#حکایت_خوبان
#حکایت_خوبان احوالات محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم علامه محمدتقی مجلسی ( معروف به مجلسی اول ) رضوان الله علیه علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ آورده اند: . جداعلای مادر پدری ما ، محدث عظیم و سالک وارسته و اخلاقی کبیر مرحوم مجلسی اول رضوان الله علیه [ بوده اند ] . «رساله تشويق السّالكين» ایشان را ديده ام كه درباره لزوم تصوّف و سلوك نوشته است و إثبات نموده است كه حقيقت تصوّف و تشيّع يك چيز است و ميفرمايد: صوفى به معنى زاهد از دنيا و راغب به آخرت و ملتزم به تطهير باطن است؛ و علماى أعلام إسلام همگى صوفى بوده اند. و از جمله أفرادى را كه نام مى برد: خواجه نصير الدّين طوسى، ورّام كندى، سيّد رضىّ الدّين علىّ بن طاووس، سيّد محمود آملى صاحب كتاب «نفآئس الفنون» و سيّد حيدر آملى صاحب تفسير «بحر الابحار» و ابن فهد حلّى و شيخ ابن أبى جمهور أحسائى و شيخ شهيد مكّى و شيخ بهاءالدّين عاملى است. | ۱ | ❖. مرحوم مجلسى مى فرمايد كه: در أوائل سنّ خود مايل بودم كه نماز شب بخوانم، لكن قضاء بر ذمّه من بود، به واسطه آن احتياط مى كردم. خدمت شيخ بهائى رَحَمَهُ اللَّهُ عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سيزده ركعت. لكن در نفسم چيزى بود كه نافله خصوصيّت دارد. فريضه چيز ديگرى است. ❖. شبى از شب ها بالاى سطح خانه خود بين نوم و يقظه بودم، حضرت قبلة الْبَرِيَّة امام المسلمين حجّة الله على العالمين عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهَّلَ مَخْرَجَه را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع. با كمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار عاليمقدار عليه الصّلاة و السّلام رسيدم، و از مسائلى سؤال نمودم كه از جمله آن مسائل خواندن نماز شب بود كه سؤال نمودم فرمودند: بخوان! ❖. بعد عرض نمودم: يا بن رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَليْهِ و آله هميشه دستم به شما نمى رسد! كتابى به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم! فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا كتاب بگير! گويا من مى شناختم او را. رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و مى گريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم، ديدم در بالاى سطح خانه خود هستم. كمال حُزن و غُصّه بر من روى داد. در ذهنم گذشت كه: محمّد تَاجَا همان شيخ بهائى است. و تاج هم از بابت رياست شريعت است. چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ در مَدْرَس خود با سيّد ذو الفقار علىّ جُرْفَادِقانى (گلپايگانى) مشغول به مقابله صحيفه است. بعد از فراغ از مقابله، كيفيّت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشاء الله به آن مطلبى كه قصد داريد خواهيد رسيد. آنگه محلّى كه حضرت عليه الصّلوة و السّلام را در آنجا ديدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانيدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را كه مى شناختم. مرا كه ديد گفت: مُلَّا محمّد تقى! من از دست طلبه ها در تنگ هستم. كتاب از من مى گيرند پس نمى دهند. بيا برويم در خانه بعضى از كتب كه موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم! ❖. مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر كتابى كه مى خواهى بردار! دست زدم و كتابى برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابى است كه حضرت حجّة الله روحى فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه صحيفه سجاديه است مشغول شدم به گريه و برخاستم. گفت: ديگر بردار! گفتم: همين كتاب كفايت مى كند. پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان مستجاب الدَّعوة شدند. | ۲ | منابع: ۱. ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۳، ص۶۰ ۲. امام شناسی، ج۱۵، ص۴۹