روایتی از تیرباران مقامات نظامی شاه
در روز پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۵۷، چهار مقام عالیرتبه نظامی دوره پهلوی اعدام شدند. این اتفاق به فاصله چهار روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد.
به گزارش ایسنا به نقل از تاریخ ایرانی، سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران و رییس شهربانی سابق، سرلشگر رضا ناجی فرماندار نظامی اصفهان، سرلشگر منوچهر خسروداد فرمانده نیروی هوایی و ارتشبد نعمتالله نصیری رییس سابق ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) اولین کسانی بودند که توسط دادگاه انقلاب اعدام شدند.
نصیری به عنوان رییس ساواک از سوی انقلابیون، شریک شاه در جنایتهایش به حساب میآمد، سپهبد رحیمی نیز فرماندار نظامی و رییس شهربانی تهران بود که به همین جهت در کشتارهای مردم بیگناه در ماههای منتهی به سقوط رژیم و حتی پس از خروج شاه از کشور متهم بود، سرلشگر رضا ناجی معروف به «قصاب» اولین فرماندار نظامی اصفهان به دلیل سرکوب قیام مردم اصفهان در چهلمین روز واقعه خونین تبریز، محاکمه میشد و سرلشگر خسروداد نیز به عنوان فرمانده هوانیروز در دادگاه متهم بود هدایت مستقیم کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ در تهران را برعهده داشته است.
روزنامه اطلاعات همان زمان گزارش تفصیلی اعدام این چهار تن را منتشر کرد. متن کامل گزارش خبرنگار روزنامه اطلاعات که در تمام مراحل محاکمه و اعدام فرماندهان ارتش حکومت پهلوی شرکت داشت، بدین شرح است:
«متهمان ردیف اول نصیری رییس سابق ساواک، خسروداد فرمانده هوانیروز، ناجی فرماندار نظامی اصفهان و رحیمی فرماندار نظامی تهران و آخرین رییس شهربانی رژیم سابق را میآورند. هر کدام از آنها بر اساس بازجویی که شدهاند پروندهای قطور دارند.
نصیری مجرم نخستین است، او گنگزده و بهتزده، به سوالها با صدایی خفه پاسخ میدهد. درست همانگونه که در تلویزیون دیدیم. یکی دو بار نیز نام اربابش اعلیحضرت مخلوع را به زبان میآورد. او هیچکدام از اتهامات را قبول ندارد. اما در بازجویی به چند قتل اعتراف کرده است. همچنین پذیرفته است که مامورانش صدها جوان تحصیلکرده و فرزانه را زیر شکنجه شهید کردهاند.
یکی دو بار نصیری چنان خود را میبازد که به گریه میافتد. محکمه شکل خاصی دارد، تلفیقی از محاکم شرع و عدلیه، آمیزهای از مذهب و منش انقلابی، بدینگونه است که احکام رنگی از مذهب دارند ولی با رفتاری انقلابی صادر میگردند. نصیری آخرین حرفهایش را میزند، یک جفت چشم اشکبار او را مینگرد. چشمان رضایی بزرگ که به یاد آن روزهایی است که به نصیری میگفت لااقل نوه سه سالهام را آزاد کنید.
نصیری هیچکدام از این لحظات را به یاد ندارد. سخنان او پایان میگیرد. حاضر نیست توبه کند. حتی حاضر نیست نام خدا را بر زبان آورد. پس از او رحیمی نیز همین وضع را دارد. آمیزهای از کلمات وجدان، قانون اساسی، شرافت سربازی، سوگند به جقه ملوکانه و ... را بر زبان میآورد. یکی دو ساعت پیش از شروع دادگاه، نصیری و او تلاش کرده بودند که بگریزند ولی ظاهرا با هوشیاری محافظین تیرشان به سنگ خورده بود.
پس از او ناجی میآید. امیر باریکاندام که نماز شب میخواند ولی در روز، حکم قتل صدها تن را امضا میکرد. او به کلی خود را باخته است و میزند زیر گریه. «آقا به امام زمان ما با مردم اصفهان از برادر هم نزدیکتر بودیم. آقا ما آدم بدی نبودیم. بروید از مردم اصفهان بپرسید.» قبلا این سوال از مردم اصفهان شده است. پیش از این پیکر خونین صدها جوان و پیر اصفهانی پاسخ این سوال را داده است.
وقتی خسروداد برمیخیزد، سایهای از ترس در چشمان اوست. اعترافات او شنیدنی است. بر اساس نقشههای شیطانی او، دو بار قرار بوده کودتا بشود. یک بار وقتی بختیار شاه را راهی کرد، ایشان تصمیم داشته با نیروهای ویژهاش پایتخت را تسخیر کند، بختیار را کنار بزند و خودشان فرمانروا شوند.
متهمان به گوشهای برده میشوند و دادگاه وارد شور میشود. ساعتی بعد حکمها به اطلاع رهبر انقلاب میرسد و بعد بار دیگر متهمان صف میکشند و حکم خوانده میشود: «بسمالله المنتقم ... به فرمان خدا، به حکم دادگاه انقلاب اسلامی و با صحه نائب الامام خمینی، ارتشبد نعمتالله نصیری ... محکوم به اعدام به صورت تیرباران میشود.» به دنبال نصیری حکم بقیه خوانده میشود. آنها «مفسد فیالارض» شناخته شدهاند و «چون وجودشان در زمین تولید فساد و زشتی میکند، باید زمین تطهیر گردد.»
متهمان حکم را نگاه میکنند. پلک چشمهای رحیمی میپرد. چهار امیر گمان میکنند که حکم تیرباران درباره آنان چند روز دیگر یا چند هفته دیگر اجرا میشود. هیچکدام باور نمیکنند که یک ساعت و نیم دیگر گلولهای قلب سنگی آنان را از کار خواهد انداخت.
در آغاز قرار است علاوه بر این چهار تن، سالارجاف نیز تیرباران شود ولی در آخرین لحظه حکم درباره او نقض میشود. ظاهرا حالا نوبت نظامیهاست که بیشترین سهم را در جنایات رژیم مزدور داشتهاند. عقربه ساعت، یازده و ربع را نشان میدهد.
گروهی از برادران مسلح که جان بر کف گرفته انقلاب را تا این مرحله آوردهاند سراغ چهار متهم میروند. آنها به محض آنکه چشمشان به گروهی مسلح میافتد حکایت را میفهمند. بدن نصیری میلرزد. حالا ژنرال برای اولین بار فهمیده است که ترس چیست. حالا فهمیده است که وقتی با لگد توی سینه حنیفنژاد زد و گفت تکهتکهاش کنید، برادر مجاهد چه حالی داشت. حالا شاید فهمیده است وقتی دستور داد در برابر چشمان وحشتزده اشرف دهقانی چریک فدایی به برادرش به بهروز بزرگ تجاوز کنند چه بر آنها گذشته است.
یک روحانی با آرامش همیشگیاش کنار آنها میآید. باید وصیت کنند، باید حرف آخر را بزنند، باید توبه کنند، رحیمی و خسروداد آرامند و حتی حاضر نمیشوند یک بار نام خدا را بر زبان بیاورند. ناجی گریه میکند. التماس میکند.
هر کدام جملهای میگویند. سکوت سنگینی بر سالن نشسته است. یک کلاه پشمی به سر کشیدهام و خیلی گرمم است. یاد شبی میافتم که نصیری به دیدن زندانیان قزلقلعه آمد و در سلولی من نیز جایی داشتم. در را باز کرد. جرم من ترجمه کتاب «فلسفه انقلاب مصر» نوشته عبدالناصر بود. همراهش چیزی در گوش او گفت. فریاد زد این جاسوس مادر ... عبدالناصر را تکهتکه کنید. ژنرال از این کلمه غرق لذت میشد.
باید از پلهها بالا برویم. ناجی یکی دو بار تا میشود و پس از چند دقیقه به روی پشت بام ستاد میرسیم. شهر در سکوت کامل خفته است. ساعت یازده و سی دقیقه است. وقتی میخواهند چشمان متهمان را ببندند خسروداد میگوید من نیازی به چشمبند ندارم. چشمها بسته میشود. دور و برم را نگاه میکنم. (آه آقا و خانم رضایی سلام، آقای حنیفنژاد، آه خانم آلادپوش شما هستید.)
پدر رضاییها چشمانی پر از اشک دارد، برادران مبارز نیروهای رزمنده خلق صف میکشند. در تاریکی لرزش پای نصیری و ناجی را میبینم. رحیمی کاملاً خبردار ایستاده و خسروداد نیز آرامتر از ناجی و نصیری است. حکم بار دیگر خوانده میشود.
یکی از افسران آزاده که از ماهها پیش به صفوف نهضت پیوسته است و محل خدمتش را ترک گفته فرمان میدهد افراد به دست ... هدف، صدای رگبارها، نالههایی خفیف و تا شدن آدمهایی که حتی در آخرین لحظه حیات خود نخواستند توبه کنند.
رضایی بزرگ سر به آسمان برداشته. پروردگارا سپاس تو را است که بزرگی و انتقام جگرگوشههای مرا گرفتی.
افسر تیر، تیر خلاص را در سر چهار عامل مزدور رژیم شاه خالی میکند. چهره رحیمی در هم فشرده است. ناجی حالت گریه دارد. نصیری وحشتزده، خسروداد آرام. شتاب او برای رسیدن به دوزخ چشمگیر است.
پایین میآییم. من احساس سرما میکنم. آسمان صاف است و سرد. توی سلول زندانیان ولولهای است. من گریه هویدا را میبینم. گمان برده است که نوبت اوست. گریه دیگران را هم میبینم. سالارجاف با صدای بلند گریه میکند. دانشی و نیکپی رنگ به چهره ندارند. ربیعی و محققی فکر میکنند لحظهای دیگر سراغشان میآیند.
یک روحانی صاحبنام به سالن زندانیان میآید و آرام میگوید آقایان بخوابید کسی امشب اعدام نخواهد شد. امید برای زیستن بار دیگر به چشمها فروغ میدهند. یکی دو تن به هم نگاه میکنند و میخندند.
عدل اسلامی هیچکس را بیدلیل نمیکشد. چراغها خاموش میشود. زندانیان میخوابند. حالا همه آرام شدهاند. یک آمبولانس در ساعات نزدیک بامداد اجساد را به پزشک قانونی میبرد.
بیرون میزنم. در صبح دلنشین خیابان ایران. اینجا همه چهره انقلابی دارند. زمزمهای از یک سرود قدیمی میشنوم. پیرمردی به من میرسد و میگوید: به لطف خدا نصیری جلاد تیرباران شد. سر تکان میدهم و میگویم بله پدر جان من خودم شاهد بودم.»
سخنرانی در جمع اصناف و پیشهوران اعتصابی (اعلام پایان اعتصابات)
تاریخ:
۲۶ بهمن ۱۳۵۷/ ۱۷ ربیع الاول ۱۳۹۹
مکان:
تهران، مدرسه علوی
موضوع:
تشکر از ملت انقلابی- حمایت از نیروهای نظامی و انتظامی- اعلام پایان اعتصابات
حضار:
جمعی از بازرگانان، اصناف و پیشهوران اعتصابی
شناسه ارجاع:
جلد ۶ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۴۴ تا صفحه ۱۴۶
توضیح تاریخی
اگرچه فرماندهان ارتش تا 21 بهمن 1357 از حکومت سابق حمایت میکردند اما بسیاری از ارتشیها با انقلاب همراه بودند و رژه همافرها در 19 بهمن در مقابل امام، نمونه بارز آن بود؛ رژهای که تیر خلاصی بر رژیم شاهنشاهی بود. برخی از گروهها از جمله سازمان مجاهدین خلق، چریکهای فدایی خلق و احزاب کومله و دموکرات کردستان خواستار انحلال ارتش بودند. امام اما مخالف انحلال بودند و میگفتند میخواهند ارتش را کنار بزنند بعد به سراغ انقلاب و روحانیت و مردم بیایند. ر.ک. دایرهالمعارف مصوّر تاریخ تاریخ جنگ ایران و عراق، جعفر شیرعلینیا، نشر سایان، صفحه 27.
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس و ستایش
درود بر ملتی که در انقلابش چنان حفظ نظم کرد که چشمهای دنیا را خیره کرد. انقلاباتی که در دنیا واقع شده است به قدری شدید است و به قدری خونریزی در آن شده است که نمیتوان نادیده گرفت. در این انقلاب مذهبی شما، در این انقلاب اسلامی- انسانی شما بحمد الله ضایعات بسیار کم بود؛ برای اینکه حفظ ایمان شما را وادار کرده بود با ظلم مخالفت کنید. شیطان از این عمل شما دور بود. نظر خدای تبارک و تعالی با شما بود، نظر امام زمان- سلام الله علیه- با شما بود. من از شما ملت عظیم تشکر میکنم که در مواقعی که گرفتاری اسلام زیاد بود و در خطر واقع بود، از برای اسلام و مسلمین قیام کردید، نهضت کردید، زحمت کشیدید، خون دادید، جوان دادید، و شرّ ظلم را از سر خودتان کوتاه کردید، دستگاه ظلم 2500 ساله را منهدم کردید؛ قوای بزرگ عالَم، که طرفداری و پشتیبانی میکردند از این رژیم فاسد، عقب نشاندید؛ نتوانستند کاری بکنند. تا اینجا که آمدید، جوانمردانه و شجاعانه، تمام قشرها در این مطلب سهیم بودند. و الآن قدم ثانی است که شما باید بردارید و آن قدمِ سازندگی است. قدمی است که در این قدم باید همه با هم شرکت نمایند و ایران خراب را آباد کنند. باید دست به دست هم بدهید.
نیروهای نظامی و انتظامی در پناه اسلام الآن که قوای انتظامی ملحق شد به ملت اسلام و در پناه اسلام واقع شد، چه قوای ارتشی و چه شهربانی و چه ژاندارمری و چه سایر قوایی که ملحق شده به ملت و در پناه اسلام واقع شدند، احدی از مردم حق تعرض به آنها ندارد. تعرض به آنها تعرض به دولت اسلامی است؛ تعرض به دولت اسلامی تعرض به خداست. آنهایی که مشغول خرابکاری هستند و تعرض میکنند به مراکز عمومی، به سفارتخانهها، به جاهای دیگر و به منازل اشخاص، اینها خائن هستند. از اینها باید جلوگیری کرد. و اگر سر جای خود ننشستند من ملت را آگاه میکنم که با آنها چه بکنند. اسلحههایی [که] در دست مردم است باید به کمیته [ها] برگردد تا با یک نظم خاصی بین اشخاصی معین پخش شود. اگر دیدید که شلوغ کاریهایی میشود در مملکت، هر کسی هر جایی هست موظف است جلوگیری کند، از خرابیها جلوگیری کند. اگر حمله شد به یکی از منازل مردم، چه منازل شخصی و چه منازلی که مربوط به دولت است، شما موظفید که جلوگیری کنید.
وظیفه رویارویی با هرج و مرج
نباید بگذارید هرج و مرج بشود. شیاطین میخواهند منعکس کنند که [در] ایران دمکراسی نیست، ایران قابل عدالت نیست، ایران قابل آزادی نیست. باید ای برادران من نگذارید که این مسائل پیش بیاید و این گفتارهای نامربوط گفته بشود.
باید آرامش را حفظ کنید. همه شما موظفید برای حفظ شهر. الآن که یک شهری است انقلابی، باید همه شهر، همه افراد مومنین و مسلمین با هم تشریک مساعی کنند و از این اشراری که میخواهند شلوغ کاری بکنند، میخواهند منازل مردم را غارت کنند، جلوگیری کنند. نگذارند که چهره ملت ما تحریف و ملت ما پیش ملتهای دیگر خجل بشود. الآن تمام ملتهای دنیا، تمام دوَل دنیا چشمشان به ایران دوخته شده که ایران در این انقلاب چه میکند؛ آیا بعد از انقلاب و سرنگونی رژیم منحط چه خواهد شد؟ آیا یکمرتبه هرج و مرج خواهد شد؟ آیا تجزیه خواهد شد؟ نگذارید که این حرفها را بزنند. نگذارید که این هرج و مرجها واقع بشود. همه مردم موظفند در این معنی که اسلحهها را اگر در دست اشرار است بگیرند از آنها و لو به کشتن آنها باشد. اشرار را راه ندهید به خودتان.
حکم پایان اعتصابات
اعتصابات از روز شنبه باید شکسته بشوند. نه اجازه، حکم است. بعضی از شلوغ کارها میخواهند بعضی اعتصابات را حفظ کنند که نهضت را زمین بزنند. تا الآن اعتصابات در خدمت نهضت بود؛ از حالا به بعد شکستن اعتصابات در خدمت ملت است. اگر کسی وسوسه کرد و گفت که اعتصاب فلان باید باقی باشد خائن است، تودهنی باید بخورد. از روز شنبه تمام اعتصابات سرتاسر کشور باید شکسته بشود. مردم بروند مشغول کارشان بشوند ولی مواظب باشند، هوشیار باشند. در عین حالی که هر کس سر کار خودش است، هوشیار باشد که شلوغ کارها، چپاولچیها که الآن [راه] افتادهاند و اشراری که الآن در بین شهر شما و سایر شهرستانهای ایران آمدهاند و چپاول میکنند، هوشیار باشید و از آنها جداً جلوگیری بکنید. من ثانیاً سفارشِ قوای انتظامی را تکرار میکنم: قوای شهربانی باید برگردند به محل خودشان. آنها که در این انقلاب رفتهاند برگردند به محل خودشان، در امان هستند و کسی حق ندارد به آنها تعرض کند. قوای نیروی هوایی، همافرها، همه اینها، تمام ارتش و قوای انتظامی، ژاندارمری- همه برگردند به محل خودشان و مردم پشتیبان آنها باشند؛ چنانکه آنها هم از مردم هستند. و نظم را، هم شما و هم قوای انتظامی با هم برادرانه باید حفظ بکنید.
من از خدای تبارک و تعالی صحت و سلامت شما را و عظمت اسلام و مسلمین را خواهان هستم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
آغاز جلسه دادگاه ۲۶ نفر از سران حکومت پهلوی
ساعت ۷ صبح امروز در محل دبیرستان شماره ۲ علوی، جلسه دادگاه محاکمه ۲۶ نفر از سران حکومت پهلوی که پس از دستگیری در کمیته امام خمینی نگهداری میشوند، آغاز شد مرحله اول، پرونده چهار امیر عالی رتبه ارتش شاهنشاهی در دستور کار قرار داشت. بررسی پرونده چهار نفر تا ساعت ۷ بعدازظهر ادامه داشت و، هر ۴ نفر «مفسد فی الارض» شناخته شده و به اعدام محکوم شدند.
این چهار نفر عبارتند از: ارتشبد نعمت الله نصیری، رئیس سابق ساواک؛ سپهبد مهدی رحیمی، فرماندار نظامی سابق تهران؛ سرلشگر رضا ناجی، فرماندار نظامی سابق اصفهان، سرلشگر منوچهر خسروداد فرمانده هوانیروز ارتش شاهنشاهی.
در جلسات دادگاه این عده، خانوادههای آلادپوش و رضایی که فرزندان خود را در شکنجهگاههای ساواک ازدست دادهاند، حضور داشتند.
متهمان از بدو بازداشت تا آخرین لحظات پیش از تشکیل دادگاه در چندین نوبت بازجویی شدهاند. (اط ۲۷/۱۱ ص ۱)
بازخوانی محاکمه سران رژیم پهلوی در دادگاههای انقلاب؛
از شنود تماسهای رئیس ساواک تا گریههای «قصاب» اصفهان
خسروداد نیز در اعترافاتش گفت: از من غولی ساختهاند و هر غلطی که شاه در این کشور میکرد بهنام من قلمداد مینمود و ما هم قدرت دفاع از خودمان را نداشتیم. خلخالی در واکنش اظهار داشت: «شما فرمانده هوانیروز بودی و دستور قتلعام مردم قم، اصفهان، شیراز و تهران را صادر کردی و نمیتوانی خود را تبرئه کنی». خسروداد نیز در واکنش مدعی شد شاه، فرح، اشرف و مادر فرح دستور کشتار مردم را صادر میکردند.
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۸ - ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ - 2021February 14
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی تعقیب و دستگیری سران جنایتکار رژیم پهلوی آغاز شد و از میان انبوه دستگیرشدگان چهار نفر در نیمهی شب 26 بهمن 1357 محاکمه و تیرباران شدند. این چهار نفر عبارت بودند از: سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران و رئیس سابق شهربانی، سرلشکر رضا ناجی معروف به «قصّاب» فرماندار نظامی اصفهان در سال 1357، سرلشکر منوچهر خسروداد فرمانده هوانیروز و عامل هدایت مستقیم کشتار 17 شهریور 57 و در نهایت ارتشبد نصیری رئیس سابق ساواک.
نصیری که اولین متهم این دادگاه بود با صدایی گنگ و خفه به سؤالات پاسخ گفت. وی کلیهی اتهامات وارده بهخود را رد کرده و تنها به چند قتل اعترافکرد. اما پذیرفت که مأموران ساواک صدها جوان تحصیلکرده را زیر شکنجه به شهادت رساندهاند. نصیری همچنین از توبه خودداری کرده و در جریان محاکمهی چند باری خود را باخت و به گریه افتاد.
پس از رسیدگی به موارد اتهامی نصیری، محاکمه و دفاعیّات ناجی آغاز میشود. وی نیز از ترس به گریه افتاده و میگوید: «آقا به امامزمان ما با مردم اصفهان از برادر نزدیکتر بودیم. آقا ما آدم بدی نبودیم. بروید از مردم اصفهان بپرسید.» این اظهارات وی در شرایطی بود که ناجی در تابستان سال 1357 نقش اصلی را در کشتار مردم انقلابی اصفهان داشت.
در ادامه خسروداد به دوبار تلاش برای کودتا بر ضد مردم انقلابی و نجات رژیم سلطنتی اعتراف کرده و از جمله میپذیرد که بهدنبال پیادهکردن چترباز در تهران و ازبینبردن امام(ره) و همراهان ایشان بودهاست.
پس از پایان اظهارات متهمان، دادگاه وارد شور شده و پس از تأیید احکام صادر شده توسط امامخمینی(ره)، هر چهار نفر «مفسد فیالارض» شناخته شده و به اعدام با تیرباران محکوم میشوند. این حکم حوالی نیمهشب به اجرا درآمد.
مرحوم خلخالی در خاطرات خود به جزئیات بیشتری در زمینهی این محاکمه اشاره کردهاست. بهگفتهی وی نصیری که 15 سال ریاست ساواک را برعهده داشت گفتهبود: «من در این یکی دو روز که در زندان هستم پی بردهام که قبل از انقلاب زندانیان سیاسی را شکنجه میکردند!» اما این دروغگویی نصیری با رو در روشدن او با جعفرقلی صدری رئیس شهربانی وقت کشور رنگ باخت. وی در جلسهی محاکمهی نصیری تصریح کرد که به اقتضای شغلش تلفنهای نصیری را شنود کرده و متوجه شده او دستورات فراوانی برای دستگیری و شکنجهی مخالفان حکومت پهلوی صادر کردهاست. به گفتهی وی جنازهی مقتولان شکنجهها یا به پزشکی قانونی منتقل شده و التزام گرفتهمیشد که جریان افشا نشود یا مستقیماً بهعنوان مجهولالهویه به سالن تشریح بیمارستان فرستاده شده یا دفن میگردید.
خسروداد نیز در اعترافاتش گفت: از من غولی ساختهاند و هر غلطی که شاه در این کشور میکرد بهنام من قلمداد مینمود و ما هم قدرت دفاع از خودمان را نداشتیم. خلخالی در واکنش اظهار داشت: «شما فرمانده هوانیروز بودی و دستور قتلعام مردم قم، اصفهان، شیراز و تهران را صادر کردی و نمیتوانی خود را تبرئه کنی». خسروداد نیز در واکنش مدعی شد شاه، فرح، اشرف و مادر فرح دستور کشتار مردم را صادر میکردند.
نکتهی جالب در این دادگاه عملکرد سپهبد رحیمی بود که اعتراف کرد در آخرین ساعات حیات رژیم پهلوی بهدنبال اعلام حکومت نظامی در تهران و سازماندهی کودتا بوده و کماکان از شاه مخلوع تجلیل میکرد و ادعا داشت هدفش از این اقدامات صرفاً آرامکردن تهران بوده است. در نهایت ناجی قاتل مردم اصفهان نیز شاه سابق را عامل اقدامات خود دانست.
منبع: تاریخ تحولات جمهوری اسلامی ایران (22بهمن 1357 تا 13 آبان 1358)
عدام اولین امیران ارتش شاه: نصیری، رحیمی، خسروداد و ناجی
پس از اعدام اولین گروه از عالیرتبگان رژیم پهلوی، نام آیت الله خلخالی بعنوان رئیس دادگاه انقلاب اسلامی در ادبیات سیاسی ایران مطرح شد. گروهی اقدامات وی را انقلابی و ضرورتی برای حفظ انقلاب نوپای بهمن 57 و گروهی محاکمات وی را عجولانه خواندند. محمد صادق صادقی گیوی معروف به خلخالی(۱۳۰۵-۱۳۸۲) حاکم شرع دادگاه انقلاب پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 57 بود. وی ۱۴ سال شاگرد امام خمینی(ره) بود. وی که سابقه دستگیری و زندان در سالهای قبل از انقلاب را داشته است و از روزهای نخست انقلاب در کنار امام خمینی(ره) بود در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ با حکم امام به عنوان حاکم شرع دادگاههای انقلاب منصوب شد. خلخالی در خاطراتش در مورد نحوه انتخابش به عنوان حاکم شرع نوشته است: «پس از چند روز از پیروزی انقلاب، بزرگترین ترین مسئولیت یعنی حکومت شرعیه و قضاوت عادله در حق مجرمان و مفسدان در سراسر ایران با خط و فرمان امام به حقیر و ناچیز محول شد.»(1) وی ادامه میدهد: «خدا شاهد است که ما برای تصدی این مقام کوچکترین تلاشی نکردیم و حتی تا زمانی که به من ابلاغ شد از آن اطلاعی نداشتم. آقا (امام خمینی) با شناختی که از روحیه انقلابی من داشتند عصر روز ۲۴ بهمن ۵۷ مرا به دفترشان احضار کردند و فرمودند: این حکم را به نام شما نوشتهام. حقیر پس از دیدن حکم به حضورشان عرض کردم: آقا این حکم سنگین است. فرمودند: «برای شما سنگین نیست.» گفتم: «مخالفین و وابستگان به طاغوتیان علیه من تبلیغ میکنند.» آقا فرمود: «من پشتیبان شما هستم و بالاخره این حکم را به کسی بدهم که به او اطمینان داشته باشم.» در حکم امام راحل آمده است: «جناب آقای حجت الاسلام شیخ صادق خلخالی دامت افاضاته، به جناب عالی ماموریت داده میشود تا در دادگاهی که برای محاکمه متهمین و زندانیان تشکیل میشود حضور به هم رسانده و پس از تمامیت مقدمات محاکمه با موازین شرعیه حکم صادر کنید.»
محاکمات سران رژیم توسط ایشان سه روز بعد از پیروزی انقلاب آغاز شد و در اولین گام، نیمه شب 25 بهمن 1357، سه روز پس از پیروزی انقلاب و یک روز بعد از تشکیل کابینه دولت موقت، نخستین افسران شاه تیرباران شدند. سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران و رییس شهربانی سابق، سرلشکر رضا ناجی (معروف به «قصاب» اولین فرماندار نظامی اصفهان در جریان مبارزات ملت ایران به دلیل سرکوب قیام مردم اصفهان در چهلمین روز واقعه خونین تبریز)، سرلشگر خسروداد فرمانده نیروی هوایی (فرمانده هوانیروز و متهم به هدایت مستقیم کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ در تهران) و ارتشبد نصیری رییس سابق ساواک اولین کسانی بودند که توسط دادگاه انقلاب اعدام شدند.
محاکمه آنان همان روز در محل دبیرستان شماره 2 علوی در دادگاه انقلاب انجام و مفسد فی الارض شناخته شده و نیمه شب در پشت بام همان مدرسه تیرباران شدند و این در حالی بود که محاکمه 22 تن دیگر در همان محل ادامه داشت. شیخ صادق خلخالی قاضی دادگاه انقلاب بود. روزنامه اطلاعات همان زمان خبر اعدام این چهار تن را همراه با گزارش لحظه به لحظه آن منتشر کرد. متن بخشی از گزارش خبرنگار روزنامه اطلاعات(2) که در تمام مراحل محاکمه و اعدام فرماندهان ارتش حکومت پهلوی شرکت داشت، بدین شرح است: «نصیری، مجرم نخستین است او گنگ و بهتزده، به سئوالها با صدایی خفه پاسخ میدهد. درست همانگونه که در تلویزیون دیدیم. یکی دو بار نیز نام اربابش اعلیحضرت مخلوع را به زبان میآورد. او هیچکدام از اتهامات را قبول ندارد. اما در بازجویی به چند قتل اعتراف کرده است. همچنین پذیرفته است که مأمورانش صدها جوان تحصیل کرده و فرزانه را زیر شکنجه شهید کردهاند. یکی دو بار نصیری چنان خود را میبازد که به گریه میافتد. محکمه شکل خاصی دارد، تلفیقی از محاکم شرع و عدلیه، آمیزهای از مذهب و منش انقلابی. نصیری آخرین حرفهایش را میزند. نصیری حاضر نیست توبه کند. پس از او رحیمی نیز همین وضع را دارد. آمیزهای از کلمات وجدان، قانون اساسی، شرافت سربازی و... را بر زبان میآورد. پس از او ناجی میآید. امیر باریکاندام که نماز شب میخواند ولی در روز حکم قتل صدها تن را امضا میکرد. او به کلی خود را باخته است و میزند زیر گریه: «آقا به امام زمان ما با مردم اصفهان از برادر هم نزدیکتر بودیم. آقا! ما آدم بدی نبودیم. بروید از مردم اصفهان بپرسید.» وقتی خسرو داد برمیخیزد، سایهای از ترس در چشمان اوست. اعترافات او شنیدنی است. براساس نقشههای شیطانی او، دوبار قرار بوده کودتا بشود. یک بار وقتی بختیار شاه را راهی کرد، ایشان تصمیم داشته با نیروهای ویژهاش پایتخت را تسخیر کند. متهمان به گوشهای برده میشوند و دادگاه وارد شور میشود. ساعتی دیگر متهمان صف میکشند و حکم خوانده میشود:
«بسم الله المنتقم... به فرمان خدا، به حکم دادگاه انقلاب اسلامی و با صحه نائب الامام خمینی، ارتشبد نعمتالله نصیری... محکوم به اعدام به صورت تیرباران میشود.» به دنبال نصیری حکم بقیه خوانده میشود. آنها مفسد فی الارض شناخته شدهاند و چون وجودشان در زمین تولید فساد و زشتی میکند، باید زمین تطهیر گردد. متهمان حکم را نگاه میکنند. پلک چشمهای رحیمی میپرد. چهار امیر گمان میکنند که حکم تیرباران درباره آنان چند روز دیگر یا چند هفته دیگر اجرا میشود. گروهی از برادران مسلح سراغ چهار متهم میروند. آنها به محض آنکه چشمشان به گروهی مسلح میافتد حکایت را میفهمند. بدن نصیری میلرزد. حالا ژنرال برای اولین بار فهمیده است که ترس چیست. رحیمی و خسرو داد آرامند و حتی حاضر نمیشوند یکبار نام خدا را بر زبان بیاورند. ناجی گریه میکند. التماس میکند.
باید از پلهها بالا برویم. پس از چند دقیقه وقتی به روی پشت بام ستاد میرسیم شهر در سکوت کامل خفته است. ساعت یازده و سی دقیقه است. وقتی میخواهند چشمان متهمان را ببندند خسروداد میگوید: «من نیازی به چشمبند ندارم.» چشمها بسته میشود. دور و برم را نگاه میکنم. یکی از افسران آزاده که از ماهها پیش به صفوف نهضت پیوسته است و محل خدمتش را ترک گفته فرمان میدهد: «افراد به دست... هدف،...» صدای رگبارها، نالههایی خفیف و تا شدن آدمهایی که حتی در آخرین لحظه حیات خود نخواستند توبه کنند.»
پس از اولین اعدامها، نام خلخالی بر سرزبانها میافتد و حملات به وی آغاز میشود. خلخالی خود در ان زمینه میگوید: «قضاوت دادگاههای انقلابی، همیشه بدون پیرایه و چشمداشت و عواطف قضاوت کردهاند و ما از این بابت کاملاً روسفید هستیم. ما هیچ ترسی را در نظر نگرفته ایم و همان طور که امام فرمودهاند، هیچ گونه توصیه ای را نپذیرفته ایم و قضاوتها کاملا عادلانه بوده است».(3)
در گزارش نیویورک تایمز آمده است: «وقتی صحبت به اعدامهای اوایل انقلاب کشیده شد، آیتالله خلخالی دوباره هیجان زده شد، دستههای صندلی را فشار داد و کمی جابهجا شد. میگفت هیچ چیز ـ «دقیقا هیچ چیز!» ـ اشتباه نبوده و هیچ کدام از تصمیمات آن زمان خود را اشتباه نمیداند. برخلاف گزارشهای غرب، وی میگوید که او شخصاً دستور اعدام «حدود ۱۰۰ نفر» را داده و حکم بقیه را به قاضیهای زیر دست خود سپرده است. سپس وی به سمت قفسه کتابهایش رفت و کتاب سخنان امام خمینی(ره) را بیرون کشید، کسی که وی را به سمت رییس دادگاههای انقلاب منصوب کرده بود: «هر کاری که من در دوران مسئولیتم کردم، زیرنظر مستقیم امام بود، من تنها کارهایی را میکردم که وی از من میخواست.» بعد از سالها تدریس در قم، آیتالله خلخالی بیش از پیش معتقد است که روشهایش برای مقابله با دشمنان نظام اسلامی درست بوده است: «یادتان باشد که انقلاب شده بود و زمانی برای تفکر و اندیشه باقی نمانده بود. اگر ما آنها را اعدام نمیکردیم، روز بعدش آنها ما را اعدام میکردند.» کمی بعد گفت: «در روز آخرت، هنگامی که من در مقابل خدا قرار میگیرم به خاطر همه اعمالم در دنیا مورد مؤاخذه قرار خواهم گرفت و من مطمئن هستم هیچ سئوالی در مورد اعدامها از من نخواهد شد، حتی یک سئوال.»(4)
حجت الاسلام منتجبنیا در گفتگو با سایت تاریخ ایرانی در رابطه با احکام و دستورات اعدامی که در دوران مسئولیت خلخالی به عنوان حاکم شرع صادر کرده میگوید: «در زمان حضور ایشان در مجمع روحانیون که پس از دوره قضاوت بود و ایشان در جایگاه نماینده مجلس بود، کمتر انتقادی به اعمال گذشتهاش میشد و میتوان گفت این انتقادات هیچگاه جدی نبود. خوب است در اینجا به سخنان خود آقای خلخالی که سخنی تاریخی هم هست اشاره کنم، ایشان در چندین جلسه مجمع روحانیون بیان کردند که این افراد که در رأس امور قضایی هستند هرکدام چندین برابر من مجازات کردند، اعدام کردند و خلاصه احکام سختی را صادر کردند. اما آنها بیسر و صدا و آرام این کار را انجام دادهاند که کسی متوجه نمیشود و بالطبع اثر بازدارندگی هم ندارد، برخلاف من که اگر اعدام میکردم و حکم مجازاتی صادر میکردم، سر و صدا داشتم و لذا در همه جا میپیچید و البته وحشت در دل ضدانقلاب ایجاد میکرد. او میگفت من احکام اعدام و مجازاتم نسبت به بقیه آن چنان زیاد نیست و این غرضورزی است و من تنها به دلیل مصاحبه و بیان این اعمال در تیررس این مسائل قرار گرفتم. ایشان مدعی بود نسبت به بقیه تعداد احکام اعدام کمتری داشته است». (5)
مجله اکونومیست نیز در گزارشی با عنوان «قاضی بذلهگوی انقلاب» مینویسد: «همچون دیگر انقلابها، انقلاب ایران چندان خونین نبود که قبضه سریع و تردستانه قدرت توسط انقلابیون اصلیترین عاملِ آن بود، اما انتقامگیری از استبداد شاهنشاهی تنها سیاستی بود که انقلابیون بر سر آن توافق داشتند. صادق خلخالی نخستین نماینده آیتالله خمینی بود که عهدهدار امر قضاوت و قهرمان عدالت از نوع کیفریاش شد. با اعدام تحقیرآمیز هویدا، خلخالی فرصتی برای افراطی ساختن انقلاب به دست میآورد. مهدی بازرگان، رهبر نخستین دولت پس از انقلاب، طرفدار نرمخویی و مسالمتجویی بود. هویدا بایست محاکمه میشد تا گذار از استبداد شاهی به وضوح برای همگان عیان شود. اما باور خلخالی این بود که مجرمان تنها باید کشته شوند. از ترس مداخله بازرگان، خلخالی ترجیح داد در خفا عمل کند. او مانع ورود و خروج مردم به دادگاه شد و تلفنها و راههای ارتباطی را محدود ساخت. خلخالی از میان نسلی از روحانیون شیعی میآمد که خاستگاهی به نسبت متعادل داشتند اما در سیاست تندرو و افراطی شدند. انقلابِ ایران زمانی شکل گرفت که خلخالی پنجاه و دو ساله بود. جامعهای وجود داشت که باید یکسره تطهیر میشد. همانند بسیاری از اعضای ساختار سیاسی- مذهبی جدیدی که تاسیس شد، خلخالی هم از هیجان روی کار آمدن نخستین حکومت روحانیون شیعی، سرمست و خرسند بود. او بعدها مدعی شد که در طول چهار ماه نخست انقلاب، نزدیک به چهارصد نفر از مقامات عالیرتبه دولت پیشین و افسران ارتش را به مرگ محکوم کرد. هیچ کس نمیتوانست سرعت و شدت عمل وی را اشتباه و خطا بداند. برای چندین ماه، خلخالی از این امکان برخوردار بود که دومین شخصیت معروف انقلاب باشد.(6)
در این میان ویلیام شوکراس نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی در کتاب خود درباره احکام صادره از سوی وی چنین میآورد: «نام صادق خلخالی از زمانی بر سر زبانها افتاد که چند شبی پس از پیروزی انقلاب اسلامی برخی امرای ارتش شاهنشاهی در پشتبام مدرسه رفاه تیرباران شدند. امیران را به پشتبام مدرسه بردند و دستور دادند سینهکش بر زمین دراز بکشند و دستهایشان را به دو طرف باز کنند، آن گاه آنها را تیرباران کردند. در روزهای بعد جمع دیگری از افسران عالیرتبه شاه پس از جلسات کوتاه محاکمه، اعدام شدند. صادق خلخالی مردی بود که حکم این اعدامها را اعلام میکرد اما این وقایع، آغاز راهی بود که صادق خلخالی در آن قرار داشت... چند روز بعد، ارتشبد نعمتالله نصیری، رییس سابق ساواک و سه تن دیگر از امرای ارتش در همان مدرسه و با محاکمهای سری و سریع به اتهام ارتکاب «جنایت، کشتار مردم و خیانت به کشور» مجرم و مفسد فیالارض شناخته شدند. حکم اعدام آنان را خلخالی که تا آن زمان فردی گمنام بود، اعلام کرد. این اعدامها بدون اجازه مهدی بازرگان، نخستوزیر و با اجازه شورای انقلاب انجام گرفت که نام اعضای آن سری نگاه داشته شده بود. تا اواسط مارس ۱۹۷۹ در حدود هفتاد نفر که بیشترشان اعضای ساواک یا ارتش بودند، پس از محاکمه اعدام شدند. علت این کار بخشی به خاطر انتقامجویی و بخشی به این علت بود که هیچگونه اقدام ضدانقلابی از جانب افسران ارشد صورت نگیرد.(7)
در سالهای حیات خلخالی خبرنگاران و نویسندگان زیادی تلاش کردند تا خاطرات آیتالله را به نگارش درآورند. فیاض زاهد از روزنامه اعتماد گزارش خود از دیدار و گفتگو با خلخالی را چنین توضیح میدهد: «در سالیانی نه چندان دور، به عنوان یکی از اعضای دفتر تحکیم وحدت در اصفهان از او پذیرایی کرده و پس از سخنرانی از او درباره اعدامها پرسیده بودم. مجدداٌ از ایشان پرسیدم: «حاج آقا، آیا از آن همه اعدام در سالهای اول انقلاب ناراحت و پشیمان نیستید؟» کمی تامل کرد و گفت: «چرا پشیمانم.» با شعف پرسیدم: «از چه چیزی پشیمان هستید؟» شیخ پاسخ داد: «از اینکه در آن سالها میتوانستم تعدادی بیشتر از طاغوتیها را به مرگ محکوم کنم، اما کوتاهی کردم. من باید بیشتر اعدام میکردم!» این جواب مثل آب سردی بود که بر پیکرم پاشیدهاند. او مانند اسمش صادق بود. حداقل در پاسخ دادن به سؤالات. او همان پاسخی را در باره اعدامها داده بود که سالها پیشتر در دانشگاه اصفهان داده بود.»(8)
اما مهدی صادقی، فرزند ارشد آیتالله صادق خلخالی نگاهی متفاوت به اقدامات قضایی پدرش دارد. وی در گفتگویی خاطره خود را از اعدام این چهار نفر چنین شرح میدهد « در اولین محاکمه چهار نفر از جمله ارتشبد نصیری و خسرو داد به اعدام محکوم و در پشت بام مدرسه رفاه تیرباران شدند. از این پس آیتالله خلخالی به عنوان یک شخصیت جنجالی با عزمی آهنین مطرح شد و گرچه نامی از ایشان در مطبوعات درج نمیشد ولی همه ایشان را شناخته بودند. ایشان در کتابی که بعد از استعفا از دادگاههای انقلاب به عربی تحت عنوان قضا در اسلام در بیروت به چاپ رسید نوشتهاند که کلیه محاکمات اسلامی باید علنی و ثبت و ضبط شود. لذا به دستور ایشان از کلیه محاکمات فیلمبرداری شده و این محاکمات به صورت علنی بود و جمع کثیری در این محاکمات شرکت میکردند. یک تیم فیلمبردار از رادیو تلویزیون فیلمبرداری از محاکمات را آغاز کردند. محاکمات آقای خلخالی با انعکاس داخلی و خارجی شدیدی ادامه داشت حتی یکبار آقای خلخالی چنانکه خودشان گفتند در مورد اعتراض به محاکمات، با آیتالله خمینی ملاقات خصوصی داشتند و ایشان گفته بودند که ما حرف خودمان را میزنیم، شما با قاطعیت کار خودتان را ادامه بدهید».
وی همچنین ادامه میدهد: «آقای خلخالی میگفت اگر اعدامها صورت نمیگرفت ما هر روز با طرح کودتای نوژه دیگری مواجه میشدیم. تعداد اعدامهای آقای خلخالی از ۲۴ بهمن ماه ۵۷ تا فروردین سال بعد صد نفر نرسید. لذا روزی چند هزار نفر اعدام و اعدامهای ده دقیقهای و از این نوع مطالب ساخته و پرداخته مخالفین است. در زندان قصر یک ساختمان دو طبقه وجود داشت و سی چهل نفر شب و روز مشغول بررسی سوابق اعدامیها و جنایتکاران بودند و هیچ اعدامی بدون داشتن پرونده نبوده است. اینکه برخی گفتهاند باید هر زندانی وکیل مدافع میداشت، اساساً مطالب درستی است. ولی در شرایطی که هر آن احتمال کودتا و حمله به زندانها میرفت و ضد انقلاب مسلح بود و خلاصه سر هر کوچه حاکمیتی برقرار شده بود نمیتوان انتظار داشت برای کسانی نظیر ارتشبد نصیری و فرماندهان نظامی که دستور به قتل عامها داده بودند صبر میکردند تا وکیل مدافعی پیدا شود. طبیعی است ضد انقلاب میخواست با طرح این مسائل، زمینه را برای فرار و رها شدن بسیاری از جنایتکاران از محاکمات فراهم سازد».
وی در مورد اعدامهای پدرش چنین اضافه میکند: «در خصوص اعدامها بارها شاهد بحث با آقای خلخالی بودم و آنچه را دیدم و شنیدم بدون اظهارنظر میگویم. ایشان میگفت ما نتوانستیم عوامل قتل عامهای ۱۵ خرداد را دستگیر کنیم. ارتشبد اویسی از این افراد بود. بسیاری دیگر از ارتشبدها و تیمسارهایی که در کشتار مردم در ۱۵ خرداد دست داشتند از کشور فرار کرده بودند. ایشان میگفت اگر شما جوی خون شهدای ۱۵ خرداد در قم در چهارراه شاه و نیز کشتههای این قیام در تهران و تیرباران زندانیان سیاسی و کشتار و سرکوبهای دیگر را میدیدید از من بیشتر اعدام میکردید. آیا بایستی عوامل قتلعامها را آزاد میکردیم؟»(9)
روزنامه گاردین در تاریخ اول دسامبر ۲۰۰۳ در ستون «درگذشتگان» خود نوشت: «او قاضی اعدام لقب گرفته بود و از سال ۱۹۷۹ تبدیل به یکهتاز این میدان شد و اولین گامها را از پشتبام مدرسهای برداشت که بنیانگذار انقلاب در آنجا بود. او پسر یک پیشهور فقیر بود، جایی در نزدیکی خلخال و برای همین هم به این نام مشهور شد، او نیز همچون دیگر نوجوانان آن منطقه به مدارس مذهبی رفت که جایگزینی بود برای آموزش و پرورش و از آن مدرسه در هیبت یک مرد مجاهد و مبارز در دهه ۵۰ بیرون آمد، او نیز همچون بخش زیادی از روحانیون مخالف رژیم شاه بود. او پنج روز پس از بازگشت آیتالله خمینی از پاریس در فوریه ۱۹۷۹ حاکم شرع شده بود و تا نوامبر همان سال تقریباً ۵۵۰ نفر بنابر حکم او و بدون اینکه فرصتی برای حضور وکیل و دادستان در اختیارشان قرار بگیرد، محکوم به اعدام شدند. این روند و قدرت مطلق تا سالها ادامه داشت.»(10)
پانوشتها:
1- ایام انزوا، خاطرات آیت الله خلخالی، نشر سایه، 1380، ص 28 .
2- «همراه با انقلاب»، سایت تاریخ ایرانی.
3- ایام انزوا، خاطرات آیت الله خلخالی، نشر سایه، 1380 .
4- نیورویک تایمز، 23 اکتبر 1999 (به نقل از تاریخ ایرانی، 17 آذر 1390)
5- سایت تاریخ ایرانی، 6 آذر 1390.
6- اکونومیست، 11 دسامبر2003.
7- آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ترجمه هوشنگ مهدوی، نشر البرز ۱۳۶۹، چاپ دوم.
8 - «روایت فیاض زاهد از دیدار و گفتگو با خلخالی»، روزنامه اعتماد، ۱۹، ۲۰ و ۲۱ بهمن ۱۳۸۱ .
9- سایت تاریخ ایرانی، 24 آذر 1390.
10- «مرگ مردی که میخواست جور دیگری بمیرد»، امیلی امرایی، 12 آذر 1390، سایت تاریخ ایرانی.
حمود فاضلی
منابع:
http://iranemoaser.ir/%DA%86%D9%87%D9%84-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%DA%86%D9%86%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C-26-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-1357/
http://oral-history.ir/?page=post&id=1311
https://emam.com/posts/view/1301/
https://www.isna.ir/news/92112617862/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87