0

اسرافیل کیست ؟

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

اسرافیل کیست ؟

اسرافیل  کیست ؟

مقدمه 

اسرافیل، نام فرشته ای از ملائکه مقرب که بیشترین شهرت او به دمیدن در صور به هنگام برپایی قیامت است. نام او را به صورت «اسرافین»، «سرافیل» و «سرافین» هم نوشته اند. برخی هم با قرار دادن نام اسرافیل در کنار جبرئیل و میکائیل، این نام را ترکیبی با ریشه عبرانی، مرکب از اسراف یا سراف به معنی «بنده» و ایل به معنی «خداوند» دانسته اند. طبق روایاتی از پیغمبر اکرم (ص) و امام سجاد (ع)، از نام اسرافیل به «عبدالله» تعبیر شده است و از دیگر نامها و القاب اسرافیل می توان به عبدالرحمان، عبدالخالق و ابوالمناقح اشاره کرد.
از حیث ریشه شخصیت، از اسرافیل به طور مستقیم در قرآن کریم یادی نشده است و سخن از این فرشته، تنها در روایات دیده می شود. یکی از سرچشمه های اساسی در این باره، روایتی نقل شده از زبان عایشه درباره دعای پیامبر (ص) پیش یا پس از نماز است که به دو گونه متفاوت ضبط شده است: در گونه نخست که روایت عکرمه بن عمار با دو واسطه از عایشه است، چنین آمده که پیامبر (ص) در افتتاح نماز شب، همواره دعایی را می خواند که سرآغاز آن عبارت «اللهم رب جبرائیل و میکائیل و اسرافیل...» بوده است. در گونه دوم که روایت جسره از عایشه است، در پاسخ سؤال یک زن یهودی درباره عذاب قبر، چنین آمده است که پیامبر (ص) در سالهای پایانی از عمر خود، پس از انجام هر نماز بر ذکر «رب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل» مداومت داشته، پس از این عبارات از آتش جهنم و عذاب قبر استعاذه می کرد.

اوصاف اسرافیل
 

در روایات، اغلب اسرافیل فرشته ای با چهار بال و گاهی بیشتر، با پیکری بسیار بزرگ وصف شده است که پاهایش در قعر زمین هفتم جای گرفته، و عرش برشانه اش قرار دارد. در کنار این عظمت، در روایات به این نکته اشاره شده که اسرافیل همواره در برابر بزرگی خداوند، خود را بسیار حقیر می داند و از جلال او، خود را با بالی از بالهایش می پوشاند؛ تا آنجا که اسرافیل به عنوان اسوه «حیاء اجلال» مطرح شده است. همچنین در اخبار آمده است که اسرافیل ناچیزی عظمت خود را در مقابل عظمت خداوند، به حق دریافت و اولین کس بود که ذکر «سبحان ربی الاعلی و بحمده» را بر زبان آورد. طبق بعضی از روایات نامشهور، خداوند انسان را در چهره، مانند اسرافیل آفریده است. برخی از پیشینیان هم معتقد بودند که اسرافیل، آوازی بسیار خوشی دارد. اوزاعی، عالم نامدار شام، شنیده بود که زیبایی آواز تسبیح اسرافیل، اهل آسمان را از عبادت بازداشته و به گوش سپردن به تسبیح او واداشته است. همچنین در روایات، او را مؤذن اهل آسمان نامیده اند.


واژه شناسی

اِسْرافیل فرشته مأمور دمیدن صور (شیپور) در زمان پایان یافتن دنیا و برپایی قیامت است. بر اساس روایات، این فرشته یکی از ملائکه مقرب خداوند است که دمیدن در صور، ابلاغ پیام الهی به فرشتگان دیگر و دریافت نامه اعمال روزانه انسان از ملائکه موکل اعمال، از وظایف اوست. او مأموریت‌هایی همانند بیدار کردن اصحاب کهف از خواب چندین ساله، یاری کردن پیامبر در جنگ بدر و همراهی پیامبر در معراج را نیز انجام داده است.
بیشتر لغت‌دانان اسرافیل را واژه‌اى غیرعربى دانسته‌اند؛[۱] برخى آن را برگرفته از سریانى و مركب از اسرا (بنده) و ایل (خدا) مى‌دانند.[۲] نام‌هاى دیگر اسرافیل (عبدالله[۳]، عبیداللّه [۴]، عبدالرحمن[۵]) نیز با این معنا انطباق دارند. در روایاتى به نقل از پیامبر صلى الله علیه و آله، امام سجاد علیه‌السلام، صحابه و تابعان گفته شده است: هر اسم مركبى كه بخش دوم آن واژه ایل باشد (مانند جبرئیل، میكائیل و عزرائیل) به نحوى بندگى خدا را مى‌رساند.[۶]

برخى دیگر احتمال داده‌اند مأخذ این واژه، لغت عبرىِ «سرافیم» باشد[۷] كه بر اساس تورات، نام جمعى از فرشتگان است كه بر بالاى كرسى خداوند ایستاده و داراى 6 بال هستند كه با دو بال روى خود را و با دو بال دیگر پاهاى خود را پوشانیده‌اند و با دو بال دیگر پرواز مى‌كنند و هنگام آواز جمله «قدّوس قدّوس، پروردگارِ لشكرهاست، تمامى زمین از جلال او مملو است» را بر زبان مى‌آورند.[۸]

اما اندكى توجه روشن مى‌سازد كه لغت سرافیم در زبان عبرى به رغم برخى شباهت‌هاى لفظى و وصفى، تفاوت‌هاى آشكارى با واژه اسرافیل در فرهنگ اسلامى دارد:

سرافیم جمع و در تورات به معناى گروهى از فرشتگان مقرب است و اسرافیل مفرد و در فرهنگ اسلامى نام فرشته‌اى مقرب.
در فرهنگ اسلامى مسئولیت اسرافیل، ابلاغ پیام الهى به دیگر فرشتگان[۹] و دمیدن در صور معرفى شده است؛ ولى در تورات نه تنها فرشتگان تسبیح‌گوى سرافیم چنین مسئولیت‌هایى ندارند بلكه از هیچ فرشته‌اى حتى با لفظى دیگر براى چنین مسئولیتى نامى به میان نیامده است.

اسرافیل در قرآن
واژه اسرافیل در قرآن كریم نیامده است؛ اما مفسران در ذیل آیات بسیارى از این فرشته سخن گفته‌اند:

نفخ صور و دمیدن در ناقور. (سوره نمل/27،87؛ سوره زمر/39،68؛ سوره انعام/6، 73؛ سوره كهف/18، 99[۱۰]؛ سوره مدثر/ 74، 8)
دعوت و ندا. (سوره روم/30، 25 و 27؛ سوره ق/50،41‌ـ‌42) طبق نظر مفسران مقصود از دعوت و ندا دمیدن اسرافیل در صور است.[۱۱]
برانگیخته شدن در قیامت.[۱۲] (سوره نازعات/ 79، 6‌ـ‌7؛ سوره انعام/6، 94)
در ذیل آیات «دَنَا فَتَدَلَّى... وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى» (سوره نجم/53، 8‌ـ‌13)، «وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ» (سوره تكویر/81‌، 23)، مفسران روایاتى را ذكر كرده‌اند كه در آن‌ها اسرافیل داراى عظمتى بیشتر از جبرئیل وصف شده است.[۱۳]
افزون بر این در ذیل برخى از آیات نیز به مناسبت خاصى از اسرافیل سخن به میان آمده است؛ مانند پیوستن ذریه مؤمنان به ایشان[۱۴] در قیامت، (سوره طور/52،21) شادكامى بهشتیان[۱۵] (سوره روم/30، 15) و فرستادن فرشته پیامبر براى فرشتگان بر فرض زندگى آن‌ها در زمین.[۱۶] (سوره اسراء/17،95)

جایگاه إسرافیل
بر اساس روایات، اسرافیل ولىّ لوح محفوظ[۱۷] و واسطه امین بین خداوند و سه فرشته برگزیده دیگر معرفى شده است[۱۸] و بر این نكته تصریح شده كه وحى خدا بر جبرئیل توسط او ابلاغ مى‌گردد.[۱۹]

بر اساس این روایات فرمان‌ها و وحى الهى در لوح محفوظ ظاهر مى‌شود و اسرافیل آن را به دیگر فرشتگان ابلاغ مى‌كند. علامه مجلسى در ذیل روایات پیشگفته، از برخى نقل مى‌كند كه وى بر اساس روایتى، همه فرشتگان لوح را تحت امر و پیرو اسرافیل دانسته‌ است.[۲۰]

در روایتى دیگر علم جبرئیل از میكائیل، و علم میكائیل برگرفته از اسرافیل و دانش اسرافیل از لوح محفوظ معرفى شده است[۲۱] و در سلسله سند روایات قدسى نیز پیامبر سخن خداوند را از جبرئیل و او از میكائیل و میكائیل از اسرافیل و او از لوح و لوح از قلم و در نهایت آن را از خداوند نقل مى‌كند؛[۲۲] همچنین در روایات از نگاشته شدن قرآن[۲۳] و نامى از اسماى الهى[۲۴] و 4 حرف از حروف گشایش امور بر پیشانى اسرافیل[۲۵] گزارش‌هایى ارائه شده و در دعا،[۲۶] تعقیقات[۲۷] و حرزهاى بسیارى[۲۸] از او نام برده شده است.

در بسیارى از روایات نیز براى اسرافیل جایگاهى والاتر از سایر فرشتگان برگزیده تصویر شده و با تعابیرى مانند نزدیك‌ترین فرشته به خداوند،[۲۹] نزدیك‌ترین مخلوق‌ها به خداوند،[۳۰] دربان پروردگار[۳۱] و اولین فرشته‌اى كه پس از حجاب‌هاست[۳۲] و سید ملائكه[۳۳] از او یاد شده است.

این گونه روایات با نظر به نقش هر یك از فرشتگان برگزیده قابل تبیین است زیرا بدون احیا كه بر عهده اسرافیل است زمینه‌اى براى ایفاى نقش تعلیم و روزى دادن و اماته كه به ترتیب بر عهده جبرئیل و میكائیل و عزرائیل است[۳۴] نمى‌ماند.

بر اساس ظاهرِ گونه‌هایى از روایات، اسرافیل با جبرئیل و میكائیل همسان و این سه از گرامى‌ترین آفریده‌ها نزد خداوند،[۳۵] آفریده شده از گوهرى واحد،[۳۶] از رؤساى فرشتگان[۳۷] و هر سه از كروبیان فرشتگان مقرب هستند.[۳۸]

شایان ذكر است كه فضیلت‌هاى مشترك یاد شده در پاره‌اى از این ‌روایات و به دنبال آن فرشتگان برخوردار از آن‌ها مى‌توانند داراى مراتب باشند بنابراین بین این روایات و روایاتى كه مفاد آن‌ها برترى اسرافیل بر سایر فرشتگان برگزیده است، تنافى نیست. در برخى روایات نام اسرافیل پس از جبرئیل و میكائیل ذكر شده[۳۹] یا مقام و جایگاه آن دو برتر دانسته شده است.[۴۰]

ویژگى اسرافیل
فرشتگان داراى بال‌هاى دوگانه، سه‌گانه و چهارگانه‌اند: « أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ» (سوره فاطر/35، 1) در برخى از روایات اسرافیل داراى 4 بال معرفى شده است.[۴۱]

برابر روایات اسرافیل فرشته‌اى بسیار بزرگ، باشكوه و داراى قدرت فراوان است. ابن‌عباس در روایتى مبسوط مى‌گوید: اسرافیل داراى قدرت 7 زمین، كوه‌ها، بادها، درندگان و سراپاى وجود او برخوردار از شعور، قدرت بیان و زبان است كه خداوند را به هزار هزار لغت تسبیح مى‌گوید... و اسرافیل در هر شبانه روز سه بار به جهنم نگریسته، مى‌گرید... میكائیل 500 سال پس از اسرافیل و جبرئیل 500‌ سال پس از میكائیل آفریده شده است.[۴۲]

ذوالقرنین او را همانند مردى جوان، سفید چهره، زیبا صورت و داراى لباسى سپید معرفى كرده است.[۴۳] او در هنگام نزول بر حضرت ابراهیم و حضرت لوط با هیبتى نیكو و لباس و عمامه‌اى سفید نمایان شده است.[۴۴] چشمانش همانند دو كوكب درّى (ستاره درخشان) دانسته شده است.[۴۵] این ‌گونه اوصاف برگرفته از نحوه تمثل اسرافیل در برابر وصف كنندگان یا حاكى از عظمت و مرتبه وجودى اوست كه به ‌صورت تشبیه معقول به محسوس بیان شده است.

مسئولیت و مأموریت اسرافیل
بخشى از آیات، مربوط به مسئولیت‌هاى فرشتگان در نظام آفرینش است: «جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا» (سوره فاطر/35، 1) كه مصداق آن 4 فرشته برگزیده معرفى شده‌اند[۴۶] و در ذیل آیه «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا» (سوره نازعات/79، 5) برابر روایات، جبرئیل موكَل وحى الهى، بادها و لشكرها، میكائیل موكَل باران و نباتِ زمین، اسرافیل مأمور رساندن فرمان الهى به ایشان و عزرائیل مأمور گرفتن جان‌ها معرفى شده ‌است.[۴۷]

در آیات بعد تنها به نفخ در صور اشاره شده ‌است:[۴۸] «وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ...» (سوره زمر/39، 68) دمیدن در صور مهم‌ترین مسئولیت اسرافیل است. بیشتر مفسران شیعى و برخى از مفسران اهل ‌سنت بر اساس روایات تفسیرى[۴۹] دمیدن در صور را دو بار دانسته‌اند كه در پى نفخه نخست، همگان مى‌میرند و در پى نفخه دوم براى حضور در قیامت زنده مى‌شوند؛[۵۰] اما برخى به استناد تعابیر قرآنى «فَزَع، صَعق و احیاء» و برابر پاره‌اى از روایات آن را سه بار و برخى 4 بار (فزع، صعق، احیاء و جمع) دانسته‌اند.[۵۱] (‌=>‌نفخ‌ صور)

اسرافیل یكى از 8 حامل عرش الهى در قیامت دانسته شده است:[۵۲] « وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ»(سوره حاقه/69، 17) بر اساس بسیارى از روایات، وى از حاملان عرش الهى است.[۵۳]

در روایتى پس از اشاره به عبادت به دور از خستگى فرشتگان حامل عرش، نام اسرافیل و مسئولیت وى در نفخ صور ذكر شده است.[۵۴] شارحان، این سخن را ذكر خاص پس از عام و دلیل آن را فضیلت و اهمیت این مسئولیت وى دانسته‌اند.[۵۵]

برابر روایات در مورد آیه «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ» (سوره بقره/2، 34) اسرافیل اولین كسى بود كه براى خدا و بر حضرت آدم سجده كرد.[۵۶] بر اساس روایتى از امام صادق علیه‌السلام در ذیل آیه «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ × ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ» (سوره فجر/89‌، 27‌ـ‌28) در هنگام مرگ مؤمن، پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل ‌بیت علیهم‌السلام و فرشتگان برگزیده، از جمله اسرافیل حضور یافته و بر اساس درخواست امیرمؤمنان علیه‌السلام همگى به فرشته مرگ توصیه مى‌كنند كه با او به مدارا رفتار شود.[۵۷]

مورد دیگر درباره مژده ‌دادن به حضرت ‌ابراهیم است: «وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُـشْرَى» (سوره هود/11، 69) بر اساس روایات، فرشتگانى كه براى بشارت فرزند نزد ابراهیم فرستاده شده‌اند سه،[۵۸] 4،[۵۹] 9 یا 11[۶۰] تن بوده‌اند كه در همه موارد اسرافیل یكى از آنان گزارش شده است. این فرشتگان به دلیل آیات بعد مأمور عذاب قوم لوط نیز بوده‌اند.

در تفسیر آیه معراج پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ» (سوره اسراء/17، 1) از همراهى اسرافیل و دو فرشته برگزیده دیگر، جبرئیل و میكائیل با پیامبر سخن گفته شده است؛[۶۱] همچنین در ذیل آیه «قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلآئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ» (سوره اسراء/17، 95) بر اساس روایتى اسرافیل بر پیامبر ‌اكرم صلى الله علیه و آله نازل و از سوى خداوند او را بین پیامبرىِ همراه با سلطنت و شوكت ظاهرى و پیامبرىِ همراه با عبودیت، مخیر ساخت و پیامبر به اشارت جبرئیل بندگى را برگزید. در این روایت جبرئیل بر رفعت درجه اسرافیل تأكید كرده است.[۶۲]

برخى از مفسران در ذیل آیه «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ» (سوره نبا/78، 38) كه حضور فرشتگان را در قیامت گزارش مى‌كند از حضور ویژه اسرافیل سخن گفته‌اند.[۶۳] بر اساس روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله در ذیل آیه «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» (سوره طور/52، 21) اسرافیل با سه حلّه از نور براى پوشش به نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام آمده، او را براى حضور در محشر فرامى‌خواند.[۶۴]

در ذیل آیه «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ» (سوره روم/30، 15) یكى از عوامل شادكامى بهشتیان، خواندن اسرافیل با آوازى بسیار خوش معرفى شده است. زیبایى و جذابیت آواز اسرافیل از همه الحان، برتر است[۶۵] و به هنگام آواز اسرافیل، درختان و حوریان و پرندگان بهشتى نیز با وى همنوا شده او را همراهى مى‌كنند[۶۶] و به نقل كشف‌الاسرار وى براى بهشتیان، قرآن مى‌خواند.[۶۷] شاید بتوان گفت زیبایى و جذابیت آواز اسرافیل و همنوا شدن درختان و حوریان و پرندگان بهشتى با وى از آن روست كه آواز او، آواز احیا و زندگى‌آفرین است.

افزون بر موارد پیشگفته، برابر روایات، اسرافیل داراى مأموریت‌هاى دیگرى است؛ مانند: مؤذن اهل آسمان،[۶۸] احیاى اصحاب كهف،[۶۹] احیاى جرجیس پس از سوزانده شدن جسد وى بدست پادشاه زمان.[۷۰]

فرجام اسرافیل
مفسران برابر روایات، اسرافیل و سه فرشته برگزیده دیگر (جبرئیل، میكائیل و عزرائیل) را مصداق مستثنا در آیه «وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ» (سوره زمر/39، 68 و نیز سوره نمل/27،87) به هنگام نفخ صور و از مرگ بر كنار دانسته‌اند؛[۷۱] اما در نهایت اسرافیل نیز همچون فرشتگان برگزیده دیگر طعم مرگ را خواهد چشید؛ طبق برخى روایات پس از دمیدن نخست و مرگ همگان، خداوند یا عزرائیل ابتدا جان جبرئیل سپس میكائیل و در پایان اسرافیل و[۷۲] برابر روایتى ابتدا جان اسرافیل سپس دو فرشته دیگر را مى‌گیرد و خود عزرائیل نیز قبض روح مى‌شود.[۷۳]

برابر روایت دیگر به نقل از امام على ‌بن ‌الحسین علیهماالسلام همه اهل آسمان بر اثر نفخه ‌نخست مى‌میرند و اسرافیل آخرین كسى است كه قبض روح مى‌شود.[۷۴] نكته اخیر در روایت و نیز برخى منابع ذكر شده است.[۷۵] به نظر برخى مرگ مجردات مانند ملائكه به معناى محو نسبتِ وجود آن‌ها به ماهیاتشان است.[۷۶]

در روایتى اسرافیل به ‌عنوان اولین كسى كه زنده مى‌شود[۷۷] معرفى‌ شده و در روز قیامت نیز پس از لوح و قلم اولین فرشته‌اى است كه در مورد ابلاغ فرمان خدا از او پرسش مى‌شود.[۷۸] با توجه به مسئولیت مهم اسرافیل در احیا شاید سر این كه او آخرین فردى است كه قبض روح مى‌شود و اولین كسى است كه زنده مى‌شود، این باشد كه وى مجراى افاضه حیات از ناحیه خداوند به سایر موجودات است.

نفخه اول

چون اسرافیل به صور اندر دَمَد، آن دمیدن مرگ، هر که اندر آسمان ها و زمین ها که جانور باشد، همه بمیرند، مگر آن که خدای خواهد یعنی اهل بهشت، از حوران و مرکبان و مرغان بهشت؛ زیرا که خدای عزوجل ایشان را از بهر بقا آفریده است. و دیگر از اهل دوزخ از ماران و کژدُمان و... که خدای عزوجل ایشان را از بهر بقا آفریده است نه از بهر مرگ.

و آنْ چنان باشد که چون اسرافیل به صور اندر بدمد گوید: «ای جان های عاریتی! از تن ها بیرون آیید». هم اندر ساعت هر چه اندر هفت آسمان و زمینْ خَلق است همه بیوفتند و همه جان هاشان بر آید. و هم در آن ساعت، خواب را بر اهل بهشت برافکند تا رضوان [و نگهبان بهشت] و فرشتگان جنّت و مرغان و کنیزکان و غلامان را همه خواب ببرد؛ و خواب بر اهل دوزخ برافکند تا مالک دوزخ و پاسبانان جحیم و ماران و کژدُمان را همه خواب ببرد تا چنان شوند چون مردگان؛ تا از عرش تا به زمین، هیچ جانداری زنده نماند جز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل ملک الموت.

آن گاه خدای تعالی گوید: یا ملک الموت! که زنده مانده است؟ گوید: یا رب! تو خود داناتری که اندر عالم کسی نمانده است جز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و من مانده ام، بنده ضعیف و تو! ای بار خدای! زنده ای که مرگ را بر تو گذر نباشد.

جبرئیل و میکائیل

پس او را گوید که جان جبرئیل بستان. جبرئیل گوید: یا رب! ملک الموت به طلب جان من آمده است و تو مرا طاعت ها و عبادت ها فرموده ای، مرا چه فرمایی تا چه کنم؟ خدای عز وجل گوید: من مرگ را بر تو قضا کرده ام، عبادت ها را رها کن و جان باز ده. و آن گاه ملک الموت، جان جبرئیل را بستاند.

آنگه خدای عزوجل گوید: یا ملک الموت! که ماند زنده؟ گوید: یا رب! تو داناتری که جز من و میکائیل و اسرافیل از مخلوقاتْ کسی زنده نمانده است! خدای گوید: برو جان میکائیل را بستان!

چون ملک الموت سوی میکائیل شود، میکائیل گوید: یا رب! تو مرا بیافریدی و این کیل [و میزان] را به دست من نهادی، هرگز من از آن روز باز این کیل را از دست ننهاده ام ـ و به دست میکائیل کیلی است که هرگز قطره ای باران نبارد و نبات از زمین بر نیاید و میوه از درختان بیرون نیاید و... الا که همه به پیمانه ای میکائیل پیموده است و شمرده است و سنجیده است به سنگِ او. زیرا که او بر روزی بندگان موکّل است ـ آنگاه میکائیل گوید: یا رب! من این پیمانه را چه کنم؟ خدای گوید: یا میکائیل! پیمانه به من سپار و جان بده که من مرگ را بر تو قضا کرده ام. آنگاه ملک الموت جان میکائیل بستاند.

اسرافیل

آن گاه خدای عزوجل گوید: یا ملک الموت! که ماند از خلق من زنده؟ ملک الموت گوید: یا رب! تو همی دانی که اندر عالم جز اسرافیل و جز من بنده ضعیف هیچ کس نمانده است زنده! پس خدای گوید: برو جان اسرافیل بستان.

چون ملک الموت سوی اسرافیل آید، اسرافیل گوید: یا رب! آن گاه که تو مرا بیافریدی، این صور را به دست من اندر نهادی، از آن روز باز، من به طَرفَة العینی به تو عاصی نشده ام، و این صور از دهان برنداشته ام و دو چشم از زیر عرش تو نگردانیده ام از بهر امر تو؛ اکنون ملک الموت از من جان همی خواهد! من این صور را چه کنم؟ خدا می گوید: صور را به من بسپار و جان بده که من مرگ را بر تو قضا کرده ام. آن گاه ملک الموت جان اسرافیل را بستاند.

عزرائیل

آن گاه فرمان آید که: یا ملک الموت! از خلق من که ماند؟ ملک الموت گوید: یا رب! تو داناتری که از عرش تا ثری جز من بنده ضعیف کسی دیگر نمانده است. آن گاه خدای عز وجل جان ملک الموت بستاند.

اندر خبر چنان است که ملک الموت یکی بانگی بکند و یکی بخروشد که اگر خلق هفت آسمان و هفت زمین زنده باشندی از آن بانگ او همه بمیرندی. ملک الموت گوید: یا رب! اگر من بدانستمی که اندر جان کندن، هزار یکی از این تلخی باشد هرگز من جان هیچ مؤمنی نستِدَمی.

حیات دوباره

آن گاه خدای عز وجل ابر برآرد از زیر عرش تا چهل سال باران بارانَد. باز پسِ چهل سال، جبرئیل را و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل را زنده کند، و رضوان از خواب بیدار کند. پس آن گاه چهارتن را به سوی گور محمد صلی الله علیه و آله فرستد.

جبرئیل با بُراق، و میکائیل بیاید با تاج و اسرافیل بیاید با قضیب و رضوان بیاید با حُلّه های بهشت. آن گاه بنگرند. نوری ببینند که از زمین همی برآید تا به عرش اندر همی شود. جبرئیل چو مر آن نور را ببیند بگرید. میکائیل گوید که چرا همی گریی یا جبرئیل؟ که خدای عزّ وجلّ تو را مگریاناد! جبرئیل گوید: چرا نگریم یا میکائیل! که اینک این گور محمد صلی الله علیه و آله است. هم اکنون از گور برخیزد. نخستین چیزی، مرا از امت پرسد و من ندانم که حال امت او چیست؟

آن گاه جبرئیل مر اسرافیل را گوید که: بخوانش. اسرافیل او را بخواند. گوید: حبیبی محمد! دیگر باره گوید: حبیبی محمد! سه دیگر باره گوید: ای حبیب ربّ العالمین! ای ابوالقاسم! برخیز به اذن پروردگار.

آن گاه زمین بشکافد و پیغامبر گوید: چه روزی است این یا جبرئیل! گوید: یا محمد! این روز قیامت است، روز قارعه و درهم کوبنده، روز رستاخیز که حقایق امور در آن به ظهور رسد، روز بیم بزرگ، روز زلزله عظیم و روز حسرت و پشیمانی و... . پس آنگاه گوید: از امت من چه خبرداری یا جبرئیل؟ جبرئیل گوید: ایشان هنوز در گورند و این زمین بر هیچ آدمی جز تو نشکافته است هنوز.

* * *

آن گاه پیغامبر صلی الله علیه و آله بر بُراق نشیند، جبرئیل عنان گیرد و میکائیل رکاب گیرد و اسرافیل بازو گیرد و رضوان، جامه راست کند تا به طرفة العین به جای مناجات شود پیش عرش خدای. و خدای عزوجل محمد صلی الله علیه و آله را به خود نزدیک کند و محمد صلی الله علیه و آله خدای را حمد و ثنا گوید.

آن گاه خدایْ اسرافیل را بفرماید که صور برادرم و اندر آن بدم تا خلق همه زنده گردند. آن گاه اسرافیل جان های همه خلق را بگیرد و به صور اندر نهد. پس آن گاه بدمد. چنان که خدای گفت: «آن گاه بار دیگر در آن دمیده شود و ایشان به ناگاه نگران برخیزند» (زمر، 68) پس اسرافیل، دمیدن دیگر بدمد، گوید: ای استخوان های پوسیده! ای برگ های گسسته و ای موی های پراکنده شده و چشم های ترکیده! برخیزید از قعر دریاها و میانه بیابان ها و سرکوه ها، سوی خدای عزّ وجلّ ناگهان. زودتر از طرفة العین از گورها برخیزند و همگی نگَرند تا مر ایشان را چه فرمایند.

در محضر حق

و زمین روشن گردد به نور خدای و داد خدای. و روشن گردد به نور معرفت عارفان، زیرا که معرفت نور خدایْ است، هر کسی را به مقدار معرفتْ نور باشد. و [در آن حال] هر کسی را نامه ها به دست دهند. بعضی را به دست راست و بعضی را به دست چپ. و پیغامبران را و فرشتگان را آن جا حاضر کنند و میان امّتان و پیغامبران حکم کرده شود به عدل و مورد ظلم واقع نشوند و بر ایشان ستم نباشد. از نیکیِ کسی کم نکنند و

بر بدی کسی نیفزایند و هر تنی که باشد، نیک یا بد، پاداش کارهای او به تمامی بدو رسانیده شود، به نیکی، نیکی و به بدی، بدی. و خدایْ داناست به هر چه ایشان کرده باشند از نیکی و بدی.

کافران در دوزخ

آن گاه کافران را گروه گروه از پسِ یکدیگر به دوزخ رانند به روی ها کشان کرده، تا آن گاه که به دوزخ رسند، درهای دوزخ مر ایشان را بگشایند و پیش از آن گشاده نباشد. آن گاه فرشتگان دوزخ ایشان را گویند: ای شما که کافرانید! چه گویید که سوی شما از شما آدمیانْ رسولان نیامدند که اندر دنیا بودید؟ و آیت های خدا را به امر و نهی بر شما نخواندند؟ و شما را از عذاب این روز نترسانیدند؟

کافران گویند: آمدند و پیغام رسانیدند، ولکن پیش از آن خودْ فرمان خدایْ به عذاب واجب گشته بود بر کافران. آن گاه فرشتگانِ دوزخ ایشان را گویند: بدین درهای دوزخ اندر شوید، جاودانه اندر آن باشند، بی مرگ و بی راحت و دوزخ بد جایی است مر متکبران را، آن کس ها که از ایمان تکبر کردند و نگرویدند. (زمر 72 و 71)

پرهیزگاران در جنت

و مر مطیعان را سوی بهشت برند و بر مرکبان ه گروه گروه از پس یکدیگر تا آن گاه که به در بهشت برسند، درهای بهشت را گشاده یابند و خازِنان بهشت بر در بهشت ایشان را پیش آیند و ایشان را گویند: سلام و سعادت و نیک بختی و ایمنی بر شما از خدای عز وجل، پیروز آمدید و خوش جایی یافتید بهشت را، [شما اندر دنیا پاکان بودید به طاعت خدای] آن گاه ایشان را گویند: اکنون به بهشت اندر شوید، جاودانه و بی مرگ و بی زوال. (زمر، 73)

[مؤمنان] اندر بهشت گویند: شکر مر خدای را که آن وعده که ما را کرده بود، آن را راست کرد و ما را اندر این بهشت فرود آورد، هر جا که خواهیم آنجا فرود آییم اندر بهشت؛ نیک ثواب یافتند اندر بهشت، آن کس ها که نیکوکاری کردند اندر دنیا. (زمر، 74)

[در آن حال] ببینی فرشتگان را گرد بر گرد عرشْ صف زده و مر خدای را تسبیح و تحمید همی کنند به امر خدای عز وجل، و میان پیغامبران و قوم های ایشان حکم کرده شود به داد و راستی، پس چون فارغ شوند ایشان را گویند: بگویید شکر مر خدای همه خلق را که میان ما و میان دشمنان ما از یکدیگر جدا کرد و ما را از ایشان برهانید و از عذاب برهانید.

 

اشارات در متن‌های اسلامی
در قرآن از اسرافیل نام برده نشده‌است و تنها در روایات، سخن از این فرشته به میان آمده‌است. در قرآن از دمیدن شیپور (به عربی: نفخ صور)، سخن به میان آمده ولی به نام دمنده در آن اشاره‌ای نشده‌است، اما روایات تفسیری، نامِ دمندهٔ شیپور را که در هنگام برپایی قیامت صورت می‌پذیرد اسرافیل ذکر کرده‌اند. قرآن (زمر / ۶۸) می‌نویسد: «در شیپور دمیده می‌شود، و بر اثر آن، جز آنکه خدای بقای او را خواسته‌است، هر که در آسمانها و زمین است یکسر مدهوش مرگ می‌شوند، سپس بار دیگر شیپور دمیده می‌شود و ناگهان مردمان (از خواب مرگ) برخاسته و در صحنه محشر نظاره گر (سرنوشت خود) می‌گردند.»

در قرآن در ده جا نفخ صور آمده و در سیزده جا صَیحه به‌کار رفته‌است؛ و اما آن صوری که با آن می‌رمانند، فقط در همین دو آیه است: آیه فزع و آیه صعق که در سوره نمل و زمر است؛ و در جاهای دیگر نفخ در صور برای احیاء و زنده کردن است.

نفخ صور یا دمیدن در شیپور دو بار صورت می‌پذیرد یکی در پایان جهان دنیا و دیگری در آغاز قیامت توسط فرشته خداوند اسرافیل انجام می‌پذیرد. در قرآن ازان تعابیر دیگری است.

نفخ صور یا صیحه یا صاخه بمعنای شیپور خاموشی و بیداری
نقر در ناقور یا قارعه یا زجره به معنای طبل خاموشی و بیداری
بموجب روایات فاصله دو صور یا برزخ جهان ۴۰ سال است.

پیشوای چهارم شیعیان در سومین دعای خود از دعاهای «صحیفه کامله سجادیه» گفته‌است: «و ای پروردگار! درود و تحیات خود را بفرست بر اسرافیل که دارای صور است، و چشم گشوده آماده است و در انتظار اذن و فرود آمدن فرمان تو است؛ تا بدینوسیله افتادگان گِرو قبرها را آگاه کند و بیدار و زنده گرداند.»

در «تفسیر علی بن ابراهیم» در ذیل آیه «و در صور دمیده می‌شود پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است بی جان افتد.» (زمر/۶۸)»، از پیشوای چهارم شیعیان روایت شده که می‌گوید «و از برای شیپور یک سر و دو طرف است، و میان طرف هر سری از آن دو طرف به اندازه بزرگی آسمان‌ها و زمین است.»

اسرافیل در شاهنامه فردوسی
در شاهنامه فردوسی، در داستان پادشاهی اسکندر، اسکندر پس از رسیدن به روشنایی بر فراز ‌کوهی می‌رود، و از بلندی اسرافیل را می‌بیند که صوری به دست و منتظر فرمان خداوند برای نواختن در صور است. پس از اینکه اسرافیل او را می‌بیند با او از دور گفتگو می‌کند :

سکندر چو بشنید شد سوی کوه        به دیدار بر تیغ شد بی‌گروه
سرافیل را دید صوری به دست        برافراخته سر ز جای نشست
پر از باد لب دیدگان پر زنم        که فرمان یزدان کی آید که دم
چو بر کوه روی سکندر بدید        چو رعد خروشان فغان برکشید
که ای بندهٔ آز چندین مکوش        که روزی به گوش آیدت یک خروش
که چندین مرنج از پی تاج و تخت        به رفتن بیارای و بربند رخت
چنین داد پاسخ بدو شهریار        که بهر من این آمد از روزگار
که جز جنبش و گردش اندر جهان        نبینم همی آشکار و نهان
ازان کوه با ناله آمد فرود        همی داد نیکی دهش را درود
بران راه تاریک بنهاد روی        به پیش اندرون مردم راه‌جوی
چو آمد به تاریکی اندر سپاه        خروشی برآمد ز کوه سیاه
که هرکس که بردارد از کوه سنگ        پشیمان شود ز آنک دارد به چنگ
وگر برندارد پشیمان شود        به هر درد دل سوی درمان شود
سپه سوی آواز بنهاد گوش        پراندیشه شد هرکسی زان خروش
که بردارد آن سنگ اگر بگذرد        پی رنج ناآمده نشمرد
یکی گفت کین رنج هست از گناه        پشیمانی و سنگ بردن به راه
جستارهای وابسته

 

 

پانویس
1- تاج‌العروس، ج‌ 23، ص‌ 431، «سرف»؛ المعرب، ج‌ 1، ص‌ 97؛ ریاض‌السالكین، ج‌ 1، ص‌ 85‌.
2- لغت‌نامه، ج‌ 2، ص ‌1925، «اسرافیل».
3- بحارالانوار، ج‌ 15، ص‌ 352.
4- همان، ج‌ 56، ص‌ 250.
5- الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 225.
6- همان؛ ریاض‌السالكین، ج‌ 1، ص‌ 85‌.
7- الملائكه، ص 45؛ المعرب، ص 97ـ98؛ دائرة‌المعارف الاسلامیه، ج‌ 2، ص‌ 113.
8- كتاب مقدس، اشعیاء نبى، 6: 2‌ـ‌7.
9- التوحید، ص‌ 264؛ مجمع‌البیان، ج ‌10، ص‌ 652.
10- روض‌الجنان، ج‌ 12، ص‌ 363.
11- مجمع البیان‌، ج‌ 8‌، ص‌ 47‌؛ ج‌ 9‌، ص‌ 226‌؛ التفسیر‌الكبیر، ج‌ 28، ص‌ 188؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 14، ص‌ 15.
12- مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 653‌؛ روض‌الجنان، ج‌ 7، ص‌ 380.
13- البرهان، ج‌ 5، ص‌ 199‌ـ‌200؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 9، ص‌ 157.
14- تفسیر فرات الكوفى، ص‌ 445.
15- كشف‌الاسرار، ج‌ 7، ص‌ 440.
16- تفسیر قمى، ج‌ 2، ص‌ 27.
17- عالم الملائكه، ص‌ 63؛ البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 59.
18- الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 230؛ بحارالانوار، ج‌ 56، ص‌ 260.
19- بحارالانوار، ج ‌54، ص‌ 366، 368؛ التوحید، ص‌ 264.
20- بحارالانوار، ج‌ 54، ص‌ 319؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 2، ص‌ 162.
21- الاختصاص، ص‌ 45.
22- همان،؛ بحارالانوار، ج‌ 39، ص‌ 246؛ وسائل‌الشیعه، ج‌ 8‌، ص‌ 42، 86؛ ج‌ 27، ص‌ 187.
23- الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 123.
24- بحارالانوار، ج‌ 56، ص‌ 253.
25- الخصال، ج‌ 2، ص‌ 510؛ اعلام القرآن، ص‌ 89.
26- بحارالانوار، ج‌ 87، ص‌ 213؛ ج‌ 86، ص‌ 316؛ ج‌ 90، ص‌ 261‌ـ‌262.
27- همان، ج‌ 56، ص‌ 93، 253؛ ج ‌83، ص‌ 75، 88.
28- همان، ج‌ 83، ص‌ 311؛ ج‌ 87، ص‌ 191.
29- الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 269؛ بحارالانوار، ج ‌55، ص‌ 44.
30- تفسیر قمى، ج 2، ص 28؛ بحارالانوار، ج 18، ص 327.
31- تفسیر قمى، ج 2، ص 27؛ الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 230.
 32-الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 229؛ ریاض السالكین، ج‌ 1، ص‌ 85‌.
33- بحارالانوار، ج‌ 40، ص‌ 47.
34- روض‌الجنان، ج‌ 20، ص‌ 133؛ عجائب المخلوقات، ص‌ 260‌ـ‌261.
35- الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 230.
 36-بحارالانوار، ج‌ 56، ص‌ 175.
37- همان، ج 9، ص 339؛ ج‌ 10، ص‌ 86‌؛ الاختصاص، ص‌ 46؛ اعلام القرآن، ص‌ 89‌.
38- المفصل، ج‌ 2، ص‌ 269.
 39-الخصال، ج‌ 1، ص‌ 225؛ ج‌ 2، ص‌ 457.
 40-ریاض السالكین، ج‌ 1، ص‌ 86.
 41الدر‌المنثور، ج‌ 7‌، ص‌ 253‌؛ بحارالانوار، ج ‌56‌، ص‌ 262.
42- البرهان، ج‌ 5، ص‌ 200‌ـ‌201.
 43-تفسیر عیاشى، ج‌ 2، ص‌ 347.
 44-همان، ص‌ 153، 155.
 45-الدرالمنثور، ج‌ 7، ص‌ 253.
46- تفسیر قرطبى، ج‌ 14، ص‌ 204.
47- مجمع‌البیان، ج ‌10، ص ‌652‌؛ روض‌الجنان، ج‌ 20، ص‌ 133؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 180.
48- روض‌الجنان، ج‌ 20، ص‌ 134.
49-جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 41؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 653.
 50-التبیان، ج‌ 4، ص‌ 174؛ مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 496؛ تفسیر‌قرطبى، ج‌ 13، ص‌ 159.
51- مجمع‌البیان، ج 6‌، ص 766؛ المیزان، ج 17، ص 293؛ روح‌البیان، ج‌ 8‌، ص‌ 138‌ـ‌139.
52- الدرالمنثور، ج‌ 7، ص‌ 258، 276؛ عالم الملائكه، ص ‌61‌.
53- ریاض‌السالكین، ج‌ 1، ص‌ 84‌ـ‌85‌؛ الدرالمنثور، ج‌ 7، ص‌ 276؛ ج‌ 8‌، ص‌ 270.
5-4 صحیفه سجادیه، دعاى 3.
55- ریاض‌السالكین، ج‌ 1، ص‌ 85‌.
56- الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 123؛ البدایة والنهایه، ج‌ 1، ص‌ 59؛ التعریف والاعلام، ص‌ 57.
57- تفسیر فرات الكوفى، ص‌ 553.
58- جامع‌البیان، مج‌ 7، ج‌ 12، ص ‌89‌؛ روض‌الجنان، ج ‌10، ص‌ 300؛ بحارالانوار، ج‌ 12، ص‌ 88‌.
59- تفسیر عیاشى، ج‌ 2، ص‌ 153، 155؛ مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 272؛ بحارالانوار، ج‌ 12، ص 88‌.
60- روض‌الجنان، ج‌ 10، ص‌ 300؛ بحارالانوار، ج‌ 12، ص‌ 88‌.
 61-تفسیر قمى، ج‌ 2، ص‌ 3.
62- همان، ص‌ 27‌؛ البدایة و‌النهایه، ج‌ 1، ص‌ 58‌؛ الایمان بالملائكه، ص‌ 90‌ـ‌91.
63- روض‌الجنان، ج‌ 12، ص‌ 152.
64- تفسیر فرات الكوفى، ص‌ 445.
65- روض‌الجنان، ج‌ 15، ص‌ 247.
66- تفسیر قرطبى، ج‌ 14، ص‌ 10.
67- كشف‌الاسرار، ج‌ 7، ص‌ 440.
68- الدرالمنثور، ج‌ 1، ص‌ 229‌ـ‌230.
69- بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 417.
70- بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 447.
71- تفسیر قرطبى، ج‌ 13، ص‌ 160؛ روض‌الجنان، ج‌ 15، ص‌ 81‌.
 72-البرهان، ج 4، ص 730‌ـ‌731؛ روض‌الجنان، ج‌ 15، ص‌ 81‌.
73- كشف‌الاسرار، ج‌ 8‌، ص‌ 436؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 15، ص‌ 182.
74- البرهان، ج‌ 4، ص‌ 729.
75- تفسیر قمى، ج‌ 2، ص‌ 255.
76- اسفار، ج‌ 9، ص‌ 278.
77- البرهان، ج‌ 4، ص‌ 731؛ روح‌البیان، ج ‌8‌، ص‌ 138‌ـ‌139؛ البدایةوالنهایه، ج‌ 1، ص‌ 59‌.
78 بحارالانوار، ج‌ 7، ص‌ 281.

 

 

منابع:

https://wiki.ahlolbait.com/

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4693/4714/37583

/rasekhoon.net/article/show/204768

https://fa.wikipedia.org/wiki/

https://fa.wikishia.net/

شنبه 20 آذر 1400  12:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها