0

نهادینه سازی فرهنگ عفاف و حجاب(4)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

نهادینه سازی فرهنگ عفاف و حجاب(4)

 

 

نهادینه سازی فرهنگ عفاف و حجاب(4)
بررسی عوامل ایجاد و تشدید پدیده بدحجابی

_ چه علل و عواملی را در ایجاد و تشدید وضعیت کنونی عفاف و حجاب در جامعه، مؤثر می دانید؟

 _ دکتر مسعود آذربایجانی: این عوامل به ترتیب اولویت عبارتند از:

1. ناآگاهی

نخستین عامل، ناآگاهی است. برخی می گویند با کمک مبلّغان، در دوره دبیرستان و مقاطع مختلف آموزشی، آگاهی بخشی کرده ایم، ولی با توجه به تجربه ای که بنده در حدود بیست سال در دانشگاه داشته ام، به نظرم، آگاهی بخشی یا صورت نگرفته یا کافی نبوده است. در فرهنگ و عقاید برخی خانواده ها، حجاب ضرورتی دینی و اسلامی ندارد. ازاین رو، باید برای آنها فلسفه، فواید و کاربرد حجاب را روشن کرد.

 

2. عامل اجتماعی و خانوادگی

در سبک زندگی، پوشش، چه در بحث قومیت و چه در بحث فردی، نوعی الگوی رفتاری مبتنی بر ارزش ها و باورهاست. بخش عمده ای از این ارزش ها را افراد از خانواده و اجتماع می آموزند. چون حجاب در جامعه ما به عنوان هنجاری اجتماعی، نهادینه نشده است و درصد قابل توجهی از خانواده های ایرانی، این هنجار را به وجود نیاوردند، حجاب به وضعیت مطلوب نرسیده است.

3. مسائل سیاسی

نمی توان مسائل سیاسی را نادیده گرفت؛ زیرا نظام جمهوری ما نظامی دینی است و ما در جامعه ای دینی زندگی می کنیم. بخشی از مردم ما به دلایل گوناگون مانند ضعف ها و ناکارآمدی مسئولان در عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، از نظام سیاسی جامعه ناراضی هستند و می خواهند نارضایتی خود را به شکلی [به صورت بدحجابی] نشان دهند. در حقیقت، بخشی از نامطلوب بودن وضعیت عفاف و حجاب در جامعه ما، نوعی اعتراض مدنی است. این سخن، مبتنی بر تحقیقاتی است که در دانشگاه تهران و تربیت مدرس صورت گرفته است.

4. الگوهای رسانه ای

در رسانه ملی و سینما، بحث جدی تر است. افراد دارای شخصیت و جایگاه اجتماعی والا، اغلب حجاب مطلوبی ندارند و حجاب اسلامی حداقلی وجود دارد و افراد چادری (چادر به عنوان حجاب برتر) در فیلم ها و سریال ها به عنوان یک شخصیت برتر به نمایش گذاشته نمی شوند.

_ خانم لعیا اعتمادسعید: یکی از عوامل مهم در ایجاد شرایط کنونی، نشناختن ریشه ها و اصل بیماری است. با گذشت سی و چند سال از پیروزی انقلاب، هنوز نسبت جمهوری اسلامی با مقوله حجاب مشخص نیست. ما نمی دانیم که هدف ما از کار فرهنگی چیست؟ آیا ایدئال ما رعایت حداقل حجاب، هرچند به زور و اجبار است؟ یا رعایت حجاب حداکثری و برداشت صحیح از مفهوم حجاب و شناخت فلسفه آن و در نتیجه رعایت دلخواهانه و آزادانه آن؟ ما در عرصه فرهنگ، فقط به ظواهر پرداخته ایم.

 _ دکتر مریم حاج عبدالباقی: ما در حال حاضر، غرب باور داریم و این شاخه مدام رشد می کند؛ چراکه اولاً این افراد غرب باور، زاد و ولد جسمی و فکری داشتند. از سوی دیگر، غرب نیز بی کار نبوده و افراد را به سوی خود جذب کرده است.

اینترنت و ماهواره ها و تبلیغات گسترده غرب که کنترل آن دشوار است، بی شک، در این نارسایی مؤثرند. با این حال، دیگر کشورهای اسلامی همه به امکاناتی مثل ماهواره و اینترنت، دسترسی دارند، ولی حجاب و پوشش زنان به این اندازه نامناسب نیست. به همین دلیل نتیجه می گیریم که ممکن است قسمتی از روند بدحجابی، به دلیل نارضایتی و مخالفت سیاسی باشد.

 _ دکتر کریم خان محمدی: برخی علل، ساختاری و برخی علل، فرهنگی است و شیوه رویارویی با هرکدام باید متناسب با آن علل باشد. منظور از علل ساختاری، این است که متناسب با تحولاتی که در جامعه رخ می دهد، خود را متحول کنیم. در غیر این صورت، فاصله می افتد. زن ها گرایشی به تبرج دارند؛ یعنی دوست دارند زیبایی های خود را نشان دهند. خداوند در قرآن می فرماید: «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَی؛ و در خانه های خود بنشینید و چون زنان جاهلیت نخست، خودنمایی نکنید.» (احزاب: 33) با توجه به این آیه، انسانیت در این است که تبرج نکنیم. از دیگر علل ساختاری، مسئله اشتغال زنان است. در قدیم هم زنان اشتغال داشتند، ولی در خانه کار می کردند؛ در این دوره، زنان در محیط اداره، بانک ها و مانند آن کنار یک مرد کار می کنند. محیط کار ایجاب می کند که لباس به گونه ای خاص باشد، ولی دستور اسلام حجاب است.

یکی از علل فرهنگی، تعامل با فرهنگ های بیگانه است. با پیدایش رسانه ها و گسترش ارتباطات، امکان ارتباط با کشورهای بیگانه فراهم شده است. این ابزارها زمینه را برای تهاجم فرهنگی ایجاد کرده است. کشورهای غربی الگوهای خود را به ما نشان می دهند و می گویند زن، بی حجاب یا بدحجاب باشد، راحت تر است. عده ای نیز تحت تأثیر این فرهنگ قرار می گیرند.

سؤال فرعی _ نقش وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم را در زمینه گرایش به بدحجابی چگونه ارزیابی می کنید؟

از منظر جامعه شناختی، بهترین قشر، طبقه متوسط است. کسی که بسیار فقیر است، دین فروشی می کند؛ کسی که بسیار ثروتمند است سرمست می شود و اغلب، فرزندانشان بدحجاب و ناهنجار هستند. افراد فقیر نیز، به دلیل بی پولی، به خودفروشی و دزدی و ناهنجاری روی می آورند. پس به لحاظ تئوریک، بهترین طبقه، قشر متوسط است؛ یعنی کسانی که کار می کنند و درآمدشان در حد کفاف است. در قرآن نیز آمده است:

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ. (شوری: 27)

و اگر خدا رزق را برای همه بندگانش فراخ می کرد، در زمین طغیان می کردند، ولی هرچه را بخواهد به اندازه نازل می کند؛ چراکه از وضع بندگانش باخبر و [به حال آنان] بیناست.

نظر اسلام این است که ثروت باید در حد کفاف بین همه تقسیم شود؛ یعنی هیچ فقیری در جامعه نباشد. دولت، موظف است حداقل معیشت را برای همه افراد جامعه فراهم کند.

 _ حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا زیبایی نژاد: بسیاری از این عوامل، در مقیاس جهانی هستند؛ یعنی ممکن است ما در ایجاد آن نقش فعالی نداشته باشیم و اصلاح وضعیت نیز در اختیار ما نباشد. برای مثال، رسانه­ای شدن جامعه در مقیاس جهانی اتفاق می افتد. من به برخی عواملی اشاره می کنم که بیشتر در مقیاس جهانی است، ولی در کشور خودمان، مشکلات دیگری نیز داریم.

1. اولین عامل فراملی در این زمینه، ورود به عصر ارتباطات و از بین رفتن مرزهاست. در این عصر، ارتباطات زیاد می شود. برای مثال، با توسعه وسایل نقلیه جدید، میزان سفرها زیاد می شود؛ چنان که با گسترش شبکه های ماهواره ای، ارتباطات رسانه ای و مجازی بسیار زیاد شده است. همه اینها نشان می دهد که وارد یک فضای ارتباطی شده ایم. یکی از این فضاهای ارتباطی، در حوزه اقتصادی است که مشاغل یدی کم شده و مشاغل خدماتی و اداری گسترش پیدا کرده است. در حدود 80 تا 85 درصد مشاغل، اداری هستند. در این مشاغل، عنصر ارتباط مهم است؛ یعنی کسی که جذاب تر باشد و اخلاق ارتباطی بهتری داشته باشد، در جذب مشتری موفق تر است. در فضای ارتباطی، کارفرما به جذب زنان در بازار کار علاقه بیشتری دارد؛ چون هم حقوق کمتری می گیرند، هم مطیع ترند و هم ارتباط قوی تری دارند. بنابراین، همه عوامل دست به دست هم می دهند که زنان را وارد فضای ارتباطات کنند. به این ترتیب، زن برای مشارکت اجتماعی وارد جامعه می شود. وقتی زنان در جامعه­ اسلامی به مشارکت در ساختارهای اقتصادی و سیاسی دعوت می شوند، با وجود توصیه های اخلاقی به رعایت ضوابط اسلامی، وضعیت ارتباطی زن و مرد چندان مناسب نخواهد بود. توصیه های اخلاقی برای تعدادی مؤثر است، ولی رفتارهای بیشتر مردم، با تأثیر پذیرفتن از ساختارهای جامعه، دگرگون می شود. اینجا بحث اقتضا مطرح است. اقتضا؛ یعنی تعاملات اجتماعی، اقتضائاتی را به همراه دارد. وقتی تعامل زن و مرد زیاد شد، در رابطه جنسی و در عرصه عفاف و پوشش نیز اثر می گذارد. پس عصر ارتباطات، از زمینه هایی است که این مسئله را ایجاد می کند.

2. ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ما بستر رشد فضایل اخلاقی نیست. ما درباره عفاف بسیار صحبت می کنیم، اما برای آن ساختارسازی نمی کنیم.

3. الگوهای توسعه، عفت زا نیست؛ بلکه از عفت ضرورت زدایی می کند. اگر یک منحنی از وضعیت حجاب ترسیم کنیم، می بینیم در سال 1356 وضعیت حجاب تا نیمه دهه شصت بهتر شده و نیمه دهه شصت کمی افول داشته است. (البته ممکن است این افول، تحت تأثیر ورود ویدئو به ایران باشد. در این دهه، نیمی از کسانی که تلویزیون داشتند، ویدئو هم داشتند و فیلم های غیر مجاز وارد خانواده می شد که این از آثار رسانه است) اما در اوایل دهه هفتاد، به ویژه از سال 1374، با یک جهش جنسی در جامعه روبه رو می شویم؛ یعنی حیا در جامعه بسیار کم می شود.

بعد از جنگ، وارد برنامه های توسعه شدیم. تحلیل ما این است که برنامه های توسعه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، از الگوهای توسعه غربی تأثیر گرفته است؛ یعنی مدرن سازی جامعه با ارزش های غربی، مصرفی کردن جامعه و ورود مؤلفه های مدرن به جامعه. در این مقطع، الگوهای زیست جدید، به جامعه عرضه و فضاهای فراغتی جدید ایجاد می شود؛ مانند فرهنگ سراها در دهه­ هفتاد و کافی شاپ ها در دهه­ هشتاد.

سیاست های توسعه، به گفتمان فردگرایی اعتبار می بخشد و فردگرایی یکی از عوامل مهم بدحجابی است. تسلط گفتمان فردگرایی؛ یعنی همه چیز باید به لذت فرد ختم شود. فردگرایی با چند مفهوم مهم، مانند آزادی و نسبیت ارزش های اخلاقی، پیوند خورده است؛ یعنی ارزش های اخلاقی، نسبی و برساخته اجتماع هستند. در گفتمان فردگرایانه، ارزش های اجتماعی واقعیت خارجی ندارند و ارزش ها ساخته بشر و محصول تعامل اجتماعی وی هستند. هیچ چیز واقعاً ارزشمند نیست، غیر از آزادی. اینکه انسان هر عملی را مطابق با اراده آزادش انجام دهد، مقدّم است. در فضای فردگرایی، ضرورت های جدیدی به وجود می آید. مصداق های اسراف نیز عوض می شود؛ یعنی آنچه دیروز اسراف بود، امروز از ضرورت های زندگی است. به تعبیری آنچه در گفتمان دینی، مسئله (مشکل) است، در گفتمان فردگرایی ارزش است. همه نهادها نیز دست به دست هم می دهند که این فردگرایی؛ یعنی توجه به خود را در زمان حال تقویت کنند. وقتی در همه عرصه های زندگی خود، به خوشی و راحتی در لحظه حاضر فکر کردید، دیگر نمی توانید در عرصه پوشش به عقب برگردید و بگویید به حال فکر نکن، بلکه به آینده و نسل آینده فکر کن. صبر برای زمان قدیم بود و امروزه صبر مقوله ای منفی است؛ زیرا شما را از لذت امروز بازمی دارد. گفتنی است عرصه های مختلف حیات در هم تنیده اند و شما نمی توانید میان این عرصه ها مرزهای محکم ایجاد کنید. به تعبیر اریک فروم، اگر کسی در عرصه اقتصادی مصرفی بار بیاید، در عرصه جنسی نیز مصرفی بار می آید. انسان یک مدیر بیشتر ندارد؛ اگر این مدیر تضعیف شد، اثر ضعفش در تمام عرصه ها ظاهر می شود. در جوامعی که به سمت مصرفی شدن پیش می روند، مصرف کالاهای جنسی نیز افزایش می یابد. حال باید دید که جامعه، به سمت مصرفی شدن حرکت کرده است یا نه؟

نکته دیگری که می تواند زمینه های آسیب را فراهم کند، دعوت زنان و مردان به مشارکت اجتماعی، بدون معرفی الگوی مشارکت اجتماعی اسلامی است. پس از انقلاب اسلامی، حضور اجتماعی زنان رونق گرفت، ولی شیوه ای از حضور اجتماعی که به مصلحت جامعه است، مشخص نشد. در این شرایط، ارتباطات میان زن و مرد زیاد شد و توصیه های اخلاقی برای متدین نگه داشتن آنها سودی نداشت. علاوه بر این وقتی در جامعه جنبه غیرخانوادگی حیات اجتماعی تقویت و به تحصیلات عالی و شغل ارزش گذاشته می شود، در نتیجه جمعیت کاهش می یابد. کاهش جمعیت نیز در تغییر اخلاق جنسی مؤثر است؛ چنان که بی ارزش شدن خانواده مؤثر است.

به تعبیر یک مقاله خارجی، در جامعه­ای که جمعیت کنترل می شود، آزادی جنسی افزایش می یابد. دوران غلیان جنسی در زن، از هجده سالگی تا چهل سالگی است. اگر هورمون های بدن و ذهن او با بارداری و فرزندآوری درگیر شود، مطالبات جنسی اش کم می شود؛ ولی کسی که فرزند ندارد، ازدواج نکرده، یا تک فرزند است، غلیان و مطالبه جنسی او بالاست. در چنین جوامعی با قوانین سخت گیرانه­ جنسی، نمی توان زنان را مهار و باید با آنان تساهل و مدارا کرد. بر اساس تحلیل های بسیار، میان جمعیت و آسیب های اجتماعی رابطه وجود دارد. در موضوع حجاب نیز رابطه میان جمعیت و اخلاق جنسی، موضوعی مهم است.

از عوامل رواج روابط جنسی، تربیت مدرن است. کارشناسان جدید چه از طریق رسانه ها و چه از راه های دیگر، ما را بر اساس علوم مدرن تربیت می کنند. کارشناسان تربیت مدرن، به والدین گوشزد می کنند که شما بالاتر از فرزندانتان نیستید. در این جوامع کارشناسان مذهبی و غیرمذهبی توصیه می کنند به بچه ها امر و نهی نکنید؛ این مانند الگوی تربیتی است که در عصر پست مدرن توصیه می شود. اما در جامعه دینی ما که جامعه ای سنتی بود، در خانواده، اقتدار اصلی از آن پدر بود، سپس مادر و سپس فرزند. این مدل، سیستم عمودی نام دارد. از دهه 1960 در پی انتقادها به ساختار عمودی، این ساختار به سمت ساختار دو پله­ای رفت؛ یعنی پدر و مادر به طور مشترک در پله بالا و فرزندان در پله پایین قرار گرفتند. با شعار برابری زن و مرد، از دهه 1960 به بعد، اقتدار میان پدر و مادر تقسیم شد. در عصر پست مدرن (در بیست سال اخیر) گفته می شود که پدر و مادر حق ندارند ارزش های خود را به فرزندان تحمیل کنند و همه در خطی مستقیم و افقی قرار دارند. به این ترتیب، سیستم عمودی که دوپله­ای شده بود، در حال افقی شدن است و کارشناسان نیز به این مسئله دامن می زنند؛ یعنی اقتدار در خانواده مثبت نیست. در عرصه سیاسی، سیستم های اقتدارگرا را تحقیر می کنند و دموکراسی را بهترین الگوی سیاسی می دانند و آن را برای خانواده نیز بهترین الگو می دانند. به تعبیر گیدنز، دموکراسی سیاسی اتفاق نمی افتد، مگر اینکه دموکراسی در خانواده تحقق یابد؛ یعنی خانواده باید مناسبات متناسب با گفتمان فردگرایانه را در قالب ساختار دموکراتیک و افقی بازتولید کند. در عصر فردگرایی به معنای گسترده­اش، امر به معروف و نهی از منکر مخل نظم اجتماعی است؛ زیرا هم بستگی اجتماعی به این معنا نخواهد بود که «چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضو ها را نماند قرار/ تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی»؛ بلکه فردگرایی و پذیرش تکثرات فردی، خود، زمینه ساز تحقق هم بستگی اجتماعی می شود. به این معنا که بپذیریم هرکس کار خود را انجام دهد. امر به معروف و نهی از منکر در این سیستم، به معنای اختلال ایجاد کردن در سیستم است؛ یعنی مزاحم زندگی دیگران شده ایم و نظم اجتماعی مختل می شود. متأسفانه، امروزه در جامعه ایرانی آمر به معروف و ناهی از منکر سرکوب می شود. طرز تفکر جامعه این است که اجازه دهید مردم آزادانه زندگی کنند و در امور زندگی دیگران مداخله نکنید. حال بعضی می گویند الگوهای سبک زندگی، علت مهمی در رواج روابط زن و مرد است؛ ولی الگوهای سبک زندگی، از عواملی متأثر است که بیان کردیم.

الگوهای سبک زندگی در عرصه های مختلف، در حال دگرگونی است. صله­ رحم کم شده و ارتباطات حقیقی جای خود را به ارتباط در فضای مجازی داده است. در تربیت دینی، عنصر «مرز» بسیار مهم است؛ مانند مرز اسلام و کفر، مرز خانه و بیرون خانه، مرز بین زن و شوهر با پدر و مادر و فرزند. پوشش زن و مرد در برابر هم، نباید با پوشش آنها در برابر فرزند یکسان باشد. زنانی نزد امام صادق7 رفتند و گفتند: «برادران ما مریض شده اند، آیا به عیادتشان برویم؟» ایشان فرمودند: «بروید، ولی لباس رنگی نپوشید.» یعنی نوع لباس در برابر محرم نیز حد و مرز دارد. در روایات آمده است که مثل کفار غذا نخورید، لباس نپوشید و به سبک آنان زندگی نکنید؛ زیرا کم کم مرز میان شما از بین می رود و در زمره آنها قرار می گیرید. یعنی از دشمنان حتی در امور عادی و در حوزه امور مباح نیز تقلید نکنیم.

وقتی مرز میان اسلام و کفر کم رنگ شود، در مسائل تربیتی فاجعه به بار می آید. تربیت در حال تحول به سمتی است که میان مسلمان و کافر تفاوتی نباشد. هنگامی که چنین شود، الگوبرداری ها در مقیاس جهانی افزایش می یابد. وقتی سبک زندگی براساس الگوی دینی نباشد و نتوانیم زندگی متدینانه خود را از گزند دیگران حفظ کنیم، نمی توانیم امیدوار باشیم که در عرصه­های خاص، مثل رابطه زن و مرد تأثیر نگذارد. من گمان نمی کنم که حتی اگر همه دستگاه های کشوری دست در دست یکدیگر بدهند، در موضوع عفاف و حجاب اتفاقی اساسی بیفتد؛ زیرا کل مناسبات زندگی، مثل جریان یک رودخانه است که به سمتی دیگر می رود و شما به تنهایی می خواهید برخلاف جریان این رودخانه (در بحث عفاف و حجاب) حرکت کنید.

 _ دکتر سید حسین شرف الدین: بخشی از عوامل، به افراد و جنبه های بیولوژیکی، غریزی، روانی، تربیتی و نگرشی مربوط می شود و برخی به زمینه ها و عوامل ساختاری، اعم از فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، مدیریتی و ارتباطاتی. به بیان دیگر، بخشی از عوامل، در سطح فرد جلوه یافته که واحد مطالعه آنها احوال و عوارض فردی _ بدون در نظر گرفتن نحوه

ارتباط آنها با زمینه ها و ظرفیت های محیطی _ است و بخشی در سطح کلان جامعه و واقعیت های فرافردی ظهور و بروز دارد که واحد تحلیل آن، موجودیت های نهادی و ساختاری و ظرفیت ها یا کاستی های محیطی است. در مطالعات اجتماعی، محیط، بیشتر به واحد سیاسی دولت _ ملت و قلمرو فرهنگی و اجتماعی یک جامعه و کشور به عنوان قلمرو ملی در مقابل قلمرو محلی و منطقه ای و جهانی، محدود می شود، اما امروزه بسیاری از مسائل و مشکلات، به ویژه مسائل فرهنگی واحدهای ملی، بیش از زمینه ها و کاستی های داخلی، از عوامل فراملی و جهانی و روند موسوم به جهانی شدن و به طور مشخص امپریالیسم فرهنگی، سرچشمه می گیرد. نفوذ استعمار قدیم و جدید، قضایای کشف حجاب، سیاست های فرهنگی دولت پهلوی و تهاجم فرهنگی سنگین و برنامه ریزی شده و پرگستره در سال های بعد از انقلاب، عمده ترین عوامل مؤثر در ایجاد و تحمیل وضعیت کنونی هستند. برخلاف کلیشه سازی و سوگیری غالب، موضوع عفاف و حجاب، اختصاصی به بانوان ندارد و از نقش و مسئولیت بسیار مهم مردان در این معادله، نباید غفلت کرد.

بیشتر عوامل فردی، از عوامل ساختاری و گفتمان فرهنگی حاکم بر جامعه مدرن و تجربیات زیستی انسان معاصر، متأثر و منشقند. کشور ما نیز در چرخه توسعه آفرینی جدید و در پی روند جهانی شدن و موضوع تهاجم فرهنگی، از پی آمدهای آن دور نمانده است. البته تفکیک میان جنبه های عاملی و ساختی، بیشتر ذهنی است تا عینی. مهم ترین عواملی که در ساحت فرد و جلوه های رفتاری وی تبلور و تجسم دارد، عبارتند از: ضعف تربیت اجتماعی و جامعه پذیری متناسب با معیارهای دینی؛ ضعف اطلاعات نهادی شده از عفاف و حجاب (فلسفه وجودی و ضرورت های کارکردی آن)؛ غلبه توجه به بدن و چهره و تبدیل آن به ابزاری برای هدف های مختلف؛ غلبه فردگرایی؛ تمایل به تک روی و تمکین نکردن از قواعد اجتماعی و ترجیح عمل بر اساس خودپنداره ها (قشر جوان و نوجوان، افزون بر تمایل به فردگرایی و خودمحوری که عارضه ای تمدنی است، از قدرت ریسک بالا در ناهمسویی و نقض قواعد متعارف برخوردار است و آن را برای خود، نوعی جسارت ستودنی می شمرد. آستانه تحمل بالای جامعه در چشم پوشی از رفتارهای انحرافی نسل جوان، این جسارت ورزی را تشدید می کند)؛ میل به اباحی گری و تساهل در تأمین انتظارات اخلاقی جامعه (که باز به عنوان یک عارضه تمدنی، در کاهش احساس وابستگی به جمع و بی مسئولیتی در قبال جامعه و فرهنگ عمومی ریشه دارد)؛ تلقی نسبی بودن، زمینه ای و متنی بودن الگوهای رفتاری و قراردادهای پوششی؛ غلبه ذهنیت تشابه انگاری (یکی از آموزه های محوری فمینیسم. در موضوع عفاف و حجاب نیز توقع خانم ها این است که آستانه تحمل جامعه باید برای تک روی و تنوع طلبی و احیاناً هنجارشکنی مردان و زنان، یکسان باشد)؛ ضعف در تعلق به فرهنگ خودی و نداشتن اعتقاد به مطلوبیت و اعتبار معیارهای پذیرفته شده (بخشی از آن، به ضعف جامعه و سازمان های فرهنگی در اقناع سازی ارزش ها و الگوهای زیستی برمی گردد)؛ ضعف در تعهد و احساس مسئولیت اجتماعی (اهمال در رعایت وظایف شهروندی و انتظارات معطوف به حوزه عفت عمومی و بهداشت فرهنگی)؛ بی توجهی به جنبه های قانونی سطوحی از این الزام و مجرمانه بودن رفتارهای ناهمسو؛ بی توجهی به هزینه هایی که فرد متخلف، از این طریق بر جامعه خود و بنیادهای معنوی و روانی آن تحمیل می کند؛ تجربه حضور در مکان های مختلط و کاهش تدریجی حساسیت های اخلاقی؛ اثرپذیری از موج های فرهنگی وارداتی (از طریق ماهواره، اینترنت، فیلم های سینمایی، بازی های رایانه ای، عکس، موسیقی، کتاب ها، مجله ها و دیگر محصولات فرهنگی آلوده به ویروس عفت ستیزی و حیاگریزی)؛ الگوپذیری از گروه های مرجع بیگانه؛ تجربه های بحرا ن های هویتی، تحت تأثیر زندگی در فضای متکثر و چهل تکه؛ تجربه شکاف های میان نسلی (کاهش تدریجی اقتدار والدین و خانواده، بی میلی به الگوگیری آگاهانه از والدین، عقب نشینی والدین و واگذاری وظیفه تربیت اخلاقی فرزندان به دیگر نهادها، اشتغال بیرونی والدین و نداشتن اهتمام به نیازهای تربیتی و عاطفی _ روانی فرزندان، فراگیر شدن پدیده فرزندسالاری)؛ فردی و شخصی انگاشتن پوشش و غیر مجاز شمردن دخالت دولت و جامعه در آن؛ وجود برخی شبهات تلقینی (همچون تلقی حجاب به عنوان مأمنی برای دور ساختن زنان از آسیب تعرض مردان، مهار هوس های لجام گسیخته و ترمیم ضعف های نفسانی مردان، پرداخت تاوان ضعف های اخلاقی مردان، نقش حجاب در افزایش کنجکاوی و تحریص بیشتر مردان به نگاه های دزدانه؛ میراث دوران ریاضت کشی زن و دور بودن از ضرورت مشارکت در جامعه، ایجاد مانع در مسیر آزادی و تحرک اجتماعی، عامل افزایش طمع و شدت توجه مردان و افزایش حساسیت های جنسی)؛ برجسته شدن جنبه های نمادین لباس و پوشش به جای جنبه های ابزاری و تن پوشی آن.

برخی عوامل نیز بیشتر جنبه روان شناسی یا روان شناختی اجتماعی دارند که به اجمال به برخی از آنها اشاره می شود: فرافکنی برخی عقده ها و گره های روانی و ضعف های شخصیتی (یکی از نمودهای آن، اهتمام فراوان به جلب توجه و نگاه و تحسین دیگران از طریق رفتارها و جلوه نمایی های نامتعارف است)؛ میل به خودنمایی، خودآرایی و

عشوه گری در جمع (به ویژه در دختران جوان) که نمای کاذب آن، در پدیده مدگرایی جلوه گر می شود؛ میل به لذت جویی و غلبه کنش های التذاذی بر کنش های تدبیری (که جلوه بارز آن میل به کنش ها و واکنش های اروتیک یا شبه اروتیک است)؛ نوسانات یا اختلالات شخصیتی، ضعف احساس عزتمندی و کرامت نفسانی، ضعف اعتماد به نفس عاطفی و رفتاری (یعنی ضعف در مدیریت عواطف و رفتارها و به بیان فرویدی: متابعت نداشتن نهاد (بخش غریزی شخصیت) ازخودبرتر که تبلور ارزش های اجتماعی است)؛ ظاهرگرایی و اصالت دادن به صورتک های ظاهری و تن نمایانه و غلبه توجه به جنبه های آرایشی لباس به جای جنبه های پوششی آن؛ احساس گرایی و ضعف خردورزی (یعنی فرد، ستودنی های شخصی، ذوقی، تخیلی و متغیر خود را مبنای رفتار قرار می دهد و در عین حال، به پی آمدهای فردی و اجتماعی آن بی توجه و بی مسئولیت است)؛ تمایل برخی دختران به استفاده از جلوه های پوششی و آرایشی برای همسریابی. همچنین الگوی پوشش، ارتباطی تنگاتنگ با الگوی ارتباط دارد و اغلب، بدپوشی، جاذبه بیشتری برای جلب توجه و ارتباط آن با دیگران دارد.

 در بخش عوامل محیطی و ساختاری نیز می توان به این موارد اشاره کرد: ضعف فرهنگ سازی و جامعه پذیری (موانع و مشکلات موجود در فرایند انتقال فرهنگ مذهبی و تبدیل باورها و ارزش های آن به قواعد رفتاری متناسب با اقتضائات زمان و مکان و نیازهای گروه های مختلف سنی و جنسی؛ به بیان دیگر، ضعف عملکرد نهادهای فرهنگی مسئول در اقناع سازی و باوراندن ارزش ها و الگوهای فرهنگی _ مذهبی)؛ زندگی در شهرهای بزرگ (فشردگی جمعیت و تراکم اخلاقی، تشدید فردگرایی،

آزادی نسبی و کنترل ناپذیری محیط، تنوع و تکثر الگوها و سبک های زیستی، کاهش وجدان جمعی، ضعف جنبه های نظارتی افکار عمومی، ارتباطات گسترده با دیگر قلمروهای فرهنگی، جریان یابی مهارناپذیر موج های فرهنگی متداخل، کاهش تعلق به فرهنگ خودی، تجربه حضور در محیط های مختلط و در نتیجه کم رنگ شدن حریم ها و کاهش حساسیت های اخلاقی و...)؛ ضعف نظارت و کنترل اجتماعی رسمی (البته برخی به بهانه شخصی بودن موضوع عفاف و حجاب، دخالت دولت و نهادهای رسمی را در آن غیر مجاز می دانند)؛ ضعف نگاه استراتژیک دولت به موضوعات فرهنگی، از جمله موضوع عفاف و حجاب (این عامل، خود را در ضعف فرهنگ سازی، اقناع سازی فرهنگی، سیاست گذاری و برنامه ریزی، نظارت و کنترل بر محیط، ضعف تلاش در تولید محصولات فرهنگی متناسب، نداشتن برخورد قاطع با عوامل انحراف و... متبلور می سازد)؛ عملکردهای ناصواب برخی دولتمردان و کاربرد سیاست های پراکنده و متناقض، به ویژه در دوران موسوم به اصلاحات؛ توطئه های فرهنگی بسیار گسترده و متنوع دشمنان انقلاب (تهاجم، شبیخون، جنگ نرم و ناتوی فرهنگی و موقعیت کانونی عفاف و حجاب در این رویارویی)؛ عملکرد های نامتوازن و بی قاعده سازمان های مسئول در سال های اخیر، در برخورد با پدیده بدحجابی و بی حجابی و موضوعات مربوط به آن؛ فقدان طراحی و معرفی الگوی پوششی و رفتاری پذیرفته شده، متناسب با شرایط موجود و نیاز قشرهای مختلف (با توجه به همه متغیرهای دخیل)؛ تعدد و تکثر کارگزاران جامعه پذیرکننده و ناهمخوانی آنها در تفسیر آموزه های فرهنگی، قواعد هنجاری مطلوب و نامطلوب و شیوه واکنش به موارد نقض آنها؛ وقوع برخی تغییرات آرام و خاموش در سبک های زیستی مردم و بازتاب آن در موضوع پوشش و حجاب؛ سیاسی شدن موضوع بدحجابی و بی حجابی و تبدیل آن به ابزاری برای ابراز جهت گیری و تمایل سیاسی در شرایط مختلف و نسبت به موضوعات مختلف؛ عملکرد گسسته و متناقض رسانه های جمعی، در موضوع حجاب و پوشش و ضعف جدی در الگوسازی و الگودهی؛ تأکید فراوان بر چادر به عنوان تنها الگوی پوششی مقبول و غفلت از الگوهای محتمل جایگزین که با ذائقه های مختلف، گونه های شغلی متفاوت، مکان های حضور با اقتضائات متفاوت، گروه های سنی مختلف و اقلیم های فرهنگی متعدد متناسب باشد؛ ضعف آگاهی و حساسیت بیشتر مدیران از توسعه فرهنگ عفاف و حجاب و غفلت از حاکمیت ارزش های دینی و اخلاقی در مجموعه های تحت مسئولیت ایشان؛ بالا رفتن سن ازدواج؛ فراگیر شدن بی کاری و بازتاب آن در لجام گسیختگی های رفتاری؛ ضعف نظارت بر واردات محصولات فرهنگی؛ ضعف فاحش در تولید محصول فرهنگی و هنری مناسب؛ ضعف نظارت بر فرایند تولید و توزیع محصولات فرهنگی ناظر به موضوع عفاف و حجاب؛ کم توجهی به در پیش گرفتن تدابیر لازم برای تولید و توزیع اقلام مورد نیاز جامعه در موضوع حجاب (دسترسی آسان و مقرون به صرفه عموم به پارچه و لباس های منطبق با الگوهای اسلامی، حمایت از طراحان و تولید کنندگان داخلی)؛ برخورد ضعیف با ناشران ابتذال و واردکنندگان لباس های غیرمتناسب با فرهنگ عفاف و حجاب (امروزه به دلیل گسترش پدیده صنعت فرهنگ و گره خوردن موضوعات فرهنگی از جمله حجاب به منافع سوداگرانه و اقتصادی، انگیزه های بسیار زیادی برای دامن زدن به مدگرایی، تنوع زایی، مصرف زدگی، تن آرایی و لذت جویی در گستره جهان پدید آمده و کشور ما نیز تا حد زیادی از آن متأثر است)؛ مغفول ماندن سنت امر به معروف و نهی از منکر و نبود مشارکت هدایت یافته عموم در مسائل و موضوعات اجتماعی؛ ضعف مشارکت سازمان های مردم نهاد و هیئت های مذهبی در رفع بحران های اجتماعی و موضوع عفاف و حجاب؛ ضعف اهتمام حوزه های علمیه و دانشگاه ها در تأمین نیازها و ضرورت های پژوهشی و مطالعاتی این بخش؛ فقدان علوم اجتماعی بومی رشدیافته، به ویژه آن نوع علمی که فراتر از جنبه های توصیفی، تبیینی، تفسیری و توجیهی، بتواند از طریق مطالعات انتقادی و تجویزی، جامعه اسلامی را در مسیر اهداف و آرمان های متعالی اش جلو ببرد.

 

منبع:

افشار، اباذر، 1364 -رسانه ملی و نهادینه سازی فرهنگ عفاف و حجاب، قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی، 1393.

یک شنبه 18 اردیبهشت 1401  8:35 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها