0

رنج های حضرت زهرا علیهاالسلام(9)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

رنج های حضرت زهرا علیهاالسلام(9)

رنج های حضرت زهرا علیهاالسلام(9)

 

تلاشهای مذبوحانه و نقد کتاب سلیم بن قیس

 شماری از پرسشها و علامت هایی سؤالی را خواهیم خواند که در مقابل تهاجم دار و دسته هیئت حاکمه به فاطمه علیهاالسلام گذاشته شده است.اینان در انجام مراحل کودتای خود علیه برنامه الهی و ابلاغ نبوی، و غصب خلافت از صاحب بر حق آن که نصّ و نصب بر حقانیت او تأکید داشت و خود نیز در روز غدیر خم با او بیعت کردند و با خدای خود عهد نمودند که بدان وفا کنند و بیعت نشکنند؛ به خانه ی دختر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله حمله بردند.

برخی این تهاجم را انکار کرده یا در حدوث چیزی جز تهدید به آتش زدن خانه ی فاطمه علیهاالسلام شک نموده اند. وی مدعی شده که این قضیه ربطی به عقاید ندارد و در توجیه این موضع خود مطالبی بیان کرده و از جمله تأکید نموده که باید پیش از آنکه دیگران قضایای ما را مورد مناقشه قرار دهند و از اعتبار بیندازند، ما خود آن را نقد کنیم.

از اینگونه سخن گفتن برداشت می شود که این قضایا واقعاً از درجه ی اعتبار ساقط است. معنای سخنش این است که پیش از دیگران آن را از وجه اعتبار ساقط کنند، ما خود آن را از اعتبار بیندازیم.

ما در این فصل درباره ی نادرستی این سخن مطالبی بیان خواهیم کرد گوشه هایی از این پرسشها و ایرادهای مبتنی بر استحسانات و اعتبارات و ترجیحات غیر قابل قبول و اعتماد را بیان خواهیم کرد که اگر بی اساس و بر پایه ی گرایشهای درونی نباشد، برخی جوانب مسأله را مورد ملاحظه قرار داده و برخی دیگر را که شایسته ملاحظه و دقت بوده، نادیده گرفته است. چه اصول بررسی و تحلیل موضوعات حساسی مثل مسأله مورد بحث ما اقتضا می کند که همه ی جوانب امر مورد ملاحظه و دقت قرار گیرد.

آنچه از سخنان این اشکال کننده در این فصل خواهیم آورد بطور خلاصه چنین است:

1- باید پیش از آنکه دیگران قضایای ما را مورد مناقشه قرار دهند و از اعتبار بیندازند، خود آن را نقد کنیم.

2- میزان درستی این سخن او که با همه ی دانشمندان مناقشه کرده ولی نتوانسته اند او را قانع کنند.

3- آیا انکار زدن زهرا علیهاالسلام یعنی تبرئه ظالمین؟

4- زدن زهرا علیهاالسلام ربطی به عقیده ندارد. پس چرا این همه اهمیت داده می شود؟

5- عمده در این موضوع خطیر کتاب سلیم بن قیس است که نه در این موضوع قابل اعتماد است نه در موضوعات دیگر.

گویا این شخص خیال کرده که اگر در کتاب سلیم شک نماید و آن را از میدان مباحث علمی دور سازد از بخش مهمی از نصوصی که او را به زحمت انداخته، راحت خواهد شد. چه این روایات دار و دسته ی هیئت حاکمه را به جنایاتی متهم کرده که نه قابل دفاع است و نه قابل توجیه.

خواهیم دید که تشکیکات مطرح شده درباره ی این کتاب ارزشمند که ابن غضائری معروف به کثرت شک و ایراد، آغازگر آن بود نه قابل اعتماد است و نه قابل استناد.در کنار این، توضیحات مختلفی خواهید دید که به اقتضای مباحث متنوع و ضرورت بیان صریح، کافی و وافی آن، بیان کرده ایم.


از اعتبار انداختن قضایای خود

هنوز می شنویم که کسی می گوید: «باید قضایای خود را به شیوه ی خاص خود مورد نقد و بررسی قرار دهیم و الّا دیگران آن را مورد مناقشه قرار خواهند داد و از درجه ی اعتبار خواهند انداخت».

این بدان معنی است که اگر برخی از مسائل را مورد مناقشه قرار دهیم، دیگران توجیهی برای دشمنی با ما نخواهند داشت خصوصاً که این قضیه از اصول دین نیست و ما غصب خلافت را بزرگترین جنایت می دانیم. زیرا به همه جامعه اسلامی مربوط است. باید دانست که آنچه درباره ی مسأله زهرا علیهاالسلام گفته ایم بر پایه ی این احساس نبوده که باید وحدت اسلامی را حفظ کرد. ما هنوز آمادگی داریم که در خانه مان با هرکس تمایل دارد، در این خصوص مناقشه کنیم. بفرمایند و در هر چیزی با ما مناقشه کنند.

پاسخ:

1- آنچه بر زهرا علیهاالسلام گذشت دور از غصب خلافت نیست. زیرا وقایعی که بر او گذشت در جهت کمک به غصب خلافت صورت گرفت. بنابراین ماجرای زهرا علیهاالسلام بیگانه از غصب خلافت نیست. اگر به تعبیر این گوینده غصب خلافت بزرگترین جنایت است، باید دانست که شیوه ای که برای انجام آن در پیش گرفتند بر زشتی و هولناکی آن افزوده است.

بنابراین باید شناخت جنایاتی که برای رسیدن به خلافت، در حق زهرا علیهاالسلام مرتکب شدند دلیلی قاطع باشد بر واقعیت اقدامات آنان و طبیعت شرایطی که غصب این امر بسیار مهم را که به همه جامعه اسلامی مربوط است، در بر گرفته بود.

2- ما نمی دانیم چه ملازمه ای است بین عدم نقد و بررسی قضایا توسط ما و از درجه ی اعتبار انداخت آن توسط دیگران. آیا تا این اندازه سست و ضعیف است؟!

آیا معقول است که وی می خواسته بگوید: باید پیش از آنکه دیگران قضایای ما را از درجه ی اعتبار ساقط کنند، ما خود، آن را از اعتبار بیندازیم؟!

3- او در سخنان دیگری می گوید: فقط پرسشهایی را مطرح می کند و نه قصد مناقشه آن را دارد و نه در پی یافتن پاسخ آن است بلکه از دیگران می خواهد که بدان پاسخ دهند و خودش نه نفی می کند و نه اثبات. آیا کسی که نه نفی می کند و نه اثبات، از کسانی شمرده می شود که قضایا را به شیوه ی خاص مورد مناقشه قرار می دهند؟!

او تصریح دارد که بحث درباره ی شکستن پهلوی زهرا علیهاالسلام برایش مهم نیست. پس چرا اصرار می ورزد که درباره ی همین مسأله پرسشهایی برانگیزد؟!

روشن است کسی که به طرح پرسشهای استفهامی بسنده می کند نباید رسوا شود، و لذا کسی تاکنون چنین فردی را رسوا نکرده است. بلی، گاهی اوقات رسوا کردن کسی که موضوعی را به شیوه ی غیر علمی مطرح می کند، درست و بلکه لازم است. او موضوع را برای عموم مطرح می کند تا در نفوس مردم ساده که توان لازم برای تحلیل مسائل و کسب علم و معرفت ندارند، ایجاد شبه کند، بدون آنکه پاسخ قانع کننده ای ارائه نماید، بلکه می بینید به شیوه ی «طرح سؤالات» دهها دلیل در نفی آن می آورد. حال کسی آمده که تلاش دارد یک پاسخ علمی به مردم ارائه دهد، این را افشاگری و رسوایی می نامند!!

4- انصاف نیست که وی از مردم دعوت کند که برای مناقشه قضایا به خانه اش بروند و در پشت چهاردیواری با او مناقشه کنند اما حق خود بداند که از همه ابزارهای تبلیغاتی موجود اعم از رادیو، تلویزیون و مطبوعات برای اعلان هرچه به ذهنش خطور می کند حتی اگر فقط چند پرسش باشد یا آرایی درباره ی قضایای اساسی و غیر اساسی اسلامی، استفاده کند در حالی که افتخار می کند این کار عادت او است.

حال اگر کسی بخواهد نظر خود را که با دیدگاه این شخص مخالف است، اعلان کند حتی اگر کوچکترین کلمه ای که اشاره به وی باشد، بر زبان بیاورد، اقدام او را مبارزه جویی، خروج از مسلّمات و بی اعتبار ساختن خود می داند. آنگاه اتهامات مختلفی بر او وارد می کند و با راه انداختن جنگ روانی و بکار بردن کلمات نیش دار و گزنده به رویارویی با او می رود. به این اعتبار که جرمی سنگین مرتکب شده و خود را در معرض خطری بزرگ قرار داده است.

5- شیوه ی برخورد این شخص با برخی از قضایا نشان می دهند که گرایشی وجود دارد که بنا به هر دلیل، برخی از جناحهای اسلامی را از خود خشنود می سازد و الّا چه اصراری بر این ادّعا دارد که مهاجمینی که عمر آنان را با خود آورد، زهرا علیهاالسلام را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. سپس با به زبان آوردن اینکه علی علیه السلام معارض خلافت و متمرد بود. به همین دلیل می خواستند او را بازداشت کنند. زیرا طبیعت امور اقتضا می کند که متمردان رام و وادار به تسلیم شوند، و مسلمانان نص غدیر را به گونه ی دیگری فهمیده بودند... در این باره در مباحث آتی سخن خواهیم گفت.

6- درست است که هجوم به زهرا علیهاالسلام از اصول دین نیست اما بدان معنی نیست که هیچ گونه ارتباطی با عقیده ندارد بلکه یکی از مهمترین مسائل اسلام و ایمان است. چه به امام و امامت پس از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله ربط دارد و درباره ی مسأله ای که محور اساسی اختلافات بزرگ امت اسلامی در قضایای دین و ایمان است، دیدگاهی واضح به مردم می دهد. بنابراین تهاجم غاصبان خلافت به زهرا علیهاالسلام یک حادثه ی تاریخی سیاسی، و مرتبط با امام و امامت است که خود یک مسأله عقیدتی خطیر و بسیار مهم است.
با همه دانشمندان مناقشه کردم..

او می گوید: با تمام دانشمندان ایران و دیگر کشورها درباره ی مسأله زدن زهرا علیهاالسلام و مسائل دیگر مناقشه کردم اما آنان مرا قانع نکردند! می گوییم: ما از میزان درستی این سخن چیزی نمی دانیم. زیرا:

 

1- ما در انجام چنین مناقشه ای شک و بلکه جزم داریم که چنین مناقشه ای انجام نشده است. زیرا علمای ایران اسلامی به تنهایی دهها هزار نفرند. حال کی توانسته با آنان گرد هم آید تا چه رسد که با همه ی آنان مناقشه کرده باشد؟!

2- چرا ما و دیگران که به اینگونه قضایا اهتمام می ورزیم و آن را با دقت پی گیری می کنیم از این مناقشات آگاه نشدیم و خبرش به ما نرسید. در حالی که سالیان دراز، نزدیک به سی سال در ایران زندگی کردیم؟! بلکه برعکس، بسیاری از مراجع شیعه مخالفت خود را با گفته های وی گاهی شفاهی و گاهی کتبی اعلام کرده اند. این دلالت دارد که وی با این علماء و و مراجع مناقشه نکرده و گفته هایش را پیش از این نشنیده اند.

3- ما از نتیجه ی این مناقشه خبر نداریم. آیا توانسته همه علما را در ایران و دیگر کشورها قانع کند یا آنان او را قانع کرده اند؟ یا هر کدام بر موضع و دیدگاه خود باقی مانده اند؟ یا برخی قانع شده اند و برخی نه؟

اگر وی همه ی آنان را قانع می کرد حتماً آشکار می شد و دنیا از این امر مهم و خطیر که علمای شیعه در طول اعصار متمادی در آن اجماع داشته اند، به فریاد و جنبش می آمد.

و اگر همه بر مواضع خود پافشاری کرده اند، این نابودی وی است. زیرا حتی یک دانشمند پیدا نکرده که در این مسأله که برای اثبات آن به جمع شواهد و دلایل پرداخته و به همه ی علماء عرضه می کند تا آن را برایشان اثبات نماید، با وی موافق باشد اگر برخی قانع شده و رأی وی را پذیرفته اند. البته اگر بود تاکنون آشکار می شد. یکی از این علماء را که توانسته قانع کند، اگر واقعاً عالم است، به ما نشان دهد.

یک احتمال که شاید احتمال نزدیکتر باشد، باقی مانده و آن اینکه: وی قانع شده باشد. همچنان که خود وی این نکته را در یکی از نامه های خود که خواستار توزیع و نشر آن شد، اعلام کرد. حال از او می پرسیم: چرا حال برگشته و رأی مخالف را مطرح و با حرارت و اصرار تمام از آن دفاع می کند؟!


انکار زدن زهرا، تبرئه ستمگران

می گوید: نفی زدن زهرا علیهاالسلام و سقط جنین، و شکستن پهلوی وی، و غیر ذلک به معنای تبرئه احدی از ستمگران به ساحت او نیست. مگر این چه اشکالی دارد؟

می گوییم: ما منظورش را درست متوجه نشدیم. معنای صریح نفی زدن زهرا علیهاالسلام تبرئه دیگران از اقدام برای زدن او است. همین گونه است نفی سقط جنین، نفی شکستن پهلو، نفی آتش زدن و هجوم آوردن به خانه زهرا علیهاالسلام.

اگر کسی که متهم به ده اتهام است، از نُه اتهام تبرئه شود، آیا این بدان معنی است که همچنان در همان نُه اتهام که از آن تبرئه شده، مجرم است؟!

اگر همه ی آنان بی گناه باشند و هیچ یک از این جنایات را در حق زهرا علیهاالسلام مرتکب نشده باشند مگر تهدید صرف، که درباره ی این نیز گفته می شود: صوری بود تا ساکنان خانه را بترسانند، و شایسته نیست که جدّی گرفته شود خصوصاً که می گویند: جایگاه و منزلت زهرا علیهاالسلام مانع از اقدام به ارتکاب هر چیزی در حقّ او می شد. دیگر چیزی باقی نمی ماند که مردم بواسطه ی آن، مهاجمان را مورد سؤال و مؤاخذه قرار دهند و بلکه ممکن است در آینده گفته شود: آنان به وظیفه ی دینی خود عمل کردند و خداوند بواسطه ی همین تهدید هم آنان را ثواب خواهد داد.

زیرا هدفشان حفظ اصل اسلام و جمع پراکندگی مسلمانان و برحذر داشتن امت از مشکلات و اختلافات خطرناک بود. دقیقاً چنان که سخن برخی را تفسیر کرده اند که در بستر بیماری رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله گفت: پیغمبر هذیان می گوید؛ می گویند: موضع صحیح و مترقی همین بود. زیرا اگر پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله آن را می نوشت، اختلافات برانگیخته می شد و مسلمانان دسته دسته می شدند. (تاریخ الاسلام ذهبی، ج 2، صص 284- 286.) اینان توجه نکرده اند که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به مردم فرمود: هرگز پس از من گمراه نشوید. آیا فراموش کرده اند که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نیز امور را درست می سنجید و از قبل نتایج کارهای خود را می دانست؟!
زدن زهرا برایم مهم نیست و ربطی به عقیده ندارد

او می گوید: زدن زهرا علیهاالسلام، و سقط جنین او، و شکستن پهلوی او یک مسأله تاریخی است و ربطی به عقیده ندارد. لذا نمی خواهد به این مسأله شخصی اهمیت دهد. خواه پهلوی زهرا علیهاالسلام شکسته باشد یا نه. این در دایره ی اهتمامات او قرار نمی گیرد. این تعبیر خود او است.

می گوییم:

1- اگر این مسأله در دایره توجهات این شخص یا آن دیگری قرار نمی گیرد،

پس چرا از هر طرف به جمع شواهد و ادله می پردازد تا آن را نفی نماید یا حداقل در آن تشکیک کند؟ و چرا آنگاه که طوفانی بر ضد او به پا شد، عقب نشینی کرد و چنانکه خودش می گوید تقیه پیش گرفت؟! و سخنانی سازگار با دیدگاه منتقدان خود بر زبان آورد و سپس بازگشته و از نو با شدت و اصرار فراوان این مسأله را برمی انگیزد و با مبارزه جوییها مقابله می کند و مشکلاتی بوجود می آورد و دیگران را به گونه های مختلف متهم می کند فقط به این جرم که نظر وی را در این باره پرسیده اند و به علت اینکه نظرش را علناً و با این شکل و در این شرایط زمانی و در این برهه خاص اعلام کرده است، تا چه رسد که به او اعتراض کنند. می گوید: آنان نمی فهمند، غوغا سالارند، دچار عقده ی روانی هستند و بر پایه غرایز حرکت می کنند و...

علاوه بر این به گونه ای آنان را متهم می کند که مجازاتش مرگ است تا مردم را در تجاوز به آنان گمراه سازد. آنگاه که آنان را از مزدوران سازمان جاسوسی اسرائیل می خواند. وی همواره آنان را متهم می کند و می کوشد تا شخصیت معنویشان را خدشه دار سازد.

2- چرا به آنچه بر زهرا علیهاالسلام گذشته اهمیت نمی دهد؟ چرا شکستن پهلوی زهرا علیهاالسلام یا سقط جنین وی برایش یکسان است؟

آیا هر قضیه ای که در تاریخ اتفاق افتاده، درست نیست که بدان اهمیت دهیم؟ یا لازم است که در دایره ی توجّهات ما قرار نگیرد؟

پس چرا امامان علیهم السلام و پیش از آنان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله به ماجرای زهرا علیهاالسلام و ماجرای امام حسین علیه السلام و یارانش در کربلا اهمیت دادند؟

و چرا خودش حادثه ای را که سالها پیش اتفاق افتاده و احتمال دارد نوعی ارتباط با وی داشته باشد، همواره یادآوری می کند و آن را از مسائل و قضایای بزرگ سلامی برمی شمارد امّا به قضایای مشابه آن مثل کشتار مکه، و سقوط هواپیمای ایرانی با سیصد سرنشین بی گناه توسط آمریکاییها اهمیت نمی دهد؟ همانگونه به مسأله ای که شاید از مهمترین قضایا در تاریخ اسلام باشد و ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم در همه ی زمینه ها و در عرصه های مختلف آن دارد، یعنی: زدن زهرا علیهاالسلام و شکستن پهلوی او، اهمیت نمی دهد!

3- کسانی که این جنایات را در حق زهرا علیهاالسلام مرتکب شدند، مهمترین مقام پس از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله یعنی امامت و خلافت را در اختیار گرفتند. شهرستانی می گوید:

«بزرگترین اختلاف بین امّت، اختلاف امامت است. زیرا در اسلام، در هیچ زمان، هیچ شمشیری چون شمشیری که به خاطر امامت کشیده شد، به خاطر یک قاعده ی دینی کشیده نشد». (الملل والنحل، ج 1، ص 24.) .

خضری می گوید: این مسأله (ترک خلافت بدون راه حل مشخص) «سبب بسیاری از حوادثی است که بر مسلمانان وارد شد و باعث انواع دو دستگی ها و جنگهای پی درپی که تقریباً هیچ زمانی از آن خالی نیست، خواه بین او خانواده و خواه بین دو شخص، گردید». (محاضرات فی التاریخ الاسلامی، ج 1، ص 167.) .

روشن است که: شناسایی کسانی که اهل بیت علیه السلام را از مقامشان دور کردند و آنان را از مراتبی که خداوند برایشان قرار داده، پایین آوردند، و نیز آشکار کردن کارشان، و واضح نمودند میزان جسارتشان بر خداوند و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله امری ضروری و مطلوب هر مسلمان است. زیرا به مهمترین قضیه ی تاریخ اسلام مربوط است.

به عبارت روشن تر، لوازم این حادثه به عقیده ارتباط دارد اگر چه بگویم اصل حادثه به آن ربطی نداشته باشد. مثلاً وقتی در قرآن می خوانیم که زن لوط صلی اللَّه علیه و آله و سلم مهمانان شوهرش را به قوم خود که در ارتکاب کار زشت با مردان حریص بودند، لو داد؛ تعجب می کنیم و می گوییم: آیا سزاوار است که قرآن تاریخ قوم لوط را در خصوص این خصلت زشت و پست ثبت کند؟!

آیا احدی می تواند بگوید: من شخصاً به این مسأله بی ارزش که در قرآن آمده، اهمیت نمی دهم؟!

یا قضیه را به گونه ی دیگر می فهمیم و می گوییم: اگر خداوند سبحان می خواست برای قوم لوط تاریخ نگاری کند، برای سایر ملّتها مثل فینیقیها، کلدانیها، آشوریها، رومی ها، ساسانیان و دیگران تاریخ نگاری می کرد و می دیدیم که از بسیاری از سیاستها، شئونات و حوادث بزرگ و خطرناکی که بر آنها گذشته، سخن می گوید. اما اینگونه نیست. لذا اینکه خداوند به ذکر این مسأله در خصوص قوم لوط بسنده کرده، می رساند که خداوند اراده فرموده که از لوازم حادثه نتایجی بگیریم که در بسیاری از زمینه ها به عقیده، شریعت یا مفاهیم اخلاقی و حیاتی مربوط است.

بدون تردید ما گرایش دوم را در پیش خواهیم گرفت و از همه این لوازم، جوانب و معنانی ای که قرآن اراده کرده با آن زندگی کنیم و در حکایت زن لوط و قومش بدان توجه نماییم؛ بحث خواهیم کرد تا هرچه بیشتر و بیشتر از آن معرفت و شعور، و ایمان و طهارت و صفا کسب کنیم.

در این قضیه معانی حیاتی بسیار مهم می بینیم که باید از آن آگاه شویم. این قصه پس از توجه دادن به زشتی عملشان، بیانگر مبارزه طلبی قوی از سوی زن لوط علیه السلام است. زنی که از توانمندیهای علمی و فکری مطلوبی برخوردار نیست به مبارزه طلبی مردی پیامبر می رود که از همه قدرتها برخوردار است خصوصاً قدرت مبارزه طلبی در زمینه اقناع. زن لوط علیه السلام در مسأله ای به مبارزه شوهرش می رود که شوهر از انگیزه ی لازم برای مقاومت در برابر آن و از طریق دین، عقیده، قداست، اخلاق و شرف انسانی برخوردار است. زیرا مبارزه طلبی با او در مورد مهمانانش بود و در مسأله ای که به شرف، کرامت، دین، اخلاق و رسالت او مربوط می شد.

قضیه ی زهرا علیهاالسلام و آنچه پس از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بر او گذشت، نیز یک حادثه تاریخی است که به لحاظ دلالتهای التزامی اش بسیار مفید است. زیرا فرق است بین اینکه گفته شود که غاصبان خلافت بلافاصله پس از رحلت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله، چنان زهرا علیهاالسلام را زدند که جنینش سقط شد و پهلوی مبارکش شکست، و بین اینکه بعضی می گویند: غاصبان خلافت فقط تهدید کردند که خانه فاطمه علیهاالسلام را آتش خواهند زد.

سپس گفته می شود: آنان به فاطمه علیهاالسلام احترام می گذاشتند یا لااقل به واسطه ی موقعیت و احترامی که نزد مردم داشت، از بدرفتاری با او می ترسیدند. این بدان معنی است که تهدید آنان صوری بود نه جدی. سپس دیگران مجالی می یابند که بگویند: آنان در مسأله خلافت اجتهاد کردند ولی دچار اشتباه شدند و به خطا رفتند.

سپس به منظور آماده سازی مخاطب برای پذیرش اینکه آنان در غصب خلافت مأجورند، می گوید: «پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بر امامت علی علیه السلام تأکید کرد اما صحابه نص او را به گونه ای دیگر فهمیدند».

یعنی مسأله غصب خلافت نه اقدامی عدوانی بود و نه غصب یک حق معلوم، بلکه فقط و فقط فهم بد سخن رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله بود که آن هم منحصر به متجاوزان و غاصبان نبود بلکه همه ی صحابه آن را به همین نحو فهمیدند. چه در جای دیگر می گوید: «پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در غدیر بر (امامت) علی علیه السلام تأکید کرد اما طبیعت سخن او مردم را به شک می اندازد».

بنابراین از شما می خواهند که بگویید: الف، سپس بگویید: ب، و همینگونه تا آخر.

 

منبع:

عاملی جعفرمرتضی -(1944 )-مترجم محمد سپهری -: قم نشر ایام دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی 1378.

سه شنبه 14 دی 1400  10:55 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها