0

رنج های حضرت زهرا علیهاالسلام(10)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

رنج های حضرت زهرا علیهاالسلام(10)

 

رنج های حضرت زهرا علیهاالسلام(9)

گردنه ی صعب العبور

بزرگترین مشکل اینان، زدن زهرا علیهاالسلام و سقط جنین، و به آتش کشیدن، و وارد شدن به خانه ی او با عنف و خشونت هرچه تمامتر، بدون توجیه قابل قبول و معقول است. اگر علی علیه السلام در مقابلشان ایستاده بود، این گره می توانست با متهم کردن او به متجاوز بودن در مقابل مهاجمان باز شود.

آنچه کار اینان را مشکل تر می کند، سخنان پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در حق فاطمه علیهاالسلام است و اینکه این حوادث بلافاصله پس از رحلت آن حضرت دقیقاً در خانه زهرا علیهاالسلام به شیوه ای غیر قابل دفاع یا توجیه صورت گرفت.

آنچه مرتکب شدند از یک جهت مخالف شرع و دین است و از سوی دیگر مخالف اخلاق انسانی و وفای به عهد با پیامبری که آنان را از ظلمتهای جاهلی به نور آورد و در حالی که در لبه ی پرتگاه جهنم بودند، آنان را از افتادن در آن نجات داد.

از سوی دیگر مخالف عواطف پاک و احساسات انسانی، و وجدان و ضمیر آگاه، و تمام تعبیر عرفیات، سجایا و حتی عادات بشری.

و از کسی که مرتکب این جنایات بزرگ شده خواسته می شود که امام امت باشد، در جای رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله بنشیند و امین دین، انسان، اخلاق، ارزشها، و اموال، و عرض مردم باشد و امنیت، کرامت و عزّت آنان را تأمین کند و انسان را بر پایه فضیلت، دین و اخلاق پرورش دهد.

اگر خود این شخص مرتکب اعمالی شود که نشانه عدم صلاحیت وی برای تصدّی این مقام باشد، چه کارهایی که از او سرزده در این باره پیامدهای منفی آشکاری داشته است؛ این بدان معنی است که شناخت این حوادث و جنایات عظیم برای همه ی مردمی که برای آن شخص اثری در همه ی واقعیت فکری، سیاسی و مذهبی خویش معتقدند، و او نقش حساسی در همه ی مفاهیم، امور دینی و ایمانی، و حتی در سطح احساسات و عواطف آنان دارد، به صورت یک ضرورت اجتناب ناپذیر جلوه می کند.

بنابراین، آنچه از این شخص سرزده اموری شخصی که فقط مربوط به خود او باشد، نیست. چه آنچه مرتکب شده یک حالت عارضی یا شهوت سرکش نبوده بلکه نشانگر روحیات و نیز دیدگاه وی درباره ی تعالیم دین و ارزش رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله نزد او، و خشونت و حقیقت مشاعر و احساسات انسانی و اخلاقیات و ارزشهای او است. مسأله این نیست که او اجتهاد کرده، پس اگر خطا کرد یک اجر می برد و اگر درست، دو پاداش. چنانکه پیروان مکتب خلفا برای ما روایت کرده اند و ما از آنان گرفته ایم و بدون تحقیق آن را تکرار می کنیم. سپس بر پایه ی همین قاعده (!!) جنگ عایشه و معاویه با علی علیه السلام را برایمان توجیه می کنند که هر کدام به واسطه جنگ با علی و قتل دهها هزار مؤمن و مسلمان بی گناه، یک پاداش می برند.

بالاتر اینکه ادعا کرده اند که عبدالرحمن بن ملجم در قتل علی علیه السلام اجتهاد کرد امّا اشتباه کرد. پس به واسطه ی این جنایت یک پاداش می برد. (1) ابوالغادیه قاتل عمار بن یاسر نیز اجتهاد کرد ولی به خطا رفت. پس بواسطه ی قتل عمار یک پاداش دارد. (2) .

بنابراین قضیه ی زهرا علیهاالسلام در زندگانی فکری و ایمانی ما یک قضیه ی اساسی است و با یک امر اساسی اسلام ارتباط تنگاتنگ دارد. پس سزاوار نیست که آن را سبک شماریم یا از اهمیّت آن بکاهیم.


اجتهاد و خطا

اولین کسی که مقوله اجتهاد، و خطای در اجتهاد را برای توجیه گناهان دیگران مطرح کرد، تا آنجا که ما می دانیم، خلیفه ی اوّل بود. آنگاه خلیفه ی دوم به اصرار از او خواهان کیفر خالد بن ولید شد. خالد، مالک بن نویره یکی از صحابه معروف را کشت. چون مالک از به رسمیت شناختن حکومت جدید امتناع ورزید و در همراهی و وفاداری با علی علیه السلام اصرار داشت. او در همان شب قتل مالک با زن وی آمیزش کرد. دقیقاً در همین مناسبت بود که ابوبکر سخن معروف خود را گفت: «تأوّل فأخطأ» یا «اجتهد فأخطا». (3) .

سپس روایت کردند که هرکس درست اجتهاد کند دو اجر می برد و هر که اشتباه کند یک اجر. این را عمرو بن عاص، ابوهریره و عمر بن خطاب روایت کرده اند. (4) .

این مقوله به مثابه اکسیر و بلکه بالاتر از اکسیری است که خاک را طلا می کند. چه زشت ترین و هولناکترین جنایات را بر اساس همین قاعده (!!) توجیه کردند. از جمله: قتل بیگناهان در جنگ جمل و صفین، قتل علی علیه السلام، قتل عمار بن یاسر، لعن علی علیه السلام بر بالای هزاران منبر در هزار ماه، قتل حسین علیه السلام و ذبح فرزندانش، و اسارت دختران پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و بردن آنان از شهری به شهری و...به منظور تعمیم فایده، به یک نسل کامل از مردم نشان اجتهاد اعطا شد (5) تا همه ی خطاهایش را توجیه کند. در حالی که میان آنان زناکار، شراب خوار، قاتل، سارق و... بودند تا چه رسد به خروج بر امام زمان، و نیز عالم و جاهل در حدّی که بلد نبود وضو بگیرد یا زنش را طلاق دهد.

حتی گفته اند: آنچه انجام دادند به اجتهاد بود و عمل به اجتهاد واجب است و در عمل به واجب نمی توان کسی را فاسق خواند. (6) .

برخی گفته اند برای صحابه عمل به رأی در مقابل نص جایز است. این از اختصاصات آنان است و دیگران چنین حقی ندارند. (7) .

مقولات فراوان دیگری نیز هست که در کتاب الصحیح من سیرهالنبی الاعظم صلی اللَّه علیه و آله، ج 1 آورده ایم.


کتاب سلیم بن قیس

کسانی هستند که از استشهاد به احادیث کتاب سلیم بن قیس در ماجرای زهرا علیهاالسلام دل خوشی ندارند. می گویند: روایتی غیر از آنچه در این کتاب آمده، بیاورید.

به نظر شما چه سری در اتخاذ این موضع در قبال سلیم بن قیس و کتاب او نهفته است؟!

او می گوید: «کتاب سلیم بن قیس- که منبع عمده در این موضوع است- به شهادت شیخ مفید و دیگران قابل اعتماد نیست. علاوه بر این، مطالب چنان در این کتاب به هم خلط شده که بر احدی پوشیده نیست».

می گوییم:

1- کتاب سلیم بن قیس منبع عمده در نقل ماجرای زهرا علیهاالسلام نیست. چه علاوه بر آنچه در این کتاب آمده، روایات فراوان و بلکه متواتری از معصومین علیهم السلام، و نیز متون تاریخی بسیاری هست که تاریخ نگاران از هر مذهب و عقیده ای، در کتابهای خود آورده اند. ما بخش بزرگی از آن را در همین کتاب خواهیم آورد.

2- کتاب سلیم یکی از نخستین کتابهایی است که قدمای اصحاب نوشته اند و بیانگر اصول و مسلمات مذهب به طور عام است. دانشمندان شیعه آن را پذیرفته و اظهار رضایت کرده اند. ما در این کتاب ارزشمند اثری از این درهم آمیختگی ادعایی نمی بینیم و مدّعی نیز حتی یک مورد که بتواند شاهدی بر مدّعای او باشد، ارائه نداده است مگر همین ادّعای موهوم.

شاید ناخشنودی مدّعی از آنچه در این کتاب آمده، ناشی از این باشد که مذاق وی با بسیاری از مطالب این کتاب سازگاری ندارد بلکه این کتاب، بعضی از ایده های مدعی را نقض می کند. ما هیچ توجیهی برای کنار گذاشتن کتاب سلیم از فرهنگ تاریخ و اعتقادی خود نمی بینیم بلکه قدمت تألیف و ارتباط با امیرالمؤمنین علی علیه السلام و شماری از امامان پس از او، باعث شده که بر بسیاری از کتابهای دیگر که دهها سال بعد نوشته شده، برتری داشته باشد.

در تلاش برای تقریب مطلب به گونه ای که با دقّت و وضوح بیشتری حقیقت کتاب و میزان اعتبار آن و دلایل شک در صحت آن بیان شود، می گوییم:


کتاب سلیم قابل اعتماد است آنچه وی درباره ی کتاب سلیم گفته قابل قبول نیست. زیرا:

1- صرف تشکیک در یک کتاب برای ردّ مطالب آن کافی نیست. مگر اینکه به دلایل تشکیک تصریح شود و شواهد و دلائل کافی برای تشکیک در نسبت کتاب یا وجود خلط و اشتباه در آن یا ساختگی بودن مطالب کتاب ارائه گردد. بدون این نمی توان به تشکیک مدّعی توجه کرد. این یک امر بدیهی و آشکار است.

2- اگر به کتاب سلیم مراجعه کنیم چیزی در آن نمی بینیم جز اینکه نویسنده سلیم است و موافق مذهب و الّا چیزی در آن نیامده که احتمالاً غلوّ در شأن امامان باشد حتی به پندار کسانی که ذکر بعضی از معجزات را غلو می دانند. معذلک در کافی و دیگر کتابهای شیعه چند برابر روایات کتاب سلیم، آمده و ما راهی برای ردّ آن نداریم.

از امام باقر علیه السلام روایت شده که درباره ی یاران خود فرمود:

«بدترین و منفورترین آنان نزد من کسی است که هرگاه حدیثی شنید که به ما نسبت داده و از ما روایت می شود، عقلش آنرا درک نکند و قلبش آن را نپذیرد بلکه از آن متنفر باشد و انکار کند و بدانچه می گوید، کفر ورزد. او نمی داند که شاید این حدیث از ناحیه ی ما خارج شده باشد و سندش به ما برسد. پس بدین ترتیب از ولایت ما خارج می شود». (8) .

فرمود: «حدیثی را که کسی برای شما می آورد، تکذیب نکنید. شما نمی دانید شاید از حق باشد و بدین ترتیب خداوند را در بالای عرش تکذیب کنید. (9) .

3- سخنان علماء درباره ی کتاب سلیم دلالت دارد که این کتاب از اصول متقن و کاملاً معتبر است. در اینجا گوشه ای از دیدگاههای آنان را می آوریم.

نعمانی در کتاب الغیبه (10) پس از آوردن اخبار فراوان از کتاب سلیم می گوید: «کمتاب سلیم یکی از اصولی است که اهل علم و حاملان حدیث اهل بیت علیهم السلام آن را روایت کرده اند. این کتاب قدیم ترین اصل است. زیرا همه ی آنچه در این کتاب آمده از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام است و از مقداد و سلمان فارسی و ابوذر و کسانی که به راه آنان رفته اند، از آنها که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام را دیده اند و از آن دو شنیده اند. این کتاب یکی از اصولی است که شیعه بدان مراجعه می کند و مورد اعتماد علمای شیعه است». (11) .

علّامه متبحر، شیخ آغابزرگ تهرانی می گوید: «از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر یک از شیعیان و دوستداران ما که کتاب سلیم بن قیس هلالی نزد او نباشد، نه چیزی از امر ما نزد او است و نه چیزی از اسباب ما می داند. این کتاب ابجد شیعه است، و سری از اسرار آل محمد صلی اللَّه علیه و آله». (12) .

«در مختصر البصائر آمده: ابان بن ابی عیاش، کتاب سلیم را در حضور جمعی از بزرگان اصحاب امام سجاد علیه السلام از حمله ابوالطفیل، برای آن حضرت خواند. زین العابدین علیه السلام آن را تأیید کرد و فرمود: این احادیث ماست که همه صحیح است». (13) .

شیخ ابوعمرو کشّی بیان کرده که همین حدیث پس از امام سجاد علیه السلام به عرض امام باقر علیه السلام رسید. اشک از چشمانش جاری شد و فرمود: «سلیم راست گفته است. پس از شهادت جدم حسین، نزد پدرم آمد. من نزد او نشسته بودم. دقیقاً همین حدیث را برای پدرم خواند. پدرم فرمود: راست گفت. پدرم و عمویم حسن همین حدیث را از امیرالمؤمنین علیه السلام برایم روایت کردند». (14) .

احمد بن حنبل نیز در مسند به این کتاب اشاره کرده است. (15) .

ابن الندیم درباره ی آن می گوید: «این اولین کتابی است که از شیعه آشکار شده است». (16) منظورش این است که کتاب سلیم، اولین کتابی است که امر شیعه در آن آشکار شده است. (17) .

بدرالدین سبکی می گوید: «اولین کتاب شیعه، کتاب سلیم است». (18) .

جمع زیادی از قدمای اصحاب از کتاب سلیم نقل کرده اند. از جمله: ثقهالاسلام کلینی در کافی، رئیس المحدثین شیعه، شیخ صدوق در خصال و من لایحضره الفقیه، فرات در تفسیر خود، در کتابهای زیر نیز از کتاب سلیم نقل شده است: عیون المعجزات، الاحتجاج، اثبات الرجعه، الاختصاص، بصائرالدرجات، تفسیر ابن ماهیار، والدر النظیم فی مناقب الائمه اللهامیم.

اینان با اسانید گوناگون که اکثرشان به ابان بن عیاش منتهی می شود، از سلیم روایت می کنند. سلیم کتاب خود را به گونه ی مناوله به ابان داد. به گونه های دیگر غیر از مناوله نیز از سلیم روایت می کند. (19) .نجاشی، سلیم را در شمار اندک متقدمان سلف صالح شیعه در تصنیف آورده است. (20) شیخ طوسی (21) و ابن شهر آشوب مازندرانی (22) هم به او اشاره کرده اند.

مسعودی می گوید: «قطعیان به امامت، دوازده نفرند که سلیم بن قیس هلالی حصر آنان در عدد دوازده را در کتابش آورده است». (23) .

علّامه سید بن طاووس می گوید: «در این کتاب روایاتی آمده که به لزوم قدردانی از مؤلف و صحت کتاب گواهی می دهد». (24) .

ملا محمدتقی مجلسی می گوید: «دو شیخ اعظم به صحت کتاب سلیم حکم کرده اند. معذلک متن کتاب دالّ بر صحت آن است». (25) .

و نیز گفته است: در صحت این کتاب همین بس که مورد اعتماد کلینی و صدوق بوده است. و دلیل صحت این کتاب نزد من، همین است.

محدث متبحر، شیخ حرّ عاملی، کتاب سلیم را از کتب قابل اعتماد خوانده که مؤلفان و دیگران به صحت آن گواهی داده اند و قرائن به ثبوت آن حکم می کند و به تواتر از مؤلفان نقل شده و یا صحت انتساب کتب به آنان دانسته شده است. (26) .

برای ملاحظه دیدگاههای علامه سید مصطفی تفرشی، علامه سید هاشم بحرانی، علامه مدقق شیروانی و فاضل متبحر میرحامد حسین صاحب کتاب عبقات الانوار و دیگران به مقدمه ی کتاب سلیم بن قیس، ج 1، صص 109- 113 نوشته ی فاضل معاصر شیخ محمدباقر انصاری زنجانی خوئینی مراجعه کنید.

علامه سید محسن امین رحمه اللَّه نیز بدان اعتماد کرده و در کتاب المجالس السنیه از آن نقل نموده است. در پایان می گوید که آن را از مصادر موثق و مصنفات مشهور (27) گرفته است. علامه امین این کتاب را به عنوان تحریری نو از سیره معصومین علیهم السلام نوشته تا مواردی را که به نظرش مغشوش یا دروغ است از سیره ی آنان بپیراید. ( 28 ) .

 


منشأ ایراد به کتاب سلیم

منشأ ایراد به کتاب سلیم دو چیز است:

اول: گفته ی محمد بن ابی بکر به پدرش هنگام مرگ او:

در کتاب سلیم آمده: سلیم با عبدالرحمان بن غنم ملاقات کرد. او گفته معاذ بن جبل و سالم غلام ابوحذیفه و ابوعبیده به هنگام مرگشان را به او گفت. آنان گفته بودند که به هنگام مرگ، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و علی علیه السلام را دیده اند که هر دو، آنان را به جهنم بشارت داده اند. سپس سلیم با محمد بن ابی بکر ملاقات کرد. گفته ابوبکر به هنگام مرگ پدرش همین سخن را از او شنیده است و گفتگوی خود با پدرش را با تمام جزئیات برای سلیم شرح داد. این گفته ها مطالب بسیار ارزشمندی است که از یک کودک دو یا سه ساله انتظار نمی رود بلکه نیاز به آگاهی کامل و معرفت و تدبیر دارد.

سپس به سلیم گفت که نزد امیرالمؤمنین علیه السلام رفته و آنچه از پدرش شنیده و آنچه عبداللَّه بن عمر از پدر خودش شنیده، همه را به آنان حضرت گفته و حضرت به او فرموده: آنچه این پنج نفر- معاذ بن جبل، سالم، ابوعبیده، و ابوبکر- گفته اند را کسی برایم نقل کرده که از تو و پسرعمو راستگوتر است. منظور حضرت، رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله است که قبل از رحلت یا بعد از آن در خواب، این سخنان را به او گفته است. یا شاید منظور امام، فرشته ای باشد که با ائمه علیهم السلام سخن می گوید.

پس شهادت محمد بن ابی بکر در مصر، سلیم با امیرالمؤمنین ملاقات کرد و از آن حضرت درباره ی گفته های محمد بن ابی بکر پرسید. حضرت فرمود: «محمد رحمه اللَّه راست گفته است. او شهید و زنده است و روزی می خورد». سپس امام علیه السلام در تقریر کلام محمّد بیان فرمود که اوصیای او همه محدّث هستند. (29) .تفصیل گفتگوی محمد و پدرش در کتاب سلیم آمده است. (30) .

می گوییم: علّامه متبحر و یگانه دوران، شیخ الاسلام مجلسی رحمه اللَّه می گوید: «این خبر یکی از مسائلی است که سبب قدح کتاب سلیم شد. زیرا محمد- چنانکه در اخبار شیعه و سنی آمده- در حجهالوداع به دنیا آمد. لذا به هنگام مرگ پدرش دو سال و چند ماه سن داشت. پس چگونه می توانست این سخنان را بر زبان آورد و آن حکایات را به یاد؟!

و شاید از مواردی که نسخه نویسان یا راویان در آن تصحیف کرده اند و گفته اند: این یکی از معجزات امیرالمؤمنین علیه السلام است که در محمد ظاهر شده است. یکی از فضلا می گوید: در یکی از نسخه های کتاب که به دست من رسیده، دیدم که عبداللَّه بن عمر، پدرش را به هنگام مرگ موعظه کرد. الحق که نمی توان به واسطه ی چنین چیزی در کتاب معروف بین محدثان که امثال کلینی، و صدوق، و دیگر قدما بدان اعتماد کرده اند، و بیشتر اخبار آن مطابق روایاتی است که با اسانید صحیح و در اصول معتبر آمده، قدح و اشکال کرد. کمتر کتابی از اصول و مصادر از چنین مطالبی خالی است». (31) .

افزون بر بیان علامه مجلسی نکات زیر را بیان می کنیم:

1- شیخ محمد باقر زنجانی می گوید: «صفار، و صدوق، و شیخ مفید، و ابراهیم بن محمد ثقفی پیش از آنان همین حدیث را عیناً با استناد به سلیم از طریق دیگری غیر از کتابش روایت کرده اند». (32) .

2- بخشی از این حدیث در کتابهای دیگر آمده مثل: تقریب المعارف از فقیه جلیل القدر شیخ ابوالصلاح حلبی و کتاب امالی و کافیه شیخ مفید مدینهالمعاجز از علامه مقدس سیدهاشم بحرانی به نقل از ابن عباس و کعب الاحبار. (33) .

داستان سخن گفتن محمد بن ابی بکر با پدرش به هنگام مرگ را عماد طبری در کامل بهایی (34) ، غزالی در سرّالعالمین، و ابن جوزی در تذکرهالخواص (35) آورده اند.

3- آنچه درباره ی سن محمد به هنگام مرگ پدرش گفته اند، کلام نهایی نیست. برخی گفته اند که محمد در این زمان پنج سال- اگر در سال هشتم هجری متولد شده باشد- و یا چهار سال- اگر در حجهالوداع در سال نهم هجری به دنیا آمده باشد- سن داشته است. علاوه بر این، شاید این کودک از نوابغ باشد.

علّامه ی مجلسی احتمال داده که این جریان یکی از معجزاتی است که خداوند سبحان برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آشکار کرده است. (36) .

به هر حال وجود یک حدیث معضل در یک کتاب باعث وارد کردن خدشه در همه کتاب نمی شود. ضمن اینکه احتمال وجود تصحیف یا سهو نویسنده در آن می رود، یعنی اینکه عبدالرحمان ابی بکر باشد نه محمد بن ابی بکر. احتمالات دیگری، نیز در این باره هست. در کتابهای معتبر موارد فراوانی از این قبیل آمده اما از اعتبار آن نکاسته است.

دوم: امامان سیزده نفرند:

در کتاب سلیم روایتی از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله آمده: «خداوند یک نظر به ساکنان زمین کرد: از میان آنان دو مرد برگزید: یکی من که مرا به رسالت مبعوث کرد و دیگری علی بن ابیطالب... خداوند بار دیگر نظری کرد و پس از ما دوازده وصی از اهل بیت من برگزید و آنان را یکی پس از دیگری برگزیدگان امتم قرار داد». (37) .

می گوییم: این نمی تواند سبب ایراد در کتاب سلیم شود. زیرا:

1- احتمال زیاد می رود که واژه ی «فاختار بعدنا اثنی عشر» تصحیف واژه ی «بعدی» باشد خصوصاً که «نا» و «ی» در نوشتن تا حدودی به هم نزدیک است. علامه مجلسی و دیگران گفته اند که در برخی نسخه ها این واژه را «بعدی»، یعنی بدون تصحیف دیده اند. (38) مجلسی احتمال داده که احد عشر (یازده) باشد و نسخه نویسان تصحیف کرده باشند. (39) .

آنچه بر این مطلب دلالت دارد اینکه: این حدیث عیناً در جای دیگری از همین کتاب آمده و به جای «بعدنا»، «بعدی» آمده است. (40) .

2- طبق بررسی آماری شیخ محمد باقر انصاری در کتاب سلیم غیر از حدیث مورد بحث، در بیست و چهار مورد دیگر به گونه ای صریح و آشکار آمده که امامان دوازده نفرند. (41) .

بنابراین تمسک به این مورد برای اشکال کردن در کل کتاب به این دلیل که امامان را سیزده نفر قرار داده، بی معناست.

اگر همین یک مورد دلیل جعلی بودن کتاب است باید که بیست و چهار مورد دیگر دلیل اصالت و صحت آن باشد. خصوصاً با وجود احتمال قوی در تصحیف «بعدی» به «بعدنا» چنانکه بدان اشاره کردیم.

3- آیهاللَّه خویی رحمه اللَّه می گوید: «شمول کتاب بر امر باطل در یک یا دو مورد، دلیل بر ساختگی بودن آن نیست. چگونه باید چنین باشد و حال آنکه در بیشتر کتابها حتی کافی که دقیق ترین و متقن ترین کتابهای حدیثی است، بیش از این آمده است». (42) .

علامه مجلسی می گوید: «... این نمی تواند سبب قدح باشد. زیرا کمتر کتابی از چند برابر این تصحیف و تحریف خالی است. مثل این مورد در کافی و دیگر کتابهای معتبر موجود است و از دیدگاه پژوهشگران پنهان نمی ماند». (43) .

4- مسعودی (و: 345 ق) می گوید: «قطعیان به امامت، دوازده نفرند که سلیم بن قیس هلالی حصر آنان در عدد دوازده را در کتاب خود آورده است». (44) .

شماری از علماء کتاب سلیم را از جمله ی مصادر قدیمی می دانند که بر ائمه ی دوازده گانه تأکید کرده است. (45) .این و آن می رساند که در حدیث مورد بحث تصحیف صورت گرفته است.

5- علامه محقق شیخ محمدتقی شوشتری شماری از موارد مشابه را از کافی بیان کرده است. (46) او می گوید: «این از سوء تعبیر راویان است وگرنه مثل آن در کافی نیز هست در باب: ما جاء فی النص علی الائمه الاثنی عشر، در خبری از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آمده: من و دوازده نفر از فرزندانم و تو ای علی! ستونهای زمین هستیم... پس هنگامی که دوازده نفر از فرزندانم از دنیا بروند، زمین ساکنان خود را فروبرد». (47) .

در خبر دیگری از آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله آمده: «از فرزندانم دوازده نقیب نجیب... آخرشان قائم است». (48) .

این هر دو روایت را ابوسعید عصفری در اصل خود با لفظ احد عشر (به جای اثنا عشر) آورده است. (49) .

در خبر سوم از جابر انصاری آمده که گفت: «بر فاطمه علیهاالسلام وارد شدم. لوحی نزد او بود که نام اوصیای از فرزندانش در آن بود. آن را شمارش کردم، دوازده نام بود». (50) .

صدوق این روایت را بدون «من ولدها: از فرزندانش» در اکمال الدین، عیون اخبارالرضا، و خصال، آورده است. (51) .

در خبر چهارم از امام باقر علیه السلام منقول است: «دوازده امام از آل محمد که همه ی آنان محدَّث هستند و همه از فرزندان رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام». (52) .

صدوق در عیون اخبارالرضا و خصال، این حدیث را چنین آورده: «همه ی آنان محدَّث هستند و از فرزندان رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام از آنان است». (53) .

در خبر پنجم از ابوسعید خدری در پرسشهای یهودی از امامان پس از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام آمده: حضرت به او فرمود: «این امّت را دوازده امام هدایت از ذریّه ی پیغمبر او است. آنان از (نسل) من هستند.... اینان دوازده نفر از ذریه ی اویند که با پیامبر در منزل او همراهند». (54) .

مضمون این حدیث را نعمانی، بدون قید «من ذریه نبیّها: از ذریّه ی پیغمبر او» آورده است. (55) این نص کلام علّامه شوشتری است که در قاموس الرجال آمده است. (56) .

 

پی نوشت:

1- . المحلی، ج 1، ص 484؛ الجوهر النقی (در پاورقی سنن بیهقی)، ج 8، ص 58.
2- . الفصل فی ملل و الاهواء والنحل، ج 4، ص 161.
3- . وفیات الاعیان، ج 16؛ ص 15؛ المختصر فی اخبار البشر، ج 1 ص 158، روضه المناظر در پاورقی الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 167؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 49؛ تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 1410.
4- . ر. ک: مسند احمد، ج 4، صص 198، 204؛ ج 2، ص 187؛ صحیح بخاری، ج 4، ص 171؛ صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج 3، ص 1342، سنن ابی داوود، ج 3، ص 299؛ الجامع الصحیح، ج 3، ص 615، المحلی، ج 1، ص 69- 70.
5- . ر. ک: التراتیب الاداریه، ج 2، صص 364- 366.
6- . ر. ک: فواتح الرحموت، ج 2، صص 156- 158؛ سلم الوصول، ج 3، صص 176- 177؛ السنه قبل التدوین، صص 396، 404- 405؛ اختصار علوم الحدیث، ص 182 ارشاد الفحول، ص 69.
7- . اصول سرخسی، ج 2، صص 134- 135. وی سپس آن را نقد و رد می کند.
8- . بحارالانوار، ج 2، ص 186؛ کافی، ج 2، ص 223.
9- . بحارالانوار، ج 2، صص 186- 188؛ المحاسن، صص 230- 231.
10- . الغیبه، صص 101- 102؛ ر. ک: الذریعه، ج 2، ص 152.
11- . بحارالانوار، ج 30؛ صص 133، 135.
12- . الذریعه، ج 2، ص 152.
13- . الذریعه، ج 2، ص 153.
14- . الذریعه، ج 2، ص 153؛ ر. ک: اختیار معرفهالرجال، صص 104- 105.
15- . مسند احمد، ج 2، ص 332.
16- . الفهرست، ص 275؛ الذریعه، ج 2، ص 153.
17- . الذریعه، ج 2، ص 153.
18- . الذریعه، ج 2، ص 153 به نقل از: محاسن الوسائل فی معرفه الاوائل.
19- . ر. ک: الذریعه، ج 2، صص 154- 155.
20- . رجال نجاشی، ص 6.
21- . الفهرست، ص 162.
22- . معالم العلما، ص 58.
23- . التنبیه والاشراف، ص 198.
24- . التحریر الطاووسی/، ص 136.
25- . روضهالمتقین، ج 14، ص 372.
26- . ر. ک: وسائل الشیعه، ج 20، صص 36 و 42.
27- . المجالس السنیه، ج 5، ص 762.

28- . اعیان الشیعه، ج 1، ص 173.
29- . کتاب سلیم، ج 1، صص 187- 188؛ ج 2، صص 816- 824.
30- . کتاب سلیم، ج 2، صص 821- 823.
31- . بحارالانوار، ج 30، صص 133- 134.
32- . رک: بصائرالدرجات، ص 372؛ علل الشرایع، ج 1، ص 182؛ الاختصاص، ص 324؛ بحارالانوار، چ قدیم، ج 8، ص 199؛ به نقل از الکافیه مفید؛ الغارات، ج 1، ص 326.
34- . کتاب سلیم، ج 1، صص 191- 192.
35- . کامل بهایی، ج 2، ص 192.
35- . ر. ک: کتاب سلیم، ج 1، ص 194؛ در پاورقی از: استقصاء الافهام، ج 1، ص 514؛ کشف الحجب، ص 445؛ تذکرهالخواص، ص 62.
36- . ر. ک: کتاب سلیم، ج 1، صص 191- 196.
37- . ر. ک: کتاب سلیم، ج 2، ص 857.
38- . بحارالانوار، ج 22، ص 150؛ کتاب سلیم، ج 1، ص 181.
39- . ر. ک: بحارالانوار، ج 22، ص 150.
40- . ر. ک: کتاب سلیم، ج 2، ص 686.
41- . ر. ک: کتاب سلیم، ج 1، صص 172- 180.
42- . مجمع رجال الحدیث، ج 8، ص 225؛ کتاب سلیم، ج 1، ص 170.
43- . بحارالانوار، ج 22، ص 150؛ کتاب سلیم، ج 1، ص 170.
44- . التنبیه والاشراف، ص 198.
45- . کتاب سلیم، ج 1، ص 172.
46- . کتاب سلیم، ج 1، ص 183، به نقل از محقق شوشتری.
47- . کافی، ج 1، ص 534؛ ح 17.
48- . کافی، ج 1، ص 534؛ ح 18.
49- . اصل ابوسعید عصفری، ص 1.
50- . کافی، ج 1، ص 532، ح 9.
51- . اکمال الدین، ص 311، ح 3؛ عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 137؛ خصال، ب 12، ح 42.
52- . کافی، ج 1، ص 533، ح 14.
53- . عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 46، ح 24؛ خصال، ب 12، ح 49.

54- . کافی، ج 1، ص 232، ح 8.
55- . الغیبه، ص 67.
56- . قاموس الرجال، ج 4، ص 452.

 

124

منبع:

عاملی جعفرمرتضی -(1944 )-مترجم محمد سپهری -: قم نشر ایام دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی 1378.

 

سه شنبه 14 دی 1400  12:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها