دیدگاه کاشف الغطاء و شرف الدین
برخی به پاسخ عالم سرشناس آیهاللَّه شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء- که وی او را از اندیشمندان توصیف می کند- به پرسشی درباره ی این موضوع استدلال کرده می گوید: کلام کاشف الغطاء عدم صحت آنچه را درباره ی شکستن پهلوی زهرا علیهاالسلام در اثر ضربت مهاجمان گفته می شود، ثابت می کند. همچنان که آنچه درباره ی ورود آنان به خانه ی زهرا علیهاالسلام و زدن او، و حوادث پیش و پس از آن گفته می شود، را نفی می نماید.
استدلال کاشف الغطاء
اشاره
1- من این قوم را تبرئه نمی کنم اما زدن زن در آن زمان عیب بود چنان که اگر کسی زنی را می زد، این کار برای خود او و نسلش یک ننگ به شمار می رفت. در نهج البلاغه از امام علی علیه السلام آمده:
«... زنان را با زدن برمی انگیزانید هرچند آبروی شما را بریزند یا امیرانتان را دشنام گویند که توان زنان اندک است و جانشان ناتوان و خردشان دستخوش نقصان. آنگاه که زنان در شرک به سر می برند مأمور بودیم دست از آنها بازداریم و در جاهلیت اگر مردی با سنگ یا چوبدستی بر زنی حمله می کرد او و فرزندانی را که از پس او می آیند، بدین کار سرزنش می کردند». (1) .
2- «اما قضیه ی زهرا علیهاالسلام و سیلی زدن بر صورت مبارکش چیزی است که بعید می دانم که عقل و وجدان و احساسات من آنرا بپذیرد. نه از این جهت که این قوم از ارتکاب چنین جسارت عظیمی ابا و پروایی داشتند بلکه از این لحاظ که سجایای عربی و آداب و رسوم جاهلی که...». (2) .
3- اگر آنان مرتکب چنین اقدام ناشایست و ناروایی می شدند، کسانی از صحابه مانع می شدند و آنان را از این کار بازمی داشتند.
4- زهرا علیهاالسلام در هیچ یک از خطبه ها و سخنرانیهای خود مثل خطبه ای که در مسجد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و در حضور مهاجران و انصار ایراد فرمود و در تظلم از قوم بدرفتاری آنان، نه بیان نمود که او را زده اند یا فرزندش را سقط کرده اند و نه بدان اشاره کرده است در حالی که: «فاطمه علیهاالسلام خشمگین و به شدت متأثر بود».
زهرا علیهاالسلام به علی علیه السلام گفت: که فلانی «نحله ی پدرم و دستمایه ی معیشتی فرزندانم را به زور و ستم ربود»، اما نفرمود: او یا دوستش مرا زد. همینگونه هنگامی که برای زنان مهاجرین و انصار صحبت کرد، کلامش را اینگونه آغاز کرد: «به خدا سوگند در حالی صبح کردم که دنیایتان را رها کردم و از مردانتان دلی مالامال از نفرت دارم...». و از چیزی جز غصب فدک و غصب خلافت شکایت نکرد. در حالی که زدن و سیلی و شکستن پهلویش و فروریختن میخ در سینه اش- اگر صحیح باشد- از غصب فدک عظیم تر است.
همچنین هنگامی که ابوبکر و عمر از علی علیه السلام اجازه گرفتند و بر فاطمه علیهاالسلام وارد شدند، تا رضایت او را به دست آورند، از آنچه گفته می شود بر او گذشته،
چیزی به آندو نگفت.
علی امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در هیچ یک از خطبه ها و سخنان خود به آن اشاره نکرد. در حالی که پس از به خاکسپاری فاطمه علیهاالسلام دلتنگیها و اندوههای علی علیه السلام به جوشش آمد و به پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله گفت: السلام علیک یا رسول اللَّه، عنّی و عن ابنتک النازله فی جوارک...
در حالی که موقعیت ایجاب می کرد اگر چیزی بر دختر پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله گذشته، بگوید. زیرا این یک حجت قوی علیه آنان بود و موجب برانگیختن احساسات و عواطف از همه جهات بر ضدّ آنان. (3) .
مرحوم کاشف الغطاء، این کار را فقط از قنفذ وردی می داند و بس.
این گفته های کاشف الغطاء بود که برخی که در صدد ایجاد شک و برانگیختن غبار تردید پیرامون این قضیه هستند، آن را دستاویز خود قرار داده و تکرار می کنند.
در پاسخ می گوییم:
سخنان کاشف الغطاء که برخی برای ایجاد شک و تردید درباره ی ماجرای زهرا علیهاالسلام از آن استفاده کرده اند، متضمن نکاتی چند است که در پی بدان اشاره می کنیم.
کاشف الغطاء منکر ماجرا نیست
به رغم آنکه معتقدیم کاشف الغطاء منکر حوادث و بلایایی که بر زهرا علیهاالسلام گذشت، نیست، چند نکته را بیان می کنیم:
الف: هر چند مرحوم کاشف الغطاء عالم مبرزی بود اما از افتادن در خطا و اشتباه مصون نیست خصوصاً در مسأله ای که نیاز به تتبع بیشتر آثار و متون و
مراجعه به مصادر و منابع آن دارد. او به هنگام بیان دیدگاه خود درباره ی هجوم به خانه ی زهرا علیهاالسلام و زدن و سقط جنین او دلیل مورد استناد خود را بیان کرده است. بنابراین این عمده همین دلیل است و باید آن را مورد ملاحظه و نقد و بررسی قرار دهیم. چه بسا که این دلیل درست نباشد.
امامی بودن کاشف الغطاء موجب نمی شود که آرا و افکار، و استدلالهای وی مورد نقد علمی و واقعگرایانه قرار نگیرد.
ب: شاید مخاطب کاشف الغطاء در این سخنان، کسانی بوده اند که مهاجمان را مقدس و معیار حق و میزان صدق می دانند. لذا خواسته بدون برانگیختن عواطف و احساسات و عصبیتها حقیقت امر را به آنان تفهیم نماید. به همین جهت می بینیم که انجام چنین کاری را بعید می شمارد. سپس مسئولیت کار را به گردن فردی می اندازد که نه نسبت به او حساسیتی دارند و نه از قداست چندانی نزدشان برخوردار است، او قنفذ عدوی است.
مؤید این معنی این است که مرحوم کاشف الغطاء این مطلب را در پاسخ یک پرسش بیان کرد. ممکن است در پاسخ، حال سؤال کننده و یا جوّ عمومی حاکم را مراعات کرده و نخواسته با طرح مطالبی و تحریک احساسات باعث برهم خوردن اوضاع و ایجاد آشوب در میان مردم شود خصوصاً که می دانیم کاشف الغطاء گامهای بزرگی در راه وحدت مسلمانان برداشت.
ج: همین عالم جلیل القدر، آنجا که دلیلی بر مدارا و مماشات نمی بیند و عواطف مخاطبانش با بیان حقایق جریحه دار نمی شود، دیدگاه حقیقی خود را به صراحت بیان می کند و سقط محسن و آتش زدن در خانه ی فاطمه علیهاالسلام را با صدای بلند و آشکارا سرزنش می کند:
و فی الطفوف سقوط السبط منجدلاً
من سقط محسن خلف الباب منهجه
و بالخیام ضرام النار من حطبٍ
بباب دار ابنه الهادی تأججه (4) .
شخص کاشف الغطاء بیان می کند که امامیه در این باره اجماع دارند. پیش از این بخشی از سخنان او را آوردیم. در اینجا آن را به طور کامل می آوریم:
«کتابهای شیعه از صدر اسلام و قرن اول، مثل کتاب سلیم بن قیس و پس از آن تا قرن یازدهم و بعد از آن و بلکه تا امروزه همه ی کتابهای شیعه که به احوال امامان و پدرشان: آیت کبری و مادرشان: صدیقه زهرا علیهاالسلام پرداخته و همه ی کسانی که در شرح زندگانی و احوال آنان کتاب نوشته اند، تقریباً یا تحقیقاً یا در ذکر مصائب بضعه ی طاهره، اجماع دارند که پس از رحلت پدرش: مصطفی، ستمگران به صورتش زدند و بر گونه اش سیلی چنان که چشمانش سرخ شد و گوشواره اش شکست و به در فشرده شد پهلویش شکست و فرزندش را سقط کرد و هنگامی که از دنیا رفت، نشانه های تازیانه همچون بازوبند بر روی بازویش باقی بود.
سپس شاعران اهل بیت علیهم السلام این قضایا و مصائب را دستمایه ی خود قرار دادند و در اشعار و مرثیه های خود، به نظم کشیدند و از مسلّمات گرفتند. از جمله کمیت و سید حمیری و دعبل خزاعی و نمیری و سلامی و دیک الجن و پیش و پس از آنان تا عصر حاضر.
بزرگان شعرای شیعه در قرن سیزدهم و چهاردهم- که ما در آن هستیم- بر وسعت آن افزودند. مثل خطی و کعبی و کوازین و آل سید مهدی و دیگران که تعدادشان فراوان است و غیر قابل شمارش.
عقل می تواند همه ی این فجایع را، هر چند در غایت زشتی و هولناکی است و از موجبات وحشت و دهشت، تجویز کند، و اذهان و وجدان آن را جایز بداند و افکار بپذیرد و هضم کند، خصوصاً که این قوم چنان در قضیه ی خلافت و غصباین منصب الهی از صاحب بر حقش فرورفتند که از این عظیم تر و هولناکتر است». (5) .
زدن زنان
آنچه کاشف الغطاء در توجیه زشت دانستن زدن زنان، در فرهنگ عرب بیان کرده نمی تواند این مسأله را توجیه کند. زیرا:
الف: سخن امیرالمؤمنین علی علیه السلام در سرزنش زدن زنان بدین معنی نیست که هرگاه انگیزه ای قوی تر در ارتکاب هولناکترین جنایات و هتک بزرگترین حرمتها وجود داشته باشد، زدن زنان بوسیله ی آنان محال خواهد بود.
خصوصاً اگر این انگیزه، شهوت حکومت و سلطنت باشد و بویژه آنگاه که حکومت بتواند پس از تحکیم پایه های خود، با اعمال قدرت و هیبت و با استفاده از مال و مقام و آنگاه که مردم از ترس یا طمع بدان گردن نهند و سپس با استفاده از تقدس و احترامی که خلیفه بر پایه ی تدین و ایمان نزد توده ی مردم دارد، این ننگ و سرزنش را از دامن خود پاک کند.
از سوی دیگر: از قدیم زنده به گور کردن دختران ننگ و عار بوده و هست؟!
از قدیم قتل فرزند و برادر برای رسیدن به دنیا ننگ و عار بوده و هست؟!
در حالی که خیزران، آنچنان که می گویند فرزندش را به خاطر پادشاهی کشت؛ مأمون نیز برای رسیدن به خلافت برادرش امین را کشت!
معروف است که می گویند: پادشاهی عقیم است و رحم ندارد. (6) .
اگر اینان مقید بودند که کار زشتی از آنان سر نزند، در جایی که پیغمبر علیه السلام می شنید، به او نمی گفتند: پیغمبر هذیان می گوید. در حالی که می بایست مانع دینی او موانع عادات، و رسوم قویتر باشد.
به علاوه اطلاق چنین سخن زشتی در حق پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله انگیزه بیشتری برای به همراه داشتن ننگ و عار ابدی دارد. چه این از زدن یک زن یا محاصره ی خانه اش، یا گفتن سخنان زشت و رکیک به او، عظیم تر است.
خلاصه کلام اینکه اگر کسی از ننگ و عار و سرزنش دیگران پروایی دارد باید که در همه شئون و احوال زندگی اش از آن پروا داشته باشد نه اینکه در یک جا از آن بترسد و در جای دیگر بدان اعتنایی نکند. چنان که به ساحت مقدس پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله جسارت و بی حرمتی کردند. این برای ما روشن و قابل قبول نیست.
جسارت فرد در یک مورد ما را بر آن می دارد که در تکذیب آنچه در موارد دیگر به او نسبت داده می شود، شک کنیم. پس چگونه خواهد بود آنجا که جسارت او با دلایل قاطع و براهین ساطع ثابت شده باشد؟!
آیا این تهدید دختر پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله ننگ و عار نیست؟ آیا فقط سیلی زدن زهرا علیهاالسلام ننگ و عار است و بس؟!
ب: این شخص که به گفتار کاشف الغطاء استدلال می کند، خودش در صحت نصوص وارده در نهج البلاغه، و سایر کتابها که به نوعی ضعف در شخصیت زن اشاره دارد، علامتهای سؤال بزرگ می گذارد. این متن نهج البلاغه که وی بدان استشهاد کرده، از ضعف زنان سخن می گوید:
«فانهنّ ضعیفات القوی، والانفس، والعقول».
خود وی چندین بار در صحت همین متن شک کرده است. حال چگونه است که در اینجا به چیزی استدلال می کند که در جای دیگر اجمال و تفصیل آن را رد کرده است؟!
ج: دختران رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله را در کربلا تازیانه زدند. آنگاه که کینه های سیاه، چشم دشمنان را کور کرد و از اندیشه در عواقب آن، از ننگ دنیا و خشم خدای جبار در دنیا و آخرت بازشان داشت.
شواهد تاریخی فراوانی در دست هست که تأکید می کند: هرگاه انگیزه ای قویتر از انگیزه ی دفع عار یافته اند، از ارتکاب هرگونه جنایت و پذیرش این عار پروایی نداشته اند. از این شواهد به ذکر موارد زیر بسنده می کنیم:
1- یکی از آنان، دخترش را زنده به گور می کرد که مبادا از غذای او بخورد، در حالی که خداوند متعال می فرماید: «و اذا المؤوده سئلت، بأی ذنب قتلت). (7) .
2- همین گوینده بیان کرده که ابن زیاد (لع) بر آن شد که خانم زینب را بزند، چه آن بانو سخنانی خطاب به عبیداللَّه گفت که حمیّت او را برانگیخت. عمرو بن حریث دخالت کرد و با این سخن مانع او شد که: او زن است و زن را به واسطه ی گفته هایش مؤاخذه نمی کنند. (8) .
3- استدلال کننده به کلام کاشف الغطاء گفته است: زینب و دیگر دختران خاندان وحی با تازیانه مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. (9) .
در این باره به کتابها، تألیفات و خطبه هایش مراجعه کنید.
4- سمیه مادر عمار در مکه زیر شکنجه های فرعون قریش، ابوجهل (لع) جان داد و نخستین شهید زن در اسلام شد. (10) .
5- شخص عمر، کنیز یکی از بنی موئل را شکنجه کرد. آنقدر او را زد تا اینکه
خودش خسته شد. به کنیزک گفت: من از تو معذرت می خواهم که تو را رها نکردم مگر اینکه خسته شدم. (11) همو امّ شریک را شکنجه کرد. پس چرا نترسید که ارتکاب این کار باعث ننگ و عار برای او خواهد شد؟!
6- کتابهای تاریخ و حدیث می گوید: هنگامی که عثمان بن مظعون مرد، زنان گریه می کردند. عمر با تازیانه آنان را می زد. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله دستش را گرفت و فرمود: آرام باش عمر، بگذار گریه کنند... (12) .
7- عمر، زنانی را که در مرگ ابوبکر گریه می کردند، زد. ابن ابی الحدید می گوید: «اولین کسی که عمر با تازیانه اش او را زد، ام فروه دختر ابی قحافه بود. هنگامی که ابوبکر مرد، زنان و از جمله خواهرش ام فروه، در مرگ او نوحه گری کردند. عمر بارها آنان را از این کار بازداشت اما آنان نوحه گری را از سر گرفتند. پس ام فروه را از میانشان بیرون آورد و او را با تازیانه اش زد. زنان فرار کردند و پراکنده شدند». (13) دیگران نیز این قصه را نقل کرده اند. (14) .
8- هنگامی که خالد بن ولید مرد، زنانی در خانه میمونه گرد آمدند و در فراقش گریه می کردند. عمر آمد... او زنان را با تازیانه می زد. در این هنگام روبند یکی از زنان افتاد. گفتند: یا امیرالمؤمنین! روبندش. گفت: رهایش کنید که او را حرمتی نباشد... (15) .
9- پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله خون هبار بن اسود را به خاطر برخورد وی با زینب، مباح فرمود. این مسأله معروف و مشهور است.
د: چرا وجدان اینان نمی پذیرد که عمر، زهرا علیهاالسلام را زده باشد با این تعلیل که زدن زهرا علیهاالسلام موجب سرزنش و ننگ و عار او می شود اما وجدانشان می پذیرد که ننگ و عار و سرزنش این اقدام وقیح، گریبانگیر قنفذ باشد؟ چه همانگونه که عمر عرب است و از سرزنش می ترسد، قنفذ هم عرب است و از سرزنش پروا دارد؛ همانگونه که عمر از قبیله ی بنی عدی است، قنفذ هم از بنی عدی است. پس چرا استثنا؟!
اما محقق شوشتری (16) بیان کرده که قنفذ از بنی تیم است نه از بنی عدی. ولی منظور آن است که قنفذ عدوی الولاء است یعنی غلام آنان بود. به هر حال، خواه قنفذ عدوی باشد و خواه تیمی، اگر زدن زن از نظر عرب قبیح است، پس باید انسان عرب نژاد آن را زشت بداند و آن را از سوی هرکس که باشد، تقبیح کند. بلکه هرگاه یک غلام، زن عرب را بزند، مردم عرب، براساس مفاهیم خود، با حساسیت بیشتر با آن مقابله و به شدّت رد خواهد کرد.
ه: از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: آنان اموال قنفذ را مصادره نکردند، چنانکه در مورد سایر والیان خود کردند. به این ترتیب از ضربتی که به زهرا علیهاالسلام زد، قدردانی کردند. (17) .
بنابراین تقدیر آنان از قنفذ به واسطه ی زدن زنی که زهرا علیهاالسلام نام دارد و سرور زنان جهان است، ننگ و سرزنش دیگری است که پرده از مقاصد پنهان آنان برمی دارد روشن است که آنان نه از این ننگ و سرزنش پروایی دارند و نه از خشم و غضب خدا و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بواسطه ی خشم و غضب زهرا علیهاالسلام. چه انگیزه ای قویتر از آن
دارند. خصوصاً که این انگیزه تحقق شهوتی در سطح حکومت بر جهان اسلام و رسیدن به مقام جانشینی پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله باشد که نزد مردم از قداست و اهمیت زایدالوصفی برخوردار است.
از سوی دیگر ادعای بعضی را نیز باطل می کند که مدعی اند: این قوم، به زهرا علیهاالسلام احترام می گذاشتند و او را محترم می دانستند و در راه کسب رضایت و خشنودی او تلاش می کردند و...
خواهیم گفت که تلاش این دو نفر برای بدست آوردن رضایت زهرا علیهاالسلام یک مانور سیاسی شکست خورده و مردود بود.
پذیرش مردم
در خصوص این گفته استدلال کننده که مردم اجازه نمی دادند کسی متعرض زهرا علیهاالسلام شود و او را مورد اذیت و آزار قرار دهد و با او بدرفتاری نماید این کار نمی توانست از سوی مردم پذیرفته شود، می گوییم:
الف: اگر صحیح باشد که اقدام به هرگونه بدرفتاری با زهرا علیهاالسلام با مخالفت مردمی روبرو خواهد شد باید دانست که تلاش برای به آتش کشیدن خانه و جمع آوری هیزم، در مقابل دیدگان مردم انجام گرفت. آنگونه که در بعضی از متون آمده، خیابانهای مدینه مملو از مردمی شده بود که برای نظاره این اقدام وقیحانه جمع شده بودند. پس چرا یک نفر از آنان دخالت نکرد و دار و دسته حکومت را از این کار بازنداشت؟!
ب: چرا آنگاه که دوّمی به پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله که از آنان قلم و کاغذ خواست تا چیزی برایشان بنویسد که هرگز پس از او گمراه نشوند، گفت: پیغمبر هذیان می گوید احدی به او اعتراض نکرد یا او را سرزنش ننمود یا بد نگفت یا حتی خودش را در
مقابل او، عبوس نشان نداد؟!
ج: اگر بپذیریم که مردم اجازه ی چنین کاری را به آنان نمی دادند، آیا در توان و وسع مردم بود که با حاکمان جدید که زندگانی سیاسی خود را با عنف و زور آغاز کردند، و دولتشان را به زور شمشیر تشکیل دادند، مخالفت کنند؟! مگر مردم مغلوب آنان نبودند؟!
پی نوشت:
1- . نهج البلاغه، نامه 14، (شرح عبده) ج 3، ص 16.
2- . ر. ک: جنهالمأوی، ص 81.
3- . ر. ک: جنهالمأوی، ص 81.
4- . ر. ک: مقتل الحسین مقرم، ص 389.
5- . ر. ک: جنهالمأوی، صص 78- 84.
6- . الکامل فی التاریخ، ج 6، صص 100- 99؛ تاریخ الامم والملوک، ج 8، ص 205.
7- . تکویر/ 8.
8- . جنهالمأوی، ص 82.
9- . الانسان والحیاه، ص 271.
10- . ر. ک: الاستیعاب (در پاورقی الاصابه)، ج 4، صص 330- 333؛ الاصابه، ج 4، صص 334- 335؛ السیره النبویه (ابن کثیر)، ج 1، ص 495؛ اسدالغابه، ج 5؛ ص 481؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 28.
11- . السیره النبویه (ابن هشام)، ج 1، ص 341؛ السیره الحلبیه، ج 1، ص 300.
12- . مسند احمد، ج 1، صص 237- 335؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 190؛ ذهبی آن را صحیح خوانده و گفته: سند آن خوب است: تلخیص المستدرک در پاورقی آن.
13- . شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 181.
14- . الغدیر، ج 6، ص 161، به نقل از: کنزالعمال، ج 8، ص 191؛ الاصابه، ج 3، ص 606.
15- . الغدیر، ج 6، ص 161، به نقل از: کنزالعمال، ج 8، ص 118.
16- . ر. ک: قاموس الرجال، ج 7، صص 393- 394.
17- . جنهالمأوی، ص 84؛ بحارالانوار، ج 30، صص 302- 303؛ کتاب سلیم، ج 2، صص 274- 275؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 413.
منبع:
عاملی جعفرمرتضی -(1944 )-مترجم محمد سپهری -: قم نشر ایام دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی 1378.