ایا عقیده به شفاعت نوعی پارتی بازی نمی باشد؟
سوال ایا عقیده به شفاعت در روز قیامت نوعی پارتی بازی نمی باشد که هر کس پارتی اش قوی تر بود نجات می یابد و شیعیان همواره به امید همین پارتی های خود به دنبال گناه می روند و می گوید روز قیامت شفاعت می شویم پاسخ: هرگاه حقيقت شفاعت اين باشد كه گنهكار در روز رستاخيز بسان اين جهان، از پيش خود وسيله اى برانگيزد، و او نيز بدون در نظر گرفتن هيچ شرطى، تحت تأثير درخواست او قرار گيرد، و در پرتو نفوذى كه در پيشگاه خداوند دارد عفو و مغفرت خدا را نسبت به چنين مجرم جلب نمايد، اين نوع شفاعت همان بيدادگرى و پارتى بازى است كه بايد دستگاه ربوبى را از اين آلودگى ها پاك و پيراسته دانست. اين همان شفاعت باطلى است كه عربهاى مشرك درباره بتها مى انديشيدند، زيرا آنها را متنفذان درگاه الهى مى دانستند و معتقد بودند كه از طريق نيايش و پرستش مى توانند رضايت آنها را جلب كنند، و آنها را تحت تاثیر ر خود قرار دهند كه در حقّ آنها شفاعت نمايند. و چنين مى گفتند: «آنان شفيعان ما در پيشگاه خداوند هستند» یونس18 و نيز مى گفتند: «ما آنان را از اين جهت مى پرستيم كه ما را به خدا نزديك سازند». زمر3 قرآن مجيد با شدّت خاصى از اين نوع شفاعت انتقاد كرده، و در ذيل آيه نخست مى فرمايد: «بگو اى پيامبر گرامى آيا خدا را به آنچه كه در آسمانها و زمين وجود ندارد، آگاه مى سازيد؟ پيراسته است خداوند از آنچه كه براى او شريك مى پندارند». یونس 18 خلاصه شفاعت به اين معنى كه، كار از گنهكار شروع گردد، به خدا منتهى شود، و در شفاعت هيچ قيد و شرطى در كار نباشد، شفاعتى است باطل، كه هرگز نمى توان آن را به مقام ربوبى كه جز اراده نافذ او هيچ اراده اى حاكم و نافذ نيست، و زمام كار در دست او است، نسبت داد. اعتقاد به وجود چنين شفاعت، جز مقايسه شفاعت اخروى به شفاعت هاى دنيوى، علت ديگرى ندارد، وجريان در شفاعت هاى دنيوى از اين قرار است و فرد گنهكار به شفيعى متوسل مى شود، و او را بر مى انگيزد كه با فرمانرواى وقت، كه زمام كار در دست او است، تماس بگيرد، و روى نفوذى كه در دستگاه او دارد، وى را وادار كند كه از تقصير او درگذرد و از اجراى قانون در حقّ او صرف نظر كند. در حالى كه شفاعت در روز رستاخيز درست نقطه مقابل اين است، در اين جا فرمانرواى عادل(خداى متعال) روى مصالحى كه خود مى داند، اولياى خود را برمى انگيزد كه درباره آن گروه از گنهكاران كه شايستگى شفاعت را دارند، و ارتباط خود را با خدا قطع نكرده، و پيوند ايمانى را با اولياى خدا حفظ كرده اند، شفاعت كنند تا مشمول رحمت و مغفرت و آمرزش خداوند گردند. در اين جا ممكن است سؤال شود كه هرگاه هدف از شفاعت اين است كه افراد گنهكار مشمول رحمت حق و آمرزش او قرار گيرند چرا خود خدا مستقيماً اين كار را انجام نمى دهد؟ پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا سنّت و اراده حكيمانه خداوندى، بر اين تعلق گرفته است كه نعمت هاى مادى و معنوى خود را از طريق اسباب و علل به بندگان خود برساند، مثلاً يك انسان در پرتو اشعه حيات بخش خورشيد، رشد و نمو مى كند، در حالى كه خداوند مى توانست بدون آفريدن چنين سببى، نعمت نمو و رشد در اختيار او قرار دهد. هم چنين خداوند افراد بشر را به وسيله پيامبران به تكاليف خود آشنا مى سازد، و نعمت هدايت الهى، از راه پيامبران خدا به بشر مى رسد، در صورتى كه خداوند مى توانست نعمت هدايت خود را بدون اعزام پيامبران به آنها ارزانى بدارد در حالى كه مى بينيم كه تمام اين فيوض از طريق اسباب خاص به ما مى رسد. بنابراين چون اراده حكيمانه وى بر اين تعلق گرفته است كه كليه مواهب مادى ومعنوى خود را از طريق اسبابى كه خود مى آفريند و بر مى انگيزد به بندگان خود برساند، از اين جهت تمام اين نعمت ها از طريق يك رشته نظامات مادى ومعنوى به دست بشر مى رسد، و در سراى ديگر، جريان نيز از همين قرار است، شفاعت جز مغفرت گسترده و آمرزش خداوند چيزى نيست از اين جهت هرگاه همين مغفرت به خود خدا نسبت داده شود آن را مغفرت وامرزش مى نامند، و اگر به اسباب و به علل آن كه اولياى الهى مى باشند نسبت داده شود، شفاعت مى گويند.