زهیر بن قین بجلی
|
آرامگاه شهدای کربلا در حرم امام حسین(ع)
|
مشخصات فردی |
شهادت |
روز عاشورا سال ۶۱ هجری قمری، کربلا |
مدفن |
حرم امام حسین(ع) |
فعالیتها |
فرمانده جناح راست سپاه امام حسین(ع) در روز عاشورا • دفاع از خیمههای امام(ع) • محافظت از نمازگزاران ظهر عاشورا |
زُهَیر بن قَین بَجَلی از شهدای کربلا و از بزرگان قبیله بجیله؛ او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین(ع) چند روز قبل از واقعه کربلا، به او پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید. وی از مردان شریف و شجاع شهر کوفه و قوم خود شمرده میشد و به واسطه حضور در جنگها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود.
در برخی از منابع از قین -پدر زهیر- به عنوان یکی از اصحاب رسول خدا(ص) نام برده شده است.
پیوستن به امام حسین
زهیر از هواداران عثمان به شمار میرفت. در سال ۶۰ قمری، او و همسرش به همراه برخی از خویشاوندان و اهل قبیلهاش هنگام بازگشت از حج به کوفه، در یکی از منازل بین راه، با امام حسین(ع) و همراهانش که به سوی کوفه در حرکت بودند _هم منزل_ روبرو شدند. بنابر نقل دینوری، این ملاقات در منزلگاه زَرُود انجام گرفته است.[۱]
امام حسین(ع) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد.این دیدار آن چنان غافلگیرانه بود که در گزارش ها آمده است که افرادی که بر سر سفره غذا بودند لقمه هایشان راز دستها انداختند و همه بی حرکت شدند گوییا پرنده ای بر سر آنها نشسته است. [یادداشت ۱][۲] زهیر در ابتدا تمایلی به این دیدار نشان نداد؛ اما به توصیه همسرش- دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو[۳] به محضر امام حسین(ع) حاضر شد. این دیدار مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات کوتاه [۴]که گزارش دقیقی هم از جزییاتش در تاریخ نیست ،[یادداشت ۲] شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام حسین(ع) منتقل کنند.[۵]
زهیر با همسرش نیز وداع کرد و بنا به نقلی همسرش را طلاق داده و به او گفت: «نزد خانوادهات برگرد، زیرا نمیخواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.»[۶]
زهیر بعد از وداع با همسرش، به همراهانش گفت: «هر که دوستدار شهادت است، همراه من بیاید، و گرنه برود و این آخرین دیدار من با شماست.[۷]
زهیر خاطرهای برای آنان نقل کرد و گفت: زمانی که به جنگ بَلِنجِر رفته بودیم، به پیروزی و غنایم فراوانی دست یافتیم و بسیار خوشحال شدیم. سلمان فارسی -در برخی منابع به جای سلمان فارسی، سلمان باهلی گفته شده است.-[۸] که همراه ما بود گفت: «آنگاه که سید جوانان آل محمّد(ص) را درک کردید، از پیکار و کشته شدن در کنار او بیش از دستیابی به این غنایم شادمان باشید.[۹]
برخی منابع آوردهاند سلمان بن مضارب، پسر عموی زهیر نیز با وی همراه شد و به سپاه امام حسین(ع) پیوست. [۱۰]
امام حسین(ع) پس از برخورد با سپاهیان حر، در منزل ذو حُسَم خطابهای ایراد فرمودند و طی آن از دگرگونی دنیا و کژیهای حاکم شده بر جامعه و پست و ناچیز بودن زندگی، سخن گفته و فرمودند: «...مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل پرهیز نمیکنند؛ مؤمن باید حق طلب و مایل به لقای پروردگار باشد؛ مرگ را من جز شهادت نمییابم و زندگانی را غیر از ننگ و خفّت نمیدانم.»[۱۱]
پس از اتمام سخنرانی امام(ع)، زهیر نخستین کسی بود که آمادگی خود را برای اجرای دستورهای آن حضرت اعلام داشت؛ و گفت:
«ای پسر پیامبر که خداوند تو را قرین هدایت بدارد، گفتارت را شنیدیم، به خدا سوگند که اگر ما میتوانستیم برای همیشه در این دنیا زندگی کنیم و تمام امکانات آن را در اختیار داشتیم، باز هم شمشیر زدن در رکاب تو را انتخاب میکردیم.» امام(ع) نیز در پاسخ، برای او دعای خیر کرد.[۱۲]
کاروان امام(ع) پنج شنبه، ۲ محرم سال ۶۱ هجری، به سرزمین نینوا، وارد شد، که پیک عبیدالله بن زیاد نامهای برای حر بن یزید ریاحی آورد. ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که:
«چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور؛ مگر در بیابان بیحصار و بدون آب! به فرستادهام دستور دادهام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.”
حر مضمون نامه را به اطلاع امام(ع) رساند، امام(ع) به او فرمود: "بگذار در «نینوی» و یا غاضریه و یا در شُفَیه فرود آییم."
حر گفت: "ممکن نیست، زیرا عبیدالله این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!"
زهیر گفت: "به خدا سوگند چنان میبینم که پس از این، کار بر ما سختتر گردد، یابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با این گروه [حر و یارانش] برای ما آسانتر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه میآیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی میآیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست." امام(ع) فرمود: «من آغازکننده جنگ نخواهم بود.»
زهیر گفت: "در این نزدیکی و در کنار فرات آبادیای است که دارای استحکامات طبیعی است؛ در آنجا فرود آییم. و اگر این عده جلوی ما را گرفتند با آنان میجنگیم که جنگ با این گروه برای ما آسانتر است از کسانی که بعدا میآیند." امام حسین(ع) نام آبادی را پرسید. زهیر گفت: عقر. امام(ع) فرمود: "پناه میبرم به خدا از "عقر!"[۱۳]
روز تاسوعا
عصر روز تاسوعا، هنگامی که لشکریان عمر بن سعد به سوی خیمههای امام حسین(ع) هجوم آوردند و قصد آغاز جنگ داشتند، امام(ع) از برادرش عباس(ع) خواست که نزد آنان رفته و ببیند هدفشان چیست و چه میخواهند.
عباس(ع) با حدود بیست نفر از یاران امام(ع)، از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر، نزد سپاهیان دشمن آمد و از مقصودشان پرسید.
گفتند: به ما فرمان داده شده است در صورتی که تسلیم حکم ابن زیاد نشوید، با شما پیکار کنیم. عباس(ع) گفت: فرصت دهید، تا مقصود و پیام شما را به اطلاع ابا عبدالله(ع) برسانم.آنان پذیرفته و منتظر جواب ماندند.
حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین از فرصت استفاده کرده و به نصیحت سپاهیان عمر سعد پرداختند.
حبیب بن مظاهر آنان را از کشتن عترت پیامبر(ص) و یاران آنها نهی کرد.
عزره بن قیس- از افراد عبیدالله بن زیاد- خطاب به حبیب گفت: تا میتوانی خودستایی کن! زهیر بن قین در پاسخش گفت: «ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده است؛ از خدا بترس و بدان که من خیرخواه توام. تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جانهای پاک یاری میدهند.»
عزره گفت:ای زهیر، تو که شیعه این خاندان نبودی و طرفدارعثمان بودی!
زهیر گفت: «آیا اینکه اکنون در کنار حسینم، برایت کافی نیست که بدانی من پیرو این خاندانم؟! به خدا سوگند من هرگز به حسین بن علی(ع) نامهای ننوشتم و فرستادهای نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم، لیکن مسیر راه، من و او را با هم یک جا گردآورد، چون او را دیدم و یاد رسول خدا(ص) و منزلت حسین نزد او افتادم و دانستم که سوی دشمن خویش و حزب شما میرود آن گاه مصلحت چنین دیدم که یاریاش دهم و در حزب او باشم و جان خویش را برای آنچه که شما از حق خدا و رسول(ص) ضایع کردید فدایش گردانم.»[۱۴]
شب عاشورا
شب عاشورا، پس از آنکه، امام(ع) بیعت خود را از اصحاب و اهل بیتش برداشته و به آنان اجازه رفتن و نجات جان خویشتن داد؛ اصحاب آن حضرت(ع) هر کدام به نوعی وفاداری و پایداری خود را اعلام داشتند؛ پس از سخنان اهل بیت امام(ع)، مسلم بن عوسجه و پس از او زهیر بن قین برخاسته و گفت: «به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!»[۱۵]
واقعه عاشورا
فرماندهی جناح راست
صبح عاشورا پس از اقامه نماز صبح، امام حسین(ع) یاران و لشکر خود را سازماندهی کرده و زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ لشکر کرد و پرچم جنگ را نیز به دست برادرش عباس(ع) سپرد.[۱۶]
نصیحت سپاه عمر سعد
روز عاشورا وقتی دو سپاه رو در روی هم قرار گرفتند، پیش از آغاز جنگ امام(ع) به نصیحت سپاهیان دشمن پرداخت.
پس از سخنرانی امام(ع) زهیر بن قین از امام(ع) اجازه سخنرانی گرفته و خطاب به مردم کوفه گفت:
«ای مردم کوفه، من شما را از عذاب الهی بیم میدهم، چرا که همانا، یکی از حقوق مسلمان نسبت به یکدیگر نصیحت و خیرخواهی است و تا لحظهای که شمشیر و جنگ میان ما و شما قرار نگرفته است، با هم برادریم و بر یک دین و ملت هستیم و بر ما حق نصیحت دارید؛ اما چون شمشیر در میان افتاد و رشته پیوند ما و شما بریده شد ما یک امت و شما امتی دیگرید بدانید که خداوند ما و شما را به فرزندان پیامبرش محمد(ص) امتحان کرده است تا ببیند که نسبت به آنان چگونه رفتار میکنیم و اینک شما را به یاری آنان و جنگ با عبیدالله بن زیاد سرکش فرا میخوانیم. شما از عبیدالله بن زیاد و پدرش در طول حکمرانی آنان جز بدی چیزی ندیدید. اینان بودند که چشمان شما را به وسیله میل میکشیدند[۱۷]، دست و پایتان را بریدند، شما را مثله[۱۸] کردند و بزرگان و قاریان شما مانند حجر بن عدی و یارانش و هانی بن عروه و همتایانش را بردار میآویختند.»
سپاهیان عمر سعد، به زهیر دشنام دادند و ضمن ستودن عبیدالله بن زیاد، گفتند: «به خدا قسم از این جا نمیرویم تا این که مولایت و همراهانش را یا بکشیم و یا تسلیم عبیدالله کنیم.»
زهیر گفت: «ای بندگان خدا، فرزند فاطمه(س) از پسر سمیه به دوستی و یاری سزاوارتر است و اگر هم یاریاش نمیکنید به خدا پناه ببرید و دست خود را به خون او آلوده نکنید. بیایید حسین بن علی(ع) را با عموزادهاش -یزید بن معاویه- به حال خود واگذارید به جانم قسم که یزید بدون کشتن حسین(ع) نیز، از فرمانبرداری شما خشنود است.»
شمر بن ذی الجوشن به سوی او تیراندازی کرد و گفت: «ساکت شو خدا، ساکتت کند پرگوییهایت ما را خسته کرد.»
زهیر گفت: «ای پسر کسی که ایستاده ادرار میکرد![یادداشت ۳] با تو حرف نمیزنم. تو حیوانی(چهار پای زبان بسته) [۱۹] بیش نیستی. به خدا سوگند، گمان نمیکنم دو آیه از قرآن را درست بدانی! بدان که در قیامت به ننگ و کیفری دردناک گرفتار خواهی آمد.»
شمر گفت: «خداوند هم اینک تو و اربابت را خواهد کشت.»
زهیر گفت: «آیا مرا از مرگ میترسانی؟ به خدا سوگند مرگ با حسین(ع) از جاودانگی با شما نزد من محبوبتر است.» آنگاه رو به مردم کرد و با صدای بلند گفت: «ای بندگان خدا مبادا افرادی چنین پست و فرومایه شما را از دینتان گمراه کنند. به خدا قسم مردمی که خون فرزندان و خاندان محمد(ص) را بریزند و یاوران و مدافعانشان را به قتل برسانند به شفاعت آن حضرت(ص) نخواهند رسید.»
در این هنگام از میان سپاه امام(ع) کسی زهیر را صدا زده و گفت: «اباعبدالله(ع) میفرماید برگرد همانطور که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد و به حالشان فایدهای نداشت، تو نیز اینان را نصیحت کردی و اگر فایدهای داشته باشد همین اندازه کافی است.»[۲۰]
شهرت زهیر نزد کوفیان
زهیر نزد کوفیان شخصیتی شجاع، ممتاز و مشهور بود. به همین خاطر در اولین ساعتهای روز عاشورا زهیر از سوی سالم و یسار -غلامان زیاد بن ابیه و عبیدالله بن زیاد- که مبارز میطلبیدند و رجز میخواندند، به مبارزه دعوت شد. وقتی عبدالله بن عمیر کلبی به مصاف آنها رفت، آن دو به وی گفتند: «ما تو را نمیشناسیم. بگذار زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر به جنگ ما بیاید.[۲۱] پس زهیر از جای برخاست تا در میدان رزم به ندای آن دو جواب محکمی بدهد؛ اما امام حسین(ع) به او اجازه نبرد نداد و عبدالله بن عمیر را به نبرد با آن دو فرستاد.
دفاع از خیمههای امام(ع)
در لحظات آغازین جنگ، شمربن ذی الجوشن با گروهی از یارانش از پشت خیمهها به خیمههای امام حسین(ع) نزدیک شدند. او با نیزهاش به خیمه امام حسین(ع) ضربهای زد و فریاد برآورد: «آتش بیاورید تا این خانه را با اهلش بسوزانم.» امام(ع) با دیدن این صحنه فریاد زد: «ای پسر ذی الجوشن؛ تو آتش میخواهی تا خانهام را بر خاندانم به آتش بکشانی؟ خدا تو را با آتش بسوزاند.» در آن حال زهیر با ده نفر از اصحابش بر شمر و یارانش حمله بردند و آنان را از آنجا فراری داد. در این حمله زهیر اباعزه ضبابی را که از یاران و خویشاوندان شمر بود به هلاکت رساند.[۲۲]
نبرد دو نفره
بنابر نقلی، پس از آنکه حبیب بن مظاهر قبل از ظهر عاشورا به شهادت رسید، زهیر و حر بن یزید ریاحی با هم به میدان رفتند. آن دو در جنگ یکدیگر را حمایت میکردند و هر گاه یکی از آنان در محاصره قرار میگرفت، دیگری به کمکش میشتافت. آنان پیوسته میجنگیدند تا این که حر به شهادت رسید. زهیر نیز به اردوگاه برگشت.[۲۳]
محافظت از نمازگزاران ظهر عاشورا
زمان نماز ظهر وقتی امام(ع) همراه جمعی از یارانش، به نماز خوف ایستادند، زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی در برابر امام(ع) و حدود نیمی از یاران آن حضرت(ع) ایستادند تا از نمازگزاران در برابر حملات دشمن محافظت کنند. آنان خود را سپر تیرها و هجمههای دشمنان قرار میدادند تا این که نماز امام(ع) و یارانش اقامه شد.[۲۴]
شهادت زهیر
پس از ادای نماز، زهیر برای امام(ع) این اشعار را خواند:
اقدم هدیت هادیاً مهدیا |
|
الیوم تلقی جدّک النّبیا(ص) |
و حسناً(ع) و المرتضی علیا(ع) |
|
و ذا الجناحین الفتی الکمیا |
و اسد الله الشّهید الحیا |
-
- «به پیشآی هدایت شده و راهنما، امروز جدّت نبی اکرم(ص) را دیدار خواهی کرد، و هم چنین حسن مجتبی(ع) و علی مرتضی(ع) را و جعفر طیار آن جوانمرد شجاع و حمزه شیر خدا شهید زنده را.»
پس از کسب اجازه زهیر از امام(ع) برای نبرد، این رجز را میخواند:
انا زهیر و انا ابن القین |
|
اذودکم بالسیف عن حسین(ع) |
ان حسیناً(ع) احد السبطین |
|
من عترة البر التقی الزین |
ذاک رسول الله غیر المین |
|
اضربکم و لا اری من شین |
-
- «من زهیر پسر قین هستم با شمشیر خود از حریم حسین(ع) دفاع میکنم. حسین(ع) یکی از دو نواده رسول خدا(ص) است از خاندانی که نیکی و تقوا زینت آن هاست، و اکنون او فرستاده پاک خدا از دو نسل نبوی است و من شما را میکشم و عیب نمیدانم.»
نقل شده است او صد و بیست تن از دشمنان را در میدان نبرد به هلاکت رساند.
سرانجام زهیر به دست کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به شهادت رسید.[۲۵]
دعای امام حسین(ع)
امام حسین(ع) پس از شهادت زهیر فرمود:ای زهیر خداوند تو را از رحمتش دور نسازد و خداوند کشندگان تو را لعنت کند و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده (بنی اسرائیل) به لعنت ابدی خود گرفتار سازد.»[۲۶]
نام زهیر در زیارت شهداء
در زیارت شهدا دربارۀ زهیر بن قین آمده: سلام به زهیر فرزند قین بجلی آن که چون امام(ع) به او اجازه بازگشت داد در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند هرگز فرزند رسول خدا(ص) را که درود خدا بر او و آلش باد ترک نخواهم کرد آیا فرزند رسول خدا(ص) را در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را نجات دهم خداوند آن روز را بر من نیاور