آثار و پيامدهاي آسيب در جامعة منتظر
مقدمه:
به طور کلي بروز آسيب، با به وجود آمدن آثار و پيامدهاي منفي و مخرّبي همراه است که باعث بروز مشکلاتي در روند کلي يک ارگانيزم ايجاد ميشود. آسيبهاي فکري و فرهنگي نيز علاوه بر دامن زدن به مشکلاتي در فرد و رشد انفرادي انسان، پيامدهاي مخربي در گسترة حيات اجتماعي در پي خواهند داشت که مطالعة آنها در شناخت ابعاد گوناگون آسيبها اهميت بسيار دارد.
اينك درصدد شناخت آثار و پيامدهاي آسيبهاي ذکر شده براي جامعة منتظر هستيم که دو گسترة فرد و جامعه منتظر را شامل ميشود؛ ازاين رو نخست به عمدهترين آسيبهاي فردي پرداخته، سپس اهم آسيبهاي اجتماعي را بررسي ميكنيم.
آسيبهاي فردي
ترس از امام و آرمانهاي او
نخستين اثر مهمي که در جريان بروز آسيبهاي محتمل براي جامعة منتظر در گسترة فردي ايجاد ميشود، به ترس از امام و آرمان و برنامه او مربوط ميشود. ترس از يک چيز به سبب کمي اطلاع از آن شکل ميگيرد و ابهام ناشي از خلأ علمي در رابطه با يک موضوع، به ترس از آن ميانجامد؛ به عبارت ديگر از آنجا که درک درستي از يک پديده حاصل نميشود، احتمالات و خيالات گوناگون امکان بروز يافته و از اين رو با در نظرگرفتن هر يک از اين احتمالات و پيشبيني وضعيتهاي ناشي از هريک از آنان، آدمي به وضعيتي خارج از کنترل خود ميرسد و در نتيجه، ميترسد.
مروري بر آسيبهاي جامعة منتظر کافي است تا اذعان کنيم پاية اصلي و اساس همه اين آسيبها به عدم درک درست موضوعات و مفاهيم اساسي در بستر آموزة مهدويت مربوط ميشود. هر يک از آسيبهايي همچون توقيت، استعجال و ادعاهاي دروغين از درک نادرست مفاهيم غيبت و ظهور ناشي ميشود و ابهام در نسبت ارادة الهي و ارادة انساني در تمام اين آسيبها بديهي به نظر ميرسد.
چنين وضعيتي باعث ميشود، چه آنها که به طور مستقيم در جريان اين آسيبها قرار گرفته و چه کساني که از بيرون نظارهگر اين آسيبها بودهاند به سبب درک نادرست و آگاهي کم از موضوعاتي که به وجود مقدس امام عصر7 مربوط ميشود، رفته رفته به ترسي پنهاني گرفتار آيند و همواره از ابهام ناشي از آسيبهاي پيشگفته رنج ببرند.
در يك آمارگيري كه از حدود هزار دختر نوجوان صورت گرفته است، بيشتر آنها شناختي بسيار مبهم و اندك از مهدويت داشتهاند. عمده مشكل آنان اين بود که آيا صحيح است وقتي امام زمان(علیه السلام) ظهور ميكند پاي اسب ايشان در خون آدمهايي كه سر آنها توسط آقا زدهشده است، فروميرود؟[1]
در چنين زمينة ابهام آلود و ترسناکي، امکان ارتباط صحيح و مستمر با امام غايب براي افراد منتظر از بين رفته و در نتيجه اصليترين اثر آسيبها در بعد فردي که به قطع ارتباط علمي و عاطفي با امام منتظَر است، بروز مييابد. نکتة حائز اهميت اين است که افراد به طور کلي با آموزة مهدويت آشنايي دارند و در جغرافيا و محيط مأنوس با چنين فرهنگي زيست ميکنند؛ اما به سبب آنکه مفاهيم و موضوعات مطرح در اين آموزه به خوبي درک نشده و مورد تبيين قرار نگرفته است، انبوهي از ابهامات و سؤالات بيپاسخ، زمينة بروز يافته و به ترس از امام منجر ميشود.
اين ترس باعث ميشود زمينة هرگونه همراهي و استقبال از برنامهها و آرمانهاي امام از بين برود. از آنجا که اين موارد به درستي فهم نشده است، در نتيجه، آثار مخربي در عمل افراد منتظر ايجاد میشود. با بررسي عکسالعملهاي مختلف و گوناگوني که در جريان نهضت امام حسين7 از سوي افراد متفاوت ابراز شد، ميتوان به عمق و گسترة اين آثار پي برد. درک نادرست و مبهم به جايگاه امام و اصول حاکم بر قيام او نه تنها باعث تنها ماندن امام و بيپاسخ ماندن دعوت او شد؛ بلکه واقعيتهاي تلخي در سطح اجتماع پديد آورد و به انحطاط اجتماعي جامعة منتظر امام انجاميد.
گریز از امام و آرمانهای او
يکي از ضروريات حيات بشري، زندگي در دنيا به عنوان بخشي از آن حيات و زندگي مستمر است. از آنجا که اسلام، حيات بشري را از دو مجموعه که به لحاظ شکلي و ظاهري از يک ديگر متمايز هستند ميداند، زندگي در دنيا و سپس معاد را در راستاي هم قرار ميدهد. تأثير و تأثر اين دو بخش، لوازمي را در باورها ايجاد ميکند و همين امر به سطح هنجارها کشيده ميشود؛ بنابراين، باورهاي ذهني و قالبهاي عمل ميبايست به گونهاي شکل گيرد که متناسب با آن باور اصولي و بنيادي باشد.
بر همين اساس، دنياگرايي به معناي دلبستگي و سرسپردگي به دنيا از آنجا که باعث فراموشي آخرت ميگردد، مذموم شناخته ميشود. اين غفلت در شکلگيري قالبهاي ذهني، تعريف ارزشها و هنجارهاي عمل مؤثر ميافتد. چنانكه در دورههاي مختلف تاريخ – به ويژه دوران زندگي معصومان:، ـ دنياگرايي برخي عناصر، تأثير زايدالوصفي در کنشهاي اجتماعي آنان داشته است که از پيمان شکني تا کفر و خروج از دين را شامل ميشد. [2]
ترس از امام در مراحل بعدي، به ايجاد دوگانگي در تمايلات و نهايتاً بروز نفرت از امام منتهي ميشود. هنگامي که افراد به وضعيت کنوني زندگي خود بسنده کرده و به كسي كه ميخواهد اين وضع زندگي را تغيير دهد، شناخت کافي ندارند، رفته رفته از اين عامل تغيير، تنفّر يافته و درصدد مقابله با آن برميخيزند.
تأکيد بر يادآوري رسالت مهم تاريخي جامعة منتظر، خود بهترين مکانيزم اجتماعي براي پيشگيري از کجرويها و دنياگراييهاي جامعة منتظر است و به عاملي تبديل خواهد شد که تنظيم رفتارها بر اساس هنجارهاي ديني و بازدارندة از کجرويهاي ديني را تضمين ميکند. اهرم پاداش و تنبيه در تنظيم زندگي روزمرة افراد، تأثير قابل توجهي دارد. [3]بر اين اساس، بروز آسيبهاي جامعة منتظر باعث ميشود که رسالت تاريخي آن تحت شعاع اثرات سوء اين آسيبها قرار گرفته و در تقابل با گرايشات دنياگرايانه، فراموش گردد.
بديهي است در يک جامعة منتظر، روابط اجتماعي نيز ميبايد بر اساس هنجارهاي انتظار صورت پذيرد تا در پرتو التزام بدانها ضمن تأمين خوشايندي و رضايت کنشگران، آنها را به سمت سعادت و کمال رهنمون شود. برخي قالبها و الگوهاي عمل با هنجارهاي ديني ناسازگار است که از منظر دين، کجروي قلمداد ميشود و به عينيتيافتن انتظار در جامعه آسيب ميرساند. ناگفته پيداست چه بسا در مواردي اين رفتارهاي نابهنجار موجبات رضايت و خوشنودي کجاندیشان را فراهم کند.
در اين خصوص، موارد متعددي وجود دارد که بعضي از آنها براي نمونه ذکر ميشود؛ از جمله دروغ و خلاف واقع سخن گفتن است که ابتداييترين اثر اجتماعي آن به خطر انداختن امنيت مخاطب است. او نميتواند به گفته و ادعاي گوينده، اعتماد و اعتقاد پيدا کند. سرپيچي از هنجار سخن گفتن (که همانا راستگويي است) موجب سلب اطمينان مخاطب نسبت به متکلم ميشود. ايمان گوينده را نشانه ميرود و آن را از ميان ميبرد. 4 از اين رو حداقل پيامدهاي مخربي که آسيبهايي از قبيل ظهور مدعيان دروغين يا توقيت و تطبيق علايم ظهور با مصاديق خاص به وجود ميآورند، ايجاد جو نا امن و نامطمئن در ميان منتظران است.
از ديگر آفتهاي دينداري، دروغ در جهتگيري کنشها است. ظاهر امر در چنين مواردي چنين است که عمل به سوي خدا جهتگيري شده است؛ اما در اصل و باطن، جهتگيري براي غير خداست که در اينصورت نيز «ريا» يعني نقطة مقابل ايمان تحقق ميپذيرد. از جمله موارد ديگر «حسد ورزيدن» به ديگران است که چه بسا حسد باعث شود اعضا در مقابل يک ديگر و در مسير راههاي زندگي، موانعي ايجاد کنند و به جاي آنكه تعامل آنها، صورت تعاون و همکاري به خود بگيرد، رنگ و بوي تخاصم و ممانعت داشته باشد. شکل پيشرفتة حسد ممکن است در کينهتوزي و دشمني، خود را نشان دهد و به ايجاد اختلاف ميان منتظران منجر شود.
به طور کلي، مواردي از کجروي که در تعاملهاي اجتماعي موجب ناديده گرفتن حقوق ديگران شود، ظلم به حساب ميآيد و اين مفهومي است که طيف گستردهاي از کنشها را شامل مي شود. ممکن است ظلم به عنوان يک عمل فردي صورت پذيرد؛ اما در اينجا مقصود، آن شکلي است که حقوق ديگران ناديده گرفته شود. خاستگاه و منشأ پيدايش همه اين آفتها و کجرويها، ناديده گرفتن الزامهاي ديني و به جاي آن، تبعيّت از هوا و هوسهاي خود است[5] که با روح انتظار تغاير دارد. چيرگي و غلبة هوا و هوسها و تمايلات شخصي، موجب ميشود اعضاي جامعة منتظر، هنجارهاي ديني را ناديده گرفته، بر اساس ميل خود راه بپيمايند که در اين صورت تنها ميبايد به بروز اختلافات و تشتّت بسيار چشم دوخت.
از ديگر پيامدهاي آسيبهاي جامعة منتظر که بر تعاملات فردي اعضاي جامعه تأثير بسزايي دارد، تفسيرهاي نادرست از کنشهاي ديگران و سوءظن به آن هاست. در صورت بروز چنين حالتي، معتقدات ديني اعضاي جامعه با آسيب روبه رو ميشود؛ زيرا بر اساس آموزههاي ديني نميتوان و نبايد تفسير نادرستي از اعمال و رفتار ديگر اعضاي جامعه داشت؛ بلکه ميبايست همواره رفتار آنان را در يک قالب و الگوي مقبول و متناسب با اخلاق و هنجارهاي ديني تفسير و تعبير كرد. اگر شخص منتظر، دچار سوءظن باشد، به ناچار کنشهاي کنشگران را بر اساس آن قالب و گرايش ذهني خود تفسير ميکند و بر اساس آن تفسير، کنش خود را به سمت آنان جهتگيري مينمايد. طبعاً در چنين فضايي ارتباطات انساني و تعاملات اعضاي جامعة منتظر از شکل هنجاري خارج شده، رنگ و بوي خصومت و ستيزهجويي، هرجومرج و… پيدا ميکند.
در همة اين موارد ناديدهگرفتن هنجارهاي ديني در تنظيم کنشهاي اجتماعي باعث ميشود انسجام و همبستگي اجتماعي اعضاي جامعة منتظر، دستخوش آسيب گردد وهمواره خصومتها، عامل اصلي و مرکزي شناخت و تفسيرکنشها وتنظيم روابط اجتماعي شود.
ترک وظايف و تکاليف انتظار
انتظار، در کليت خود به تمام ابعاد زندگي افراد منتظر مربوط ميشود؛ اما براي تحقق آن در عينيت حيات فردي منتظران، ميبايد به موانع آن نيز توجه داشت. روح منفعتطلبي و زيادهخواهي هر انساني به دنبال آن است که بايدها و نبايدها را بر اساس تمايلات خود تفسير کند. اين ويژگي در بدو امر، خصوصيت طبيعي قلمداد ميشود؛ اما وقتي با ساير موارد به صورت نظاموار در نظر گرفته ميشود، به دليل آسيب يا آسيبهايي که به ساير بخشها وارد ميکند، نيازمند کنترل و جهتدهي است.
از اين رو بايد متذکر شد که در انجام الزامات و هنجارهاي ديني نبايد خود را آزاد دانست و در انجام تکاليف و فرايض، با سستي و تساهل و يا ناديده گرفتن و تسامح برخورد كرد؛ بلکه ميبايد آنچه از ناحية دين به عنوان باورها، ارزشها و هنجارها و مناسک ديني آمده است، تمام و كمال صورت پذيرد؛ و گرنه تسامح وتساهل در اين تکاليف، موجب آسيب به ساير بخشها ميشود؛ از اين رو مهمترين پيامد بروز آسيب در جامعة منتظر، بيتوجهي به تکاليف انتظار و بايستههاي حيات منتظرانه است.
هر چند مواردي که امکان چشمپوشي و آسانگيري در آنها وجود داشته، توسط خود دين، پيشبيني شده است و به همين علت، دين «سمحة و سهلة» ميشود؛ اما اين ويژگي نبايد بهانهاي شود براي آنکه منتظران به حداقلها در ظرف ذهن و عين رضايت دهند. چنانكه رضايت به حداقلها، موجب چشمپوشي از تکاليف انتظار و در نتيجه، غفلت از فلسفة انتظار ميشود.
اين فرمانبرداري، طيف گستردهاي از تکاليف انتظار را در بر ميگيرد. از آسانترين آن، که تلاش در جهت کسب معرفت و آگاهي ديني است شروع شده و تا دشوارترين آنها، که تلاش عملي در جهت عينيت بخشيدن به انتظار در حيات فردي و اجتماعي است را پوشش ميدهد.
آسيبهاي اجتماعي
نااميدي افراد جامعه
عمدهترين پيامد اجتماعي که از آسيبهاي جامعة منتظر ناشي ميشود، به نااميدي افراد جامعه و سرخوردگي رفتاري و ترديد فکري آنان مربوط ميشود. بروز هر يک از آسيبهاي جامعة منتظر که ذکرشان گذشت و نيز تکرار بروز آنها سبب ميشود رفتهرفته در موضوعات و گزارههايي که به اين آسيبها مرتبط است، دچار ابهام و ترديد شده، از لحاظ رفتاري نيز نسبت به اين موارد بيتفاوت گردند.
اين وضعيت، به نوعي به نااميدي اجتماعي دامن ميزند که امکان هرگونه اصلاح و رشد را از ميان برده و از معاضدت و تعامل افراد جامعة منتظر در راستاي انجام وظايف و تکاليف خود ميکاهد. اين وضعيت، باعث بروز بحرانها و انحرافات فکري و عملي خاصي ميشود که همچون گذشته تاريخ، [6] خطر وقوع آنها محتمل است.
نااميدي و بيتفاوتي جامعة منتظر، مهمترين اثر خود را در ترک وظيفة امر به معروف و نهي از منکر نشان خواهد داد. از آنجا که همة افراد جامعة منتظر، در انتقال و آموزش صريح يا پنهان ارزشها و هنجارها و نيز نظارت بر التزام يا تخطي از آنها نقش به سزايي دارند و همين امر موجب بقاي باورهاي فرهنگي و در نتيجه حفظ وحدت و انسجام جامعة منتظر ميشود، پرداختن به امر به معروف و نهي از منکر که لازم و ملزوم يک ديگر به حساب آمده و توأم با هم اثربخش هستند، اهميت مييابد. در ادبيات ديني و در کلام معصومان: اين دو فرآيند اجتماعي ـ ديني امر به معروف و نهي از منکر شناخته و معرفي ميشود و اگر اين دو در ساختار اجتماعي، از جايگاه خود برخوردار نباشد، پيامدهاي ناگواري به دنبال خواهد داشت؛ به همين دليل حضرت علي(علیه السلام) اعلان خطر كرده، چنين تذکر ميدهد:مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغيير دهندهاي پيدا ميشود و نه بازدارندهاي به چشم ميخورد. آيا با اين وضع ميخواهيد در دار قدس خدا و جوار رحمتش قرار گيريد و عزيزترين اوليائش باشيد؟ هيهات! خداي را دربارة بهشت جاويدانش نميتوان فريفت و هيچ کس قادر به جلب رضايتش نيست، مگر با اطاعت از او. خداوند، امر كنندگان به معروف را که خود ترک کننده معروفند و نيز نهيکنندگان منکر را که خود مرتکب آن ميشوند، لعنت ميکند. [7]
ويژگي يک جامعة پويا آن است که در سلسله مراتب طولي باورها و عقايد تا هنجارها و عمل، روش يکساني داشته باشند. عملها منطبق با اجزاي نظام فرهنگي و نظام فرهنگي پاسخگوي نيازهاي جامعه باشد. اين همگوني باعث ميشود در ذهن اعضاي جامعه ايستارهاي ارزشي، تحقق عيني به خود ببيند و در مقام عمل، التزام بدانها مشاهده گردد. حال اگر جامعهاي دستخوش عدم تعادل شد، ميان اين دو لايه، ناهمگوني وتعارض پديدار ميشود و باورها، در مسيري ره ميپيمايد و عمل، در سويي ديگر. اين فرايند در کلام ديگري از اميرمؤمنان علي(علیه السلام) آمده است:
اي مؤمنان! هر کس ظلم و ستمي را مشاهده کند يا کار زشتي که مردم را به سوي آن ميخوانند، اگر تنها به قلبش آن را انکار کند، سلامت را اختيار کرده است و گناهي بر او نيست و آن کس که با زبان و بيان آن را مردود شمارد، مقامش برتر از گروه نخست است و آن کس که با شمشير براي بزرگداشت نام خدا و سرنگوني ظالمان به مبارزه برخيزد، او به راه هدايت راه يافته و بر جادة حقيقي گام گذارده و نور يقين در قلبش تابيده است. [8]
در اين کلام به هر دو مکانيزم نظارت اجتماعي غيررسمي و کنترل اجتماعي رسمي اشاره شده است. پايان کلام ايشان، بيانگر اين واقعيت است که اين نظارت، ضامن سلامت، سعادت و تعادل جامعه و اعضاي آن خواهد شد. چنين مکانيزمي دقيقاً درباره جامعة منتظر صدق ميکند و لزوم عمل به تکاليف اجتماعي انتظار را بيش از پيش تأکيد ميکند. اجراي امربه معروف و نهي از منکر در جامعة منتظر، حاکميت انتظار در آن جامعه را تقويت كرده، مانع آسيب آن ميشود.
عدم پيروي از فقها و دانشمندان
ناگفته پيدا است دغدغة هر مسلمان متعهدي، راهنمايي بشر و نوع انسانها به سوي فلاح، رستگاري و سعادت است. اين وظيفه، در خصوص حفظ ايمان مسلمانان، دو چندان ميشود؛ چرا که عالمان و متفکران مسلمان، خود را مسؤول دينداري مسلمانان ميدانند و هر آنچه که به دينداري آنها، خواه در ذهن و خواه در عين، آسيب برساند را آفت دانسته، با آن به مبارزه بر ميخيزند. تلاش خستگيناپذير و مجاهدت تاريخي فقها و علماي شيعه در طول عصر غيبت، گوياي اين حقيقت است که همواره دفاع از کيان مذهب و راهبري جامعة منتظر شيعه در خط مستقيم امامت و حفظ حدود فکري و واقعي آن در رأس فعاليتهاي علمي و عملي ايشان بوده است.
با توجه به پيشبينيهاي پيامبر از آيندة جامعة اسلامي و ايمان آوردن آيندگان به آرمانهاي والاي اسلام و توجه دادن به امامت دوازده امام پس از او و غيبت طولاني دوازدهمين امام ناچار براي تضمين تداوم رهبري اسلامي ـ در عصر غيبت کبرا ـ بايد براي امام غايب جايگزين و قائم مقامي باشد تا کمال، جامعيت و جاودانگي اسلام به خطر نيفتند؛ بنابراين رهبري در عصر غيبت امام معصوم، اصلي منطقي و معقول و نهادي عقلاني و بسيار ضروري و هماهنگ با اصول اولية اسلام است.
مرجعيّت فقيه با کفايت و جامع شرايط، بهترين فرض ممکن در صورت غيبت امام معصوم است؛ به همين دليل نهاد مرجعيّت در متن تعليمات دين مطرح بوده تا مشکل و معضل جامعة منتظر را در عصر غيبت تا حدود زيادي برطرف كنند. شيعه، به برکت چنين نهادي در طول تاريخ پرپيچ و خم و با بدترين شرايط اجتماعي و حکومتي در بهترين وضعيت فکري، علمي و سياسي قرار داشته است.
آية مبارکة «تفقّه و انذار»[9] و آية «سؤال از اهل ذکر»[10] خط کلي شريعت را در فهم و فراگيري احکام دين از متخصصان مطرح نموده و آية حکومت دين توسط انبياء و اوصياء «ربّانيون و احبار» (علما و دانشمندان)[11] مرجعيّت سياسي خط علم و فقاهت را که در پيامبر و امامان و فقهاي جامع شرايط متبلور ميباشد، تشريع و تقنين كرده است. روايات وارد شده از پيامبر نيز علما را وارثان انبيا دانسته و فقها را امانتداران پيامبران و حاکمان بر مردم و اميران قرار داده است.
همچنين روايات معصومان لزوم تقليد از فقها و مرجعيّت علمي و ديني آنان را ياد کرده و آنان را حاکم و حجت مردم قرار داده است. نهاد وکالت و نيابت در عصر«غيبت صغرا»، فعالترين و مهمترين نهاد متصل به نهاد امامت امام معصوم بوده، حلقه وصل ميان عصر حضور و عصر غيبت به شمار ميرود. توقيع مهم امام عصر7 دربارة رجوع به علما و راويان حديث اهل بيت هم، لزوم پيوند با فقها و دانشمندان را بيش از پيش تأکيد ميکند. [12]
با اين وجود، آنچه سبب ميشود ميان اين رکن و حصن عظيم و مردمان جامعة منتظر فاصله افتد، به آسيبهاي فکري و رفتاري و آثار برآمده از آنها مربوط ميشود که دامنگير جامعة منتظر شده است. عوامل انحراف ذهني، گاه به موضوعات برميگردد؛ زيرا ممکن است برخي مجموعههاي معرفتي باعث کجروي ذهني شود و گاه به روشها بر ميگردد؛ چه آنكه ممکن است يک مجموعة معرفتي خود، زمينة سعادت باشد؛ اما اگر از روش خاص آن علم به فراگيري پرداخته نشود آفاتي را به دنبال خواهد داشت.
مهمترين نقش عالمان و دانشمندان آن است که در علمآموزي، فعالانه برخورد كرده، حضور جدي داشته باشند. وقتي فضاي روابط انساني ميان عالم و دانشمند و پرسشگر و دانشجو، جايگاه خود را بيابد، علمآموزي فراگير ميشود و ميل به پرسشگري از دانشمندان تقويت ميشود و اين امر، تضمينگر شيوع بصيرت ديني درباره انتظار و رسالت تاريخي جامعة منتظر خواهد بود؛ اما اگر اخلاق و هنجارهاي حاکم رعايت نشود، دانشجويان و طالبان علم به سراغ اهل علم نميآيند و در اين صورت است که نيازمندان علمي با مجهولات خود باقي ميمانند و جهل و ناداني بر آنها چيره ميشود. دوري از فقها و دانشمندان که از آثار اجتماعي آسيبهاي جامعة منتظر محسوب ميشود، خود زمينهساز بروز مسايل و مشکلات بيشمار ديگري خواهد شد.
حال اگر اين مجهولات مربوط به حوزة دين باشد، تأثير آن دو چندان ميشود؛ زيرا مردمان جامعة منتظر نميتوانند رفتارهاي خود را با هنجارهاي ديني مطابق سازند و افراد جامعه، همنوا با دين شوند. اصولا در اين وضعيت، مردمان، از هنجارهاي ديني، اطلاعات لازم و کافي ندارند تا رفتارهاي خود را با آن همنوا سازند و از اين خطرناکتر وقتي است که همين پرسشگران به جاي مراجعه به دانشمندان و اهل علم متخصص و با کفايت، به کساني که صلاحيت لازم را ندارند، روي آورند و همين امر باعث پيدايش هرج و مرجها شده، دين آنها به مخاطره ميافتد.
گسست ميان نسلهاي تشيع
با آغاز غمانگيز عصر غيبت، جامعه شيعيان وارد دوره جديدي از حيات تاريخي خود شد. اين مرحله نه تنها شرايط خاص خود را دارا بوده که اساساً طريق هدايت الهي در آن نيز در مقايسه با ادوار پيشين متفاوت است. جريان هدايت الهي در قالب حجتهاي خداوند، اين بار به صورت طولي گسترش يافته و همزمان با مديريت امام عصر(علیه السلام) ، فقها به عنوان مرجع و ملجأ جامعة شيعه وارد عمل شدند. اين رويه تا بدان جا ادامه يافت که بررسي حيات تاريخي تشيع در عصر غيبت، به دليل پيوند محکم جريان مرجعيّت با واقعيتهاي زندگي شيعيان، در گرو شناخت مراحل تکامل مرجعيّت شيعه است.
جريان مرجعيّت، علاوه بر حفظ علوم و معارف مبنايي جامعة منتظر به عنوان نخ تسبيحي عمل ميکند که نسلهاي تشيع را در مسيري واحد نگهداشته و به پيش ميبرد. در واقع آنچه باعث شده تا تشيع از اقليت در آمده، برابر انبوه فشارهاي سياسي و اجتماعي و حتي مذهبي سربلند باشد، وجود عنصري هميشگي و مستمر به نام مرجعيّت است که البته در زمانهاي مختلف، بسته به نيازها و شرايط هر دوره، در چهرههاي متفاوت به ظهور رسيده است.
به عبارت ديگر، آنچه خط انتظار و حيات تاريخي جامعة منتظر را برابر آشوبها و تحولات بيشمار حفظ کرده و بر صراط نجات محکم نگاه داشته است، وجود نهاد فقاهت و مرجعيت است؛ علاوه بر اين، مطالعه جريان مرجعيت و رهبري در عصر غيبت، گوياي شرايط هر دوره از تاريخ تشيع است؛ از اين رو مرجعيّت شيعه، آينهدار حيات جامعة منتظر در طول تاريخ به حساب ميآيد.
در عصر غيبت کبرا با توجه به شرايط عيني جامعه اسلامي و جامعة شيعه و با توجه به اهداف کلي دين و امکانات و تجربيات فقها و مراجع، ميتوانيم براي نهاد مرجعيّت مراحلي را ترسيم نماييم که در اين مراحل حرکت بالنده اين نهاد مجسم ميشود. با توجه به اهداف حرکتي و انقلابي دين و شيوههاي مبارزه براي رسيدن به حاکميت دين، سه مقطع تاريخي مورد توجه مورخان براي نهاد مرجعيّت بوده و ميباشد. [13]
در مرحله نخست، پنهانکاري در زمينه ارتباط ديني و سياسي پيش از شروع غيبت کبرا آغاز ميگردد و به تناسب شرايط سياسي هر منطقه، درجه«تقيه» تنظيم گشته و رابطه مردم با فقها و مراجع خود، تحقق مييابد. دولتهاي انقلابي شيعي در اين دوره، زمينه را براي ظهور ـ البته به تناسب قدرت و فضاي جغرافيايي آن دولت ـ مهيا كردند. در مرحله دوم، تلاش براي تصدي حکومت شکل ميگيرد که با توجه به اينکه فقها، خود زمام امور را مستقيماً به دست نگرفته بودند، تلاش فوق تشخص نمييابد. در مرحله سوم و هنگام تصدي حکومت که با آغاز قرن پانزدهم و به طور مشخص در قالب انقلاب اسلامي در ايران شروع ميشود، با توجه به تجربيات تلخ گذشته که فقها به ديگران اعتماد ميكردند و به تدريج دولت و حاکمان، دچار انحراف فکري يا عملي ميشدند و به فساد قدرت کشيده ميشدند و زمام امور را از کف ميدادند، یک فقیه جامع الشرایط، خود مسؤولیت مستقیم ولایت و رهبری سیاسی را بر دوش میگیرد.
رابطه شيعيان با نهاد مرجعيت در طول تاريخ عصر غيبت نيز سير تکاملي خود را يافته است. در نخستين مراحل، اين ارتباط به صورت فردي و مستقيم مردم با مراجع در حد استفتاء و افتاء بود که تا زمان علامه حلي(رحمه الله علیه) ادامه يافت. تشکيلاتي شدن دستگاه مرجعيت و ارتباط مردم توسط وکلاي مرجع با او و تقسيم وکلا بر مناطق مختلف، گام دوم ارتباط تاريخي مردم با مرجعيت را رقم زد. در مراحل بعدي که تا ورود استعمار ادامه يافت، مرجعيت متمرکز شد و جامعة بزرگ شيعي، رهبر بزرگ خود در نهضت انتظار را در قالب مرجع وقت ميشناخت. پس از اين دوره است که با ورود مراجع به سياست و مبارزه با استعمار خارجي و استبداد داخلي و حرکت به سوي حاکميت اسلام در صحنة زندگي و در سطح سياسي و بينالمللي، دور تازة ارتباطات جامعة منتظر شکل ميگيرد.
اين پيشينة پرافتخار و طولاني که به عنوان دسترنج تاريخي جامعة منتظر در عصر غيبت شکل گرفته است، نيازمند ارائه و انتقال به نسلهاي آينده تشيع بوده که در اين ميان بروز آسيبهاي ذکر شده براي جامعة منتظر، مانع اين رخداد مهم ميشود. دامن زدن و گرفتار آمدن جامعه منتظر در آسيبهاي فکري و رفتاري، سبب ميگردد ارتباط آن با سنت، از بين رفته و امکان برقراري ارتباط با نسلهاي گذشته از ميان برود. در چنين زمينهاي است که رسالت تاريخي جامعة منتظر تحت تأثير واقع شده، در آرمان نهايي آن، ابهامات و سستيهايي به ظهور ميرسد.
نتیجه:
از اين رو يکي از مهمترين آثار و پيامدهاي بروز آسيب در جامعة منتظر را ميبايست در ايجاد گسست ميان نسلهاي تاريخي تشيع جست و جو کرده و براي بررسي و مطالعه گسترة اين پيامدها و راههاي مقابله با آن تلاش کرد.
پی نوشت ها:
[1].فصلنامه تخصصي انتظار، شماره 12
[2].ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه3، ص49.
[3].رواياتي که در فضيلت منتظران وارده شده است
[4].نهجالبلاغه، خطبه86، ص116.
[5].نهجالبلاغه، کلام50، ص88.
[6].كافي، ج1، ص369.
[7].نهجالبلاغه، ص188.
[8].همان، ص542.
[9]. سورة توبه (9): 122
[10]. سورة انبیاء (21): 7
[11]. سوره مائده (5): 44
[12].وسائلالشيعة، ج27، ص141.
[13].ر.ک: تاريخ عصر غيبت، فصل هشتم
برگرفته از کتاب آسیب شناسی جامعه منتظر