سیمای حضرت ابوالفضل(ع) در کتب اهل سنت
نهضت عاشورا و وقایع کربلا در بسیاری از کتب معتبر و مرجع اهل سنت با ذکر جزئیات به رشته تحریر درآمده است. با توجه به کار مطالعاتی انجام شده درباره جایگاه ابوالفضل العباس(ع) در کتب اهل تسنن، باید گفت وقایع عاشورا در منابع اهل سنت در سطحی بالا آمده است؛ از جمله در تاریخ طبری از محمد بن جریر طبری (قرن سوم ه.ق) و تاریخ کامل از عز الدین ابن اثیر (قرن سیزدهم ه.ق) و البته سایر اندیشه وران و محدثان نیز به فراخور زمینه علمی و کاری شان به این مهم پرداخته اند. مردم عادی و توده جامعه نیز بسته به شرایط زمان و مکانی و نقش حکام قبلی و فعلی دیدگاهشان متفاوت بوده است.
1.لقب سقا در کتب اهل سنت
خوارزمی در مقتل الحسین می گوید:
امام حسین(ع) وقتی دید آب در خیمه ها نیست، برادرش عباس(ع) را به فرماندهی سی سواره و ده پیاده مأمور کرد که آب بیاورند. جنگ بین عباس(ع) و سربازان عمرو بن حجاج بالا گرفت و یاران امام، افراد دشمن را به هلاکت رساندند و با بیست مشک پر از آب به خیمه ها برگشتند و از این جا بود که حضرت عباس(ع) را سقا لقب دادند. (خوارزمی: 2/39)
زبیری می نویسد:
عبّاس، فرزند علی(ع) را سقّا می نامند و کنیه اش را ابوقِربَه (صاحب مَشک) می دانند. او در کربلا، همراه حسین(ع) بود. حسین، تشنه شد. عبّاس، مَشکی برگرفت و برادران تنی اش، پسران علی(ع) - عثمان، جعفر و عبد اللّه - در پی او رفتند. برادرانش، پیش از او کشته شدند و او، مَشک پُر از آب را برای حسین برد و حسین، از آن نوشید. سپس عبّاس بن علی، پس از برادرانش و با حسین، کُشته شد. (زبیری، 1422: 102)
دینوری نیز آورده است:
هنگامی که عبّاس بن علی(ع) شرایط تشنگی را دید، به برادرانش عبداللّه، جعفر و عثمان، پسران علی - که بر او و پسرانش درود باد - و مادر همگی آنها اُمّ البنین(ع) عامِری از آل وحید بود، گفت: «پیش قدم شوید - فدایتان شوم - و از سَرورتان حمایت کنید تا به پای او جان دهید». آنان، همگی پیش قدم شدند و پیش روی حسین(ع) با سر و گلوی خود، از او محافظت کردند. هانی بن ثُوَیب حَضرَمی، به عبداللّه بن علی، حمله بُرد و او را کُشت. سپس به برادرش جعفر بن علی حمله بُرد و او را نیز کُشت. و یزید اَصبحی نیز عثمان بن علی را با تیر زد و کُشت. سپس به سوی او رفت و سرش را جدا کرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت: به من، پاداش بده! عمر گفت: برو از امیرت - عبیداللّه بن زیاد - بگیر! عبّاس بن علی(ع) باقی ماند و پیشِ روی حسین می جنگید و هر کجا حسین(ع) می رفت، همراهش می رفت تا آن که شهید شد. (دینوری، 1346: 1346)
2-. لقب باب الحوائج و اهل سنت
محمد بن جریر طبری می گوید:
در روز عاشورا اصحاب باوفای امام حسین(ع) در دفاع از حریم دین به قلب لشکر کوفه می تاختند و هرگاه کار بر یکی از آنها دشوار می شد و در حلقه محاصره دشمن گرفتار می آمدند، این عباس(ع) بود که در نجات او و رفع گرفتاری اش تن به خطر می داد و لشکر کوفه را تار و مار می کرد. به سبب همین فضیلت بود که شهادتش بر حسین(ع) سخت گران آمد و هنگامی که او را در خون افتاده دید فرمود: هم اکنون کمرم شکست؛ عباس جان! با کشته شدن تو بیچاره شدم. (طبری، 1395: 78)
عمان سامانی شاعر چیره دست قرن سیزدهم هجری قمری درباره کمال همت حضرت عباس(ع) و نهایت قابلیت آن زبدۀ ناس(ع) بر مشرب اهل عرفان گوید:
نیست صاحب همتی در نشأتین
هم قدم عباس را بعد از حسین
در هواداری آن شاه الست
جمله را یک دست بود او را دو دست
آن، قوی پشت خدابینان به او
وآن، مشوش حال بی دینان از او
موسی توحید را هارون عهد
از مریدان جمله کامل تر به جهد
طالبان راه حق را بد دلیل
رهنمای جمله بر شاه جلیل
می گرفتی از شط توحید آب
تشنگان را می رساندی با شتاب
روز عاشورا به چشم پر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوی تشنه کامان ره سپر
تیرباران بلا را شد سپر
بس فروبارید بر وی تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک ریز
تا قیامت تشنه کامان ثواب
می خورند از چشمۀ آن مشک، آب
تشنۀ آبش حریفان سر به سر
خود ز مجموع حریفان تشنه تر
3. بصیرت و شجاعت ابوالفضل(ع) به نقل از اهل سنت
ابن اثیر در تاریخ کامل آورده است:
شب پنج شنبه، نه روز گذشته از محرم، اکتبر 680 میلادی، شمر بن ذی الجوشن آمد و عباس بن علی( و برادرانش را فرخواند. ایشان به سوی او بیرون رفتند. گفت: ای خواهر زادگان من! شما آسوده اید و زینهار دارید. عباس(ع) و برادرانش گفتند: خدا تو را با زینهارت نفرین کناد! اگر دایی ما هستی، چرا ما را زینهار می دهی و زینهار از پسر پیامبر خدا(ص) دریغ می داری؟ (ابن اثیر، 1372: 5/2230)
بلاذری - از بزرگان اهل تسنن - می نویسد:
غروب روز نهم بود. شمر بن ذی الجوشن به کنار اردوگاه حسین(ع) رفت و فریاد زد: خواهرزادگان من کجایند؟ شمر، عباس(ع) و برادران مادری اش را که نسبتی دور با ام البنین ( داشتند منظور داشت.او عباس(ع) و عبدالله و عثمان و جعفر را می طلبید، ولی آنها حاضر نبودند با وی سخن بگویند. حسین(ع) فرمود: هرچند شمر فاسق است، اما پاسخش را بدهید که دایی شماست! فرزندان ام البنین(ع) پرسیدند: چه می خواهی؟ گفت: ای خواهرزادگان من! شما در امانید. اطاعت یزید بن معاویه را بپذیرید و خود را با برادرتان حسین(ع) به کشتن ندهید! عباس(ع) فرمود: دو دستت بریده باد ای شمر! لعنت بر تو و امانی که آورده ای. ای دشمن خدا! از ما می خواهی از برادر خود حسین(ع) فرزند فاطمه(ع) دست برداریم و به طاعت لعنت شدگان گردن نهیم؟ (بلاذری، 1368: 167)
طبری می گوید:
شب دهم محرم نزدیک مغرب حسین بن علی(ع) اصحاب خود را جمع کرد و خطبه ای خواند و فرمود: اکنون شب است و تاریکی همه جا را مستطور نموده؛ بیایید و هر کدام دست یکی از کودکان مرا بگیرید و از این جا بروید. این قوم جز با من با کسی کاری ندارند. طبری می گوید: قبل از همه و نخستین کسی که اعلام وفاداری کرد، عباس(ع) پسر امیرالمؤمنین علی( بود و چنین سخن گفت: چرا چنین کنیم؟ برای این که بعد از شما زنده بمانیم؟ خدا آن روز را نیاورد. سپس دیگران به پیروی عباس(ع) در یاری امامشان، سخنانی بر زبان راندند. (طبری، 1395: 79)
ابن شهرآشوب نوشته است:
عباس(ع) سقا، قمر بنی هاشم و علمدار حسین (ع) و بزرگ ترین برادرانش بود. در پی آب بیرون آمد بر او حمله کردند او هم بر آنان تاخت، در حالی که می گفت: هرگز از مرگ نمی ترسم. آن گاه که مرگ فراز آید، جانم به فدای جان پاک مصطفای پاک باد! من عباسم که ساقی ام و هنگام نبرد، هراسی از شر ندارم. سپس دشمن را پراکنده ساخت. (مازندارانی، 1379: 84)
در پایان با کلام خوارزمی در مقتل الحسین(ع) این قسمت بحث را به پایان می بریم که گفت:
عباس بن علی (ع) - که مادرش ام البنین(ع) است و سقای سپاه امام حسین(ع) بود - از لشکر امام بیرون آمد و به سوی لشکر عمر سعد حمله ور شد، در حالی که می گفت: به خدای عزیز و بزرگ سوگند خورده ام و به حجون و زمزم و حطیم و مسجد الحرام، صادقانه قسم یاد کرده ام که امروز به خون خویش رنگین شوم، در راه حسین(ع) که صاحب افتخارات دیرین و پیشوای اهل فضیلت و کرامت است. عباس(ع) پیوسته می جنگید تا آن که گروهی از لشکر ستمکار او را شهید ساختند. (خوارزمی، 1423: 2/29)
تحلیل و بررسی
اولین اسناد مکتوب و مستند تاریخی قرون اول و دوم هجری قمری، گواهی می دهند که عزاداری اهل سنت و شیعیان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوسته است. طبری داستان عبور خاندان امام حسین توسط لشکریان یزید از مسیر قتلگاه را یادآور شده و ذکر مصیبت حسین(ع) را که توسط خواهرش زینب ( هنگام دیدن پیکر غرقه به خون و بی سر برادر بر زبان آورده شده است، این گونه گزارش می کند:
ای رسول خدا، درود فرشتگان آسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده، با خون خود آغشته گردیده و اعضایش قطعه قطعه شده است. ای رسول خدا! دخترانت اسیر شده اند و اولادت از دم تیغ گذرانده شده اند که بر پیکرشان باد می وزد.
وی در ادامه می افزاید: «با این جملات و کلماتی که زینب ادا کرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند» (طبری، 1389: 5/455-456).
طبری همچنین از عزاداری در منزل یکی از دشمنان معروف امام حسین(ع) به نام خولی بن یزید ازدی یاد می کند که سر امام را از عمرسعد تحویل گرفت و برای بشارت به عبیدالله بن زیاد و گرفتن پاداش، پیش از دیگران به سوی کوفه حرکت کرد و پس از آن که با درِ بستۀ دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارک را در تنور یا صندوقچه ای پنهان داشت. زن حضرمیۀ او پس از اطلاع، برای مظلومیت امام حسین(ع) سخت گریست و منزل را ترک گفت. (همو: 456)
مهم ترین دانشمند اسلامی که روایات متعدد انقلاب عظیم کربلا را از یکی از گزارشگران معروف به نام لوط بن یحیی معروف به ابومخنف ازدی (م157ق) نقل کرده و در این نقل تا میزان تحسین برانگیزی رعایت امانت و صداقت را نموده، محمد بن جریر طبری (224 - 310ق) است. طبری تنها به نقل رویدادهای حادثه کربلا از زبان ابومخنف اکتفا نمی کند، بلکه به داستان اسارت اهل بیت(ع) و رویدادهای کوفه و عزاداری مردم در مجالس عبیدالله زیاد و سپس شام می پردازد و از تداوم کینه جویی و جسارت یزید بن معاویه به سرِ بریدۀ امام حسین ( و تنفر برخی از اطرافیان و سوگواری عده ای از مردم شام و همدردی آنان با اهل بیت(ع) خبر می دهد (طبری، 1389: 5/ 456).
پس از طبری، این شیوه توسط سایر مورخان اهل سنت پی گیری شد که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
آنان گاهی قصه گویان در کنار مرقد امام حسین(ع) می آمدند و مصائب او را به زبان قصه می گفتند. (جاحظ، 1366: 179)
مسیری که طبری در اهتمام به کتابت و احیای روایت انقلاب حسینی گشود، توسط مورخان پس از وی ادامه یافت و در قرن ششم، شعبه جدیدی در تاریخ اسلام با نام «مقتل نگاری» به وجود آمد که برخی دانشمندان اهل سنت به گونه ای مستقل بدین مهم پرداختند. از جمله این گروه می توان به ابوالمؤید خوارزمی (م568ق) اشاره کرد. او درباره رخداد عاشورا، اثر ارزشمندی پدید آورد که به مقتل خوارزمی شهرت یافت و مورد اعتماد عالمان عامه و خاصه قرار گرفت. افزون بر وی، مورخان نامی اهل سنت همچون ابن اثیر در الکامل فی التاریخ، ابوالفرج ابن جوزی در المنتظم و همو در الرد علی المتعصب العنید لمن ذم من لعن الیزید و سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، روشنگرانه به حادثه عاشورا و عزاداری شهادت امام حسین(ع) و یارانش پرداختند و گزارش های پیشینیان اهل سنت، از جمله طبری، را نه تنها حفظ نمودند، بلکه بر تکمیل و تفصیل آن همت گماشتند.
شرح شهامت و شهادت حضرت عباس بن علی(ع) در ماجرای عاشورا و جایگاه بی نظیر ایشان در بسیاری از مقاتل و متون تاریخی اهل تسنن به طور مبسوط بیان شده است. در همه مقاتل اهل سنت همچون مقتل خوارزمی، مقتل الحسین ابو مخنف لوط بن یحیی ازدی، مقتل ابی الاحرار از عباس فرحانی و مقتل الحسین تألیف عبدالرزاق موسوی مقرم و بسیاری از مورخان آنان - که ذکرشان در بالا آمد - شرح فداکاری ها و جانفشانی های ابوالفضل العباس(ع) همسو و همنوا با آن چه مقتل نویسان شیعه بیان داشته است آمده است. اندیشه وران و آزاد اندیشان اهل سنت، همچنین بسیاری از القاب و کمالات ابوالفضل(ع) را تکریم و تعظیم داشته اند و همان طور که در مباحث بالا آمد، مطالبی متقن و محکم در این باره نگاشته اند.
به طور کلی آن چه درباره کربلا و قیام حسینی و همسویی و همدردی با این واقعه عظیم و شرح کمالات و مناقب حضرت سیدالشهدا و اصحاب امام حسین(ع) در متون اهل سنت آمده، اگر بیشتر از متون شیعی نباشد، کمتر از آن نیست و ابراز علاقه و حب اهل بیت در میان اقشار مختلف آنان امری بدیهی و روشن به شمار می آید.
تحلیل اعتقادی گزیده هایی از زیارت نامه حضرت عباس(ع)
متن زیارت نامه
حدَّثَنِی أَبو عَبْدِ الرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَسْکرِیُّ بِالْعَسْکرِ عَنِ الْحَسَنِ بنِ علِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مهْزِیَارَ عنْ محَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مرْوَانَ عنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) إِذَا أَرَدْتَ زِیَارَةَ قَبْرِ الْعَبَّاسِ بنِ علِیٍّ (علیه السلام) وَ هُوَ عَلَی شطِّ الْفرَاتِ بِحِذَاءِ الْحائِرِ [الْحیْرِ] فقِفْ عَلَی بَابِ السَّقِیفَةِ وَ قُلْ:
سَلَامُ اللَّه وَ سلَامُ مَلَائِکتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الزَّاکیَاتِ الطَّیِّبَاتِ فیمَا تغْتَدِی وَ تَرُوحُ عَلَیْک یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمؤْمِنِینَ. أَشْهَدُ لَک بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفاءِ وَ النصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمنْتَجَبِ وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ.فَجَزَاک اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عنِ الْحسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ص أَفْضَلَ الْجَزَاءِ بِمَا صبَرْتَ وَ احتَسَبْتَ وَ أَعنْتَ- فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ لَعنَ اللَّه مَنْ قَتَلَک وَ لَعَنَ اللَّه منْ جَهِلَ حَقَّک وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِک وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَیْنَک وَ بَیْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ أَشْهَدُ أَنک قتِلْتَ مَظْلُوماً وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَکمْ ما وَعدَکمْ جِئْتُک یا ابنَ أَمیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَافِداً إِلَیْکمْ وَ قلْبِی مُسَلِّمٌ لَکمْ وَ أَنَا لَکمْ تَابِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکمْ مُعَدَّةٌ - حَتَّی یَحْکمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکمِینَ فمَعَکمْ معَکمْ لَا مَعَ عَدُوِّکمْ إِنِّی بِکمْ وَ بِإِیَابِکمْ منَ الْمؤْمِنِینَ وَ بمَنْ خالَفَکمْ وَ قتَلَکمْ مِنَ الْکافِرِینَ قتَلَ اللَّه أُمَّةً قَتَلَتْکمْ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ- ثُمَّ ادْخُلْ وَ انْکبَّ عَلَی الْقَبْرِ وَ قُلِ: السَّلَامُ عَلَیْک أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- الْمطِیعُ لِلَّه وَ لِرَسولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) السلَامُ علَیْک وَ رَحمَةُ اللَّه وَ برَکاتُهُ وَ رِضوَانُهُ وَ عَلَی رُوحِک وَ بَدَنِک أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّک مَضَیْتَ عَلَی مَا مَضَی عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ- الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِهِ الذَّابونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاک اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ- وَ أَکثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَی جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَی بِبَیْعَتِهِ- وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلَاةَ أَمْرِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّک قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ وَ أَعْطَیْتَ غَایَةَ الْمجْهُودِ فبَعَثَک اللَّهُ فِی الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَک مَعَ أَرْوَاحِ الشُّهَدَاءِ وَ أَعْطَاک مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا- وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِکرَک فِی عِلِّیِّینَ وَ حَشَرَک مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفِیقاً أَشْهَدُ أَنَّک لَم تهِنْ وَ لَمْ تَنْکلْ وَ أَنَّک مَضَیْتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِک- مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَک وَ بَیْنَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ فِی مَنَازِلِ الْمُخْبِتِینَ فَإِنَّهُ أَرْحمُ الرَّاحمِینَ(ابن قولویه، 1356: 256).
ترجمه متن زیارت نامه
سلام خدا و سلام فرشتگان مقرّبش و پیامبران مرسلش و بندگان شایسته اش و همه شهیدان و صدّیقان و درودهای پاک و پاکیزه در آنچه می آید و می رود بر تو باد ای فرزند امیرمؤمنان. شهادت می دهم برای حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا و خیرخواهی، برای یادگار پیامبر مرسل (درود خدا بر او و خاندانش باد)، و فرزندزاده برگزیده و راهنمای دانا و جانشین تبلیغ گر و ستمدیده غارت زده، خدا از جانب پیامبر و امیرمؤمنان و حسن و حسین (درود خدا بر ایشان) جزایت دهد. برترین جزا به خاطر این که صبر کردی و کار خویش را تنها به حساب خدا گذاشتی و یاری نمودی پس چه نیکو سرانجامی است خانه آخرت. خدا لعنت کند کسی که تو را کشت و لعنت کند کسی را که جاهل بود به حقّت و حرمتت را سبک شمرد و خدا لعنت کند کسی را که بین تو و آب فرات پرده شد. شهادت می دهم که تو مظلومانه کشته شدی و خدا به وعده ای که به شما داده وفا می کند. به سوی تو آمدم ای فرزند امیرمؤمنان. در محضر شما آیم دلم تسلیم و پیرو شماست و خود نیز پیرو شمایم، یاری ام برای شما مهیّاست، تا خدا حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است، پس با شمایم تنها با شما نه با دشمن شما، من به شما و بازگشت تان مؤمن و به آنان که با شما مخالفت کردند، و شما را کشتند کافرم، خدا بکشد امّتی را که شما را با دست ها و زبان هایشان کشتند. سلام بر تو ای بنده شایسته فرمانبر خدا و رسولش و امیرمؤمنان و حسن و حسین (درود خدا بر آنان باد)، سلام و رحمت خدا و برکات و مغفرت و رضوانش بر تو؛ بر روان و تن تو. شهادت می دهم و خدا را شاهد می گیرم که تو به همان مسیری رفتی که اهل بدر رفتند و در آن راه از دنیا گذشتند. آن مجاهدان در راه خدا و خیرخواهان برای خدا، در مبارزه با دشمنان خدا و تلاش گران در یاری اولیایش، آن دفاع کنندگان از عاشقانش، خدا پاداشت دهد به برترین و بیشترین و کامل ترین پاداش، و وفاکننده ترین پاداش، یکی از آنان که به بیعت او وفا کرد، و دعوتش را اجابت نمود، و از والیان امر اطاعت کرد.
شهادت می دهم که در خیرخواهی کوشیدی و نهایت تلاش را انجام دادی. خدا تو را در زمره شهیدان برانگیزد و روحت را در کنار ارواح نیک بختان قرار دهد و از بهشتش وسیع ترین منزل را به تو عطا کند و برترین غرفه ها را ارزانی نماید و نامت را در بالاترین درجات بالا برد و با پیامبران و صدّیقان و شهدا و شایستگان محشور نماید، آنها خوب رفیقانی هستند. شهادت می دهم که تو سستی نورزیدی و باز نایستادی و بر آگاهی از کارت از دنیا رفتی، در حال پیروی از شایستگان و پیروی از پیامبران. پس خدا بین ما و رسول خود و اولیایش در جایگاه های فروتنان گرد آورد که او مهربان ترین مهربانان است.
معنای سلام در زیارت حضرت عباس(علیه السلام)
زیارت اموات و حتی سلام دادن به ایشان یکی از موضوعاتی است که وهابیون با آن مخالفت می کنند و آن را خلاف دین می دانند؛ اما شیعیان در دعاها و زیارت نامه ها بر این مفهوم قرآنی صحه گذاشته و با هر بار خواندن آنها، اعتقاد خود را مبنی بر شرعی بودن سلام به اموات اعلام می کنند. در قرآن کریم بارها سلام خدا، ملائکه و پیامبران بر اموات ذکرشده که این خود بهترین مجوز برای انجام آن از سوی مسلمانان است.
سلام و تحیّت قولی از جانب خدا بر پیامبران الهی: سلامٌ علی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ؛ درود بر نوح در میان جهانیان (صافات/ 79)، سَلامٌ علی إِبْراهِیمَ؛ درود بر ابراهیم (صافات/ 109) سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ؛ درود بر موسی و هارون (صافات/ 120)، وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ (صافات/ 181).
سلام خدا، پیامبران و یا حتی شخص زائر بر مزور نشان دهنده احترام و بزرگداشت او است. سلام دادن خدا، پیامبران و صالحین بر حضرت عباس(علیه السلام) حداقل از دو جنبه قابل توجه است؛ اول آن که سلام خدا و انسان ها با هم چه تفاوتی دارد و دوم، نفس سلام دادن بر اموات حاوی چه پیام هایی است؟
با توجه به معنی سلام، وقتی خدا به کسی سلام می کند یعنی به او کمک می کند که از بلایا در امان باشد و واضح است که منظور فقط آفات جسمانی نیست بلکه راه و روش او را حفظ می کند و بهشت را بر ایشان عرضه می کند؛ اما وقتی زائر (به عنوان یکی از بندگان صالح) سلام می کند به این معنی است که رفتار و گفتار مزور را قبول دارد و خودش هم قصد دارد به همان روش عمل کند. یعنی نه تنها در صدد آن نیست که سیره و راه مزور را نابود کند و به او آسیب برساند بلکه برای حفظ و اشاعه آن نیز تلاش می کند. چنین نگاه عالمانه ای به سلام، زیارت را از صرف قرائت یک متن به مرحله بالاتری که عمل است ارتقاء می دهد.
معنای شهادت دادن
الشُّهُود و الشَّهَادَة: حاضر و گواه بودن یا با مشاهده چشم و یا با اندیشه و بصیرت. الشَّهَادَة: سخن گفتن از روی علم و آگاهی که از مشاهده و بصیرت یا دیدن با حواس و چشم حاصل شده است، صادر شود. ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ؛ آنها را از کسانی که با اندیشه و بصیرت از آفرینش آسمان ها اطّلاع داشته باشند، قرار نداده ام (کهف/ 51؛ راغب اصفهانی، 1412: 2 /351). با توجه معنای کلمه شهادة، وقتی زائر درباره رفتار کسی که از دنیا رفته و زمان حیات او را درک نکرده، شهادت می دهد؛ الزاما به این معنی است که آن رفتار یاعقیده را با قاطعیت و از روی فهم و بصیرت منتسب به مزور می داند و لازمه این شهادت دادن این است که زائر درباره بسیاری از مفاهیم دینی آگاهی داشته، درباره آنها فکر کرده و به یقین رسیده باشد. این حقیقت ما را مکلف می کند که راجع به افرادی که به زیارت آنها می رویم اطلاعات بیشتری کسب کنیم تا زیارت ما با معرفت باشد تا شهادت دادن ما هم صرف بیان زبانی نباشد، بلکه شهادت دادن واقعی باشد.
تسلیم امر ولی خدا و تصدیق او
در فرازی از زیارت نامه حضرت عباس(علیه السلام) را خطاب می کنیم:
أَشْهَدُ لَک بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَ السبْطِ الْمنْتَجَبِ وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمظْلُومِ الْمهْتَضَمِ؛ من گواهی می دهم که حضرتت مقام تسلیم، تصدیق، وفاداری و خیرخواهی را نسبت به امام حسین (علیه السلام)، آن امام مظلوم و جورکشیده از ظالمان، فرزند پیامبر اکرم و سبط برگزیده رسول و رهبر دانای خلق و وصی پیامبر و رساننده حکم خدا (و ارکان حقایق دین) به خلق، در حد کمال داشتی.
تسلیم، رضا دادن به حکم قضا و استقبال از تقدیر با خشنودی و رضایت است؛ همچنین نشانه تلاش، استقامت بنده، عدم دگرگونی ظاهری و باطنی در هنگام نزول بلاها و مصائب و اطاعت از اوامر و نواهی خداوند، بدون شکوه یا شکایت است (میر سیدشریف، 1412: 25). در احادیث ائمه(علیهم السلام) «تسلیم امر الهی»، یکی از مولفه های ایمان حقیقی شمرده شده است: از پیامبر اکرم در مورد حقیقت ایمان سؤال شد، فرمود: الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِیضُ إِلَی اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ (برقی، 1405: 1/ 226). در روایت امام رضا(علیه السلام) تسلیم یکی از ارکان ایمان دانسته شده است: الْإِیمَانُ أَرْبَعَةُ أَرْکانٍ: التَّوَکلُ عَلَی اللَّهِ عزَّ وَ جَلَّ، وَ الرِّضَا بِقَضَائِهِ، وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ، وَ التَّفْوِیضُ إِلَی اللَّهِ (کلینی، 136): 2/ 56). حضرت عباس(علیه السلام) در برابر قضای الهی و همراهی ولیّ خدا تسلیم محض شد و در این راه جان خویش را اهدا کرد. این تسلیم صرفا از ایمان راسخ بر می خیزد.
تصدیق، تأیید قلبی وحدانیت خدا و اولیاء اوست و گاهی به جای ایمان به کار می رود. هنگامی که از امام باقر(علیه السلام) در موردآیه إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسلامُ (آل عمران/ 1)) سؤال شد، فرمود: التسلیم لله و لأولیائه و هو التصدیق، و قد سمی الله الإیمان تصدیقا » (قمی، 1404: 1/ 99). امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نیز تصدیق را از مراتب بالای ایمان می دانند: قال أَمیرِ الْمُؤْمِنِینَ)لَأَنْسُبَنَ الیَوم الْإِسْلَامَ نسْبَةً لَم یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی- وَ لَا یَنْسُبْهَا أَحَدٌ بَعْدِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ، وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ، وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ، فَالتَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ، وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ، وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ- وَ الْمُؤْمِنُ منْ أَخذَ دِینَهُ عَنْ رَبِّهِ - إِن الْمؤْمِنَ یُعْرَفُ إِیمَانُهُ فِی عَمَلِهِ» (قمی، 1404: 1/ 100)؛ امروز اسلام را چنین توصیف کنم که کسی پیش از من نکرده باشد و پس از من نیز کسی جز همانند آن نیاورد: اسلام تسلیم است و تسلیم یقین، و یقین تصدیق است و تصدیق اقرار، و اقرار ادا است و اداء هم همان عمل است. مومن کسی است که دینش را از پروردگارش بگیرد. همانا ایمان مومن از راه عملش شناخته می شود. ابوالفضل العباس بن علی(علیه السلام) مصداق کامل این روایت علوی است. چرا که با تسلیم و تصدیق به امام حسین(علیه السلام)، یقین و باور خود به خداوند را نشان داد و با آنچه در عمر خویش به ویژه در واقعه کربلا انجام داد، گوشه ای از اقرار و عمل تابناک خود را به نمایش گذاشت و از این رهگذر به اوج والاترین مقام ایمانی دست یافت.
بصیرت
در فرازی دیگر از زیارت حضرت عباس ( علیه السلام) آمده: أَنَّک مَضَیْتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِک- مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ....؛ گواهی می دهم در کار خود با بصیرت و حجت از جهان درگذشتی و همیشه در اعمالت اقتداء به صالحان و پیروی از رسولان خدا کردی.
البصیرة: قوّة القلب المنوّر بنور القدس یری بها حقائق الأشیاء و بواطنها (کبیر مدنی شیرازی،(1409: 4/ 14)؛ بصیرت عبارت است از نیروی قلبی که منور شده و چنین قلبی حقایق اشیا و باطن های آن را می بیند. آیه 22سوره مجادله: أُولئِک کتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ...؛ آنها هستند که خداوند ایمان را در دل هایشان ثابت و مقرر کرده و با روحی از جانب خود آنها را تأیید نموده است.
علامه طباطبایی کتابت ایمان بر قلب را به معنای اثبات غیرقابل زوال دانسته که چنین کسانی مؤمنین حقیقی هستند و تأیید آن با روحی از جانب خدا را مجاز مرسل به معنای نورانیت قلب به نور معرفت دانسته است (طباطبایی، 1391: 38/ 49)). در برخی روایات، نورانیت قلب را بصیرت خوانده است. از فرمایشات امام موسی کاظم(علیه السلام) است: الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ الَّذِی بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبَ الْمؤْمِنِین (کلینی، (1369: 2/ 124)؛ ستایش فقط سزاوار خداوند بزرگی است که به عظمت و نورش قلب های مؤمنین را بصیرت داده و نورانی گردانیده است. پس بصیرت نوری است که راه مؤمنان واقعی را روشن می کند و حیات مؤمنین، حیاتی است که از حیات و روح خدا سرچشمه دارد و پاداش و اثرش حک شدن ایمان و استقرار آن در قلب است، پس این مؤمنین مؤیدند به روحی از خدا، و این روح وقتی افاضه می شود که ایمان در دل رسوخ کند، آن وقت است که حیاتی جدید در جسم و کالبدشان دمیده می شود و در اثر آن نوری پیش پایشان روشن می کند (طباطبایی،1391: 2/ 439)). مسلم است که سقای کربلا دارای مراتب بالایی از ایمان بوده تا حدی که ایمان در قلب مبارکش استقرار یافته و شعاع نور بصیرت، حیات مؤمنانه اش را روشن گردانیده است و در جریان واقعه کربلا این بصیرت حضرت عباس (علیه السلام) بود که او را در کنار امام زمانش ثابت و پایدار نگه داشت و موجب شد دوست را از دشمن تشخیص دهد و فریب امان نامه و تطمیع دشمن را نخورد و تا آخرین لحظه یاور امام حسین(علیه السلام) و اهل خیام بماند.
تولی و تبری
در فرازی دیگر از زیارت نامه به سقای کربلا خطاب می کنیم: مَعَکمْ مَعَکمْ لَا مَعَ عدُوِّکمْ؛ با شماییم نه با دشمنان شما. در این بخش از زیارت نامه ابتدا معیت و همراهی زائر با حضرت عباس(علیه السلام) ذکرشده و در ادامه بلافاصله بیان شده که زائر همراه و همفکر دشمن آن حضرت نیست. اگرچه به نظر می رسد ذکر نکته دوم ضروری نیست اما درحقیقت بیان مطلبی فراتر از تأکید است. این فقره از زیارت نامه حضرت، اشاره به آموزه اعتقادی تولی و تبری دارد. تولی در لغت به معنای دوست داشتن و تبری بیزاری جستن و در اصطلاح یعنی دوست داشتن دوستان خدا و بیزاری جستن از دشمنان خداوند است. این تولی و تبری علاوه بر قلب باید آثار آن، در افعال و گفتار انسان نیز مشهود باشد.
تولی و تبری در آیات و روایات
خداوند در سوره توبه از مشرکین اعلام برائت می کند: أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ رَسُولُهُ (توبه/ 3)؛ خدا و پیامبرش در برابر مشرکان تعهدی ندارند. این بیزاری جستن به سبب اعمال شرک آلود آنها است. در آیات دیگری هم به این آموزه اشاره شده است (زخرف/ 26؛ ممتحنه / 4). در روایات نیز بر لزوم تولی و تبری و همراه بودن آن دو تصریح شده است: در حدیثی از رسول خدا نقل شده: أَوْثَقُ عُرَی الْإِیمَانِ الْحُبُّ فی اللَّه، وَ الْبغْضُ فِی اللَّهِ، وَ تَوَالِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ، وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ (کلینی، 1369: 3/ 325)؛ محکم ترین دستگیره ایمان دوست داشتن برای خدا، دشمن داشتن برای خدا و دوستی کردن اولیای الهی و دوری جستن از دشمنان خداست.
لزوم همراهی تولی و تبری
در نگاه اول به نظر می رسد با وجود بحث تولی نیاز چندانی به بررسی تبری نیست. اما طبق احادیث تولی و تبری باید با هم وجود داشته باشند. تبری می تواند به عنوان معیاری بر راستی تولی قرارگیرد. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده است:
وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ(علیه السلام) إِنَّ فُلَاناً یُوَالِیکمْ إِلَّا أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّکمْ فَقَالَ هَیْهَاتَ کذَبَ منِ ادَّعی مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یتبرَّأْ مِنْ عدُوِّنَا (مجلسی، 1403: 2 /68)؛
به امام صادق(علیه السلام) عرض شد که شخصی شما را دوست دارد اما در برائت از دشمن شما ضعیف است. حضرت فرمودند: هرگز چنین نیست، دروغ می گوید هر کس که ادعا می کند دوستدار ماست ولی از دشمن ما بیزاری نمی جوید.
براساس این دیدگاه باید به عمل اشخاص، خوب دقت کرد. کسی که همواره از محبت اهل بیت(علیهم السلام) سخن می گوید اما در برابر دشمنان ایشان با زبان و عمل دشمنی نمی کند، در محبت خود نیز صادق نیست. تولی بدون تبری، نتیجه ای جز این ندارد که در واقعه عاشورا عده ای که خود را محب امام حسین(علیه السلام) می دانستند و به همین محبت بسنده کردند و ظاهرا نه در سپاه یزید قرارگرفتند و نه در سپاه امام(علیه السلام). نتیجه تنها ماندن امام حسین(علیه السلام) و رفوزه شدن دوستداران بدون تبری در آزمون الهی شد.
حضرت عباس(علیه السلام) از رجعت کنندگان
اعتقاد به رجعت حضرت عباس (علیه السلام) در زیارت نامه ایشان این گونه بیان شده است: إِنِّی بِکمْ وَ بِإِیَابِکمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ من از کسانی هستم که به شما و رجعتتان ایمان دارم.