سلام دوستان
هفت ساله ازدواج کردم و یک بچه پنج ساله دارم ما در یک اتاق و آشپزخانه نه چندان بزرگ در حیاط خانه همسرم زندگی میکنیم خانواده پرجمعیتی دارن و کلا چهارتا برادرند که همگی چند بچه دارند و خلاصه رفت و آمد زیاده منم از یک شهر دیگه اومدم خیلی دور نیست خانواده خودم کم جمعیته
بقیه برادرشوهرام تو یه ساختمان سه طبقه روبرمون هستن،جای اونا بزرگترو بهتره،این هفت سال به من خیلی سخت گذشته هم درآمد کم همسرم و بودن در این خانواده پر جمعیت
مادر شوهرم و پدر شوهرم اذیت نمیکنن اما عملا هرگونه استقلال رو از ما گرفتن چهار چچشمی مراقب چهارتابچشون هستن من واقعا تحمل زندگی دسته جمعی و اینکه اینطور همه به هم اشراف داشته باشن برام سخته چند ساله در تلاشم جدا شم ول به خاطر درآمد کم همسرم نمیشد الان یه کم بهتره درآمدش ولی خانواده شوهرم همون جای قبلی رو یه کم بزرگتر کردن و اصرار دارن همونجا بمونیم شوهرم هم مونده این وسط؛اونا اصلا به ماگوش نمیدن بار اولشونم نیست این کارو میکنن خیلی کنترلگر هستن برای همین همه بچه ها رو هم دور بروشون نگه داشتن بهشون گفتیم ولی بیفایده ست اونا کار خودشون رو میکنن بعضی وقتا یه حرفایی میزنن قولایی میدن که مثلا مارو خام کنن و واقعا از این دروغاشون حرصم میگیره خلاصه واقعا اونا سد راهمون هستن از شما نظر میخوام نمیدونم قهر کنم برم؟ بسازم با وضع؟البته اگه نرم باید تا چند سال دیگه اونجا بمونم که واقعا برام غیرقابل تحمله؛به نظرتون چیکار کنم چه جوری خودمو نجات بدم لطفا راهنمایی کنید😢