خبرگزاری مهر، فرهنگ و اندیشه- زهرا زمانی: پس از روزهای جنگ تحمیلی، هرچند نه به سرعت اما اولین گامهای جدی برای حفظ خاطرات شهدا در دهه هفتاد برداشته شد. هر استان و شهر تصمیم گرفت با جمع آوری تعداد شهید استان خود، به گردآوری و تدوین خاطرات شهدا اقدام کند. استان البرز هم یکی از استانهایی بوده که خیلی زود در این زمینه فعالیتهای خود را شروع کرد.
به همین منظور با مجید ایزدیار اولین مسئول گنجینه آثار شهدای دفاع مقدس استان البرز در خصوص شکل گیری و فعالیتهای این مجموعه از آغاز تا امروز گفت و گویی داشتیم.
مشروح این گفتگو در ادامه میآید؛
*آقای ایزدیار در شروع صحبت، از چگونی فعالیت گنجینه بگویید؟
سال ۷۵ بود که قرار شد در کرج کنگره کشوری شهید فهمیده برگزار شود. در آن کنگره قرار شد آثار شهدای شاخص کرج به بنده محول شود. ما شروع به کار کردیم. از فرمانده سپاه وقت تقاضا کردیم محل مستقلی به ما بدهند چون این کار ملزوماتی میخواست و این کار انجام شد. یک ساختمان برای شهرداریدر میدان شهدای کرج بود. ساختمانی بزرگ بود اما نیمه کاره. آنجا با بچهها صحبت کردیم و از صفر شروع کردیم. یعنی از تمیز کردن یک ساختمان تا آنجا به اسم یک ساختمان درآمد.
خب ما هیچ چیز نداشتیم و فقط یک ساختمان خالی داده بودند. کارهای اولیه انجام شد. بعد به تهران مراجعه کردیم و آمار شهدای کرج را از تهران گرفتیم. مبنای کار اطلاعات شهدا این شد.
* این اطلاعات به چه صورت بود؟
به صورت اطلاعات فردی. نام خانوادگی و نام پدر و یک نشانی نیم بند.
* اطلاعات چند شهید را دادند؟
۳۳۶۵ شهید کرج. اما دیدیم که ۴۰۰۰ خانواده شهید در کرج هستند. این خانوادهها در کرج مهمان بودند. یعنی نزدیک به ۷۰۰ شهید مهمان کرج بودند. ما این شهدا را هم اضافه کردیم.
* پس همه چیز از ابتدا و از صفر شروع شد؟
بله. ما به تعداد شهدا پوشه آماده کردیم. پوشههای خالی که هیچ اطلاعاتی در آن نبود. بعد کم کم رفتیم سراغ جمع آوری خاطرات و آثار شهدا.
* کار جمع آوری خاطرات و آثار شهدا چه طور پیش رفت؟
ده تیم ایجاد کردیم؛ تیمهایی از خواهران و برادران. تیمهای دو سه نفره که شاید هر روز این عزیزان به نشانی ای که ما میدادیم، در مسیر خانههای پدر و مادر شهدا بودند. میرفتند و این خانوادهها را پیدا میکردند. خب آن زمان هم تلفن و ارتباطات کمتر بود. این طور خانه هر شهیدی را پیدا میکردند و میرفتند با پدر و مادر شهدا مصاحبه میکردند. الان خیلی از این پدر و مادر شهدا در قید حیات نیستند. الان، ۲۵ سال از شروع این کار گذشته است. پدر و مادر شهدا روایت میکردند و این دوستان ما هم خاطرات را ثبت میکردند به صورت دست نوشته.
* چه نوع اطلاعاتی ثبت میشد؟
اطلاعات فردی شهید، خاطرات. وصیت نامه. عکس شهید. هر روز این دوستان فقط برای رضای خدا و هیچ حق الزحمه ای هم دریافت نمیکردند و این کار را انجام میدادند. چند سالی به این شکل گذشت و نتیجه این شد که بخش اعظمی از این خاطرات جمع آوری شد.
* یعنی تمرکز روی خانواده شهدا بود؟
بله فقط خانواده. پدر و مادر، همسر و خواهر و برادر.
* این روند تا چه زمانی ادامه داشت؟
مدتی ادامه داشت و ما تصمیم گرفتیم فاز جدید را در این پروندهها باز کنیم. برای همین سراغ بعضی از همرزم های شهدا رفتیم. بخشی از مصاحبهها انجام و ثبت و ضبط شد.
* یعنی حدوداً چند سال بعد؟
شاید ۵ سال بعد بود که این تصمیم گرفته شد. خب پدر و مادر نمیدانستند که شهید در جبهه چه کاری انجام می داده. اما همرزم میداند که چه روشی در جبهه داشته، چه می کرده، لحظه شهادت را دیده و این را فقط این همرزم میداند. بخش اعظمی از این اطلاعات جمع شد. اطلاعات هر شهیدی در پوشه مربوط به آن شهید جایابی میشد. همان پوشههای خالی.
نوشته بود: «اینجانب شبانعلی نجات فلاح از نظر روحی نیاز به رفتن به جبهه دارم. خواهشمند است با رفتن من موافقت نمایید.» گوشه نامه هم قائم مقام سپاه نوشته بود که: «موافقت نمیشود.» * پس هنوز به اسناد دسترسی نداشتید؟
خیر و سند هم خیلی مهم بود. یک روز رفتیم و دیدیم بناست در یک ساختمان سپاه که خیلی سال از عمرش گذشته و قرار بود تغییر و تحولاتی در آن انجام شود میخواهند یک سری اسناد را خمیر کنند. ما گفتیم دست نگه دارید و این کاغذها را خمیر نکنید. کاغذها خیلی زیاد بود. یک زیر زمینی که شاید ۵۰۰ متر بنا بود و داخل آن شاید هزاران هزارن کاغذ بود. من وقت گذاشتم و تک تک سندها را مطالعه کردم. اطلاعات بسیار ارزشمندی در بین اینها وجود داشت. از برگه اعزام شهدا تا هر سند ارزشمند دیگر...
* نکته خاصی در این کاغذها دیدین که هنوز به یادتان مانده باشد؟
بله. بله. پوشهای را باز کردم. اسم شهید شبانعلی نجات فلاح بود. اینها چهار برادر شهید هستند. شبانعلی مسئول بهداری سپاه کرج بود و زمانی که میخواست برود جبهه پیش من آمد. عملیات کربلای ۴ بود و فرماندهی قبول نمیکرد که ایشان به منطقه اعزام بشود.
* چرا؟
چون مسئول بهداری سپاه کرج بود. شهید آجرلو فرمانده سپاه کرج بود و ایشان میگفتند شما بمانی بهتر است و سه برادرت هم که به شهادت رسیدند. شهید شبانعلی نجات فلاح خیلی تلاش کرد. من دیگر اطلاع نداشتم که ایشان چطور موفق شد به منطقه برود تا اینکه آن روز بین اسناد، نامه این شهید را پیدا کردم. این نامه خیلی قشنگ بود. آن چه که از مضمون یادم هست را خدمتتان عرض میکنم. نوشته بود: «اینجانب شبانعلی نجات فلاح از نظر روحی نیاز به رفتن به جبهه دارم. خواهشمند است با رفتن من موافقت نمایید.» گوشه نامه هم قائم مقام سپاه نوشته بود که: «موافقت نمیشود.»
این سند خیلی جالب بود. نوشته بود من سپاه را برای جبهه رفتن میخواهم. اگر قرار هست که جبهه نروم سپاه را نمیخواهم و استعفا میدهم.
یک سند دیگری پیدا کردم که ۱۲ شهید پای آن را امضا کرده بودند. الان این برگه در گنجینه ما هست. حالا قضیه این امضاها چه بود؟ سال ۶۲ در سه راه طالقانی کرج برای بچههای سپاه خانه میساختند. خانههای سازمانی. به کسانی که متأهل بودند خانه دادند و به صورت قسطی از فیش حقوقی شان کم کردند. اما این ۱۲ شهید این برگه را امضا کردند و نوشتند که: «در جایی که مردمی در جمهوری اسلامی زندگی میکنند و سرپناه ندارند ما هم خانهای نمیخواهیم.» این اسناد هنوز در این گنجینه هست.
به هر صورت ما در آن زیرزمین چندین هزار برگه پیدا کردیم و گذاشتیم در پوشه هر شهید و اینها سند شد.
آن دوره کسی برای اولین بار میخواست به جبهه اعزام بشود، فرآیند طولانی ای داشت. باید اول به روحانی محل، بعد مسئول بسیج و بعد هم به سپاه معرفی میشدیم. بعد تحقیقات محلی و مصاحبه و ارزیابی انجام میشد. تمام این اسناد شهدا را جمع کرده ایم.
* اسناد چند شهید؟
۵۰۰ شهید را. و این شد مبنای شکل گیری این گنجینه و حفظ آثار شهدا. مرحله بعد این بود که به صورت صوتی با پدر و مادر شهدا مصاحبه انجام شود. قبل از آن کتبی مصاحبه انجام شده بود. دوستان زحمت کشیده بودند و سمت هشتگرد، ساوجبلاغ، نظرآباد و تمام پدر و مادران شهدا در این مناطق را به صورت صوتی ضبط کردند.
این ۱۲ شهید این برگه را امضا کردند و نوشتند که: «در جایی که مردمی در جمهوری اسلامی زندگی میکنند و سرپناه ندارند ما هم خانهای نمیخواهیم.» این اسناد هنوز در این گنجینه هست. * چه سالی این کار شروع شد؟
۸۴-۸۵. بعد به مرور تصمیم گرفتیم که برای این دوستانی که برای این کار زحمت می کشند، آموزش مصاحبه بگذاریم. این که چه بپرسند و چه طور بپرسند؛ این که ابهام در مصاحبه نباشد. کار دیگری که تصمیم به انجامش گرفتیم، کار روی سرداران شهید بود. هدف این بود که در این زمینه کار ویژه ای در حوزه کتاب انجام شود. برای همین، کار میدانی در این مورد انجام گرفت و حتی با ۶۰ نفر برای یک شهید مصاحبه انجام شد. حتی تیمهایی را به شهرستانهای مختلف فرستادیم. هر جا که از شهیدی خاطره بود، ما تیممان را میفرستادیم؛ یک کار میدانی وسیع!
* کرج چند شهید سردار دارد؟
شهیدی که از معاون گردان به بالاتر بوده است، سردار محسوب میشود. به این ترتیب حدود ۲۰ شهید هدف گذاری شد. برای مثال شهید حسین فهمیده جزو سرداران نیست. اما جزو شهدای شاخص است. با این حساب انتخاب میشدند. در این زمینه هم کار بسیار وسیعی انجام شد. گروهی هم اختصاص دادیم که این مصاحبهها را پیاده و تایپ کنند. در نتیجه حجم عظیمی اطلاعات به دست آمد. این حجم اطلاعات در بسیاری از شهدا مثل شهید کلهر و آجرلو بسیار بالا بود.
* در روند مصاحبهها با شخص خاصی مصاحبه کردید که هنوز در خاطرتون مانده باشد؟
فکر میکنم سال ۷۹-۸۰ بود. یادم هست آیت الله رئیسی، رئیس کل بازرسی کشور کرج بودند و من برای شهید سلطانی که از روحانیون کرج بودند، با ایشان تماس گرفتم و برای این شهید با ایشان مصاحبه کردم. ایشان بسیار از این کار استقبال کردند.
* به غیر از دست نوشته و مصاحبهها سند دیگری هم استفاده میکنید؟
عکسها. ما خیلی عکس جمع آوری کردیم و میکنیم. بعد روزهایی از رزمندهها قدیم دعوت میکنیم و با هم افراد داخل هر عکس را شناسایی میکنیم. خب این کار غیر از شناسایی افراد، به بازیابی خاطرات هم کمک خوبی میکند. بخشی از کار هم به این صورت است.
* از این همه پرونده شهدا، چه قدر کتاب منتشر شده است؟ تا چه حدی با نویسندهها ارتباط گرفتید؟
تعداد کتابها زیاد است. برای مثال ما تصمیم گرفتیم برای شهدای روحانی مجموعه کتابی منتشر کنیم. برای همین تعداد شهدای روحانی را بررسی کردیم. در استان البرز حدود ۶۰ نفر شهدای روحانی داریم و در نهایت بعد از انجام مصاحبهها کتابی به اسم شهدای محراب منتشر شد. دو جلد کتاب به نام این شهدا منتشر شده است. همچنین شهدای انقلاب بودند که کتابی هم درباره آنها منتشر کردیم؛ شهدای ورزشکار، شهدای هنرمند، اهل قلم. آمار این شهدا به این ترتیب مشخص شده است.
* در حال حاضر این گنجینه چکاری انجام میدهد؟
نویسنده دفاع مقدس شدن سخت است؛ اینکه با دیدگاه دفاع مقدس بنویسند. این کار هر کسی نیست. خیلیها آمدند اینجا اما نتوانستند ما مرتب سرکشی به خانواده شهدا را انجام میدهیم.
* به مناسبتهای خاص؟ یا نه؟
نه مرتب این سرکشیها هست. به خانواده بعضی از شهدا براساس تاریخ شهادتشان سر می زنیم.
* نویسندهها را چه طور شناسایی میکنید؟
بعضیها را به دلیل زندگی کردن در شهر کرج و همشهری بودند میشناختیم. بعضیها از دوستان را هم حوزه هنری به ما کمک و معرفی کرد. نویسنده دفاع مقدس شدن سخت است؛ اینکه با دیدگاه دفاع مقدس بنویسند. این کار هر کسی نیست. خیلیها آمدند اینجا اما نتوانستند.
* کمی بیشتر توضیح میدهید؟
یک نویسنده با رویکرد دفاع مقدس، باید در این زمینه توانا باشد تا وقتی خواننده کتابش را میخواند، کاملاً خط به خط به توانایی نویسنده در این زمینه واقف بشود. دقیقتر اینکه در این زمینه قلم قابل ملاحظهای داشته باشد و بتواند خواننده را با دفاع مقدس آشنا کند؛ در وادی دفاع مقدس وارد شود. نوشتن از فرهنگ شهادت چیز دیگری است و قلم خودش را میخواهد و این کار هر کسی نیست.
* به عنوان سوال آخر؛ در این گنجینه تاریخ شفاهی هم کار شده است؟
بله. رزمندهایی بودند که از جنگ گفتند و داستان عملیات را تعریف کردند. این مصاحبهها هم به صورت صوتی و هم تصویری انجام شدند. نکات خوبی هم در این تاریخ شفاهی ها مشخص شد. فرمانده لشکر کلیات را دیده و میداند اما رزمنده، جزئیات یک عملیات و نحوه شهادت دوستش را یادش هست. روش و منش این شهید را یادش هست.
ما در این بخش هم ورود پیدا کردیم و مصاحبه گرفتیم. این برای ثبت بسیار خوب است. بخش دیگری هم که ما واردش شدیم، عملیاتها بود. به این ترتیب، تاریخچه گردانها نوشته شد. و این کار هنوز ادامه دارد.