آشنا کرد

و در نهایت توجه به خدا و احساس نیاز به او، مایه آرامش روح و روان کودک می‌شود، زیرا این احساس در فطرت و نهاد انسان از کودکی قرار داده شده و طبق فرمایش پیامبر اسلام کودک مادامی که اطرافیانش او را از پرستش خدا باز نداشته‌اند، دارای فطرت خداپرستی و ایمان است.
متأسفانه با وجودی که خداشناسی برای کودکان و فرزندان یک ضرورت مهم و نقطه عطفی در زندگی آنان است، والدین از این موضوع غافلند و به ضرورت آن توجه کافی ندارند. گمان والدین این است که آموزش خدا و اعتقادات دینی برای کودک ضرورتی ندارد و این کار وظیفه آنان نیست و کودکان خود باید با وسعت دادن به معلومات و گزاره‌های ذهنی به سطحی از معرفت و دانش برسند که ضرورت اعتقاد به خدا را درک کنند و این در زمانی است که آنان به سن جوانی می‌رسند، غافل از اینکه کودکان توان درک این مفاهیم را دارند و در این شرایط اگر با آن‌ها درباره خدا به طور صحیح و منطقی صحبت نشود، سعی می‌کنند اعتقاد به خدا را در اعمال و رفتار‌های والدین بیابند، زیرا آنچه والدین بدان عمل می‌کنند، بیش از آنچه می‌گویند روی ذهن کودک تأثیر می‌گذارد.
یعنی کودک زمانی بیشتر با خدا آشنا می‌شود که اعتقادات مذهبی را به طور عملی در زندگی والدین ببیند. حال اگر عمل والدین مطابقت چندانی با دین نداشته باشد، کودک درک صحیحی از دین پیدا نمی‌کند. اینجاست که ضرورت آموزش صحیح دین به کودکان، بیشتر روشن می‌شود.
برای این که کودکان درک صحیحی از خدا داشته باشند، لازم است به آن‌ها اجازه دهید آزادانه درباره خدا گفتگو کنند، زیرا بهترین راه ارتقای معنویت در کودکان، راحت و آشکار حرف زدن از خداست. اصل علمی‌ای که اکثر روان‌شناسان آن را تأیید می‌کنند، این است که بگذارید بچه‌ها خود گفتگو را هدایت کنند و عقایدشان را بگویند و بعد با سوال کردن از نظرات شما موضوع را پیگیری کنند.
اگر پیش فرضی درباره رشد، درک و برداشت کودک از خدا در هر مرحله سنی او داشته باشیم، با اطمینان بیشتری می‌توانیم به او کمک کنیم.

مراحل رشد روانی کودک

۱ تا ۳ سالگی: یادمان باشد که بذر ایمان از همان سال‌های اولیه زندگی کاشته می‌شود؛ بنابراین خداشناسی در این سن اهمیت زیادی دارد. کودکان نوپا می‌توانند کلماتی را که از مفاهیم مقدس برخوردارند یاد بگیرند. در ابتدا آموزش باید از کلماتی مانند: قرآن، خدا، پیامبر و امام آغاز شود. اگر بچه‌ها به سادگی با این کلمات مأنوس نشوند، بعد‌ها پایه‌ای برای آموزش مفاهیم بزرگ نخواهند داشت. همچنین باید اعتقاد به عشق و محبت را در آن‌ها تقویت کنید. این مهم‌ترین چیزی است که خدا را به کودکان خردسال می‌فهماند. به آن‌ها بگویید که خداوند دوستشان دارد و همواره از بچه‌ها مراقبت می‌کند.
نکته دیگر این که کودک به این جهت که یکی از وابسته‌ترین موجودات دنیاست در تأمین نیاز‌های خویش به والدین وابستگی کامل دارد. اگر کودک از این جهت مشکلی نداشته باشد و والدین در محبت و توجه به او از چیزی فروگذار نکنند، از اعتماد به آنها، اعتماد و توکل به خدا را نیز می‌آموزد.
۳ تا ۵ سالگی: در این مرحله این سوال غلط است که: «چه طور کودک را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟» چه اینکه این اعتقاد درونی به صورت اجمال، در فطرت و آفرینش او وجود دارد. پرسش صحیح این است که: «چطور به او نشان دهم که خدا در زندگی‌اش حضور دارد؟» زمانی که بچه‌ها در برابر شگفتی‌های اطرافشان حیرت زده می‌شوند، از چیزی ناراحتند یا شادی ناگهانی را تجربه می‌کنند، زمینه فکریشان برای این مسئله آماده است و شما می‌توانید حضور خدا را با حرف زدن در این باره به آن‌ها نشان دهید.
مثلاً وقتی کودک ۵ ساله شما از مرگ پدر بزرگش غمگین و تعجب زده است، از شما می‌پرسد: «پدر بزرگ پس از مرگ چه می‌کند؟ آیا او در بهشت است؟» او در واقع به اطمینان خاطر نیاز دارد. در پاسخ به او بگویید: «تو چه فکر می‌کنی؟» او احتمالاً در پاسخ می‌گوید: «پدر بزرگ الآن در بهشت در کنار فرشتگان است.» شما در این هنگام نظر او را تأیید کنید.
همچنین وقتی کودک در تولد فرزند جدید اظهار خوشحالی یا شگفتی می‌کند، به آسانی می‌توانید خدا را به او نشان دهید. یا هنگام خوردن غذا برای او توضیح دهید که این غذا‌ها از جانب خداوند است و ما باید از او سپاسگزاری کنیم. آنگاه همگام با کودکتان مراسم شکرگزاری را به جای آورید.
در فاصله سنی ۳ تا ۵ سال، کودکان خدا را غالباً موجودی، چون یک رهبر روحانی می‌دانند. چنین برداشتی به این پرسش‌ها می‌انجامد: «آیا خدا می‌خوابد؟ خدا کجا زندگی می‌کند؟ غذای او چیست؟» برای فیصله دادن این موضوع و ارضای حس کنجکاوی و تخیل کودک، جوابی صادقانه به او بدهید، مثلاً بگویید: «نمی‌دانم.» به یاد داشته باشید، کودک در سنی نیست که بتواند چیزی بیش از این پاسخ اجمالی درک کند. اما اگر در پاسخ به او بگویید: «خدا چیزی نمی‌خورد و جا و مکانی ندارد، نه تنها قانع نمی‌شود بلکه دچار سردرگمی بیشتری می‌شود.»
بعد شما از او سوالاتی بپرسید که نسبت به گفتگو علاقه‌مند شود. به خاطر داشته باشید، همیشه سوالات او را جدی بگیرید و هرگز مورد تمسخر قرار ندهید. بچه‌ها نمی‌توانند منتقدانه فکر کنند و صحبت‌های شما را مورد ارزیابی قرار دهند؛ بنابراین وقتی با کودک پیش دبستانی درباره خدا حرف می‌زنید، کارشناس شمایید. دقت کنید حرفی نزنید که بعد‌ها پشیمان شوید. مثلاً اگر به او بگویید: «هر وقت بدرفتاری کنی، خدا عصبانی می‌شود.» او خدا را در تخیل خود پدر عصبانی مجسم می‌کند که آماده است او را برای هر اشتباهی تنبیه کند.

منبع ؛ مجله دلگرم

چهارشنبه 13 مهر 1401  6:57 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها