0

حرف های تازه فرزند هوشنگ ابتهاج

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

حرف های تازه فرزند هوشنگ ابتهاج

 


حرف های تازه فرزند هوشنگ ابتهاج

بی‌حرمتی به پیکر سایه بخشودنی نیست

یلدا ابتهاج می گوید: امید داریم تا در روزهای آینده بتوانیم سایه را در آخرین سفر در بازگشت به زادگاهش بین مردمی که دوستشان داشت و برای آنان سرود، همراهی کنیم.

بی‌حرمتی به پیکر سایه بخشودنی نیست


 

 

بعد از انتشار اخباری مبنی بر اختلافات فرزندان سایه برای انتقال پیکر پدر به ایران یلدا ابتهاج، فرزند هوشنگ ابتهاج، واکنش نشان داد.

 

به گزارش سایت خانه موسیقی ایران، یک روز پس از اعلام خبر اختلافات خانوادگی فرزندان هوشنگ ابتهاج و شکایت یکی از دختران او در دادگاه آلمان، یلدا ابتهاج، یکی از دختران او که اطلاع‌رسانی را در این روزها همواره او انجام داده و درنهایت موافق دفن پیکر پدرش در ایران بود، در این‌باره نوشت:

«تا به امروز، تحسین و اشاعه زیبایی و نیکی، هم تلاش من بوده، هم انگیزه‌ام. همان‌طور که «زیبایی» را نمی‌شود به بند کشید که «پری‌رو تاب مستوری ندارد» ، زشتی هم سر انجام بر ملا می‌شود. به روح ما پنجه می‌کشد، می‌آزارد و ناامید می‌کند. پس بگذار آینهٔ زیبایی‌ها باشیم نه زشتی‌ها.»

 

به یاد جملهٔ عمیق احسان یارشاطر می‌افتم: «امیدوارم که نیکی همیشه به چشم تو زیبا بیاید». نیکی را زیبا دیدن، آدمیزادگی است.

 

و این روزها که ما و شما مردم ایران و جهان زبان پارسی، در غم از دست دادن پدر، شاعر بزرگ ایران که یک قرن در ستایش زیبایی، عدالت و درستی سرود، در سوگ نشسته‌ایم، متاسفانه شاهد خامی‌هایی بودیم که بازگشت پیکر او را به وطن تا به امروز به تاخیر انداخته. بی‌حرمتی به ساحت او و پیکر او که در هر آیین و مرامی ناپسند است، بخشودنی نیست، از جانب هر کسی، حتی نزدیکان او، بی‌حرمتی به مردم ایران است. با اقداماتی که اینجا در آلمان من و برادرانم (کیوان و کاوه) انجام داده‌ایم امید داریم تا در روزهای آینده بتوانیم او را در آخرین سفرش در بازگشت به زادگاهش بین مردمی که دوستشان داشت و برای آنان سرود، همراهی کنیم.»

 

متن یادشده این‌گونه به پایان رسیده است:

 

«با قسمتی از سروده ای از او که سال ۱۳۹۹ در کلن سروده به این انتظار می‌نشینیم:

 

گفتم این کیست که پیوسته مرا می‌خواند

خنده زد از بنِ جانم که منم، ایرانم

 

گفتم ای جان و جهان، چشم و چراغِ دل من

من همان عاشقِ دیرینه‌ی جان‌افشانم

 

به هوایِ تو جهان گردِ سرم می‌گردد

ورنه دور از تو همین سایه‌ی سرگردانم»

جمعه 4 شهریور 1401  3:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها