0

مکتب امام حسین علیه‌السلام (2)

 
ravabet_rasekhoon
ravabet_rasekhoon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 8838
محل سکونت : اصفهان

مکتب امام حسین علیه‌السلام (2)

مکتب امام حسین علیه‌السلام (2)

موضوع: مکتب امام حسین علیه‌السلام (2)
تاريخ پخش: 13/05/1401
عناوين:
1- دعوت‌های عمومی و خصوصی امام حسین علیه‌السلام
2- انواع همسران خوب و بد در قرآن
3- لزوم ایمان به همه‌ی دستورات دین
4- انواع خطاب‌های عمومی و خصوصی در قرآن
5- جلب رضایت امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا
6- توجه به ناموس در آخرین لحظات حیات
7- بهره‌گیری از فرصت تابستان برای مطالعه کتب مفید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان بحث را در آستانه‌ی عاشورا و ششم محرّم می‌بینند، محرّم 1401. در جلسه‌ی قبل که دو روز به محرّم بود، موضوع بحثمان این بود که کربلا یک مکتب است، تاریخ نیست، جغرافی نیست که از شمال شرقی به کجا می‌خورد و از جنوب غربی به کجا می‌خورد. معمولاً شهر و روستا را جغرافی‌اش را معنا می‌کنند، مثلاً می‌گویند فلان منطقه، فلان استان، فلان شهر، کشور کجا قرار گرفته، شرقش، غربش، شمالش، جنوبش، ولی کربلا را کسی تا الآن نیامده کربلا چند متر است، چند تا رودخانه دارد، چند تا نمی‌دانم فضای باز دارد، چه‌قدر مزرعه دارد، کربلا را با این‌که کربلا منطقه است، زمین است، جغرافی است، ولی مردم وقتی به کربلا می‌رسند، نگاه جغرافیایی ندارند، نگاه تاریخی دارند، چه حادثه‌ای در کربلا رخ داد، حادثه‌هایی که همه‌اش بی‌نظیر است. جلسه‌ی قبل راجع به این صحبت کردیم، حرف‌ها تمام نشد، ادامه‌اش را ان‌شاءالله می‌خواهم صحبت کنم.
گفتیم کربلا یک دانشگاه است، حقّ نمازش داده شد، تنها نمازی که در دو رکعت نماز سی تا تیر به امام حسین رها کردند، ولی امام دست از نماز نکشید، نمازش را ادامه داد، دو رکعت نماز در مقابل سی تیر! این یک الگوی بی‌نظیر است. توجّه به حقّ الناس، عدالت بین سفید و سیاه و فرزند خودش و دیگران.
1- دعوت‌های عمومی و خصوصی امام حسین علیه‌السلام
تبلیغ. روز عاشورا ده تا سخنرانی کوتاه شد، سه تایش مال امام حسین بود. یعنی چه؟ یعنی حتّی آن کسی که شمشیر دست گرفته، آمده لشکر خودش را منظّم کرده، آماده کرده برای این‌که امام حسین را بکشد، اما امام حسین باز هم تبلیغ می‌کند، این خیلی مهم است. هم تبلیغ جمعی کرد، هم تبلیغ چهره به چهره. تبلیغ جمعی سخنرانی‌های امام حسین که با امّت، با مردم صحبت می‌کرد، تبلیغ چهره به چهره گفت‌و‌گوی امام حسین با زهیر، امام حسین که داشت رو به کوفه می‌آمد، زهیر هم در آن مسیر داشت می‌رفت، منتها زهیر خیلی دوست نداشت که کاروانش به کاروان امام حسین ملحق شود و لذا اگر امام حسین مثلاً سمت شرق استراحت می‌کرد، این زهیر مثلاً می‌رفت یک کیلومتر کم‌تر و بیش‌تر آن‌طرف‌تر. امام حسین یک نامه نوشت که: «زهیر معاویه مرد، یزید حکومت را به دست گرفت، یزید بویی از اسلام نبرده، اگر رهبر مردم یزید باشد، باید با این اسلام خداحافظی کرد، مردم کوفه از من دعوت کردند، حمایت خواهند کرد، قول حمایت دادند، من دارم به کوفه می‌روم، تو هم بیا به ما ملحق شو.» تبلیغ تن به تن، نامه به نامه. حالا من دو، سه جمله صحبت می‌کنم. زهیر. خانم زهیر گفت: «چی هست؟» زهیر گفت: «امام حسین نامه نوشته که ماجرا را نوشته، ماجرای سیاسی زمان را و بعد هم دعوت کرده که ما برویم ملحق بشویم.» گفت: «پسر پیغمبر به تو نامه نوشته، نمی‌روی؟!» زن زهیر تحریک کرد که زهیر بلند شود، بیاید. گاهی وقت‌ها زن‌ها مشوّق مردها هستند. ما خیلی آدم‌ها را داریم که کمالاتشان و رشدشان و خدماتشان در سایه‌ی همکاری و همفکری زن‌ها هستند. بعضی زن‌ها هم نه، مانع خیر می‌شوند و لذا قرآن یک آیه داریم، می‌گوید که: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوّاً لَكُم‏» (تغابن/ 14)، بعضی وقت‌ها یک کار خیری می‌خواهید بکنید، خانمتان نمی‌گذارد، بچّه‌هایتان نمی‌گذارند، پیری داری، کوری داری، چرا وقف می‌خواهی بکنی؟! نمی‌دانم فلان، فیسال، چرا پولت را می‌خواهی بدهی به عرب‌ها؟! تو خود ایران هست، مکّه نمی‌خواهد بروی! کربلا نمی‌خواهد بروی! خمس نمی‌خواهد بدهی! زکات نمی‌خواهد بدهی! هر دویش را قرآن گفته.
2- انواع همسران خوب و بد در قرآن
حالا من به اینجا رسیدم این را بگویم. ما چهار رقم زن و شوهر در قرآن داریم:
1- زن و شوهری که در خوبی‌ها همفکرند، مثل سوره‌ی هل أتی، امیرالمؤمنین نذر کرد که اگر حسن و حسین که کوچولو بودند و مریض شده بودند، اگر خوب شدند، روزه بگیرند، امیرالمؤمنین نذر کرد، فاطمه‌ی زهرا هم نذر کرد. وقتی می‌خواستند دم افطار غذا بخورند، یتیم و مسکین و اسیر در سه مرحله آمدند، در را زدند، این‌ها سه شبه غذایشان را دادند، با آب افطار کردند. خیلی جاها حضرت زهرا و امیرالمؤمنین با هم بودند. در ماجرای مباهله با هم بودند. پس یک زن و شوهر داریم در کارهای خیر با هم هستند. خدیجه و پیغمبر، فاطمه و علی.
2- گاهی وقت‌ها زن و شوهر با هم هستند در فساد، هم مرد منافق است، هم خانمش منافق است، هم مرد منحرف است، هم خانمش منحرف است. این آیه‌اش کدام است؟ آیه‌اش این است: «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ» (مسد/ 1)، بعد می‌گوید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (مسد/ 4)، بریده باد دست أبولهب. چون یک آدم کارشکن بود، بعد می‌گوید زنش هم در این ماجرا سهم داشت، یعنی زن و شوهر در بدبختی همفکری می‌کنند. این دو تا. پس زن و شوهر همفکر در خوبی‌ها، زن و شوهر همفکر در بدی‌ها.
3- زن خوب است، مرد بد است. زن فرعون (تحریم/ 11)، زنش خوب بود، ولی مردش فرعون خوب نبود.
4- برعکسش زن بد است، مرد خوب است، مثل زن نوح و زن لوط (تحریم/ 10)، شوهرشان پیغمبر بود، ولی زن‌هایشان نااهل بودند، یعنی چهار رقم، که بیش از چهار رقم تصوّر نمی‌شود کرد، روی حصر عقلی.
زن و شوهر یا در خوبی‌ها همفکرند: «يُطْعِمُونَ الطَّعام‏» (انسان/ 8)، یا در بدی‌ها همفکرند: « تَبَّتْ يَدا … وَ امْرَأَتُهُ» (مسد/ 1 و 4)، یا زن خوب است، مرد بد است، زن فرعون که در قرآن اسمش آمده: «امْرَأَتَ فِرْعَوْن‏» (تحریم/ 11)، یا زن بد است، مرد خوب است، زن نوح و لوط (تحریم/ 10).
همه نمونه‌هایی، امتیاز اسلام این است که هم طرح می‌دهد، هم الگو می‌دهد، هم راه را نشان می‌دهد، می‌گوید طرح این است، مسیر رسیدن به طرح این است، الگویت هم این است، یعنی هم طرح می‌دهد، هم اجراء و هم الگوسازی می‌کند. در کربلا زن و شوهر با هم بودند، متعدّد.
3- لزوم ایمان به همه‌ی دستورات دین
در کربلا امام حسین در سخنانش، مسیر و راهش را بیان می‌فرمود: «أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي» (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهرآشوب، ج ‏4، ص 89)، راهی که می‌روم، راه جدّم است، اسلام ناب، همان اسلام پیغمبری است، اسلام اموی نه، اسلام محمّدی، اسلام ناب. چون بعضی‌ها یک اسلامی را قبول دارند، از صدر اسلام هم بوده، آمدند پهلوی پیغمبر گفتند: «ما اسلام را قبول می‌کنیم، ولی حال نداریم نماز را بخوانیم، شما نماز را از ما قبول کن.» دینی که نماز ندارد؛ خیر در آن نیست. بعضی‌ها می‌گویند ما اسلام را قبول داریم، ولی حجابش را قبول نداریم، اسلام را قبول داریم، ولی خمس و زکاتش را قبول نداریم، اسلام را قبول داریم، جبهه و جنگش را قبول نداریم، یعنی به قول قرآن بخوانم: «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض‏» (نساء/ 150)، قرآن می‌گوید بعضی آیه‌ها را قبول می‌کنند، ایمان دارند، بعضی‌ها‌ را قبول نمی‌کنند، اگر آسان باشد، قبول می‌کنند، سخت باشد، قبول نمی‌کنند. «إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ» (نور/ 49) اگر حق به نفعشان باشد، قبول می‌کنند، اما اگر علیه شان باشد، قبول نمی‌کنند، «لَوْ كانَ … سَفَراً قاصِداً» (توبه/ 42)، اگر راهی که می‌گویند برویم بیرون، اگر نزدیک باشد، می‌آیند، اما اگر فاصله داشته باشد، نمی‌آیند. کربلا سخت‌ترین‌ها همه یک‌جا جمع شد و افرادی در سخت‌ترین شرایط مقاومت کردند. خب قرآن مطرح شد، در جبهه، قرآن.
راجع به گفت‌و‌گوی تن به تن. من این خاطره را برایتان بگویم. وقتی رفتم تو تلویزیون، همان روزهای اوّل انقلاب، گفتیم الحمدلله هر چی می‌خواهیم به مردم یک شبه می‌گوییم، بعد فکر کردم، مدّتی که گذشت، دیدم نه، خیلی از مردم هستند که پای سخنرانی تلویزیون خیلی دل نمی‌دهند، یا گوش نمی‌دهند، یاید خصوصی رفت سراغشان، خصوصی، تبلیغ تن به تن، چهره به چهره. امام حسین وقتی می‌خواهد برود کربلا، حالا ششم محرّم است بحث را گوش می‌دهید، امام حسین تو راه یک سخنرانی، یک ملاقات، یک نامه‌نگاری خصوصی کرد بین او و زهیر، زهیر با تشویق خانمش منقلب شد و آمد کربلا و جزء یاران درجه یک امام حسین شد، گفت‌و‌گوی تن به تن.
4- انواع خطاب‌های عمومی و خصوصی در قرآن
آقایان اساتید دانشگاه، معلّمین، مربّیان، مدیران مدارس، طلّاب عزیز، روحانیون، به سخنرانی عمومی اکتفا نکنید.
تبلیغ چهره به چهره در قرآن هم هست؟ بله، در قرآن چند رقم آیه داریم:
– یک آیه داریم بین‌المللی: «يا أَيُّهَا النَّاس‏»، ای مردم، بین‌المللی ، همه‌ی مردم. ‌‌
– یک مقداری مکتبی: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا».
– غیر از یا «يا أَيُّهَا النَّاس‏» و «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» که خطاب به همه‌ی مؤمنین و همه‌ی مردم است، تبلیغ چهره به چهره هم آیه داریم، این را می‌گوید: «يا بُنَيَّ‏»، پسر کوچولو. چهار تا «يا بُنَيَّ‏» (هود/ 42، یوسف/ 5، لقمان/ 13 و 16 و 17، صافات/ 102) در قرآن هست. «يا أَبَتِ»‏ (یوسف/ 4 و 100، مریم/ 42 و 43 و 44 و 45، قصص/ 26، صافات/ 102)، پدربزرگ، «يا أَبَتِ»‏ چهار تا، «يا بُنَيَّ‏» ، چهار تا. «يا نِساءَ النَّبِي‏» (احزاب/ 30 و 32)، ای خانم‌ها با شما هستم، یعنی گفت‌و‌گوی با خانم.
خیلی اثر دارد. بنده سخنرانی‌های امام خمینی را رضوان الله تعالی علیه در حسینیه‌ی جماران مثل باقی مردم ایران شنیدم، اما دو بار امام با خود من صحبت کرد. آن دو باری که امام با خود من صحبت کرد، یادم مانده چه چیزی گفته، تبلیغ خصوصی ماندگار است. فرق می‌کند که به یک کسی بگوییم به مریض‌ها دعا کردم، یا بگویم برای شخص شما دعا کردم و مثلاً سوره‌ی حمد خواندم، این اثر تن به تن، اثرش بیش‌تر است.
در کربلا هم سخنرانی عمومی بود، در سه مرتبه امام حسین با مردم صحبت کرد، هم سخنرانی خصوصی بود، در راه کربلا زهیر بود. این‌ها درس‌های کربلاست. من قانع نمی‌شوم که جمعیّتی جمع شد و من هم رفتم منبر یا پای تخته سیاه یا یک مدّاحی بودم، جمعی دورم جمع شدند، از راه مدّاحی مردم را با امام حسین آشنا کردم، کار خوبی است، اما گاهی وقت‌ها یک مدّاح نگاه می‌کند، این مریدش است، ولی همین مریدی که خوب سینه‌زن است، زنجیر‌زن است، این مریدش راجع به نماز کاهل است، این مدّاح صدایش می‌زند، می‌گوید: «ببین، من و تو برای امام حسین اشک می‌ریزیم، خون می‌دهیم، جان می‌دهیم، نذر می‌دهیم، اما نمازمان، نماز خوبی نیست، نماز سرپا شکسته.» حدیث داریم آن‌هایی که نمازشان را بد می‌خوانند، نماز به آن‌ها خطاب می‌کند، می‌گوید: «ضَيَّعْتَنِي»، ضایعم کردی، «ضَيَّعَكَ اللَّه»، خدا ضایعت کند. (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص 103).
عزاداری شما وقتی خوب قبول می‌شود، چون ما چند رقم قبول داریم: یک آیه داریم، کار را خدا قبول می‌کند، می‌گوید: «يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقين‏» (مائده/ 27)، اگر کسی تقوایش بیش‌تر است، بهتر قبول می‌شود و لذا در آیه‌ای از قرآن داریم: «بِقَبُولٍ حَسَن‏» (آل عمران/ 37)، قبول حسن یعنی قبول درجه برتر، یک قبول عادی داریم، یک قبول خوب داریم، یک قَبول حَسَن، یکی هم در دعا داریم: «بِأَحْسَنِ قَبُولِك‏» (الكافی، چاپ إسلامية، ج ‏4، ص 165). پس سه تا قبول داریم: قبول معمولی- قبول عالی- قبول أعلی، درجه یک. آیه‌اش هم این است: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ» قبول عادی است، قبَول حَسَن، قبول خاص است، «أَحْسَنِ قَبُولِك‏»، قبول خاصّ خاص است.
کربلا چه خبر است؟ هم تبلیغ عمومی، هم تبلیغ خصوصی.
افرادی هستند باید در مسافرت با این‌ها صحبت کرد، تا در شهر و سر کار هستند، گرفتاری و این‌قدر مشغول هستند که نمی‌شود، اما خصوصی، یک اردویی، یک مسافرتی باشد. یک وقت یک مسئول مملکتی یک دویست، سیصد تا از این تحصیل‌کرده‌های خارج را به کار دعوت کرده بود، می‌گفت حالا این‌ها سال‌ها خارج بودند، حالا وارد جمهوری اسلامی شدند، ما نمی‌دانیم این‌ها به ما می‌خورند، نمی‌خورند. گفتیم یک سفری، پروازی برایشان بگیرید، با یک اسلام‌شناس این‌ها را ببرید مشهد، این‌ها شب در هتل، در سفر رفتن و برگشتن و در هتل و این‌ها، دو، سه روزه یک سؤالاتی اگر این‌ها دارند، جواب بدهند، اگر شبهه‌ای دارند، بگویند، یعنی لابه‌لای مسافرت می‌شود، با کلاس ایدئولوژی و جهان‌بینی و کتاب و مسابقه و این‌ها ممکن است نشود، هر کسی یک جوری است. در کربلا همه رقم تبلیغ بود.
5- جلب رضایت امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا
اطاعت از رهبری. یکی از محورهای کربلا این بود که یاران امام حسین وقتی می‌افتادند، شهید می‌شدند، از اسب به زمین می‌افتادند، امام حسین خودش را به این‌ها می‌رساند، سؤال این‌ها این بود: «أرَضیتَ؟»، از من راضی هستی؟! یعنی هدفشان این بود که امام حسین ازشان راضی باشد، این خیلی مهم است. یک بار در حرم امام رضا علیه السلام بودم، یکی از علما آمده بود برود، یک نگاهی به من کرد، گفت: «آقای قرائتی، چند سال است طلبه‌ای؟» گفتم: «خیلی، تقریباً از پانزده سالگی، شانزده سالگی من طلبه بوده‌ام.» گفت: «امیرالمؤمنین یارانش را می‌دید، لذّت می‌برد، عمّار، مقداد، میثم، تمّار، یارانش را می‌دید لذّت می‌برد، آیا شده امام زمان تو را ببیند، لذّت ببرد؟!» وقتی رفت، من تکان خوردم، گفتم این چه پیامی بود؟! این چه کسی بود؟! می‌شناختمش که چه کسی بود، چه‌طور بدون مقدّمه این حرف را زد؟! رفتم تو فکر. آیا امام زمان از ما راضی است؟ باور کنیم هر هفته کارهای ما را امام زمان می‌بیند، روایت داریم، قرآن هم داریم، می‌گوید: «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون‏» (توبه/ 105)، خدا عمل شما را می‌بیند، رسولش می‌بیند، مؤمنون هم می‌بینند، مؤمنون، ما مؤمن هستیم که همدیگر را نمی‌بینیم، من می‌دانم شما چه کردی؟ شما می‌دانی من چه کردم؟ این‌که قرآن می‌گوید مؤمنین می‌دانند، یعنی بعضی از مؤمنین، که روایت داریم فقط اهل بیت‌اند، امامان معصوم هر هفته کارهای ما به آن‌ها عرض می‌شود، یعنی امام زمان هر هفته می‌داند، من چه کردم، توجّه داشته باشیم آیا امام زمان از ما راضی است؟ آیا امام حسین از ما راضی است؟ توجّه به قبولی و روایت داریم که به فکر قبولی باشید، نه به فکر انجام عمل، انجام عمل خیلی مهم است، این قبولی‌اش مهم است. قرآن نگفته هر کس عمل خوبی انجام بدهد، می‌گوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ» (انعام/ 160)، نمی‌گوید: «مَن عَمِلَ بِالحَسَنَة»، «مَن أتی بِالحَسَنة»، می‌گوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ»، (انعام/ 160) اگر کسی کار خوبش را تا قیامت آورد، یعنی وسط کار خرابش نکرد، این‌ها که جنس قاچاق ردّ و بدل می‌کنند، می‌گویند: «در میدان تهران چند؟»، وگرنه در راه کرمان و سیستان و … ممکن است بگیرند، اگر توانستی این بار قاچاق را بیاوری تا فلان خیابان تهران، فلان کوچه و فلان منطقه آنجا گران است، کسی که بتواند عمل خودش را تا آنجا بیاورد. ما خیلی وقت‌ها عمل می‌کنیم، عمل‌های ما به سه دلیل خیلی‌هایش خراب می‌شود: یا ریا است، برای خدا نیست، یک کسی نماز می‌خواند، در قنوت نمازش یک‌مرتبه نگاه کرد، دید دوربین جلویش آمده، تا دوربین جلویش آمد، همچینی کرد، یعنی دوربین حواسش را پرت کرد. نگاهش می‌کنند، فلانی آمد، تا فلانی آمده، منبرش را عوض می‌کند. کار خواسته باشیم. کارهای ما یا اوّلش خراب است، یا وسطش خراب است، عجب و غرور می‌گیردمان، یا آخرش خراب می‌شود، یک گناه می‌کنیم، حبط می‌شود. گاهی هم «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» (توبه/ 12)، قرآن می‌گوید گاهی وقت‌ها کار خوبی است، ولی لابه‌لایش کار قاطی است. عمل خالص، عمل مقبول این خیلی مهم است.
یک خاطره از محرّم دارم، سال‌های پیش گفته‌ام، باز هم تکرار می‎کنم. یک جایی منبر بودم، در آستانه‌ی محرّم بود، جمعیّت چند هزار نفری، شلوغ بود، مسئولین کشوری و لشکری هم آمدند. آن مسئولین هیئت و عزاداران می‌خواستند احترام بگیرند، این‌ها را پای منبر من آوردند، پای منبر هم یک مشت بچّه نشسته بودند، بچّه‌ها بلند شوید، بلند شوید، بلند شوید. بچّه‌ها را بلند کردند و مسئولین را نشاندند. من روی منبر نشسته بودم، دیدم که این بنده خدا آمد بچّه‌ها را بلند کرد، مسئولین را نشاند، خب این منکر است، امام حسین فرمود: «من قیام می‌کنم برای امر به معروف و نهی از منکر» (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، إبن شهرآشوب، ج ‏4، ص 89)، چرا بچّه را بلندش کردی؟! بچّه اگر خودش احترام کرد، بلند شد، حسابش جداست، اما وقتی خود بچّه نشسته، تو با زور بلندش می‌کنی، هر کس جایش بنشیند، گناه است، جایش حکم غصبی دارد، من حرفم را روی منبر قیچی کردم، گفتم: «آقا یک مسئله بگویم، بعد ادامه‌ی سخنرانی. آقایانی که مسئولین مملکتی هستید، تشریف آورید پای منبر، به خاطر شرکت شما در عزای امام حسین تشکّر می‌کنم، این مال تشکّر از مسئولینی که آمدند و اما رئیس هیئت می‌خواست از شما احترام بگیرد، بچّه‌ها را بلند کرد، بچّه‌ها چون با اکراه بلند شدند، جایی که شما نشستید، حرام است، یعنی الآن نماز هم بخوانید، نمازتان باطل است، محبّت کنید، بلند شوید، هر جا، جا هست، بنشینید.» دیدم آن‌ها به هم نگاه می‌کنند. گفتم: «آقا شوخی که نمی‌کنم، روی منبر امام حسین هستم، کسی را با زور بلندش کنی، جایش بنشینی، حکم غصبی دارد، نماز هم باطل است. لطفاً بلند شوید.» این‌ها بلند شدند، گفتند: «کجا بنشینیم؟» گفتم: «ببینید هر جا، جا هست، بنشینید.» خب این‌ها پخش شدند، هر کسی یک جایی نشست، مردم هم همه صحنه را می‌دیدند. به بچّه‌ها گفتم: «بچّه‌هایی که بلند شدید، بیایید سر جایتان.» بچّه‌ها دویدند با یک عشقی سر جایشان. من دیدم از پایین منبر هی می‌بوسند، از پایین منبر هی همچین کردند. امام رضا همین را می‌گوید، می‌گوید اگر اسلام را به مردم معرّفی کنی، همه می‌آیند مسلمان می‌شوند، آنجایی که نسبت به اسلام گیر هستند، عمل ما مسلمان‌ها خرابش می‌کند. (ر. ک به: عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏ 1، ص 307) مثلاً می‌بیند که مسجد می‌رویم، دروغ هم می‌گوییم، مسجد می‌رویم، کلاهبرداری هم می‌کنیم. یک کسی یک کتاب می‌خواست بنویسد، اسمش را این بگذارد: «الإسلامِ شیءٌ و المسلمون شیءٌ آخَر»، اسلام یک چیزی می‌گوید، مسلمان‌ها چیز دیگری عمل می‌کنند، این مهم است. کربلا خیلی چیزها به ما یاد داد و بعضی‌هایش را یاد گرفتیم، بعضی‌هایش را یاد نگرفتیم. «أرَضیتَ؟»، آیا راضی هستی از ما؟!
6- توجه به ناموس در آخرین لحظات حیات
حقّ ناموس. آخرین جمله‌ی امام حسین چه بود؟ تیر خورد، روی اسب نتوانست خودش را نگه دارد، افتاد زمین، تو گودی قتلگاه، یک‌مرتبه دید که لشکر رفتند سمت خیمه‌ها، با همان صدایی که داشت، فرمود: «اگر دین هم ندارید، حر باشید.» (بحارالأنوار، ج ‏45، ص 51) جنگ شما با من است، به ناموس من چه کار دارید؟ گفتند: «راست می‌گوید، به ناموس تعرّض نکردند.» دفاع از ناموس. چرا مثلاً شما اجازه می‌دهی خانمت آرایش کند و بیاید خودش را حراج کند؟! اسلام می‌گوید زن یک وجود ارزشی است، وجود ارزشی را نباید آدم حراج کند، ناموس. آخرین سخن امام حسین دفاع از ناموس بود.
در عزاداری‌ها تبعیض نباید باشد، خیلی جاها، جای خوب را به مردها می‌دهند، جای پست را به زن‌ها می‌دهند، نباید این‌طور باشد. گاهی وقت‌ها یک کسی که به منبر می‌رود، توجّه به مردها می‌کند، توجّه به زن‌ها نمی‌کند، تابستان هم هست، محرّم امسال، فرصت خوبی است، قرآن نمی‌تواند بخواند، بچّه مسلمان تا آخر عمرت هر وقت می‌خواهی قرآن بخوانی، نباید یک صفحه درست بخوانی؟! یک استاد قرآن بگیرید، دست به کار بشوید، منتظر سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات هم نباشید، این‌ها طاقتشان محدود است، هم آدم‌هایشان محدود است، هم بودجه‌شان محدود است، هم زمانشان محدود است، خودتان جلسات خودجوش، چهره به چهره، کاری که پدران ما می‌کردند، پدران ما مگر مسلمان شدند، مگر با سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و حوزه‌ی علمیه و این‌ها بود؟! من یادم هست، بابای من یک هفت، هشت نفر را دعوت می‌کرد در خانه‌شان، قرآن درسشان می‌داد، تبلیغات چهره به چهره. اگر چهره به چهره بود، آن را حساب کنید، آن را که پول می‌گیری، استخدام می‌شوی، وظیفه‌ی قانونی‌ات است، آن‌که مهم نیست، شما اگر بلژیک و اتریش و فرانسه هم باشی، همین کار را می‌کنی، استخدامت می‌کنند، یک کلاس بهت می‌دهند، می‌گویند برای این‌‌ها درس بده، این هم حقوقت، پول، درس دادن و حقوق گرفتن خوب است، اما کافی نیست. زمستان هم که روزها کوتاه است، شب‌ها بلند است، سرد است، خیلی نمی‌شود کار کرد.
7- بهره‌گیری از فرصت تابستان برای مطالعه کتب مفید
بهترین کار تابستان است، منتها تابستان هوا داغ است، قسمت‌هایی که هوا خنک است، مثلاً صبح ساعت هفت تا نه، هشت تا ده، تا هنوز هوا داغ نشده. بیایید هر کسی برای خودش یک جلسه‌ی فامیلی درست کند، جلسه‌های فامیلی، یک کتاب مفیدی را بگیرید، از رویش بخوانید، لازم هم نیست که حتماً پول داشته باشد و بودجه داشته باشد، یک متن، همین داستان راستانی که مرحوم مطهّری نوشته، خاطرات قشنگی نوشته، همه هم یک صفحه، دو صفحه بیش‌تر نیست تقریباً، شما داستان و راستان را بگیر، شبی یکی را برای زن و بچّه‌ات بگو، خیلی وقتتان را صرف تلویزیون و این‌ها نکنید، تلویزیون خیلی برنامه‌هایش سرگرم کننده است، یعنی وقتی آدم می‌نشیند یک بیست دقیقه نگاه می‌کنی، می‌بینی، چه چیزی یاد من داد؟! بیست دقیقه عمر من را گرفت، چه چیزی به من افزود؟!
موسی به خضر گفت: «من می‌آیم شاگردت می‌شوم، به شرطی که یک چیزی به من اضافه کنی.»، «عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/ 66)، این عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، ای خضر، من موسی پیغمبر اولوا العزم هستم، می‌آیم شاگردی‌ات را می‌کنم، یک چیزی به من بده که در آن رشد باشد. حالا رشد، رشد اخلاقی، رشد سیاسی، رشد دینی، رشد فکری، فرهنگی، رشد اقتصادی، رشد بدنی، یک رشدی باید داخلش باشد، وگرنه همین‌طور صرف اطّلاعات، مثل جدول روزنامه‌ها، روزنامه را جدول درست می‌کند که خیابان دو حرفیِ قدیمیِ تهران، بنویس، پر کن جدولش را، یک بار دیگر بخوان، خیابان، دو حرفی، قدیمی، تهران. بنویس خیابان ری. حالا جدول را پر کردی، حالا مثلاً اگر نمی‌دانستیم چه خاکی بر سرمان می‌کردیم؟! حالا که فهمیدیم چه مشکلی را حل کردیم؟!
مقام معظّم رهبری فرمود بسیاری از درس‌هایی که آموزش و پرورش می‌خوانند و بعضی از درس‌هایی که در دانشگاه خوانده می‌شود، این‌ها رشد در آن نیست، اطّلاعات است.» مثل این‌که آدم بگوید کوه هیمالیا چند متر است، مثلاً بگوییم بوعلی سینا چند کیلو است، خب این علم است؟! حسینیه‌ی جماران چند تا لامپ دارد، این علم است این؟! یک شعار غلطی. تابستانتان را از دست ندهید، خیلی هنرها را می‌توانند تابستان یاد بگیرند، هر هنری که بچّه دوست دارد، یک هنری که مفید باشد، به درد جامعه بخورد. از تابستان استفاده کنید، محّرم را باید جرقه کنیم، نه جریان. ببینید من این مثل را بزنم، شاید هم شنیده باشید. یک چوب کبریت که روشن کردی، اگر خود چوب کبریت را نگاه کنی، بعد چند ثانیه خاموش می‌شود، عاشورا و تاسوعا دو روز دیگر تمام می‌شود، ولی اگر مدیریت بود، مدیریت معنایش این است که تا روشن شد، وصل به این گاز بشود، یعنی اوّل یک فکری، یک کپسول گاز داشته باشید، این روشن که شد، تا خاموش نشده وصل به گاز بشود، گاز وصل به قابلمه بشود، قابلمه که غذا پخت، وصل به انسان بشود، انسان یک کاری بکند وصل به خدا بشود، ببین چوب کبریت تا خدا پیش می‌رود. چوب کبریت وصل به گاز، گاز وصل به ظرف غذا، ظرف غذا و غذا وصل به انسان، انسان وصل به خدا.
شما از تاسوعا و عاشورا باید عبرت بگیرید، بعد عاشورا می‌خواهیم چه کنیم؟ حالا عزاداری تمام می‌شود و بساط عزاداری را جمع می‌کنیم.
این عاشورا را هدر ندهیم، یک مراسم باشد و بعد هم یک‌بار‌مصرف باشد، ظرف یک‌بار‌مصرف خوب است، ولی کار یک‌بار‌مصرف خوب نیست، عزادارهایی ما یک‌بار‌مصرف است، تاسوعا و عاشورا و فردایش هم خلاص، بیاییم از این جرقه، جریان درست کنیم، این کبریت را وصلش کنیم به گاز و غذا و انسان و خدا.
خدایا به آبروی امام حسین علیه السلام و اصحابش آن‌چه از عمرمان و نعمت‌های تو را هدر دادیم، تلف کردیم، ببخش و بیامرز، از الآن تا ابد ما را از تلف شدن حفظ کن.

شنبه 15 مرداد 1401  9:49 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها