آیت الله کشمیری: برای رفع مشکلات مادی به امام جواد (ع) توسل کنید
یکی از توصیه های آیت الله سید عبدالکریم کشمیری، توسل به حضرت جواد الائمه (علیه السلام) بود.
بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور مادی، مانند خرید خانه و ماشین و رزق و ازدواج، از وی راهنمایی می خواستند. آن بزرگوار می فرمود:
«سوره یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد (علیه السلام) تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد. گاه امر می کرد صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرّب می دانست.»
منبع: روح و ریحان، ص
کرامات امام جواد
تفاوت کرامت و معجزه
در کتاب های کلامی کم و بیش به تفاوت کرامت و معجزه اشاره و گفته شده است که معجزه در مفهوم خاص به انجام عملی خارق العاده از سوی پیامبر برای اثبات نبوت و صدق رسالت به کار می رود. در حقیقت معجزه دلیل تصدیق ارتباط پیامبر با خدا و عالم غیب است. اما کرامت عملی غیرعادی است که انجام دهنده آن را برای اثبات ادعای نبوت یا امامت به کار نمی برد. به همین خاطر شیعه برای اثبات امامت ائمه(ع) به تصریح امام پیشین و مانند آن استناد می کند و از طریق پاسخ گویی امام به پرسش های دینی، برخورداری پاسخ دهنده را از علم الهی(علم لدنی) که از آن در ادبیات روایی به «محدث» بودن تعبیر شده، می آزماید.
هر چند متکلمان برای امور خارق العاده ای که گاه از امامان سرزده نیز، واژه «معجزه» را به کار برده اند. نکته دیگر این که واژه کرامات هم به برخی کارهای خارق العاده اولیای الهی اطلاق شده است اما تفاوتی که بین کرامات امامان(ع) با کرامت بزرگان زهد و تقوا ذکر شده، آن است که گفته اند، کرامات ائمه(ع) با اذن خدا در اختیار آنان است و هرگاه اراده کنند می توانند کرامتی را از خود بروز دهند، اما ظهور کرامات از سوی عارفان حقیقی و اولیا و ابرار به طور اتفاقی و در مواقع خاص اتفاق می افتد.
امام به اذن خداوند متعال، علاوه بر ولایت تشریعی دارای ولایت تکوینی بر موجودات عالم، دارد. یکی از دلائل امامت امام، صدور معجزات و کراماتی است که از وی صادر میشود. این مقاله به گوشهای از کرامات امام جواد (علیهالسلام) اشاره دارد.
طبق بینش وحیانی قرآن، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اولیاء الهی به اذن خداوند متعال علاوه بر ولایت تشریعی بر موجودات عالم، از ولایت تکوینی نیز برخوردارند؛ زیرا امامت امام معصوم (علیهالسلام) به دو دلیل ثابت میشود: یکی نص از معصوم قبلی و دیگری سیره و روش آن حضرت و تصرف در موجودات به اذن الهی و صدور معجزات و کرامات.
۲ - علل برتری معصومین بر دیگران
امامان معصوم (علیهمالسّلام) ویژگیهایی دارند که آنان را بر سایر مردم برتری بخشیده است. از جمله این ویژگیها عصمت، علم، معجزه و کرامت آنان است. بنابراین یکی از دلائل امامت هر پیشوای معصومی معجزه و کرامت است تا برای مخالفان، اتمام حجت باشد و بر ایمان مؤمنان بیفزاید.
امام در حقیقت با اعجاز، جایگاهش را نزد خداوند معرفی میکند و مردم به عظمت و شکوه او پی برده و به برتری اش معرفت پیدا میکنند. در صورت شناخت کامل امام توسط مردم، اطاعت از دستورات و رهنمودهایش به راحتی انجام میپذیرد؛ زیرا اطاعت و تسلیم در گرو معرفت و آگاهی به قدر و منزلت آنان است. امامان معصوم (علیهمالسّلام) به خاطر اثبات حقانیت خویش گاهی به اذن و اراده الهی معجزاتی میآورند و گاهی این معجزات با درخواست و دعا و به اذن خداوند متعال انجام میپذیرد. قرآن کریم در مورد معجزات پیامبران الهی به هر دو قسم اشاره کرده است. در یکی از توقیعات مبارکی که از ناحیه مقدسه حضرت حجت (علیهالسلام) صادر شده است، در این مورد میخوانیم: «و اما الائمة فانهم یسالون الله تعالی فیخلق و یسالونه فیرزق ایجابا لمسالتهم و اعظاما لحقهم؛ [۱]
امامان از خداوند امری را درخواست میکنند و خداوند هم آن را میآفریند و آنان از خدا میخواهند و خداوند روزی میدهد و این به خاطر پاسخ به خواسته هایشان و بزرگداشت حق و مقامشان است.» امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) در روایتی، ولایت تکوینی و انجام معجزات و امور خارق العاده را برای امامان شیعه این گونه تشریح میکند: «من به اذن خداوند مرده را زنده میکنم و زنده را میمیرانم، من میتوانم از آنچه که شما خوردهاید و در خانه هایتان ذخیره کردهاید به اذن پروردگارم خبر دهم. من از رازهای قلبهایتان باخبرم و امامان معصوم (علیهمالسّلام) از نسل من نیز اینگونهاند و این امتیاز را خداوند متعال به ایشان ارزانی داشته است. آنان نیز این علوم الهی را میدانند و این اعمال خارق العاده و معجزه را میتوانند انجام دهند. هر گاه آنان دوست داشته باشند و بخواهند میتوانند به اذن الهی معجزه نشان دهند؛ چرا که ما جانشینان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همه مان نور واحدیم. ویژگیها و امتیازات همه مان عین همدیگر است. اول، اوسط و آخر ما محمد است و همه ما محمدیم.» [۲]
یعنی همانند اوییم، جز اینکه ما پیامبر و صاحب شریعت نیستیم.
۳ - نمونههایی از ولایت تکوینی امام
با توجه به این نکات اعتقادی مهم در موضوع امامت، در این فصل به برخی از نمونههای ولایت تکوینی امام جواد (علیهالسلام) پرداخته و شمهای از معجزات و کرامات آن گرامی را با هم مرور میکنیم.
- سبز شدن درخت
ابو هاشم جعفری میگوید: وقتی که آن حضرت از مامون جدا شد و با همسرش ام فضل از بغداد به سوی مدینه میرفت، با همراهان خود هنگام غروب در راه کوفه به دارالمسیب رسید و در آنجا داخل مسجدی شد. در صحن مسجد درختی بود که همواره خشک و بی ثمر بود. امام مقداری آب خواست و کنار آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را در آن مسجد با جماعت برگزار نمود. حضرت در رکعت اول پس از حمد، سوره «نصر» را قرائت کرد، در رکعت دوم پس از حمد، سوره توحید را خواند و قبل از رکوع، قنوت گرفته و دعا کرد و رکعت سوم را نیز خوانده و تشهد گفت. او پس از نماز اندکی نشست و به ذکر خدا، بدون انجام تعقیبات پرداخت و چهار رکعت نافله بجا آورد و بعد از تعقیب نماز، دو سجده شکر نموده و از مسجد خارج شد. حضرت وقتی به کنار آن درخت رسید، مردم با شگفتی تمام مشاهده کردند که درخت سبز شده و میوههای شیرین و بی دانه در شاخه هایش ظاهر گردیده است. آنان از آن میوهها خورده و بسیار تعجب کردند. ابن شهر آشوب میگوید: فقیه بزرگ شیعه جناب شیخ مفید نیز از میوه آن درخت در مسیر بغداد - کوفه خورده است. [۳]
در همانجا بدرقه کنندگان با امام وداع کردند و حضرت در همان لحظه رهسپار مدینه گردید. امام همچنان در مدینه بود و مردم از وجودش به نحو شایستهای بهره میبردند تا اینکه خلافت به معتصم عباسی رسید. او امام جواد (علیهالسلام) را دوباره از مدینه به بغداد احضار کرد و تا هنگام شهادت، امام را در آن شهر نگاه داشت. [۴]
شفای نابینا محمد بن میمون یکی از همراهان امام رضا (علیهالسلام) در ایام حج در مکه بود. در آن هنگام امام رضا (علیهالسلام) هنوز به سفر اجباری خراسان نرفته بود. او که از نور چشمانش محروم بود، میگوید: پس از مراسم حج، من با امام رضا (علیهالسلام) خداحافظی میکردم که در آن حال به امام عرض کردم: میخواهم از مکه به مدینه بروم، دوست دارم برایم نامهای نوشته و مرا به حضرت جواد (علیهالسلام) معرفی کنید. امام تبسم کرد و نامهای برایم نوشت. من به مدینه آمدم. کارگزار امام جواد (علیهالسلام) آن حضرت را به نزد ما آورد. من نامه را به آن کودک بزرگمنش دادم. او به کارگزارش موفق خادم فرمود: آن نامه را باز کن! او مهر از نامه برداشت و آن را باز کرد و در مقابل امام جواد (علیهالسلام) قرار داد. حضرت به نامه نگاهی انداخت و در آن حال به من متوجه شده، فرمود: ای محمد! وضع چشمانت چطور است؟ گفتم: ای پسر رسول خدا همانطور که مشاهده میکنید من از چشم و از نعمت بینایی بی بهرهام.
حضرت جواد (علیهالسلام) در آن لحظه دستان کوچکش را نزدیک آورد و به چشمانم کشید. از یمن برکت آن بزرگوار چشمانم شفا یافت و بیناییام بازگشت و بهتر از قبل شد. من از خوشحالی دست و پای آن گرامی را بوسیدم و در حالی از امام جواد جدا شدم که کاملا همه جا را میدیدم. [۵]
طی الارض
از عنایات خداوند متعال به بندگان شایسته خود کرامت طی الارض است که خداوند زمین را در اختیار آنان قرار میدهد و اولیاء بزرگ الهی میتوانند در هر کجای زمین که اراده کنند در یک لحظه حضور یابند.
این هدیه پروردگار برای ارج نهادن به مقام قرب آنان و نشانهای از عظمت حق است. این حقیقت قرآنی در سوره نمل این گونه بیان شده است: «قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انی علیه لقوی امین• قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی...»؛ [۶]
«عفریتی از جن گفت: من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برای تو میآورم و بر این (کار) سخت توانا و مورد اعتمادم. اما کسی که بهرهای از علم کتاب داشت گفت: پیش از آنکه چشم به هم زنی آن تخت را نزد تو حاضر میکنم. وقتی که سلیمان (علیهالسلام) تخت را (به آن سرعت) در نزد خود آماده دید گفت: این از فضل و عنایت پروردگارم میباشد.»
وقتی جنی میتواند تخت بلقیس را در مدت کوتاهی از ناحیه سبا در یمن به اردن بیاورد و آصف بن برخیا، جانشین حضرت سلیمان بن داود به فاصله چشم بر هم زدن این فاصله را طی میکند، چه مانعی دارد امام جواد (علیهالسلام) نیز که جانشین حضرت خاتم الانبیا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حجت خداوند بر عالمیان است، این توانایی را از پروردگارش دریافته باشد. [۷]
در زمان بستری شدن امام رضا (علیهالسلام) به علت مسموم شدن توسط مامون، امام جواد (علیهالسلام) به اباصلت، که از ورود حضرت به منزلی که درهایش قفل بود، شگفت زده شده و از چگونگی این عمل پرسیده بود فرمود: «الذی جاء بی من المدینة فی هذا الوقت هو الذی ادخلنی الدار و الباب مغلق؛ [۸]
خدایی که مرا در یک لحظه از مدینه به طوس میآورد، میتواند مرا به خانهای دربسته نیز داخل کند.»
در این بخش نمونههایی از کرامتهای آن حضرت در زمینه طی الارض را با هم میخوانیم و روح و جان خود را با کوثر زلال معارف اهل بیت (علیهمالسّلام) روشنایی میبخشیم.
با یزید بسطامی
بایزید بسطامی در یکی از سفرهایش با امام جواد (علیهالسلام) در دوران کودکی برخورد داشته و مطالبی آموخته است. او میگوید: زمانی در راه مسافرت به مکه به کودکی چهار ساله برخورد کردم و پیش خود گفتم: او کودکی است که اگر به او سلام کنم شاید معنای سلام را نداند و به سلام من بی اعتنا باشد؛ اما اگر سلام دادن را هم ترک کنم یکی از آموزههای اخلاقی اسلام را عمل نکردهام. تصمیم گرفتم که به او سلام کنم. وقتی سلام مرا شنید، سربلند کرد و فرمود: قسم به خدایی که آسمان را برافراشت و زمین را گسترد، اگر خدا امر به پاسخ سلام نکرده بود، سلام تو را پاسخ نمیدادم! آیا تو خودت را بزرگ میشماری و من در نظر تو به خاطر کمی سن و سال کوچک هستم؟ علیک السلام و رحمة الله برکاته و تحیاته و رضوانه. سپس گفت: خداوند راست فرموده است که: «و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها؛ [۹]
هر گاه به شما تحیت گویند پاسخ آن را بهتر از آن بدهید! » بعد از آن دیگر سکوت کرده و حرفی نزد. من گفتم: ادامه آیه این است: «اوردوها؛ یا لااقل به همان گونه پاسخ دهید.» فرمود: این بخش از آیه مربوط به کوته اندیشانی همانند توست!
من فهمیدم که او به رغم سن اندک خود از عارفان بزرگ و تایید شدگان از سوی خداست. او به من گفت: ای ابایزید! کجا میروی؟
گفتم: قصد زیارت خانه خدا را دارم.
او از جای بلند شد و به من فرمود: آیا وضو داری؟
گفتم: نه وضو ندارم.
او مرا با خود ده گام برد که به رودی بزرگ تر از رودخانه فرات رسیدیم. او نشست و من هم در کنارش نشستم و به شکل شایسته و نیکویی وضو گرفت و من هم وضو گرفتم.
پرسیدم: این نهر چه نام دارد؟
گفت: این رود جیحون (رودی در اطراف بلخ است.) است و باز سکوت کرد. پس از اندکی آن پسر بچه به من فرمود: بلند شو برویم! باز به همراه او حرکت کردم. بیست گام رفته بودیم که به رودخانهای بزرگ تر از فرات و جیحون رسیدیم. به من فرمود: بنشین و من نشستم! او رفت. من مردمی را دیدم که با مرکبهایشان از آنجا میگذشتند. پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفتند: اینجا رودخانه نیل در یک فرسخی مصر است. ساعتی نگذشته بود که دوستم یعنی همان پسر بچه به نزدم آمد و فرمود: بلند شو برویم! باز هم من پشت سر او راه افتادم. حدود بیست گام برداشته بودیم که در افق مغرب زمین هنگام غروب آفتاب به درختان نخل زیادی رسیده و در آنجا نشستیم. بلند شده و به من فرمود: با من بیا! من لحظاتی پشت سر او راه رفته بودم که خودم را در خانه کعبه یافتم. از این همه عظمت و شکوه در شگفتی فرو رفته بودم، از مردی که خانه کعبه را به رویمان گشود پرسیدم: این پسر بچه کیست؟ او گفت: این آقای من امام محمد جواد (علیهالسلام) است. با کمال تعجب در حالی که در مورد عظمت او به فکر و اندیشه فرو رفته بودم، گفتم: «الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ [۱۰]
خداوند بهتر میداند که رسالت (امامت) خود را بر دوش چه کسانی قرار دهد.»
سفر استثنایی
علی بن خالد میگوید: مدتی من در شهر سامرا بودم. در آنجا شنیدم مردی را از شام با قید و بند و زنجیر آوردهاند و در سامرا حبس کردهاند. میگفتند که او ادعای نبوت کرده است. من با شنیدن این خبر کنجکاو شده و به محل حبس او رفتم. پس از تلاشهای فراوان و راضی کردن ماموران موفق شدم تا با مرد زندانی ملاقات نموده و حال و روزش را از زبان خودش بشنوم. با او صحبت کردم و متوجه شدم که او شخصی بیهوده گو و غیر معتدل نیست؛ بلکه دارای فهم و شعور و منطق است. گفتم: اگر ممکن است قصه ات را برایم بگو و علت دستگیریت را توضیح بده! او گفت: من مدتی در سرزمین شام و محل راس الحسین (علیهالسلام) به عبادت و نیایش اشتغال داشتم. در یکی از شبها که در محراب ذکر خدا میگفتم شخصی به نزدم آمد و گفت: بلند شو با من بیا! من بلند شدم و چند قدم همراه او نرفته بودم که خودم را در مسجد کوفه دیدم! از من پرسید: آیا اینجا را میشناسی؟ گفتم: بله اینجا مسجد کوفه است. او در آنجا نماز خواند و من هم نماز خواندم. سپس او از آنجا بیرون رفت و من هم در پی او رفتم. چند قدمی نرفته بودیم که خودمان را در مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دیدیم. او به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سلام داد و نماز خواند و من هم در پی او سلام دادم و در حرم نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواندم. از آنجا بیرون آمدیم و اندکی راه رفتیم که من خودم را در مکه و در کنار خانه خدا دیدم! در آنجا به همراه او طواف کردم و او دوباره آهنگ حرکت کرد. چند گام نرفته بودیم که خود را در همان محل عبادت قبلیام در شام دیدم. آن شخص با عظمت از نظرم پنهان شد. من از آن همه کمال و شکوه وی در حیرت بودم و در اندیشه عمیقی فرو رفتم. یک سال پس از آن واقعه، همان شخص را دیدم و با دیدنش خوشحال شدم. او دوباره مرا صدا زد و همانند سال قبل به آن مکانهای مقدس برده و مسجد کوفه و مرقد مطهر نبوی و خانه خدا را زیارت کرده و به جایگاه اولم در شام آورد. هنگامی که میخواست برود دامنش را چسبیده و التماس کردم که: (ای مولای من) تو را قسم میدهم به آن کسی که به تو این همه قدرت و کرامت بخشیده است که قطرهای از آن را به چشم خود دیدم، تو کیستی؟ او گفت: من محمد بن علی بن موسی بن جعفرم.
من این خبر حیرت انگیز را با شخصی در میان نهادم و کم کم گزارش به گوش محمد بن عبدالملک زیات ـ از حکمرانان عباسی ـ رسید. او مامور فرستاد و مرا دست بسته به عراق فرستادند و چنان که میبینی در اینجا هستم و به من تهمت ناروای ادعای نبوت زدهاند.
علی بن خالد میگوید: از شنیدن قصه اش دلم به درد آمد و به او پیشنهاد کردم که دوست داری حقیقت را برای حاکم نوشته و توضیح دهم که تو بی گناهی؟ او پذیرفت.
من نامهای نوشتم و احوال او را به محمد بن عبدالملک زیات شرح دادم. او زیر نامه نوشت: به او بگو اگر راست میگویی همان فردی که تو را در یک شب از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و مکه برده است، بیاید و تو را از دست ماموران ما برهاند!
علی بن خالد میگوید: من از پاسخ حاکم بسیار غمگین شدم و از اینکه نتوانستم به آن مرد بی گناه کمکی کنم متاثر بودم. مایوس و نگران به منزل رفتم؛ اما شب نتوانستم بخوابم. صبح زود باز به سوی زندان حرکت کردم تا از احوال آن شخص بی گناه خبری بگیرم و مقداری با او صحبت کرده، از غصه هایش بکاهم و به او آرامش دهم. اما با کمال شگفتی دیدم ماموران و زندانبانان با دلهره و اضطراب به این سمت و آن سمت میشتابند و مردم زیادی هم آنجا جمع شدهاند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: آن مردی که ادعای نبوت کرده بود با این همه مامور و زندانبان دیشب ناپدید شده است و معلوم نیست در زمین فرو رفته یا پرندهای او را ربوده است!
علی بن خالد میگوید: فهمیدم که امام جواد (علیهالسلام) آن یار وارسته خود را از زندان نجات داده است. شیخ مفید رحمه الله پس از نقل این ماجرا اضافه میکند، علی بن خالد که تا آن لحظه به مذهب زیدیه گرایش داشت، با مشاهده این اعجاز آشکار به مذهب امامیه به ویژه امامت حضرت جواد (علیهالسلام) اعتقاد راسخ پیدا کرد و در اعتقادش ثابت قدم و استوار گردید. [۱۱]
[۱۲]
فیض روح القدس
در برخی آیات قرآن کریم به کرامات و معجزات اولیاء الهی و پیامبران عظیم الشان اشاره شده است و این روشن میسازد که آنان با اجازه خداوند میتوانند در عالم تکوین تصرف کرده و کارهای خارق العاده انجام دهند.
قرآن سخن حضرت عیسی (علیهالسلام) را به بنی اسرائیل این گونه بیان میفرماید: «... انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابری ء الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لآیة لکم ان کنتم مؤمنین؛ [۱۳]
من از گل برای شما (چیزی) به شکل پرنده میسازم، آنگاه در آن میدمم، پس به اذن خدا پرندهای میشود؛ و به اذن خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود میبخشم؛ و مردگان را زنده میگردانم؛ و شما را از آنچه میخورید و در خانه هایتان ذخیره میکنید، خبر میدهم؛ مسلما در این (معجزات)، برای شما ـ اگر مؤمن باشید ـ عبرت است.» [۱۴]
در این آیه ظهور کرامات متعدد از اولیای الهی از جمله جاندار شدن اجسام بی جان، شفا یافتن امراض لاعلاج و صعب العلاج، زنده شدن مردگان و آگاهی از رازهای نهفته انسانها به اذن خداوند متعال مورد تایید قرار گرفته است. اما طبق باورهای پیروان مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) این امر مختص پیامبران نیست و جانشینان آنان و اولیاء خاص خداوند که تداوم بخش راه پیامبر خاتم حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند نیز مشمول این آیه میشوند.
در اینجا به نقل نمونهای از معجزات امام جواد (علیهالسلام) در مورد زنده شدن مردگان میپردازیم.
- شفای فرزند بیجان
در زمان امامت حضرت جواد (علیهالسلام) مردی به نام شاذویه که قبیله آنان تیرهای از بنی امیه بودند بر خلاف باورهای تبارشان فقط خود او و همسرش به امامت حضرت جواد (علیهالسلام) اعتقاد داشتند. علت گرایش آنان نیز اعجازی بود که از وجود مبارک پیشوای نهم (علیهالسلام) در مورد فرزندشان رخ داده بود. ماجرا از این قرار بود که شاذویه روزی به طور اتفاقی همراه رفیقش به حضور امام محمدتقی (علیهالسلام) رفت. در آن جلسه محمد بن سنان نیز حاضر بود.
امام به آنان خوش آمد گفت و درود فرستاد و فرمود: ای شاذویه! در نظر تو موضوعی است که میخواهی آن را پیش ما مطرح کنی و نیز دلیل و نشانهای نیز بر امامت ما میخواهی! تو این راز را نزد کسی آشکار نکردهای!
وقتی که شاذویه سخنان حضرت را ـ که از مکنونات قلبی اش آگاه بود ـ شنید به امامت و حقانیت آن گرامی یقین کرد و او فهمید که حضرت جواد (علیهالسلام) از خاندان وحی، اهل بیت نبوت و میراث دار رسالت است. امام به وی فرمود: ای شاذویه! تو میخواهی ما برایت انگیزه آمدنت و نیازی را که تو را پیش ما کشانده بیان کنیم!
شاذویه در حالی که از کلمات امام (علیهالسلام) ذوق زده شده بود گفت: آری سرورم! من اینجا نیامدهام مگر به خاطر اینکه راز دل مرا آشکار کنی، سؤالم را پاسخ دهی و نیازم را بگویی! حضرت جواد (علیهالسلام) فرمود: بله، همسر تو باردار است و به زودی پسری به دنیا میآورد. همسرت در هنگام تولد این فرزند زنده خواهد ماند. او همسر خوبی است و از قبیله امیه است. برو نزد همسرت!
شاذویه گفت: بله. ای ابا جعفر!
رفیق شاذویه که به امام جواد (علیهالسلام) اعتقادی نداشت، گفتگوی وی با امام را بر نتابید و او را مذمت کرد و گفت: ابوجعفر این سخنان را به خاطر پیشبرد امامت خویش به زبان آورد؛ اما شاذویه سخن او را نپذیرفت.
شاذویه پس از اینکه از محضر امام (علیهالسلام) مرخص شد به خانه اش آمد. وی همسرش را در آستانه مرگ دید؛ اما چون به گفته امام جواد (علیهالسلام) اعتقاد داشت زیاد نگران نشد و آرامش خود را حفظ کرد. پس از مدتی عیالش نوزاد پسری به دنیا آورد که مرده بود.
او دوباره به حضور امام رسید و وقتی نزدیک رفت، امام فرمود: ای شاذویه! آیا آنچه را که در مورد همسر و فرزندت گفته بودم درست بود؟
او گفت: بلهای آقای من! اما چرا دعا نکردی تا پسرم زنده به دنیا بیاید؟
امام فرمود: آیا این را از ما میخواهی؟ شاذویه گفت: بله سرورم! امام فرمود: اما سرنوشت او مقدر شده است و حکم الهی در مورد او جاری است. او با لحنی ملتمسانه گفت: پس فضل و کرامت شما چه میشود؟
محمد بن سنان نیز به یاری او شتافته و با اصرار و التماس شاذویه را تایید کرد و گفت: آقا جان! از خدا بخواهید تا پسر او را زنده کند!
لبهای امام به حرکت در آمد و با خداوند متعال به نجوا پرداخت: خداوندا! تو به رازهای درونی بندگانت آگاهی! شاذویه دوست دارد که فضل و رحمت و کرامت تو را ببیند، پس خدایا! پسر او را برایش زنده کن!
در همین لحظه امام خم شد و سر مبارکش را به شاذویه نزدیک نموده و فرمود: برو به نزد پسرت که خداوند او را برایت زنده کرد!
شاذویه با شتاب تمام از محضر پیشوای نهم خارج شد در حالی که از شنیدن زنده شدن پسرش سر از پا نمیشناخت. وقتی خبر به مادر بچه رسید، او از اعتقادات فاسد قبیله اش تبری جسته و به مذهب اهل بیت گروید و امام جواد (علیهالسلام) را به عنوان امام برگزید.
کسانی که در منزل شاذویه شاهد معجزه امام نهم بودند، همگی شیعه شدند. [۱۵]
خشك شدن دست نوازنده
محمد بن ريان نقل مي كند: مامون براي رسيدن به هدفش [بدنام كردن حضرت امام جواد(علیه السلام)] همه نوع نيرنگي را در خصوص امام جواد(علیه السلام) به كار برد اما هيچ كدام از آنها براي وي سودي نداشت.
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (علیه السلام)، صد كنيز زيبا را انتخاب كرد كه هر يك جامي پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به كنيزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جايگاه دامادي به استقبال وي رفته و به او خوشامد گويند. كنيزكان به سوي حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولي امام هيچ التفاتي به آنها نكرد.
در دربار مامون مردي به نام مخارق كه ريشي بلند وصوتي خوش داشت و عود مي نواخت وجود داشت. وي به مامون گفت من توان آنرا دارم كه نقشه ات را [وادار كردن حضرت به لهو و لعب] عملي سازماز اين رو در مقابل امام جواد (علیه السلام) نشست و شروع به خواندن آواز كرد. كساني كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامي كه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خواني كرد، امام جواد (علیه السلام) سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وي نهيب زد و فرمود: "اتق الله يا ذالعثنون " از خدا بترس اي ريش بلند. دست مخارق از حركت ايستاد، عود از دستش افتاد و ديگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزي مامون از بلايي كه بر سر مخارق آمده بود از وي سئوال كرد. مخارق پاسخ داد چون امام جواد(علیه السلام) بر من نهيب زد چنان ترسي از هيبت او بر من مستولی شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نيافت.(16)
خواندن شهادتین در روز سوم تولد
حکیمه خاتون، دختر امام موسی کاظم(علیه السلام) و خواهر امام رضا(علیه السلام) درباره ولادت برادرزادهاش میگوید: پس از آنکه نوزاد را در جامههای مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا(علیه السلام) او را از ما گرفت، در گهواره گذاشت و به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو! چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد(علیه السلام) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ»، چون این حالت غریب را از آن نور دیده مشاهده کردم، به خدمت حضرت رضا(علیه السلام) شرفیاب شدم و آنچه دیده و شنیده بودم را به خدمت حضرت عرض کردم، حضرت فرمود: «پس از این عجایب بسیار را بیش از آنچه مشاهده کردی، مشاهده خواهی کرد».(17)
آزادي از زندان
اباصلت مي گويد: پس از دفن حضرت رضا(علیه السلام)، به دستور ماُمون يك سال زنداني شدم. پس از يك سال از تنگي زندان و شب نخوابي به ستوه آمدم، دعا كردم و براي رهايي از زندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شوم. از خداوند خواستم به بركت آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)در كار من گشايشي انجام دهد.
هنوز دعايم به آخر نرسيده بود كه حضرت ابي جعفر(علیه السلام) نجات بخش گرفتاران عالم، وارد زندان شد و فرمود: اي اباصلت از تنگناي زندان بي تاب شده اي .عرض كردم به خدا سوگند سخت بي تابم.
فرمود: برخيز، دستي به زنجيرها زد و غل و زنجيرها از دست و پاي من بر زمين افتاد. سپس دست مرا گرفت و از كنار نگهبانان زندان عبور داد .نگهبانان در حالي كه مرا نظاره مي كردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم. سپس حضرت فرمود: برو در امان خدا كه هرگز نه دست مامون به تو مي رسد و نه دست تو به مامون.
اباصلت مي گويد: همانگونه كه حضرت فرمود تا حال مامون را نديده ام.(18)
طلا شدن خاك
اسماعيل بن عباس هاشمي مي گويد: در روز عيدي به خدمت حضرت جواد (علیه السلام) رفتم، از تنگدستي به آن حضرت شكايت كردم. حضرت سجاده خود را بلند كرد، از خاك قطعه اي از طلا گرفت. يعني خاك به بركت دست حضرت به پاره اي طلاي گداخته مبدل شد. آن را به من عطا كرد. من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود.(19)
نقره از برگ زيتون
ابو جعفر طبري از ابراهيم بن سعيد نقل مي كند كه: حضرت امام جواد (علیه السلام) را ديدم كه بر برگ درخت زيتون دست مي زد و آن برگها به برگ نقره تبديل مي شد. من آنها را از حضرت گرفتم، وبا آنها در بازار معامله نمودم. آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغييري نكردند.(20)
ميوه دادن درخت سدر
شيخ مفيد در ارشاد نقل مي كند: زماني كه حضرت جواد (علیه السلام) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدينه مراجعت كرد، به كوفه كه رسيد مردم او را مشايعت كردند، هنگام غروب در خانه مسيب فرود آمد و به مسجد وارد شد.
در صحن مسجد درخت سدري قرار داشت كه هنوز ميوه آن به بار ننشسته بود، امام كوزه آبي خواست و در پاي آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه كرد. امام در ركعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در ركعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پيش از ركوع قنوت گرفت. پس ازخواندن ركعت سوم تشهد و سلام داد. پس از نماز مدتي در حال نشسته مشغول تعقيبات و ذكر شد، سپس بلند شد و چهار ركعت نماز نافله مغرب را به جاي آورد و تعقيب خواند و دو سجده شكر به جاي آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(علیه السلام) هنگامي كه به كنار درخت سدر رسيد، مردم متوجه شدند كه آن درخت به بار نشسته و ميوه داده است. از اين جريان شگفت زده شدند و از ميوه آن خوردند در حالي كه ميوه هاي سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را براي وداع بدرقه كردند.(21)
زنده كردن گاو مرده
در سفر امام جواد (علیه السلام) از مدينه به بغداد، وقتي حضرت به سر زمين زباله [منطقه واقع در نزديكي كوفه رسيدند] زن ضعيفي را مشاهده كردند كه بر بالاي جسد گاوي مرده در كنار راه نشسته و گريه مي كند؛ حضرت علت گريستن زن را از او پرسيد.
زن در جواب گفت: يا بن الرسول الله، من زني ضعيفم، قدرت هيچ كاري را ندارم و اين گاو همه سرمايه زندگي ام بود كه اكنون مرده است.
حضرت فرمود: اگر خداي متعال آن را زنده كرد چه خواهي كرد؟
عرض كرد اي پسر رسول خدا همواره سپاسگذار او خواهم بود.
آنگاه حضرت دو ركعت نماز بر جاي آورد و درباره دعا كرد؛ سپس با پاي مبارك خود به پهلوي گاو زد و حيوان زنده شد.
در اين هنگام زن فرياد زد كه اين آقا عيسي بن مريم است.
حضرت فرمود: نه، بلكه او بنده اي از بندگان مورد عنايت خداست، اين از اوصياي پيامبران است.(22)
گوش برزخی و عصای سخنگو
دانستن اسرار وجود انسانهای دیگر از ویژگیهای معصومان الهی (ع) است بر اساس روایات به نقل ازیحیی بن اکثم از علمای دربار عباسی: روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم که امام جواد (ع) را دیدم. با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم و همه را پاسخ داد. به او گفتم: خواستم از شما چیزی بپرسم، اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند: بدون آنکه سوالت را بپرسی من پاسخ آن را میدهم تو میخواهی بپرسی امام کیست؟
گفتم: آری به خدا سوگند همین است؟
فرمود: منم
گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید؟
در این لحظه عصایی که در دست امام (ع) بود به سخن آمد و گفت:
همانا مولای من حجت خدا و امام این زمان است.
شهادت عصا بر امامت
یحیی بن اکثم از علمای دربار عباسی میگوید:
روزی برای زیارت قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته بودم که امام جواد (علیه السلام) را دیدم، با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم، همه را پاسخ داد. به او گفتم: خواستم از شما چیزی بپرسم، اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند: بدون آنکه سئوالت را بپرسی من پاسخ آنرا میدهم. تو میخواهی بپرسی امام کیست؟
گفتم: آری به خدا سوگند همین است؟!
فرمود: منم
گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید؟
در این لحظه عصایی که در دست امام بود به سخن آمد و گفت:
" اّنه مولایی امام هذا الزمان و هو الحجة "همانا مولای من حجت خدا و امام این زمان است
۴ - پانویس
۱. ↑ علی یزدی بارجینی، الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، تحقیق سید علی عاشور، ج۱، ص۳۸۹.
۲. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۶، ص۵.
۳. ↑ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد، المناقب، نشر علامه، ۱۳۷۹ ش، ج۴، ص۳۹۰.
۴. ↑ شیخ مفید، ارشاد مفید، نشر اسلامیه، تهران، ۱۳۸۰ ش، ص۶۲۸.
۵. ↑ راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، مؤسسه امام مهدی عجّلاللهفرجهالشریف، ۱۳۰۹ ق، ج۱، ص۳۷۲.
۶. ↑ نمل/سوره۲۷، آیه۳۸-۴۰.
۷. ↑ قزوینی، سید محمدکاظم، الامام الجواد من المهد الی اللهد، نشر لسان الصدق، قم، ۱۴۲۶ ق، ص۲۴۶.
۸. ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (علیهالسلام)، نشر جهان، ۱۳۷۸ ق، ج۲، ص۲۴۲.
۹. ↑ نساء/سوره۴، آیه۸۶.
۱۰. ↑ شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، تحقیق ابوطالب تجلیل، ج۳، ص۳۴۸.
۱۱. ↑ شیخ مفید، ارشاد مفید، ص۶۲۹.
۱۲. ↑ محمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین، نشر رضی، قم، ج۱، ص۲۴۱.
۱۳. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۴۹.
۱۴. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۴۹.
۱۵. ↑ خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، مؤسسه البلاغ، بیروت، ۱۴۱۱ ق، ص۳۰۷.
16- الكافي، ج1، ص 494 / اثبات الهداة، ج3، ص332 / مدينة المعاجز، ج7، ص 303 / حلية الابرار، ج4، ص565 / الوافي، ج3، ص 828 / المناقب، ج4، ص396 / البحار ،ج50،ص61
17- منتهی الامال، ج2، ص572و573 / المناقب، ج4، ص394 / بحار النوار، ج48، ص316 و ج50 ص10/ الانوار البهیه، ص250 / حلیة الابرار، ج4، ص524 / الثاقب فی المناقب، ص504 / مدینة المعاجز، ج7، ص260
18- مسندالامام الجواد (ع)، ص117 / الخرائج والجرائح، ج1، ص 372 / موسوعة الامام الجواد(ع)، ج1، ص235 / اثبات الهداه، ج 3، 338 / بحارالانوار، ج 50 ، ص 46 / مدينة المعاجز، ج 7، ص372 / كشف الغمة، ج2، ص365 / حلية الابرار، ج4، ص540
19- عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص678
20- اثبات الهداة، ج3، ص 338 / بحارالانوار، ج 50، ص 49 / مدينة المعاجز، ج 7، ص373 / موسوعة الامام الجواد (ع)،ج 1 ،ص 253
21- دلائل الامامة، ص398 / موسوعة الامام الجواد (ع)، ج1، ص228 / اثبات الهداة، ج3، ص 345
22- موسوعة الامام الجواد (ع)،ج1، ص246 / الارشاد، ص323 / كشف الغمة، ج2، ص358 / بحار الانوار، ج83، ص100 / وسائل الشيعة، ج6، ص 490 / مدينة معاجز، ج7، ص357
منابع:
https://www.beytoote.com/religious/bozorgan-din/greatness3-virtues2-javad.html
https://www.afkarnews.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8%DB%8C-14/774455-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%AF
https://khunahad.ir/%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%82%D8%A8-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85/
https://fa.wikifeqh.ir/%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF
https://www.mashreghnews.ir/news/410420/%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%B9