غریب بغداد (به مناسبت سال روز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام)
اى باب گشوده خدا بر جوائح مردمان و اى رشته پیوند زمین و آسمان! نامت کلید گشایش گرههاى فرو بسته و یادت، مایه آرامش دلهاى شکسته است. نامت، نردبان صعود دعاهاى مرفوع و یادت پلکان نزول اجابت منصوب است ... تو را با زبان نیاز مىخوانیم با دلى پر سوز گداز به امداد این دست هاى خسته...امام موسی بن جعفر علیه السلام در هفتم صفر سال 128 ه.ق در «ابواء» -محلی میان مکه و مدینه- از کنیزی به نام «حمیده» زاده شد. از سال 148 ه.ق که پدرش امام صادق علیه السلام به شهادت رسید، دوران امامت حضرت کاظم آغاز گردید. آن امام مظلوم به خاطر حق گویی و افشاگری بر ضد خلفای بنی عباس، سال های زیادی از عمر شریفش را در زندانهای مخوف به سر برد. و سرانجام در 25 رجب سال 183 ه.ق در بغداد در زندان هارون الرشید، به شهادت رسید.
شناسنامه و. القاب
امام موسی بن جعفر علیه السلام در سپیده دم روز یکشنبه یا سه شنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 هجری قمری در «ابواء» - محلی میان مکه و مدینه - از کنیزی از سرزمین بربر (مغرب) یا اندلس (اسپانیا) به نام «حمیده» معروف به «حمیده بربریه، حمیده مغربیه، حمیده مصفاة» زاده شد و شهادت آن حضرت بنا بر قول مشهور در 25 رجب سال 183 ه . ق و به نقلی 186 ه . ق در بغداد در زندان هارون الرشید و به دستور وی بوده است. کنیه امام هفتم شیعیان جهان، ابوالحسن، ابوالحسن الاول، ابوالحسن الماضی، ابو ابراهیم، ابو اسماعیل، ابو علی و لقب آن بزرگوار، عبد صالح، راهب بنی هاشم، الامین، الصابر، زین المجتهدین، باب الحوائج،...و مشهورترین آن «کاظم» و در لوح محفوظ «المنتخب» است. امام موسی بن جعفر دارای قامتی استوار، اندامی لاغر، چهره ای زیبا و گندمگون، ریشی انبوه و مشکین بود. نقش نگین انگشتری اش «حسبی الله» و یا «الملک لله وحده» بود.
لقب و کنیه
لقب و کنیه در زبان عربی نمایانگر نحوه پذیرش جامعه و طرز تلقی آن از فرد میباشد و هویت شخصی او را در زندگی روشن میسازد، و تقریبا
یک نوع تاریخ متحرک است که از شخص ثابت میماند، از اینرو گاهی یک فرد به تناسب شئون و خدمات و فعالیتها یا خصائص و ویژگیهای خود دارای عناوین و القاب متعددی میگردد.بدین جهت قهرمان گفتار ما دارای چند لقب افتخار آمیز و انسانی است که ذیلا توضیح داده میشود :
1 ابو الحسن الاول ابو ابراهیم ابو علی ابو اسماعیل این چهار کنیه نامهای دوم بود که گاهی در مکالمات و اغلب در کتب حدیث به آن حضرت اطلاق شده است که کنیه ی نخستین، معروفترین و مشهورترین آنها میباشد و آن کنیه خاطرات و مبارزات امام نخستین را در دلها زنده میسازد و چند تن از پیشوایان معصوم ما این کنیه را داشته اند که پس ازحضرت علی (ع) امام کاظم امام رضا امام جواد علیهم السلام هستند از اینرو محض تشخیص کامل، مقصود از ابو الحسن تنها و بدون قید، حضرت علی (ع) است.
ابو الحسن الاول: امام موسی (ع) ابو الحسن الثانی: امام رضا و ابو الحسن الثالث امام جواد (ع) است.
2 کاظم: (فرو دهنده خشم) امام در مقابل سعه ی صدر و حلم و بردباری و گذشتی که داشت اغلب به دشمنان و بدخواهان و متجاوزین حقوق شخصی و خصوصی خود عفو و گذشت روا میداشت و گاهی نه تنها مرتکب قصاص یا انتقام نمیشد بلکه آنانرا مورد عنایت و بذل توجه خاص خود قرار میداد.
3 عالم: (دانشمند و دانا) و آگاه لقبی بود که در آن عصر مشعشع اسلامی در بین جمع علما و دانشمندان متعددیکه وجود داشتند به سبب وفور علم و احاطه ی کامل او بر علوم و دانشها به آن بزرگوار اختصاص یافته بود.
4 صالح: (فرد شایسته) عنوانی بود که دوستان و علاقمندان حضرتش بر اساس شایستگی و عبادت و اطاعت او به امام داده بودند و گاهی این لقب، علامت رمز و استتاری بود که میخواستند دشمنان از راز شیعه آگاه نگردند.
5 باب الحوائج: مردم بغداد پس از تجربه های فراوان و امتحانهای مکرر از آنرو که در مواقع نیازمندی و گرفتاری هنگام توسل به درگاه الهی، از احترام وجودی آن بزرگوار بهره مند شده و بدرخواستهای خود به برکت توسل به آن محبوب حضور الهی، رسیده اند او را «باب الحوائج» نامیده اند و این لقبی است که پس از رحلت به ایشان تعلق گرفته است که در تأیید آن از منابع سنت مطالبی در بخش آراء و گفته های این کتاب آمده است که مطالعه خواهید فرمود .
6 صابر: پایدار و استقامت کننده در برابر جور و ظلمهائی که ازطرف خلفای غاصب نسبت به آن شخصیت عالیقدر صورت میگرفت.خلفاء جور او را با انواع و اقسام ناروائیها و مظالم اذیت کردند ولی او ثبات و استقامت خود را از دست نداد و کوچکترین ضعف و فتوری از خود نشان نداد.
7 الاءمین: امانت دارای و درستکاری در اداء امانت با تمام معنای لفظ آن در وجود آن بزرگوار فراهم آمده بود علاوه بر امانت داری دنیوی، امین صادق و درستکار در اداء رسالت الهی و انجام تعهدات انسانی و پیشوائی ملت خود بود و در راه ادای امامت جان خود را فدا نمود و زندگی را در زندانها سپری ساخت تا انسانها آزاد زندگی کنند.
شناسنامه امام موسی بن جعفر علیهما السلام
امام موسی بن جعفر علیه السلام در سپیده دم روز یکشنبه یا سه شنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 هجری قمری در «ابواء» - محلی میان مکه و مدینه - از کنیزی از سرزمین بربر (مغرب) یا اندلس (اسپانیا) به نام «حمیده» معروف به «حمیده بربریه، حمیده مغربیه، حمیده مصفاة» زاده شد و شهادت آن حضرت بنا بر قول مشهور در 25 رجب سال 183 ه . ق و به نقلی 186 ه . ق در بغداد در زندان هارون الرشید و به دستور وی بوده است. کنیه امام هفتم شیعیان جهان، ابوالحسن، ابوالحسن الاول، ابوالحسن الماضی، ابو ابراهیم، ابو اسماعیل، ابو علی و لقب آن بزرگوار، عبد صالح، راهب بنی هاشم، الامین، الصابر، زین المجتهدین، باب الحوائج،...و مشهورترین آن «کاظم» و در لوح محفوظ «المنتخب» است. امام موسی بن جعفر دارای قامتی استوار، اندامی لاغر، چهره ای زیبا و گندمگون، ریشی انبوه و مشکین بود. نقش نگین انگشتری اش «حسبی الله» و یا «الملک لله وحده» بود.
القاب امام موسی بن جعفر (ع)
اوصاف ظاهری حضرت امام موسی بن جعفر (ع)
حمیده، بانوی پاک، مادر امام کاظم(ع)
بررسی تاریخی نقش اجتماعی بانو حمیده مصفا؛ مادر امام کاظم (ع)
مهتاب مغرب (همسر امام کاظم علیه السلام)
فرزندان امام کاظم (علیه السلام)
فرزندان امام کاظم علیه السلام(2)
شرح حال پنج تن از فرزندان امام کاظم علیه السلام
بررسی تاریخی دختران امام کاظم
اوضاع اجتماعی و سیاسی عصر امام موسی کاظم علیه السلام
از سال 148 که امام صادق(ع) به شهادت رسید دوران امامت حضرت کاظم آغاز گردید. آن حضرت در این دوران با خلفای زیر معاصر گردید:منصور دوانیقی (136 – 158) محمد معروف به مهدی ( 158 – 169) هادی (169 – 170) هارون (170 193) هنگام رحلت امام صادق(ع) منصور دوانیقی خلیفه ی ستمگر عباسی، در اوج قدرت و تسلط بود. منصور برای تثبیت پایه های حکومت خود انسان های فراوانی را به قتل رسانید، او در این راه نه تنها شیعیان، بلکه فقها و شخصیت های بزرگ جهان تسنن را نیز که با او مخالفت می ورزیدند سخت مورد آزار قرار می داد.
سیره سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام
امام موسی ابن جعفر(ع) مناظرات گوناگونی با هارون الرشید خلیفه عباسی داشته اند که در قسمتی از آن طرد حکومت هارونی و آرمان تشکیل حکومت الهی به رهبری امامان معصوم به صراحت بیان شده است. در تاریخ می خوانیم: روزی هارون به امام کاظم می گوید که مرزهای فدک را معلوم کن تا آن را به تو برگردانم. امام(ع) از جواب امتناع می کند. هارون پیوسته اصرار می ورزد. امام(ع) می فرماید: من آن را جز با حدود واقعی اش نخواهم گرفت. هارون که به اصرار خواستار تعیین حدود می شود. امام می فرماید: اگر من حدود آن را باز گویم مسلما موافقت نخواهی کرد. هارون سوگند یاد می کند که درصورت تعیین حدود آن را برمی گردانم. امام(ع) فرمود: اما حد اول آن سرزمین عدن است. در این هنگام هارون چهره اش دگرگون گشت و با شگفتی گفت: ادامه بده. امام(ع) فرمود: و حد دوم آن سمرقند است. برای بار دوم ناراحتی هارون بیشتر گشت. امام فرمود و حد سوم آن آفریقا.در حالی که صورت هارون از شدت ناراحتی سیاه شده بود، حضرت فرمود: و حد چهارم آن سواحل دریای خزر و ارمنستان. حضرت حدود کشور اسلامی که آن روز، هارون برآن حکومت داشت بیان کرد. هارون گفت: پس چیزی برای ما باقی نماندبرخیز جای من بنشین. امام فرمود: من به تو گفتم، اگر حدود آن را تعیین کنم هرگز آن را نخواهی داد.
خلفای معاصر حضرت
از سال 148 که امام صادق(ع) به شهادت رسید دوران امامت حضرت کاظم آغاز گردید. آن حضرت در این دوران با خلفای زیر معاصر گردید:
منصور دوانیقی (136 – 158)
محمد معروف به مهدی ( 158 – 169)
هادی (169 – 170)
هارون (170 193)
هنگام رحلت امام صادق(ع) منصور دوانیقی خلیفه ی ستمگر عباسی، در اوج قدرت و تسلط بود.
منصور برای تثبیت پایه های حکومت خود انسان های فراوانی را به قتل رسانید، او در این راه نه تنها شیعیان، بلکه فقها و شخصیت های بزرگ جهان تسنن را نیز که با او مخالفت می ورزیدند سخت مورد آزار قرار می داد چنانکه «ابوحنیفه» را به جرم این که بر ضد او و به پشتیبانی از «ابراهیم» (پسر عبدالله محض و رهبر قیام ضد عباسی در عراق) فتوا داده بود شلاق زد و به زندان افکند.
امام کاظم پس از وفات پدر در سن 20 سالگی با چنین زمام دار ستمگری روبرو گردید که حاکم بلامنازع قلمرو اسلامی به شمار می رفت.
جانشینان امام صادق(ع) !!!
منصور وقتی از شهادت امام صادق(ع) آگاه شد طی نامه ای به محمدبن سلیمان فرماندار مدینه نوشت: اگر جعفربن محمد شخصی را جانشین خود قرار داد او را احضار کن و گردنش را بزن.
طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید:
جعفربن محمد ضمن وصیت نامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارتند از:
1 خلیفه ی وقت، منصور دوانیقی
2 محمد بن سلیمان، فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده
3 عبدالله بن جعفر بن محمد، برادر بزرگ امام کاظم(ع)
4 موسی بن جعفر(ع)
5 حمیده، همسر آن حضرت
فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند؟
منصور که هرگز تصور نمی کرد با چنین وضعی روبرو شود با عصبانیت فریاد زد: این ها را نمی شود کشت.
البته این حرکت امام صادق(ع) یک حرکت سیاسی بود زیرا حضرت صادق(ع) قبلاً امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی حضرت کاظم(ع) را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود ولی برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی فرموده بود.
پاسدار دانشگاه جعفری
بررسی اوضاع و احوال نشان می داد که هرگونه اقدام حاد و برنامه ای که حکومت منصور از آغاز روی آن حساسیت نشان بدهد صلاح نیست، از این رو امام کاظم(ع) دنباله ی برنامه ی علمی پدر را گرفت و حوزه ای (نه به وسعت دانشگاه جعفری) تشکیل داد و به ترتیب شاگردان برزگ و رجال علم و فضیلت پرداخت.
کارنامه سیاه خلافت در عصر امام کاظم(ع)
1 مهدی عباسی
پس از منصور فرزندش محمد مشهور به مهدی روی کار آمد، وی نخست در باغ سبز به مردم نشان داد و با اعلان فرمان «عفو عمومی» تمام زندانیان سیاسی را (اعم از بنی هاشم و دیگران) آزاد ساخت و به قتل و کشتار و شکنجه مردم خاتمه بخشید.
شاید یکی از عوامل اقدام مهدی این بود که وقتی که او روی کارآمد جنبش ها و نهضت های ضداستبدادی علویان به وسیله ی منصور سرکوب شده و آرامش نسبی برقرار شده بود.
ولی طولی نکشید که این وضعیت عوض شد و خلیفه چهره ی اصلی خود را آشکار ساخت و برنامه های ضد اسلامی خلفای پیشین را از سر گرفت.
کانون عیاشی و فساد
مهدی در آغاز خلافت خیل ندیمان و عناصر آلوده را به دربار راه نداد و از خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش دوری جست ولی بیش از یک سال نگذشته بود که تغییر روش داد و بساط خوشگذرانی و عیاشی و میگساری را دایر کرد و ندیمان را مورد توجه فوق العاده قرار داد.
این روش مهدی موجب گسترش دامنه ی آلودگی و لاابالی گری در جامعه ی اسلامی گردید و اشعار و غزل های بی پرده و هوس انگیز شعرایی مثل «بشار» همه جا دهن به دهن گشت و آتش به خرمن عفت و پاکی جامعه زد. فساد و رشوه خواری رواج یافت و ماموران مالیات عرصه را بر مردم تنگ گرفتند و خود وی نیز بنای سخت گیری گذاشت.
تحریم شراب در قرآن
نمونه دیگری از مخالفت شدید مهدی با مظاهر تشیع گفتگویی است که بین او و امام کاظم(ع) در مدینه رخ داد در یکی از سال ها مهدی وارد مدینه شد و پس از زیارت قبر پیامبر(ص) با امام کاظم(ع) ملاقات کرد و برای آن که به گمان خود از نظر علمی آن حضرت را آزمایش کند بحث حرمت شراب در قرآن را پیش کشید و پرسید: ایا شراب در قرآن مجید تحریم شده است؟
امام فرمود: بلی حرمت شراب در قرآن به صراحت بیان شده است.
در کجای قرآن؟
آنجا که خداوند (خطاب به پیامبر) می فرماید: «بگو پروردگار من، تنها کارهای زشت، چه آشکار و چه پنهان و نیز « اِثم» (گناه) و ستم بنا حق را حرام نموده است. [اعراف/33]
امام ادامه داد و فرمود: کلمه اِثم در این ایه که خداوند آن را تحریم نموده همان شراب است. زیرا خداوند در ایه ی دیگری می فرمایند: «از تو از شراب و قمار می پرسند بگو در آن «اِثم کبیر» (گناه بزرگ) و سودهایی برای مردم است و گناهش از سودش بزرگ تر است.» [بقره/219] و اِثم که در سوره اعراف به صراحت حرام معرفی شده در سوره بقره در مورد شراب و قمار به کار رفته است، بنابراین شراب به صراحت در قرآن مجید حرام معرفی شده است.
مهدی سخت تحت تأثیر استدلال امام قرار گرفت و بی اختیار رو به علی بن یقطین (که حضور داشت) کرد و گفت: به خدا که این فتوا، فتوای هاشمی است.
2 هادی عباسی
سال 169 هجری در تاریخ اسلام یک سال بحرانی و تاریک و پرتشنج و غم انگیز بود زیرا در این سال پس از مرگ مهدی عباسی فرزندش هادی که جوانی (25 ساله) خوشگذران، مغرور، میگسار، سبکسر، بی بندوبار و ناپخته بود به خلافت رسید و حکومت وی سرچشمه حوادث بسیار تلخی گردید.
بزم های ننگین و اشرافی گری
هادی در زمان حکومت پدر همراه برادرش هارون جمعی از خوانندگان را به بزم اشرافی خود که با بیت المال اسلام برگزار می شد دعوت می نمود و به میگساری و عیش و نوش می پرداخت. او آن چنان در این کار افراط می کرد که گاهی پدرش مهدی او را تحمل نکرده، ندیمان و آوازه خوانان مورد علاقه ی او را تبعید می کرد.
هادی پس از رسیدن به خلافت نیز آزادانه به عیاشی پرداخت و اموال عمومی مسلمانان را صرف بزم های شبانه و شب نشینی های آلوده ی خود کرد.
او از آغاز خلافت سادات و بنی هاشم را زیر فشار طاقت فرسا گذاشت و حق آنها را که از زمان خلافت مهدی از بیت المال پرداخت می شد قطع کرد و با تعقیب مداوم آنان رعب و وحشت شدیدی در میان آنان به وجود آورد.
فاجعه خونین سرزمین فَخّ
این فشارها رجال آزاده و دلیر بنی هاشم را به ستوه آورده آنها را به مقاومت در برابر یورش های پی درپی و خشونت آمیز حکومت ستمگر عباسی واداشت و در اثر همین بیدا دگری ها کم کم نطفه ی یک نهضت مقاومت در برابر حکومت عباسی به رهبری یکی از نوادگان امام حسن (ع) به نام «حسین صاحب فَخّ» منعقد گردید.
به محض آن که حسین قیام کرد عده ی زیادی از هاشمیان و مردم مدینه با او تبعیت کرده و با نیروهای هادی به نبرد پرداختند و طرفداران هادی را مجبور به عقب نشینی کردند و پس از چند روز تجهیز قوا نموده و به سوی مکه حرکت کردند. گزارش جنگ مدینه و حرکت این عده به سوی مکه به اطلاع هادی رسید. هادی سپاهی را به جنگ آنان فرستاد و دو سپاه در سرزمینی به نام فخّ برخورد کردند و جنگ سختی درگرفت و در این جنگ حسین و عده ی زیادی از رجال بنی هاشم به شهادت رسیدند و مزدوران عباسی به کشتن آنان اکتفا نکرده از دفن اجساد آنان خودداری نمود و سرهای آنان را جدا کرده برای هادی فرستادند.
شکست نهضت شهید فخّ فاجعه دردآلودی بود که فاجعه ی جانگداز کربلا را در خاطره ها زنده کرد.
این فاجعه به قدری دلخراش و فجیع بود که سال ها بعد امام جواد(ع) فرمودند: پس از فاجعه ی کربلا هیچ فاجعه ای برای ما بزرگتر از فاجعه فخّ نبوده است.
پیشوای هفتم و شهید فخّ
این حادثه بی ارتباط با روش پیشوای هفتم نبود زیرا نه تنها آن حضرت از آغاز و تشکیل نهضت از آن اطلاع داشت بلکه با حسین شهید فخّ در تماس و ارتباط بود گرچه امام هفتم شکست نهضت را پیش بینی می کرد اما وقتی که دید حسین در تصمیم خود استوار است به او فرمود:
«گرچه تو شهید خواهی می شد ولی باز در جهاد و پیکار کوشا باشد این گروه مردمی پلید و بدکارند که اظهار ایمان می کنند ولی در باطن ایمان و اعتقادی ندارند من در این راه اجر و پاداش شما را از خداوند می خواهم.»
3 هارون الرشید
هارون که با آن همه قدرت و توسعه ی منطقه ای حکومت احساس می کرد هنوز دل های مردم با پیشوای هفتم موسی بن جعفر(ع) است از این امر سخت رنج می برد و با تلاش های مذبوحانه ای در صدد خنثی کردن نفوذ معنوی امام بر می آمد روی همین اصل بود که روزی هارون وقتی که پیشوای هفتم را کنار کعبه دید به او گفت: «تو هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کرده تو را به پیشوایی برمی گزینند؟»
امام فرمود: من بر دل ها و قلب های مردم حکومت می کنم و تو بر تن ها و بدن ها.»
ناکام ماندن تزویر هارون الرشید
همچنین روزی هارون وارد شهر مدینه شد و رهسپار زیارت قبر مطهر پیامبر اسلام(ص) گردید هنگانی که به حرم پیامبر(ص) رسید انبوه جمعیت از قریش و قبایل دیگر در آنجا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر پیامبر (ص) نمود و گفت: «درود بر تو ای پیامبر خدا و درود بر تو ای پسر عمو» او در بین آن جمعیت زیاد نسبت عموزادگی خود را به رخ مردم می کشید و به عمد به آن افتخار می نمود تا مردم بدانند خلیفه پسر عموی پیامبر(ص) است.
در این هنگام امام هفتم(ص) که در بین جمعیت حاضر بود از هدف هارون آگاه شد و نزدیک قبر پیامبر(ص) رفت و با صدای بلند گفت: «درود بر تو ای پیامبر خدا و درود بر تو ای پدر» هارون از این سخن سخت ناراحت شد به طوری که رنگ چهره اش تغییر یافت و بی اختیار گفت واقعاً این افتخار است.
فرزند پیامبر(ص)
او نه تنها کوشش می کرد انتساب خویش به مقام رسالت را به رخ مردم بکشد بلکه به وسایلی می خواست پیامبرزادگی این پیشوایان بزرگ را نیز انکار کند او روزی به پیشوای هفتم چنین گفت» شما چگونه ادعا می کنید که فرزند پیامبر هستید در حالی که در حقیقت فرزندان علی هستید زیرا هر کس به جد پدری خود منصوب می شود نه جد مادری امام کاظم(ع) در پاسخ ایه ای را قرائت نمود که خداوند ضمن آن می فرماید: « ... و از نژاد ابراهیم داود و سلیمان و ایوب و نیز زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همگی از نیکان و شایستگانند هدایت نمودیم.» [انعام/ 85-86]
آن گاه فرمود در این ایه عیسی از فرزندان پیامبران بزرگ پیشین شمرده شده است در صورتی که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش مریم نسب به پیامبران می رساند. بنابراین به حکم ایه فرزندان دختری نیز فرزند محسوب می شوند ما نیز به واسطه مادرمان «فاطمه» فرزند پیامبر(ص) محسوب می شویم هارون در برابر این استدلال متین جز سکوت چاره ای نداشت.
نیرنگ های هارون و تظاهر او به دینداری
باید گفت هنگامی که بساط حکومت امویان برچیده شد و عباسیان روی کار آمدند، بر برعکس حکومت امویان حکومت عباسیان رنگ دینی به خود گرفت و تظاهر به دینداری و ارتباط و تماس با رجال و دانشمندان اسلامی به خصوص در زمان خلفای نخستین عباسی رواج یافت.
هارون اصرار زیادی داشت که به تمام اعمال و رفتارش رنگ دینی بدهد. او روی تمام جنایت ها و عیاشی هایش سرپوش دینی می گذاشت و همه را با یک سلسله توجیهات، مطابق موازین دینی قلمداد می کرد.
هارون برای این که محمدبن حسن (یکی از نوادگان امام حسن(ع) که در جریان فاجعه ی فخّ به ری فرار کرده و با امان نامه و نیرنگ هارون به بغداد برگشته بود) را به قتل برساند و خلاف امان نامه و قسم خود نیز عمل نکرده باشد از ابوالبختری یکی از قضات فاسد آن زمان حکم قتل او را گرفت و مبلغ یک میلیون و ششصد هزار درهم به ابوالبختری پاداش داد.
و همچنین هارون در اوایل خلافت خود عاشق یکی از کنیزان پدر خود شد. هنگامی که به او اظهار عشق کرد کنیز گفت: از این کار منصرف شو چرا که پدرت با من همبستر شده (و من زن پدر تو محسوب می شوم) هارون که سخت شیفته ی او بود از قاضی ابویوسف کمک خواست و این قاضی درباری فتوا داد که ادعای یک کنیز مورد قبول نیست و شما می توانید با او ازدواج کنید (در صورتی که این خلاف موازین فقه اسلامی است)
با تمام عوام فریبی های هارون، مسائلی در دربار وی بود که قابل انکار نبود از جمله اینکه او دو هزار کنیزک داشت که سیصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص و خنیاگری بودند.
نقل شده است که او یک بار به طرب آمده دستور داد سه میلیون درهم بر سر حضار مجلس نثار شود و بار دیگر به طرب آمد دستور داد تا آوازه خوانی را که او را به طرب آورده بود فرمانروای مصر کنند.
«علی بن یقطین» کارگزار امام در دربار هارون
علی بن یقطین یکی از شاگردان برجسته و ممتاز پیشوای هفتم بود که به گواهی دانشمندان علم رجال و مورخان علمی از یاران و شاگردان برجسته امام هفتم بوده و از محضر آن حضرت بهره ها برده و احادیث فراوانی نقل کرده است.
علی بن یقطین با موافقت امام کاظم (ع) وزارت هارون را پذیرفت بعدها نیز چندین بار خواست استعفا نماید ولی امام او را از این تصمیم منصرف کرد هدف امام از تشویق علی به تصدی این منصب حفظ جان و مال و حقوق شیعیان و کمک به نهضت سرّی آنان بود.
امام کاظم (ع) به وی فرمود: یک چیز را تضمین کن تا سه چیز را برای تو تضمین کنم.
علی پرسید: آنها کدامند.
امام فرمود: سه چیزی که برای تو تضمین می کنم این است که 1 هرگز با شمشیر (به دست دشمن) کشته نشوی 2 هرگز تهی دست نگردی 3 هیچ وقت زندانی نشوی. و آنچه تو باید تضمین کنی این است که هر وقت یکی از شیعیان ما به تو مراجعه کرد هر کاری و نیازی داشته باشد انجام بدهی و برای او عزت و احترام قائل شوی.
پسر یقطین قبول کرد.
امام نیز شرایط بالا را تضمین نمود.
علی بن یقطین یار وفادار و صمیمی پیشوای هفتم که به رغم کارشکنی های مخالفان شیعه اعتماد هارون را جلب نموده و وزارت او را در کشور پهناور اسلامی به عهده گرفته بود با استفاده از تمام امکانات از هر کوششی در حمایت و پشتیبانی از شیعیان دریغ نمی ورزید.
در سفری که امام کاظم(ع) به عراق نمود علی از وضع خود به امام شکوه نمود و گفت: ایا وضع و حال مرا می بینید (که در چه دستگاه و حکومت فاسدی کار می کنم) امام فرمود: خداوند مردان محبوبی در میان ستمگران دارد که به وسیله ی آنان از بندگان خوب خود حمایت می کند و تو از آن مردان محبوب خدایی.
آرمان تشکیل حکومت اسلامی
روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمان پیشوای هفتم) به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است «فدک» را به او برگرداند.
امام فرمود: در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی؟
هارون پرسید: حدود و مرزهای آن کدام است؟
امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد.
هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهم داد.
امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: حد اولش عدن، حد دومش سمرقند، حد سومش آفریقا و حد چهارم آن نیز مناطق ارمنیه و بحر خزر است.
هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدت ناراحت می شد با شنیدن حدود چهارگانه نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: با این ترتیب چیزی برای ما باقی نمی ماند.
امام فرمود: می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.
امام با این پاسخ می خواست به هارون بگوید: فدک رمزی از مجموع قلمرو حکومت اسلامی است و اصحاف سقیفه که فدک را از دختر و داماد پیامبر علیهم السلام گرفتند؛ این کار آن ها در حقیقت جلوه ای از مصادره ی حق حاکمیت اهل بیت عصمت و طهارت بود. بنابراین اگر قرار باشد حق ما را به ما برگردانی باید همه ی قلمرو حکومت اسلامی را در اختیار ما بگذاری.
شهادت به دلیل مبارزه با فساد
امام کاظم(ع) در چنین اوضاع فاسد و اختناق شدیدی به تربیت شاگردان خاص و مبارزه و مخالفت با فساد دستگاه حکومتی می پرداخت. محبوبیت امام در بین مردم و اقدامات آن حضرت در این خصوص خلیفه ی غاصب عباسی هارون الرشید را بر آن داشت تا حضرت را از مردم دور نگه دارد تا به خیال خام خود با دوری از مردم از نفوذ ایشان کم شود ولی سال های طولانی که امام موسی بن جعفر علیه السلام در زندان های مختلف گذراند فایده ای از این جهت برای حکومت فاسد عباشی نداشت، لذا دست ناپاک خود را به خون آن حضرت آلوده نمود و می خواست آن را بیماری جلوه دهد که این توطئه نیز با اشاره خود حضرت نقش بر آب شد.
از سال 148 ه.ق که امام صادق علیه السلام به شهادت رسید، بنا بر وصیت و نص پدر تا سال 183 ه.ق عهده دار سرپرستی و امامت شیعیان گردید و دوران 35 ساله امامتش در محیطی پراختناق و خفقان و همراه با تقیه گذشت. در چنین محیطی، حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام علاوه بر مسئولیت امامت و رهبری جامعه اسلامی، موفق به تربیت شاگردان زیادی گردید و با وجود اختناق حاکم، عده زیادی از دانشمندان و بزرگان شیعه از علم و دانش آن حضرت استفاده کردند و روایات زیادی را در زمینه های مختلف از آن بزرگوار نقل نمودند. کثرت روایات فقهی ایشان بعد از امام باقر و امام صادق علیهما السلام مؤیدی بر این ادعا است.
سیره اخلاقی و عبادی امام موسی بن جعفر علیهما السلام
زیاد بن ابی سلمة از دوستداران امام کاظم «علیه السلام» بود، ولی با دستگاه هارون الرشید نیز ارتباط داشت. روزی امام او را دید و از او پرسید: شنیده ام تو برای هارون الرشید کار می کنی و با آنان همکاری داری؟! گفت: بله سرورم! امام پرسید: چرا؟ عرض کرد: مولای من! من تهیدستی آبرومندم. مجبورم برای تأمین نیازهای خانواده ام کار کنم. امام با چهره ای عبوس گفت: اما اگر من از بلندی بیفتم و قطعه قطعه شوم، برایم بهتر است که عهده دار کاری از کارهای ظالمان شوم یا گامی بر روی فرش های آنان گذارم، مگردر یک صورت. می دانی آن در چه صورتی است؟ گفت: نه فدایت شوم! امام گفت: من هرگز با آنان همکاری نمی کنم مگر آن که یا غمی را از دل مؤمنی با رفع مشکلش بردارم یا با پرداختن قرض او، ناراحتی را از چهره اش بزدایم. ای زیاد! بدان پروردگار کمترین کاری که با یاوران ظالمان انجام می دهد این است که آنان را در تابوتی از آتش قرار می دهد تا روز حساب باز رسد. ای زیاد! هرگاه عهده دار شغلی از شغل های این ظالمان شدی، به برادرانت نیکی کن تا کفاره این کارت باشد. وقتی قدرتی به دست آوردی بدان خدای تو نیز در روز قیامت قدرت دارد و بدان که نیکی های تو می گذرد و ممکن است دیگران آن را فراموش کند، ولی در نزد خدا و برای روز قیامت تو باقی خواهد ماند.
بدون شک، بهترین و شیرین ترین لحظات زندگی امام کاظم (ع) لحظاتی بود که با خداوند خلوت می کرد و سر بر آستان او می سایید؛ در پیشگاهش به نماز میایستاد، یا به مناجات و دعا مشغول می شد و یا با قرآن انس داشت. پیشوای هفتم (ع) بیشتر اوقات را به نماز و سجده های طولانی سپری می کرد. کمتر شبی در عمرش گذشت که سر بر بالین آسایش بگذارد و در رختخواب بخوابد. گاه سر شب به مسجد پیامبر (ص) میرفت و به سجده می افتاد و تا اذان صبح در سجده عرضه می داشت: «عظم الذنب من عندی، فلیحسن العفو من عندک، یا اهل التقوی و المغفره»[]گناه من بس بزرگ است، پس میباید عفو نیز بزرگ و نیکو باشد.ای آن که اهل تقوا و آمرزشی. عبادت آن بزرگوار به حدی فزون و چشمگیر بود که به «عبد صالح» و «زین المتهجدین» ملقب گشت. ابن شهر آشوب از یونانی نقل می کند:
موسی بن جعفر (ع) متجاوز از ده سال، هر روز پس از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر در سجده بود. قرآن را با آهنگی زیبا تلاوت میکرد و در هنگام تلاوت آن محزون میشد؛ شنوندگان نیز از آهنگ تلاوت او به گریه میافتادند. از خوف خدا اشک میریخت، چندان که محاسن شریفش از اشک دیدگانش تر می شد.»[] هنگامی که به دستور هارون الرشید به زندان افتاد همواره چنین دعا میکرد: «اللهم انک تعلم انی کنت اسالک ان تفرغنی لعبادتک اللهم و قد فعلت فلک الحمد»[]بار خدایا! تو خود میدانی که من مدت ها بود از تو جای خلوتی میخواستم که با فراغت تو را عبادت کنم؛ اینک که خواستهام را برآوردی تو را سپاسگزارم. هنگام دعا و مناجات مکرر عرضه می داشت: «اللهم انی اسالک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب»[] پروردگارا! از تو آسایش هنگام مرگ و عفو و گذشت هنگام حساب را خواستارم.
سید بن طاووس، زیارتی برای امام کاظم (ع) نقل کرده که فرازهایی از آن بیان گر مقام عبودیت و شب زنده داری این عبد صالح پروردگار است: «اللهم صل علی موسی بن جعفر… الذی کان یحیی اللیل بالسهر الی السحر بمواصله الاستغفار، حلیف السجده الطویله، و الدموع الغزیره، و المناجاه الکثیره، و الضراعات المتصله»[]درود بر موسی بن جعفر (ع)، آن که شب را تا سپیده دم با عبادت و استغفار پیاپی زنده می داشت، هم پیمان سجده و گریه های سرشار و مناجات بسیار و ناله و زاری پیوسته بود.
هارون الرشید، سرسخت ترین دشمن موسی بن جعفر (ع) به مقام عبادی آن گرامی اعتراف کرده است: زمانی که آن حضرت را در زندان ربیع افکند از فراز قصر پارچ های را می دید که در گوشه ای از زندان افکنده شده و جابه جا نمی شود. با تعجب از ربیع پرسید: این پارچه چیست که من هر روز آن را در گوشه زندان می بینم؟ گفت: آن پارچه نیست، بلکه موسی بن جعفر است که یک سجدهاش از بعد از طلوع خورشید تا ظهر به درازا می کشد. هارون از این سخن مبهوت شد و گفت: همانا این مرد از راهبان بنی هاشم است.[] امام کاظم (ع) بیشتر روزها را روزه می داشت و روشش چنین بود که پس از نماز مغرب افطار می کرد.[]
رنج ها و مصیبت های امام موسی بن جعفر علیهما السلام
امام کاظم(ع) در شرایط دشوار حکومت عباسیان می زیست که دستگیری و آزار هواداران اهل بیت، سیاست رایج خلفا بود و طبیعی بودکه آن حضرت نیز، از سوی هارون الرشید، دچار زندان و شکنجه گردد. به گواهی تاریخ، امام موسی بن جعفر(ع)، قربانی بیم و هراسی شد که هارون نسبت به از دست دادن حکومت خویش داشت، نیز قربانی سخن چینی ها و گزارشهای دروغ بدخواهان و متملقان گردید.
سندی بن شاهک، رئیس پلیس هارون در بغداد بود، بسیار خشن و سختگیر و سنگدل واز جلادان و آدم کشان بود. سندی حضرت را تحویل گرفت، به کند و زنجیر بست، بر او سخت گرفت و حتی امام را مورد توهین و ضرب قرار داد و در نهایت، امام را به شهادت رساند، با خرمای زهرآلود، حضرت را مسموم کرد. پس از سه روز، روح پاک امام، از جسد مطهرش پرگشود و امام در 25 رجب سال 183 هجری به خدا پیوست و آسمان بغداد، با غروب این خورشید فروزان، تیره گشت.
انتقال به بغداد
هارون با دریافت نامه عیسی بن جعفر دستور داد امام را از بصره به بغداد منتقل سازند و تحت نظر مخصوص خود قرار دهند از این رو او را به یکی از آجودانهای خاص خود بنام «فضل بن یحیی» سپرد تا مراقبت لازم از ایشان بعمل آورند.
فضل او را در یکی از اطاقهای منزل خود جا داد و افراد خاصی بعنوان بررسی حالات روحی او و جاسوسی و گزارش کار او تعیین نمود تا در کردار و اعمال او دقت و کنجکاوی بیشتری بعمل آورند.
امام مشغول عبادت و اطاعت الهی بود اغلب روزها را روزه دار و شبها را تا صبح به تهجد و شب زنده داری مشغول بود و هرگز از عبادت و راز و نیاز لحظه ای غفلت نداشت فضل نیز با مشاهده این اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متاثر شد و نتوانست در مبارزه با خواست های وجدان بیش از حد اصرار ورزد و از اینرو در زندگی امام توسعه داد و در تعظیم و تکریم و احترام و جلب رضایت او کوشید.
هارون در منطقه «رقه» بسر میبرد که گزارش محبتها و احترامات فضل را بر او رساندند او از این عمل فضل ناراحت شد و گفت باوبنویسند:
«این عمل تو بسیار ناگوار است تو ماموریت داری که با رسیدن نامه او را بقتل برسانی» فضل نامه را خواند ولی از اجرای دستور آن سرپیچی نمود.
خبر استنکاف فضل به هارون رسید او در نامه دیگری به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه متذکر شده بود شما از وضع عمومی موسی بن جعفر (ع) بررسی دقیق بعمل آورید و اگر در رفاهیت و آسایش بسر میبرد او را از فضل بن یحیی تحویل بگیرید.»
و در نامه دیگری به سندی بن شاهک که در پستی و فرومایگی مانند نداشت نوشت که با رسیدن نامه از اوامر و دستورهای عباس بن محمد امتثال کامل نماید.
نامه رسان هر دو نامه را بمحل خود رساند و دستگاه جاسوسی هارون به فعالیت افتاد و حقیقت را فاش ساخت و دستور صادر شد که فضل بن یحیی احضار گردد او را در حضور سندی عریان ساختند و صد تازیانه بر بدن عریان او زدند و جریان را به هارون نوشتند.هارون در ملاء عمومی اظهار داشت که فضل از اطاعت خلیفه سرپیچی نموده است و او را مورد لعن و تنفر علنی قرار داد و گفت:
«من او را لعن میکنم شما هم او را لعن کنید.»
مردم ناآگاه و غافل همگی با هارون همصدا شدند این خبر به گوش یحیی بن خالد رسید فورا بحضور خلیفه شتافت و در مورد فضل به شفاعت پرداخت و اظهار نمود:
او هنوز جوان است و تجربه کافی ندارد.
من ماموریت او را با کمال میل می پذیرم و رضایت خاطر شما را فراهم میسازم.
هارون خوشحال گردید و از کوتاهی و قصور فضل گذشت و بمردم اعلام نمود فضل در یک مورد مرتکب مخالفت و سرپیچی شده بود ولی او توبه کرد من او را عفو کردم شما هم او را مورد عفو قرار دهید.
آن زبان بسته ها! همگی گفتند ما دوستان کسی هستیم که شما که خلیفه هستید او را دوست داشته باشید و دشمنان کسی هستیم که شما دشمن میدارید!
یحیی بن خالد با جمعی از ماموران عالیرتبه از «رقه» بطرف بغداد رهسپار گشت مردم به استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او را گرفتند و در مورد مسافرت او پرسشها کردند.او برای رد گم کردن گفت:
من برای تعدیل مالیات و نظارت بر امور کارگران خلیفه آمده ام و چند روز اول هم باین قبیل امور اشتغال ورزید!
ولی پس از چند روز سندی بن شاهک را بحضور خود خواست و دستور مخصوص هارون را در مورد قتل امام موسی بن جعفر (ع) باو اعلام نمود و او هم پذیرفت.
در یکی از وعده های غذا زهری در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخی معتقدند که زهر را در خرما قرار داد و بهر صورت که باشد امام در اثر مسمومیت، دچار تب شدیدی گردید که فقط سه روز زنده ماند.در روز سوم، رهبر و امام معصوم مسلمانان جان به جان آفرین تسلیم نمود و در راه تبلیغ احکام خدا به فیض عظیم شهادت نائل گردید. (1) صورت جلسه قلابی:
پس از شهادت امام (ع) که در اثر مسمومیت صورت گرفته بود سندی چند تن از روحانی نمایان درباری را که در جمع آنان «هیثم بن عدی» نیز بود وعده ای از ریش سفیدان معتمد بغداد ! و جمعی از ارتشیان و سرداران را بر سر جنازه ی امام حاضر ساخت تا آنها نبودن اثر جراحت یا خفگی و مسمومیت و دیگر علائم و آثار جنحه و جنایت را تصدیق و گواهی نمایند و برگی را امضاء نمایند که او با اجل طبیعی از دنیا رفته است آن معتمدان محلی همگی گواهی خود را در پائین ورقه به ثبت رساندند که موسی بن جعفر (ع) با اجل طبیعی خود از دنیا رفته است.سپس تابوت را روی پل بغداد نهاده بعنوان رفع تهمت و ننگ و نکبت از خود در میان مردم اعلام داشتند که همگان بیایند و مشاهده و داوری کنند که موسی بن جعفر (ع) با اجل طبیعی خود از دنیا رفته است. (2)
پی نوشت
1 داستان مسمومیت امام را از مورخین اهل سنت علامه ابن صباغی در الفصول المهمه ص 220 شبلنجی در نور الابصار ص 491 ابن صباغ مالکی در اسعاف الراغبین ص 148 ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقه ص 191 سید عبد الغفار الغفار در ائمه الهدی ص 111 و مسعودی الذهب ج 3 ص 365 نقل نموده اند در آن کتاب چنین افزوده شده است موسی بن جعفر در پانزدهمین سال حکومت هارون در سن 54 سالگی در بغداد بصورت مسمومیت درگذشت.
2 ارشاد مفید ص 282 او در پایان میافزاید میگویند شاید علت اینکه بدن امام را روی جسر نهادند بر این اصل بوده باشد که جمعی از شیعیان در مورد امام عقیده داشتند که او همان قائم منتظر است و حبس طولانی امام آن عقیده را مستحکم تر نموده و میگفتند این حبس طولانی، غیبت قائم است، یحیی بن خالد از این نظر دستور داد میان مردم اعلام کنند که این همان بدین موسی بن جعفر است که رافضیان میپندارند او همان قائم منتظر است که نمیمیرد و همگان نگاه کردند و شهادت دادند.
حقیقت مطلب هر چه باشد امام در اثر مقابله با ستمگری ها و دیکتاتوری هارون به شهادت رسید و اهانتی را که هارون در حق امام مرتکب گردید صفحات تاریخ را سیاه کرده است
منابع»
https://hawzah.net/fa/Article/View/95025
https://hawzah.net/fa/Article/View/3772
https://hawzah.net/fa/Article/View/77899
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5824/7004/84833