دیدگاه شیخ مفید
کسانی هستند که تلاش دارند در هر آنچه بر زهرا علیهاالسلام گذشته جز تهدید به آتش زدن خانه او و غصب فدک، ایجاد شک نمایند. حتی از شدّت همین تهدید کاسته، آن را یک تهدید صوری می دانند یا این ادعا که: «کسانی که خلیفه ی دوم برای تهاجم به خانه ی زهرا علیهاالسلام آورد، دلهایشان مالامال از محبت زهرا علیهاالسلام بود، حال چگونه می توانیم تصور کنیم که به او هجوم آورند». او می گوید: «مردم به زهرا علیهاالسلام احترام می گذاشتند و او را گرامی می داشتند. لذا اقدام به کاری بر ضدّ او، کار سهل و آسانی نبود». یعنی: تهدید به آتش کشیدن خانه اش صوری بود نه جدّی. وی می افزاید: «سرکرده ی مهاجمان، زهرا علیهاالسلام را استثنا کرد و از دایره ی تهدید بیرون برد». چه کلمه ی «و إنْ» را که او در پاسخ کسی که گفت: «فاطمه در خانه است» بر زبان راند، چنین تفسیر کرده:
«منظور از «وَ إنْ» این است که ما به فاطمه کاری نداریم بلکه برای دستگیری و بازداشت علی آمده ایم». سپس به آنچه در فصل پیش آوردیم و در فصلهای دیگر خواهیم آورد، استشهاد کرده است.
آنچه در این فصل می خواهیم بدان اشاره کنیم، این است که گفته های برخی از بزرگان مذهب و پرچمداران علم و دانش را مؤید گفته های خود می داند. وی در این باره به دیدگاه چند تن از بزرگان شیعه استشهاد کرده است:
1- شیخ مفید رحمه اللَّه.
2- آیهاللَّه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء رحمه اللَّه.
3- آیهاللَّه سید عبدالحسین شرف الدین رحمه اللَّه.
در این فصل، ابتدا سخنان شیخ مفید رحمه اللَّه را می آوریم و سپس توضیح می دهیم که این سخنان در اثبات گفته های وی مفید نیست. این مهم را طی چند مطلب بیان می کنیم.
استشهاد به اقوال دانشمندان
گفتیم که وی در تأیید تشکیکات خود در ماجرای زهرا علیهاالسلام و بلایا و مصائبی که بر آن حضرت گذشت، به گفته های برخی از بزرگان علمای مذهب مثل مفید، کاشف الغطاء و شرف الدین استشهاد می کند. پیش از ورود به مناقشه ی صحت آنچه به نان نسبت داده، میل داریم یک مسأله مهم را در مورد استشهاد به اقوال علماء به طور کلی تذکر دهیم. پس می گوییم:
وی در مخالفتهای فراوان خود در امور دین که مورد پذیرش و اجماع بزرگان و دانشمندان است، عذر می آورد که فلان عالم اینگونه گفته و فلان عالم آنگونه. وی در اینگونه عذرآوری خویش به مسائل فقه بسنده نمی کند بلکه آن را به عقاید، تاریخ، تفسیر، و دیگر زمینه ها نیز می کشاند. گاهی اوقات نیاز پیدا می کند که پیش از اعلان عقاید خود با مقدمات گوناگون چنان زمینه سازی کند که از زشتی و شگفتی آن بکاهد. سپس در مناسبتهای پی درپی اظهار می دارد که هنوز سرگرم بررسی موضوع است و در همین زمان به گونه ای اشاره می کند که منتظر نتایج مطلوب است. آنگاه که هیچ یک از فقها را موافق گفته های خود ندید به اعتبار احتیاط وجوبی به نقیض گفته اش پناه می برد و با این اقدام، به موافقت خود با فتوا در آینده اشاره بلکه در مسیر رسیدن به آن جهت گیری می کند. مثلاً قول به اینکه احوط حرمت ریش تراشیدن است، را گامی در راه رسیدن به فتوای حلیت و قابل استشهاد برای آن می داند. پس ملاحظه می کنید که می گوید: فلان عالم و فقیه معروف نزد توده ی مردم، اولین کسی است که چنین گفته است. هنگامی که به کتابها و دانشنامه های فقهی مراجعه می کنید، می بینید که چنین نیست بلکه پیش از فقیه معروف، شمار زیدی از فقها چنان دیدگاهی داشته اند. مثلاً در مناسبتهای زیاد بارها و بارها گفته می شود که مرجع بزرگ تقلید، آیهاللَّه سید محسن حکیم رحمه اللَّه اولین کسی است که در خلاف با اجماع به طهارت اهل کتاب فتوا داده است.
هدف این است که خلاف اجماعهای خود را توجیه کنند. در حالی که ابن ابی عقیل، ابی جنید، شیخ مفید در یکی از گفته هایش، و شاید شیخ طوسی که همه از بزرگان فقهای قدیم امامیه اند، پیش از آیهاللَّه حکیم رحمه اللَّه به طهارت اهل کتاب فتوا داده اند.
مثال دیگر: وقتی از همین شخص سؤال می شود که به چه دلیل بازی با آلات قمار را حلال اعلام کرده است، می بینیم که به آرای امام خمینی رحمه اللَّه استشهاد می کند که با حلال کردن شطرنج که از آلات قمار است، با اجماع مخالفت کرده است. در حالی که امام خمینی رحمه اللَّه شطرنج قمار را حلال نکرده بلکه فرموده اند: «بازی با شطرنج، اگر از قمار بودن خارج شده باشد، جایز است». این یک قضیه ی تعلیقیه شرطیه است که صدق آن مستلزم صدق طرفین آن نیست.
به علاوه واضح است که تعلیق فتوای جواز به یک شرط، به معنای مخالفت با فتوای به حرمت بدون همان شرط، نیست.هنگامی که فتاوای شاذ وی به گونه ای قابل توجه زیاد می شود، می بینیم که آن را چنین توجیه می کند که فلان عالم به این فتوا داده و فلان عالم به آن، و همینطور.ما نمی دانیم که چرا همواره در خصوص مسائلی که دیدگاه شاذ دارند ولی این شخص با آن موافق است، حق با آنان است امّا در فتاوای دیگر که با افکار این شخص مخالف است، هم آنان اشتباه می کنند و هم مشهور تا چه رسد به اینکه آنان فتوایی داشته باشند که با فتوای مشهور مخالف باشد و این آقا هم با آنان موافق نباشد.
علاوه بر این جمع شدن فتاوای شاذ فراوان نزد یک شخص واحد موجب می شود که وی از دایره ی مذهب فقهی آنان خارج شود. البته هیچ فقیهی پیدا نمی شود که برخی از فتاوای او موافق شاذ بسیار اندکی باشد که نه زیانی می زند و نه او را از دایره ی مذهب فقهی اش خارج می کند.
اینک پس از این مقدمه به موضوع اصلی که در این فصل مورد بحث ماست، می پردازیم:
اجماع در مظلومیت زهرا علیهاالسلام
برخی می گویند: بین عالمان مذهب اجماع وجود دارد که زهرا علیهاالسلام مظلوم واقع شد و کتک خورد و بلکه جنینش سقط شد. در مقابل کسی هست که در این اجماع ایجاد شک می کند و گفتار شیخ الطائفه طوسی در تلخیص الشافی او را قانع نمی کند که تأکید کرده بین شیعه اختلافی وجود ندارد که فاطمه علیهاالسلام را زدند و جنینش را سقط کردند. روایت ماجرای زهرا علیهاالسلام به صورت بسیار گسترده در کتابهای شیعه و به صورت مستفیض از طریق دیگران، نیز او را قانع نمی سازد.
روایات شیعه از ائمه معصومین علیه السلام درباره ی مظلومیت زهرا علیهاالسلام آنقدر زیاد و متنوع است که می توان متواتر دانست. در اینجا ابتدا سخن شیخ طوسی و علامه ی کاشف الغطاء و به دنبال آن، مناقشه وی را در این باره می آوریم.
1- شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسی (و: 460 ه) شاگرد شیخ مفید و سید مرتضی می گوید: «و آنچه انکار کرده اند، زدن فاطمه علیهاالسلام است. در حالی که روایت شده که فاطمه علیهاالسلام را، تازیانه زدند.»
مشهور است و در میان شیعه در این باره اختلافی وجود ندارد که: عمر به شکم او زد چنان که بچه اش را سقط کرد. جنین سقط شده، محسن نامیده شد. روایت این جریان نزد آنان مشهور است. همینگونه مشهور است که وقتی عده ای به فاطمه علیهاالسلام پناه آوردند و از بیعت با خلیفه سرپیچی کردند، دار و دسته حکومت خواستند که خانه را به روی زهرا علیهاالسلام آتش زنند.
هیچ کس نمی تواند روایت این ماجرا را انکار کند. زیرا روایت وارده از طریق اهل سنت، بوسیله بلاذری و دیگران را بیان کردیم روایت شیعه مستفیض است و در آن اختلافی ندارند». (1) .
2- علامه شیخ محمّد حسین کاشف الغطاء می گوید: «کتابهای شیعه از صدر اسلام، و قرن اوّل، مثل کتاب سلیم بن قیس، پس از آن تا قرن یازدهم و بعد از آن، بلکه تا امروز همه ی کتابهای شیعه که به احوال امامان، و پدرشان: آیت کبری، و مادرشان: صدیقه ی زهرا علیهاالسلام پرداخته و همه ی کسانی که در شرح زندگانی و احوال آنان کتاب نوشته اند، تقریباً یا تحقیقاً در ذکر مصائب بضعه ی طاهره، اجماع دارند که پس از رحلت پدرش: مصطفی، ستمگران به صورتش زدند و بر گونه اش سیلی چنان که چشمانش سرخ شد و گوشواره اش شکست و به در فشرده شد، پهلویش شکست و فرزندش را سقط کرد و هنگامی که از دنیا رفت، نشانه های تازیانه همچون بازوبند بر روی بازویش باقی بود.
سپس شاعران اهل بیت علیه السلام این قضایا و مصائب را دستمایه ی خود قرار دادند و در اشعار، و مرثیه های خود به نظم کشیدند و آن را از مسلّمات گرفتند. از جمله: کمیت و سید حمیری و دعبل خزاعی و نمیری و سلامی و دیک الجن و پیش و پس از آنان، تا عصر حاضر...» (2) .
3- مقدسی می گوید: «و محسن و او همان است که به زعم شیعه، فاطمه علیهاالسلام آن را در اثر ضربت عمر سقط کرد.» (3) .
4- ابن ابی الحدید معتزلی شافعی روایت زدن زهرا علیهاالسلام و سقط محسن را به شیعه نسبت داده و گفته فقط شیعه آن را نقل کرده اند. (4) .
5- علامه مظفر می گوید: «در ثبوت قصد به آتش کشیدن خانه فاطمه علیهاالسلام روایت جمعی و حتی از علمای آنان کافی است خصوصاً که نزد شیعه متواتر است.» (5) بنابراین مقدسی و ابن ابی الحدید معتزلی شافعی روایت مظلومیت زهرا علیهاالسلام و اعتقاد بدان را به طایفه ی شیعه نسبت می دهند نه به جمهور شیعه یا به مشهور در میان طایفه ی شیعه، و این اشاره به اجماع مورد نظر شیخ طوسی رحمه اللَّه و کاشف الغطاء رحمه اللَّه است.
برخی می کوشند با استناد به سه چیز در این اجماع ایجاد شک نمایند:
1- شیخ مفید بدین اجماع ملتزم نیست بلکه در کتاب ارشاد سخنی دارد که این اجماع را نقض می کند.
2- شیخ محمد حسین کاشف الغطاء به مفاد اجماع ملتزم نیست.
3- سید عبدالحسین شرف الدین نیز به مفاد اجماع ملتزم نیست.
ما در این فصل و فصل بعدی سخن اینان را می آوریم و با ذکر موارد مهم به اختصار به نقد و بررسی آن می پردازیم.
گفتار شیخ مفید در الارشاد
برخی می گویند: شیخ مفید گفته: «در میان شیعه کسانی می گویند فاطمه علیهاالسلام پس از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله یک فرزند پسر سقط کرد که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله او را- در شکم مادر- محسن نامیده بود. بنا به عقیده ی این طایفه، فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام، بیست و هشت نفرند. خدا به حقیقت امر آگاه تر است.» (6) .
سید محسن امین در اعیان الشیعه، و مجلسی در بحارالانوار، و دیگران این سخن شیخ مفید را نقل کرده اند.
اگر شیخ طوسی نقل می کند که شیعه اتّفاق دارد که عمر به شکم فاطمه زد و فاطمه در اثر آن ضربه فرزندش محسن را سقط کرد، و روایت این جریان نزد شیعه مشهور است (7) ؛ در مقابل شیخ مفید که معاصر شیخ طوسی استاد او است، با او مخالفت می کند و سخنش «می رساند که از اساس سقط محسن را قبول ندارد».
پاسخ:
1- عبارت مذکور بر مخالفت شیخ مفید با شیخ طوسی در این موضوع، دلالت ندارد. زیرا واژه ی «شیعه» در زمان شیخ مفید بر شماری از فرقه ها اطلاق می شد مثل: زیدیه، اسماعیلیه، امامیه و دیگران و حتی معتزله که در بغداد حاکم بودند و اجازه دادند که مراسم عاشورا به شیوه معروف و متداول که تا روزگار ما ادامه دارد، انجام شود. در حالی که دشمنان، امامیه را رافضیه می خواندند.
نوبختی در کتاب فرق الشیعه، اشعری در المقالات والفرق، شیخ مفید در الفصول المختاره، و دیگران از فرقه های مختلف شیعه سخن گفته اند. طالبان تفصیل در این باره به این کتابها و دیگر منابع فرق و مذاهب مراجعه کنند. علّامه خواجویی مازندرانی ادّعای اطلاق لفظ شیعه بر معتقدان به امامت علی علیه السلام، هر چند به امامت دیگر امامان معتقد نباشد، را رد کرده می گوید: «این گفته وی غریب است و بر قلّت تتبع و عدم تأمّل و مطالعه ی او دلالت دارد. بسیاری از اخبار دلالت دارد که بر زیدیه و واقفیه و همراهان آنان شیعه اطلاق شده است.» (8) .
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: «عمر بن یزید فضائل شیعه را لکه دار کرد... پس از ما، شیعیانی می آیند که از ناصبیان بدترند عرض کردم: فدایت شوم، مگر شما را دوست ندارند و از دشمنانتان بیزاری نمی جویند؟ فرمود: چرا...» (9) .
بنابراین مفید نمی خواهد حدیث سقط محسن را به شیعه به معنای عام نسبت دهد بلکه فقط به شیعه امامیه نسبت می دهد. شاید به کار بردن لفظ «طایفه»، اشاره داشته باشد که طایفه ای از شیعه آن را روایت می کنند نه همه ی طوایفی که شیعه نامیده می شوند.
جالب توجه است که شیخ مفید رحمه اللَّه نگفت: «بعضی از شیعیان حدیثی روایت می کنند...» بلکه گفت: «در میان شیعه کسانی می گویند: فاطمه علیهاالسلام پس از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله یک فرزند پسر سقط کرد...». او به یک یا چند حدیث اشاره نکرده یا به جمع قائلان شیعه از حیث قلّت و کثرت اشاره ننموده است بلکه اشاره دارد که آنقدر هستند که وصف «طایفه» در مورد آنان صحیح باشد. آنجا که گفت: «بنابراین عقیده ی این طایفه...»شیخ طوسی رحمه اللَّه ملقب به «شیخ الطائفه» است. یعنی: طایفه امامیه نه مطلق شیعه.
2- عصر شیخ مفید فوق العاده حساس و از سخت ترین عصرها در تاریخ تشیع است. زیرا همه ساله در روز غدیرخم، و عاشورا که شیعیان به گرامیداشت این ایام و برپایی مجالس جشن، و سوگواری می پرداختند، حنبلیهای متعصب بغداد که نمی توانستند شاهد برپایی چنین محافلی باشند، به مجالس و دسته جات شیعیان حمله می کردند، و در نتیجه مصائب، بلایا و کشتارهای فجیع روی می داد. ما این عصر را در فصل اوّل کتاب خود: صراع الحریه فی عصر المفید (10) ، توضیح داده ایم.
یک سال خانه های شیعه در محله ی کرخ بغداد را به آتش کشیدند که در اثر آن هجده هزار نفر، و به اعتقاد ابن خلدون، بیست هزار نفر و از جمله زنان و کودکان، کشته شدند.
شیخ مفید رحمه اللَّه می خواست با مسائل در نهایت حکمت و دقت برخورد کند. لذا در ارشاد که از نوشته های اواخر زندگی او است، کوشید یک کتاب تاریخی برخوردار از دقّت و امانت علمی ارائه دهد که همه آن را قبول داشته باشند و بتوانند از آن استفاده کنند. او می خواست در این کتاب حوادث را بدون تفصیل و به دور از اختلافات و تعصبات مذهبی بیان می کند تا یک کتاب همگانی باشد.
به همین منظور مسائل حسّاس و تفرقه برانگیز را به صورت نمایان، ذکر نکرد تا آنجا که از جزئیات سقیفه مربوط به بیعت با ابوبکر هیچ نمی گوید. (11) به نظر می رسد که این کار شیخ مفید در چارچوب سیاستهای متوازن و متعادل وی انجام شده که شرایط را در اتخاذ آن مورد ملاحظه قرار می داد و با آن واقعگرایانه، هدفدار، و با مسئولیت و آگاهی برخورد می کرد.
امّا کتاب شیخ طوسی رحمه اللَّه دفاع از شیعه امامیه است و شیخ طوسی آن را با نام تلخیص الشافی، خلاصه کرده است بنابراین شیخ طوسی همانند سید مرتضی کتابش را به عنوان یک امامی در دفاع از مذهب و اثبات صحّت و درستی آن نوشته است. او می خواهد در این کتاب به جایی برسد که حدفاصل بین مذهب امامیه و دیگران را روشن سازد. در حالی که شیخ مفید رحمه اللَّه در کتاب الارشاد تلاش می کند از این حدود درگذرد تا یک کتاب تاریخی برای همگان باشد که بتوانند بدان مراجعه و بدون اشکال و اتهام از آن استفاده کنند.
اگر از میان فرقه های شیعه، فقط امامیه در این مسأله اجماع دارند نه سایر فرقه ها مثل اسماعیلیه و زیدیه و...، در این صورت از شیخ مفید رحمه اللَّه پذیرفته نخواهد بود که این اجماع امامیه را به سایر طوایف و فرقه ها نیز نسبت دهد.
شیخ مفید از یک جهت از دامن زدن به مسائلی که تعصبات مذهبی را برمی انگیزد، دوری می کند و از سوی دیگر در اینجا به صورت پنهان و زیرکانه به یک امر حسّاس اشاره می کند. چه وجود جنینی را که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله محسن نامیده بود، اثبات کرده و خواننده را آزاد گذاشته تا خود درباره ی نقش و سرنوشت این جنین تحقیق کند.
3- اما اینکه شیخ مفید رحمه اللَّه در این مسأله با شیخ طوسی رحمه اللَّه مخالف است، در پاسخ به پرسش بعدی خواهیم دید که نه تنها با او مخالف نیست بلکه کاملاً با او موافق است. لذا در اینجا بدان نمی پردازیم.
4- شیخ طوسی شاگرد شیخ مفید بود. در آن زمان شیخ مفید مرد اوّل شیعه بود. بنابراین معقول نیست که شیخ طوسی با این جزم، قاطعیت و وضوح مدعی اجماع شیعه شود در حالی که شیخ مفید، استاد وی و بزرگترین شخصیت شیعه در این مسأله مخالف باشد؟!
حداقل بر او لازم بود که بیان کند، استادش با این اجماع مخالف است بلکه آن را ردّ می کند و اصلاً چنین اجماعی را از اساس نمی پذیرد. آیا شیخ طوسی می تواند مثبت اجماعی باشد که استادش آن را با صراحت ردّ و تکذیب می کند و می گوید: فقط گروهی از شیعه چنین عقیده ای دارند و بدون تحقیق ادعای اجماع کرده است؟!
پاسخ این پرسشها منفی است و هیچ یک را نمی توان پذیرفت. این می رساند که منظور شیخ مفید را ارشاد همان است که بیان کردیم و نه چیزی که معارض و ناقض اجماعی باشد که شیخ طوسی از آن سخن می گوید.
آنچه شیخ طوسی گفته، شیخ مفید نمی گوید
برخی می گویند: «اگر شیخ طوسی اتّفاق شیعه در زدن و سقط جنین زهرا علیهاالسلام را نقل کرده، در مقابل شیخ مفید، آن مردم شیعی که در احتجاج با مخالفان مذهبی محکم بود و معاصر شیخ طوسی، هرگز چیزی درباره شکستن پهلوی زهرا علیهاالسلام و آنچه در این باره گفته می شود، در کتابهایش نیاورده مگر در اختصاص که در انتساب آن به وی شک داریم».
او می گوید: «مواردی که در کتابهای مفید از زهرا علیهاالسلام ذکری به میان آمده، تتبع کردم، یک حدیث درباره ی شکستن پهلو و سقط جنین او و... ندیدم. من نمی دانم که تتبع ام دقیق بوده یا نه؟»
پاسخ:
پیش از هر چیز میل داریم که یک نکته را مورد ملاحظه قرار دهیم و آن اینکه: این شخص در اینجا در تصریح به شکستن پهلوی زهرا علیهاالسلام اصرار دارد، در حالی که نقض کلام شیخ طوسی با کلام شیخ مفید در عبارت اوّل وی دلالت دارد که وی در صدد انکار سخنان شیخ طوسی درباره ی زدن زهرا علیهاالسلام و سقط محسن است. در حالی که شیخ طوسی در تقریر اجماع و بیان تضافر روایات در این باره، سخنی از شکستن پهلو نگفت. پس چرا شکستن پهلو را در این مورد وارد بحث کرده است؟!
حال پس از این ملاحظه می گوییم: شیخ مفید، مظلومیت زهرا علیهاالسلام و بسیاری از وقایعی که بر او گذشت را در کتابهای خود آورده است. در خصوص مناقشه گفته های این شخص در این باره می گوییم:
1- ما مقصود وی را از این عبارت نفهمیدیم که در عطف به شکستن پهلوی زهرا علیهاالسلام آورده: «و آنچه در این باره گفته می شود». آیا منظور زدن زهرا علیهاالسلام است؟ یا سقط جنین او است؟ یا آتش زدن خانه ی او است. تا آنجا که آتش به چوب در افتاده؟! نمی دانیم منظورش کدام است.
2- عدم ذکر ماجرای زهرا علیهاالسلام توسط مفید- به فرض که آن را بپذیریم- دلیل بر انکار آن نیست. زیرا سکوت و عدم ذکر چیزی دلیل بر انکار آن از اساس، نمی باشد.
بلکه برعکس، بیان کردیم اینکه شیخ طوسی شاگرد مفید، اجماع را تقریر می کند و آن را از مسلّمات می گیرد، دلالت دارد که استادش در رأس قائلان و مدافعان از این اجماع بوده است. در غیر این صورت بیان این مسأله با این جزم، و قاطعیت و وضوح تمام توسط شیخ طوسی درست نبود. چه یکی از استادانش که احدی از موافقان و مخالفان در تبحّر وی در این قضایا تردید ندارد، مخالف اجماع است و آن را از اساس انکار می کند.
اما اگر این استاد- شیخ مفید- بیان کند که افراد اندکی چنین اعتقادی دارند، در این صورت ادعای اجماع مشکل تر می شود. زیرا در این حالت ادعای اجماع توسط شیخ طوسی، یکی از مصادیق بارز دروغ و افترای بر مشایخ و بزرگان مذهب خواهد بود و شیخ طوسی اجلّ از آن است که چنین توهمّی در حقّ او روا باشد.
3- هنگامی که مفید می خواهد شیعه را مخاطب خود سازد و برایشان کتابی بنویسد، نمی تواند از آشکارگویی و تصریح به تفاصیل ماجرای صدیقه زهرا علیهاالسلام کوتاهی و سستی کند.
در کتاب اختصاص از عبداللَّه بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: ابوبکر نوشته ای در ردّ فدک برای زهرا علیهاالسلام نوشت. زهرا در حالی که نوشته را در دست داشت، از نزد ابوبکر بیرون آمد. عمر در راه به او رسید. گفت: دختر محمّد! این نوشته چیست که در دست توست؟ فرمود: نوشته ای است که ابوبکر در ردّ فدک برایم نوشته است. گفت: بده به من. زهرا علیهاالسلام حاضر نشد نوشته را به او بدهد. عمر لگدی به زهرا علیهاالسلام که فرزند پسری به نام محسن در شکم داشت، کوبید. در اثر این ضربه، زهرا علیهاالسلام محسن را سقط کرد. سپس عمر، او را سیلی زد. گویی هم اکنون به گوشواره های گوشش می نگرم که در اثر آن سیلی شکست. سپس نوشته را برداشت و پاره کرد. زهرا علیهاالسلام به خانه رفت و هفتاد و پنج روز در اثر ضربتی که عمر به او زد، مریض بود تا اینکه از دنیا رفت». (12) .
در همین کتاب، روایت دیگری آورده که می گوید: خلیفه ی دوم، لگدی به در خانه کوبید و آن را شکست. او لگدی به زهرا علیهاالسلام زد. فاطمه علیهاالسلام در اثر این ضربه، فرزندش محسن را سقط کرد. (13) .
در حدیث دیگری در همین کتاب آمده: امام صادق علیه السلام فرمود: «و قاتل امیرالمؤمنین و قاتل فاطمه و قاتل المحسَّن و قاتل الحسن والحسین». (14) . درباره ی صحت انتساب کتاب الاختصاص به شیخ مفید، در مباحث بعدی در پاسخ به سؤالی سخن خواهیم گفت. که تشکیک در صحت انتساب این کتاب به شیخ مفید بی مورد، مردود و نامعقول است. چنین بدست می آید که مفید این کتاب را از کتاب الاختصاص ابن عمران گزینش کرده است. بنابراین، انتخاب این حدیث از میان سایر روایات، نشانگر آن است که شیخ مفید مزیّتی در آن دیده که باعث شده آن را بر اخبار دیگر ترجیح دهد.
4- شیخ مفید رحمه اللَّه از ماجرای زهرا علیهاالسلام در چندین مورد از کتابهای دیگرش سخن گفته است. ملاحظه کنید:
الف: گنجی شافعی به نقل از شیخ مفید رحمه اللَّه: «او بر گفته های جمهور افزوده که فاطمه علیهاالسلام پس از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پسری سقط کرد که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله او را محسن نامیده بود. این مطلب نزد هیچ یک از ناقلان جز ابن قتیبه وجود ندارد». (15) .
بنابراین گنجی، اعتقاد به سقط محسن را دقیقاً به شیخ مفید رحمه اللَّه نسبت می دهد مگر اینکه منظورش اشاره به بیان مفید در ارشاد باشد. معذلک احتمال قوی می دهیم که به مطلب اختصاص اشاره کرده است. ما به گنجی می گوییم: یک مراجعه ساده به متون منقول از اهل نقل آشکار می سازد که بسیاری از ناقلان غیر از ابن قتیبه هم این مطلب را نقل کرده اند. ان شاءاللَّه در برخی از فصول این کتاب بخش بزرگی از این متون را ذکر خواهیم کرد.
ب: شیخ مفید در مقنعه- یک کتاب در فقه شیعه- و در کتاب مزار، زیارت صدیقه طاهره علیهاالسلام را آورده است. این زیارت تصریح دارد که آن حضرت شهیده است: «السلام علیک ایتها البتول الشهیده الطاهره» (16) .
آیا شهادت او جز تازیانه هایی که از اینان خورد، علّت دیگری دارد؟ آیا در اثر یک بیماری به شهادت رسید یا به سبب یک حادثه مثل سقوط از بام خانه یا اینکه به وسیله یک ناشناس ترور شد؟!!
در بخش متون، روایاتی را که شیخ مفید رحمه اللَّه آورده در جای خود خواهیم آورد.
ج: مفید، تلاش دار و دسته حکومت برای به آتش کشیدن خانه زهرا علیهاالسلام را در کتاب امالی، از جعابی، از عباس بن مغیره، از احمد بن منصور رمادی، از سعید بن عفیر، از ابن لهیعه، از خالد بن یزید، از ابوهلال، از مروان بن عثمان روایت کرده که گفت: «هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی علیه السلام و زبیر و مقداد وارد خانه فاطمه علیهاالسلام شدند و از بیرون آمدن خودداری کردند. عمر بن خطاب گفت: خانه را بر رویشان به آتش زنید. زبیر شمشیر به دست بیرون آمد...
علی علیه السلام به سوی عالیه بیرون رفت. ثابت قیس بن شماس در راه به او رسید، گفت: تو را چه شده یا اباالحسن؟! فرمود: می خواستند خانه ام را به رویم آتش زنند و ابوبکر بالای منبر بود و مردم با او بیعت می کردند ولی از این اقدام جلوگیری و به آن اعتراض نکرد...»
ثابت گفت: دست از تو برنمی دارم تا در راه تو کشته شوم. با هم به راه افتادند و به مدینه برگشتند. فاطمه علیهاالسلام را دیدند که در کنار در خانه اش ایستاده هیچ یک از آنان در خانه اش نبود و می گفت: «هرگز مردمی بدتر از شما ندیدم، جنازه ی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله را در برابرمان رها کردید و کارتان را تمام نمودید و ما را امیرتان نکردید، با ما کردید آنچه کردید و برایمان حقی قائل نشدید...» (17) .
این حدیث به تلاش آنان برای وارد شدن به خانه زهرا علیهاالسلام و تعدّی به اهل آن، تصریح دارد. چه حضرت علیه السلام فرمود: «ابوبکر بالای منبر بود، و مردم با او بیعت می کردند ولی از این اقدام جلوگیری و به آن اعتراض نکرد...» باید هجومی در کار باشد تا نیاز به جلوگیری داشته باشد و تعدّی ای که نیاز به اعتراض.
این عبارت «می خواستند... آتش زنند» نیز می رساند که آنان از این جهت تلاش کردند و مثلاً هیزم آوردند. خصوصاً جمله ای که حضرت درباره ی ابوبکر فرمود که «از اقدام جلوگیری و به آن اعتراض نکرد». یعنی: آنان را از اقدام برای آتش زدن خانه بازنداشت. بنابراین مسأله فقط تهدید زبانی نبوده است. مؤید این مطلب واژه ی «ارادوا: می خواستند» است و الّا می فرمود: «هددوا: تهدید کردند».
این روایت همچنین تصریح دارد خانه ای که مورد هجوم قرار دادند، در داخل مسجد و در مقابل منبر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله قرار داشت. جایی که ابوبکر پس از بازگشت از سقیفه بالای آن نشسته بود و یارانش مردم را برای بیعت با او مجبور می کردند. پس در مقابل چشمان او ماجرای خانه ی فاطمه علیهاالسلام اتّفاق افتاد و او نه آنان را از این اقدام وقیحانه بازداشت و نه به کارشان اعتراض کرد.
واضح است که قبر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در خانه ی فاطمه علیهاالسلام بود نه در خانه ی عایشه- چنانکه در جای خود تحقیق کرده ایم (18) - آنان نه حرمت قبر آن حضرت را مراعات کردند، نه حرمت مسجد، نه حرمت خانه زهرا، و نه حرمت شخص زهرا علیهاالسلام را.
د: مفید رحمه اللَّه در کتاب الجمل می گوید:
«هنگامی که عده ای از بنی هاشم و دیگران در گریز از ابوبکر و اظهار مخالفت با او در خانه ی فاطمه علیهاالسلام جمع شدند، عمر بن خطاب، قنفذ را فرستاد و گفت: آنان را از خانه بیرون کن. اگر بیرون نرفتند، هیزمها را در کنار در جمع کن و به آنان اعلام نما که اگر برای بیعت بیرون نیایند، خانه را بر رویشان آتش خواهم زد.
سپس خودش با گروهی از جمله مغیره بن شعبه ثقفی، و سالم غلام ابوحذیفه، به راه افتادند تا به در خانه ی علی علیه السلام رسیدند. عمر ندا داد: فاطمه دختر رسول خدا! کسانی را که به خانه ات پناهنده شده اند بیرون کن تا بیعت کنند و در آنچه مسلمانان وارد شده اند، داخل شوند و الّا به خدا سوگند آنان را به آتش می کشم. این حدیث مشهور است.» (19) .
سخن شیخ مفید رحمه اللَّه در ارشاد را پیش از این آوردیم. در اینجا دلیلی بر تکرار آن نمی بینیم.
کتاب الاختصاص نوشته ی شیخ مفید
آوردیم که برخی در اینکه کتاب الاختصاص از شیخ مفید رحمه اللَّه است، ایجاد شک کرده اند تا این را دستاویزی برای رد اعتماد به روایات آن درباره مظالم زهرا علیهاالسلام قرار دهند و انتساب این کتاب را به شیخ مفید رحمه اللَّه رد نمایند.
می گوییم: ما در آنچه درباره کتاب اختصاص شیخ مفید بیان شده، به دقّت اندیشیدیم اما هیچ کدام را برای ایراد شک و شبهه در صحت انتساب کتاب به این عالم جلیل القدر صالح نیافتیم. در اینجا به اختصار به برخی از آنچه در این باره مطرح شده پاسخ می دهیم:
1- در این کتاب روایات فراوانی آمده که اینگونه آغاز می شود: حدّثنی جعفر بن الحسین المؤمن. لذا برخی گمان کرده اند که این کتاب از جعفر است.
پاسخ: در این کتاب روایات بسیاری آمده که با نام این مرد شروع نمی شود با اسم افراد دیگری آغاز می شود یا اسامی دیگر با واو عطف افزوده می گردد. لذا این مسأله موجب نمی شود که کتاب را به این مرد نسبت دهیم.
2- صاحبان کتابهای فهرست مثل نجاشی در رجال، طوسی در فهرست و ابن شهر آشوب در معالم العلما، این کتاب را در شمار تألیفات شیخ مفید نیاورده اند.
پاسخ: همه ی اینها، همه ی تألیفات شیخ مفید را یکی نیاورده اند بلکه هر کدام بخشی از کتابهای او را نام برده اند و کتاب اختصاص از جمله کتابهایی است که از آن نام نبرده اند. خواهیم گفت که چرا این کتاب را در شمار تألیفات او ذکر نکرده اند.
3- نسخه های خطی این کتاب مشوّش است. مثلاً خطبه کتاب در یک نسخه را در نسخه دیگری پس از چند صفحه می بینید.
پاسخ: ممکن است صحافی برخی نسخه ها به هم خورده باشد و آنگونه که برایشان ممکن بوده، آن را منظّم کرده باشند.
4- می گوید: «قال محمّد بن النعمان» به نظر شما چه کسی این را گفته است؟!
پاسخ: این گفته ی شخص مؤلف است. چنانکه عادت مؤلفان قدیم است که در ابتدای عبارت از خود اینگونه یاد می کنند. بنابراین گفته دیگران نیست که از مفید نقل کرده باشند.
احتمال اینکه این عبارت را برخی برای توضیح نوشته باشند، سپس نسخه نویسان اشتباهاً در اصل کتاب وارد کرده باشند، احتمال ضعیفی است و نیاز به اثبات دارد.
اگر علت اینکه فقط شیخ مفید را انتخاب کرده این بوده که در این کتاب نام بعضی از مشایخ مفید آمده، باید دانست که همانگونه که اینان مشایخ مفید بوده اند، مشایخ دیگران هم بوده اند ولی آنان را انتخاب نکرده است.
با این حال در کتاب نام کسانی آمده که سه برابر اینان می شوند و معلوم نشده که از مشایخ مفید بوده اند. پس چرا از این شمار اندک مشایخ، استفاده کرده که کتاب از مفید است ولی به آن دسته از مشایخ که باقی مانده و به لحاظ عدد از اینان بیشترند، توجه نکرده است؟!
5- این کتاب به یک کشکول روایی که بیشتر احادیث آن درباره ی فضائل اهل بیت علیه السلام است، شبیه تر است. ترتیب کتاب بر اساس یک شیوه ی منطقی منسجم نیست در حالی که شیخ مفید به دقّت و نوآوری ممتاز است.
پاسخ: این عیب کتاب نیست. چه هدف برخی مؤلفان نوشتن کتابهای کشکول، روایی و غیر آن، است و شیخ مفید رحمه اللَّه کتاب امالی را نوشته که یک کتاب کشکول حدیث است. از سوی دیگر، همانگونه که واضح است، لازم نیست دقّت و نوآوری شیخ مفید در کتابهای حدیثی او نمایان شود.
با صرف نظر از این حقیقت که کتاب الاختصاص گزینش و انتخاب شیخ مفید از کتاب الاختصاص ابن عمران است.
6- در این کتاب مباحثی آمده که با آرای شیخ مفید در کتابهای دیگرش سازگاری ندارد. از سوی دیگر چارچوب کلی کتاب دلالت ندارد که تألیف یک متکلم عقل گرا همچون شیخ مفید باشد. بلکه به تألیف یک محدث همچون شیخ صدوق نزدیکتر است.
پاسخ این گفته از پاسخ قبلی دانسته می شود. چه ممکن است هدف نویسنده حفظ برخی از احادیث در ضمن یک مجموعه کشکول مانند باشد. چنانکه در مورد کتابهای امالی که یکی از آنها تألیف شیخ مفید است، چنین می باشد. به علاوه ممکن است مفید پیش از آنکه در عقاید و فقه و غیره امام و سرآمد دوران شود، این احادیث را جمع کرده باشد.
چه بسا هدف وی از جمع آوری این احادیث، تألیف یک کتاب مستقل و منظم به صورت فنی که در دسترس مردم و مورد اعتماد آنان باشد، نبوده است. گذشته از این، دیدگاه کلامی و عقیدتی فرد مانع نمی شود که معارض آن را همچون آرای موافق، بیاورد. این یکی از ویژگی های ممتاز عالم است که در مباحث کلامی به قواعد بحث کلامی، ملتزم باشد و در مباحث حدیثی و به عنوان یک محدث به ضوابط و اصول مربوط به نقل، پژوهش و گزینش حدیث... به همین علّت می بینیم که برخی از محدثان به رغم قبول و پذیرش بخش خاصی از اخبار، خصوصاً در زمینه های فقهی، اخبار متعارض را در کتابهای خود می آورند. این مطلب با مراجعه به کتب کلینی، صدوق و دیگران روشن می شود.
از سوی دیگر دیده ایم که برخی از مؤلفان، کتابهای خود را برخوردار از چند صفت می نویسند. مثلاً فقیه به عنوان یک محدث چنان که شیخ طوسی کتاب نهایه را که متون اخبار است، نوشت. ممکن است فیلسوف به زبان عرفا کتاب بنویسد مثل خواجه نصیرالدین طوسی در بعضی از رسائلش، ممکن است متکلم به زبان فیلسوف بنویسد مثل فخر رازی و یا صوفی به زبان فیلسوف مثل غزالی. غیر اینان، فراوانند.
از سوی دیگر، برخی از آراء در گذر زمان عوض می شود خصوصاً اگر صاحب رأی از عالمانی باشد که از جوشش فکری برخوردارند و در راه تکامل شعور، اندیشه و معرفت خود گام برمی دارند. میزان توجه مؤلف نیز به جهاتی که در تألیف خود مورد ملاحظه قرار می دهد، در زمانهای مختلف، فرق می کند.
از این گذشته، خواهیم گفت که این کتاب گزینش مفید از کتابی دیگر است.
7- وجود خلل یا احیاناً عدم وضوح در ارجاع برخی از ضمایر یا وجود فاصله ی زیاد بین ضمیر و مرجع آن.
به این ایراد پاسخ داده شد که این فقط منحصر به اختصاص مفید نیست بلکه در بسیاری از کتابها از جمله کافی، تهذیب الاحکام، و وسائل الشیعه نیز این ایراد به چشم می خورد.
این مسأله علل مختلفی دارد. از جمله ی مؤلف روایتی پیدا می کند. آن را در جایی از کتابش قرار می دهد. سپس به ضرورت تجدید نظر در انسجام و هماهنگی مفروض، توجه نمی کند که مبادا بین ضمیر و مرجع آن در دو روایت، حدیث سوم یا سخن دیگری فاصله انداخته باشد.
8- مؤلف گاهی اوقات از کتابها نقل کرده مثل کتابهای شیخ صدوق و بصائر الدرجات و گاهی اوقات از مشایخ. حال اگر به مشایخ مذکور که مؤلف از آنان نقل کرده، دقت کنیم، می بینیم که پنج نفر از مشایخ مفیدند و شانزده نفر دیگر هستند که مفید در غیر این کتاب اصلاً از آنان روایت نکرده است.
از سوی دیگر شیخ مفید، مشایخ دیگری دارد که از جایگاه ویژه ای برخوردارند مثل: جعابی، احمد بن محمّد بن ولید و صیرفی و دیگران ولی در این کتاب حتی یک روایت از آنان نقل نکرده است.
پاسخ:
1- ظاهراً مؤلف کتاب، ابن عمران است و مفید، مطالبی را که پسندیده، از آن انتخاب و گزینش کرده است. بنابراین مشایخ کتاب، مشایخ ابن عمران هستند نه مشایخ مفید. در تأیید این نکته، مطالبی خواهد آمد.
2- ممکن است مؤلف پیش از اینکه مشایخ زیادی پیدا کند، کتاب را نوشته باشد. شاید همه یا برخی از روایات را از کتابهایی که در دسترس او بوده، انتخاب کرده و در این باره هیچ اشکالی بر او وارد نیست.
3- اینکه می گوید: برخی از کسانی که مؤلف از آنان در این کتاب روایت نقل کرده، ندیده ایم که مفید از آنان در سایر کتابهایش روایت کرده باشد؛ نمی تواند دلیلی بر نفی کتاب از او باشد. زیرا ممکن است از یک نفر از مشایخش در اینجا چیزی نقل کند که مشایخ دیگرش چیزی از آن برایش نقل نکرده اند و یا از شیوخ جدیدی استفاده کند و از آنان روایت نقل نماید. سپس آنان را رها کرده ملتزم مشایخ دیگری شود. این کار علل و اسبابی دارد که برحسب شرایط و اوضاع و احوال و اغراض افراد در گذر زمان فرق می کند...
آیا در میان عالمان حدیث کسی هست که شرط کند باید راوی در همه ی کتابهایش از فرد فرد مشایخ خود که در طول تاریخ زندگانی علمی دراز خود از آنان استفاده کرده، روایت نقل کند؟!
نسخه های کتاب الاختصاص
از کتاب الاختصاص چند نسخه وجود دارد:
1- نسخه نوشته شده از روی نسخه شیخ حر عاملی (20) که آن را بدون هیچ گونه ابهامی به شیخ مفید نسبت داده است. چه بر روی آن نوشته شده:
«کتاب الاختصاص للشیخ المفید محمد بن النعمان، منتخب من الاختصاص لاحمد بن الحسین بن عمران.»
در آخر این نسخه نوشته شده:
«تمَّ کتاب الاختصاص للشیخ المفید قدس سره.».
بر روی نسخه شیخ حر عاملی، مالکیت شیخ حر در سال 1087 ه نوشته شده است امّا تاریخ کتابت آن معلوم نیست. این نسخه در کتابخانه آیهاللَّه حکیم رحمه اللَّه در نجف اشرف نگهداری می شود.
2- نسخه کتابخانه سپهسالار که تاریخ آن 1118 ه است. ناسخ یادآوری کرده که این کتاب، مختصر کتاب الاختصاص احمد بن حسین بن عمران است.
این عبارت با عبارت روی نسخه شیخ حر عاملی تفاوت ندارد. زیرا مقصود این است که اصل کتاب الاختصاص از احمد بن حسین بن عمران است. و این منافات ندارد که مختصرش از شیخ مفید باشد.
3- نسخه قدیم موجود در کتابخانه آسان قدس رضوی مشهد که تاریخ کتابت آن سال 1055 ه است. در این نسخه پس از چند صفحه آمده:
«کتاب مستخرج من کتاب الاختصاص تصنیف ابی علی احمد بن الحسین بن احمد بن عمران رحمه اللَّه».
این عبارت نیز با نوشته روی نسخه ی شیخ حر عاملی فرق ندارد. زیرا همانگونه که گفتیم کتاب الاختصاص از ابن عمران است و تلخیص آن از شیخ مفید.
به نظر می رسد که اوراق این نسخه جابه جاست. این جابه جایی اسباب مختلفی دارد.
بنابراین مانعی ندارد که الاختصاص چاپ شده بر اساس دو نسخه اول را به شیخ مفید نسبت دهیم به این اعتبار که وی آن را از کتاب ابن عمران گزینش کرده است.
ممکن است همین اختصار موجب شده که آن را در شمار تألیفات شیخ مفید ذکر نکنند. زیرا خودش آنرا ننوشته. بلکه از کتاب شخص دیگری گزینش و تلخیص کرده است... این بر میزان اهتمام شیخ مفید به این کتاب دلالت دارد تا آنجا که به گزینش آثار نفیس و استخراج اخبار ثمین آن می پردازد.
گواه مطلب اینکه کتاب الفصول المختاره که گزینش سید مرتضی از کتاب «العیون والمحاسن» شیخ مفید است، در شمار تألیفات سید مرتضی نیامده است بلکه همچنان به شیخ مفید نسبت داده می شود و یکی از تألیفات او به حساب می آید.
پی نوشت:
1- 145. تلخیص الشافی، ج 3، ص 156.
2- 146. جنهالمأوی، صص 78- 81.
3- 147. البدء والتاریخ، ج 5، ص 20.
4- 148. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 60.
5- 149. دلائل الصدق، ج 3، قسم 1.
6- 150. الارشاد، ج 1، ص 355؛ بحارالانوار، ج 42، ص 90؛ کشف الغمه، ج 2، ص 67.
7- 151. تلخیص الشافی، ج 3، ص 156.
8- 152. الرسائل الاعتقادیه، ص 27.
9- 153. الرسائل الاعتقادیه، ص 27.
10- 154. این کتاب با نام: آزادی بیان در عصر شیخ مفید بوسیله ی همین مترجم به فارسی ترجمه شده است.
11- 155. ر. ک: الارشاد، ج 1، ص 189.
12- 156. الاختصاص، ص 185؛ بحارالانوار، ج 29، ص 192.
13- 157. ر. ک: الاختصاص، ص 344؛ بحارالانوار، ج 29، ص 192؛ ج 28، ص 227؛ ج 7، ص 270.
14- 158. الاختصاص، ص 344؛ کامل الزیارات، ص 327؛ بحارالانوار، ج 7، ص 270؛ ج 8، ص 213.
15- 159. کفایه الطالب، ص 413.
16- 160. المقنعه، ص 459؛ ر. ک: بحارالانوار، ج 97، ص 195؛ البلدالامین، ص 198.
17- 161. امالی، صص 59- 60.
18- 162. ر. ک: دراسات و بحوث فی التاریخ والاسلام، ج 1، ص 169.
19- 163. الجمل، چ جدید، صص 117- 118.
20- 164. این نسخه در کتابخانه ی آستان قدس رضوی موجود است. سال کتابت: 1085 ه یا 1087 ه.
منبع:
عاملی جعفرمرتضی -(1944 )-مترجم محمد سپهری -: قم نشر ایام دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی 1378.