0

زندگی با امام

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

 

ظهرشده؟

روزي كه شاه فرار كرد، ما پاريس بوديم. پليس فرانسه خيابان اصلي نوفل لوشاتو را بست. تمام خبرنگاران از سراسر دنيا آمده بودند. شايد 150 دوربين فقط صحبت امام را مستقيم پخش مي‌كردند. مي‌خواستند ببينند امام چه تصميمي دارد. من كنار امام (ره) ايستاده بودم. ايشان چند دقيقه صحبت كردند. سپس پرسيدند: احمد ظهر شده؟ گفتم: بله الآن ظهر است. بي‌درنگ امام فرمودند: والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. امام در چنين لحظه‌اي صحبتشان را رها كردند تا نمازشان را اول وقت بخوانند.

منبع: كتاب نمازعاشقان
 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

عادت به نماز

گاهي كه امام پسر 8 ساله‌ام را مي‌ديدند، به او مي‌گفتند: »« نمازت را خوانده‌اي؟ » من مي‌گفتم: آقا او هنوز به سن تكليف نرسيده است. مي‌گفتند: « بچه‌ها قبل از رسيدن به سن تكليف بايد رو به نماز بايستند تا عادت كنند. » اما بعد از سن تكليف مگر كسي جرأت مي‌كرد بيدار باشد و نمازش را نخواند؟
امام نمي‌توانستند تحمل كنند كه مكلّف نمازش را قضا كند البته براي بچه‌ها پيش نيامده بود. هر وقت كه بچه‌ها را مي‌ديدند، مي‌پرسيدند: «‌نمازت را خوانده‌اي؟ » اگر نخوانده بودند آقا جانماز خودشان را به آن‌ها مي‌دادند و مي‌گفتند: « برو وضويت را بگير و بيا نمازت را بخوان » و بعد از نماز به آن‌ها نصيحت مي‌كردند كه: « ببين اگر همين نماز را سر موقع مي‌خواندي، چه‌قدر بهتر بود، خدا هم خوشش مي‌آمد. »
راوي: فاطمه طباطبايي


منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3   -  صفحه: 70

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

 

عالم پرهيزكار

در سال 1358 وقتي رفراندوم جمهوري اسلامي برگزار شد، يكي – دو روز مطبوعات مشغول چاپ آگهي تبريك شدند. امام فرمودند: به روزنامه‌ها بگوييد از اين كار جلوگيري كنند. ثناگويي مبتذل از آثار طاغوت است كه بايد با كوششي همه جانبه از بين برود. بعد از رحلت ايشان من حضرت امام (ره) را در خواب ديدم. به من فرمودند: كه به دوستان بگوييد كه من از صراط رد شدم اما كار خيلي مشكل است و قصه شوخي نيست.

منبع: ماهنامه عرشيان  

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

عذر مي‌خواهم

امام (ره) آقاي بطحايي را خواسته بود. مسايلي بود درباره‌ي آذربايجان كه مي‌خواست به او بگويد. هنوز امام يك جمله نگفته بود آقاي بطحايي گريه‌اش گرفت.
ريز ريز گريه مي‌كرد. تعجب كردم اولين بارش كه نبود، امام هم كه مطلب خاصي نگفت. آخر طاقت نياوردم بعد از جلسه او سؤال كردم. برايم تعريف كرد امام اول جلسه به من گفت:«عذر مي‌خواهم از اين كه به شما زحمت دادم اين‌جا بياييد».


منبع: بروشور فرهنگ سراي پايداري  

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

عزيزترين فرد

امام (ره) براي خودش هيچ چيز نمي‌خواست. عزيزترين انسان‌ها براي امام (ره) مرحوم حاج‌احمد آقا بود، بارها از امام (ره) شنيده بودم كه مي‌گفتند: «عزيزترين اشخاص در نظر من ايشان (احمد) است». با اين همه در ده سال حكومت و زمامداري و رهبري،‌ يك خانه براي تنها پسرش نخريد. مكرّر ديديم كه عزيزترين كس امام (ره) در باغچه‌اي كه پشت حسينيه‌ي منزل امام (ره) بود، داخل دو الي سه اتاق زندگي مي‌كرد.

منبع: مجله ياران   -  صفحه: 5

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

علي بر دوش امام (ره)

بارها شده بود كه من وارد اتاق مي‌شدم و امام مرا نمي‌ديدند. مي‌ديدم كه امام به زانو روي زمين نشسته‌اند و پسرم علي روي دوششان سوار است، خيلي دلم مي‌خواست از آن صحنه‌ها فيلم يا عكس بگيرم اما مي‌دانستم كه امام نمي‌گذارد. صميميت و صداقت امام با بچه‌ها و مادرم خيلي عجيب بود.
مرحوم حاج سيداحمد خميني


منبع: مجله فكه   -  صفحه: 4

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

عمامه را بردار

هنگامي كه امام در پاريس بودند يك مرتبه عده‌اي از دشمنان ايشان به يكي از روحاني نماها مي‌گويند كه شما معمم هستيد و مي‌توانيد در عمامه خود سلاح قرار دهيد و امام خميني (ره) را ترور كنيد.
وقتي اين شيخ مي‌آيد و به امام اطلاع مي‌دهند كه يك روحاني آمده و مي‌خواهد شما را ببيند. امام در پاسخ مي‌گويد: به او بگوييد عمامه را از سرش بردارد و بعد داخل شود. بدين ترتيب يكي از دسيسه‌هاي منافقين نقش بر آب شد.


منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3   -  صفحه: 154

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

غذاي شام

پرسيد:«مشهدي حسين چي گرفته‌اي؟» برگشتم:«آقا بود، ايستاده بود توي سايه اتاق. كيسه‌اي را كه دستم بود گرفتم بالا، گفتم:«مرغ خريده‌ام براي شام».
آقا ابروانش را درهم كشيد و گفت:«برو پس بده. برگردان، برو». تقصير من نبود، بيت‌هاي ديگر آقايان معمولي خرج مي‌كردند مثل بقيه ولي امام (ره) قبول نداشت.


منبع: بروشور فرهنگ سراي پايداري  

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

غذاي متبرك

پسر من " مهدي " همراه پسر خاله‌اش در علميات شلمچه ( والفجر 10) شركت كردند. در اين عمليات پسرم شهيد و پسر خاله‌اش قطع نخاع شد. او را بلافاصله به بيمارستان بردند. ( پزشكان ) گفتند: فايده‌اي ندارد و قطع نخاع مي‌شود. ادرارش هم بند آمده بود. بعد او را به بيمارستان امام حسين عليه‌السلام تهران و سپس به بيمارستان طالقاني و بيمارستان شهدا و بيمارستان لبافي‌نژاد آوردند. ( در همه جا ) گفتند: فايده‌اي ندارد. من به منزل برگشتم و ديدم مقداري غذاي امام خميني (ره) داخل كاسه مانده است. آن را به قصد تبرك و شفا به بيمارستان بردم و به او دادم و جريان را گفتم و اضافه كردم كه اميدوارم به بركت امام شفا پيدا كني. او هم غذا را خورد. بعد از دو ساعت شفا پيدا كرد. هم مشكل ادرار او حل شد و هم پاهايش به مرور زمان قدرت حركت پيدا كردند و با آن ها راه مي‌رفت.

منبع: كتاب كوثرروح الله  

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

غفلت از خدا

آقاي صانعي (آيت‌الله حاج شيخ حسن صانعي) نقل مي‌كند كه امام وقتي بعد از 14 سال از تبعيد به ايران بازگشت،‌ در يك جلسه خصوصي رو كرد به آقاي صانعي گفت:«يادت هست فلان روز (در بحبوحه قيام پانزده خرداد 1342) به من مي‌گفتي:«قدري آهسته‌تر حركت كنيد، كمي سكوت كنيد، ممكن است شما را دستگير كنند». من به شما گفتم:«نه خير مردم با ما هستند. دولت نمي‌تواند ما را دستگير كند».
يادت هست اين جمله را گفتي و من هم آن جواب را دادم، اين 14 سال تبعيد، كفاره گناه آن حرفي بود كه من زدم. من بايد مي‌گفتم :«ما خدا را داريم». اما من گفتم:«ما مردم را داريم».
نتيجه اين حرف من، بايد اين 14 سال تبعيد باشد. 14 سال تبعيد، نتيجه آن تخلفي بود كه من در غفلت از خدا كردم. اين اوج معرفت امام به خداوند، در عين ارتباط عميق ايشان با مردم بود».


منبع: پايگاه اطلاع رساني بازتاب  

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  9:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

فتح خرمشهر

فتح زماني اعلام شد كه ساعت حدوداً بعد از ظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند و راديو هم در دستشان بود.
چون ما از قبل مي‌دانستيم كه رزمندگان اسلام در حال انجام اين كار هستند و درگيري هم از شب قبل شروع شده و خيلي هم شديد بود، امام در حال قدم زدن بودند كه گوينده‌ي راديو، خبر آزادسازي خرمشهر را اعلام كرد.
با شنيدن صداي گوينده، من به امام نگاه كردم و متوجه شدم كه احساس خوبي به ايشان دست داد. البته در مجموع امام از مسايلي كه خيلي تلخ بود، اوقاتش زياد تلخ نمي‌شد و از مسايلي هم كه شيرين بود، خيلي خوشحال نمي‌شدند.
در مقابل مسايل خرمشهر امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولين جنگ گفتند كه ما بايد تا كنار شطّ‌العرب (‌اروند رود ) برويم تا بتوانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم. امام اصلاً با اين كار موافق نبودند و مي‌گفتند: اگر بناست كه شما جنگ را ادامه بدهيد، بدانيد كه اگر اين جنگ با اين موضعي كه شما داريد، ادامه يابد و شما موفق نشويد، ديگر اين جنگ تمام شدني نيست و ما بايد اين جنگ را تا نقطه‌اي خاص ادامه بدهيم؛ و الآن هم كه قضيه‌ي فتح خرمشهر پيش آمده، بهترين موقع براي پايان جنگ است.


منبع: پايگاه اطلاع رساني www.imam-khomeini.com  

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  12:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

فرزند دختر

زمستان سال 1363 خداوند فرزند دختري به من عطا فرمود. نوزاد را كه براي تشرف به خدمت امام بردم، با تبسّم و نشاط كم سابقه ‌ي اذن دخول دادند و فرمودند: بچه‌ي خودتان است؟ عرض كردم: بله. بچه را بغل كرده و پرسيدند: دختر است يا پسر؟ عرض كردم: دختر است. او را در آغوش گرفته و صورت به صورت او گذاشته و پيشاني او را بوسيدند و در اين حال فرمودند: « دختر خيلي خوب است و در گوش او دعا خواندند.» بعد اسمش را پرسيدند، عرض كردم: مي‌خواهيم حضرتعالي انتخاب بفرماييد. امام بدون تأمل سه بار فرمودند: «فاطمه خيلي خوب است.»

منبع: ماهنامه عرشيان  

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  12:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

فرش‌ هاي جماران

در جماران براي بيروني منزل و انجام كارهاي روزمره امام، در جنب منزل آن حضرت يك جايي را اجاره كرديم. يك ساختمان آجري قديمي بود كه فرش نداشت. من خودم رفتم، پنج، شش تا فرش، از اين فرش‌هاي بته جقه‌اي كه معمولاً در مساجد پهن مي‌‌كنند و از ارزان‌ترين فرش‌هاي ايران است خريدم و آوردم. وقتي فرش‌ها را پهن كردم، حاج احمد آقا گفت امام فرموده‌اند مگر مي‌خواهيد از من رضاشاه درست كنيد؟ احمد آقا گفته بودند، اين‌ها ارزان‌ترين فرش‌هاست و كفاش‌زاده آن‌ها را آورده، اين بود كه راضي شدند و نشستند كه هنوز هم مورد استفاده است، ما همه‌ي اين فرش‌ها را هزار و هفتصد تومان خريده بوديم.
راوي: آقاي مصطفي كفاش‌زاده


منبع: مجله جاودانه ها  

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  12:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

فرقي بين آنها نيست

يك روز پسر يكي از وزرا شهيد شده بود و به امام عرض كردند كه آقا براي شهادت ايشان يك پيام بدهيد اما فرمودند: «به خاطر اينكه وزير است مي‌گوييد پيام بدهم، شما فكر مي‌كنيد تنها پسر ايشان شهيد شده است. تمام اين شهدا فرزندان من هستند و من اگر بخواهم پيام بدهم بايد براي همه آنان پيام بدهم و براي من فرقي بين اينها نيست.»

منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد3   -  صفحه: 316

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  12:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام

فكر كنيد

از تأثيراتي كه امام (ره) روي وضع تحصيل شاگردانشان گذاشتند، اين بود كه معمولاً توصيه مي‌كردند طلبه‌ها فكر كنند و قناعت نكنند به اين كه كتاب را بخوانند يا مطالبي را كه در درس يادداشت كرده‌اند، به طور سطحي مرور كنند.
امام (ره) هميشه مي‌گفتند: « وقتي چيزي را از استاد گرفتيد، بعد از مدتي برويد رويش فكر كنيد. مثلاً هر شب چراغ را خاموش كنيد و به جاي اين كه كتاب بخوانيد، بنشينيد و فكر كنيد تا اين كه مطلب را توي ذهن خودتان كاملاً پخته كنيد و همه‌ي جوانب موضوع را با فكر و تعمق جذب كنيد. » راوي حجة الاسلام رفسنجاني


منبع: كتاب برداشت هايي از سيره امام خميني (ره) جلد 5   -  صفحه: 83

 
 
سه شنبه 28 دی 1389  12:14 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها