غیب در زندگانی زهرا علیهاالسلام
کسانی می گویند: لازم نیست بدانیم که ازدواج زهرا علیهاالسلام یک امر غیبی بود و این ازدواج را فرشتگان الهی در آسمان جشن گرفتند. اینان در برخورد با این حدیث نیز احتیاط می کنند که می گوید: عناصر غیبی و خصوصیات غیر عادی در شخصیت زهرا علیهاالسلام وجود داشت. به تعبیر اینان، چه سود یا زیانی دارد که بدانیم یا ندانیم. زهرا علیهاالسلام نور است یا نه؟
می گوید: ما در اینجا هیچ خصوصیتی نمی بینیم مگر شرایطی که عهده دار رشد و نمو روحی و عقلی و التزام زهرا علیهاالسلام بود؛ آن هم در سطحی که عناصر غیبی متمایزی وجود داشت که او را از سطح زنان عادی خارج می کرد، زیرا هیچ یک از معیارهای اثبات قطعی را ندارد.
می گوییم:
در خصوص ضرورت فرهنگ غیب، چند نکته را بیان می کنیم:
1- برانگیختن امور به این شیوه که بیم آن می رود که موجب درگیری داخلی شود، از آن جهت که هدف آن تشکیک در ضرورت فرهنگ دینی غیبی است، مردود و نامعقول است، زیرا این مسأله از بدیهیات دین و عقیده است. بی تردید دور ساختن بخش بسیار مهمی از قضایای دین و ایمان، به شیوه ی به تأخیر انداختن یا سبک شمردن یا کاستن از اهمیّت آن، نابودی یکی از ارکان مهم دین است. این کار،
در حقیقت برهم زدن اندیشه بلند اسلامی است و علامتهای سؤال زیادی در مقابل بسیاری از معارف دینی دیگر را بوجود می آورد. این امر به تضعیف ایمان مردم، و شناخت آنان از خدا، پیامبران و برگزیدگان، و سست شدن عقیده آنان به حقایق اسلام و ایمان منجر شده پرسشهای فراوانی را درباره ی مسائلی برخواهد انگیخت که شایسته آن است که درباره ی آنها مجادلات نادرست و غیر علمی صورت نگیرد. زیرا هیچ نتیجه ای ندارد مگر برهم زدن اوضاع عمومی و کشاندن اهتمام مردم به گرایشهای دور از واقعیت و اندیشه مفید در مسائل سرنوشت ساز که کیان و آینده شان را تهدید می کند و آنان را از برنامه ریزی و تلاش برای رویارویی با خطرهای بزرگی که در جبهه درگیری و مبارزه با قدرتهای استکبار و کینه توز در کمینشان است، دور می کند.
2- بدون تردید متونی که عنایت الهی و بلکه کرامات و معجزات (کافی، ابوالصلاح حلبی، صص 102- 103 که معجزات غیر پیامبران را آورده است. حلبی بیان کرده که معجزات به مبارزه طلبی پیامبران محدود نمی شود، چنان که برخی می خواهند چنین ادعا کنند. او در این باره داستان آصف بن برخیا و آوردن تخت بلقیس پیش از یک چشم برهم زدن، معجزات مریم شاگردان عیسی و غیره را مثال زده است.) و شایستگیهایی را برای زهرا علیهاالسلام ثابت می کند، آنقدر فراوان است که انکار آن به دو لحاظ علمی و وجدانی بدون توجیه است. اگر این حجم روایات نتواند ویژگی، کرامت و عنایت غیبی زهرا علیهاالسلام را اثبات کند، دیگر جایی برای هیچ یک از حقایق اسلامی نخواهد بود.
پیش از وی، معتزله با این دلیل کرامات اولیا را انکار کرده اند که ممکن است با معجزات پیامبران اشتباه شود و پیامبر از غیر پیامبر شناخته نشود. (35. شرح عقاید نسفی، ص 177.) .
آنان توجه نکرده اند که ظهور کرامت فقط و فقط از اولیایی است که چنان ملتزمبه ایمان هستند که با وجود آن ادعای پیامبری از سوی آنان ممتنع است و الّا چنین کسی نه ولی خداست و نه مستحق کرامت خدا، و نه خداوند روزی این کرامت را برایش ظاهر خواهد کرد.
3- خداوند سبحان می فرماید: (ألم، ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاه و مما رزقناهم ینفقون). (. بقره، 1- 3.) .
بدون تردید امور غیبی تأثیر شگرفی بر ایمان انسان مسلمان دارد. غیب یکی از امور اساسی در موضوع ایمان است که خداوند متعال آن را از بندگانش می خواهد. بی شک صرف احساس مبهم و غامض به وجود مسائلی مبهم و پیچیده در برخی از بخشهای زندگی، و احساس ناتوانی در رسیدن به این مسائل غامض و در نهایت احساس ترس و وحشت از آن، در ایمان به غیب کافی نیست. همچنان که در تحقق ایمان، به تنهایی، و با تمام حالات و مفردات، غیبی یا غیر آن، صرف رسیدن به پذیرشهای فکر خشک و معادلات ریاضی که در عقل و شعور انسان استقرار می یابد تا بر اساس آن نقشه سلوک و رفتار، یا طرح زندگی بریده از غیب و یا ناهماهنگ و مخالف با آن را ترسیم کند، کافی نیست. آری نه این کافی نیست و نه آن. چه ایمان، یک کار اختیاری است که همواره تجدید می شود و مدام استمرار دارد. چه خداوند فرمود: یؤمنون و نه آمنوا تا با فعل مضارع تجدّد و استمرار را افاده کند. یعنی آنان، ایمان را انتخاب می کنند و آن را با استمرار بوجود می آورند و عینیت می بخشند.
روشن است که ترس از مجهول و احساس مبهم از امور پنهان از حواس انسان، ایمان نیست بلکه با ایمان درست منافات دارد. ایمان پیوند قلب با یک چیز و در بر گرفتن آن و خشنودی قلب بدان است: (الا بذکر اللَّه تطمئن القلوب؛ یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه).
حال که اینگونه است و از آنجا که نمی توان فضای تهی را در بر گرفت و بدان آرامش پیدا کرد و از آن خشنود شد، پس می بایست دلالت نزدیکی بر این امر غامض، و عینیت بخشیدن و تجسم آن در شعور انسان موجود باشد تا آن را از حالت غیبی به واقعیت ایمانی و احساسی بدرآورد و به صورت شهود ایمانی درآید. اگر چه در واقعیت و هستی خود نه با حس مادی تلاقی پیدا می کند و نه بر او آشکار می شود بلکه جدا و پنهان از او باقی می ماند.
از اینجا ضرورت ارتباط این غیب با عینیت واقعی آشکار می شود تا بدین ترتیب تأثیر بیشتری در آگاهی و شعور، و رسوخ افزون تری در ایمان پیدا کند و واژه های بیانگر غیب و الفاظی که بدان اشاره دارد، آن را از یک حالت غامض و مبهم صرف بیرون آورد تا آنچنان متمرکز و محدود شود که تجسم حقیقی معنای غیب باشد که انسان را برای پیوند دادن قلبش با آن آماده می سازد و به این ترتیب مسلمان مطابق اراده ی خداوند و براساس نقشه ی الهی برای تحقق این مطلب، به غیب ایمان داشته باشد. اینک می توانیم سخن علی علیه السلام را با همه ی ژرفای آن بفهمیم که فرمود: «لو کشف لی الغطاء ما ازددت یقیناً». (بحارالانوار، ج 40، ص 153؛ ج 46، ص 135.) .
هنگامی که از علی علیه السلام پرسیدند چگونه خدایی را که ندیده می پرستد، پاسخ داد: «خدایی را که ندیده ام نمی پرستم، خدا را چشمان سر به مشاهده نمی بیند بلکه دلها او را با حقایق ایمان دیده است». (بحارالانوار، ج 4، صص 27، 32، 44، 52، 304؛ ج 10، ص 118؛ ج 36، ص 406.) .
به همین سبب، دلها به یاد خداوند آرام می گیرد: (الا بذکر اللَّه تطمئن القلوب).
قلب به حقیقت ذات پروردگار دست نمی یابد بلکه به آثار و افعال او نایل می شود و با یاد او آرام می گیرد. خداوند می فرماید:
(و للَّه الاسماء الحسنی فادعوه بها). (اعراف، 180.) (اقرأ بسم ربک الذی خلق). (علق، 1) (بسم اللَّه الرحمن الرحیم).
از آنچه گذشت روشن می شود که اسلام که ایمان به غیب را واجب کرده، غیب مبهم، تهی و غامض را اراده نفرموده است بلکه غیب هدفدار و آگاهانه که از طریق ابزارهایی که خداوند بواسطه ی آن عنصر غیب را به شعور ما منتقل می کند تا در آن استقرار یابد و شعور یابد و شعور و آگاهی ما با آن قرین شود و بدان تکیه و استناد نماید، در صفحه ی قلب و جان نقش بندد و هر چه بیشتر روشنی بخشد، ریشه دواند و رسوخ یابد.
بنابراین فرهنگ غیب می تواند ایمان به غیب را از حالت ترس از ناشناخته دور سازد تا غیب، شهودی قلبی حقیقی باشد و قلب با آن پیوند خود و ایمان بدان استوار شود، و عواطف و احساسات در برابرش تسلیم، و بر پایه ی آن حرکت کند تا زندگی وجدان، و بیداری ضمیر، و موضع، حرکت، رفتار، سجیه و اقدامی با رغبت، صریح و خالصانه باشد. در عین حال حواس نمی تواند این غیب را درک نماید و از احساس آن ناتوان می ماند. چه غیب به چیزی بالاتر و برتر از حس مربوط است همان غیب را از حواس بی نیاز می کند و به ابزارهای آن دست می یازد و در سایه سار آن حرکت می کند.
با نگاهی اجمالی به وسایل و دلایلی که این غیب را در قلب انسان مجسم می کند و آن را به عنصری ایمانی مؤثر و کارآمد تبدیل می سازد، درمی یابیم که اسلام در برخورد تربیتی خود با این جنبه ی حساس می خواهد که غیب بر پایه ی اندیشه و آگاهی حرکت کند تا در قلب جا گیرد و قلب، آن را با عطوفت و مهربانی در بر گیرد و با آن آرامش و خشنودی یابد و از آنجا در سایه ی روح و در برخوردی احساسی و عاطفی، گرم و جوشان به حرکت درآید.
آنگاه سراسر وجود انسان را در بر می گیرد تا به احساسات و عواطفش شکل دهد و در نتیجه گوش و چشم، فکر و ذکر، زبان و کلماتی که ناخودآگاه بر زبان می آورد و رفتار و موضع و بلکه همه چیز زندگی اش بشود.
به همین منظور باید فکر و عاطفه درهم آمیزد تا مظلومیت زهرا علیهاالسلام و عزای حسین علیه السلام در عاشورا، و مظلومیت طفل شیرخواره اش و... جزیی از حقیقت ایمانی گردد. بدین ترتیب سخنان رسول اکرم و ائمه ی طاهرین علیهم السلام بیانگر ضرورتی فرهنگی برای تکمیل ایمان به حقایق اسلام و از جمله ایمان به غیب است.
جای هیچ شگفتی نیست که این معنای غیبی به صورت یک معجزه و کرامت الهی و واقعیت زنده و مؤثر در شعور انسان در حجرالاسود عینیت و تجسم یابد که خداوند آن را به عنوان میثاق خلایق به ودیعه نهاده و در اسراء و معراج، قرار گرفتن یونس در شکم ماهی و در سخن گفتن مورچه به گونه ای که سلیمان پیغمبر از گفته اش تبسم کرده و آوردن تخت بلقیس از یمن پیش از یک چشم بهم زدن و در سخن گفتن فاطمه علیهاالسلام در شکم مادر با او، و جشن عروسی در آسمان به مناسبت ازدواج فاطمه علیهاالسلام با علی علیه السلام و سخن گفتن فرشته الهی با او که علی علیه السلام سخنان او را در «مصحف فاطمه» نوشت و خطاب ملائکه به فاطمه علیهاالسلام چنانکه مریم دختر عمران را نیز مخاطب قرار دادند. فرشتگان به فاطمه علیهاالسلام ندا دادند: فاطمه! خداوند تو را برگزیده و پاکیزه ات گردانیده است... به همین جهت، محدَّثه نامیده شد (کشف الغمه: ج 2، ص 94؛ دلائل الامامه، ص 56؛ علل الشرایع: ج 1، صص 182، 183؛ روضهالمتقین، ج 5، ص 345.) .
جای هیچ شگفتی نیست که این غیب اینگونه بر ایمان عینیت یابد که: فاطمه نور است، حوریه ای به شکل انسان است و از میوه بهشتی آفریده شده که در پاکی، صفا، خلوص و طهارت بر میوه دنیایی امتیاز دارد و فاطمه با بذل جهد موفق از طریق معرفت به خدای یگانه و از راه اشراف بر اسرار آفرینش و ناموس زندگی، بر صفا، و طهارت آن افزود و به تأیید و راهنمایی و لطف الهی نایل آمد.فاطمه، همان زن معصوم است که خداوند با خشنودی او خشنود می شود با خشم او، خشم می گیرد. او سرور زنان جهان از اولین و آخرین است. همین امور است که دلالت دارد فاطمه علیهاالسلام را ارتباطی محکم با غیب، مقام و موقعیتی والا و کرامتی الهی است که هرگز عقل و فهم ما انسانها بدان نخواهد رسید.
بنابراین روشن شد که این غیب در الگوهای معین مثل پیامبران، برگزیدگان، اولیا و صاحبان کرامات و در آثار جاویدان و کرامات آنان و در الگوهای فراوان دیگر عینیّت می یابد و قلوب ما می تواند این الگوها و سمبلها و همراه آن غیب به ودیعه نهاده شده در آن را در میان گیرد تا محور ایمان و پیوند قلب باشد، تا روح ما در آرامش و خشنودی زندگی کند و عواطف و احساسات ما با عطوفت و مهربانی بدان روی آورد. بنابراین هر که این را بداند، عملش او را مفید باشد و هر که نداند بیش از اندازه زیان بیند.
ضرورت ندارد که اختلاف موارد تجسم در اشخاص مثل پیامبران، اوصیاء و اولیا موجب برتری یکی بر دیگری شود. چه ممکن است طبیعت مرحله یا شرایط معین باعث این خصوصیات غیبی در هر یک از موارد شده باشد.تفاضل و برتری افراد بر یکدیگر معیارهای خاص خود را دارد که قرآن کریم و رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله بیان کرده اند و نیز دیگران جزیی از دین است و از اهمیت زیادی در
ساخت شخصیّت ایمانی، انسانی و مکتبی با تمام خصوصیت هایش دارد. خصوصیاتی که وجود، تخصص و تمایز انسان را محقق می سازد و او را در مرتبه ای عالی از صفا، پاکیزگی و طهارت قرار می دهد. همچنان که مرتبه ای از ارتباط وجدانی با همه گفتار و کردار آنان را تحقق می بخشد.
ائمه علیهم السلام برخی از امور غیبی را به شماری از اصحاب مخلص خود مثل میثم تمار، زراره، محمد بن مسلم و دیگران، گفته اند. چقدر غیب برای کسانی که آن را می دانند و می آموزند سودمند است. چه شگفت انگیز و زیباست این کرامات! و چه تأثیر ژرفی در زندگانی انسان دارد! و چقدر انسان بدان نیازمند است! و چه شگفت انگیز است قرآن که بسیاری از موارد غیب را مورد تأکید قرار می دهد و بدین ترتیب اهمیت زیاد آن را در ساخت شخصیت انسانی، ایمانی و مکتبی آشکار می کند.
ارتباط فکری کافی نیست
بنابراین، گفته برخی افراد درست نیست که می گویند: آنچه مطلوب است صرف ارتباط فکری با معصومین علیهم السلام از طریق شناخت سیاست ها، و گونه های رفتاری شخصی، و فعالیت های اجتماعی آنان است تا اسوه و الگوی ما در شیوه ی تقلید و تکرار کارهای آنان باشند و همین در ما حالتی از شگفتی و اعجاب را درباره آنان به وجود می آورد؛ دقیقاً به گونه ای که از دیگر شخصیت ها و اندیشمندان مثل ادیسون و ابن سینا شگفت زده می شویم.
زیرا آنچه مطلوب است، برقراری ارتباط فکری، درونی و وجدانی است که عواطف در آن شرکت کند و احساسات به گونه خودکار از آن فرمانبرداری و انقیاد داشته باشد و تمام وجود انسان آزادانه تسلیم آن باشد و به جنبش آید.
مطلوب این است که این برگزیدگان وارد دلهایمان شوند تا موجب سرزندگی آن باشند و در ارواح ما جای گیرند تا به آن گرمی و جوشش بیشتری بدهند و در جانهایمان پا گذارند تا باصفاتر، پاکتر و خالص تر شود.
مطلوب این است که در ساخت شخصیت ایمانی ما سهم بیشتری داشته باشند و در بنای عواطف و تکوین احساسات ما سهیم باشند.در نهایت این گفته را بعید می دانیم که: این علمی است که هر که بداند سود نمی برد و هر که نداند زیان نمی بیند. این سخنی زیان آور است که جز خسارت، حسرت و نومیدی سودی برایمان ندارد.
صرف نظر از این، میزان نفع و زیانی که از آن صحبت می کنند چندان روشن نیست بلکه در حالت ها و موارد مختلف، تفاوت دارد. سخن گفتن از طب برای نجار، و سخن گفتن از نجوم برای آهنگر، ریسنده و کارمند در حرفه شان هیچ سودی ندارد. اما قضایای ایمان و رفتار ضرورتاً از این قبیل نیست. اگر چه مراتب و مقتضیات شناخت براساس اصل: مأمور شده ایم که با مردم به اندازه عقلشان سخن گوییم، در افراد فرق می کند.
پاکی زهرا علیهاالسلام از حیض و نفاس
برخی می گویند: اینکه خانم زهرا علیهاالسلام عادت ماهانه نمی دید حالتی از بیماری است که نیاز به درمان دارد! یا لااقل نوعی نقص در زنانگی یا شخصیت وی به عنوان یک زن است. بنابراین نمی توان آن را از کرامات و فضائل او شمرد. در خصوص نفاس نیز همینگونه است. این گوینده، عقیده به پاکی زهرا علیهاالسلام از حیض و نفاس را از عقاید بی ارزش و سخیف می داند.
1- گاهی اتفاق می افتد که برخی از زنان به هنگام زایمان خون نمی بینند و یا کم می بینند اما این نقص در زنانگی یا شخصیت آنان به عنوان زن به شمار نمی رود. البته چنین مواردی بسیار اندک است.
در خصوص پاکی زهرا علیهاالسلام از حیض و نفاس می گوییم: خروج از تنگناهای طبیعی نه تنها شمرده نمی شود بلکه کرامت و فضیلت است. همچون کرامت مریم علیهاالسلام که بدون اینکه مردی به او دست بزند، به عیسی علیه السلام باردار شد و چون کرامت ساره، همسر ابراهیم علیه السلام که در پیری به اسحاق باردار شد و همانند همسر زکریا علیه السلام که نازا بود ولی به یحیی باردار شد. از اینگونه کرامات و کارهای خارق العاده فراوان است.
پاکی زهرا علیه السلام از حیض و نفاس حاکی از مقام بلند و شخصیت ممتاز او در میان زنان جهان است. چه به فرموده ی خداوند سبحان، حیض نوعی اذیت و رنج است: (یسألونک عن المحیض قل هو اذی فاعتزلوا النساء فی المحیض). (بقره، 222.) .
از تو درباره ی عادت ماهانه ی زنان می پرسند، بگو: آن رنجی است. پس هنگام عادت ماهانه، از آمیزش با زنان کناره گیری کنید.حیض، زن را در تنگنا و در حالت روانی و جسمانی غیر طبیعی قرار می دهد. حیض، آنگونه که در روایات آمده، بیماری است و چنان که پزشکان در این باره می گویند: یک حالت عرضی زنانه است که او را از روزه و نماز، و از ورود به مساجد بازمی دارد. این می رساند که زن در ایام حیض در وضعی نیست که بتواند با روحیه ای سرشار از سرزندگی، صفا، پاکی و قوّت زندگی کند.
این حدث مداوم را نه وضو برطرف می کند و نه غسل و نه تیمم تا اینکه خودش از بین برود و برطرف شود. خداوند، سرور زنان را که از هرگونه پلیدی پاک گردانده، از این حدث نیز پاک نموده است. این گرامیداشت زهرا علیهاالسلام و تأکید الهی بر تمایز او از دیگران و مخصوص گرداندن وی به فضیلت و کرامتی از جانب خداوند سبحان است بدون اینکه هیچ گونه تغییری در طبیعت زنانه او داشته باشد. خداوند مسبب الاسباب، و قادر است که از قانون علیّت درگذرد نه اینکه از آن خارج شود و یا آن را نقض کند بلکه براساس همین قانون علیت. زیرا خداوند، حتی معجزات پیامبران را به واسطه ی اسباب و علل آن بوجود می آورد و این آفرینش را با علم خود به علل و اسباب انجام می دهد در حالی که انسانها از آن بی خبرند و سابقه ی قبلی هم ندارند. این معنای خرق عادت است که در موضوع معجزات و امور خارق العاده از آن سخن می گویند. این مسأله روشن تر از آن است که به توضیح بیشتر یا اقامه دلیل و برهان محتاج باشد.
2- سخیف خواندن اعتقاد به پاکی زهرا علیهاالسلام از حیض و نفاس از کسی که به سخنان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و بلکه ائمه علیهم السلام تعبد دارد و عمل می کند، پذیرفتنی نیست. زیرا هرچه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و ائمه علیهم السلام می گویند، مطلقاً نمی تواند سخیف باشد. از سوی دیگر هرکس آن را بداند، برایش سودمند و مفید خواهد بود.
پاکی زهرا علیهاالسلام از حیض و نفاس را شیعه و سنی از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و ائمه ی اطهار علیهم السلام روایت کرده اند و روایات در این باره آنقدر زیاد است که از استفاضه گذشته و به حدّ تواتر رسیده است. این روایات دلالت دارد که خداوند سبحان، زهرا علیهاالسلام را از دیدن خون حیض و نفاس پاک نموده است. ما از این روایات فراوان، نمونه های زیر را نقل می کنیم:
1- پیامبر صلی اللَّه علیه و آله: «فاطمه، بتول نامیده شده زیرا از حیض و نفاس پاک شده است». (ینابیع الموده، ص 260؛ احقاق الحق (بخش ملحقات) ج 10، ص 25، بنقل از آن و از: مودّهالقربی، ص 103.) .
2- پیامبر صلی اللَّه علیه و آله: «دخترم فاطمه، حوریه ای است که حیض نمی بیند». (ذخائرالعقبی، ص 26؛ شرح بهجهالمحافل، ج 2، ص 138؛ ر.ک: عوالم العلوم، ج 11، ص 54، به نقل از تاریخ بغداد، ج 12، ص 331، و کنزالعمال، ج 12، ص 109، ح 3426؛ اسعاف الراغبین در پاورقی نورالابصار، ص 173.) .
3- شیخ صدوق به سند خود از عمر بن علی علیه السلام از پدرش علی علیه السلام روایت کرده که از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پرسیدند: بتول یعنی چه؟ ما شنیده ایم که شما گفته اید: مریم بتول است. فاطمه بتول است. فرمود: «بتول کسی است که هرگز خون حیض ندیده است. حیض بر دختران پیامبران مکروه است». (معانی الاخبار، ص 64، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 330، به نقل از ابوصالح مؤذن در الاربعین، و تاج الموالید، ص 20؛ کشف الغمه، ج 2، ص 90؛ بحارالانوار، ج 43، صص 15- 16؛ ر. ک: ج 78، ص 112 به نقل از آن دو؛ ینابیع الموده، ص 26؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 37؛ علل الشرایع، ج 1، ص 181؛ و به نقل از: مصباح الانوار، ص 223؛ مصباح کفعمی، ص 659؛ روضه الواعظین، ص 149؛ دلائل الامامه، ص 55؛ الروضه الفیحاء فی تواریخ النسا، ص 252؛ حبیب السیر، ج 1، ص 433؛ ضیاء العالمین، ج 2، ق 3، ص 7؛ احقاق الحق، ج 10، صص 25، 310؛ ج 19، ص 11 به نقل از منابع دیگری، عوالم العلوم، ج 1، ص 641؛ اعلام الوری، ص 148.) .
4- قطان از سکری، از جوهری، از عباس بن بکار، از عبداللَّه بن مثنی از عمویش ثمامه بن عبداللَّه از انس بن مالک، از مادرش روایت کرده که گفت: «فاطمه خون حیض و نفاس ندید». (امالی صدوق، ص 154؛ بحارالانوار، ج 43، ص 21؛ ر. ک: عوالم العلوم، ج 11، ص 153 به نقل از چندین منبع.) .
5- از امام باقر علیه السلام از پدرانش: «فاطمه به چند جهت طاهره نامیده شده است. از جمله اینکه هرگز خون حیض و نفاس ندید». (4) .
6- امام صادق علیه السلام: «آیا می دانی تفسیر فاطمه چیست؟ گفت: از شر مبرا شده را گویند و گفته می شود: فاطمه. زیرا از حیض بازگرفته شده است». (مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 330؛ بحارالانوار، ج 43، ص 165) .
7- پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به عایشه فرمود: «حمیراء! فاطمه مانند زنان آدمیان نیست:آنچنان که آنان مریض می شوند، مریض نمی شود». (1) .
8- امام صادق علیه السلام: «خداوند تا زمانی که فاطمه زنده بود، زنان را بر علی علیه السلام حرام کرد. زیرا او زن پاکیزه ای بود که حیض نمی دید». (2) .
علّامه مجلسی در این باره سخن زیبایی دارد. به آنجا مراجعه کنید.
9- عایشه گفت: «هرگاه فاطمه می آمد، همانند پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله راه می رفت. او هرگز حیض ندید. زیرا از سیب بهشتی آفریده شده بود». (3) .
10- اسماء بنت عمیس گفت: «در یکی از زایمانهای فاطمه حضور داشتم هنگامی که وضع حمل کرد، خونی ندیدم. به پیامبر صلی اللَّه علیه و آله عرض کردم: یا رسول اللَّه! فاطمه زایمان کرد ولی از او خونی ندیدیم؟ فرمود: اسماء! فاطمه حوریه ای است که به شکل انسان آفریده شده است». (4) .
11- علی علیه السلام: «رسول خدا فرمود: فاطمه، حوریه ای است که در صورت انسان آفریده شده است. دختران پیامبران حیض نمی شوند». (5) .
12- امام باقر علیه السلام: «او را فاطمه نامید. پس گفت... تو را از خون حیض گرفتم (پاک کردم).» پس امام باقر علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند که فاطمه را خداوند با میثاق از حیض گرفته است». (6) .مجلسی اول این روایت را قوی خوانده است. (7) .
13- شیخ صدوق از پدرش از سعد، از ابن عیسی، از علی بن الحکم، از ابی جمیله، از امام باقر علیه السلام: «دختران پیامبران خون حیض نمی بینند. حیض عقوبت است...» (8) .
14- امام صادق علیه السلام: «دختران پیامبران حیض نمی شوند». (9) .
15- سیوطی: «از ویژگی های فاطمه علیهاالسلام این بود که حیض نمی شد». (10) .
16- صبان: «او زهرا یعنی طاهره نامیده شد. زیرا هرگز خون حیض و نفاس ندید». (11) .
17- در روایتی از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله «فاطمه بتول نامیده شد. زیرا از عادت ماهانه زنان بریده شده است...». (12) .
18- اسماء بنت عمیس: «قابله ی فاطمه علیهاالسلام بودم. در زایمان از او خونی ندیدم. به رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله عرض کردم: یا رسول اللَّه! من از فاطمه خون حیض و نفاس ندیدم؟! رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: مگر نمی دانی که دخترم طاهره مطهره است نه خون حیض در او دیده می شود و نه خون نفاس». (13) .
19- در عمدهالاخبار آمده: حسن بن علی علیه السلام در نیمه ماه رمضان به دنیا آمد و
مادرش پس از تولد او به حسین علیه السلام آبستن شد. زیرا فاطمه علیهاالسلام خون حیض و نفاس نمی دید. (14) .
20- ابن عباس گفت: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: «دخترم فاطمه، حوریه است زیرا هرگز حیض نشد». (15) .
21- در روایت صحیح از علی بن جعفر از برادرش کاظم علیه السلام آمده: «فاطمه، صدیقه شهیده است. دختران پیامبران، خون حیض نمی بینند». (16) .
22- از انس بن مالک از ام سلیم زن ابوطلحه ی انصاری که گفت: فاطمه علیهاالسلام هرگز خون حیض و نفاس ندید. او از آب بهشت بود. چه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله در اسراء وارد بهشت شد و از میوه بهشت خورد و از آب بهشت نوشید. این را پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نیز روایت کرده است. (17) .
23- از ائمه ی علیهم السلام روایت شده که مادران امامان همانند فاطمه علیهاالسلام خون حیض از آنان برداشته شده است... (18) .
24- پیامبر صلی اللَّه علیه و آله: «فاطمه مانند هیچ یک از شما زنان نیست. او همچون حوریه خون حیض و نفاس نمی بیند». (19) .
تأویل روایات
هنگامی که بعضی با این همه روایات زیاد درباره ی مسأله ای این چنین روبه رو می شوند، حیران می گردند. زیرا نمی توانند آن را رد کنند. چون متواتر و یا قریب به متواتر است. در نتیجه می گویند: باید این روایات را همچون روایات دال بر رجعت تأویل کرد.
می گوییم: جای هیچ گونه تأویلی نیست، نه در این روایات و نه در آن روایات و اگر نتوانستیم آن را بفهمیم باید علم آن را به خداوند برگردانیم. چنانکه خواجویی مازندرانی در موضوع رجعت می گوید:
شایسته نیست که از آن تعجب کنیم. چه از امور مجهول العلل تعجّب نمی شود. مگر نمی بینید که سرور ما امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: این علمی است که جهل آن مردم را فراگرفته است و باید علم آن را به خدا برگرداند؟!
به علاوه بعضی از این امور همچون نایل شدن اولیا به ثواب نصرت و یاری امام زمان علیه السلام، و شادمانی آنان از ظهور دولت و سلطنت او، انتقام از دشمنان و نیل به گوشه ای از ثواب و عقاب در دنیا و از این قبیل مسائل، در اخبار مذکور است... (68. الرسائل الاعتقادیه، ص 115.) .
آری، مجالی برای تأویل این احادیث وجود ندارد. زیرا:
1- هرگاه نص بیانگر یک امر توقیفی باشد، نه میدان جولان عقل است و نه با اصول ثاب عقلی و دینی مخالف بلکه باید آن را پذیرفت.
2- هرگاه نص را نفهمیم و نتوانیم حکمت آن را درک کنیم، حق نداریم آن را رد کنیم یا تأویل نماییم. زیرا زمانی فرامی رسد که قوای فکری و عقلی ما رشد کند و دانش ما زیاد شود. آنگاه حکمت آن را بشناسیم. گاهی اوقات دهها و بلکه صدها سال می گذرد تا بشر یک گام بزرگ در جهت پیشرفت علمی و فکری بردارد تا در پرتو آن بتوانیم راز یا حکمت یا معنای دقیق برخی از نصوص را دریابیم.
ما در قرن بیستم خصوصاً در دو دهه ی اخیر معانی بسیاری از آیات قرآن همچون آیات مربوط به آفرینش را فهمیده ایم و آنچه نفهمیده ایم بیش از آن است.
3- تأویل نص هنگامی درست است که ظاهر آن در بدو امر مخالف حکم عقل یا اصول ثابت و مسلّمات شرعی و غیره باشد. البته به شرط آنکه تأویل قابل قبول، معقول و ممکن باشد.
4- اگر نص وارده به گونه قابل قبول نزد اهل لغت قابل تأویل نباشد و از سوی دیگر مخالف مسلّمات عقلی، و شرعی، و مخالف صریح قرآن باشد، باید آن را رد کرد و به دیوار کوبید. زیرا می دانیم که چنین روایتی از معصوم نیست و امام بدان لب نگشوده است.
بدین ترتیب روشن می شود که استناد به استبعادات و استحسانات در امور غیبی و مسائلی که راهی برای آگاهی از آن نداریم و نیز ناتوانی در تعقل یا فهم بعضی امور که در روایات آمده، موجب نمی شود که نص را رد و یا تأویل کنیم. علّت این امر واضح و آشکار است.
پی نوشت:
1- 49. مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 330؛ بحارالانوار، ج 43، ص 16. مجمع الزوائد، ج 9، ص 202؛ اعلام الوری، ص 148؛ مرأه العقول، ج 5، ص 345؛ الطرائف، ص 111؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 64؛ ضیاءالعالمین، ج 2، ق 3، ص 7.
2- 50. ر. ک: مقتل خوارزمی، ج 1، ص 64؛ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 330؛ بحارالانوار، ج 43، ص 16، به نقل از: امالی طوسی، ج 1، ص 42؛ مستدرک الوسائل.
3- 51. اخبارالرسول، ص 87، به نقل احقاق الحق، ج 10، ص 244؛ ر. ک: عوالم العلوم، ج 11، ص 60.
4- 52. دلائل الامامه، صص 53، 55؛ بحارالانوار، ج 78، ص 112؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 37.
5- 53. دلائل الامامه، ص 52؛ بحارالانوار، ج 78، ص 112؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 37.
6- 54. بحارالانوار، ج 42، ص 13، به نقل از مصباح الانوار و کشف الغمه، ج 2، ص 89؛ علل الشرایع، ص 179؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 55؛ به نقل از این منابع: کافی، ج 1، ص 46، المحتضر، ص 132، 138؛ المختصر، ص 172، 218.
7- . روضهالمتقین، ج 5، ص 349.
8- . علل الشرایع، ج 1، ص 290، بحارالانوار، ج 12، ص 107؛ ج 81، ص 81؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 153؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 38.
9- . الخرائج الجرائح، ج 2، ص 527.
10- . احقاق الحق، ج 10، ص 309. ر. ک: عوالم العلوم، ج 11، ص 63.
11- . ر. ک: اسعاف الراغبین، پاورقی نورالابصار، ص 172؛ این را به محب طبری، و صاحب الفتاوی الظهیریه نیز نسبت داده است.
12- . احقاق الحق، ج 10، ص 25؛ المناقب المرتضویه، ص 78؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 64.
13- . ر. ک: عوالم العلوم، ج 11، صص 66، 153؛ به نقل از: صحیفهالرضا 7 و ذخائرالعقبی، ص 44؛ اتحاف السائل، ص 90، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 417؛ نزهه المجالس، ج 2، ص 183؛ ضیاءالعالمین، ج 2، ق 3، ص 7.
14- . عوالم العلوم، ص 66، به نقل از عمدهالاخبار، ص 349.
15- . ذخائرالعقبی، ص 26 به نقل از نسایی؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 408؛ ر. ک: تاریخ بغداد، ج 12، ص 331.
16- . روضهالمتقین، ج 5، ص 342؛ کافی، ج 1، ص 458.
17- . اعلام الوری، ص 148.
18- . تاج الموالید، ص 20.
19- . من لایحضره الفقیه، کتاب الطهاره، باب غسل الحیض.
منابع:
عاملی جعفرمرتضی -(1944 )-مترجم محمد سپهری -: قم نشر ایام دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی 1378.