چکیده
در این مقاله علاوه بر معرفى واردکنندگان روایات اسرائیلى به فرهنگ اسلامى و بیان انگیزهها و آثار زیانبار این پدیدهدر تاریخ اسلام، از برخى شخصیتهاى اسلامى مانند ابنعباس که احیاناً متهم به انتقال اسرائیلیات به منابع اسلامىشدهاند، دفاع شده و نیز سیر تاریخى اسرائیلیات در کتابهاى تفسیرى و تاریخى مورد بررسى قرار گرفته است و دراین بخش یادآور شدهایم که از قرن چهارم به بعد برخى تاریخ نویسان به ضعف این روایات توجه نشان دادهاند. دربخش پایانى، به کتاب على هامش السیره نوشته طه حسین اشاره شده که روایات اسرائیلى را با پردازش جدید واردسیره نبوى کرده است.
مقدمه
با مسلمان شدن برخى از یهود و نصارا در عصر پیامبر و تابعین، روایتهایى از عهد عتیق و جدید و کتابهاى دیگرآنان به صورتهاى گوناگونى – عمدتاً توسط تابعین – وارد عرصه فرهنگى جامعه اسلامى شد و تازه مسلمانان یهودىو نصرانى، آموزههاى پیشین خود را در دو محور به جامعه اسلامى انتقال دادند: یکى اسرار کائنات و آفرینش انسان وجهان، و دیگرى داستانهاى پیامبران و امتهاى گذشته. البته این آموزهها در بخش داستان، حجم بیشترى داشت. نکتهاى که باید به آن توجه داشت این است که پیش از اسلام نیز در محیط مکه، مشرکان به شنیدن این نوع داستانهاعلاقهمند بودند و دانشمندان اهل کتاب را بزرگ مىداشتند. ۱
قرآن کریم بارها مسلمانان را از اینکه مطالب را از یهود و نصارا دریافت کنند برحذر داشته است و درباره سوء نیت ودروغگویى آنان و تحریف کلام خدا توسط علماى اهل کتاب هشدار داده و خاطر نشان کرده که هدف آنان گمراه کردن مسلمانان است:اَ لَمْ تَرَ اءِلَى الَّذِینَ اُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِت’ابِ یَشْتَرُونَ الضَّلا’لَهَ وَ یُرِیدُونَ اَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ؛ ۲ آیا به کسانى که بهرهاى از کتابیافتهاند ننگریستى؟ آنها گمراهى را مىخرند و مىخواهند شما نیز گمراه شوید.
وَ اءِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ اَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِت’ابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِت’ابِ وَ م’ا هُوَ مِنَ الْکِت’ابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّ’هِ وَ م’ا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّ’هِ وَیَقُولُونَ عَلَى اللّ’هِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ ۳ و از آنان (اهل کتاب) گروهى هستند که زبان خویش را به خواندن کتابمىچرخانند تا پندارید که آن از کتاب (تورات) است و حال آنکه از کتاب نیست و مىگویند: آن از نزد خداست، درحالى که از جانب خدا نیست. آنها به خدا دورغ مىبندند و خود مىدانند.
قرطبى نقل مىکند که روزى پیامبر خدا«صلىالله علیه و آله و سلم» شانه حیوانى را آورد که در آن چیزى نوشته شدهبود و آن را به مسلمانان نشان داد و از اینکه مسلمانى به جاى قرآن مطلبى را از تورات یادداشت کرده است انتقاد کرد واین آیه را تلاوت نمود:
اَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ اَنّ’ا اَنْزَلْن’ا عَلَیْکَ الْکِت’ابَ یُتْلى’ عَلَیْهِمْ اءِنَّ فِى ذ’لِکَ لَرَحْمَهً وَ ذِکْرى’ لِقَوْمٍ یُوْمِنُونَ؛ ۴ آیا براى آنان کافى نبود کهکتاب را بر تو نازل کردیم که بر آنان خوانده مىشود؟ بىتردید در این، رحمت و پندى است براى گروهى که ایمانمىآورند. ۵طبرسى هم ذیل همین آیه نقل مىکند که گروهى از مسلمانان چیزى از کتابهاى اهل کتاب را یادداشت کرده بودند که پیامبر آنان را نهى کرد و فرمود: «من براى شما چیزى آوردهام که روشن و پاک است».۶
در برخى روایات نقل شده است که روزى عمر صحیفهاى را نزد پیامبر آورد که در آن مطالبى از تورات به زبان عربىنوشته شده بود. پیامبر خدا خشمناک شد. عمر گفت: از خشم خدا و رسولش به خدا پناه مىبرم. آن گاه پیامبر خطاب به مردم فرمود: «اى مردم، از اهل کتاب چیزى نپرسید که آنها شما را هدایت نمىکنند، بلکه گمراه مىسازند».۷در بعضى روایات چنین نقل شده است که پیامبر آن نوشته را گرفت و سطر به سطر آن را با آب دهانش محو کرد وفرمود: «از اینها پیروى نکنید که اینان گمراهند و دیگران را نیز گمراه مىکنند». ۸
همین سخن پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» به نقل از زید بن اسلم در کتابهاى دیگر نیز نقل شده و در پایان آنآمده است که از پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» پرسیدند: آیا درباره بنىاسرائیل سخن نگوییم؟ حضرت فرمود:«تحدثوا و لا حرج؛ ۹ از آنها سخن بگویید و اشکالى ندارد» و در بعضى از کتابها، این عبارت از پیامبر نقل شدهاست: «تحدثوا عن بنى اسرائیل و لا حرج؛ ۱۰ از بنىاسرائیل سخن بگویید و اشکالى ندارد».
جمله: «تحدثوا» یا «حدثوا عن بنى اسرائیل و لا حرج» بیشتر به وسیله عبدالله بن عمرو بن عاص و ابوهریره از پیامبرخدا«صلىالله علیه و آله و سلم» نقل شده است۱۱ – و چنان که خواهیم گفت – این دو نفر از کسانى هستند کهحجم بسیارى از اسرائیلیات توسط آنها وارد منابع اسلامى شده است. به نظر مىرسد که آنان این جمله را براىتوجیه کار خود به پیامبر نسبت دادهاند یا اگر هم پیامبر خدا«صلىالله علیه و آله و سلم» چنین سخنى فرموده باشدآنها از آن برداشت نادرستى کردهاند.
اگر این سخن از پیامبر باشد، منظور این است که راجع به تاریخ بنىاسرائیل باهمدیگر سخن بگویید و این همان چیزى است که قرآن از آن سخن گفته است. بىشک، منظور پیامبر«صلىاللهعلیه و آله و سلم»این نبوده که درباره داستانهاى پیامبران گذشته یا راجع به آفرینش کائنات از کتابهاى آنها نقلکنید؛ کارى که افرادى، مانند ابوهریره و ابن عاص آن را انجام دادند.
در روایتى از امام صادق«علیهالسلام» بر این موضوع تأکید شده است. عبد الاعلى مىگوید: از امام صادق «علیهالسلام» درباره روایتى پرسیدم که از پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» نقل شده که آن حضرت فرمودهاست: «حدثوا عن بنى اسرائیل و لا حرج». امام پاسخ داد: «از آنچه در قرآن درباره بنىاسرائیل آمده است، سخن بگویید».۱۲
با وجود این، پس از رحلت پیامبر اسلام«صلىالله علیه و آله و سلم» به سبب منع نقل حدیث از سوى خلفا و محرومشدن مسلمانان از نقل حدیث پیامبر و اهل بیت آن حضرت، یهودیان و مسیحیان تازه مسلمان این خلا را با نقلداستانها و مطالب کتابهاى دینى خود پر کردند و روایات اسرائیلى را میان مسلمانان نشر دادند و چون مسلمان شدهبودند یا ادعاى اسلام داشتند از هر گونه تعرض و انتقادى مصونیت یافته بودند و حتى به سبب جذابیت و شیرینىقصههاى نقل شده، در میان مسلمانان مقبولیت هم داشتند.
البته انگیزههاى دیگرى هم در کار بوده که از آنها یادخواهیم کرد. نقل این قصهها از منابع یهود و تورات و تلمود در مقایسه با داستانهایى که نصارا نقل مىکردند، حجمبیشترى داشت، از این رو به مجموع این گونه روایات، چه از طریق یهود باشد یا نصارا «اسرائیلیات» گفته مىشود.ابن خلدون پس از اشاره به اینکه عرب پیش از اسلام از فرهنگ یهود و نصارا تغذیه مىشدند، مىگوید: کسانى چون کعب الاحبار و وهب بن منبه و عبدالله بن سلام بودند که تفاسیر اسلامى از منقولات آنان در این گونهموارد آکنده است و مفسران تساهل کردند و کتب تفسیر از این مقولات پر شد. ۱۳
علل نفوذ اسرائیلیات به منابع اسلامى
عوامل متعددى در نفوذ و رشد روایات یهود و نصارا در منابع اسلامى مؤثر بوده است که از جمله آنها مىتوان عواملزیر را یاد کرد:
۱. اساساً انسان از قصهسرایى و داستانهاى افسانهاى خوشش مىآید و مطالبى را که ناشناختههاى او را بیان مىکنددوست دارد. روایات مزبور، از این جهت بسیار باب طبع مردم بود، چون در آنها مطالب شیرین و سرگرم کنندهاىدرباره آغاز خلقت و چگونگى آن و داستانهاى شگفتانگیزى از اقوام پیشین ذکر شده که براى همه جذاب ودلنشین است.
۲. رفتار بعضى از خلفا باعث تشویق افراد در نقل این قصهها شد. خلیفه دوم به تمیم دارى مسیحى تازه مسلماناجازه داد که در مسجد بنشیند و قصه بگوید. ۱۴ همچنین به افرادى چون کعب الاحبار که در زمان خلیفه دومادعاى اسلام کرد، میدان داده شد که هرچه دوست دارد بگوید. همینطور خلیفه سوم نیز به سبب اینکه ابوذر سخنکعب الاحبار را رد کرد خشمناک شد و دستور تبعید او را داد. در زمان معاویه هم در شام بستر مناسبى براى پخشاسرائیلیات به وجود آمد. ۱۵
۳. منع از نقل احادیث پیامبر توسط خلیفه اول و دوم نیز از جمله این عوامل است. آنها مسلمانان را از نقل و تدوینحدیث پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» به بهانه اینکه با آیات قرآنى مخلوط نشود، منع کردند.
عایشه نقل مىکندکه پانصد حدیث نوشته شده از پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» نزد پدرم بود. روزى به من گفت: دخترم آن احادیثرا بیاور و من آوردم و او همه را سوزانید و گفت: مىترسم بمیرم و این احادیث نزد من باشد و به همان گونهاى نباشد کهمن شنیدهام. ۱۶همچنین خلیفه دوم با نقل حدیث از پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» مخالف بود. او بارها گفته بود که قرآن راپیراسته کنید و آن را تفسیر نکنید و کمتر به نقل حدیث از پیامبر خدا«صلىالله علیه و آله و سلم» بپردازید. ۱۷
اوبعدها در این باره شدت عمل بیشترى نشان داد و کسانى را که از پیامبر حدیث نقل مىکردند از جمله کعب و ابوهریرهرا تهدید کرد که اگر ادامه دهند آنها را از مدینه اخراج خواهد کرد. ۱۸ همچنین او به صورت بخشنامه به تمامشهرها نوشت که هر کس نزد وى حدیثى از پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» است آن را از میان ببرد. ۱۹
منع تدوین حدیث که حدود یک قرن طول کشید سبب پیدایش خلا فکرى میان مسلمانان شد و آنها به جاى احادیثپیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» به سوى کسانى که از تورات و تلمود و انجیل مطلب نقل مىکردند کشیده شدند واین در حالى بود که خلیفه به تمیم دارى تازه مسلمان دستور داد که در مسجد بنشیند و قصه بگوید.
۴. سوء نیّت برخى از تازه مسلمانان مانند کعب الاحبار که وابستگىهاى پیشین آنها از بین نرفته بود، سبب شدروایات اسرائیلى را رواج دهند و فرهنگ مسلمانان را آمیخته با این روایات کنند تا مسلمانان به منابع یهود و نصارا بهدیده احترام بنگرند و آنها را بزرگ بشمارند. بر این اساس، عبدالله بن سلام یهودى تازه مسلمان با چند یهودى تازهمسلمان دیگر نزد پیامبر آمدند و اجازه خواستند که روز شنبه را گرامى بدارند و پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم»موافقت نکرد. ۲۰
۵. شهرتطلبى برخى مسلمانان مانند عبدالله بن عمرو بن عاص و ابوهریره آنها را وادار کرد که با نقل آن قصههاىشیرین، مردم را به سوى خود جذب کنند و موقعیت خوبى به دست آورند و چنین هم شد. آنها مطلبى را که پیامبرخدا«صلىالله علیه و آله و سلم» به اجمال گفته بود، به طور مفصل براى مردم نقل مىکردند و روایات اسرائیلى راوارد فرهنگ اسلامى مىنمودند و مسلمانان هم به رغم هشدارهاى قرآن که اهل کتاب مورد اعتماد نیستند و کتابهاىآنان تحریف شده است، به سبب جذابیّت آن روایات ساختگى، از آنها استقبال مىکردند.
خطر اسرائیلیات براى فرهنگ اسلامى
ورود اسرائیلیات به برخى منابع اسلامى و آمیخته شدن آن با روایات اصیل، آسیب فراوانى به فرهنگ اسلامى واردکرده است و شاید هم هدف اصلى تازه مسلمانانى که این مطالب را به طور گسترده وارد منابع اسلامى کردند، مخدوش کردن چهره اسلام بود. بسیارى از علما و محققان بر این مطلب تأکید دارند که ورود اسرائیلیات به منابعاسلامى از سوى افرادى چون کعب الاحبار با هدف تخریب اسلام صورت گرفته است.
آلوسى در تفسیر خود، پس از نقل روایاتى درباره عوج بن عنق مىگوید: کار کسى که جرأت کرده که این حدیث راجعل کند و بر خدا دروغ بندد، تعجب آور نیست، بلکه تعجب از کسى است که این حدیث را وارد کتابهاى علمى وتفسیرى کرده و درباره آن چیزى نگفته است. سپس مىگوید: شک نیست که این حدیث و مانند آن از ساختههاىزنادقه اهل کتاب است.
نظر آنها این بوده که پیامبران بزرگوار را مسخره کنند. ۲۱ و نیز پس از نقل روایتى از تفسیرطبرى و تفسیر ابن ابى حاتم، مىگوید: این روایت و امثال آن، قصههایى است که مفسران ذکر کردهاند، ولى صاحبانخرد نمىتوانند آن را بپذیرند… اى کاش کتابهاى اسلامى این خرافات را که هیچ عاقلى آن را تصدیق نمىکند، نداشت. ۲۲
رشید رضا صاحب المنار مىگوید: کعب الاحبار مسلمانان را فریب مىداد تا دین آنها را تباه کند و مردم به سبب اینکهاو اظهار تقوا مىکرد فریب او را خوردند. ۲۳احمد عبد الموجود و على محمد معوض در مقدمه خود بر کتاب سبل الهدى گفتهاند: از این اسرائیلیات چنین ارادهشده که یک متولوژى اسلامى ساخته شود تا عقول توده مردم تباه گردد و روشنفکران مسلمان به تردید افتند و درنفوس آنها شکى درباره اسلام و پیامبر آن به وجود آید. هدف نهایى آوردن این افسانه از ادیان دیگر همین بوده است.۲۴
محمود ابوریه مىگوید: وقتى یهودىها مغلوب شدند و از خانههایشان رانده شدند، چارهاى ندیدند جز اینکه از راهحیله و زیرکى وارد شوند تا به آنچه مىخواستند برسند. مکر یهودىگرى، آنها را وادار کرد که به اسلام تظاهر کنند تاحیله آنها مخفى بماند. قوىترین آنها از نظر تیزهوشى و سختترین آنها از نظر حیله گرى عبارت بودند از کعبالاحبار، وهب بن منبه، عبدالله بن سلام…. آنها کوشیدند که اصول اسلام را آمیخته با اساطیر و خرافات و اوهام وترهات کنند تا این اصول تضعیف شود. ۲۵
در برابر این نظریهها که نقل شد، افرادى مانند محمد حسین ذهبى نویسنده کتاب التفسیر و المفسرون از نقلاسرائیلیات در کتابهاى حدیثى و تفسیرى و تاریخى دفاع کردهاند. ذهبى در توجیه ورود اسرائیلیات در تفسیر اظهارمىدارد که قران کریم در طرح برخى از موضوعات با تورات و انجیل هماهنگ بود، با این تفاوت که قرآن روش اختصاررا در پیش گرفته، ولى تورات و انجیل به صورت مشروح است. ۲۶
همچنین وى در کتاب دیگرش درباره کتابهاى تفسیرى که مشتمل بر اسرائیلیات است به تفصیل سخن مىگوید وآنها را توجیه مىکند و در برابر کسانى که این روایات را افسانهها و خرافاتى مىدانند که با سوء نیت وارد فرهنگاسلامى شد، موضع مىگیرد. او در جایى به رشید رضا که به شدت مخالف اسرائیلیات بود، حمله مىکند و پس ازنقل سخن او که یک حدیث اسرائیلى را رد مىکند، مىگوید:
من نمىدانم که چگونه رواست که شیخ رشید، حدیثصحیحى را که در دو جاى صحیح بخارى نقل شده است رد مىکند؟ سپس اضافه مىکند که شایسته این بود که او زبانخود را از طعنه زدن به رجالى که منزلتى در دین دارند باز مىداشت. ۲۷ذهبى براى کتابى مانند صحیح بخارى و افرادى از صحابه و تابعین، آن چنان قداستى قائل است که کسى حق نداردراجع به سخنانىکه از آنها نقل شده اظهارنظر کند. گویا براى او اعتبار این افراد از اعتبار اسلام و پیامبراسلام«صلىالله علیه و آله و سلم»که با این روایات مخدوش مىشود، مهمتر است.
وارد کنندگان اسرائیلیات در فرهنگ اسلامى
چنانکه اشاره شد منشأ اصلى ورود روایات اسرائیلى به فرهنگ اسلامى، تازه مسلمانانى از یهود و نصارا و پیروانادیان دیگر بودند که در میان مسلمانان موقعیت ویژهاى یافته و مسلمانان به آنها به دیده احترام نگاه مىکردند و ایندرحالى بود که برخى از آنان در ادعاى خود صداقت نداشتند و عملکرد آنها شاهد خوبى بر سوء نیت آنان بود، ولىنوع مسلمانان از سوء نیت آنان ناآگاه بودند و فقط افراد اندکى از آن خبر داشتند. یک نمونه آن، سخن امیرالمؤمنینعلى«علیهالسلام» در تکذیب گفتههاى کعب الاحبار بود که به زودى نقل خواهیم کرد. در اینجا نامهاى برخى از ایناشخاص را همراه با بررسى اجمالى عملکرد آنان ذکر مىکنیم. آنها به ترتیب اهمیّت عبارتاند از:
۱. کعبالاحبار
او در سال ۱۸ق در زمان خلافت عمر مسلمان شد و این در حالى بود که عمر به بیتالمقدس رفته بود. وقتى خلیفه درآنجا با کعبالاحبار روبهرو شد، از مسلمان شدن او خوشحال گردید و به او گفت: آیا میل دارى که با من به مدینه بیایى تا قبر پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» را زیارت کنى و از زیارت او لذت ببرى؟ او گفت: آرى یا امیرالمؤمنینچنین خواهم کرد. ۲۸
کعبالاحبار به مدینه سفر کرد و به زودى موقعیت ویژهاى یافت. او با تکیه بر کتابهاى قدیمى که در اختیار داشت، مطالب خود را بیان مىکرد و عمر به سخنان او گوش مىداد و مردم را در شنیدن سخنان او آزاد گذاشته بود و مردم سخنان او را مىشنیدند و براى همدیگر نقل مىکردند. ۲۹کعب مدعى بود که همه چیز در تورات مکتوب است. یک وجب از زمین نیست که در تورات از آن یاد نشده باشد و هرچیزى که تا قیامت اتفاق مىافتد در تورات آمده است. ۳۰
روزى کعبالاحبار در مجلس عمر راجع به عرش سخنى گفت و اظهار داشت که خداوند پیش از خلقت، در صخرهاىاز بیتالمقدس قرار داشت! على«علیهالسلام» که درآن مجلس حاضر بود، به عنوان اعتراض مجلس را ترک کرد. خلیفه او را قسم داد که برگردد و امام برگشت و سخن او را رد کرد. ۳۱ابن ابىالحدید نقل مىکند که على«علیهالسلام» همواره مىگفت: کعبالاحبار کذاب است. ۳۲
همچنین زراره مىگوید: نزد امام باقر«علیهالسلام» در مسجدالحرام نشسته بودم، مردى به نام عاصم بن عمر آمد و بهامام گفت: کعبالاحبار مىگفت: هر بامدادى کعبه به بیت المقدس سجده مىکند. امام باقر«علیهالسلام» فرمود: «نظرتو درباره این سخن چیست؟» آن مرد گفت: سخنى درست است و حق آن است که کعبالاحبار مىگوید. امامباقر«علیهالسلام»خشمگین شده، فرمود: «هم تو و هم کعبالاحبار دروغ مىگویید». ۳۳
یکى از معترضان سر سخت کعبالاحبار ابوذر غفارى بود. هنگامى که در مجلس عثمان سخنى طبق رأى خلیفه گفت، ابوذر با عصاى خود او را زد و گفت: اى یهودى زاده، تو در اینجا چه مىکنى؟۳۴ با وجود این، جاى تعجب است که ابن طاووس کعب را از خواص اصحاب حضرت على«علیهالسلام» مىداند و آن رامستند به روایتى مىکند که در کتابى در مجموعه قدیمى دیده است. ۳۵
حقیقت این است که کعبالاحبار در واقع مسلمان نشده بود، بلکه با پوشش اسلام، اصالت و موجودیت فرهنگاسلام را نشانه رفته بود و حرف هایى که از او نقل شده و کتابهاى حدیثى و تفسیرى اهل سنت پر از آن هاست، بیشتر این هدف را دنبال مىکند که تورات بر قرآن، و بیت المقدس بر کعبه برترى دارد، و چون میان مردم به عالم معروف شده بود و از سوى خلفا تشویق مىشد در موارد بسیارى برخى از اصحاب مشکلات علمى خود را از وىمى پرسیدند و او چیزهاى عجیب و غریبى مىگفت و مدعى بود که آنها را از تورات و کتابهاى دیگرى که در اختیاراوست نقل مىکند. یکى از کسانى که همواره از او مىپرسید و نقل روایت مىکرد ابوهریره بود که در اینباره به زودىسخن خواهیم گفت.
کعبالاحبار مطالبى را از تورات نقل مىکرد و چون کسى نبود که آن مطالب را با تورات تطبیق بدهد، آنها رامىپذیرفتند، در حالى که برخى منقولات کعب از تورات که در کتابهاى حدیثى اهل سنت آمده اصلاً در توراتنیست. مثلاً در روایتى از وى نقل شده است که گفت: تورات چنین آغاز مىشود: «الحمدلله الذى خلق السموات والارض و جعلالظلمات و النور ثم الذین کفروا بربهم یعدلون» و چنین پایان یافته است: «الحمدلله الذى لم یتخذ ولداً» تا «و کبره تکبیرا». ۳۶
تورات زمان کعب الاحبار به همان صورت که بوده اکنون در اختیار ماست و هرگز چنین جملاتى در هیچ یک از اسفارتورات وجود ندارد. این سخن، علاوه بر این که دروغ است، این هدف شیطانى را دنبال مىکند که آیات قرآنى برگرفتهاز تورات است.همچنین او روایات بسیارى را با هدفهاى ویژهاى جعل کرده است، مثلاً در فضیلت شام و استحباب اقامت در اینشهر، روایات بسیارى از وى نقل شده که جعلى بودن آنها به روشنى معلوم است. ۳۷
۲. تمیم دارى
تمیم بن اوس بن خارجه، فردى مسیحى بود که در سال ۹ ق و پس از جنگ تبوک مسلمان شد. ۳۸ او تورات وانجیل را مىدانست. تمیم، تبارى ایرانى داشت. پدر او را کسرى به یمن فرستاده بود. ۳۹از این شخص نیز مانند کعبالاحبار روایات بسیارى نقل شده که بیشتر برگرفته از تورات و انجیل است.
یکى ازروایات معروفى که از وى نقل شده، حدیث مفصلى درباره جسّاسه و مسیح و دجال است و جالب اینکه این حدیثکه در منابع اهل سنت آمده از زبان پیامبر اسلام«صلىالله علیه و آله و سلم» نقل شده که از تمیم دارى شنیدهاست!۴۰ گویا او علم بیشترى از پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» داشته و پیامبر از او یادگرفته است! و لذا برخىاز علماى اهل سنت از آن به عنوان روایت فاضل از مفضول و متبوع از تابع یاد کردهاند. ۴۱
تمیم دارى در زمان خلیفه دوم در مسجد پیامبر قصه مىگفت و عمر به او اجازه داده بود که هفتهاى دو روز قصه گویىکند.وقتى عثمان به خلافت رسید یک روز هم به آن اضافه کرد. ۴۲کعبالاحبار اخبار یهودیت، و تمیم دارى هم اخبار نصرانیت را وارد فرهنگ اسلامى کردند. سخنان آنها در کامبرخى مسلمانان شیرین آمد و آنها را براى دیگران نقل مىکردند و چون نقل احادیث پیامبر«صلىالله علیه و آله وسلم»ممنوع بود و مدتها بعد آزاد شد، سخنان افرادى چون تمیم با سخنان پیامبر مخلوط شد و این یک خسارتبزرگ براى مسلمانان بود. و در طول تاریخ، سخنان آنها همان قدسیت احادیث پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» راپیدا کرده و علماى اهل سنت در تبیین احکام و عقاید خود به آنها استناد مىکنند.
۳. عبدالله بن سلام
او که از دانشمدان معروف یهود بود، در زمان حیات پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» مسلمان شد و پس از اظهاراسلام، همچنان عرق یهودىگرى داشت و طبق نقل محدثان اهل سنت او از پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» اجازهخواست یک شب قرآن بخواند و یک شب تورات، و پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» هم به او اجازه داد. ۴۳ آیابه راستى پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» اجازه مىداد که تورات تحریف شده، همردیف قرآن شود و مسلمانان آنرا مانند قرآن تلاوت کنند؟
و نیز نقل مىکنند که ابن سلام از پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» اجازه خواست که روز شنبه را که روز مقدسیهودیان بود گرامى بدارد و در نماز به جاى قرآن تورات بخواند، ولى پیامبر اجازه نداد. ۴۴ابن سلام براى خوشایند مسلمانان جملههایى را در وصف پیامبر اسلام«صلىالله علیه و آله و سلم» از تورات نقلمىکرد، از جمله اینکه مىگفت: در سطر اول تورات نوشته شده: محمد پیامبر خدا و بنده برگزیده اوست. زادگاه اومکه و محل هجرت او مدینه است و سلطنت او در شام خواهد بود!۴۵
تورات زمان ابن سلام همان توراتى است که اکنون در دست ماست و هرگز چنین جملهاى در آن وجود ندارد و جالباینکه این جمله او (سلطنت پیامبر در شام خواهد بود) ماهیت اموى ابن سلام را نشان مىدهد و بى جهت نیست کهاو مانند کعبالاحبار و تمیم دارى و سایر طراحان روایات اسرائیلى پس از قتل عثمان همگى به شام رفتند و در کنارسفره معاویه قرار گرفتند.
همچنین ابن سلام براى خوشایند خلیفه دوم به او گفت: یا امیرالمؤمنین پدرم از پدرانش از موسى بن عمران نقلکردهاند که جبرئیل گفت: در امت محمد مردى خواهد بود که به او عمر بن خطاب مىگویند، او بهترین مردم از نظردین و یقین است، تا وقتى که او در میان آنهاست کار دین بالا مىگیرد و منتشر مىشود و به درهاى جهنم قفل زدهمىشود. ۴۶ ملاحظه مىفرمایید که کسانى چون ابن سلام چگونه براى تقرب به حاکمان، سخنانى عجیب و غریب مىگفتند.
از ابن سلام روایاتى نقل شده که بر تجسیم دلالت دارد، مانند روایتى که درباره عبارت «مقام محمود» که خداوند درآیه ۷۹ سوره اسراء۴۷ به پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» مىدهد، از وى نقل شده است به این صورت که گفت:در قیامت، پیامبر اسلام«صلىالله علیه و آله و سلم» بر کرسى خداوند و در کنار او مىنشیند!۴۸ گرچه این سخن ازکسانى مانند ابنعباس و عبدالله بن عمر هم نقل شده، ولى آنها کسانى هستند که از کعبالاحبار و ابن سلام نقلحدیث مىکنند.
ابن سلام در جریان محاصره خانه عثمان که منجر به قتل وى شد، به شدت از عثمان دفاع مىکرد. او خطاب به مردمگفت: این مرد را نکشید که به خدا قسم کسى از شما او را نکشد مگر اینکه در روز قیامت با دستانى بریده و شل خدا راملاقات مىکند. مردم در مقابل سخنان ابن سلام به پا خاستند و گفتند: این یهودى دروغ مىگوید، این یهودى دروغمىگوید. ۴۹ از سخن مردم مدینه معلوم مىشود که آنها مسلمان شدن ابن سلام را باور نداشتند.
۴. وهب بن منبه صنعانى
او مانند تمیم دارى تبار ایرانى داشت و جدش از ایران به یمن رفته بود و مذهب زرتشت داشت. او در زمان عثمانمتولد شد و از علوم اهل کتاب آگاهىهاى بسیارى کسب کرده بود. ۵۰ او برخى از افسانههاى کهن را به رشته تحریردر آورده بود، از جمله کتابى داشت به نام احادیث الانبیاء و قصص الابرار که حاجى خلیفه به او نسبت داده۵۱ ونیز کتاب المبتدأ که سید بن طاووس از آن، مطلب نقل مىکند و مىگوید: این مطلب را در کتاب المبتدأ وهب بن منبهدیدم. ۵۲
روایات او شامل عجائب و غرائب بسیار است. او مدعى بود که ۷۲ کتاب از پیشینیان را خوانده است. متأسفانهبسیارى از نقلیات او در کتابهاى حدیث و تفسیر، به خصوص درباره آفرینش و قصههاى پیامبران راه پیدا کرده وآنها را مانند احادیث پیامبر قداست دادهاند. و این در حالى است که برخى از آن نقلیات واقعاً مضحک است، ماننداینکه نقل کرده است که در قیامت کعبه را با زنجیرهاى طلایى به وسط محشر مىکشند و…. ۵۳
با این حال، روایات او حتى در صحاح سته آمده است و اهل سنت او را توثیق کردهاند. البته از سوى برخى از آنهاتردیدهایى هم ابراز شده است، مانند سخن ذهبى که بسیارى از روایات او را برگرفته از اسرائیلیات مىداند و مىگوید:روایات مسند او اندک است. ۵۴ و نیز ذهبى در کتاب دیگرش ضمن اینکه روایات او را بیشتر برگرفته ازاسرائیلیات مىداند، او را توثیق مىکند، اما در آخر مىگوید: قلانس (یکى از حدیث شناسان) او را تضعیف کردهاست. ۵۵
ابن کثیر دمشقى درباره وهب بن منبه و کعبالاحبار و روایات عجیب و غریب آنها گفته است: خدا از تقصیر این دونفر بگذرد که این دو از اخبار بنىاسرائیل و عجایب و غرایب، از آنچه شده است و آنچه نشده است و مطالبى کهتحریف و تبدیل یا نسخ شده است به امت اسلامى منتقل کردهاند. ۵۶از معاصران از اهل سنت هم کسانى معتقدند که کعبالاحبار و وهب بن منبه در نقلهایى که کردهاند، سوء نیتداشتهاند. محمود ابوریه مىگوید: یکى از کسانى که با اصرار فراوان اسرائیلیات را وارد تفسیر کردهاند، وهب بن منبهاست که پس از کعبالاحبار در ردیف دوم قرار دارد. و این براى مشوّه کردن تفسیر قرآن با وارد کردن خرافات در آنبوده است. ۵۷
همو در کتاب خود از رشید رضا مطالب بسیارى درباره سوء نیت افرادى، مانند وهب بن منبه نقل کرده است، ازجمله اینکه در مجله المنار چنین نوشته است: بدترین کسانى که این اسرائیلیات را نقل کردهاند و شدیدترین آنها ازنظر نیرنگ و خدعه براى مسلمانان، این دو نفرند (کعب و وهب) . هیچ خرافاتى در کتابهاى تفسیر و تاریخ اسلامىدرباره آفرینش و پیامبران و فتنهها و قیامت پیدا نمىکنى مگر اینکه از طریق این دو نفر وارد شده است. ۵۸
روایات وهب به صورت گستردهاى در کتابهاى اهل سنت و حتى صحیح بخارى و صحیح مسلم نقل شده ومتأسفانه حتى در برخى از کتابهاى حدیثى شیعه هم روایاتى از وى راه پیدا کرده است. مثلاً شیخ صدوق درامالى۵۹، خصال۶۰ و علل الشرایع۶۱ روایاتى از او نقل کرده است.یک روایت هم از طریق وهب بن منبه از امام صادق«علیهالسلام» در باره عطسه کردن نقل شده است۶۲ که البتهبسیار بعید مىنماید که وهب از امامصادق«علیهالسلام» حدیث نقل کرده باشد و به نظر مىرسد در نام وى اشتباه رخداده است، زیرا این حدیث تنها حدیثى است که از طریق وهب از امام صادق«علیهالسلام» نقل شده است و اگر چنینرابطهاى میان او با امام بود، باید احادیث دیگرى هم از آن حضرت نقل مىکرد.
دیگر اینکه در هیچ یک از کتابهاىرجالى ما – تا آنجا که بررسى شد – به نقل روایت وهب از امام صادق اشارهاى نشده است. از نظر تاریخى هم هرچند که وهب زمان امامصادق«علیهالسلام» را درک کرده، ولى سن او از امام بیشتر بوده، چون امام صادق در سال ۸۳ق به دنیا آمده و وهب در سال ۱۱۰ ق از دنیا رفته است.از ویژگىهاى وهب بن منبه این است که او هم مانند کعبالاحبار روایات بسیارى در فضیلت شام و بیتالمقدس نقلکرده که از یک سو تمایل آنها به یهودىگرى و از سوى دیگر، جلب توجه معاویه را مىتوان عامل آن دانست. و هم ازاین دو نفر نقل شده که ذبیح ابراهیم«علیهالسلام» اسحاق بوده، نه اسماعیل۶۳، و این طبق روایت یهود است.
پی نوشت:
۱ در تاریخ آمده است که پس از بعثت پیامبر کفار مکه نضر بن حارث و عقبه بن ابى معیط و عامر بن واثله را نزد علماى یهود و نصارا به مدینه ونجران فرستادند تا از آنها درباره محمدبپرسند (مجلسى، بحارالانوار، ج ۷، ص ۶۲).
۲ نساء(۴) آیه ۴۴.
۳ آل عمران (۳) آیه ۷۸.
۴ عنکبوت (۲۹) آیه ۵۱.
۵ قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۴، ص ۳۵۶.
۶ طبرسى، مجمع البیان، ج۸، ص۴۵۳.
۷ فضل بن شاذان، الایضاح، ص۳۱۱ و ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج ۱۳، ص ۲۸۱.
۸ متقى هندى، کنز العمال، ج۱، ص۳۳۴.
۹ عبدالرزاق، المصنف، ج ۱۰، ص ۳۱۲.
۱۰ احمد بن حنبل، مسند، ج ۳۷، ص ۱۳ و هیثمى، مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۵۱.
۱۱ صحیح بخارى از عبدالله بن عمرو بن العاص (ج ۴، ص ۱۴۵) و در مسند احمد بن حنبل (ج ۲، ص ۴۷۴) از ابوهریره.
۱۲ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۵۹.
۱۳ ابن خلدون، مقدمه، ص۴۳۹.
۱۴ ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه، ج ۱، ص ۴۸۸.
۱۵ ر. ک: محمود ابوریه، اضواء على السنه المحمدیه، ص ۱۲۸.
۱۶ ذهبى، تذکره الحفاظ، ج۱، ص۲۸۵ و متقى هندى، کنزالعمال، ج ۱۰، ص ۲۵۸.
۱۷ متقى هندى، همان، ج ۲، ص ۲۸۵.
۱۸ ابنشبه، تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۸۰۰ و متقى هندى، همان، ج ۱۰، ص ۲۹۱.
۱۹ متقى هندى، همان، ج ۱۰، ص ۲۹۲.
۲۰ سیره حلبى، ج ۲، ص ۱۱۵.
۲۱ آلوسى، تفسیر روح المعانى، ج ۶، ص ۸۷.
۲۲ همان، ج ۱، ص ۳۴۳.
۲۳ رشیدرضا، تفسیرالمنار، ج ۹، ص ۴۰۸.
۲۴ صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد، ج ۱، مقدمه، ص ۲۷.
۲۵ ابوریه، همان، ص۱۴۵.
۲۶ ذهبى، التفسیر و المفسرون، ج ۱، ص ۱۶۹.
۲۷ ذهبى، الاسرائیلیات فى التفسیر و الحدیث، ص ۱۵۷.
۲۸ واقدى، فتوح الشام، ج ۱، ص ۲۴۴. (قابل توجه کسانى از اهل سنت که سفر براى زیارت قبور را مشروع نمىدانند).
۲۹ ابنکثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج ۴، ص ۱۹.
۳۰ سیوطى، الدرالمنثور، ج ۳، ص ۳۵.
۳۱ ورام بن ابى فراس، مجموعه ورام (تنبیه الخواطر)، ج ۲، ص ۵ و مجلسى، همان، ج ۳۶، ص ۱۹۴.
۳۲ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ص ۴، ص ۷۷.
۳۳ کلینى، الکافى، ج ۴، ص ۲۴۰.
۳۴ طبرى، تاریخ الامم والملوک، ج ۳، ص ۳۳۶.
۳۵ ابن طاووس، الملاحم و الفتن، ص ۸۱.
۳۶ طبرى، جامع البیان، ج ۷، ص ۱۹۲؛ سیوطى، الاتقان، ج ۱، ص ۱۱۵ و همو، الدرالمنثور، ج ۳۷ ص ۳. توجه کنیم که جمله اول، یعنى«الحمدلله الذى خلق السموات» آیه نخستین از سوره انعام و جمله بعدى «الحمدلله الذى لم یتخذ ولداً… » آیه ۱۱۱ سوره اسراء است.
۳۷ براى آگاهى از مجموعه این احادیث ر. ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۱، ص ۱۴۴ به بعد.
۳۸ ذهبى، تاریخ الاسلام، ج ۳، ص ۶۱۱.
۳۹ ابنندیم، الفهرست، ص ۳۱.
۴۰ ر. ک: صحیح مسلم، ج ۲، ص ۵۲۰.
۴۱ نووى، شرح صحیح مسلم، ج ۱۸، ص ۸۱.
۴۲ ابوریه، همان، ص ۱۴۸.
۴۳ ابنعساکر، همان، ج ۲۹، ص ۱۳۱ و متقى هندى، کنزالعمال، ج ۱۳، ص ۴۸۱.
۴۴ سیره حلبى، ج ۱، ص ۳۳. با وجود این، برخى از فقهاى اهل سنت خواندن تورات را به جاى قرآن در نماز جایز مىدانند، البته مشروط براینکه آنچه مىخواند موافق با قرآن باشد (ر. ک: سرخسى، المبسوط، ج ۱، ص ۲۳۴).
۴۵ ابوریه، همان، ص ۱۵۱. شبیه این مطلب از کعبالاحبار هم نقل شده است (ابنشبه نمیرى، تاریخ المدینه المنوره، ج ۲، ص ۶۳۴).
۴۶ متقى هندى، همان، ج ۱۲، ص ۵۸۶.
۴۷ «عسى أن یبعثک ربک مقاماً محموداً».
۴۸ هیثمى، مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۲۵۴.
۴۹ ابنشبه، تاریخ المدینه المنوره، ج ۴، ص ۱۱۸۴.
۵۰ ذهبى، سیراعلام النبلا، ج۴، ص۵۴۵.
۵۱ حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۳۲۸.
۵۲ ابن طاووس، الطرائف، ص ۳۶۰ و همو، الملاحم و الفتن، ص۲۵۸.
۵۳ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۵۴۹.
۵۴ همان، ص ۵۴۵.
۵۵ ذهبى، میزان الاعتدال، ج ۴، ص ۳۵۲.
۵۶ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج ۳، ص ۳۷۹.
۵۷ محمود ابوریه، همان، ص ۱۸۵.
۵۸ همان، ص ۱۷۴.
۵۹ شیخ صدوق، امالى، ص ۵۲.
۶۰ همو، خصال، ص ۱۲۷ و ۴۷۴.
۶۱ همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۷، ۲۹، ۳۳ و….
۶۲ همو، الخصال، ص ۱۲۷ و به نقل از آن: شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۹۱.
۶۳ حاکم نیشابورى، المستدرک، ج ۲، ص ۵۶۰.
یعقوب جعفرى/استاد و پژوهشگر علوم قرآن و حدیث
منبع: فصلنامه تاریخ در آئینه پژوهش شماره۱۴
ادامه دارد………………