توصیف وضعیت طلاق در ایران
در سال های اخیر، آمار طلاق با رشد چشم گیری روبرو بوده است. بر اساس آمار دستگاه های مسئول، تقریباً و به طور میانگین از هر ۶/۳ ازدواج ثبت شده در سال ۱۳۹۶، ۱ مورد به طلاق منجر شده و نکته مهم اینکه حدود ۴۰ درصد از طلاق در ۵ سال نخست زندگی و در سنین پایین رخ داده بطوریکه بیشترین گروه های سنی طلاق در زنان ۲۵ تا ۲۹ سال، و در مردان ۳۰ تا ۳۴ سال بوده است.
– بر اساس دیدگاه روان شناسان و مشاوران خانواده، جدای از طلاق قطعی و رسمی، درصدی از زوجین نیز مبتلا به طلاق عاطفی هستند و هر چند ظاهراً به زندگی مشترک خودشان ادامه می دهند لکن خیلی از مناسبات زندگی مشترک میان آنها به هم خورده است.
– در کنار افزایش طلاق در سال های اخیر، ازدواج هم در کشور رو به کاهش رفته است. بر اساس گزارش سازمان ثبت احوال، آمار ازدواج در ۹ ماهه سال ۱۳۹۶ نسبت به ۹ ماهه سال ۱۳۹۵ از ۵۳۵۶۷۰ به ۴۸۱۸۰۹، یعنی ۸ درصد کاهش داشته است این در حالی است که سن ازدواج در ایران در سال های گذشته همواره رو به رشد بوده است چنانچه در مردان به ۳/۲۷ سال و در زنان به ۸/۲۲ سال رسیده است.
– شاید برای اطلاع از وضع خانواده در ایران، اطلاع از نرخ رشد جمعیت و باروری هم مفید باشد. بر اساس آخرین گزارش جمعیت شناسان، هم اکنون نرخ رشد جمعیت در ایران به ۲۴/۱ درصد و نرخ باروری به کمتر از ۲ درصد رسیده است که به معنی روند کاهش جمعیت و حرکت کشور به سمت پیری است. در واقع، با بالارفتن سن ازدواج، فاصله میانگین ۲ تا ۴ ساله ازدواج و تولد اولین فرزند، به علاوه تغییر سبک زندگی، حدود ۳۳ درصد از زوج های ایرانی را مبتلا به تک فرزندی کرده است که می تواند شرایط خانواده را با اختلال روبرو کند.
– هرچند نباید برای قضاوت درباره طلاق در کشور صرفاً به دنبال مقایسه ایران با سایر کشورها بود لکن آنچه مسلم است، هم اکنون افزایش طلاق و حتی کاهش ازدواج به یک معضل جهانی تبدیل شده است. برای نمونه، در حال حاضر در کشور انگلستان از هر ۵ ازدواج،۳ مورد به طلاق منجر می شود که البته در بین کشورهای اروپایی وخیم ترین وضع را به خود اختصاص داده است.
– یکی از مسائلی که در غرب و به تبع آن در ایران رخ داده است، روند کاهش قبح طلاق به ویژه در بین جوانان است. در واقع، اگر در گذشه قبح طلاق و رویکرد منفی جامعه به آن، خود در کاهش طلاق مؤثر بود، در سال های اخیر، طلاق در ایران تدریجاً در حال تبدیل شدن به امری خنثی است و حتی بعضی از جوانان به تقلید از غرب از طلاق در زندگی خود به منزله یک پدیده مثبت تعبیر می کنند که در جای خود محل تأمل و مداقه است.
مفهوم و اهمیت موضوع طلاق
از نکات مقدماتی که عبور کنیم، اولین بحث ما در این جلسه به مفهوم طلاق و بار عاطفی و معنوی آن برمی گردد. طلاق در ساده ترین بیان، عبارت است از پایان دادن به زوجیّت و از میان رفتن تعهدات متقابلی که با انعقاد قرارداد ازدواج بین زن و مرد بوجود آمده است. با این حال، عرض من در این جلسه، اشاره به این واقعیت است که هر چند طلاق از جهت حقوقی به سادگی به انحلال عقد دائمی نکاح و زوجیت تعریف می شود لکن اتفاق مهم در طلاق، گسسته شدن رشته های عواطف و تخریب ساختمان روحی و روانی زن و مرد است که تبعات منفی آن هیچگاه تمام نمی شود.
در اسلام از طلاق به منفورترین حلال خدا تعبیر شده است بطوریکه حضرت امام صادق (ع) می فرمایند : «ما من شیء مما احله الله عزوجل ابغض الیه من الطلاق» یعنی در پیشگاه خدای متعال، هیچ چیزِ حلالی مبغوض تر از طلاق نیست. یا در روایت مشهوری آمده است: «تزوجوا و لا تطلقوا فان الطلاق یهتزّ منه العرش» یعنی ازدواج کنید و طلاق ندهید که به راستی طلاق عرش خداوند را می لرزاند.
در واقع، اسلام طلاق را چیزی فراتر از خروج از بن بست نمی داند و از هر راهی برای فاصله انداختن بین زوجین و طلاق استفاده می کند. قرآن کریم در سوره نساء آیه ۱۲۸ می فرماید : «وَإِنِ امْرَأَهٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا» یعنی و اگر زنی، از طغیان و سرکشی یا اعراضِ شوهرش، بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح کنند (و زن یا مرد، از پارهای از حقوق خود، بخاطر صلح، صرف نظر نماید) و صلح، بهتر است؛ اگر چه مردم (طبق غریزه حبّ ذات، در این گونه موارد) بخل میورزند. و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید (و به خاطر صلح، گذشت نمایید)، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است (و پاداش شایسته به شما خواهد داد).
علاوه بر این، قرآن کریم در سوره نساء آیه ۳۵ می فرماید: «وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا»؛ یعنی و اگر از جدایی و شکاف میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر، و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگی کنند) اگر این دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک میکند؛ زیرا خداوند، دانا و آگاه است (و از نیات همه با خبر است ).
با این وصف، اولاً صلح میان زن و شوهر حتی به قیمت گذشت طرفین از برخی حقوق خود، به همه چیز ترجیح دارد. ثانیاً، دیگران نباید نسبت به اختلاف زن و شوهر بی تفاوت باشند؛ ثالثاً، تعیین دو حَکَم جداگانه برای زن و شوهر و قضاوت عادلانه میان آنها، امکان صلح را فراهم می کند. در عین حال اگر صلح ممکن نبود و زندگی زن و شوهر به بن بست رسیده بود، بطوریکه یکی از زوجین یا هر دو از ادامه زندگی مشترک متحمل زنج و سختی غیرقابل تحمل می شدند، در اسلام باب طلاق باز است و می توان برای پایان دادن به این رنج و سختی زیاد، از راهکار طلاق استفاده کرد؛ هرچند خود طلاق نیز در اسلام مضبوط است و نباید به اسم طلاق حق هیچ یک از طرفین ضایع شود که بحث آن مفصل است.
دلایل عمده طلاق
دلایل عمده طلاق را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: دلایل فردی و دلایل اجتماعی. دلایل افزایش طلاق در 8 سال گذشته که باعث شده به این نقطه برسیم در بحث فردی عمدتاً استرسهایی است که در طول زندگی و در اثر تغییرات گوناگون به یک فرد فشار روانی وارد میکند و در روابط انسانی تاثیر میگذارد. این استرسها از تغییرات محیط پیرامون ناشی میشوند مانند تغییر در محل زندگی، حتی لباس یا تغییرات روزمره در مورد قیمت کالاهای مورد نیاز؛ این تغییرات چون حس میشود در انسان استرس ایجاد میکند و زمانی که به صورت منطقی درمان نشود در روابط فرد با خانواده تاثیر میگذارد و تنشهای بعد از این استرسها به طور کلی میتواند زمینه طلاق را فراهم کند. اما از منظر اجتماعی ما مفهومی به نام جامعه داریم این مفهوم چیزی نیست بجز پنج نهاد که عبارتند از خانواده، آموزش و پروش، سیاست، اقتصاد و فرهنگ؛ در سراسر دنیا از مدرن ترین جوامع گرفته تا یک قبیله این 5 نهاد حضور دارنداگر بخواهیم از منظر اجتماعی به طلاق نگاه کنیم نمیتوان نقش هیچیک از این 5 نهاد را نادیده گرفت، یعنی نهاد فرهنگ و اقتصاد و غیره به مثابه دانههای یک زنجیر به هم متصلند و وقتی با کژکارکردهای یکی از این نهادها روبرو شویم تاثیر آن را در نهادهای دیگر و در کل زندگی خواهیم دید.
متغیرهایی که شناخت نداریم
انتظار از ازدواج ،ارتباط صمیمانه با همسر، دوستان و خانواده، سطح تحصیلات همسر، حل تعارض، پول و مسائل مالی، مسائل جنسی، فرزند و فرزند پروری، اهداف، رشد شخصی، نقش زن و مرد در خانواده، بیان احساسات و هیجانات اوقات فراغت، دین و مسائل مذهبی و ارتباط با دیگران. متاسفانه جوانان ما این مولفهها را نمیشناسند و در موارد اختلال، احساس دوست داشته شدن خود را از دست میدهند.
عدم تفاهم، عدم بلوغ اجتماعی، ازدواج اجباری، توقعات بیجا، چشم و هم چشمی، اختلالات عاطفی و روانی، اعتیاد، بداخلاقی، خشونت، تفاوتهای فرهنگی، اختلاف سن، ازدواج دوم، سوءظن، دخالت دیگران در زندگی، عدم علاقه و... را از جمله دلایل بروز طلاق عنوان کرد. این پژوهشگر پنج عامل جنسی، اقتصادی، شخصیتی، ارتباطی و اجتماعی را مهمترین عوامل تاثیرگذار بر طلاق دانست و در تعریف این عوامل اظهار داشت: تحقیقات نشان داده که دست کم۶۰ درصد طلاقهایی که در دادگاههای خانواده صورت میگیرد، ریشه در مسائل جنسی دارد.اینجاست که می گوییم اگر در مورد ظاهر همسرش ستایش و مطلوبیت جنسی نداشته باشد قطعاً در این خانواده مشکل پیش خواهد آمد.همه ما خانواده ناسالم را میشناسیم؛ درخانواده ناسالم سروصدا زیاد است و از طرف دیگر سکوت نابجا نیز حکمفرماست. در این خانواده همیشه یک نفر بیمار است و ارتباط عاطفی وجود ندارد، ارتباط جسمی ، نوازش و .... وجود ندارد و تماس زن و مرد محدود به ارتباط جنسی است و همواره اختلال جنسی وجود دارد.
آمار و آثار طلاق
ایران در بحث طلاق مقام چهارم را به خود اختصاص داده است و تقریبا یک چهارم ازدواجها در ایران به طلاق ختم میشود
بیشترین آمار طلاق مربوط به زنان خانهدار با ۶۸ درصد است و بیشترین میزان تقاضای طلاق در زنان خانهدار (بیش از ۷۲ درصد) در مقایسه با زنان شاغل مشاهده میشود که این امر شاید موید نظر جامعهشناسان باشد که احساس استقلال در خانمها سبب افزایش رضایتمندی زناشویی میشود.
حدود ۵۰ درصد از طلاقها در سه سال اول ازدواج رخ میدهد
هر چه سطح تحصیلات زوجین بالاتر باشد واکنش آنها به موقعیتهای زندگی با احساسات مناسبتری همراه است و از توانایی حل مشکلات خانوادگی به میزان بالاتری برخوردارند.
تحصیلات نقش بیشتری در بقا و حفظ خانواده دارد و به نظر میرسد سواد همانند یک عامل آگاهی بخش عمل میکند و بیسوادی و مرزهای نزدیک به آن بالاترین نسبت طلاق را فراهم میکند.
شغل زنان در افزایش یا کاهش طلاق بسیار موثر است، به طوری که کمترین آمار طلاق در میان معلمان با چهار الی پنج درصد است و بعد از آنان زنان کارمند با ۱۰ درصد در جایگاه بعدی قرار دارند.
بیشترین طبقه مراجعه کننده به دادگاه خانواده طبقه اجتماعی و اقتصادی متوسط با حدود ۵۰ درصد مراجعه بوده است، به خاطر اینکه در این طبقه زن هیچگونه احساس ضعف و کمبودی در برابر مرد احساس نکرده و به اصطلاح عامیانه در طبقه متوسط «من و تویی» بسیار زیاد وجود دارد.
بیشتر درخواستهای طلاق در پروندهها از سوی زنان علیه شوهران مطرح است، میزان تقاضای طلاق در خانوادههای با فرزند بیشتر، کمتر است در صورتی که تفاوت چندانی در میزان درخواست طلاق در خانوادههای بدون فرزند و فرزند کمتر مشاهده نشد.
مشکلات اقتصادی و عدم تامین معیشت و فقر، پایین بودن سطح درآمد خانوار، بیکاری، مسکن نامناسب و بالا بودن نرخ خرید و اجاره، ضعف یا فقدان ثبات شغلی هر یک میتواند به نحوی در بروز طلاق سهم داشته باشد.
بالابودن سطح توقع زوجین در ابتدای زندگی و بسنده نکردن به حداقلها فشار مضاعفی را به خانوادهها تحمیل میکند، فقدان مهارت کافی برای شروع زندگی، فقدان آگاهی از اصول و بنیانهای حل مساله بین زوجین، فقدان اعتماد به نفس و خودباوری در زوجین یا یکی از آنها، فقدان پایبندی فرد به اصول اخلاقی و خیانت هر یک از زوجین به یکدیگر، فقدان قدرت ارتباطی و تفاهم بین دو طرف و تزلزل شخصیتی، تغییر در شیوه زندگی، افسردگی، فقدان صداقت هنگام شکلگیری روابط زناشویی و آشکارشدن صورتهای پنهان زندگی زوجین، اختلاف سنی اساسی و... نیز از جمله مسائل شخصیتی است که بر طلاق تاثیر میگذارد.
سوءظن و بدبینیهای کاذب، عدم انطباق بین انتظارات و مسوولیتهای متقابل، بیتوجهی به تامین نیازها و انتظارات متقابل، درک نامتوازن از نقش زن و مرد در زندگی مشترک، خودمحوری، فقدان گذشت، غرورهای کاذب، لجاجتهای کودکانه، پرده دری متقابل و عدم تامین احترام متقابل، میل به انتقامجویی، حساسیتهای بیش از حد، افزایش فاصله کلامی بین زوجین، پرخاشگری و مجادله دائمی بین زوجین، دخالتهای اطرافیان، بیعلاقگی به همسر و تمایل به دور بودن از وی برای مدت طولانی و... نیز از جمله این مشکلات هستند.
در مساله اجتماعی نیز مواردی همچون اختلاف فرهنگی و سطح طبقاتی بین خانوادههای زوجین، مهاجرتهای بیرویه از روستاها به شهرها و از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ، رشد فزاینده کلانشهرها و کاهش سیستمهای کنترل اجتماعی غیررسمی در جامعه، اعتیاد به مواد مخدر و الکل از جمله متغیرهای موثر بر طلاق هستند.
در دو دهه اخیر و با گسترش زندگی شهرنشینی، افزایش ظواهر مدرنیته و تغییر شیوه زندگی از سنتی به مدرن، نظام خانواده در ایران دستخوش تغییراتی شده است، به گونهای که این مساله سبب شده که آمار طلاق به میزان قابل توجه و نگرانکنندهای افزایش یابد.
با توجه به تجدد امروزی و تغییر ارزشها و هنجارها، تبعیت از ساختار کهن و سنتی در نزد دختران و زنان از بین رفته و آنان در همه موارد خود را با مرد یکسان میدانند که این دو ساختی شدن جامعه سبب بروز طلاق میان زوجها میشود.
کوچک شدن حجم خانواده، دگرگون شدن برداشتهای افراد از طلاق و تغییراتی در نقشهای مردان و زنان باعث شده است که امروزه مردم با غم و تشویش کمتری در مقایسه با گذشته به ازدواج روی میآورند، چراکه طلاق برای آنان در حکم بیمهای تلقی میشود و در صورتی که ازدواج ایجاد مشکل کرد یا حالت موفقیتآمیز و خشنودکنندهای برای آنها نداشت میتوانند آن را رها کنند.
طلاق عامل بروز ۷۰ درصد آسیبهای اجتماعی .طلاق، یک مساله فردی نیست که عواقب و عوارض آن تنها دامن افراد درگیر با آن را بگیرد بلکه به عنوان یک معضل اجتماعی، جامعه را هم به بندگی و بردگی میکشاند.
طلاق ضمن از هم گسیختگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، عواقب بسیاری را برای افراد جامعه داشته و میتواند منشا بسیاری از آسیبهای اجتماعی مانند انحرافات جنسی، خودکشی، فرار از منزل، سرقت، اعتیاد، تکدیگری، ولگردی و... شود. دامنپاک با بیان اینکه تلاش برای پیشگیری از طلاق در کاهش آسیبهای اجتماعی موثر است،
طلاق پدیدهای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر میگذارد و از طرفی بر کمیت جمعیت اثر مینهد، یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل خانواده را از هم میپاشد. وی با اشاره به تاثیر منفی طلاق بر کیفیت جمعیت گفت: طلاق موجب میشود فرزندانی محروم از نعمتهای خانواده تحویل جامعه شوند که احتمالا فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعهاند، بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها متوجه اعضای خانواده، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده است.
عوامل اصلی شکل گیری طلاق
پاسخگویی به یک سوال مهم است و آن اینکه چه عواملی زمینه شکل گیری پدیده طلاق را بوجود می آورد؟ در این زمینه جدای از بحث های نظری، مطالعات میدانی فراوانی انجام شده است
که بنده در ادامه و بر اساس برداشت کلانی که از روح اندیشه اسلامی در این عرصه دارم، به این نتایج بر اساس یک ترتیب بندی متفاوت اشاره می کنم:
یک. تعارضات فکری و فرهنگی میان زن و مرد
یکی از مشکلات رایج میان دختران و پسران جوان، ناتوانی در انتخاب همسر مناسب است. در واقع، فقدان آگاهی های لازم درباره ازدواج، غلبه عواطف بر قوه عاقله و یا تحمیل همسر توسط خانواده، موجب می شود که دختر و پسر در انتخاب همسر مناسب دچار اشتباه شوند و در شرایطی با همدیگر ازدواج کنند که از «کفویت» که از نظر اسلام پایه و اساس هر ازدواجی را تشکیل می دهد، برخوردار نباشند. بر خلاف تصور رایج، کفویّت تنها همسانی در کلاس اجتماعی، درجه رفاه، شکل و ظاهر و یا سطح و رشته تحصیلاتی نیست بلکه مهم تر از این ها، قرابت دختر و پسر از جهت فکری و عقیدتی و به تبع آن، ارزشی است. در واقع، اگر دختر و پسر بعد از ازدواج متوجه بشوند که نگاه آنها با یکدیگر در تعارض است به طور طبیعی بعد از مدت کوتاهی این تعارض، زندگی آنها را به بن بست می کشاند.
دو. بد اخلاقی یکی از زوجین
بدبینی و سوء ظن، بی صداقتی، بدعهدی به علاوه عصبانیت، پرخاشگری، فحاشی و از همه بدتر، کتک کاری، از مواردی است که معمولاً بین مردان بیشتر از زنان مشاهده می شود و می تواند با از بین بردن محبت، اعتماد و ایجاد درد و رنج، زندگی مشترک را خیلی سریع با فروپاشی روبرو کند.
سه. بی کاری و فقر
بی کاری و فقر معمولاً زمانی به طلاق منجر می شود که مرد به عنوان سرپرست خانواده به دلیل تنبلی، سوء تدبیر و حماقت خانواده را در تأمین حداقل های معیشتی با معضل روبرو کرده باشد؛ هرچند در مطالعات میدانی طلاق، به طور کل فقر (صرف نظر از اینکه چه عناصری در خلق آن مؤثر بوده اند) می تواند عامل طلاق تلقی شود.
چهار. اعتیاد به مواد مخدر
یکی از عوامل اصلی و رایج طلاق، اعتیاد محسوب می شود. در واقع، همان طور که جلسه قبل به تفصیل بحث شد، اعتیاد تولید کننده انواع گرفتاری ها برای همسر و کل خانواده است و نفس وقوع آن شرایط طلاق را بوجود می آورد هرچند در موارد فراوانی نیز همسر به امید ترک اعتیاد گرفتاری ها را تحمل نموده و به زندگی مشترک خود با همسر معتادش ادامه می دهد.
پنج. خیانت
خیانت در معنای مصطلح، یعنی برقراری روابط جنسی نامشروع از ناحیه یکی از زوجین که در اکثر موارد پس از افشا به طلاق منجر می شود. البته در مواردی سوء ظن زوجین نسبت به همدیگر و احتمال وقوع خیانت قبل از آنکه ثابت شده باشد شرایط طلاق را فراهم می کند. متاسفانه به دلایل گوناگون که در ادامه عرض خواهم کرد، خیانت در سال های گذشته به یکی از عوامل مهم طلاق تبدیل شده است.
شش. ارتکاب جرم و زندانی شدن یکی از زوجین
گرچه نفس ارتکاب جرایم مهم مانند کلاهبرداری، سرقت، قاچاق، قتل و امثال این ها می تواند عامل طلاق محسوب شود، لکن زندان چه از جهت قبح اجتماعی (و سوء سابقه دار کردن فرد) چه از جهت تبعات آن مانند رها شدن خانواده از جهات اقتصادی و غیره، در شکل گیری طلاق نقش مهمی دارد.
هفت. توقعات غیر منطقی زوجین از همدیگر
این توقعات می تواند شامل هر چیزی باشد اما افزایش توقعات اقتصادی زن از مرد که معمولاً ناشی از گسترش فاصله طبقاتی، چشم و هم چشمی و به راه افتادن مسابقه تجمل گرایی و تفاخر می باشد، از مواردی است که زمینه شکل گیری توقعات غیر منطقی زن از مرد را بوجود آورده و در بعضی از موارد کار را به طلاق می کشاند.
هشت. دخالت منفی دیگران در زندگی زوجین
کمک دیگران به اصلاح و ارتقاء زندگی مشترک جوانان حتماً مطلوب و لازم است اما اگر این دخالت ها در یک مسیر غلط یعنی غیر اخلاقی و غیر عقلانی قرار گیرد، حتماً می تواند به عاملی برای شکل گیری اختلافاتِ منجر به طلاق تبدیل شود.
نه. ضعف ها و بیماری های جنسی
زوجین به طور طبیعی نیازمند ارضاء نیازهای جنسی خود هستند و این موضوع در زندگی مشترک اهمیت قابل توجهی دارد. در این بین، اگر تمایلات جنسی یکی از زوجین از نقطه تعادل خارج شود و یا خیر، یکی از زوجین دچار ضعف یا بیماری جنسی شود، می توان از این مسأله به یکی از عوامل طلاق تعبیر کرد که در سالهای اخیر گسترش معناداری پیدا کرده است.
یازده. بیماری های روحی و جسمی صعب العلاج یا معلولیت
در مواردی که یکی از زوجین به دلیل بیماری صعب العلاج اعم از جسمی و روحی یا معلولیت قادر به انجام وظایف خود نیست و یا زندگی همسر خود را با سختی و رنج زیاد روبرو می کند، این بیماری یا معلولیت، عاملی برای طلاق تبدیل می شود.
در اینجا ممکن است بعضی از کارشناسان موارد دیگری را هم به ده عاملی که بنده اشاره کردم اضافه کنند که ایرادی هم ندارد؛ لکن در این بحث تلاش شد به مهم ترین عوامل طلاق در ایران اشاره شود. البته این عوامل منحصر به کشور ما نیست اما برای سایر کشورها- متناسب با شرایط هر کشور- می توان ترتیب و وزن متفاوتی در نظر گرفت.
ریشه یابی طلاق در ایران
بحث بعدی این جلسه به این سوال برمی گردد که جدای از برخی عوامل طبیعیِ طلاق مانند بیماری های صعب العلاج، نقص عضو و امثال اینها، یک سری از عوامل طلاق خصوصاً بالا رفتن رتبه و یا افزایش وزن آنها، محصول بسترهای اجتماعی است و سئوال اینجاست که در سال های اخیر چه اتفاقی افتاده است که این عوامل در بروز طلاق سهم پررنگی را به خود اختصاص داده است؟
برای پاسخ به این سئوال کلیدی به چند عنصر مهم و بسترساز اشاره می کنم:
یکم. فرد گرایی افسارگسیخته
فردگرایی که باید آن را مولود اومانیسم و جهان بینی سکولار دانست، یک طرز تفکر و یک گام جلوتر، یک مرام و مسلک اجتماعی است که بر اصالت فرد و به تبع آن، بر اصالت آزادی های فردی در جامعه تأکید دارد که از پیامدهای آن، خود ترجیح بینی، خودمقدم بینی، بی تفاوتی اجتماعی و نادیده گرفتن مسئولیت های مدنی است. در واقع، بخش مهمی از مشکلات درون خانوادگی، بی عدالتی ها، نابردباری ها و شکل گیری اختلافات و تعارضات میان زن و مرد که سرانجام به طلاق منجر می شود را باید در همین فردگرایی جستجو نمود.
دوم. مفاسد جنسی
تبدیل زن به یک ابزار و برده جنسی و سوء استفاده از جسم او به مثابه یک کالای لوکس و پرسود اقتصادی، و از طرف دیگر، خارج کردن روابط جنسی از مدار اخلاق فطری، عقلانیت و اصول انسانی و شرعی، همچنین ایجاد میدانی وسیع و متنوع برای تحریکات و مشتهیات جنسی و خارج کردن تمایلات جنسی از نقطه تعادل، چیزی است که نه فقط امروز خانواده را در معرض نابودی قرار داده بلکه زمینه اضمحلال نسل های فعلی بشر را بوجود آورده است.
بنابراین، بحث من بر سر این است که عامل اصلی گسترش خیانت ها و هر آنچه مقدمه آن محسوب می شود، مانند برهنگی و خودنمایی های جنسی، اختلاط ها و معاشرت های زن و مرد نامحرم و امثال این ها را باید در چنین شرایطی جستجو کرد.
سوم. ظلم و بی عدالتی اقتصادی
ریشه خیلی از گرفتاری ها و رنج های معیشتی امروز بشر در زندگی و عامل اصلی فقر و فلاکت، چیزی جز ظلم و بی عدالتیِ نهادینه شده در سیستم های اجتماعی نیست. در واقع، گسترش الگوی اقتصادی نظام لیبرال- سرمایه داری و تبدیل آن به تنها مسیر توسعه و پیشرفت جوامع، بسترهای وسیعی را برای بروز ابتلائات تلخ و رنج آور اقتصادی بوجود آورده است که امروز آثار آن را در قالب بیکاری، فقر و محرومیت، فاصله طبقاتی و غیره شاهد هستیم. به بیان دیگر، آن چیزی که نهاد خانواده را با معضل روبرو نموده و حتی عده ای را به بازیگران چشم و گوش بسته مسابقه تجمل گرایی و فخر فروشی تبدیل کرده است، چیزی نیست جز نظام لیبرال – سرمایه داری که هر میزان جامعه از آن فاصله بگیرد از معضلات خانوادگی و در رأس آن از طلاق نجات پیدا خواهد کرد.
چهارم. ظهور کلان شهرها و درهم شکستن بخشی از قواعد و سنت های اجتماعی
نباید از نظر دور کنیم که ظهور کلان شهرها که من آن را روی دیگر سکه بی عدالتی می دانم، خود در ایجاد انواع تضییقات و گرفتاری های ریز و درشت، و پنهان و آشکار برای خانواده سهم جدی داشته است. اگر امروز شاهد گسترش جرایم، رشد اعتیاد، افزایش مفاسد اخلاقی، رشد برخی فشارها و اختلالات روانی و حتی محدودیتهای جدی معیشتی هستیم، نباید نقش کلان شهرها که به قیمت له شدن شهرهای کوچک و روستاها پدید آمده اند را از نظر دور کنیم. البته من قبول دارم که کلان شهرها نقش ظرف را بازی می کنند اما توجه داشته باشید که کلان شهرها ظروفی هستند که درهای خود را تنها به روی مظروفی خاص باز می کنند.
پنچم. رواج سبک زندگی غربی در بین بخشی از مردم
سبک زندگی غربی که زاییده جهان بینی سکولار است چارچوبی را برای حیات فردی و اجتماعی ایجاد می کند و این چارچوب، ارزش ها و ضد ارزش های تازه ای را در حیات انسان به وجود می آورد یا به تعبیر صحیح تر، تحمیل می کند که با بخشی از ارزش ها و ضد ارزش های دینی – به نحو مستقیم یا غیر مستقیم- مغایریت دارد.
در واقع، نوع روابط اجتماعی، نوع پوشش، نوع خوراک، نوع تفریح، و همسوسازی آن با تفکر غربی، چیزی است که می تواند زمینه بروز خیلی از معضلات درون خانوادگی را بوجود آورد. اگر دقت داشته باشید، تایید خواهید کرد که خیلی از تعارضات خانوادگی و عدم آمادگی برای صلح و سازش میان زوجین در اثر تابو شدن اصول و سبک زندگی ای است که توسط غرب به منزله ارزش های جدید به مردم خصوصاً جوانان تحمیل شده است.
برای مثال، امروز در شرایطی که بخشی از بانوان به اشتغال تمام وقت نیازی ندارند و اشتغال تمام وقتِ همسرشان را برای تأمین نیازهای مادی خود و خانواده کافی تلقی می کنند، صرفاً به خاطر همسو سازی خودشان با شرایط جدید و کسب هویت و تشخّصِ متناسب با این شرایط، رنج اشتغال تمام وقت حتی در مشاغل مردانه را به بهاء ناچیزی به جان خریده اند این در حالی است که رهاسازی فرزندان و محروم کردن آنها از عواطف مادرانه و در نهایت، سوء تربیت با هیچ چیز قابل جبران نیست.
البته شما می دانید که در فرهنگ اسلامی حضور اجتماعی زن و حتی اشتغالات اجتماعی نیمه وقت او البته با رعایت عفاف و حجاب بلامانع است و لذا مسأله، عدم حضور اجتماعی زن نیست بلکه کیفیت حضور اجتماعی اوست.
اسلام و چهار عنصر حیات بخش خانواده
خُب، اگر از بسترهای اجتماعیِ عوامل طلاق عبور کنیم، بحث بعدی بنده درباره چهار عنصر کلیدی و حیات بخش در خانواده است که می تواند ریشه خیلی از معضلات درون خانوادگی خصوصاً پدیده طلاق را بخشکاند که در ادامه به این چهار عنصر اشاره می کنم :
یک. مودّت
اگر مودت یا محبت فراتر از کشش شهوانی و بر اساس جاذبه های انسانی در عُمق جان زن و مرد شکل بگیرد، کمتر عاملی قادر است زندگی مشترک را به تعارض و بن بست بکشاند. در واقع، آن عنصری که یک قرارداد خشک و بی روح به نام قرار داد ازدواج را به یک روابط گُسست ناپذیر تبدیل می کند، مودتی است که قرآن مجید در سوره روم آیه ۲۱ به صراحت بر روی آن به عنوان یکی از مؤلفه های ذاتی زوجیّت تأکید کرده است. «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛ یعنی و از نشانههای او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانههایی است برای گروهی که تفکّر میکنند!
البته همنشینی مودت و رحمت در این آیه شریفه حاوی یک نکته کلیدی است و آن اینکه، مودت تولید رحمت می کند. به بیان دیگر، کسی که به همسر خود محبت واقعی ( و فرا شهوانی ) دارد، در پاسخگویی به نیازهای او ( اعم از مادی و عنوی ) فراتر از آنچه محاسبات نفع طلبانه و فراتر از آنچه رویکردهای ابزارگرایانه اقتضا دارد، دریغ نمی کند و حاضر است برای همسر و خانواده خود فداکاری کند. این مودت از یک طرف، گمشده اصلی زوج هایی است که به پایان راه خود رسیده اند و از طرف دیگر، عامل اصلی شکوه و عظمت زندگی های روج هایی است که هیچ عاملی نمی تواند میان آن فاصله بیندازد. اگر از من سئوال شود که چه عاملی زمینه شکوفایی و تثبیت مودت در زوجین را فراهم می کند، عرض می کنم فطرت و قلبی که از انواع آلودگی ها دور نگه داشته شده باشد.
دو. تعادل اخلاقی
همان طور که در جلسات قبل هم اشاره کردم، اساس اخلاق اسلامی بر ایجاد تعادل استوار است و کسی که از اخلاق الهی و خلق محمدیه (ص) برخوردار است، فردی است که به دور از افراط و تفریط در نقطه تعادل آرامش پیدا کرده است. این تعادل، همان چیزی است می تواند جدای از رام کردن اژدهای سه سر یعنی شهوت، غضب و شکم، جلوی بسیاری از چالش های اخلاقی ای که زمینه درد و رنج و درگیری و سرانجام طلاق را بوجود می آورد، از بین ببرد. البته قبلاً اشاره شد که اخلاق یک امر فطری و درون جوش است لکن این دین است که نه فقط معارف اخلاقی را بسط و عمق می دهد بلکه زمینه عینیت یافتن اخلاق در حیات انسان را مهیا می کند.
سه. تقوا
هر چند اخلاق الهی مانند یک چشمه در باطن همه انسان هایی که از فطرت پاک خود صیانت کرده اند وجود دارد اما دین با ارائه شریعت و همچنین با پیش بینی عنصر تقوا به مثابه یک دستگاه قوی خودکنترلی و خویشتن پایی، زمینه دروازه بانی از قلب و دل انسان- که محل استقرار حقیقت و همه سرمایه وجودی انسان است- را فراهم کند. بنابراین، انسانهای باتقوا، انسانهایی هستند که نه تنها از معرفت اخلاقی و از تعهد شرعی برخوردارند بلکه توانسته اند نهال اخلاق و تعهد به قوانین الهی را در وجود خود و سپس جامعه، تقویت و بارور کنند. در حقیقت، آن چیزی که مودت را نیز تضمین می کند، همین تقواست.
چهار. کار و مجاهدت خستگی ناپذیر
تلاش خستگی ناپذیر برای تأمین نیازهای خانواده، مقاومت در برابر سختی ها و ناملایمات زندگی، خارج شدن از شأن سازی های پوچ و پرهیز از تنبلی، سکون و رخوت عنصر دیگری است که نه تنها می تواند به قوام و پیشرفت کل جامعه کمک کند، بلکه خیلی از آفات و آسیب های زندگی مشترک – خصوصاً در عرصه اقتصادی – را از بین ببرد. این حقیقت در بعضی روایات ما به وضوح آشکار شده است.
برای نمونه از پیامبر خدا(ص) نقل شده که فرمودند: «الکاسب حبیب الله» یا معصوم(ع) اجر فردی که در راه تأمین نیازهای معیشتی خانواده اش از دنیا می رود را اجر شهید فی سبیل الله توصیف فرموده اند و همه اینها، نشانگر نقش و سهم منحصر به فرد کار و مجاهدت خستگی ناپذیر، در تقویت پایه های زندگی مشترک و کل خانواده است.
چند نکته کلیدی درباره طلاق
من در پایان و به عنوان جمعبندی، مایلم به چند نکته اساسی اشاره کنم:
اولاً، هرچند افزایش آگاهی ها و مهم تر از آن، تربیت اجتماعی، یا مقابله با مشکلات اقتصادی مانند بیکاری و فقر، در کاهش طلاق مؤثر است لکن تردید نباید کرد که تأثیر گسترش و تعمیق دین داری با محوریت «اخلاق»، «شریعت» و «تقوا»، با هیچ عنصری قابل مقایسه نیست.
ثانیاً، تأثیرات جهانی یا همان جهانی سازی که من در نوشته های خود به تفصیل درباره آن صحبت کرده ام، بسترهای رشد طلاق را در کشورهای غربی به شکل فزاینده ای به کشورهای دیگر من جمله کشور ما سرایت داده است و همین امر موجب شده تا مواجهه با پدیده طلاق با دشواری ها و پیچیدگی های فراوانی روبرو گردد. بنابراین، امروز سطح برخورد با پدیده های شومی مانند طلاق باید فراملی تعیین گردد.
ثالثاً، گرچه طلاق در قلمرو زیست خصوصی بروز و ظهور می یابد اما همان طور که اشاره شد، هم شرایط اجتماعی در گسترش طلاق بسیار مؤثر است، و هم رشد پدیده طلاق می تواند جامعه را از درون با پوکی و فساد روبرو نماید؛ بر همین اساس، دولت اسلامی موظف است برای جلوگیری از رشد طلاق، به خصوص با نگاه پیشگیری سرمایه گذاری داشته باشد.
رابعاً، نظام تعلیم و تربیت، نقش منحصر به فردی در تحکیم بنیان خانواده و خشکاندن بخش مهمی از بسترهای طلاق دارد. به بیان دیگر، ارتقاء دانایی و تربیت اجتماعی با درون مایه دینی در آموزش و پرورش، نقش بی بدیلی در شکل گیری ازدواجهای صحیح و قرارگرفتن زندگی مشترک در مسیر معقول و پایدار ایفا می کند موضوعی که در سالهای اخیر مغفول واقع شده و یا حق آن به درستی ادا نشده است.
خامساً، گرچه مسأله طلاق را نباید به صورت یک طرفه به سمت زنان سوق داد و از سهم جدی مردان در تثبیت و تداوم حیات خانواده غافل شد اما روشن است که هر میزان روی بازیابی هویت و منزلت حقیقی زن مسلمان و ایرانی و به تبع آن، صیانت عملی از زن در جامعه کار بشود و جلوی تضییع حقوق زنان با محوریت دو جریان روشنفکری و تحجر گرفته شود، به تقویت نهاد خانواده و تضعیف پدیده طلاق در کشور کمک شده است که صحبت بیشتر درباره آن را به وقت دیگر مؤکول می کنم.
سادساً، یکی از عرصه هایی که دولت اسلامی می بایست نسبت به آن حساسیت مضاعف نشان بدهد، هجمه های تبلیغی – رسانه ای به خانواده و تلاش های شیطانی برای تخفیف و تحقیر خانواده و مناسبات اخلاقی و معقول میان همسران، پدر و مادر و فرزندان و بالعکس، و تحمیل نُرم های سکولار غربی به خانواده های ایرانی مانند ریختن قبح طلاق و غیره است. باید توجه داشت که در شرایطی که بخش مهمی از سینما، تئاتر، موسیقی و سایر مظروفات رسانه ای و فضای مجازی کشور ضد خانواده محسوب می شوند، و هر روز هجمه ناجوانمردانۀ جدیدی را به خانواده آغاز می کنند، اصلاح شرایط خانواده کار آسانی نیست.
سابعاً، هر چند پیشگیری اولیه از طلاق مقدم بر مقابله است اما اقدامات سلبی در عرصه پیشگیری ثانویه مانند به تأخیر انداختن صدور حکم طلاق و مشاورههای اجباری برای زوجین داوطلبِ طلاق توافقی، یا هر اقدامی که بتواند به تشخیص قاضی به تداوم زندگی زوجین منجر شود، عقلاً و شرعاً ضروری است.
خلاصه عوامل طلاق
همخانه بودن،
حاملگی قبل از ازدواج،
درآمد و تحصیلات پایین، طلاق والدین،
عدم وجود ارزشهای سنتی خانوادگی،
ازدواج قبلی،
شغل زنان
مهارتهای ارتباطی ضعیف،
خلق پایین وغمگین،
کمبود عشق،
ناسازگاری،
خیانت،
بیماری روانی،
مشکلات عاطفی،
تعارض در مورد نقشهای زن و مرد
ویژگیهای شخصیتی همسران.
خشونت شامل خشونت عاطفی، کلامی، فیزیکی و جنسی،
سوءاستفاده مالی،
دخالت خانواده
و خیانت
منابع:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1392/04/13/91563
https://www.mehrnews.com/news/4356487
https://donya-e-eqtesad.com%D8%B1%D8%A7%D9%86
https://tbj.ssu.ac.ir/browse.php?a_id=2837&slc_lang=fa&sid=1&ftxt=1&html=1https://www.isna.ir/news/98072116115