فعالیت های سیاسی امام عسکری (ع) در یک نگاه
امام ابو محمد حسن بن علی العسکری (ع) سیزدهمین معصوم و یازدهمین پیشوای اسلام، پس از پیامبر اکرم (ص) است. این امام جلیل القدر، در سال 232 ه. ق روز جمعه هشتم ربیع الثانی در مدینه متولد شد.
پدر بزرگوارش، حضرت امام علی النقی (ع) و مادر گرامی اش، «حُدَیثَه» است که به «سوسن» و «سلیل» نیز نامیده شده است.
آن حضرت در سامرّا، در محله ای به نام «عسکر» سکونت داشت و به همین دلیل به «عسکری» شهرت یافت. مشهورترین القاب او زکی، نقی و عسکری است و کنیه شریف ایشان «ابو محمد» می باشد.
22 سال داشت که امام هادی (ع) به شهادت رسید و او به امامت رسید. مدت امامت آن حضرت شش سال بود.
این امام عظیم الشأن هم چون دیگر ائمه (ع) در طول عمر پر مایه و زرّین خویش، خدمات مؤثّر و ارزنده ای به دین اسلام کرد. و سرانجام در سنّ 28 سالگی در سال 260 هجری با زهری که معتمد و به روایتی معتزّ به وی خوراند به فیض شهادت نایل آمد.
اتفاق بی نظیر
اکثریت شیعه پس از رحلت امام هادی (ع) طبق تصریح آن حضرت، بر جانشینی و امامت امام حسن عسکری (ع) معتقدند و تعداد انگشت شماری نیز به امامت «جعفر بن علی» قائل شده اند که آن ها را فرقه جعفریه خالص می گفتند.
در عصر امام حسن عسکری (ع) اتفاقات بسیاری از حیث فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... رخ داد که بی نظیر بود. از نظر فرهنگی، با وجود فشار و اختناق کامل مأموران حکومتی، انسجام شیعه بیش از گذشته بود. اندیشه ها و افکار کلامی و مباحث علمی به صورت فراوان در این دوره رواج داشت و جهان اسلام اگر چه از نظر سیاسی از اقتدار نسبی برخوردار بود، اما از نظر علمی دوران رشد را سپری می کرد و جریان تولید علم که از ابتدای این قرن آغاز شده بود، هم چنان ادامه داشت و در این فضای علمی، برترین مقام علمی به علویان اختصاص داشت.
سرآمد همه علویان وسادات آن، عده ای از هاشمیان بودند که به «ابن الرضا» معروف بودند، و این معروفیت به دلیل آن بود که امام رضا (ع) وقتی در برابر دانشمندان بزرگ جهان قرار گرفت و در مناظرات علمی، تنها فرد پیروز و سرآمد عالمان شد و به «عالم آل محمد» شهرت یافت، این برجستگی علمی و جای گاه رفیع، هم چنان در خاندان آن حضرت محفوظ ماند، زیرا پس از او فرزندش جواد الائمه (ع) نظیری در علم و دانش نداشت. پس از ایشان امام هادی (ع) نیز در علم و دانش و فضایل اخلاقی و عبادی در برترین جای گاه قرار گرفت.(1)
برخی ویژگی های امام
شکوه و ابهّت امام عسکری (ع)، زبانزد خاص و عام بود و نه تنها پیروان آن حضرت بلکه مخالفان او نیز نتوانستند زبان از وصف و ستایش این ستاره درخشان فرو بندند.
از عبید الله بن خاقان، وزیر معتمد عباسی نقل شده که در شهر «سرّ من رأی» (سامرّا) هیچ کس از علویان را به مانند حسن بن علی ندیدم و نشناختم. در وقار و سکوت و پاک دامنی و ابهّت در میان بنی هاشم، همتایی به مانند او ندیدم. با این که جوانی بیش نیست اما بنی هاشم او را بر سال مندان و ثروت مندان خویش مقدّم می دارند. از هر کس از دبیران، فرماندهان، فقیهان و دیگر عوام مردم تحقیق کردم چیزی نیافتم، جز آن که او را در نهایت شکوه و خوش رفتاری و نیک گفتاری یاد کردند و دشمن و دوست را ستایش گر او دیدم.(2)
امام در هر مکانی که حضور پیدا می کرد رفتار و سکناتش بر زمین و زمان مؤثّر واقع می شد و کسانی که ارتباط نزدیکی با آن حضرت در زندان و یا در خانه ایشان داشتند در مقابل این امام همام عنان اختیار را از دست می دادند.
طبق گفته یکی از خدمت کاران امام حسن عسکری (ع)، وی روزهای دوشنبه و پنج شنبه به دار الخلافه می رفت و در طول راه، مردم و اصحاب با مرکب هایشان منتظر امام می ماندند و تا ایشان نیامده بود، راه رفت و آمد مسدود می شد و سر و صدا بالا می گرفت، ولی هنگامی که امام حسن عسکری (ع) از راه می رسید، چهارپایان به کنار می رفتند و سر و صدای مردم می خوابید و راه به خودی خود باز می شد.(3)
بر اساس تحقیق دانشمندان، گزارش های غیبی و اقدامات خارق العاده بسیاری از حضرت در کتاب های مختلف به ثبت رسیده که نشان دهنده فزونی این کرامات در آن زمان از ناحیه آن حضرت می باشد.(4)
شاکری، خدمت کار امام درباره بُعد عرفانی آن حضرت می گوید: او پیوسته در محراب، نماز می خواند و در حال سجده بود که من می خوابیدم. وقتی که از خواب بیدار می شدم باز هم او را در سجده می دیدم. عبادتش طولانی و غذایش اندک بود. برایش میوه هایی چون انجیر و انگور و هلو و... می آوردند و او فقط یکی دو دانه می خورد و به من می فرمود: ای محمد! این ها را برای بچه هایت ببر. من سؤال می کردم تمام این ها را؟ و او در جواب می فرمود: آن ها را بردار که هرگز بهتر از این ها را ندیدم.(5)
هنگامی که بنی عباس به «صالح بن وصیف» دستور دادند بر امام حسن عسکری (ع) سخت بگیر و او را آسوده مگذار، در جواب گفت: «با او چه کنم؟ من دو نفر از بدترین کسانی را که می شناختم مأمور آزار و شکنجه او کردم، ولی اکنون آن دو از عابدترین و زاهدترین افراد گشته اند». سپس آن دو را احضار نمود و از آن ها سؤال کرد: «وای بر شما! با مردی که در زیر دست شما بود چه کردید؟ گفتند: چه بگوییم؟ درباره کسی که روزها را روزه می گیرد و شب ها را تا به صبح به عبادت می گذراند و با کسی هم صحبت نمی شود و هر وقت به ما می نگرد، بدنمان به لرزه می افتد و اختیارمان را از دست می دهیم.»(6)
استجابت دعاها
محمد بن حسن نقل می کند: در نوشته ای از امام یازدهم تقاضا کردم در مورد شفای درد یکی از چشم هایم دعا کند، زیرا یک چشمم کور شده و چشم دیگرم نیز از شدت درد و بیماری نزدیک است که کور شود. امام در پاسخ نوشت: خداوند چشمت را برای تو نگه دارد، این دعا موجب شفای چشمم گردید.(7)
خبر از آینده
ابوهاشم جعفری می گوید: از تنگی و فشار زندان و رنج غُل و زنجیر به امام حسن عسکری (ع) شکایت نمودم. امام در نامه ای به من نوشت: تو امروز نماز ظهر را در منزل خودت خواهی خواند... اتفاقاً نمازم را در خانه خواندم؛ یعنی همان روز از زندان آزاد شدم، ولی از حیث معیشت و امرار معاش در تنگنا بودم و از امام خجالت می کشیدم که تقاضای پول کنم. وقتی به منزل رسیدم از طرف امام صد دینار برایم رسید که به نامه امام ضمیمه شده بود و امام در آن نامه نوشته بود: «هرگاه نیازمند بودی شرم نکن و درخواست کن که آن گونه که دوست داری به تو خواهد رسید.»(8)
احمد بن محمد می گوید: وقتی «مهتدی» دست به کشتار موالیان ترک زد، به امام حسن عسکری (ع) نامه نوشتم و عرض کردم: آقای من! خدا را شکر که شرّ او را از ما باز داشت؛ شنیده ام که شما را تهدید کرده است و قسم خورده که شما را از روی زمین بردارد. امام به خط خود نوشت: این رفتار او عمرش را کوتاه کرد؛ از امروز پنج روز شمارش کن، در روز ششم کشته می شود. البته بعد از خواری و ذلّتی که به او می رسد. و همان گونه که امام فرموده بود پس از شش روز «مهتدی» با وضع وخیمی به هلاکت رسید.(9)
خلفای عصر امام (ع)
دوران امامت امام حسن (ع) مقارن با خلافت سه تن از خلفای عباسی بود. معتزّ بالله، مهتدی و معتمد. حدود یک سال با معتزّ بود که ترکان علیه او قیام کردند و او را کشتند و در حدود سال 255 قمری، مهتدی به جای او نشست. او نیز پس از مدت کوتاهی به دست همان ها به قتل رسید. متهدی، امام را به زندان افکند و دستور داد بر آن حضرت سخت بگیرند. پس از این دو، معتمد عباسی به خلافت رسید. در برخی روایات آمده است که معتمد در آغاز خلافت به حضور امام حسن (ع) رسید و از ایشان تقاضا کرد تا برای طول عمر او دعا کند و از خدا بخواهد خلافتش را بیست سال مقرّر گرداند. امام (ع) دعا کرد، و خداوند عمر او را دراز گرداند. معتمد حدود 23 سال خلافت کرد، در حالی که اسلافش همگی مدت کمی خلافت کرده بودند. اما علی رغم دعای خیر امام، معتمد همان برخوردی را در پیش گرفت که اسلافش با پدران و اجداد آن بزرگوار داشتند و در شکنجه و آزار حضرت کوتاهی نمی کرد.
در کارنامه این سه خلیفه که مقامی تشریفاتی داشتند، نکته مثبتی به چشم نمی خورد و همه کارهای مهم به وسیله ترک هایی انجام می شد که مزدور آن ها بودند.
تردیدی نیست که پیامبران الهی و جانشینان آن ها خصوصاً ائمه اطهار (علیهم السلام) تغییر و انقلاب اصلاح گرانه را در تمام ابعاد فرهنگی، تربیتی، سیاسی و اجتماعی رهبری می کردند؛ یعنی سیاست را به معنای عام آن دنبال می کردند و در اندیشه پدید آوردن نیروهای فعال در جامعه بودند که بتوانند تأثیرگذار باشند و تحولی ایجاد نمایند.(10) ولی به دلیل شرایط اختناق حاکم بر جامعه معمولاً از دخالت در سیاست به معنای خاص؛ یعنی «اداره مستقیم حکومت» خودداری نموده و اهداف خود را به روشی محتاطانه و از روی تقیه دنبال می کردند.
امام عسکری (ع) از نظر معاشرت از جمله امامانی بود که بسیار تحت فشار قرار داشت و در منطقه «عسکر» تحت نظر شدید طاغوتیان عصر خود زندگی می کرد. به همین دلیل از طریق شبکه وکلا که در حقیقت نمایندگی او را در اقصی نقاط کشورها بر عهده داشتند، با مردم جامعه در ارتباط بود و تمام خبرها و نامه ها با روشی کاملاً محرمانه و توأم با تقیه انجام می شد و این پنهان کاری های مطلق، وجه تمایز دوران امام عسکری (ع) از دوران سایر ائمه اطهار (ع) است، به دلیل این که آن حضرت در نظر داشت برای غیبت کبرای فرزندش حضرت مهدی (عج) زمینه سازی کند.
محسوس بودن فشارها و محدودیت های زمان امام عسکری (ع) دو علت داشت:
1 - در زمان آن حضرت، شیعه تبدیل به قدرتی عظیم در عراق شده بود و همه می دانستند که این گروه، حکومتِ هیچ یک از عباسیان را مشروع نمی داند و معتقد است امامت الهی در فرزندان علی (ع) باقی است و امام حسن عسکری نیز شخصیت ممتاز این خانواده است.
2 - بر اساس روایات و اخبار متواتر، خاندان عباسی و پیروان آنان می دانستند حضرت مهدی (عج) که همه حکومت های خودکامه را از بین می برد، از نسل آن حضرت است، بدین سبب پیوسته مراقب آن حضرت بودند.(11)
در تاریخ آمده است که در حکومت معتمد عباسی، گروهی از علویان، با فجیع ترین وضعی به شهادت رسیدند، زیرا جنگ و درگیری در دوران خلافت وی بسیار زیاد بود، به طوری که مورّخان، میزان تلفات مسلمانان را تا 000/500/1 نفر هم نوشته اند.(12)
وضعیت سیاسی و اجتماعی عصر کوتاه امام حسن عسکری (ع) به گونه ای بود که تعدادی از انقلاب ها و شورش های دسته جمعی نیز از طرف علویان و حتی غیر علویان صورت گرفت که می توان به نمونه هایی اشاره کرد:
1 - نهضت ابراهیم بن محمد علوی معروف به «ابن الصّوفی»: وی در سال 256 در مصر قیام کرد و شهر «اسنا» را به تصرّف خود در آورد و سپاه «احمد بن طولون» را شکست داد، ولی برای بار دوم از لشکر وی شکست خورد و پس از تحمل تلفاتی فرار کرد و مخفی شد تا سال 259 که مجدداً قیام کرد و مردم را به گرد خود جمع نمود. سرانجام پس از عزیمت به مکه توسط فرماندار این شهر دست گیر و نزد ابن طولون فرستاده شد و زندانی گردید. پس از آزادی از زندان به مدینه بازگشت و در همان جا فوت کرد.(13)
2 - نهضت «علی بن زید علوی»: وی در سال 254 در کوفه قیام کرد و آن شهر را تصرّف و نماینده حکومت را اخراج کرد. لشکریان خلیفه چندین بار با وی جنگیدند تا سرانجام در سال 257 کشته شد.(14)
3 - نهضت «عیسی بن جعفر علوی»: او به همراه «علی بن زید» در کوفه قیام کرد. «معتزّ» لشکری به جنگ وی فرستاد و او را شکست داد. مسعودی، قیام او را در سال 255 ذکر کرده است.(15)
4 - شورش «صاحب زنج»: وی در سال 255 قیام کرد. در جریان شورش وی، هزاران نفر کشته شده و عِرض و ناموس مردم مورد تعرض سپاهیان وی قرار گرفت و ده ها شهر به آتش کشیده شد. وی خود را «علی بن محمد» و علوی معرفی می کرد و نسبتش را به علی بن الحسین (ع) منتهی می ساخت، در حالی که دروغ می گفت بلکه نسبت او به «عبد قیس» می رسید و مادرش از «بنی اسد بن خزیمه» بود.(16)
5 - شورش خوارج که از سال 252 به رهبری «مساور بن عبدالحمید» آغاز شد و حتی پس از درگذشت او در سال 263 ادامه داشت. مساور، در اندک زمانی بر بیش تر شهرهای عراق تسلط یافت و از فرستادن خراج و مالیات برای خلیفه جلوگیری کرد و در تمام برخوردهایی که با سپاهیان خلیفه داشت بر دشمن غلبه کرد.(17)
6 - قیام «یعقوب لیث صفاری» که در 262 به همراه عده بسیاری از مردم خراسان قیام کرد و سرزمین های زیادی را به تصرّف خود در آورد.(18)
علل شکل گیری و گسترش سازمان وکالت
هدایت و ارشاد و حفظ حیات جوامع شیعی، یکی از وظایف امامان شیعه بود، ولی هنگامی که آنان تحت مراقبت، کنترل و نظارت و حبس بودند چگونه می توانستند این مهم را به انجام برسانند؟ یکی از راه هایی که امامان بزرگوار از آن استفاده می کردند، تأسیس سازمان وکالت بود.
امام حسن عسکری (ع) نیز با استفاده از این نظام وکلایی، افرادی از جمله ابراهیم بن عبده را برای وکالت در شهر نیشابور و عبدالله بن حمدویه را برای ناحیه بیهق و ابراهیم بن مهزیار اهوازی را برای ناحیه اهواز برگزیدند و طی مکاتبات مکرّر با آنان مسائل مبتلابه جامعه و وظایف آنان را تذکر و یادآوری نمودند. از دیگر وکلای امام در قم، احمد بن اسحاق بن عبدالله بود که فردی مورد اعتماد امام و واسطه قمی ها با آن حضرت بود. از مهم ترین وکلای امام (ع) که بعدها به منصب نیابت خاص در غیبت صغری رسید، عثمان بن سعید مشهور به سمّان بود. او از طرف امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) به وکالت برگزیده شد. وی به تجارت روغن مشغول بود تا از آن به عنوان سرپوشی برای کار اصلی خود (وکالت) بهره برداری کند. در مواقعی که مالی از شیعیان به او می رسید آن را در ظرف روغن جاسازی می کرد و پنهانی نزد امام عسکری (ع) می فرستاد.
نفوذ واقفیه، غلات و سایر افکار انحرافی در شیعیان، به ویژه آن دسته از شیعیانی که در بلاد دور از زیستگاه امام زندگی می کردند، از همین طریق وکالت، کنترل و دفع می شد و این خود در حفظ اصالت فرهنگی شیعه و جلوگیری از آلودگی های دیدگاه آن به انحراف، نقش بسزایی داشت.(19)
با توجه به گسترش اعتراض عمومی به حکومت های مستبدانه خلفای عباسی و تشکیل شبکه منظّم شیعیان برای سرنگونی حکومت، نگرانی شدیدی در درون خلافت نسبت به شیعیان ایجاد کرده بود و اساسی ترین موضوعی که برای هیئت حاکمه حائز اهمیت بود کنترل رهبری شیعیان بود. به همین دلیل بود که امام هشتم را به اجبار از مدینه به خراسان و به دنبال آن امام جواد (ع) را به بغداد و امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) را به سامرّا آوردند تا زندگی آنان زیر نظر هیئت حاکمه باشد و تمامی ارتباطات مردمی با این بزرگواران را کنترل کنند.
شبکه های ارتباطی امام عسکری (ع) با امت خود، با توجه به وجود جریان های سیاسی مخالف با خلافت عباسی و وحشت از قیام علویان و احضار امام هادی و عسکری (علیهما السلام) به شهر سامرّا، شدیداً تحت کنترل بود و در چنین شرایطی، ایجاد ارتباط مردم با امام عسکری (ع) و بالعکس کار دشواری بود.
امام عسکری (ع) در چنین شرایط و موقعیتی از شیوه هایی برای ارتباط با شیعیان استفاده می کرد که می توان به موارد زیر اشاره کرد:
ارتباط عبوری: تعدادی از اصحاب و علاقه مندان در طول راه هنگام عبور از خیابان ها با حضرت دیدار می کردند. اسماعیل بن محمد می گوید: برای گرفتن مساعدت مالی بر سر راه آن حضرت نشستم و هنگام عبور، تقاضای کمک مالی کردم و حضرت به یکی از غلامانش دستور فرمود مبلغ یکصد دینار به من پرداخت کند.
بهره برداری از سنگر تقیه: علی بن جعفر حلبی نقل می کند: در یکی از روزهایی که قرار بود امام به دارالخلافه برود ما در عسکر به انتظار دیدار وی جمع شدیم. در این حال از طرف ایشان نامه ای بدین مضمون به دست ما رسید: کسی بر من سلام ندهد و به طرف من اشاره ای نکند، زیرا شما در امان نیستید. این روایت به خوبی نشان می دهد که دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با شیعیانش را زیر نظر گرفته و آن را کنترل می کرده است.
نامه نگاری: نامه نگاری و پرسش و پاسخ، راه دیگری برای ایجاد رابطه امام با مردم بود که در این نامه ها علاوه بر رفع پاره ای از شبهات علمی و دینی، توصیه های لازم را در جهت حفظ وحدت و برادری به شیعیان ارائه می داد.
نمایندگی وکالت: افرادی که از طرف امام (ع) به عنوان نماینده و وکیل در شهرهای شیعه نشین و دور از مرکز منصوب شده بودند بزرگ ترین نقش را در پیوند روحی و معنوی بر عهده داشتند.
تلاش و مبارزات فراوان آن حضرت در دو جبهه «فرهنگی» و «سیاسی»، ثمرات گوناگونی به همراه داشت. در بُعد فرهنگی، باعث نجات اسلام از کجروی های فکری و بروز عقاید خرافی شد و در بُعد سیاسی، چهره پلید و شوم حکومت های عباسی را که به نام امیرالمؤمنین و یا خلیفه مسلمانان ریاست می نمودند، آشکار ساخت.
ترس حکومت از امام تا بدان جا بود که جاسوسان، به طور مرتب نزد امام عسکری (ع) آمد و رفت داشتند و تمام رفتار و گفتار آن حضرت را مو به مو گزارش می کردند. هیچ کس اجازه ورود به حضور آن حضرت را نداشت. برخی مأموران برای چاپلوسی، امام را نزد پادشاه عباسی، خطرناک و در پی دست یازیدن به حکومت معرفی می کردند و از فعالیت های سیاسی و ارتباط ایشان با برخی شیعیان و مخالفان حکومت خبر می دادند.
مبارزه دلیرانه و تلاش خستگی ناپذیر حضرت عسکری (ع) باعث شد تا نیمی از شش سال امامتش، در زندان سپری گردد و زیر شدیدترین شکنجه قرار گیرد.
اما موضع و برخورد او در مقابل حکمرانان، در ارتباط با حکومت، محتاطانه بود. بی آن که توجهی را جلب کند یا در دستگاه حکومت وارد شود، رابطه او به پیروی از خط پدرانش در برابر قدرت و دولت عباسی، رابطه ای بود ظاهری و معمولی. موضع منفی امام (ع) در برابر حکومت، احترام و منزلتی رفیع برای وی فراهم آورد. این مسئله را از علاقه وزیران زمانش به او مشاهده می کنیم و می بینیم که امام چگونه شخصیت و جلال خود را حتی بر کسی که از حیث کینه به اهل بیت و از نظر انحراف، شدیدترین مردم بود، تحمیل کرد.
عبدالله بن یحیی بن خاقان می گفت: هیچ مردی از علویان را مانند حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا (ع) در سامرّا از حیث آرامش و سکون و عفاف و پاکی و شرف و بزرگی، نزد خاندانش و نزد همه بنی هاشم، ندیدم و نشناختم.(20)
از گفتار خاقان اندازه احترام و تقدیس او درباره امام (ع) معلوم می گردد. آن بزرگوار یک بار به دیدار او رفت و در جلسه ای کوتاه با وی روبه رو گردید و خواست به آنان بفهماند که ایستادن او در کنار وزیر و همراه شدنش با او به دلیل انتقاد از ستم گری و انحراف و فسادی است که دستگاه دولت را در بر گرفته است. به این منظور است که هر کجا حق و حقیقتی وجود داشته باشد، امام آن را تأیید می کند، زیرا نزد او مسئله امت و مکتب، بالاتر و برتر از دشمنی و عداوت های شخصی و اختلافات است.
اسناد و شواهد، عمق شیطنت و وسعت نقشه های خائنانه دربار عباسی را در مورد امام و یارانش نشان می دهد؛ اما هوشیاری و تدابیر امنیتی امام نیز، بی نظیر بود. ابوهاشم داود بن قاسم جعفری می گوید: ما چند نفر در زندان بودیم که امام عسکری و برادرش جعفر را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت، به سوی حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردی «جمحی» بود و ادعا می کرد که از علویان است. امام (ع) متوجه حضور وی شد و گفت: اگر در جمع شما فردی که از شما نیست نمی بود، می گفتم کی آزاد می شوید. آن گاه به مرد «جمحی» اشاره کرد که بیرون رود، او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از او برحذر باشید. او گزارشی از گفته هایتان برای خلیفه تهیه کرده که هم اکنون در میان لباس هایش است. یکی از حاضران او را تفتیش کرد و گزارشی را که در لای لباس پنهان کرده بود، پیدا کرد؛ مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود.(21)
یکی از یاران امام به نام احمد بن اسحاق می گوید: به حضور امام رسیدم و از او خواستم که چیزی بنویسد و من خط او را ببینم تا اگر نامه ای از او رسید، خطش را بشناسم و دشمن نتواند به نام امام نامه جعل کند. امام فرمود: «خط من، گاهی با قلم باریک و گاهی با قلم پهن است، اگر چنین تفاوتی مشاهده کردی، نگران نباش.»(22)
امام یازدهم (ع) وظیفه ای خطیر درباره امام مهدی (عج) بر عهده داشت. از این رو فعالیت ها و برنامه ریزی های او برای تحقق اهداف آن بزرگوار درباره فرزندش امام زمان (عج) بود، که به چند مورد اشاره می کنیم:
1 - مخفی کردن فرزندش مهدی (عج) از چشم مردم و حفظ او از گزند خلفای عباسی: امام دوازدهم (ع)، پنج سال در کنار پدر بزرگوارش زندگی نمود و این زندگی و حتی تولد آن حضرت به نوعی در خفا و پنهانی بود، چرا که حاکمان بنی عباس در صدد بودند به محض تولد حضرت مهدی (عج) او را از بین ببرند. به دلیل در خطر بودن جان حضرت، خداوند او را از نظرها پنهان کرد تا امامت به شکلی نو و از پس پرده غیبت ادامه یابد. از این رو یازدهمین امام شیعیان تا آغاز غیبت، از آن حضرت مراقبت و محافظت نمود.
2 - اثبات وجود ایشان و اعلام امامتش به عنوان امام دوازدهم: امام عسکری (ع) این وظیفه را با نشان دادن وی فقط به بعضی از خواص و یاران نزدیک و مورد اعتمادش (حدود چهل نفر) انجام می داد.
3 - آماده سازی جامعه برای غیبت: یکی از مهم ترین ابعاد فعالیت های امام یازدهم (ع) آماده سازی جامعه شیعه برای غیبت آخرین حجت حق، حضرت بقیة الله الاعظم (عج) است. دشوارترین کاری که امام عسکری (ع) به عنوان پدر امام مهدی (عج) مسئولیت آن را بر عهده داشت، این بود که مردم را قانع سازد زمان غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدی (عج) صورت گرفته است. فهم این مطلب برای فردی عادی، امری دشوار بود، زیرا امکان داشت ایمان آن فرد ناگهان متزلزل گردد.
4 - کاهش ارتباط مستقیم با شیعه: از جمله اقداماتی که دو امام عسکریین (علیهما اسلام) برای آماده سازی زمینه غیبت حضرت مهدی (عج) انجام دادند از موالیان خود به جز معدودی از خواص، دوری می گزیدند و از پس پرده با خواص و غیر آنان سخن می گفتند، مگر در اوقاتی که به قصد خانه سلطان، سوار بر مرکب می شدند.(23) نزدیکی عصر آن دو امام به عصر غیبت می تواند مؤید صحت این مدعا باشد.
امام حسن عسکری (ع) از منظر دیگران
1 - معتمد عباسی: نقل شده است که جعفر بن علی الهادی از معتمد درخواست کرد که او را به امامت نصب کند و مقام برادرش امام عسکری (ع) را بعد از ایشان به او واگذار نماید. معتمد گفت: «منزلت و مقام برادرت مربوط به ما نمی شود، بلکه فقط از طرف خداوند عزیز و جلیل است و ما هر چند در نابودی و پایین آوردن مقام آن ها تلاش کردیم خداوند از این کار ابا دارد و هر روز بر مقام و رفعت آن ها افزود، از طریق حفظ و نگه داری و نیکو سکوت کردن و از طریق (افزودن) علم و عبادت آن ها. و اما تو اگر در نزد شیعیان برادرت منزلت و مقام او را داری، نیازی به ما نداری و اگر از چنان منزلتی بی بهره ای و آن اوصافی را که برادرت داشت دارا نیستی، از ما در این رابطه کاری ساخته نیست.(24)
2 - طبیب دربار: بختیشوع المح، طبیبی معروف و در زمان امام حسن عسکری (ع) طبیب دربار عباسی بود. روزی آن حضرت نیاز به طبیب پیدا کرد. از بختیشوع درخواست کرد که یکی از شاگردان خود را به محضرش بفرستد. او به یکی از شاگردان خود دستور داد که نزد امام حسن عسکری (ع) برود و از مقام و منزلت آن حضرت برای او نکاتی متذکر شد؛ از جمله گفت: این مسئله را (به خوبی) باید بدانی که در این زمان زیر آسمان از او داناتر نیست و آن چه به تو دستور می دهد اعتراض نکن.(25)
3 - احمد بن عبیدالله بن خاقان: احمد، عامل جمع آوری خراج و مالیات در منطقه قم بود. پدرش عبیدالله بن خاقان، وزیر معتمد عباسی بود. خود احمد از دشمنان سرسخت اهل بیت (ع) به حساب می آمد. او مأمور شد گزارش کسانی از آل ابی طالب را که مقیم سامرّا هستند و جای گاه و منزلت آنان را نسبت به سلطان بنویسد. پس چنین گزارش داد: «در سامرّا ندیدم و نشناختم مردی از خاندان علی را به مانند حسن بن علی بن محمد بن الرضا (ع) و نشنیدم جز سکوت و عفت و بزرگی و کرم او در نزد اهل بیتش و تمام بنی هاشم.»(26)
4 - راهب دیر العاقول: او از بزرگان مسیحیت و داناترین آن ها بود و هنگامی که کرامات امام حسن عسکری (ع) را شنید و دید، با دست (مبارک) آن حضرت اسلام اختیار کرد، لباس نصرانیت را از تن بیرون آورد و لباس سفیدی بر تن نمود. زمانی که بختیشوع، پزشک معروف از او درباره دست برداشتن از دینش (و مسیحیت) پرسید، در جواب گفت: او را هم چون مسیح و مانند او یافتم، از این رو به دست او (امام عسکری) مسلمان شدم. آری، او مانند عیسی است در نشانه ها و برهان هایش. آن گاه نزد حضرت عسکری (ع) رفت و ملازم او بود تا از دنیا رفت.(27)
5 - علامه محمد ابوالهدی افندی: او درباره عظمت تمامی اهل بیت عصمت و طهارت سخنان زیبایی دارد؛ آن جا که می گوید: «مسلمانان شرق و غرب عالم می دانند که آن ها رؤسای اولیا و امامان برگزیده بعد از رسول اعظم (ص) هستند و آن ها از نسل او و فرزندان پاک او می باشند. آن ها اولیای بدون شک و رهبران مردم به پیش گاه حضرت قدسیه (خداوندی) هستند، محفوظ (و معصوم) از آلودگی و عیب می باشند.»(28)
پس از آن که امام چشم از جهان فرو بست، معتمد دستور داد خانه او را بازرسی کنند و کنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمی دانست خداوند رساننده فرمان و کار خویش است و امامِ منتظر بیش تر از پنج سال است که به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفی شده است و برگزیدگان شیعه با وی بیعت کرده اند.
پس از وفات و غسل و تکفین حضرت امام حسن عسکری (ع)، ابو عیسی بن متوکل از جانب حکومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس از فراغت از نماز، صورت امام را نمایان ساخت و آن را به ویژه به هاشمی ها و علوی ها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشکان نشان داد و گفت: این حسن پسر علی پسر محمد پسر رضاست که به مرگ طبیعی، در بستر خویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانی و فلانی از خادمان و محرمان امیرالمؤمنین و فلانی و فلانی از قاضیان و فلانی از پزشکان، بر بالین او حضور داشته است؛ آن گاه چهره مبارک آن حضرت را پوشاند.(29)
این اقدامات برای آن بود که مبادا پای حکومت در قتل امام به میان آید و همین امر نشان می دهد که مردم، حکومت را به دست داشتن در کشتن امام متهم می کردند.
بدین سان امام عسکری (ع) رحلت کرد، لکن راهی درخشان از خود بر جای نهاد تا نسل ها از روشنی آن، هدایت گردند.
آن حضرت را در همان اقامت گاه شریفش در شهر سامرّا در کنار مزار پدر بزرگوارش به خاک سپردند که تا امروز نیز زیارت گاه مسلمانان است.
درود خدا بر او باد، روزی که زاده شد و روزی که به شهادت رسید و روزی که زنده برانگیخته خواهد شد... و درود خدا بر هواخواهان و پیروان او تا روز رستاخیز.
پی نوشت ها:
1) ر.ک: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 626.
2) نگاهی بر زندگی امام حسن عسکری، ص 14.
3) رسول جعفریان، حیات فکری امامان شیعه، ج 2، ص 182.
4) مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 644.
5) زندگانی امام حسن عسکری (ع)، ص 15 - 14.
6) هدایتگران نور، ص 15؛ منتهی الامال، ص 703.
7) همان، ص 43.
8) معجزات شگفت انگیز چهارده معصوم، ص 147.
9) همان، ص 148.
10) احمد امیری پور، تاریخ چهارده معصوم (ع)، قسمت امام عسکری (ع).
11) بحار الانوار، ج 5، ص 251.
12) همان.
13) مروج الذهب، ج 4، ص 364؛ به نقل از: کتاب تاریخ اسلام، چاپ سپاه پاسداران، ص 253.
14) کامل ابن اثیر، ج 7، ص 239؛ به نقل از: همان، ص 253.
15) مروج الذهب، ج 4، ص 94؛ به نقل از: همان، ص 254.
16) همان، ص 112؛ به نقل از: همان.
17) کامل ابن اثیر، ج 7، ص 174؛ به نقل از: همان.
18) مروج الذهب، ج 4، ص 112؛ به نقل از: همان.
19) رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 554.
20) ارشاد شیخ مفید، ص 318 و اعلام الوری، ص 357.
21) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 437.
22) همان، ص 433.
23) مسعودی، اثبات الوصیة، ص 262؛ تاریخ الغیبة الصغری، ص 222.
24) قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1109؛ بحار الانوار، ج 52، ص 50.
25) اصول کافی، ج 1، ص 512، باب 124، حدیث 24.
26) همان، ص 504 - 503، باب 24، حدیث 1.
27) احقاق الحق، ج 2، ص 621.
28) اربلی، کشف الغمة، ج 3، ص 286.
29) ارشاد شیخ مفید، ص 268 و 383.