نزول مستمر جبرئیل بر حضرت زهرا(سلام الله علیها)
لذا مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند: بعد از رحلت پیغمبر(علیه وعلی آله آلاف التحیة والثناء) «کان جبرئیل(ع) یأتیها»[کافی، ج۱، ص۲۴۱.]؛ این هم نشانهٴ استمرار است یعنی مکرّر جبرئیل(سلام الله علیه) نازل میشد و وجود مبارک این بانو کلمات جبرئیل(سلام الله علیهما) را میشنید [و] به علیبنابیطالب میگفت: وقتی جبرئیل آمده کلماتی دارد و علیبنابیطالب(سلام الله علیهما) حاضر میشد و کلماتی که جبرئیل میگفت و فاطمهٴ زهرا[سلام الله علیهما] میشنید، علیبنابیطالب[سلام الله علیه] مینوشت که «یکتب کلَّ ما سمع»[کافی، ج ۱، ص ۲۴۰.] نه «کلّما سمع»، اینکه در کافی به این وضع ضبط شده است ناصواب است «کلَّما» نه [بلکه] «کلَّ ما سمع»، هر چه را که علیبنابیطالب[سلام الله علیه] از این صحنه [نزول و تکلم جبرئیل با حضرت فاطمه(سلام الله علیها)] میشنید یادداشت میکرد خب، مستحضرید جبرئیل(سلام الله علیه) برای هر پیغمبری نازل نمیشد؛ چه اینکه عزرائیل(سلام الله علیه) هم برای قبض روح هر کسی نازل نمیشود. برای قبض روح مؤمنین متوسط آن مأموران زیر دست عزرائیل(سلام الله علیهم أجمعین) نازل میشود که ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا..﴾[ سورهٴ انعام، آیهٴ ۶۱.]، برای انبیای بزرگ عزرائیل(سلام الله علیه) نازل میشود برای بسیاری از انسانهای کامل باید جبرئیل نازل بشود، وگرنه برای دیگران این چنین نیست. خب، جبرئیل[سلام الله علیه] برای این بانو(صلوات الله وسلامه علیها) نازل میشد و اخبار غیبی را گزارش میداد و علیبنابیطالب مینوشت.
حضرت زهرا، حجت خدا بر حجج الهی است
بحثِ دربارهٴ شخصيت صديقه نساء عالميان[سلام الله عليها] از اين جهت مهم است كه آن حضرت مانند انبيا و اولياي ديگر(عليهم السلام) اسوهٴ جوامع بشرياند؛ همانطوري كه پيغمبر و امام اسوه هست براي تمام افراد جامعه (اعم از زن و مرد) زنان با فضيلت عالم هم اسوهاند براي همه افراد ملّت (اعم از زن و مرد) و همانطوري كه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اسوه است و امام است هم براي زنها هم براي مردها، فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليها) هم وليّ خدا است (هم براي زنها و هم براي مردها) ، آن حضرت انسان نمونه است و اسوهٴ انسانها، اعم از زن و مرد است. حضرت زهرا، حجت خدا بر حجج الهی است،
اینکه وجود مبارك معصوم ميفرمايند كه ما حجّت بر مردم هستيم و بانوي دو عالم حجّت خدا است بر ما؛ چون او واسطهٴ فيض است. اين علومي كه در مُصحف فاطمه[سلام الله عليها] است به وسيلهٴ آن سيدهٴ نساء عالميان به ائمهٴ بعدي رسيده است. حتی وجود مبارك عليبنابيطالب[سلام الله عليه] در بعضي از مسائل فقهي و حقوقي به گفتار فاطمه[سلام الله عليها] استدلال ميكند: فاطمه چنين گفته است! اگر مطلبي از فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليها) برسد، اين «حجّت الله» است و در حجيت، عصمت، شرط است و نه امامت. بنابراين اگر كسي امام نبود، ولي معصوم بود حرف او هم در اصول حجّت است، هم در فروع حجّت است، هم در فقه حجّت است، هم در حقوق حجّت است. خيلي مقام است براي اين بانو، كه عليبنابيطالب[سلام الله عليه] به سخن او استناد كند و استدلال كند، بگويد «فاطمه چنين فرموده است»، اين ميشود «حجة الله». اینکه وجود مبارك امام صادق[عليه السلام] از درجات بهشت خبر ميدهد، وقتی از آن وجود مبارك سؤال ميكنيم اين مطالب كه در قرآن كريم نيست از كجا ميگوييد در قيامت چنين است و چنان؟ ميگويد «مادرمان گفته است». اين ميشود «حجّة الله»؛ «نحن حجج الله علي الخلق و فاطمة» كه مادر ما هست «حجة الله علينا». اين مقام براي آن بانو به حدي است كه بحثهاي ديگري كه حالا وجود مباركش در شب زفاف آن پيراهن عروسي خود را به يك زن سالمند داد، اينها اصلاً مقام به حساب نميآيد.
مقام فاطمه زهرا را امام بهتر از ديگران درك ميكند، و سلمان بعد از امام بهتر از ديگران درك ميكند، كارهايي كه ائمه(عليهم السلام) داشتند يك سلسله كارهاي عادي بود كه همهٴ ميفهميدند، و يك سلسله كارهاي غيبي و ملكوتي بود كه هر چه را آنها ميخواستند مردم ميفهميدند؛ نه هر چه را مردم بخواهند. مگر جريان قرائت قرآن و قرآن خواندن وجود مبارك حسينبنعلي(سلام الله عليهما) را همه شنيدند؟ هر كه را خود حضرت ميخواست شنيد. در جريان فاطمه زهرا(سلام الله عليه) هم همين طور بود. شما جريان اينكه وجود مبارك فاطمه(سلام الله عليه) عليبنابيطالب[سلام الله عليه] را با آن وضع ديد گفت دست برداريد از پسر عموي من؛ ادب را در همه موارد رعايت ميكرد، نگفت از شوهرم، فرمود: «خلوا عن ابن عمي»، دست برداريد از پسر عموي من وگرنه سرم را برهنه ميكنم و نفرين ميكنم، مگر همه ديدند ستون مسجد ميلرزد؟! سلمان ميگويد: وقتي اين سخن را فاطمه(سلام الله عليها) گفت من ديدم ستونهاي مسجد برخاست، گرد و خاكي بلند شد، اما مگر همه ديدند؟! اگر همه ميديدند كه برميگشتند. تازه اين ديد سلمان بود؛ آنچه را كه وجود مبارك عليبنابيطالب ديد، سلمان هم نديد. وقتي فاطمه[سلام الله عليها] آن جمله را فرمود، وجود مبارك عليبنابيطالب به سلمان(رضوان الله تعالي عليه) فرمود: سلمان! درياب فاطمه را؛ من ميبينم دو طرف مدينه دارد ميلرزد! سخن از ستون نيست، و اين علي[عليه السلام ] را ميخواهد. اين همه افراد بودند مگر آنها ديدند؟ آنها كه اطراف مدينه بودند مگر زمين لرزه حس ميكردند؟! تا چه كسي بخواهد و تا چه كسي را بخواهند. امام علی [علیه السلام] فرمود: «والله»، قسم به خدا، اگر فاطمه[سلام الله عليها] اين تصميمي كه دارد عمل بكند، مدينه فرو ميرود، اين مقام است. پس آن طوري كه عليبنابيطالب، فاطمه را ميشناسد(سلام الله عليهما) حتي سلمان هم نميشناسد؛ هر چند آن چشم ملكوتي دارد، ديگران هم نميشناسد. حالا با اين مقام بيايند درب به پهلو بزنند، آتش بياورند و بگويند «بياييد بيرون» وگرنه خانه را آتش ميزنيم و آن حضرت بين در و ديوار باشد!!
عصمت، محور حجیّت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
اینکه گاهی گفته میشود این بانو حجت بر ائمه (علیهم السلام) است؛ برای این جهت است که در حجیت، نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه که محور حجیت است. عصمت است اگر یک انسانی معصوم بود. ما یقین داریم حرف او فعل او تقریر او سکوت او و قیام او و قعود او حجت خداست. اینکه در زیارت «آلیس» به پیشگاه ولی عصر (ارواحنا فداه) سلام عرض میکنیم، به تک تک حالات او سلام عرض میکنیم؛ برای اینکه تک تک حالات او معصومانه است «السلام علیک حین تقوم، السلام علیکم حین تقعد، السلام علیک حین تقرأ وَتبین، حین ترکع وَتسجد»؛ آن وقتی که برمیخیزی، آن وقتی که مینشینی، آن وقتی که سخن میگویی، آن وقتی که تقریر میکنی، آن وقتی که رکوع داری، آن وقتی که سجود داری. جامع همه اینها همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده است که ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی﴾[سورهٴ انعام، آیهٴ 162.] خب اگر کسی معصوم بود، حیات و مماتش این است، شئون حیات و ممات این است [و] ما به تک تک این شئون معصومانهٴ معصوم عرض ادب میکنیم.معیار حجیت عصمت است؛ نه نبوت و نه رسالت و نه امامت و چون این بانو (سلام الله علیها) معصومه است، حجت خداست.
سرّ حجیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بر ائمه
اینکه گاهی علیبنابیطالب (سلام الله علیه) به سخنان بیبی استشهاد میکند که فاطمه چنین گفته است این استدلال به قول حجتالله است[ الخصال، ج2، ص618 ؛ حضرت امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) در حدیث اربعمائه، بعد از سفارش به گفتار خوب در مراسم تجهیز مردگان، چنین فرموده است: «فأنّ فاطمة بنت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) لما قبض ابوها ساعدتها جمیع بنات بنیهاشم؛ فقالت: دعوا التعداد و علیکم بالدعاء»؛ یعنی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بعد از ارتحال رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به زنان بنیهاشم که او را در ماتم یاری میکردند و زینتها را رها کرده و لباس سوگ در برنموده، مرثیه میخواندند، فرمود: این حالت را رها کنید و بر شماست دعا ونیایش.] ؛ اما سر اینکه او حجت بر معصوم هم هست، این است که ائمه (علیهم السلام) عالم غیباند «بما کان وبما یکون وَبما هو کائن الی یوم القیامة»؛ اما منابع علمی اینها گاهی از رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شنیدهاند، گاهی از باطن قرآن کمک میگیرند و گاهی از مصحف فاطمه [است] وقتی امام معصوم (سلام الله علیه) دارد خبر غیب میدهد؛ از او سؤال میکنند که این خبر غیب را از کجا گرفتهای. میگوید: در مصحف مادرمان [است] خب، این مصحف فاطمه چیست؟ همان است که جبرئیل (سلام الله علیه) نازل میشد و این معارف را میفرمود و وجود مبارک فاطمه (سلام الله علیها) تلقی میکرد؛ بعد به امیرالمؤمنین میفرمود [و] امیرالمؤمنین املای او را نوشته و کتابت میکرد (کاتب این بخش از وحی هم بود)، شده مصحف فاطمه. آن وحی تشریعی بود که با انقطاع عمر مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به پایان رسید.
خصوص عظمت علمی حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل ميکند وجود مبارک حضرت امير بار دوم که برگشت تا لشکر را برای صفین آماده کند يک خطبهاي دارد. اين خطبه در نهج البلاغه هست. مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) ميگويد اگر جن و انس جمع بشوند و در بين اينها پيغمبر نباشد، هرگز نميتوانند اين جور خطبه بخوانند! ميدانيد کليني اهل غلو و اينها هم نيست بعد می گوید «بأبي و أمي» يعني پدرم و مادرم فداي او، درباره حضرت امير ميگويد؛ بعد دليلش را هم ذکر ميکند. ميگويد به اينکه اين شبهه ماديين را که از ديرزمان چندين قرن مانده بود چه کسي ميتواند پاسخ بدهد؟ آنها که ميگويند معاذالله خدايي نيست و قيامتي نيست، يک شبههاي دارند در ازليت ماده. ميگويند شما که ميگوييد خدا هست، خدا عالم را يا «من شيء» خلق کرد يا «من لا شيء». از اين دو چيز که بيرون نيست؛ يا از چيزي خلق کرد «من شيء»، يا «من لا شيء». اگر خدا عالم را «من شيء» خلق کرد پس قبلاً يک ذراتي بودند و خدا نداشتند و خدا از اينها عالم را ساخت. پس ميشود يک موجودي بيخدا باشد! اگر بگوييد عالم را «من لا شيء» خلق کرد، «لا شيء» که عدم است از عدم چيزي ساخته نميشود. رفع نقيضين هم مثل جمع نقيضين محال است. خدا عالم را از چه خلق کرد؟ اين شبهه ازليت عالم که از چندين قرن چند هزار سال بود در همه آکادميها. گفت اين را علي بن ابيطالب پاسخ داد و آن جمله را هم ميگويد. اصرار ما اين است که اين جملهاي که مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) از خطبه حضرت امير ميگويد اين خطبه پاسخ آن شبهه هست، عين اين جمله را وجود مبارک فاطمه(سلام الله عليها) در خطبه فدکيه 25 سال قبل از خطبه علي بن ابيطالب اين را فرمود. حالا ببينيد زهرا کيست!؟ چون آن وقتي که حضرت وارد مسجد شد و خطبه فدکيه را ايراد کرد، تا جنگ صفين، 25 سال فاصله شد.
وجود مبارک فاطمه(سلام الله عليها) در همين اول خطبه فدکيه دارد: «الحمد لله الذي خلق الاشياء لا من شيء»، اين يعني چه؟ يعني شما که داريد اشکال میکنيد بايد بفهميد نقيض «من شيء»، «من لا شيء» نيست، چون هر دو ميشود وجودي. نقيض «من شيء»، «لا من شيء» است، نه «من لا شيء». اين را يک زهرا(س) ميخواهد بفهمد. شما همين شبهه را با خيليها در ميان بگذاريد ببينيد که ميمانند، چون خيلي از علما ماندند. فرمود: «خلق الاشياء لا من شيء»، نه «من لا شيء». اگر «من شيء» بود بله اشکال وارد بود معلوم ميشود که قبلاً ذراتي بود و خدا اين ذرات را جمع کرد و اين عالم را ساخت. اگر «من لا شيء» بود باز اشکال وارد بود، براي اينکه عدم چيزي نيست که آدم عدم را جمع و جور بکند و آسمان را بسازد، ولي نقيض «من شيء»، «من لا شيء» نيست، چون هر دو موجبه است. «نقيض کلّ رفع أو مرفوع»؛ نقيض هر شيئي سلب آن است. نقيض «من شيء»، «لا من شيء» است، نه «من لا شيء». اين در خطبه نوراني حضرت زهراست. 25 سال قبل از اينکه حضرت امير آن خطبه را بخواند، فاطمه(سلام الله عليها) خوانده است.
وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) اين تعبير را دارد که امت اجماع کرده است بر هضم حق مسلّم صديقه کبريٰ(سلام الله عليها). اين چه عظمتي است که براي برداشتن يک بانويي، امت بايد اجماع کند تا او را انزواي سياسي بدهند!
ایشان ادامه دادند: وجود مبارک حضرت امیر(ع) در دفن صدیقه کبریٰ این فرمایشات را فرمود. فرمود برای هضم حقٰ صدیقه کبری(س) یک نفر و دو نفر و امثال ذلک این توان را نداشتند، این یک کاری بود که همه قیام کردند و دست به هم دادند. از اينکه امتي بايد قيام کند تا حق آن حضرت را بگيرد، اين هم عظمت و قدرت سياسي، هم عظمت و قدرت معنوي حضرت را در آن عصر ميرساند.
معظم له با اشاره به وروایتی از حضرت امیر علیه السلام تصریح داشتند: در جریان اجبار حضرت به بیعت، حضرت علی(ع) به سلمان فرمودند: سلمان! برو دختر پیغمبر را بگیر تا نفرین نکند! من میبینم دو طرف مدینه دارد میلرزد! اینجا سخن از ستون مسجد و لرزش ستون نبود. مثل این لیوانی که اگر کج میشود آب درونش می ریزد، فرمود من میبینم دو طرف مدینه دارد میلرزد. «فَإِنِّی أَرَی جَنْبَتَی الْمَدِینَةِ تُكْفَئَان».
هدیه ملکوتی تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها
ذکر تسبیح حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را بهترین هدیه الهی به آن حضرت دانستند و اظهار داشتند: پیامبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه وآله دو هدیه گران بها به دختر خود، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دادند، یکی هدیه ملکی فدک بود که آن را باب الکریم وضع کردند و دیگری هدیه ملکوتی تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها است.اگر هدیه و نحله ای بالاتر از آن تسبیح بود، پیامبر اسلام صلی اللّه علیه وآله آن را به حضرت فاطمه سلام اللّه علیها تعلیم می دادند.
این تسبیح و تعلیم، جزو بهترین و برترین تعلیم های ملکوتی است که به صورت خاصی به آن حضرت تعلیم داده شده تا دیگران هم از آن استفاده کنند. این یک تعلیم عمومی نبود بلکه یک نحله و عطایی است که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله به حضرت فاطمه سلام اللّه علیها دادند، آنگاه به برکت آن معلم پیامبر صلی اللّه علیه وآله و این متعلمه حضرت زهرا سلام اللّه علیها دیگران هم از منابع معنوی آن بهره می برند. از سوی دیگر حضرت زهرا سلام اللّه علیها هم منافع هدیه ملکی (فدک) را در اختیار محرومان و مستضعفان قرار دادند.
امام صادق علیه السلام فرمودند: من سبّح تسبیح فاطمة(سلام اللّه علیها) ثمّ استغفر غفرله و هی مأئة باللسان و الف فی المیزان و تطرد الشیطان و ترضی الرحمنوسایل الشیعه 6/442؛ این تسبیح از نظر زمان صدتاست اما از نظر میزان و ترازوی عمل هزار تاست و ثواب این ذکر براساس آیه شریفه من جاء بالحسنة فله عشر امثاله محاسبه شده است؛ البته این حداقل ثوابی است که برای این ذکر در نظر گرفته شده و ممکن است فضایل و برکات دیگری برای این ذکر در نظر گرفته شده باشد. این تسبیح شیطنت و وسوسه های شیطانی را دور می کند و رضای پروردگار را تأمین می نماید.
چنین تسبیح مهمی آداب خاصی را نیز می طلبد. 1 این ذکر را در کمال آرامش و تأمین روحی انجام دهید. 2 بدون تسبیح از کنار سجاده برنخیزید. 3 این ذکر را با سرعت انجام ندهید. 4 قبل از این که پاهایتان را حرکت بدهید و از حالت نمازگزار خارج شوید، این ذکر را انجام بدهید.
امام صادق علیه السلام به یکی از شاگردانشان فرمودند: انا نأمر صبیاننا بتسبیح فاطمة (سلام اللّه علیها) کما نأمرهم بالصلاة فالزمه فانه لم یلزمه عبد فشقیکافی3/343؛ ما (اهل البیت) بچه های خود را همان طور که به نماز امر می کنیم، به تسبیح فاطمه (سلام اللّه علیها) نیز امر می کنیم. و هر کسی که ملازم این تسبیح نباشد، گرفتار شقاوت می شود. تو ملازم این تسبیح باش و آن را از یاد نبر. در روایت آمده که اگر نمازگزار این تسبیح را با لااله الااللّه تمام کند، آمرزیده می شود؛ زیرا در حقیقت، این تسبیحی که به حضرت فاطمه سلام اللّه علیها عطا شده است، همان تسبیحات اربعه نماز، یعنی عناصر چهارگانه تسبیح،تحمید، تهلیل و تکبیر نماز را در برمی گیرد. البته همین تسبیحات اربعه در نماز هم گفته می شود؛ منتها تقدیم برخی از اینها و تأخیر برخی دیگر از این چهار تا، مربوط به دستورات خاص الهی است. پس اگر کسی این صد ذکر 34باراللّه اکبر، 33بارالحمدللّه و 33بار سبحان اللّه را بگوید و در پایان آن، یک بار ذکر لاله الا اللّه را بگوید بخشیده می شود.
آیه شریفه یا ایهاالذین آمنوا اذکروااللّه ذکرا کثیر؛ احزاب/43، تسبیح حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از مصادیق ذکر کثیر است مرحوم صاحب وسایل در تعقیبات نماز می گوید: این همان است که خداوند فرمود: اذکرونی اذکرکم، یعنی برخی ها به یاد نعمت خداوند، مانند لباس، غذا، مسکن و مال هستند و شکر این نعمت ها را نیز بجا می آورند. طبق آیه اذکروا نعمتی التی انعمت علکیم... اشخاصی امتثال امر می کنند و فقط به ذکر نعمت های الهی بسنده می کنند، اما در این میان کسانی هم هستند که فقط به ذکر نعمت الهی بسنده نمی کنند، بلکه به ذکر ولی نعمت هم مشغولند. یعنی نه تنها به یاد نعمت های خداوند هستند، بلکه پیوسته خداوند (ولی نعمت) را هم یاد می کنند. کسانی که نعمت را شاکرند و به یاد نعمت الهی هستند مصداق بیت:
شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر، نعمت از کفت بیرون کند
هستند. پس، بالاتر از یاد نعمت های الهی، یاد ولی نعمت هم بسیار مهم است. چون ما در اینجا دو نوع تعبیر اذکروا نعمتی التی انعمت علکیم... و اذکرونی اذکرکم داریم، لذا اگر کسی به یاد خدا بود، خدا هم به یاد اوست (و لذکراللّه اکبر....)
تسبیح فاطمه سلام اللّه علیها که ذکر کثیر می باشد، مشمول اذکرونی اذکرکم است، یعنی اگر کسی زیاد به یاد خدا بود، خدا هم زیاد به یاد او خواهد بود و اگر خدا دائما و کثیرا به یاد کسی باشد، آن شخص هرگز از وسوسه های شیطان، آسیب نمی بیند. اینها برکات تسبیح فاطمه زهرا سلام اللّه علیها است که متمم نماز است.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد، چرا کعبه چهار دیوار دارد؟ حضرت فرمودند: کعبه چهار دیوار دارد، چون بیت المعمور چهار دیوار دارد، بیت المعمور هم چهار ضلع دارد، چون عرش خدا چهار ضلع دارد. و حضرت در ادامه تعلیل آوردند که: لان الکلمات التی بنی علیها الاسلام اربعبحار55/5، یعنی آن کلماتی که مبنا و عناصر اصلی دین، چهارتاست که عبارتند از سبحان اللّه والحمدللّه ولااله الااللّه واللّه اکبر است، لذا چون عناصرمحوری دین چهارتاست، از نظر ملکوتی هم اگر بخواهد تمثل پیدا کند، عرش، بیت المعمور و کعبه هم چهار ضلعی و چهار دیواری می شود و نتیجه سخن این می شود که این طبیعت، نظام، ملکوت و مافوق ملکوت با هم هماهنگ هستند. لذا اگر آن عناصر اصلی بخواهند تجلی کنند، می شوند عرش؛ عرش هم بخواهد تمثل یابد، می شود بیت المعمور؛ بیت المعمور نیز بخواهد تنزل کند، می شود کعبه.
حضرت امام صادق علیه السلام درباره فضایل تسبیح حضرت زهرا سلام اللّه علیها چنین می فرمایند: پایان هر تسبیح یک لااله الا اللّه بگویید تا در مجموع صدویک ذکر کامل شود و مجموعه تسبیح، تحمید، تکبیر و تهلیل تکمیل گردد. اما از عرش به کسی چنین مطالبی اهدا می شود که بتواند ام الائمة و النقباء و النجبا بشود.
جایگاه معنوی حضرت فاطمه زهرا(س)
حضرت فاطمه که از منظر برخی از معصومان(ع) باطن لیلهالقدر است، بیانگر روند تکاملی اسلام و جهش تصاعدی حاملان راستین قرآن و عترت(ع) است؛ زیرا مُلک سلیمان با همه احتشام، بر بال «غدُوّها شهرٌ و رواحُها شهر» مستقر بود، لذا سرعت آن محدود بود، لیکن ملکوت حضرت ختمی مرتبت(ص) بر شهبال «لیلهالقدر خیرٌ من ألف شهر» استوار است؛ لذا جهش آن طوری است که می توان یک شبه ره صد ساله را پیمود و پیمانه این پیمودن به دست همپیمانان ولایت فاطمی است که در صدد ادراک لیلهالقدرند، وگرنه برای لیلهالقبری ها چنین سیری میسور نیست.
اصول حاکم در مسیر معنویت حضرت زهرا(س)
اصل یکم. حضرت فاطمه(س) بر اثر آگاهی از اسمای حسنای الهی به مقام منیع خلیفه خدا شدن نائل آمد؛ زیرا تمام عناصر محوری استخلاف در هویّت آن حضرت جمع شد، چون آلعمران، و تطهیر، احزاب، و موّدت مردمی که اجر رسالت است، و ایثار و اطعام مسکین و یتیم و اسیر «هل اتی» و سرانجام «کوثر» الهی را به نحو جمع سالم جمع کرد، و کوْن جامعی بود که شایسته هبوط امین وحی «جبرئیل»(ع) و دریافت مصحف شد که در آن ملاحم سالف و آنف ثبت و غیب و شهادت مشهود بود. ادراک کنه چنین انسان کامل و جامعی میسور نیست:
«…لانّ الخلق فُطموا عن معرفتها»،۱ لیکن آنچه مقدور نیست، مورد دستور نیست و آنچه مورد تکلیف است، معسور نیست.
سرّ لزوم شناخت بانوی آفتاب، ضرورت مودّت وی چونان سائر اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است و وداد بدون معرفت محبوب متصوّر نیست. هر اندازه عرفان آن گوهر ملکوتی بیشتر، مودّت قلبی نسبت به آن ذات قدسی افزون تر خواهد بود.
لیلهالقدر بودن حضرت فاطمه (س)
اصل دوم. حضرت فاطمه که از منظر برخی از معصومان(ع) باطن لیلهالقدر است، بیانگر روند تکاملی اسلام و جهش تصاعدی حاملان راستین قرآن و عترت(ع) است؛ زیرا مُلک سلیمان با همه احتشام، بر بال «غدُوّها شهرٌ و رواحُها شهر»۲ مستقر بود، لذا سرعت آن محدود بود، لیکن ملکوت حضرت ختمی مرتبت(ص) بر شهبال «لیلهالقدر خیرٌ من ألف شهر»۳ استوار است؛ لذا جهش آن طوری است که میتوان یک شبه ره صد ساله را پیمود و پیمانه این پیمودن به دست همپیمانان ولایت فاطمی است که در صدد ادراک لیلهالقدرند، وگرنه برای لیلهالقبریها چنین سیری میسور نیست؛
تو لیلهالقبری برو تا لیلهالقدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اگر مرکب رسول خدا(ص) هنگام معراج بُراق بود که هر قدم او به شعاع دید بود؛ خُطاهُ مدّ بصره،۴مطیّه رهوار امّت هنگام عروج نسبی، نماز است که عمود دین میباشد و با اقامه صحیح آن میشود ظاهر و باطن لیلهالقدر را به قدر هستی خویش ادراک کرد و از آن سکوی پرواز استعانت جست و طبق ظرفیت ظریف و طریف روح مجرّد، طرفه فاطمی را زیارت نمود.
دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه «هل اتی»
در خواب غفلت بی خبر زو بوالعلی و بُوالعلا
اگر انسان کاملی خود باطن لیلهالقدر باشد، تمام گامهای استوار او چنان است، هر لحظه راه هزار ماهه میرود. کدام چابک سواری به گرد وی میرسد تا به گرد او طواف کند. مرکب توده دوستان بانوی آفتاب چوبین است و اسب چوبین چون پای چوبین استدلالیون بیتمکین است:
اسب چوبین برتراشیدی که: این است اسب من
گر نه چوبین است اسبت، خواجه یک منزل بتاز
لیکن «کرم دودة طاها و یاسین بکند کار خویش»، زیرا خود آن بانو در خطبه فدکیّه، خاندان عصمت را که به تجمّل مینشینند و به جلالت میروند، وسیله معرفی کرد و چنین فرمود: «فاحمدُوا الله الذی بنوره و عظمته ابتغی من فی السموات و من فی الارض الیه الوسیله؛ فنحنُ وسیلتُه فی خلقه و نحن آل رسوله و نحن حجّه غیبه و ورثه انبیائه».۵
آنچه در توسّل معتبر و متوقع است، این نیست که خداوند به سبب آن وسیله به بنده خود نزدیک شود یا کلام او را بشنود یا به رفع نیاز او توانا گردد، تا گفته شود خدای سبحان بر بنده خود «اقربُ من حبل الورید» است۶ و نیز خدای سبحان «بکلّ شئ سمیع» است یا «علی کلّ شئٍٍ قدیر»۷ است و مانند آن، بلکه به سبب آن وسیله شخص محتاج، شایسته تقرّب گردد و لائق شود که کلام او مورد اعتنا واقع شود و نیازش برطرف گردد. به هر تقدیر، اصل ابتغای وسیله مورد دستور خداوند است: «وابتغوا إلیه الوسیله».۸ تعیین مصداق عام یا مطلق به عهده عموم یا اطلاق خود دلیل لفظی نیست، بلکه با دلیل جداگانه میتوان وسیله بودن چیزی یا شخصی را ثابت کرد که در این خطبه، وسیله بودن اهل بیت عصمت(ع) بیان شد.
اسوه بودن سیره و سنت فاطمی
اصل سوم. حضرت فاطمه با سیره رائج و سنّت معصومانه دارج خود اسوه همگان بوده و هست، لیکن در رفتارهای خاص خویش قدوه صنف مخصوص است؛ مثلا در سیر درونی و ذکر، اسوة عارفان شاهد و در اندیشه و فکر ذهنی، قدوة حکیمان و متکلمان و فقیهان و صاحبان فنون دیگر است. تحلیل خطبه معروف آن حضرت، سند صلاحیّت ائتسای خردمندان علوم عقلی و نقلی به آن ذات قدسی است.
به عنوان نمونه جمله «ابتدع الأشیاء لا من شئ کان قبلها»۹ است؛ این تعبیر تابنده حل برخی از شبهات مادیگرایان مُلحد را به عهده دارد، زیرا شبهه الحادی آنان عبارت از این است: اگر جهان مبدأ فاعلی دارد و آن مبدأ چیزی را آفرید، آیا اولین مخلوق خود را از «شئ» آفرید یا از «لاشی» اگر از «شئ» خلق کرد، پس آن «شئ» که مادّه خام آفرینش جهان بود، ازلی است و نیازمند به مبدأ فاعلی نیست، و اگر از «لاشئ» آفرید، لاشئ عدم محض و صلاحیّت مادّه خام خلقت را ندارد، و هیچ چیزی از دو طرف نقیض بیرون نیست؛ یعنی ارتفاع نقیضان ممتنع است.
پاسخ چنان شبههای در این کلام نورانی ارائه شد و آن اینکه نقیض «من شئ»، «من لاشئ» نیست، بلکه نقیض آن «لامن شئ» است؛ یعنی خداوند جهان را به طور ابداع و بدون آنکه نیازی به مادّه خام داشته باشد، انشا فرمود. همین تعبیر فنّی که درسآموز اهل حکمت و کلام است، بعد از حضرت فاطمه(س) میراث علمی حضرت علی بن ابیطالب(ع) واقع شد و در خطبههای علوی تجلی نمود. اینگونه از اصول بدیع عقلی که زمینه تفریع مجتهدانة حکیمان و متکلمان است، در بیانات آن بانوی آفتاب کم نیست؛ چه اینکه تفسیر آیات ارث و اشارت به عموم و اطلاق آن از یک سو و عدم تقید آن به قید خاص از سوی دیگر، و استقرار توارث بین اعضای خاندان نبوت از سوی سوم، می تواند قدوه فقیهان و مفسران باشد.
کثرتگرایی سیاسی در سایه اصالت وحدت
اصل چهارم. حضرت فاطمه (س) کثرتگرایی و پلورالیزم سیاسی و اجتماعی را در ظلّ اصالت وحدت و لزوم انسجام امّت و هماهنگی ملت مسلمان با سنت حسنه خود پذیرفت و آن را امضا کرد و از هرگونه چالش داخلی و تنش محلی و منطقهای پرهیز نمود، و همانند امیر مؤمنان از تشتّت و شقّ عصای مسلمانان جدّا تحاشی داشت و استحکام نظام اسلامی را در برابر دشمنان خارجی لازم میدانست.
اجمال آن اینکه هیچگونه کثرت در متن دین حق راه ندارد، به طوری که صراط مستقیم متعدد باشد و هر کس بتواند از هر صراطی به مقصد برسد و نیز هیچگونه تکثّری در معرفت صائب نیست، به طوری که معرفت صحیح نسبی باشد و هرکس هر برداشتی از متون مقدس داشت، صواب باشد، و هر قرائتی از دین درست و مطابق با واقع باشد، بلکه اصل دین واحد و صراط مستقیم یگانه و قرائت صحیح یکتاست و مجالی برای کثرت حقیقی در این حرمهای امن و حریمهای محدود نخواهد بود؛ لذا مباحث کلامی به دور از اعتساف و تحجّر مُفرطانه و تهتُّک مُفرّطانه هماره دائر خواهد بود و از تضارب عاقلانه و عادلانه آرا، بسیاری از مطالب روشن میشود، لیکن کثرت سیاسی در سطح بینالملل و اجتماعی، در قلمرو خاص و زندگی مسالمتآمیز، با گرایشهای متعدد و عقائد متنوع، هم معقول است و هم منقول، لذا مقبول خواهد بود.
هماهنگی سیره فاطمی(س) با قرآن
سیره عترت طاهرین(ع) که بانوی آفتاب از مصادیق بارز آن است، هماهنگ با قرآن حکیم است که معادل آن هستند. در قرآن برنامهای ویژه برای پیروان اسلام معهود و مخصوص است: «إنّما المؤمنون إخوه»،۱۰ و برنامهای برای رهروان اسلام ابراهیمی است: «یا اهل الکتاب، تعالوا إلی کلمهٍ سواءٌ بیننا و بینکم…»۱۱ و دستوری برای جامعه جهانی با هر دین و آیین و مرامی است: «لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یُخرجوکم من دیارکم أن تبرّوهم و تُقسطوا إلیهم إنّ الله یحبّ المقسطین».۱۲
وقتی اسلام ندای عدالت و صلای برّ و قسط را نسبت به کسانی که خارج از مرز اسلامند، سر میدهد، هرگز فتوا نمیدهد که برادران معتقد به خدای واحد، دین واحد، قرآن واحد، قبله واحد، معاد واحد، وحی و نبوت واحد و بسیاری از معارف و عقائد و اخلاق و احکام و آداب و سُنن همسان و مشترک، از فیض وحدت و فوز اتحاد محروم گردند؛ چون چنین کتاب آسمانی که از علوم غیب و شهادت سخن میگوید و هدف اصلی آن خردمندپروری است، هرگز کار نابخردانه را امضا نمیکند و اختلاف و تشتّت، منشأیی جز فقدان عقل ندارد: «و تحسبُهُم جمیعا و قلوبهم شتّی ذلک بأنّهم قوم لایعقلون».۱۳
اگر نفع کاذبی در اختلاف باشد، عائد دشمن مشترک میشود و هرگز بهره مختلفان نخواهد شد. گفتار نغز و پر مغز حضرت علی(ع) این است: «فایّاکم و التلوّن فی دین الله فانّ جماعه فیما تکرهون من الحق خیرٌ من فُرقه فیما تحبّون من الباطل و انّ الله سبحانه لم یُعط أحدا بفرقه خیرا ممنّ مضی و لاممّن بقی…»۱۴ چنین تعبیر جامع گذشته و حال و آینده، بیانگر استقرار سنّت تبدیلناپذیر الهی بر این است که صلاح و فلاحی در فرقه نیست و هرجا نجاح نباشد، جز طلاح چیز دیگر نخواهد بود و منشأ هرگونه صلاح تقواست و مبدأ هرگونه طلاح طغوا است.
آنچه از عالمان دینباور و مسئولان حوزوی و دانشگاهی متوّقع است، همانا اتحاد ظاهر و باطن خویش است تا توفیق برقراری اتحاد دیگران را به دست آورند. در چنین فضای باز و پاکی، محاوره فرهنگی به صورت حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن ظهور میکند و بارور میگردد، وگرنه هرگونه حواری جز مراء مذئوم و جدال مذموم نخواهد بود و ثمر تلخ آن جز نزاع و فشل و ذهاب شکوه شوکت نیست.
معنای الگو بودن حضرت فاطمه (س)
اصل پنجم. حضرت فاطمه اسوه سالکان کوی حق، بهویژه برای زن و معارف مربوط به زنان است؛ چنانکه هرکدام از دو وزنة وزین قرآن و عترت(ع) قدوه محقّقان علمی و متحققان عملی است؛ معنای الگوبودن یک شئ عتیق و کهن که مصون از اندراس و کهنگی و منزّه از گذشت تاریخ مصرف و مبرّای از افیون و افسون و افسانه است، دعوت به انجماد، تحجّر، ارتجاع و رکود نیست؛ چه اینکه تحلیل آن به تجویز تفسیر به رأی و توجیه اختلاف قرائت (به معنای پلورالیزم)، تفسیری بدون اصل ثابت نخواهد بود؛ زیرا کتابی که مدّعی حیاتبخشی است، با قفل قلب و یُبس دل و رکود ذهن موافق نیست و دفتری که داعیه ثبات و دوام دارد، با زمانمندی و زوال مخالف است، بلکه معنای عریق آن مرهون ارزیابی عقل در هندسه دین و شریعت است.
حضرت فاطمه (س) متن صراط مستقیم الهی
اصل ششم. حضرت فاطمه چونان معصومان دیگر، در متن صراط مستقیم بوده و هرگز در معرفت آنکه از مو باریکتر است، اشتباه نکرده است و در پیمودن آنکه از لبه تیز تیغ و شمشیر برندهتر است، تسامح و تساهل نورزیده است؛ بنابراین همانند قرآن مُمثّل است که از تطاول تحریف به زیاده یا نقصان مصون مانده است.
روز زن و گرامیداشت مقام مادر در زادروز بانوی آفتاب، وقتی تبیین میشود که اجمالی از پیامد مشئوم اومانیسم و به دنبال آن فمینیسم بازگو گردد تا خطر الحاق به کنوانسیون رفع تبعیض زن و مرد معلوم شود؛ گرچه جزم علمی در اینباره سهل نیست، لیکن حدس تاریخی آن هم صعب نخواهد بود و آن اینکه تحقیر بشر و تعجیز او در تعیین برنامههای سعادتمندانه و سپردن همه امور به قضا و قدر، غافل از آنکه اقدام مسئولانه و قیام آگاهانه هر فردی در جدول تقدیر او جا دارد، سبب شد تا گروهی دیگر بدون رعایت استناد امور به قضا و قدر، انسانمدارانه فکر کنند و بشرمحوری تصمیم بگیرند و انسان را معیار حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شر و بالاخره حسن و قبح بدانند و آزادی مطلق را حق مسلم او بپندارند؛ چه اینکه ممکن است حدس شود تضعیف زن و تبعید وی از ساحت سیاست و اجتماع و تحریم بسیاری از مزایای فرهنگی بر او و تحریم وی از بسیاری از امور مباح، مایه تمرّد تندروهای افراطی و پیدایش فمینیسم شده باشد، هرچند دلیل معتبری بر این حدسها اقامه نشده است.
پینوشتها:
۱ ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۵٫ [زیرا آفریدگان را از شناخت او بازداشتهاند.]
۲ ـ سوره سبأ، آیه ۱۲[باد را براى سلیمان [رام کردیم:] که رفتن آن بامداد، یک ماه، و آمدنش شبانگاه، یک ماه [راه] بود.]
۳ ـ قدر، ۳٫[ شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.]
۴ ـ الکافی، ج۸، ص۳۷۶٫[ گامش به اندازة چشمانداز بود.]
۵ ـ دلائل الامامه ، ص۳۲٫[خدایی را بستایید که هر که در آسمانها و زمین است، به نور و بزرگی او وسیلهای به سویش میجوید؛ و ما وسیله او در میان آفریدگانش هستیم وماییم خاندان پیامبرش و ماییم حجت غیبش و وارثان انبیایش.]
۶ـ سوره ق، آیه ۱۶٫[ما از شاهرگ [گردن] به او نزدیکتریم.]
۷ ـ بقره، ۲۰٫[خدا بر همه چیز تواناست.]
۸ ـ مائده، ۳۵٫[به او توسل جویید]
۹ ـ دلائل الامامه، ص۳۲ ـ ۳۱٫ [چیزها را پدید آورد، نه از چیزی که پیش از آن بوده باشد]
۱۰ ـ حجرات، ۱۰٫[درحقیقت مؤمنان با هم برادرند]
۱۱ ـ آل عمران، ۶۴٫[بگو: «اى اهل کتاب، بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم، و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد.»]
۱۲ ـ ممتحنه، ۸٫[خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمىدارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مىدارد.]
۱۳ ـ حشر، ۱۴٫[آنان را متحد مىپندارى و[لى] دلشان پراکنده است، زیرا آنان مردمانىاند که نمىاندیشند.]
۱۴ـ نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶٫ [بپرهیزید از دورویى ورزیدن در دین خدا؛ زیرا همبستگى در آنچه از حق ناخوش میدارید، از پراکندگى در آنچه از باطل خوش میدارید، بهتر است. همانا خدای سبحان نه به گذشتگان و نه آیندگان، چیزى را با تفرقه عطا نفرموده است.]
۱۵ـ الکافی، ج۱، ص۱۵٫ [خدا را بر مردم دو حجت است]
۱۶ ـ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۲٫ [بر ماست بیان اصول و بر شماست استخراج فروعات.]
۱۷ـ اسراء، ۷۰٫[بهراستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم]
۱۸ـ بقره،۳۰٫[من در زمین جانشینى خواهم گماشت]
۱۹ـ نساء،۱۱٫[شما نمىدانید کدام یک براى شما سودمندترند.]
۲۰ ـ احزاب، ۳۲٫[به ناز سخن مگویید تا آن که در دلش بیمارى است، طمع ورزد.]
۲۱ ـ نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۲٫ [بهزودى دخترت تو را خبر دهد که چگونه امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند]
۲۲ ـ مائده، ۵۲٫[مىبینى کسانى که در دلشان بیمارى است، در [دوستى] با آنان شتاب مىورزند. مىگویند: «مىترسیم به ما حادثه ناگوارى برسد.» امید است خدا از جانب خود فتح [منظور] یا امر دیگرى را پیش آورد، تا [درنتیجه آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشتهاند، پشیمان گردند.]
منابع:
https://www.porseman.com/article
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/6435/7060/85688
http://javadi.esra.ir/-(تبیین مقام حضرت زهرا(س) و ذکر مصیبت آن حضرت در بیان آیت الله العظمی جوادی آملی)
https://www.porseman.com/article/(ابعاد علمی و عملی شخصیت حضرت فاطمه زهرا (س))
https://www.mehrnews.com/news/3903681