حقّ همسایه و حقّ شریک در رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
امام زین العابدین علیه السلام یک رسالهای دارد، حقوق در آن بیان شده، حقّ خدا، پیغمبر، حقّ پدر، مادر، همسر، فرزند، همسایه، دوست، مشتری، فروشنده، حقّ چشم، گوش، دست، پا، پنجاه و یک حق است، ما چند ماهی است که این حقوق را هی باز میکنیم. در این جلسهی بیست و پنج شش دقیقهای حقّ همسایه و حقّ شریک را میخواهیم بگوییم. «أَمَّا حَقُّ الشَّرِيكِ فَإِنْ غَابَ كَفَيْتَهُ» (تحف العقول، ص 267)، میگوید اگر شریکت نیست، «كَفَيْتَهُ»، اگر شریکت نیست، تو او را جبران کن. یکی از وزرای عزیزی که در جمهوری اسلامی وزیر محترمی بود و شهید شد، ایشان با خانمش مکّه میرود. در کاروان یک خانمی مریض میشود، مکّه، عمره هم بوده، حج واجب نبوده که بیست، سی روز باشد، عمره یک هفته هستند، با کم و زیادش، وارد مکّه که میشود، یک خانمی مریض میشود، این خانم چند روز مسجدالحرام و مکّه هست، ولی نمیرود اعمال حجّش را انجام بدهد، میگوید این زن بیکس است، من پهلوی این باشم که احساس تنهایی نکند، مهم است این. یک کاروانی در مدینه بودند، یکی مریض شد، یکی هم پهلویش پرستار شد، باقیها رفتند حرم پیغمبر. حضرت فرمود آن کسی که پرستاری میکند، ثواب او کمتر از آنهایی نیست که آمدند پیغمبر را زیارت کنند. 1- حقوق همسایه بر مردم، در حضور و غیاب او همسایه به گردن همسایه حق دارد. «أَمَّا حَقُّ الشَّرِيكِ فَإِنْ غَابَ»، اگر نیست، مشکلاتش را حل کن. «وَ إِنْ حَضَرَ سَاوَيْتَهُ» (تحف العقول، ص 267)، اگر حضور دارد، با او شریک هستید یک جور، سهم خودت سهم بیشتر را قرار نده. «لَا تَعْزِمْ عَلَى حُكْمِكَ دُونَ حُكْمِهِ» (تحف العقول، ص 267)، تا رأی او را نگرفتی، تصرّف نکن، راهرو مال همه هست، آسانسور مال همه هست، این پارک مال همه هست، خیابان مال همه هست، با اجازهی همدیگر، بیش از متعارف حق نداری استفاده کنی، رأی خودت را غالب نکن، من دوست دارم اینجا، بچّههایم میخواهند بازی کنند، خب بچّههایت میخواهند بازی کنند، همسایههای دیگر اذیّت میشوند، نباید به خاطر اینکه بچّهی شما بازی دوست دارد، بچّهی شما هم باید بازی کند، اما یک جوری برنامهریزی کنید که، بازی بچّهی شما یک حق است، بچّه دلش میخواهد بازی کند، حق دارد، ولی همسایه هم میخواهد بخوابد، او هم حق دارد، خب همه درست میگویند. یک چیزی یادم آمد، برایتان بگویم. یک کسی رفت تو یک رستورانی غذا خورد و سرش را هم پایین انداخت و پول نداد. این رستورای گفت: «آقا، ببخشید شما حساب نکردی هان؟!» گفت: «درست میگویی!» گفت: «خب درست میگویم، بده پولش را» هی گفت: «پول بده» او گفت: «درست میگویی» یک نفر غذا میخورد، صحنه را دید، گفت: «آقا چرا مردمآزاری میکنی؟ خب غذا خوردی، پولش را بده.» گفت: «تو هم درست میگویی!» یک نفر دیگر گفت: «آقا شاید ندارد.» گفت: «هان، تو هم درست میگویی.» حالا شما میگویی بچّه است، خب بچّه است، درست میگویی، بچّه بازی میخواهد، درست میگویی، اما او هم انسان است، خسته است، از سر کار آمده، میخواهد یک ساعت بخوابد، یک جوری بنشینید، برنامهریزی کنید که هم بچّه به بازیاش برسد، هم همسایه اذیت نشود. «إِنْ غَابَ كَفَيْتَهُ»، اگر همسایه نیست، پاسدار خانهاش باش، «إِنْ غَابَ». «إِنْ حَضَرَ سَاوَيْتَهُ»، اگر حاضر است، سهم خودت را بیشتر قرار نده. «لَا تَعْزِمْ عَلَى حُكْمِكَ دُونَ حُكْمِهِ» (تحف العقول، ص 267)، تنهایی تصمیم نگیر، شریکی است، باید همه با هم رأی بدهند. «لَا تَعْمَلْ بِرَأْيِكَ دُونَ مُنَاظَرَتِهِ» (تحف العقول، ص 267)، رأی خودت را به تنهایی عمل نکن، ببین رأی آنها چی هست. «تَحْفَظُ عَلَيْهِ مَالَهُ» (تحف العقول، ص 267)، مالش را حفظ کن، میبینی که مثلاً به مالش تجاوز میکنند، تصرّف میکنند، نگو به من ربطی ندارد! به ما چه؟! اگر میبینی ضربهی مالی به همسایه میزنند، تو دفاع کن، اگر میبینی خیانتی دارند به همسایه میکنند، تو دفاع کن، دختر همسایه است، پسر همسایه، مرد همسایه، زن همسایه، دیدی بوی خیانت میآید، آنجا بیتفاوت نباش. مالش را حفظ کن، «فِيمَا عَزَّ أَوْ هَانَ» (تحف العقول، ص 267)، چه مال کم باشد، چه مال زیاد باشد، نگو حالا چیزی نیست، مال کم هم که هست، خیانت میکنند به مال همسایه، تو باید از خودت تعهّد نشان بدهی. حدیث داریم خداوند به افراد شریک لطف میکند، مادامی که شریکها به هم خیانت نکنند. (تحف العقول، ص 267) یعنی اگر دو تا شریک به هم خیانت نکردند، دست خدا هم بالای سر اینها هست، خدا هم اینها را حمایت میکند، اما اگر همسایه به همسایه خیانت کرد، این دست خدا برداشته میشود. خدا شریک ندارد، «لا شَریکَ لَه»، «أشهَد أن لا إله إلّا الله وَحدَهُ لا شَریکَ لَه»، «لا شَریکَ لَه» خدا شریک ندارد، اما ما بدون شریک نمیتوانیم زندگی کنیم، ما یک بوته نیستیم که خودمان در خیابان سبز بشویم، خودمان خشک بشویم، کاری به بغلی نداشته باشیم، زندگی ما. 2- حفظ حقوق دیگران در مکانهای عمومی یک وقتهایی انسان یک غذایی میخورد، کاری به کسی ندارد، حالا یا خوب، یا بد، حالا یک وقت سیر و پیاز میخورد، اسلام میگوید اگر سیر و پیاز خوردی، باید مواظب فضای عمومی باشی، مسجد نروی هان، خانه نماز بخوان، یا اگر رفتی مسجد، ثوابش ارزشِ خیلی ندارد، برای اینکه فضای مسجد مال همهی کسانی است که تو مسجد آمدند، حالا تو سیر خوردی، یا سیگار میکشی، هوای مسجد مال همه هست، شما چهار نفر سیگاری میآیی، هی سیگار میکشی، خب این هوای همه را تصرّف میکنی، این تجاوز به حریم هوایی است، یک وقت تجاوز به حریم هوایی توسّط خلبان است، که میآید دیوار صوتی را میشکند، یک وقت تجاوز به حریم هوایی مال خلبان نیست، مال همین سیگار تو است، بلند حرف زدن، صدای رادیو و تلویزیون را بلند کردن. شرکت در مسائل فکری. اینکه میگویند مشورت کن، یعنی چه؟ یعنی هر چه که فهمیدی، با دیگران هم مطرح کن، ببین آنها میگویند چه، از عقل آنها کمک بگیر، فکری باشد، علمی باشد، اجتماعی باشد، خانوادگی باشد. استبداد رأی در قرآن رد شده است. فرعون میگفت: «هر چی من میگویم، کس دیگر حق ندارد حرف بزند، من شریک ندارم، هر چی من گفتم باید اطاعت بشود.» «ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى» (غافر/29)، یعنی رأی فقط رأی من است، این استبداد رأی کار فرعون است، حالا یک کسی، خانم میگوید هر چی من گفتم، شوهر میگوید هر چی من گفتم، پسر، دختر، داماد، عروس. اگر کسی میگوید آقا هر چی من گفتم، عمل کنید، این پیداست این قلدر است، این طاغوت است این، علامت طاغوت این است که میگوید «لا أری إلّا ما أری»، حتّی ساحرها وقتی معجزهی حضرت موسی را دیدند و ایمان آوردند، فرعون گفت: «آمَنْتُمْ؟» (اعراف/ 123)، من شما ساحرها را دعوت کردند که با سحر و جادو آبروی موسی را بریزید، حالا خودتان ایمان آوردید؟! «قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ» (اعراف/ 123)، بدون اجازهی من؟! یعنی میگوید که اگر میخواهید ایمان بیاورید، باید من اجازه بدهم که ایمان بیاورید. اینها علامت طاغوت است. 3- شرکت در کارهای خیر دیگران با رضایت باطنی خب بحث ما چی هست؟ حقّ شریک. اگر کسی به کار کسی راضی باشد، در اجر شریک است. (تحف العقول، ص 456) بنده در تلویزیون حدیثی میخوانم، مثلاً شما خوشحال میشوی، میگویی: «الحَمدُلِله»، همین که خوشحال شدی، اگر من ثوابی داشته باشم، به شما هم میدهند و لذا ما میتوانیم هر شبی که میخواهیم، بگوییم: «خدایا از امروز صبح تا الآن که ما خوابیدیم، چهقدر کار خیر شده، برای هر کار خیری که شده، خدا را شکر.» همین که میگویی خدا را شکر، راضی هستی به کار خیر، در همهی کارهای خیر شریک میشوی، روایت داریم. اگر یک کسی یک کار غلطی کرد و شما به کار غلط او راضی بودی، در گناه او شریک هستی. (تحف العقول، ص 456) یعنی شرکت فقط شرکت تجاری و کارخانهها و سرمایهدارها نیست، انسان میتواند در همهی خیرها شریک باشد، در نماز حق نداری بگویی: «السّلامُ عَلَیَّ»، نمازت باطل است، باید بگویی: «السّلامُ عَلَینا». «عَلَیَّ» یعنی سلام بر من، «السّلامُ عَلَینا» یعنی سلام بر ما. شما بگویی سلام بر من، تو یک نفری. در دعاها داریم: «أشرِکنی»، «أشرِکهُم»، یعنی خدایا من را در خوبیهای دیگران شریک کن، اگر کار من خوب است، دیگران را در کار من شریک کن. شرکت فقط شرکت تجاری و رب گوجه و مرغ یخی و نمیدانم اینها نیست، در همهی خوبیها شریک بشویم. شما حال درس خواندن نداری، ولی میبینی یک کسی خوب درس میخواند، میگویی: «الحَمدُلِله» این درس میخواند»، اگر گفتی «الحَمدُلِله» این درس میخواند، در درس خواندن او شریک هستی. در زیارت عاشورا یکی از جملاتش این است که خدایا لعنت کن آن کسی را که امام حسین را کشت، بعد میگوید: «وَ شایَعَت»: نکشت ولی مشایعت کرد، یعنی بدرقه کرد، «وَ بایَعَت»: بیعت کرد، «وَ تابَعَت»: تبعیت کرد. « وَ شایَعَت وَ تابَعَت وَ بایَعَت» یعنی یک کسی که. در یکی از جنگها یک نفر به حضرت علی گفت: «کاش فلانی بود، پیروزی امروز ما را میدید!» فرمود: «مگر قلبش با ما نیست؟!» بعد حضرت فرمود: «هر کس قلبش با ما باشد، در اجر ما شریک است. حتّی بچّههایی که هنوز به دنیا نیامدند، هنوز متولّد نشدند، در شکم مادرشان هستند، اینها اگر قلبشان بعد از تولّد، بزرگ شدند، اگر کار را راضی بودند، اینها در این جهاد شریک هستند.» (نهج البلاغه، کلام 12) انسان میتواند خیلی سرمایهگذاری کند، در همهی خیرهای هستی انسان میتواند سرمایهگذاری کند. ما به راحتی میتوانیم در همهی خیرها شریک شویم، اصلاً صدقه هم همینطور است، یک پولی میدهم برای سلامتی خودم. خب تو یک نفری، بگو برای دفع بلا از همهی مسافرین. چرا مسافرین؟! ممکن است کسی مسافر نباشد، دفع بلا از همهی حاضر و غایب، مسافر و غیر مسافر. صدقه بدهم برای سلامتی بچّهام. چرا بچّهام، برای سلامتی همهی بچّهها، شفای همهی مریضها. ما میتوانیم هم دیگران را در خودمان شریک کنیم، هم خودمان در کارهای خیر شریک شویم. جالب است که میگوید آدمی که گناه میکند، دو تا گناه میکند، یکی گناه میکند، یکی خوشحال است که گناه میکند، همین که راضی است که گناه میکند، یک گناه هم برای رضایتش میدهند. آخر یک کسی لقمه حرام میخورد، گیر کرده، میبیند از گرسنگی بمیرد، یا هیچ غذای دیگری نیست، غذای حرام را میخورد، ولی ناچاری، یک کسی هم غذای حرام میخورد، هم خوشحال است که میخورد، میخواهم بگویم اگر کسی راضی باشد به کار کسی، در آن شریک است. 4- مشارکت در امور اجتماعی با حضور افراد مختلف به حضرت موسی گفتند: «برو پهلوی فرعون نصیحتش کن.» گفت: «تنهایی نمیتوانم، شریکی، «أَشْرِكْهُ في أَمْري» (طه/ 32)». در یک منطقه یک استاد دانشگاه هست، یک مدیر مدرسه هست، یک دبیر هست، یک طلبه هست، اینها دور هم جمع بشوند، بگویند ما پنج نفریم، بیایید یک کلاسی درست کنیم، ورزشش با تو، انگلیسیاش با تو، عربیاش با تو، دینیاش با من، جغرافیاش با تو، شریکی پنج، شش تا جوان دانشجو، یک منطقه، یک کلاس بگذاریم برای بچّههایی که دانشجو نیستند و ضعیفند. ما میتوانیم شریک بشویم. تاجر است. پسرهایش داماد شدند، دخترهایش عروس شدند، پیر شده، در آستانهی آخر عمرش است دیگر، اواخر عمرش است، من دلم میخواهد دو تا پسر داشته باشم مثل آقای مطهّری، مثل دکتر بهشتی، مثل چمران، رجائی، خب الآن جوانهایی هستند رجائیهای آینده هستند، برو یک مشکل دارد، حل کن. من یک پولی دارم، خیلی خب برو پهلوی رئیس دانشگاه، حالا دانشگاههای عمومی، یا دانشگاههای خصوصی مثل دانشگاه فرهنگیان، به رئیس دانشگاه بگو آقا شما اینها را چند قدم رفتید؟ چون دانشگاه فرهنگیان چند تا امتیاز دارد، اوّل گزینش شدند، همینطور از خیابان نیامدند، گزینش شدند، دوّم شغل آیندهشان هم معلوم است، معلّم هستند، بعد از لیسانس دنبال شغل نیستند، هم گزینش شدند، هم شغل آیندهشان معلوم است، هم شغلشان مقدّس است، معلّم نسل آینده هستند، شغلشان هم مقدّس است و هم یک حقوقی الآن دارند، ولو خیلی کم، دخالت کنید مسئلهی عقد و جهازشان را، اینها ازدواج کنند، شما که پسرهایت داماد شدند، دخترهایت هم عروس شدند، بیا چهار تا از اینها را هم داماد کن، چه اشکالی دارد؟! بگو آقا من پسرهایم داماد شدند، دخترهایم عروس شدند، سه تا طلبهها را میخواهم داماد کنم، گزینشش، سوادش، تقوایش، دینش، درسش با شما، اگر همهی اینها گزینش سالم شد، من مطمئن شدم، جهازش را من درست میکنم. ما میتوانیم در کارهای خیر شریک بشویم. به موسی گفتند: «برو پهلوی فرعون»، گفت: «هارون هم باشد، شریکی» بعضی پارچهها با نخ یک لا دوخته نمیشود، باید نخ را دولایش کرد. «هارُونَ أَخي» (طه/ 30)، «أَشْرِكْهُ» (طه/ 32) بنده میتوانم بخندانم، یکی میتواند بگریاند، میگوییم میرویم جلسه درست کنیم، طنزش را من میگویم، حدیثش را تو بگو، یا به عکس. «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» (مائده/ 2)، شریک که شدید، کمک هم میکنید، قرآن سفارش کرده در کارهای خیر کمک همدیگر کنید، «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى». البتّه گاهی هم برای جنایت شریک میشوند، قاچاقچی هستند، برای حمل و نقل تریاک، موادّ مخدّر. برادرهای یوسف ده تا بودند، همه شریک شدند یوسف را در چاه بیندازند، یعنی در کار خیر باید باشد، وگرنه یوسف را تو چاه انداختند. 5- مشارکت در سفر، با تقسیم کارها و هزینهها حدیث داریم مسافرت تنها نروید: «لَا تَخْرُجْ فِي سَفَرٍ وَحْدَكَ» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 8، ص 303)، مسافرت تنها. غذا تنها نخورید، مسافرت تنها نروید، تو خانهای که در آن هیچ کس نیست، خانه خالی است، در خانهی خالی نخوابید. (وسائل الشيعة، ج 11، ص 410) اینها همهاش نهی شده. حدیث داریم امام باقر فرمود که اگر میخواهید با هم بروید مسافرت، دنگی حساب کنید، مثلاً کسی گفت: «آقای قرائتی مهمان من، بیا برویم»، مهمان کسی نشوید، بگو: «آقا کار را تقسیم میکنیم، پول را هم تقسیم میکنیم» خیلی حدیث قشنگی است. عربیاش را بخوانم: «إِذَا صَحِبْتَ»، وقتی با کسی رفیق شدی، مصاحب شدی، «فَاصْحَبْ نَحْوَكَ»، یک کسی باشد که زندگیاش مثل شما باشد، با پولدارها نباشد، چون آنها یک غذایی میخورند، یک ماشینی سوار میشوند، شما که نمیتوانی مثل آنها، اذیّت میشوی. با فقیرها هم نباش، مثل خودت، خودت در چه سطحی هستی، «فَاصْحَبْ نَحْوَكَ»، برو یک کسی که نحو خودت است، مثل خودت است پیدا کن. برای اینکه اگر رفیق شدی، با پولدارها همسفر شدی، او خرج تو را دارد، «فَإِنَّ ذَلِكَ مَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ.» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 4، ص 286)، باید ذلیل میشوی، چون او بچّه پولدار است، پول تو را میدهد، تو باید در ماشین را برای او باز کنی، تو باید ظرفهایش را بشویی، میخواهد برود دستشویی، تو باید آفتابهاش را آبش کنی، باید میوهاش را برایش پوست کنی، چون وقتی خرج تو را میدهد، شما را عملاً به نوکری میکشاند، با کسی همسفر شوید، رفیق شوید که خرج تو را ندهد، هر کسی خرج خودش را بدهد، سهمیه، هر دونگ ما هر چی شد، شد. در اسلام رکود ممنوع است، رکود فکر. 6- دوری از رکورد و جمود در فکر و مال و امکانات رکود ممنوع، رکود فکر. فکرش راکد است، مشورت نمیکند؛ رکود مال، ثروت است؛ – رکود زمین، زمین را رها کرده، از آن استفاده نمیکند؛ – رکود آب، آبش را درست مصرف نمیکند؛ – رکود آب و خاک و رکود باغ؛ – رکود کتاب؛ و همهی رکودها؛ – رکود فکر، تعلیم و تربیت؛ – رکود مال، کنز ممنوع است، شما حق نداری پولت را گنج بخوابانی، به کارش بینداز؛ – رکود زمین، مزارعه، مزارعه یعنی شما زمین داری، ولی حال کشاورزی نداری، بده به یک کشاورز، بگو زمین از من، کار از تو، بعد میوهاش و درآمدش را چه جوری تقسیم کنیم، مزارعه؛ – آب، مساقات، مساقات همان سقّایی است، یعنی من سهمیهی آب دارم، ولی حال کشاورزی ندارم، سهمیهی آبم مال تو، تو از این آب سهم من استفاده کن، میوهاش را چه جور تقسیم کنیم، باغ؛ – کتاب. هر چیزی که، اسلام میگوید همه چیز باید در جریان باشد، همینطور که قلب راکد باشد، مغز راکد باشد، آدم سکته میکند، نعمتهای خدا هم نباید راکد باشد، باید استفاده کرد. ما خیلی استفاده میتوانیم بکنیم. حدیث داریم، اسلام به ما میگوید اگر کسی زمینی را دیوارکشی کرد، زنجیر، سیمکشی کرد، تا سه سال حق دارد، اگر چهار سال شد و نکاشت، سیمش را بردارید، دور اندازید، سنگهایش را هم بردارید، سنگچینی کرده که مال من، خب سه سال مهلتت دادیم. نباید یک چیزی راکد بماند، فکر را باید. 7- مشورت با زیردستان و بهرهگیری از نظرات آنها امام رضا از یک غلام سیاه مشورت کرد. غلام گفت: «آقا تو امام رضا هستی! من یک بردهی سیاهپوست هستم!» فرمود: «اشکالی دارد خدا یک چیزی را به ذهن تو بیندازد که به ذهن من نیندازد؟» یعنی چه؟ نگویید من بهتر از او میفهمم، شما یک اطّلاعاتی داری، اما اینطور نیست که تو بهتر بفهمی. گاهی بچّهها به طور طبیعی یک چیزهایی میفهمند، که ما نمیفهمیم، من خودم نوه داشتم، با خانواده صحبت میکردیم که بچّه را دو سال کامل شیرش بده، تا دو سال غیر شیر هیچی بهش نده. بچّهی من تازه به زبان آمده بود، گفت: «آقا جان، دندان که درآمد، یعنی غذا بخور، دندان که درآمد، یعنی بچّه از وقتی که دندان درآمد، خدا که دندان را فرستاده، پس باید کنار مکیدن سینهی مادر باید از دندانش هم استفاده کند.» من ماندم دیدم عجب، این بچّه چه راحت فهمید! اینقدر فهمهای عرفی گرههایی را باز میکند. رکود، بیاییم شریک شویم، درها را باز کنیم. افرادی هستند شعرشان را نمیدهند، افرادی هستند ماشینشان را نمیدهند، افرادی هستند، پول، وام نمیدهند، اینها هیچ کدام با ما وارد قبر نخواهد شد. اگر لقمهی حرام آدم بخورد، حدیث داریم، چون قرآن داریم که شیطان هم شریک شده، چون بچّه شرکت است، شیطان هم در انسان شریک است، «شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد» (إسراء/ 64)، آن وقت حدیث داریم میگفت زن حامله لقمهی حرام میخورد، این شیطان در بچّهی او شریک میشود. (تفسير العياشى، ج 2، ص 299) خدایا تو خودت میدانی از اوّل عمر تا حالا چهقدر در کارهای خیر میتوانستیم شریک بشویم، غافل بودیم، بخل کردیم، کتمان کردیم، چه چیزهایی را میتوانستیم به کار ببریم، راکد، رکود. ظرف زیادی، گاهی وقتها یک چیزی را، یک دیگ برای هیئت خریده، سالی یک بار این دیگ روی چراغ گاز میرود، در طول سال که هیئتی نیست، خب بده تو عروسیها، عزاها، نذریها، هر چی داریم در اختیار دیگران هم بگذاریم. قدیم خانهها را که میساختند، بیرون خانه یک تختگاه درست میکردند که پیرزنها و، تاکسی و ماشین اینقدر نبود، که یک کسی که دارد تو کوچه راه میرود، خسته شد، بگیرد بنشیند اینجا، اصلاً تختگاه خانه، پشت در خانه، مثل یک چهارپایهی کوچک با آجر، با خشت، میگفت از خانهی ما خیر برسد. لامپ درون خانه را میگذاشتند، یک سوراخ میکردند، هم تو خانه روشن باشد، هم تو کوچه روشن باشد، این لامپ را یک جایی آویزان میکردند که دو سمت از آن استفاده بشود. ایّام تابستان آب تو راه میگذاشتند، خب سردخانه و یخچال نبود، بسیاری از خانهها من بچّه بودم، یادم هست که یک شیر آب تو کوچه میگذاشتند که کسی اگر دارد میرود، تشنهاش است، یک لیوان آب بخورد. رحم کنیم، حتّی رحم به حیوان، رحم به انسان. خدایا تو میدانی چهقدر نعمت به ما دادی و ما این نعمتها را هدر دادیم، گذشتهی ما را هر چه بوده، ببخش، از این به بعد هر نعمتی به ما دادی، توفیق بده با خالصترین نیّتها، آن نعمتها را در بهترین راههایی که تو راضی هستی، مصرف کنیم و ما را از بخل و کنس بودن و رکود در همهی ابعاد نجات بده.