0

«جان سخت» مثل ثریا آقایی؛(2)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

«جان سخت» مثل ثریا آقایی؛(2)

با کادوی تولدم به بدمینتون علاقه‌مند شدم

متولد هشتم بهمن ۱۳۷۴ هستم و در تهران به دنیا آمده‌ام. در هفت‌سالگی پدر مادرم برای کادوی تولد یک راکت اسباب بازی خریدند. شروع بدمینتونم همان کادوی تولد بود. با آن راکت‌ به بدمینتون علاقه مند شدم و با پدر، خواهر و برادرم در پارک بازی می‌کردم. در گذر زمان علاقه من به بدمینتون بیشتر شد و دیگر آنقدر بدمینتون را دوست داشتم که هر روز اصرار می‌کردم کسی با من بازی کند. با توجه به این شرایط، خانواده‌ام تصمیم گرفتند مرا در باشگاه ثبت نام کنند تا بدمینتون بازی کنم. آن زمان من خیلی کوچک بودم و قد و قامت ریزی داشتم، به طوری که راکت به زمین می‌خورد. مربی به من گفت سنم کم است و باید از سال دیگر بدمینتون را شروع کنم. آن سال را هم مجبور شدم همچنان با پدر، خواهر و برادرم بازی کنم.

اگر راکت کادو نمی گرفتم شاید راهم این نبود

بدمینتون را خیلی دوست دارم ولی شاید اگر هیچ وقت آن کادو را نمی‌گرفتم راهم این نمی‌شد. البته خانواده ورزشی دارم. پدر و مادر من ورزشکار بودند. مادرم هندبال و پدرم فوتبال بازی کرده‌اند. برادرم در تیم فوتبال جوانان پرسپولیس بازی می‌کرد و خواهرم بسکتبالیست بود. او تا چند سال پیش در تیم جوانان بازی می‌کرد. ما کلا خانواده ورزشکاری هستیم اما من خیلی درگیر ورزش شدم. در موفقیت من حمایت خانواده خیلی مهم است. خانواده ام مرا خیلی حمایت کردند. آنها نه زمانی که دلسرد بودم به من خرده گرفتند و نه زمانی که با انگیزه خواستم ادامه دهم.

از همان ابتدا برای هر باخت گریه می‌کردم

بالاخره در کلاس ثبت نام کردم و روز به روز علاقه‌ام به بدمینتون بیشتر شد. دیگر ۹ ساله بودم که نزد خانم جلالیان (سرمربی تیم ملی) رفتم و تمریناتم را پیوسته شروع کردم. از همان سوم دبستان بود که در مسابقات منطقه‌ای و استانی شرکت می‌کردم. آن موقع تجربه بازیکنان دیگر بیشتر بود و من اکثرا همه بازی‌ها را می‌باختم. سخت بود چون از همان کودکی دوست داشتم همه بازی‌هایم را ببرم. برای هر بازی که می‌باختم گریه می‌کردم. همیشه پدر و مادرم به من امید می‌دادند که تازه اول راهم و نباید از باخت‌ها ناراحت باشم. می‌گفتند اول راه می‌بازی و بعد بردها آغاز می‌شود. خودم هم کم کم فهمیدم که قطعا همیشه بهتر از من هم هستند و من باید تلاشم را بیشتر کنم. به مرور پیشرفت کردم و و وارد تیم منطقه ۲ شدم. 

۱۴ سالگی وارد تیم ملی نوجوانان شدم

سال ۱۳۸۵ در اولین مسابقه قهرمانی کشور نونهالان زنجان شرکت کردم. همه بازیکنان از من خیلی قوی‌تر بودند و همه بازی‌هایم را باختم. سال بعد در مسابقات قهرمانی کشور نونهالان کرمانشاه با مریم مجتهد مقام دوم دوبل را به دست آوردیم. حدود ۱۰۰ نفر از نونهالان به اردوی استعدادیابی دعوت شدیم که با توجه به تست‌های استعدادیابی و بدنسازی به مرور تعداد کمتر و کمتر می‌شد. در نهایت دو نفر باقی ماندیم و وارد اردوهای تیم نونهالان شدیم. سال ۸۸ بود که وارد اردوی تیم ملی نوجوانان شدم و کارم به طور جدی آغاز شد.

"جان سخت" مثل ثریا آقایی؛ باید ثریاهای زیادی بسازم!

از نوجوانی رویای المپیک داشتم

داستان المپیک من به سن ۱۲ یا ۱۳ سالگی‌ برمی‌گردد. همان زمان تیم مردان برای کسب سهمیه المپیک ۲۰۰۸ تلاش می‌کرد. هربار که به فدراسیون می‌رفتم و حال و هوای آنها را می‌دیدم این در ذهنم تداعی می‌شد که چرا دختران برای المپیک تلاش نمی‌کنند. در خانه هم همیشه مسابقات ورزشی و المپیک‌ها را پیگیری می‌کردیم. المپیک همیشه از کودکی در ذهنم بود اما حضور در آن مثل یک رویای خام بود. این حس از همان کودکی در من شکل گرفت که کاش دختران هم روزی به المپیک برسند، ای کاش روزی آنقدر خوب باشم که در المپیک رقابت کنم. این رویا از کودکی در ذهنم به وجود آمده بود. 

حضور در اردوهای بین‌المللی برایم یک جهش بود

کم کم نتایجی که به دست می آوردم بهتر می‌شد. قهرمان نوجوانان ایران و بعد هم نفر اول جوانان ایران شدم. سال بعد قهرمان هر دو رده نوجوانان و جوانان ایران شدم. با این نتایج سال ۲۰۱۳ از سوی کنفدراسیون آسیا به عنوان ورزشکار منتخب انتخاب شدم و به اردوهای بین المللی اعزام شدم. حضور در آن اردوها یک جهش برایم بود تا آنجا که در ۱۷ سالگی قهرمان بزرگسالان ایران شدم. کم کم برای مسابقات برون مرزی انتخاب شدم. اولین اعزامم سال ۸۸ بود که به خاطر نتایج خیلی خوبم به اردو و مسابقه اندونزی اعزام شدم. به مرور برای مسابقات قهرمانی آسیا هم انتخاب می‌شدم که واقعا مسابقات سختی بود. بهترین های دنیا در رده جوانان در مسابقات آسیایی حضور دارند. 

کسب سهمیه المپیک در بدمینتون کار سختی است

هدف کنفدراسیون آسیا این بود که کشورهایی که هنوز در بدمینتون مقام آور نیستند بتوانند سهمیه المپیک بگیرند. البته در این رشته کسب سهمیه المپیک واقعاً کار سختی است. باید ورزشکار در هر سال در ۲۰ یا ۳۰ مسابقه شرکت کند تا امتیاز ۱۰ مسابقه برتر محاسبه شود. این یک فرصت خیلی خوب شد که من با برنامه ریزی فدراسیون بتوانم در مسابقات بیشتری شرکت کنم. به من کمک هزینه تعلق می‌گرفت و با آن می‌توانستم به مسابقات بیشتری اعزام شوم. با حضور بیشتر نتایجم بهتر می‌شد و کم کم می‌توانستم رویای المپیک را در سرم واضح‌تر کنم. 

برای اولین بار رنکینگم قبل المپیک ریو به زیر ۱۰۰ رسید 

نگین امیری پور از بهترین و پرافتخارترین بازیکنان بدمینتون ایران و ۱۰ سال از من بزرگتر بود. با هم تصمیم گرفتیم برای کسب سهمیه المپیک انفرادی و دوبل ریو تلاش کنیم. سال اول مسابقات کمتری را شرکت کردیم اما سال دوم ۱۶ مسابقه دادیم و نتایج خوبی هم گرفتیم. برای اولین بار در بخش زنان رنکینگ دوبل ایران به ۶۰ و من در بخش انفرادی به رنک ۹۴ رسیدم. دیگر ۷ هفت ماه به المپیک مانده بود. من همراه چند بدمینتون‌باز دیگر در مسابقات آفریقا بودم که در دیدار فینال آسیب دیدم. گیم اول را برده و گیم دوم را هم جلو بودم اما رباط صلیبی پای چپم آسیب دید و رویایی المپیک برای من تمام شد. من ۱۹ سال بیشتر سن نداشتم و با آن حال و درد پا باید تنها به ایران برمی‌گشتم.

 

بعد از اولین آسیبم تمام روزنامه‌ها، رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها تیتر زدند که ثریا آقایی باید با بدمینتون خداحافظی کند و رویای المپیک برایش تمام شده است، اما ته ذهن خودم همیشه این بود که باید به المپیک برومتیتر زدند رویای المپیک برای آقایی تمام شد!

بعد از این آسیب تمام روزنامه‌ها، رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها تیتر زدند که ثریا آقایی باید با بدمینتون خداحافظی کند و رویای المپیک برایش تمام شده است، اما ته ذهن خودم همیشه این بود که باید به المپیک بروم. کارهای درمان را آغاز کردم. سعی کردم زودتر جراحی کنم تا به المپیک ریو برسم. چند ماهی تا المپیک فرصت داشتم اما دکتر به من گفت اصلاً فکر المپیک را نکنم. از طرفی تا گرفتن سهمیه المپیک هم راه زیادی داشتم و باید ۵ مسابقه دیگر شرکت می‌کردم. با این وجود خیلی سریع تر از چیزی که خودم، مربیان و دکترم تصور می‌کردیم به تمرین برگشتم. البته دیگر فرصتی نبود که بتوانم برای ریو سهمیه بگیرم و المپیک ۲۰۱۶ را از دست دادم.

 

 

"جان سخت" مثل ثریا آقایی؛ باید ثریاهای زیادی بسازم!

برای شروع دوباره نیاز به انگیزه داشتم

آن همه تلاش و نتیجه خوب بی‌ثمر شده بود. ناامید شده بودم و دوران خیلی سختی را گذراندم. خیلی سخت بود که دوباره بخواهم شروع کنم. باید دوباره به دوران اوج خود برمی‌گشتم. در تمام مدتی که من درمان داشتم رقبایم تمرین می‌کردند و مسابقه می‌دادند. می خواستم برای المپیک توکیو تلاش کنم اما شروع تمریناتم نیاز به آمادگی روانی و انگیزه بزرگ داشت. سفرهای پشت هم، دوری از خانواده، فشار تمرینات، هزینه‌های بالا همه و همه را باید پشت سر می‌گذاشتم. هر مسابقه را که از دست می‌دادم کلی هزینه هدر می‌رفت، هر ورزشکار برای مسابقه فقط یک بار در سال فرصت داشت و اگر امتیاز را از دست می‌داد دیگر جایگزینی برای مسابقاتش نداشت. اینها از نظر روانی فشار زیادی را برایم داشت اما بالاخره ۹ ماه بعد از جراحی در مسابقات کشوری شرکت کردم.

دلسرد شده بودم اما نمی‌خواستم سال‌ها حسرت بخورم

زمانی که می‌خواستم دوباره مسابقات را با هدف کسب سهمیه المپیک توکیو شروع کنم با فدراسیون برنامه‌ای نوشتیم. اما با گران شدن دلار، هزینه هر مسابقه دو سه برابر شده بود. اینها کار را برایم سخت‌تر می‌کرد. کمی دلسرد شده بودم، نمی‌دانستم که می‌توانم در المپیک شرکت کنم یا نه! حتی یادم می‌آید که یک روز با مادرم به تمرین رفتم. در راه به او گفتم که دیگر نمی‌خواهم برای المپیک تلاشی کنم، چون احساس می‌کنم نمی‌شود. کشش این همه فشار را ندارم و نمی‌توانم یک سال و نیم دیگر شب و روز برای رسیدن به آن تلاش کنم. 

مادرم به من گفت " ما به نظرت احترام می‌گذاریم. هر کاری که فکر می‌کنی درست است را انجام بده، مگر من یا پدرت به المپیک رفته‌ایم؟ تو هم نروی مشکلی نیست." انگار خیالم کمی راحت شده باشد اما فقط برای چند ساعت. بعد مدام به خودم می‌گفتم یعنی دیگر نمی‌خواهی برای المپیک تلاش کنی؟ می‌خواهی همه چیز را رها کنی؟ می‌توانی تا آخر عمر حسرت بخوری که چرا یک بار دیگر تلاش نکرده‌ای؟ نتوانستم تحمل کنم. صبح فردا به مادرم گفتم با همه سختی‌ها یک بار دیگر تلاش ‌می‌کنم حتی اگر نشود، در آن شرایط می‌دانم که تلاش کرده‌ام و نشده است. مادرم به من گفت "ما هر کمکی که از دستمان برآید برایت انجام می‌دهیم. لیاقتش را داری، نترس و به سمت هدفت برو."

"جان سخت" مثل ثریا آقایی؛ باید ثریاهای زیادی بسازم!

در اوگاندا بودم که مرزها به خاطر کرونا بسته شد

مسابقات‌ را شروع کردم. با همه سختی‌ها دوباره توانستم نتایج خوبی بگیرم. از سوی فدراسیون جهانی برای کمپ دانمارک انتخاب شدم و دو ماه آنجا تمرین می‌کردم. نتایجم بهتر و بهتر می‌شد. سال آخر منتهی به المپیک در ۱۷ مسابقه شرکت کردم و توانستم عناوینی چون مقام سوم مسابقات بنین، مقام اول دوبل آفریقا، مدال طلای کامرون و نقره پاکستان و مغولستان را به دست آورم. اسفند ۹۸ تقریبا چهار یا پنج ماه تا المپیک توکیو زمان مانده بود که به اوگاندا رفتم. این آخرین مسابقه قبل از شیوع کرونا بود. تازه این ویروس در ایران شایع و چند نفری درگیر آن شده بودند.

مرزها بسته شده بود و در برگشت، به من اجازه نمی‌دادند به ایران بیایم. من هم تنها به اوگاندا رفته بودم. شرایط خیلی بد بود. باید تا بهتر شدن شرایط ایران در آنجا می‌ماندم. ماندن در اوگاندا بسیار سخت بود. کلی التماس کردم و لحظه آخر بود که به من اجازه دادند پرواز کنم و تا ترکیه بروم. پروازم ترکیش بود و از من تعهد گرفتند که هر مشکلی پیش بیاید مسئولیتش با خودم است اما من فقط می‌خواستم به ترکیه برسم.

همه کشورها درگیر کرونا و اکثر مسابقات لغو شدند. تمام آن یک سال، شب و روز در فکر این بودم که المپیک چه می‌شود؟ حین مسابقه لیگ متاسفانه باز هم از ناحیه رباط صلیبی آسیب دیدم. برای بار دوم حضورم در المپیک با اما و اگر همراه شد. نمی‌دانستم که به المپیک می‌رسم یا نه؟بعد آسیب دوم باز هم حضورم در المپیک با اما و اگر همراه شد

از اسفند ۹۸ تا خرداد همه کشورها درگیر کرونا و اکثر مسابقات لغو شدند. تمام آن یک سال، شب و روز در فکر این بودم که المپیک چه می‌شود؟ برای رنکینگ‌ها چه اتفاقی می‌افتد؟ دوران خیلی خیلی سختی برای همه ورزشکاران بود. در اوج آمادگی خانه نشین شده بودم و از ترس بیرون رفتن در خانه تمرین می‌کردم. مسابقات بین المللی که لغو بود. من درگیر مسابقات داخلی شدم. دی در مسابقات لیگ برتر شرکت کردم. هفته نهم و یکی مانده به هفته پایانی لیگ بود که حین مسابقه متاسفانه باز هم از ناحیه رباط صلیبی آسیب دیدم. برای بار دوم حضورم در المپیک با اما و اگر همراه شد. نمی‌دانستم که به المپیک می‌رسم یا نه. البته اینبار تجربه‌ام بیشتر شده بود. سریعتر جراحی شدم و کار و تمرینات را شروع کردم.

 

 

"جان سخت" مثل ثریا آقایی؛ باید ثریاهای زیادی بسازم!

تا لحظه آخر به کسب سهمیه المپیک امید داشتم

پارسال همین موقع‌ها بود که اصلا نمی‌خوابیدم، باید لیست المپیک اعلام می‌شد. تا لحظه آخر امید به کسب سهمیه المپیک داشتم. در بدمینتون تا روزهای آخر تکلیف سهمیه‌ها مشخص نمی‌شود چون تبصره‌های زیادی وجود دارد و با توجه به ماده‌ها مشخص نیست کدام ورزشکاران از کدام قاره‌ها سهمیه خواهند گرفت. به خاطر موقعیتی که داریم کسب سهمیه برای ما سخت تر هم است. خیلی از بازیکنان اروپایی به خاطر همین تبصره‌ها راحت‌تر وارد لیست المپیک می‌شوند. 

برای المپیک ریو رزرو ششم اما برای توکیو رزرو چهارم بودم. کاوه محرابی هم برای المپیک ۲۰۰۸ در لیست رزرو بود و از همان لیست وارد المپیک شده بود. بازیکن اسپانیا با آسیبی همانند آسیب من مواجه شد و به المپیک نرسید. از طرفی حضور بازیکن استرالیایی و بازیکن مصر در دو ماده سبب شد که سهمیه‌ها جابجا شود و من از لیست رزرو، وارد لیست اصلی المپیک شوم. خداراشکر توانستم به هدف و رویایم برسم. 

یک مربی خارجی داشتیم که به من پیغام داد و برای انتخاب شدنم تبریک گفت. یک لحظه جا خوردم که برای چه انتخابی تبریک می‌گوید؟ که لیس المپیکی‌ها را برایم فرستاد. او اولین کسی بود که خبر المپیکی شدن را به من اعلام کرددر جشن تولد بودم فهمیدم المپیکی شده‌ام

پنج تیر بود که با برادرم تولد یکی از دوستانمان می‌رفتیم. گوشی همراهم تنها ۸ درصد شارژ داشت. قبلا یک مربی خارجی در ایران داشتیم، که او به من پیغام داد و برای انتخاب شدنم تبریک گفت. یک لحظه جا خوردم که برای چه تبریک می‌گوید؟ گوشی را چک کردم تا ببینم لیست المپیک اعلام شده است که همان مربی خارجی لیست المپیک را برایم فرستاد. یکی از بازیکنان مصر هم پیغام داد و به خاطر تلاشم و کسب سهمیه تبریک گفت. بعد هم فدراسیون با من تماس گرفت. دیگر گوشی‌ام هم تنها دو درصد باتری داشت. خیلی خوشحال بودم و فقط می‌خواستم به پدر و مادرم خبر دهم تا در شادی‌ام شریک باشند. آن تولد خیلی برای من خوب بود، خیلی خوشحال بودم.

 

 

"جان سخت" مثل ثریا آقایی؛ باید ثریاهای زیادی بسازم!

 

 

سه شنبه 7 تیر 1401  12:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها