نخستین زیارت
شیخ ابوجعفر محمد بن ابیالقاسم محمد بن علی طبری به سندش از عطیهی عوفی نقل میکند : همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر حسین بن علی بن ابیطالب علیهالسلام بیرون آمدیم . هنگامی که به کربلا وارد شدیم ، جابر خود را به کنار فرات رساند و غسل کرد . لنگ به کمر بسته و حوله را بر دوش انداخت و خود را خوشبو ساخت . هر گامی که برمیداشت ذکر خدا میگفت ، تا آنگاه که نزدیک قبر رسید . به من گفت : دستانم را بر قبر او بگذار . چنان کردم . خود را بر قبر مطهر انداخت و بیهوش افتاد . قدری آب بر او پاشیدم . وقتی که به هوش آمد ، سه بار گفت : «یا حسین ! » ، سپس گفت : حبیب لا یجیب احبیبه ؛ آیا دوست پاسخ دوستش را نمیدهد ؟ آنگاه گفت : چگونه پاسخ دهی و حال آنکه رگهای گردنت بر پشت و شانهات آویخته و بین بدن و سرت جدایی افتاده است ، و پس از آن ، آن حضرت را با کلماتی که نشان از کمال ایمان وی دارد ، این گونه زیارت میکند : فأشهد أنک ابنخاتم النبیین ، و ابنسید المؤمنین ، و ابنحلیف التقوی ، و سلیل الهدی ، و خامس أصحاب الکساء ، و ابنسید النقباء ، و ابنفاطمة سیدة النساء ، و ما لک لا تکون هکذا ، و قد غذتک کف سید المرسلین ، و ربیت فی حجر المتقین ، و رضعت من ثدی الایمان ، و فطمت بالاسلام ، فطبت حیا ، و طبت میتا ، غیر أن قلوب المؤمنین غیر طیبة لفراقک ، و لا شاکة فی الخیرة لک ، فعلیک سلام الله و رضوانه ، و أشهد أنک مضیت علی ما مضی علیه أخوک یحیی بن زکریا ؛
شهادت میدهم که تو فرزند خاتم پیامبران و سید مؤمنان هستی . و تو هم پیمان پرهیزکاری و نتیجهی هدایت و پنجمین اصحاب کسایی . و تو فرزند سید نقیبان و زادهی فاطمه سیدهی بانوانی ، و چگونه چنان نباشی و حال آنکه دستان سید مرسلان غذایت داد و در دامن پرهیزکاران پرورش یافتی و از سینهی ایمان شیر خوردی و با اسلام از آن جدا گشتی . پس خوب زیستی و خوب به لقای الاهی رسیدی ، گر چه دلهای مؤمنان از فراق تو آرامش نمیگیرد ، و هیچ شک و تردیدی را در انتخاب صحیح تو و آنچه که در آن خیر و صلاح توست ، به خود راه نمیدهد . پس بر تو سلام و رضوان خدا باد . و گواهی میدهم که تو بر همان راهی قرار گرفتی که برادرت یحیی ، فرزند زکریا ، بر آن قدم نهاد . آنگاه نگاهش را به اطراف قبر مطهر دوخت و خطاب به شهیدان گلدشت کربلا گفت : سلام بر شما ای ارواحی که در اطراف حسین رحل افکندید . . . ! شهادت میدهم که شما نماز را به پا داشتید و زکات را پرداختید و امر به معروف نمودید و نهی از منکر کردید و با کافران به جنگ برخاستید و خدا را بندگی نمودید تا آنکه به حد یقین رسیدید . قسم به آن کسی که محمد را به پیامبری برانگیخت ! که ما در آنچه که انجام دادید شریک هستیم . عطیه میگوید : به او گفتم : ای جابر ! چگونه ما با آنان شریکیم و حال آنکه کاری نکردیم . نه در دشتی فرود آمدیم و نه بر کوهی بالا رفتیم و نه جنگیدیم و اینان بین سرها و بدنهاشان جدایی افتاد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیسرپرست شدند ! ؟ جابر گفت : ای عطیه ، از حبیب خودم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود : «هر کس که قومی را دوست بدارد ، با آنان محشور گردد و هر کس که کار قومی را دوست بدارد در عملشان شریک گردد . » قسم به کسی که محمد را به پیامبری برانگیخت که نیت من و یاران من ، با نیت و قصد حسین و یارانش یکی است . مرا به سمت خانههای کوفه ببر . . . [1]
[1] بشارة المصطفی ، ص 74 ، و همین مضمون با اندکی تفاوت در مقتل خوارزمی ، ج 2 ، ص 190 دیده میشود .