معرفی کتاب «نماد گمشده» اثر دن براون
نوشته: علیرضا قسمتی
نام کتاب: «نماد گمشده»
نویسنده: دن براون
ناشر: دابلدی
سال انتشار: 2009
مقدمه:
برای خوانندگان ایرانی، دن براون بیشتر با کتاب «راز داوینچی» شناخته شده؛ معروفیت این کتاب با ساخته شدن فیلمی بر اساس آن -که به زعم هوادارن، علیرغم حضور هنرپیشه سرشناسی همچون تام هنکس در نقش اصلی، ابدا قادر به بازآفرینی جذابیتهای کتاب نبوده است- چندین برابر نیز شد؛ چراکه حتا افرادی که تمایلی برای مطالعه نداشتند، به واسطه هیاهوی تبلیغاتی پیرامون این کتاب، مایل بودند حداقل فیلم ساخته شده را ببینند.
هرچند که معروفیت و اقبال عمومی نسبت به این کتاب، باعث شد تا بسیاری دیگر از آثار وی همچون «فرشتگان و شیاطین»، «دژ دیجیتالی» و ... نیز به زودی ترجمه و روانه بازار شوند. با این حال حداقل در میان فارسیزبانان هیچگاه موفقیت «راز داوینچی» تکرار نشد.
به نظر میرسد دن براون، این بار با کتاب تازه خود، قصد داشته تا به نوعی موفقیت «راز داوینچی» را تکرار کند که با توجه به آمارهای فروش جهانی کتاب باید گفت نه تنها به این هدف نائل گشته، بلکه توانسته است از آن هم فراتر رفته و عنوان پرفروشترین کتاب بزرگسال را از آن خود کند. براون نیز به وضوح همچون دیگر نویسندگان پرفروش، به فوت و فن این کار آشنا شده. کتاب جدید وی بسیار کمتر از کتب قبلی مطالب جنجال برانگیز و پیچیده را در خود جای داده و به وضوح از مذهب و معنویتگرایی حمایت میکند. گویا توانمندی گروههای مذهبی در به چالش کشیدن موفقیت اقتصادی فیلم «قطبنمای طلایی» علیرغم پیشبینیهای بالای فروش آن، ناشران و نویسندگان را به تامل مجدد در خصوص درونمایههایی که میتوان از آنها تفاسیر ضدمذهبی به عمل آورد واداشته است. هرچند به نظر بسیاری، دن براون هرگز ضد دین نبوده و تنها در مواردی دیدگاههای رسمی کلیسای کاتولیک – که در بسیاری موارد، تاریخ نیز گواه نادرستی آنها بوده و نباید آن را به عنوان دین مسیحیت تلقی کرد- را به چالش کشیده است.
دربارهی نویسنده:
ویکیپدیای فارسی در خصوص دن براون چنین مینویسد:
«دن براون در اگزتر، نیو همپشایر متولد و بزرگ شدهاست. او بزرگترین فرزند خانواده براون است. مادر او، کانستنس (کُنی) یک نوازنده حرفهای بود که در کلیسا، ارگ مینواخت. پدر او، ریچارد جی براون یک معلم ریاضی برجسته بود که از سال ۱۹۶۲(میلادی) تا ۱۹۷۸(میلادی) در دبیرستان Phillips Exeter Academy تا دوران بازنشستگی تدریس میکرد.»
دن براون یکی از جنجالیترین نویسندگان سالهای اخیر به شمار میرود. کارهای وی از جهات متعددی قابل بررسی است؛ از حیث مضامین انتخاب شده، از حیث میزان فروش آثار، و خصوصا از حیث شیوه نگارش و دستور زبان. بسیار عجیب مینماید اگر بدانیم از دید بسیاری از متخصصان امر نویسندگی و آیین نگارش، کتابهای وی در سطحی متوسط و حتا پایینتر از آن قرار داشته و مشحون از اغلاط انشایی و دستوری است.
خلاصهی داستان:
کتاب «نماد گمشده» که در ابتدا بنا بود با عنوان «کلید سلیمان» منتشر شود، دنبالهای بر ماجراهای رابرت لنگدان است. این بار نیز فرقه ماسونی دستمایه اصلی رمز و رازهای کتاب هستند و شخصیتها در تلاش برای دستیابی به دانش اسرارآمیز نیاکان خردمند بشریت، باید بکوشند تا رمزهای «هرم ماسونی» را تفسیر کنند. دانشی که به گفته متون کهن، قدرتی خدایگونه به انسان بخشیده و وی را همردیف خدایان قرار میدهد و در نهایت نیز سرشت این دانش، یا حداقل ماهیت آن برای خواننده روشن میشود.
شخصیتهای اصلی در این کتاب عبارتند از :
- رابرت لنگدان: استاد نمادشناسی دانشگاه هاروارد و قهرمان بسیاری از داستانهای قبلی
- پیتر سالمون: آخرین بازمانده ذکور خانواده ثروتمند و تاثیرگذار سالمون، یک فراماسون تاثیرگذار و مدیر بنیاد اسمیتسونیان؛ فردی که به حقانیت «خرد کهن» اعتقادی راسخ داشته و نگهبان کلید دستیابی به آن است.
- کاترین سالمون: خواهر پیتر سالمون و یکی از متخصصان تراز اول «علوم نوتیک»، دانشی جدید که به بررسی علمی پدیدههای ماورایی و قدرتهای ذهن و روح بشر میپردازد. کاترین و کارهای وی نماینده تلاشهای جمعی متخصصان این حوزه بوده و بسیاری از کشفیاتی که در کتاب به کاترین نسبت داده میشود، در حقیقت توسط متخصصان متعدد این علم نوین مورد بررسی قرار گرفتهاند.
- اینو ساتو: رییس اداره امنیت سیا. که به دنبال کشف و حنثی کردن توطئهای است که میتواند امنیت ایالات متحده را بر هم زده و سران آن را نزد اذهان عمومی بیاعتبار کند.
- مَلَک: شخصیت منفی داستان که در پی تصاحب «خرد کهن» بوده و در این راه از هیچ کاری ابا ندارد. وی سالها برای نقشه خود تلاش کرده و برخلاف دیگر شخصیتهای منفی کتابهای براون، این بار خواننده با پیشینه و دیدگاههای وی تا حدود زیادی آشنا شده و بخشهای بیشتری از داستان از دید وی روایت میشود.
بررسی ژانر و محتوای کتاب:
نماد گمشده نیز همچون دیگر کتابهای براون مملو از اطلاعات جدید، رمزگشایی نمادهای آشنا و زاویهای تازه برای نگاه کردن به حقایق مسلم پنداشته در خصوص مذهب، انسان، معنویت، ادیان، سیاست، فرقههای مخفی و... است، که در قالبی معماوار و در بستر ماجرایی جنایی روایت میشود. بسیاری از مطالب طرح شده در کتاب مابهازای عینی در جهان خارجی دارند. مهمترین و جذابترین آنها کشفیات کاترین سالمون در حوزه «علوم نوتیک» است؛ جالب است بدانیم در صفحهای از وبسایت «موسسه علوم نوتیک» که در کتاب نیز به آن اشاره شده، حقایق علمی مرتبط با مطالب مطروحه در کتاب به بحث و بررسی گذاشته شدهاند. همچنین اشارات کتاب به آثار هنری و میراث مکتوب نیز از همین قاعده پیروی میکنند.
قسمتی از داستان:
هوشیاری رابرت لنگدان با سردردی کشنده بازگشت
من کجام؟ هر جا که بود، تاریک بود. به تاریکی یک غار و همراه با سکوتی مرگآور. به پشت دراز کشیده بود، در حالی که دستانش در کنار بدنش قرار داشتند. کوشید تا انگشتان دست و پایش را تکان بدهد و با آسودگی دریافت که میتواند به آزادی و بدون احساس هیچ دردی آنها را تکان دهد. چه اتفاقی افتاد؟ صرف نظر از تاریکی و سردرد زجرآورش، همه چیز کمابیش عادی به نظر میرسید. تقریبا همه چیز. دریافت بر سطح صافی دراز کشیده است که به طرزی غریب صاف و هموار بود. مثل یک صفحه شیشهای. عجیبتر آن که میتوانست حس کند که سطح صیقلی، مستقیما با پوست بدنش در تماس است ... شانهها، پشت، رانها ... من لختم؟ با تعجب دستانش را بر تنش کشید. یا خدا! لباسام کدوم گوری هستن؟در تاریکی محض، کمکم ذهنش روشن شد و تصاویری از ماوقع در ضمیرش نقش بست... تصاویری هولناک... یک مامور مرده سیا... صورت جانوری خالکوبی شده... سرش که به زمین کوبیده میشد. تصاویر با سرعت بیشتری به ذهنش هجوم آوردند .... و ناگهان تصویری متاثر کننده از کاترین سالمون که در اتاق پذیرایی طناب پیچ شده و دهانش بسته شده بود.
خدای من! لنگدان ناگهان نیمخیز شد و پیشانیش با چیزی که تنها چند اینچ از سرش بالاتر بود برخورد کرد. درد درون جمجمهاش پیچید و دوباره با حالتی نزدیک به بیهوشی به زمین افتاد. با دستهای لرزان کوشید تا در تاریکی، کورمال کورمال مانع را بیابد اما آنچه دریافت کاملا برایش بیمعنی به نظر میرسید. به نظر میرسید که سقف این اتاق کمتر از یک فوت بالاتر قرار گرفته. این دیگه چه جورشه؟ در حالی که دستانش را به اطراف دراز کرده بود تا به پشت برگردد، هر دو دستش را با دیوارهای کناری برخورد کردند. واقعیت اکنون بر او آشکار شد. او به هیچ وجه در یک اتاق نبود. من تو یه جعبهام! لنگدان در تاریکی محفظه تابوت مانند کوچکش، دیوانهوار به مشت زدن پرداخت. بارها و بارها برای کمک خواستن فریاد کشید. وحشتی که او را فرا گرفته بود، با گذر هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد تا جایی که غیرقابل تحمل بود. منو زنده زنده دفن کردن.
..................... لبهای مرد دوباره تکان خوردند. «یا الان بهم بگو ... یا بمیر». در حالی که آب داشت آخرین فاصله باقی مانده از هوا را پر میکرد، لنگدان کوشید تا سرش را قدری به عقب ببرد تا دهانش بالای سطح آب قرار بگیرد. با این کار مایع گرم به درون چشمهایش وارد شد و دیدش را تار کرد. با خم کردن پشتش، دهانش را به پنجره پلکسیگلاس چسباند. سپس با آخرین ثانیههایی که هوا برایش باقی مانده بود، رابرت لنگدان راز هرم ماسونی را آشکار کرد. وقتی صحبتش تمام شد، مایع اطراف لبهایش را گرفت. بر اساس غریزه لنگدان آخرین نفس را کشید و دهانش را به سختی بسته نگه داشت. یک لحظه بعد، مایع در حالی که به سقف محفظه رسیده بود، تماما او را در بر گرفت و از پنجره پلکسیگلاس به بیرون سرازیر شد. ملخ اندیشید، واقعا این کار رو کرد؛ واقعا راه حل معمای هرم رو پیدا کرد. جواب بسیار ساده و آشکار بود. در زیر پنجره، صورت مغروق رابرت لنگدان با ناامیدی و نگاهی ملتمس به او دوخته شده بود. ملخ برای او سری تکان داد و به آرامی گفت: «ممنون پرفسور. از زندگی بعد از مرگ لذت ببری»
...... سرانجام رفلکس غریزی بر منطق غلبه کرد. لبهایش از هم باز شدند. ریههایش منبسط شدند و مایع به درون سرازیر شد. دردی که سینهاش را در بر گرفت، فراتر از هر چیزی بود که لنگدان تصورش را میکرد. مایع همان طور که به درون ریههایش راه مییافت، احساس سوزش را با خود به همراه داشت. درد بلافاصله به درون جمجمه راه یافت، گویی که سرش را در میان یک گیره نجاری گذاشتهاند. درون گوشهایش هیاهویی بر پا بود و از میان همه آن صداها، صدای جیغ کشیدن کاترین سالمون به گوش میرسید. سپس نوری کور کننده از راه رسید. و پس از آن تاریکی بود. رابرت لنگدان از دست رفته بود.
|
آکادمی فانتزی، مرجع هواداران علمیتخیلی و فانتزی
١٣٨٨-١٣٨٣
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العنهم جمیعا
دوشنبه 27 دی 1389 10:47 PM
تشکرات از این پست