شخصیت سالمی که می خواهد آ گاهانه ازدواج کند، باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟
برخی مدعی اند که به پختگی و بالندگی رسیده اند و می توانند همسر آینده خود را انتخاب کنند. اساساً افراد پخته تر و آگاه تراز من باید صلاحیت ام رابرای ازدواج تایید کنند. به همین دلیل ضرورت مشاوره پیش از ازدواج درهمه دنیا شدت گرفته است. پس آگاهی و شخصیت سالم یک بخش آن است. فرد باید چندین کنش داشته باشد تا شخصیت او را سالم بدانیم. مثلاً 70 در صد از مواردی که ذکر کردم فرد باید داشته باشد تا مسئولیت ازدواج را برعهده بگیرد.
معلمی: در واقع افراد باید به بلوغ عاطفی، اجتماعی، عقلی و اقتصادی رسیده باشند. چون ازدواج وصلت بین دو فرد و دو خانواده و ارتباط با دوستان مشترک است. پس فرد باید بداند چگونه در اجتماع رفتار کند و رفتار مناسب را از نامناسب تشخیص دهد. اصول اجتماعی و اخلاقی و نظم و انظباط را رعایت کند. همکاری داشته و مسئولیت پذیر باشند. از نظر اقتصادی، دو نفر با همکاری هم درحدافراد متوسط جامعه درآمد داشته باشند و وابسته به اطرافیان نباشند. از نظر عاطفی احساسات خود را بشناسند و مدیریت کنند. زمان و شیوه مناسب برای بروز و بیان خشم و سایر احساسات خود را بدانند. از نظر عقلی، باید در زمان بحران درست تصمیم بگیرند و آن را مدیریت کنند. منظورم تنها بحران های خیلی بزرگ نیست، بلکه خیلی از مسایل برای زوج ها می تواند یک بحران محسوب شود.
لطفاً به یک نمونه بحران و نحوه مدیریت آن اشاره کنید.
معلمی: هر مورد کوچک یا بزرگ را باید بتوانیم با راهکارهای مناسب و با کمک یکدیگر به درستی حل کنیم. برای مثال می خواهیم به سفر برویم پس باید یاد بگیریم درمورد پرداخت هزینه ها، انتخاب محل سفر و مدت آن به اشتراک نظر و توافق برسیم.
آگاهی چگونه بدست می آید؟
دکتر افشاری منفرد: در گذشته آگاهی را از پدر و مادر دانا، شعرا، علما، نویسنده ها، ریش سفیدها، کسانی که کجروی اخلاقی نداشتند و در جامعه امانتدار و رازدار بودند می گرفتیم. امروزه بدلیل تغییر تمدن، دیجیتالی و صنعتی شدن، متفاوت شدن روابط و استقلال بیشتر فرزندان در مقایسه با گذشته و افزایش تفاوت دیدگاه فرزندان با والدین شاید دیگر نیاز به مراجعه به بزرگترها نباشد. از سال 1970 میلادی(1349 شمسی) دانش و علم وارد مشاوره پیش از ازدواج شد تا افراد مشکلات را در خانه مطرح و موضوع را پبش خود نگه ندارند. پس می توانند با مراجعه به مشاوری که تخصص دانشگاهی دارد و صلاحیت و سلامت شخصیت او را اساتید بالاتر تایید کرده اند، دانایی را بدست آورند.
رنجش ها و آسیب های گذشته از خانواده و اطرافیان چگونه در ازدواج تاثیر می گذارد و می توان آن را شناخت ؟
دکتر افشاری منفرد: سوال بسیار مهم و کلیدی را پرسیدید. بنابر تخصص و تجربیات حرفهایام در زمینه تحلیل تاریخچه زندگی افرد در عمل و پژوهش ثابت شده است که گذشته در زندگی ما تاثیر دارد. گذشته ما در همه ارکان زندگی ما ازجمله ازدواج وارد می شود. اگر به کشمکش های زوج ها توجه کنید هر یک همسرش را جای والدین اش می گذارد. فردی که به آگاهی که در سوال اول مد نظراست نرسیده، درد و رنج عمیق کودکی اش را نمی شناسد و درمان نکرده است، چگونه می تواند آثار سوءرفتارهای کودکی اش را در ازدواج مدیریت کند؟ وقتی یکی از والدین در کودکی فردی رامسخره و تحقیر می کند محال است او در آینده با همسر و فرزندان اش این رفتار را تکرار نکند. مگر اینکه قبل از ازدواج یا اوایل آن به این عقده های روانی رسیدگی کرده باشد. هیچوقت گذشته مان را بی تاثیر از زندگی فعلی ندانیم و آن را انکار نکنیم.
فرار از تنهایی یا خانواده، نیاز جنسی، مادیات، ورود به جامعه اجتماعی بالاتر، ازدواج همه دوستان هم سن و سال و چشم و همچشمی؛ دلایل ناسالم ازدواج است و به روابط آسیب میزند یا به جدایی منجر می شود
معلمی: شخصیت افراد در حدود سه سالگی شکل می گیرد و تا هفت وهشت سالگی تثبیت می شود. بنابراین اگردراین دوران اتفاقات ناگواری رخ دهد، یا زخم های عمیق بر عواطف و روان کودک وارد شود در تمام مراحل زندگی او می تواند اثر گذارد باشد. این زخم ها باعت می شودکه در هنگام انتخاب همسر، فرد به دنبال کسی باشد که زخم ها و رنجش های کودکی را التیام ببخشد و نمی تواند با آگاهی فرد مناسب را انتخاب کند. درحالیکه التیام زخم ها نه وظیفه طرف مقابل است و نه آن فرد صلاحیت وآگاهی آن را دارد. برای مثال اگر مادر در دوران کودکی فرزندش با اونا مهربان باشد و در زمان نیاز فرزند محبت عاطفی را از او دریغ کند، در کودک خلاءعاطفی ایجاد می کند. او در بزرگسالی از مادر الگو برداری می کند. در نتیجه سرد و بی عاطفه می شود و محبت اش را ابراز نمی کند. یا بدنبال کسی می گردد که خلاء محبت مادر را پر کند. پس قبل از ازدواج بهتر است زخم های عمیق دوران کودکی را درمان کنیم.
مثال دیگر: در خانواده ای که نقش والدین برابر نیست، یکی فرمانده یا ظالم و دیگری فرمانبر یا مظلوم است، فرزندان در زندگی مشترک یا مظلوم، قربانی و تو سری خور یا مانند والد دیگر، فرمانده و دستور دهنده می شوند. فرد فرمانده انتظار دارد همسر همه توقعات او را بر آورده کند بدون اینکه خود توقعات همسر را برآورده کند.
چگونه رنجش ها وآسیب های گذشته از خانواده و اطرافیان را می توان شناخت ؟
دکتر افشاری منفرد: ما باید آنقدر پختگی داشته باشیم که خود را بشناسیم. گفتگو درونی ما با خود صمیمانه و نزدیک باشد تا رنجش ها رابشناسیم. درغیراین صورت با کمک مشاوران مجرب خود را بشناسیم. ماباید رنجش ها، ریشه و علت رفتار های ناقص خود را بدانیم، در غیر اینصورت ازدواج صلاح نیست. حتی در مورد انتخاب رشته هم معتقدم بعضی ها برای جبران رنجش ها رشته خاصی را انتخاب می کنند. دختر خانم جوانی دوره خلبانی را می گذراند که صلاحیت، استعداد و علاقه ای به آن ندارد. فقط برای فرار از خانواده، کشور و وجه اجتماعی برای والدین و فامیل این رشته آن را انتخاب کرده و ناتوانی در تهیه هزینه های تحصیل باعث افسردگی اش شده است. ملاحظه می کنید رنجش ها ما را به کجا می برد.
معلمی: ما خیلی وقت ها به آنچه در درون مان می گذرد و نسبت به رفتارهایمان آگاهی نداریم. در چنین مواقعی روانشناشی که صلاحیت دارد با روش های علمی خود می تواند مشکلات درونی ما را شناسایی و درمان کند.
جایگاه عشق و علاقه پیش و بعد از ازدواج کجاست؟
دکتر افشاری منفرد: بطورکلی خیلی از جوان ها معتقدند که باید عاشق شوند و ازدواج کنند. آنان نظر کارشناسان معتبر را هم قبول نمی کنند. اگر فکر کنیم با عشق می توانیم خیلی از مسایل آینده را حل و طرف مقابل را عوض کنیم باور غلطی است. یک مقدار احساس مثبت بهم داشتن، برای ازدواج لازم است. ولی زوج ها باید بر روی نقاط ضعف وقوت هم کار کنند. عشق واقعی طی سال ها زندگی مشترک بوجود می آید. ضمن احترام به عشق رمانتیک فکر می کنم تقریباً بر مبنای خیال پردازی عاطفی ما است. اگرکسی که شباهت بیشتری با ما دارد انتخاب کنیم، احساسات مثبت بیشتری بهم خواهیم داشت. سپس برای کاهش نفاط ضعف و پخته کردن رابطه مان کار کنیم. اگر بپذیریم ازدواج کوشش مشترک است، عشق واقعی را طی سال ها زندگی مشترک بدست می آوریم.
معلمی: لزومی ندارد که دو نفربا عشق برمبنای احساسات و هیجانات خیلی شورانگیز، بیخوابی، تپش قلب، هیجان، انتظار و در کنار هم زندگی مشترک را شروع کنند. بلکه قرار است دو نفر در زمان باهم بودن حس خوبی بهم داشته باشند ودرزمان دوری ازهم احساس دلتنگی کنند. همان حس خوب برای ازدواج کافی است. ضمن اینکه ما باید فیزیک و جسم مان را هم در اختیار هم قرار دهیم پس حس خوب جنسی هم به یکدیگر داشته باشیم.
چگونه در دوران آشنایی و نامزدی می توان فرد مقابل را شناخت ؟
دکتر افشاری منفرد: اول ازهمه باید خودشناسی وخودآگاهی داشته باشیم. تا فردی نقاط ضعف و قوت خود را نشناسد، نمی تواند از طرف مقابل به آگاهی برسد. باید زمان کافی و آزادی نسبی برای شناخت، تفکر، جهان بینی، باور، نگرش و احساسات طرف مقابل را داشته باشیم. تا تفکر و احساسات طرف مقابل را نشناسیم، نمی توانیم او را درک کنیم. باید ایده ها برای زندگی مشترک که فرمان زندگی را در دست می گیرد، علایق، استعداد، سرگرمی، مهارت، ورزش مورد علاقه فرد مقابل و... را بشناسیم. باید ببینیم تاچند درصد درخود این ویژگی ها را داریم و به طرف مقابل نزدیک هستیم.
معلمی: هرچه در یک رابطه شباهت ها از نظر اصول اعتقادی، ارزش ها و اهداف و آرزوها،سلیقه ها وعلایق بیشتر باشد بهتر است. در کنار آن ما باید تفاوت های هم را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم.
اگر طرف مقابل ماسک زد و خود واقعی را نشان نداد چگونه می توان آن را تشخیص داد؟
دکتر افشاری منفرد: من با نظر شما موافقم. در ازدواج بیشتر از همه دروغ می گوییم. یک مثال از فرهنگ خودمان بزنم. بعضی می گویند در ابتدا ضعف هایم را پنهان می کنم، اما وقتی که خرم از پل گذشت آن نشان می دهم. یکبار از خود بپرسیم زندگی با دروغ ما را به کجا می برد. من معتقدم ما به سراشیبی می رویم. اگر دچار بیماری وسواس شسنشو هستم، در دوران آشنایی آن را کنترل می کنم و نمی گویم. وفتی که طرف مقابل پیشنهاد رفتن به رستوران یا مهمانی را می دهد می گویم دوست ندارم. درحفیقت من پیشنهاد را بدلیل بیماری وسواس به کثیف بودن افرادی که دست شان را نمی شورند رد می کنم. من بدون درمان بیماری وسواس وارد زندگی مشترک می شوم. همسر یک یا دوبار تحمل می کند. بهای آن را چه کسی می پردازد؟ من بهای آن را می پردازم. همسر آینده چه گناهی کرده که باید برای ماسک زدن من زجر طلاق را بکشد؟ اگر خدای نکرده بچه ای بدنیا بیاید، چرا باید فدای دروغگویی من شود؟ اگر یک ثانیه فکر کنیم چرا دروغ می گوییم بزرگ ترین کاررا در حق خود کرده ایم. به راستی عاقبت ازدواج من با این دروغ چه می شود؟
از طرفی فرد مقابل چرا دانا و آگاه نیست تا به پنهان کاری پی ببرد و چرا می خواهد نادان باشد؟ نامزد خانمی در دوران نامزدی می گفت من در پارک قاچاقچی ها را می دیدم ولی مواد نمی خریدم. درحالیکه پس از ازدواج مشخص شد او مواد را از همانجا تهیه می کرد.
معلمی: متاسفانه درزمان ازدواج برخی نفاب بر روی صورت می زنند. ولی تجربه نشان داده که این مسئله دورانی دارد. پس از 6 تا 9ماه نقاب می افتد و فرد با واقعیات درونی خود رفتارمی کند. پس یک راهکار آن است که برای آشنایی زمان بدهیم.
راهکار دوم مقایسه رفتار فرد با گفتارش است. برای مثال از کسی می پرسیم اگرعصبانی شوی چکار می کنی؟ در پاسخ تاکید می کند که با گفتگو مشکل را حل می کند. ولی درعمل می بینید که درهنگام رانندگی و بروز مشکل خارج از کنترل و عصبانی می شود. سرش را از پنجره بیرون می آورد و داد می زند. دستش را مرتب روی بوق می گذارد یا مرتب گاز و کلاج می گیرد. پس این نشان می دهد رفتار و گقتار فرد یکسان نیست. پس آنچه که اصالت و اهمیت دارد رفتار طرف مقابل است نه گفتار.
نظرتان در باره ازدواج تک بعدی بنابریکی از دلایل زیر چیست ؟ فرار از تنهایی یا خانواده، نیازجنسی، مادیات، ورود به جامعه اجتماعی بالاتر، ازدواج همه دوستان هم سن و سال وچشم وهمچشمی ...
دکتر افشاری منفرد: این ها دلایل ناسالم ازدواج است و به روابط آسیب می زند یا به جدایی منجرمی شود. در صورتی که فرد یکی از دلایل بالا را با مشاور مطرح کند، مشاور باید مکث کند و ازدواج را به تاخیر بیندازد تا دلایل سالم ازدواج جانشین شود.
در ازدواج تک بعدی همیشه یکی از زوج ها زیر دین دیگری می رود. اگر دختری برای فرار از خانه پدر به دوست پسرش التماس کند که با من ازدواج کن و من را از این خانه نجات بده، نمی داند ظرفیت دوستش چقدر است. این رابطه مدیون سازی می شود. فردا شاید سوءرفتارهای بدتر از خانه پدر به این دختر خانم اعمال شود.
انتخاب شغل، همسر و ازدواج مهمترین تصمیمگیری آینده است. یکی از کنشهای شخصیت سالم آگاهی می باشد
اگر آقا پسری از طبقات پایین اجتماع باشد، یا از نظر مالی و حتی فرهنگی، شهری، روستایی یک دختر خانم از سطوح بالاتر شهری و مالی انتخاب کند، واضح است که همیشه زیر دست آن دختر خانم خواهد بود. درست است که بهم قول می دهند و می گویند که با هم خوشبخت می شویم. من هرگز به روی تو نمی آورم که با هم تفاوت تحصیلی یا طبفاتی داریم. اما خیلی ظرفیت می خواهد که در هنگام مشکلات و جروبحثهای زندگی مشترک تفاوت ها را به روی هم نیاورند. الان یک پرونده دارم. شش سال پیش آقا پسری از طبقه بالا با دختر خانمی از طبقه بسیار پایین با عشق وعاشقی ازدواج کرد. من به او تذکر دادم که روزی تفاوت دختر را به رویش می آوری. ۲ هفته پیش به آن خانم گفت کی تورا می خواست. من تو را با تمام ضعف هایت قبول کردم پس حالا هر چیزی که من می خواهم باید انجام بدهی. بنابراین افراد باید از همه لحاظ فکری، مذهب، فرهنگ، تحصیلی و مالی تقریباً در تعادل باشند. تفاوت نسبتاً زیاد از یکدیگر بعدها تضمین انتخاب را تحت شعاع قرار میدهد.
معلمی: در ازدواج بر اساس نگرش تک بعدی یعنی من بجای بررسی مجموعه ویژگی ها انتخاب خود را صرفاً بر یک ویژگی پایه گذاری می کنم. داشتن استقلال، برطرف کردن نیازجنسی، مادیات و... لازم است ولی به تنهایی باعث خوشبختی و خوشحالی نمی شود. برای مثال خانمی می خواهد همسرش خانه شمال شهر و ماشین مدل بالا داشته باشد،او را به سفرهای خارجی ببرد. نمی توان ایراد گرفت. اما اگر فقط به همین دلیل خواستگارش را انتخاب و با او ازدواج کند و چشمش را روی سایر ویژگی های اش ببندد، به خواسته های مادی که اشاره شد می رسد. اما سرگرمی، سلیقه و علایق و افکار آنان با هم متفاوت است. همسر مهارت های زندگی کردن را بلد نیست. نمی تواند درخواستهای خود را آگاهانه مطرح کند. عشق و محبت خود را نشان نمی دهد. آیا فرد در این زندگی احساس خوشبختی می کند؟
پس همه دلایل تک بعدی که طرح شد می تواند خوب باشد اگربقیه را هم در نظر بگیریم.