![بررسی اسرار عدد چهل و جایگاه آن در اربعین حسینی بررسی اسرار عدد چهل و جایگاه آن در اربعین حسینی](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
۱ - گونهشناسی کاربرد عدد چهل
پژوهش درباره جایگاه عدد چهل، در حوزههای بسیار متنوع با وجود انبوهی از شواهد، تنها درصورتی میسر است که دستهبندی و گونهشناسیای از آنها فراهم شود.
اهمیت و بسامد هر یک از گونهها ــکه از بسیاری جهات، با یکدیگر ارتباط و همپوشانی نیز دارندــ یکسان نیست و بهویژه در زمینه سنت اسلامی، برخی گونههای کاربرد عدد چهل، بر برخی دیگر ترجیح یافتهاند.
سهگونه عمده کاربرد عدد چهل در سنّت اسلامی اینهاست :
۱.۱ - در بیان کثرت
در ذکر فضائل و محاسنِ علما و عرفا استفاده از عدد چهل، مفیدِ تقویت و اغراق در روایت بوده، مثلا گفته شده است که ابوحنیفه چهل سال با وضوی عشا ، نماز صبح گزارد [۱]و عطاء سلیمی ، صوفیخائف، چهل سال سر فراز نکرد و چهل سال خنده بر لب نیاورد [۲]و مقدس اردبیلی چهل سال، گِردِ فعل مباح هم نگشت چه رسد به مکروه و حرام. [۳][۴][۵][۶][۷]
۱.۱.۱ - عدد کثرت در احادیث
در احادیث بسیاری، بهویژه در احادیث ناظر به توصیهها یا نهیهای عبادی و اخلاقی، عدد چهل، به سبب خاصیتِ افاده کثرت، عمدتآ جنبه تقویتکنندگیِ تشویقی یا تحذیری دارد: توصیه به چهل بار ختم قرآن ، حفظ چهل حدیث ، دعا کردن در حق چهل مؤمن ، حضور یافتن چهل تن در تشییع جنازه مؤمن و گواهی دادن ایشان به نیکی و ایمان وی و اینکه چنین شهادتی موجب آمرزش مرده خواهد شد، و اینکه حد همسایگی تا چهل خانه از هر سوست. [۸][۹][۱۰]همچنین در بسیاری از احادیثِ منابع روایی از چهل یا واحدهای شمارشی چهلتایی، برای نمودنِ فزونیِ شمارِ ثوابهایِ مقدر برای برخی اعمال پسندیده یا فزونی شمار عذابها یا شُرور ناشی از اعمال ناپسند، مکررآ استفاده شده است، از جمله اینکه چهل هزار فرشته ثوابهای گوینده قول اشهد انّ محمدآ رسولالله را مینویسند؛ برای هر قدمی که کسی برای صله رحم برمیدارد، چهل هزار حسنه نوشته و چهل هزار سیئه او پاک میشود؛ کسی که مسجدی بسازد، خدا به ازای هر ذرع از مسجد برای او چهل هزار شهر از طلا و نقره و... در بهشت بنا میکند؛ خوردن انار ، تا چهل روز قلب را روشن میکند و از شر شیطان مصون میدارد. [۱۱][۱۲]
آن چه قابل انکار نیست، اهمیت این مرحله از عمر انسان است؛ چنان که در روایات متعددی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و معصومان آمده است هنگامی که عمربنده به چهل سالگی میرسد، خداوند به دو فرشته مراقب او میگوید: از این پس بر او سخت بگیرید و همه کارهای کوچک و بزرگ و زیاد و کم او را ثبت کنید.
در حدیث آمده است: کسانی که به چهل سالگی میرسند و توبه نمیکنند، شیطان دستی به صورت آنها کشیده، میگوید: پدرم فدای رویی که رستگار نمیشود.
این روایات همه از این حقیقت خبر میدهد که شخصیت انسان تا چهل سالگی شکل گرفته، و از آن پس، تحولات درونی در او سختتر میشود؛ البته در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) نیز آمده که خداوند افراد چهل ساله را گرامی میدارد . این روایت شاید دستوری اخلاقی برای رعایت احترام اشخاصی باشد که دارای عمری چهل سال و بیشتر از آن هستند.
آلوسی درباره سر چهل سال سرگردانی بنی اسرائیل میگوید: چهل سال، زمان لازمی بود که بنی اسرائیل از نادانی خود در مخالفت با موسی(علیه السلام) دست بردارند.
برخی دیگر نیز چهل سال را زمان لازم برای انقضای نسل نافرمان بنی اسرائیل - که به اخلاق فاسد خو گرفته بودند - و نیز ظهور نسل جدید از آنان دانسته و برآنند که پس از آن زمان، نسل جدید بنی اسرائیل وارد سرزمین مقدس شد.
راز میقات چهل شبه موسی نیز روشن نیست؛ اما وجود این روایت از رسول خدا که فرمود: هر کس چهل روز اخلاص ورزد و اعمال خود را برای خدا خالص گرداند، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری میشود: « من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه»
نقل حدیث دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که فرمود: هرکس از امت من چهل حدیث مورد نیاز مردم در امور دین را حفظ کند، خداوند او را در روز قیامت فقیه و دانشمند برمی انگیزد.توجه فقیهان و محدثان را به خود معطوف داشت، به طوری که کتابهای زیادی در زمینه چهل حدیث نگاشته شد
در کنار دو آیه میقات، سبب شده تا دانشمندان مسلمان، به ویژه آنان که مشرب عرفانی دارند؛ به عدد چهل در زمینه خودسازی با دیده اهمیت بنگرند و برای این عدد در فعلیت یافتن استعدادهای انسان و کامل شدن ملکات اخلاقی و پیمودن درجات معرفت تأثیری ویژه قایل شوند.
صدرالمتألهین شیرازی بر آن است که فقط پیامبران و اولیای الهی از راز تعیین عدد چهل باخبرند؛ سپس به نقل نکته ای لطیف از سهروردی، صاحب عوارف المعارف درباره راز آن میپردازد که خدای سبحان، گل آدم را در چهل روز سرشت؛ چنان که در حدیث آمده: «خمرت طینه آدم بیدی اربعین صباحا» و او را به گونه ای متناسب با عالم شهادت و غیب آفرید و در هر صباح که مرتبه ای از قوا و طبقه ای از اعضا را برای آبادانی جنبه شهادت (دنیایی) وی در او به ودیعه نهاد بین او و عوالم غیبی حجابی پدید آورد و او را به نوعی از ساحت قدس الهی دور کرد؛ بنابراین برای بیرون آمدن وی از این حجابها و نزدیک شدن به آن ساحت یک اربعین اخلاص در عمل لازم است. وی در ادامه، همین نکته را منشأ تعیین عدد چهل (چله نشینی ها) برای خلوتها و ریاضتهای عارفان دانسته است.
هم چنان که روایت پیشین، توجه عارفان را به خود جلب کرد، نقل حدیث دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که فرمود: هرکس از امت من چهل حدیث مورد نیاز مردم در امور دین را حفظ کند، خداوند او را در روز قیامت فقیه و دانشمند برمی انگیزد.توجه فقیهان و محدثان را به خود معطوف داشت، به طوری که کتابهای زیادی در زمینه چهل حدیث نگاشته شد. برخی بیش از 72 کتاب و برخی دیگر افزون بر 90 کتاب در این موضوع یاد کردهاند.
![بررسی اسرار عدد چهل و جایگاه آن در اربعین حسینی بررسی اسرار عدد چهل و جایگاه آن در اربعین حسینی](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
در بیان کثرت
استفاده استعاری از واحدهای چهلتایی برای بیانِ افزونی شمار، سختی کار، اغراق در تواناییها یا دستاوردها، بزرگ جلوه دادن موفقیتها و پیروزیها و پررنگ کردن یک عنصر در یک گزارش، هم در روایتهای تاریخی و هم در ادبیات سراسر جهان اسلام، بسیار دیرینه و معمول بوده است.[برای نمونه، انوشیروان چهل روز مهلت میخواهد تا پاسخی در رد ادعای مزدک بیابد؛ برخی پادشاهان ساسانی هر شب از بیم دشمنان، چهل فراش (رختخواب) میگستردند؛[۸] عَمروعاص در گزارش خود به عُمَر درباره فتح اسکندریه، بارها از مضربهای چهار و چهل برای مهم جلوهدادن فتح خود استفاده و بهویژه به وجود چهل هزار یهودی در شهر، که میتوان از آنها جزیه گرفت، اشاره کرده است؛[۹] در بیان استعداد بالای نظامی پادگان شهر کوفه گفته میشد که چهل هزار مرد جنگی و چهار هزار اسب آماده نبرد دارد
در ذکر فضائل و محاسنِ علما و عرفا نیز استفاده از عدد چهل، مفیدِ تقویت و اغراق در روایت بوده، مثلا گفته شده است که ابوحنیفه چهل سال با وضوی عشاء، نماز صبح گزارد و عطاء سلیمی، صوفی خائف، چهل سال سر فراز نکرد و چهل سال خنده بر لب نیاورد و مقدّس اردبیلی چهل سال، گِردِ فعل مباح هم نگشت چه رسد به مکروه و حرام.
در گزارشهای تاریخی، گاه برای افاده عظمت و شکوه و تقویتِ کیفیت اجزا و عناصر نیز، به خاصیت عدد چهل توجه میشد، از آن جمله است گزارش روشن کردن شمع چهل مَنی در عروسی پوراندخت (دختر حسن بن سهل) با مأمون در سال ۲۱۰ در ساحل دجله.[] در مقام مقایسه نیز گاه برای تقویت و پررنگ کردن یک طرف، یک واحد چهلتایی را در طرف مقابل قرار میدادند. مثال از متون عرفانی : شاهبن شجاع الفوارس، ثواب چهل حج پیاده را فروخت تا سگی را با نانی سیر کند یا این قول که یک بار ذمّ نفس برابر با چهل سال عبادت است؛[ در مَثَلها: یک دهآباد بهتر از چهل شهر خراب است یا صبرکوچک خدا، چهل سال است.[۱۷] در قصههای عامیانه از این الگوی روایت، بسیار استفاده شده است، از جمله برای تأکید بر حُسن و تفاوت بارز یک طرف یا تأکید بر دشواری یک موقعیت برای قهرمان قصه یا حصول یک خواسته. برای نمونه، دختر پادشاه با آنکه چهل پرنده زیبا دارد، عاشق پرنده آبیرنگی میشود که زیباتر از آن چهل پرنده است. در قصهها از قهرمان خواسته میشود در مهلت معینی، چهل دستهگل بیموسم تهیه کند یا مادیانی را که چهل کرّه دارد بگیرد یا با قهرمانی کشتی بگیرد که هر روز پشت چهل نفر را به خاک میرساند. در این روایتها معمولا از چهل دعانویس، یا خوابگزار یا طبیب و جز اینها سخن میرود که نتوانستهاند گره از کار پادشاه بگشایند و ناچار، قهرمان قصه باید گرهگشایی کند[ یا قهرمان پیوسته در این قصهها با چهل مانع، چهل نگهبان یا چهل دَرِ بسته روبهرو میشود.
حضور عدد چهل در جزو اول نامِ بسیاری از مکانها، مثل چهلتنان، چهلدختران، چهلاختران، چهل درویش و جز اینها، غالبآ افاده کثرت میکند تا آنکه واقعآ ناظر به ارزش عددی باشد. مثلا مردم، تختجمشید را با انبوهی از ستونها، چهلمنار میخواندند یا بهعکس، چهلستون اصفهان بهرغم عنوانش، تنها هجده ستون دار
۱.۲ - در بیان یک دوره زمانی
از رمز عددی چهل در سنّت اسلامی، بهویژه برای اشاره به یک دوره زمانی نیز بهطور گسترده استفاده میشده است و در این گونه از کاربرد چهل، دست کم دو گروه را میتوان تشخیص داد:الف) دورهای چهل واحدی به مثابه «برههای از زمان» یا «زمانی نسبتآ دراز» نه به عنوان اشارهای دقیق و واقعنگرانه به واحدی چهلتایی از زمان (مثلا چهل روز یا چهل سال).به این معنا که در شواهد مختلف از اینگونه، کاربرد چهل فارغ از محتوای خاصِ وقایعنگارانه است و بر زمان واقعی دلالت نمیکند، چنانکه در عهد عتیق نیز وقتی در گزارشهای وقایعنگارانه (البته شبهتاریخی نه تاریخی)، از مقاطع زمانی چهل ساله سخن رفته [۱۳]
[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷]وضع به همین قرار بوده است.در نزد عرب جاهلی نیز اشاراتی از این دست، صرفآ بیانگر مدت استمرار مقطعی از زمان یا فاصله میان دو رویداد مهم بوده و استفاده از مضربهای چهار و بهویژه چهل، برای بیان واحدهای وقایعنگارانه، رواج بسیار داشته است. [۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲][۲۳][۲۴]همینگونه کاربرد، به مثابه یک سنّت، در ادبیات دوره اسلامی با بسامد و تفصیل بیشتر تداوم یافت، بهویژه در پیشبینی استمرار تاریخی یک پدیده، مثلا دوام حکومت یک خلیفه یا استواری و پایایی یک بنا [۲۵](پیشبینیِ چهل سال حکومت برای یزیدبن عبدالملک که عملا فقط پنج سال، از ۱۰۱ تا ۱۰۵، حکومت کرد). [۲۶]
[۲۷][۲۸]چهل، از مهمترین رمزهای عددی رایج در میان همه اقوام و فرهنگهاست. در میان اعداد دو رقمی و بالاتر، چهل، در حوزههای گوناگونِ ادیان، اساطیر، آیینهای رازوری و عرفانی، باورهای عامیانه، عملیات جادویی، ادبیات، تاریخنگاری و نیز در زندگی روزانه ملل، حائز بالاترین جایگاه بوده است.درباره چگونگی آشنایی بشر قدیم با این عدد، ساز و کارِ ارج و اهمیت یافتن و چرایی انتساب دلالتهای ویژه به آن، نمیتوان به قطع سخن گفت؛ با این حال، دستکم، سه احتمال درخور بررسی است:
- تجربههای روحانی یا اشارات و الهامات ماورایی: در یک رویکردِ ماوراءالطبیعهگرایانه؛ چنان که در اساطیر و متون مقدّس دینی در این باره شواهد بسیار است.
- تجربههای روزانه این جهانی که برحسب مشاهده و استقرا یا برحسب کشف و تصادف، در فاهمه عمومی شکل گرفته است: برای نمونه؛ با محاسبه مدت بارداری در انسان، اسب یا فیل که با مضربهایی از چهل منطبق است یا این تجربه که شراب، سرکه و ترشی با گذشت چهل روز قوام میآیند. چنانکه رومیان نیز، بنابر تجربه، پیش از صدور روادید ورود مسافران به قلمرو روم، آنان را چهل روز قرنطینه میکردند تا از شیوع بیماریهای واگیردار پیشگیری شود.
- اهمیت یافتن چهل در نتیجه سیر تکاملی عددشناسی اقوام ابتدایی: به این معنا که ممکن است این فرایند مربوط به دورهای از دانش بوده باشد که چهل، انتهای دایره عددشناسی را تشکیل میداده است، چنانکه در میان برخی اقوام ابتدایی، اعداد دو یا چهار یا بیست (شمار مجموع انگشتان دست و پای آدمی)، رقم پایانی شناخته میشدند.
ب) دوره چهل ساله به مثابه یک نسل یا زمان متوسط برای نمو و بالندگی کامل انسان [۲۹]و مدت زمان معمول برای محاسبه تاریخی میان دو نسل است. [۳۰][۳۱][۳۲]چهل را به تعبیری میتوان یک «عمر» کامل به حساب آورد، چنانکه به غالب مفسران [۳۳][۳۴][۳۵][۳۶]اینکه در قرآن ، از زبان پیامبر صلیاللهعلیهوآله خطاب به مشرکان آمده است: «فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُم عُمُرآ مِن قَبْلِه» (چگونه سخن مرا باور نمیکنید) در حالی که من پیش از نزول قرآن، عمری را در میان شما زیستهام)، با توجه به قول مورخان که سن ایشان در وقت بعثت ، چهل سال بوده، تأییدی بر همین باور است.ابنخلدون بر همین اساس گفته که چهل سالِ مذکور در قرآن [۳۷](که بنابر این آیه ، بنیاسرائیل بهسبب نافرمانی، چهل سال در « تیه » سرگردان بودند)، حاکی از طی شدن یک نسل است، به اینمعنا که خدا نسل نافرمان را، که به زبونی خوگرفته و « عصبیت » آنها تباه شده بود، در بیابان بازداشت تا پس از سپری شدن یک عمر یا چهل سال ، نسل جدیدی پدید آید که عصبیت تازهای داشته باشد و از اوامر پیامبر خدا اطاعت کند، چنانکه پس از طی شدن این مدت، حضرت یوشع علیهالسلام توانست نسل تازه بنیاسرائیل را به ارض موعود برساند. [۳۸]در عهد عتیق [۳۹]نیز گفته شده است زمانی که یوشع با نسل جدید بنیاسرائیل به جنگ دشمنان میرفت، همه نسل قبلی در بیابان مرده بودند و فقط نوجوانان نسل دوم، لشکریان او را تشکیل میدادند، زیرا خدا سوگند خورده بود که نگذارد هیچکس از آن نسل نافرمان به ارض موعود وارد شود [۴۰][۴۱]
![بررسی اسرار عدد چهل و جایگاه آن در اربعین حسینی بررسی اسرار عدد چهل و جایگاه آن در اربعین حسینی](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
۱.۳ - در بیان کمال و نهایت یک دوره
مدلولِ اینگونه وسیع کاربرد نمادین عدد چهل، مجموعه به هم پیوستهای از مفاهیمِ امتحان ، ابتلا ، تصفیه و تطهیر ، بازگشت، ورود به مرحله دیگر یا مرحله نهایی و کمال و رشد و بلوغ است.
ممکن است این دلالت عدد چهل به واسطه ابتنای آن بر عدد چهار باشد که در عددشناسی اقوام کهن، بهویژه به سبب نماد شکلی آن (مربع)، رمز استواری و استحکام و تمامیت و کمال بوده است.
۱.۳.۱ - کاربرد چهل در ادبیات دوره اسلامی
در ادبیات دوره اسلامی برای همه عناصر به هم پیوسته مندرج در ذیل اینگونه کاربرد چهل، شواهد بسیار هست:در بسیاری از قصهها از قهرمان خواسته میشود که در مهلتی چهل واحدی، معمولا چهل روزه، کاری خطیر را به انجام برساند [۴۲][۴۳][۴۴][۴۵]و معمولا در این روایتها، با رسیدنِ قهرمان یا رسیدنِ زمان درونی قصه به متعلَق عدد چهل (مثلا رسیدن به اتاق یا کلید چهلم)، یک مرحله اساسی در روایت پشت سرگذاشته میشود. [۴۶]به این معنا، چهل نماد ورود و تشرف نیز بوده است.در واقع، در ورود و تشرف به مرحله بالاتر ــکه مقتضی طی دورهای از انقطاع از وضع قبلی، گذراندن فرصتی در انزوا و سپس بازگشت یا ورود (بنابر طرح وان خنپ) بودــ رمز عددی چهل در مرحله میانی موضوعیت مییافت.
این مهلت چهل واحدی به منظور آمادگی یافتن برای تبدیل، در حوزههای گوناگون، از زندگی روزانه و فرهنگ عامیانه تا احادیث و بهویژه در عرفان و تصوف با بسامد بسیار، مورد توجه بوده است.
مثلا در بسیاری از شهرهای ایران ، حمام رفتن زائو در روز چهلم پس از زایمان مرسوم است که گاه با آداب خاصی صورت میگیرد [۴۷]
بازماندگان سوگوار مردگان، پس از چهل روز، از موقعیت سوگی خارج میشوند و زندگی عادی را از سر میگیرند.
در آموزههای دینی نیز گاه بر لزوم طی شدن مهلتی چهل روزه برای پاک شدن فرد گناهکار از آلودگی گناه تأکید شده است: عبادت فردی که مرتکب غیبت یا شرب خمر شود تا چهل روز پذیرفته نیست. [۴۸]
[۴۹][۵۰]
سید مهدی بحرالعلوم در زمینه جایگاه عدد چهل فرموده است:
" خود به عیان دیده ام و به بیان دانسته ام که این مرحله شریفه، از مراحل عدد را خاصیتی خاص و تاثیری مخصوص است، در ظهور استعداد(ها) و تتمیم ملکات، در طی منازل و قطع مراحل. " خاصیت اربعین در ظهور فعلیت و بروزاستعداد و حصول صفات ملکه، امری است که در آیات واخبار بر آن تصریح شده است، و در سلوک و خودسازی، برای جلب فیوضات وانوارالهی، چنانچه در قرآن و گفتار معصومین(ع ) و سیره اولیاء آمده است، عدد اربعین دارای جایگاه ویژه و بلنداست. " در حقیقت عدد چهل سمبل آغازین تکامل، مظهر کمال، جلوه پختگی، اعلام پشت سر گذاشتن مرحله خامی و نادانی، نخستین مرحله هوشیاری.. . می باشد "(۳) به هر روی مثالهای فراوانی را می توان در اهمیت عدد چهل در آیات و روایات یافت ولی در نهایت همانند بسیاری موارد که برای انسان نامکشوف است سّر عدد چهل نیز برای ما نامشخص است. چه فلسفه وحکمتی در این نهفته است که چهل روز بعداز در گذشت فردی، خویشان وی گرد هم آمده و به عزاداری می پردازند؟ اگر هدف تنها یادآوری نام آن تازه گذشته است، چرا ۳۰ روز یا ۵۰ روز یا هرعدد دیگری را برای این امر اختصاص نداده اند؟ در عدد چهل چه سری نهفته است وبعد از گذشت این چهل روز چه روی می دهد و بایستی روی می داده است؟ شاید پس از گذشت این مدت انسان به روشن بینی نسبت به آن رویداد دست می یابد، غبار اندوه اندکی برخاسته وقدرت تحلیل سربرمی آورد وبه انسان مجال می دهد به بازبینی آنچه گذشته بپردازد. شاید برگزاری مراسم اربعین برای امام حسین برای بازبینی وتحلیل واقعه عاشورا و زنده نگاه داشتن آن معمول شده است تا با روشن بینی وقدرت تحلیل واقعه عاشورا بررسی و تشریح گردد، واقعه ایی که اگر بگوییم همانند قرآن دارای لایه های متعدد وبیشمار است گزافه نگفته ایم و به بیراهه نرفته ایم. به هر روی اربعین خورشید آسمان شهادت و راه منیر هدایت در راه است، در این روز وایام بکوشیم تا به دور از تحریفات واحساساتی گری های افراطی آن امام راستین را بشناسیم و به مدد نفس قدسی اش بر هدف انسانی آن بزرگمرد همه دورانها آگاهی یابیم.
![بررسی اسرار عدد چهل و جایگاه آن در اربعین حسینی بررسی اسرار عدد چهل و جایگاه آن در اربعین حسینی](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
۱.۳.۲ - اشاره قرآنی
اشاره قرآنی به چهل سال سرگردانی بنیاسرائی ل [۵۱]را نیز، در تعبیری عرفانی، حاکی از طی مرحلهای از تصفیه قوم از وجود نافرمانان و ورود به وضع جدید تلقی کردهاند.بهویژه قول قرآنی خلوت چهل شبانهروزی موسی علیهالسلام در کوه طور [۵۲][۵۳][۵۴][۵۵][۵۶][۵۷]در کنار حدیث معروف «مَن أَخْلَصَ لِلهِ أَربَعینِ صَباحآ...»، [۵۸][۵۹]مبنایی برای سنّت چلهنشینی صوفیان گردیده است.
علاوه بر اینها، حدیث معروف دیگری که بنابر آن، خدا ، گِلِ آدم را در چهل روز سرشت، [۶۰]۶۱]یکی از مضامین اشعار و موضوع اشارات و تلمیحات بسیار در ادب عرفانی است. [۶۲][۶۳][۶۴][۶۵][۶۶]
عدد چهل در قرآن
اینک برخی از موارد فوق براساس سند و مدرک در ذیل ارائه می گردد.
واژه اربعین به معنای چهل، در چهار آیه قرآن کریم آمده است. سه مورد آن درباره قوم حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام است. و دو مورد از همین سه آیه درباره ملاقات این پیامبر بزرگ با خداوند است و آیه دیگر نیز ادامه همین موضوع است.
زیرا با رفتن حضرت موسی به میقات با خداوند و اینکه حضرت ده روز تأخیر داشتند، با فریب سامری بنی اسرائیل گوساله پرست شدند و دست از یکتاپرستی برداشتند.به همین خاطر خداوند به مجازات این عملشان آنها را از سرزمین خوش آب و هوایی که بودند چهل سال تبعید کرد. بطوری که در این چهل سال هر چه تلاش کردند نتوانستند به سرزمین خود باز گردند و به اراده خداوند دوباره سر جای اول برمی گشتند.
«وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعینَ لَیلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ[1]؛ و به یاد آورید هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم(و او، برای گرفتن فرمان های الهی، به میعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او(معبود خود) انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید. خداوند به موسی فرمود: این سرزمین(مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است(و به آن نخواهند رسید)؛ پیوسته در زمین(در این بیابان)، سرگردان خواهند بود؛ و در باره(سرنوشت) این جمعیت گنهکار، غمگین مباش»
«وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ؛[2] و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم؛ سپس آن را با ده شب(دیگر) تکمیل نمودیم؛ به این ترتیب، میعاد پروردگارش(با او)، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و(آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما»
عیاشی از امام باقر علیه السلام در خصوص آیه: وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیلَةً نقل می کند که فرمود: چهل شب در علم الهی مقدّر شده بود، اگر چه ظاهرا تقدیر بر سی شب بود و سپس خداوند ده شب بر آن افزود.[3]
«قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یتیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقینَ[4]؛ خداوند(به موسی) فرمود این سرزمین(مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است(و به آن نخواهند رسید)؛ پیوسته در زمین(در این بیابان)، سرگردان خواهند بود؛ و در باره(سرنوشت) این جمعیت گنهکار، غمگین مباش»
تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام در خصوص آیه، وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیلَةً، ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ می فرماید، موسی علیه السلام به بنی اسرائیل فرموده بود، وقتی که خداوند فرج شما را برساند و دشمنان شما را هلاک کند، کتابی از جانب پروردگارتان به نزدتان نازل می شود که مشتمل بر اوامر و نواهی و مواعظ و امثال می باشد، لذا وقتی فرج بنی اسرائیل فرا رسید، خداوند عزّ و جلّ به موسی فرمان داد که در میعاد او حاضر شود و سی روز روزه بگیرد و در کوه به مناجات بپردازد و موسی گمان کرد بعد از سی روز کتاب الهی نازل می شود، لذا سی روز روزه گرفت و در شب آخر قبل از افطار مشغول مسواک زدن دندان خود شد، خداوند به او وحی کرد، ای موسی تو می دانی که بوی دهان روزه دار نزد من از هر عطری خوشبوتر است، پس ده روز دیگر نیز روزه بگیر و هنگام افطار مسواک مزن، موسی نیز چنین کرد، خداوند هم به او وعده داد که کتاب تورات را بعد از چهل شب بر او نازل کند و چنین نیز شد.
وقتی سی روز گذشت و موسی بازنگشت سامری به نزد جهال و مستضعفین بنی اسرائیل رفت و به آنها گفت: موسی به شما وعده داد که بعد از سی روز باز گردد، اکنون این مدّت سپری شد و موسی باز نگشته، حتما موسی از امر پروردگار نافرمانی کرده و پروردگارتان اراده کرده که به شما نشان دهد می تواند خودش به نفسه شما را دعوت کند و احتیاجی به ارسال موسی ندارد، آن وقت گوساله ای را که ساخت خودش بود به آنها نشان داد، آنها گفتند: چگونه این گوساله می تواند معبود ما باشد؟... زمانی که موسی به سوی قومش بازگشت متوجّه گوساله شد و در حضور مردم به او خطاب کرد: ای گوساله آیا همان طور که این مردم گمان کرده اند، پروردگارت در تو حلول کرده؟ گوساله پاسخ داد: ای موسی، به خدا قسم منزّه است پروردگار ما از اینکه، گوساله یا چیزی مثل درخت یا هر مکان دیگری او را در بر بگیرد... گوساله گفت: ای موسی این بندگان خدا بدبخت و مبتلا نشدند مگر به جهت اینکه در درود فرستادن بر محمّد و آل محمّد سستی کردند و در دوستی او و وصی او انکار ورزیدند و مرا به خدایی برگزیدند، حال که خداوند به واسطه سستی در صلوات بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهرش علیهم السلام آنها را به گوساله پرستی مبتلا نمود، چگونه شما از خذلان بزرگتر و دشمنی با محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نمی ترسید؟ در حالی که آیات و دلائل آشکار حقانیت آنها را مشاهده کرده اید.[5]
«وَ وَصَّینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلی والِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیتی إِنِّی تُبْتُ إِلَیک وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمینَ[6]؛ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد؛ و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است؛ تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می گوید: «پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی، و فرزندان مرا صالح گردان؛ من به سوی تو بازمی گردم و توبه می کنم، و من از مسلمانانم»
عبد الرحمن بن کثیر نقل کرده که محضر امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم: فدایت شوم از کجا برای اولاد امام حسین علیه السلام فضیلت و برتری نسبت به فرزندان امام حسن علیه السلام پیدا شد و حال آن که این دو بزرگوار در یک درجه مساوی با هم بودند؟
امام علیه السّلام فرمودند: نمی بینم که از من بپذیرید و قانع شوید ولی در عین حال می گویم: هنوز حضرت امام حسین علیه السّلام متولّد نشده بود که جبرییل به پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله نازل شد و عرض کرد: فرزندی برای شما به دنیا خواهد آمد که بعد از شما امّتتان او را خواهند کشت.حضرت فرمودند: ای جبرییل به این فرزند حاجتی ندارم. جبرییل تا سه مرتبه خطاب مذکور را تکرار نمود... .پس حضرت پی حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها فرستاده و به ایشان فرمودند: خداوند متعال شما را بشارت داده به فرزندی که بعد از من امّتم او را می کشند. حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها عرض کرد: من احتیاجی به این فرزند ندارم. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله سه مرتبه خطاب مذکور را با ایشان تکرار نموده بعد فرمودند:
به ناچار در این فرزند امامت و وراثت از نبوّت و مالک شدن خزانه(انفال) خواهد بود.حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها عرضه داشت: از خدا راضی شدم پس به امام حسین علیه السّلام حامل شد و شش ماه این حمل در شکم آن حضرت بود سپس وضع حمل نمود و فرزند شش ماهه به دنیا آمد و هیچ مولودی غیر از وجود مبارک امام حسین علیه السّلام و حضرت عیسی بن مریم شش ماهه متولّد نشد که زنده بماند... و چون حقّ تعالی این آیه شریفه را نازل فرمود: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ... حضرت امام حسین علیه السّلام از خدای عزّ و جلّ مطابق همین آیه سؤال و درخواست نمود پس حقّ تبارک و تعالی طبق سؤال آن حضرت دعایش را مستجاب فرمود.[7]
[1] سوره بقره، آیه 51.[2] سوره اعراف، آیه 142.[3] قصص الأنبیاء(قصص قرآن)، ص406.[4] مائده، آیه 26.[5] قصص الأنبیاء، فاطمه مشایخ، ص 406 و 407 .[6] أحقاف، آیه 15.[7] شیخ صدوق، علل الشرائع، ترجمه ذهنی تهرانی، ج 1، ص667.
۱.۳.۳ - دلالت برکمال در زمینه اخلاقی و اجتماعی
دلالت چهل بر کمال و بلوغ ، علاوه بر زمینههای دینی و عرفانی، در زمینه اخلاقی و اجتماعی نیز حائز اهمیت بسیار بوده است.
همچون اغلب اقوام و فرهنگها [۶۷][۶۸][۶۹]هم نزد عرب جاهلی و هم نزد مسلمانان، چهل سالگی سن رشد کامل و رسیدن آدمی به نهایت قوای جسمانی و عقلانی تلقی میشد و اعتقاد بر آن بود که انسان عمومآ قبل از رسیدن به این سن، هنوز به کمال خردورزی و مهار قوای نفسانی نایل نشده است، اما پس از چهل سالگی، در عین حال که قوای جسمانی رو به کاستی میگذارد، قوای عقلانی و روحانی، ترقی و تعالی مییابد و از همینرو، پیامبران (بهجز عیسی علیهالسلام)، همگی از چهل سالگی به بعد مبعوث میشدهاند [۷۰][۷۱]«حَتّی اِذا بَلَغَ أَشُدَّه و بَلَغَ أَربعین سَنَةً: تا هنگامی که به رشد کامل برسد و چهل ساله شود»، [۷۲]
(بهویژه اینکه از این سن، دیگر عذر جوانی در قبال گناهانِ ناشی از هوسها پذیرفته نیست و خدا در ثبت و ضبط اعمال کسانی که به این سن رسیدهاند، سختگیرتر است). [۷۳][۷۴]
۱.۳.۴ - چهل سالگی بهترین مقطع زمانی
در سنّت اسلامی، چهل سالگی را بهترین مقطع زمانی میان دوره جوانی و پیری میدانستند؛ یعنی، زمانی که میان قوای جسمی و قوای روحانی و عقلانی تعادل برقرار است.
عرب جاهلی غالبآ کسی را که به چهل سالگی نرسیده بود در شورای دارالندوه به عضویت نمیپذیرفتند. [۷۵]عمامهای که اعراب شبهجزیره به نشانه سیادت قبیلهای یا فرماندهی یک گروه جنگاور بر سر مینهادند، تنها برای افراد بالای چهل سال مجاز بود.
با تداوم این باور در دوره اسلامی، بهویژه از آنرو که در قرآن [۷۶]جنبهای از اعتبار قدسی نیز بدان افزوده شد، فرض چهل سالگی به عنوان سن پختگی و کمال و بلوغ نهایی انسان، در سیرهنویسی و تاریخنگاری و تفسیرنگاری مسلمانان، به صورت الگویی سنّتی و مسلط درآمد [۷۷][۷۸][۷۹][۸۰][۸۱][۸۲]با این حال، به نظر میرسد که پیامبر اکرم مقید به رعایت این سنّت رایج عصر نبوده و در مواردی چون انتخاب فرمانده، خود را در یک قاعده عرفی، محدود و گرفتار نمیساخته است. [۸۳][۸۴][۸۵]
در بیان کمال و نهایت یک دوره
مدلولِ اینگونه وسیع کاربرد نمادین عدد چهل، مجموعه به هم پیوستهای از مفاهیمِ امتحان، ابتلا، تصفیه و تطهیر، بازگشت، ورود به مرحله دیگر یا مرحله نهایی و کمال و رشد و بلوغ است. ممکن است این دلالت عدد چهل به واسطه ابتنای آن بر عدد چهار باشد که در عددشناسی اقوام کهن، بهویژه به سبب نماد شکلی آن (مربع)، رمز استواری و استحکام و تمامیت و کمال بوده است. در ادبیات دوره اسلامی برای همه عناصر به هم پیوستهمندرج در ذیل اینگونه کاربرد چهل، شواهد بسیار هست: در بسیاری از قصهها از قهرمان خواسته میشود که در مهلتی چهل واحدی، معمولا چهل روزه، کاری خطیر را به انجام برساند[ و معمولا در این روایتها، با رسیدنِ قهرمان یا رسیدنِ زمان درونی قصه به متعلَق عدد چهل (مثلا رسیدن به اتاق یا کلید چهلم)، یک مرحله اساسی در روایت پشت سرگذاشته میشود.] به این معنا، چهل نماد ورود و تشرف نیز بوده است. در واقع، در ورود و تشرف به مرحله بالاتر که مقتضی طی دورهای از انقطاع از وضع قبلی، گذراندن فرصتی در انزوا و سپس بازگشت یا ورود بود رمز عددی چهل در مرحله میانی موضوعیت مییافت. این مهلت چهل واحدی به منظور آمادگی یافتن برای تبدیل، در حوزههای گوناگون، از زندگی روزانه و فرهنگ عامیانه تا احادیث و بهویژه در عرفان و تصوف با بسامد بسیار، مورد توجه بوده است. در آموزههای دینی نیز گاه بر لزوم طی شدن مهلتی چهل روزه برای پاک شدن فرد گناهکار از آلودگی گناه تأکید شده است: عبادت فردی که مرتکب غیبت یا شرب خمر شود تا چهل روز پذیرفته نیست.[ اشاره قرآنی به چهل سال سرگردانی بنیاسرائیل[ را نیز، در تعبیری عرفانی، حاکی از طی مرحلهای از تصفیه قوم از وجود نافرمانان و ورود به وضع جدید تلقی کردهاند[ بهویژه قول قرآنی خلوت چهل شبانهروزی موسی(ع) در کوه طور،[]، در کنار حدیث معروف «مَن أَخْلَصَ لِلّهِ أَربَعینِ صَباحآ...»] مبنایی برای سنّت چلهنشینی صوفیان گردیده است. علاوه بر اینها، حدیث معروف دیگری که بنابر آن، خدا، گِلِ آدم را در چهل روز سرشت، یکی از مضامین اشعار و موضوع اشارات و تلمیحات بسیار در ادب عرفانی است.
دلالت بر کمال و بلوغ
علاوه بر زمینههای دینی و عرفانی، در زمینه اخلاقی و اجتماعی نیز حائز اهمیت بسیار بوده است. همچون اغلب اقوام و فرهنگها،[ هم نزد عرب جاهلی و هم نزد مسلمانان، چهل سالگی سن رشد کامل و رسیدن آدمی به نهایت قوای جسمانی و عقلانی تلقی میشد و اعتقاد بر آن بود که انسان عمومآ قبل از رسیدن به این سن، هنوز به کمال خردورزی و مهار قوای نفسانی نایل نشده است، اما پس از چهل سالگی، در عین حال که قوای جسمانی رو به کاستی میگذارد، قوای عقلانی و روحانی، ترقی و تعالی مییابد و از همینرو، پیامبران (بهجز عیسی(ع))، همگی از چهل سالگی به بعد مبعوث میشدهاند در سنّت اسلامی، چهل سالگی را بهترین مقطع زمانی میان دوره جوانی و پیری میدانستند؛ یعنی، زمانی که میان قوای جسمی و قوای روحانی و عقلانی تعادل برقرار است.[ عرب جاهلی غالبآ کسی را که به چهل سالگی نرسیده بود در شورای دارالنَدوه به عضویت نمیپذیرفتند.[عمامهای که اعراب شبهجزیره به نشانه سیادت قبیلهای یا فرماندهی یک گروه جنگاور بر سر مینهادند، تنها برای افراد بالای چهل سال مجاز بود.[ با تداوم این باور در دوره اسلامی، بهویژه از آنرو که در قرآن[ جنبهای از اعتبار قدسی نیز بدان افزوده شد، فرض چهل سالگی به عنوان سن پختگی و کمال و بلوغ نهایی انسان، در سیرهنویسی و تاریخنگاری و تفسیرنگاری مسلمانان، به صورت الگویی سنّتی و مسلط درآمد.[ با این حال، به نظر میرسد که پیامبر اکرم مقید به رعایت این سنّت رایج عصر نبوده و در مواردی چون انتخاب فرمانده، خود را در یک قاعده عرفی، محدود و گرفتار نمیساخته است. نمونه معروف از سنّتشکنی پیامبر در این باره، انتخاب اسامةبن زید نوزده ساله به فرماندهی در حضور پیران باسابقه و کاردیده است.
۲ - فهرست منابع
[ویرایش]
(۱) علاوه بر قرآن و کتاب مقدّس.
(۲) احمدآقا شریف، اسرار و رموز اعداد و حروف، تهران ۱۳۸۳ش.
(۳) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۴) ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۲۰ش.
(۵) ابنبابویه، عللالشرایع، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپ افست قم.
(۶) ابنبابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
(۷) ابنبابویه، کتاب من لایحضُرُهُ الفقیه، (ترجمه و متن)، ترجمه محمدجواد غفاری، صدربلاغی، و علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۷ـ۱۳۶۹ش.
(۸) ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، (قاهره) ۱۳۱۳، چاپ افست بیروت.
(۹) ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون.
(۱۰) ابنسعد، الطبقات الکبرى (لیدن).
(۱۱) ابنعبدالحکم، کتاب فتوح مصر و اخبارها، چاپ محمد حجیری، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۱۲) ابنعبدربّه، کتاب العقد الفرید، چاپ احمد امین، احمد زین، و ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۳۵۹ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۰ـ۱۹۴۹.
(۱۳) ابنفقیه.
(۱۴) ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
(۱۵) معمربن مثنی ابوعبیده، کتاب النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، چاپ آنتونی اشلیبوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد.
(۱۶) ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۱۷) احمد امین، قاموس العادات و التقالید و التعابیر المصریة، قاهره ۱۹۵۳.
(۱۸) محمدبن عبدالهی ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش.
(۱۹) محمد اسدیان خرمآبادی، آیینهای گذر در ایران: بررسی تطبیقی آیینهای ایرانی در حوزههای فرهنگی و جغرافیایی، تهران ۱۳۸۴ش.
(۲۰) اعتمادالسلطنه.
(۲۱) یحییبن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوصالآداب، فصوصالآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ش.
(۲۲) محمدابراهیم باستانی پاریزی، کاسه کوزه تمدن، تهران ۱۳۸۲ش.
(۲۳) علی بلوکباشی، نوروز: جشن نوزایی آفرینش، تهران ۱۳۸۰ش.
(۲۴) بندهش، (گردآوری) فرنبغدادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، ۱۳۶۹ش.
(۲۵) مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۶) محمود پاینده، آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران ۱۳۵۵ش.
(۲۷) محمدبن سلیمان پاینده، قصصالعلماء، چاپ محمد برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۲۸) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸.
(۲۹) عمروبن بحر جاحظ، رسائل الجاحظ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، رساله :۶ رسالة فی نفی التشبیه، قاهره ۱۳۸۴.
(۳۰) عمروبن بحر جاحظ، کتاب التاج فی اخلاق الملوک، چاپ فوزی عطوی، بیروت ۱۹۷۰.
(۳۱) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران ۱۳۲۰ش.
(۳۲) حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب.
(۳۳) احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ش.
(۳۴) علیاشرف درویشیان و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران ۱۳۷۸ش.
(۳۵) علیاکبر دهخدا، امثال و حکم، تهران ۱۳۵۲ش.
(۳۶) بهمن دهگان، فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۳۷) هاشم رجبزاده، «چهل سالگی عمر»، آینده، سال ۱۷، ش ۵ـ۸ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۰).
(۳۸) رشیدالدین فضلالله.
(۳۹) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۶۰ش.
(۴۰) مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۴۱) عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، بیروت ۱۹۶۶.
(۴۲) محمدبن محمد شعیری، جامعالاخبار، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۴۳) جعفر شهریباف، طهران قدیم، تهران ۱۳۸۱ش.
(۴۴) جین مصدقه، معجمالاعداد: رموز و دلالات، بیروت ۱۹۹۴.
(۴۵) طبری، تاریخ (بیروت).
(۴۶) طبری، جامع.
(۴۷) محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
(۴۸) محمدبن ابراهیم عطار، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۴۹) محمدبن ابراهیم عطار، منطقالطیر: مقامات طیور، چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ش.
(۵۰) احمدبن محمد علاءالدوله سمنانی، العروة لأهل الخلوة و الجلوة، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۵۱) مهدی علمداری، فرهنگ عامیانه دماوند، تهران ۱۳۷۹ش.
(۵۲) مهدی غروی، آرامگاه در گستره فرهنگ ایرانی، تهران ۱۳۷۶ش.
(۵۳) علی فتال، «حول العدد اربعون»، التراث الشعبی، ش ۱۱ـ۱۲ (۱۹۸۴).
(۵۴) محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۵۵) کلینی، الکافی.
(۵۶) منوچهر کیانی، سیه چادرها: تحقیقی از زندگی مردم ایل قشقایی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۵۷) مسعودی، مروج (بیروت).
(۵۸) مقدسی.
(۵۹) جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۶۰) احمدبن محمد میدانی، مجمعالامثال، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۶۱) عبدالغنیبن اسماعیل نابلسی، تعطیر الانام فی تعبیرالمنام، چاپ معروف زریق، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۶۲) حسنبن علی نظامالملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۵۵ش.
(۶۳) عارف نوشاهی، فهرست نسخههای خطی فارسی موزه ملی پاکستان: کراچی، اسلامآباد ۱۳۶۲ش.
(۶۴) محمدبن عمر واقدی، کتابالمغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
(۶۵) صادق هدایت، نیرنگستان، تهران ۱۳۴۲ش.
(۶۶) هفت لشکر: طومار جامع نقالان، از کیومرث تا بهمن، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
(۶۷) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد ۱۳۷۱ش.
۳ - پانویس
[ویرایش]
۱. ↑ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۱۰۷، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
۲. ↑ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۶، ص۲۲۱، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
۳. ↑ محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۱۱۵، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
۴. ↑ محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۱۲۳، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
۵. ↑ محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۱۳۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
۶. ↑ محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۱۴۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
۷. ↑ محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۲۴۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
۸. ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۶۹.
۹. ↑ ابنبابویه، کتاب الخصال، ج۲، ص۵۳۷ـ ۵۳۸، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
۱۰. ↑ ابنبابویه، کتاب الخصال، ج۲، ص۵۴۱ـ۵۴۴، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
۱۱. ↑ ابنبابویه، کتاب من لایحضُرُهُ الفقیه، ج۱، ص۲۲۷ـ ۲۲۸، (ترجمه و متن)، ترجمه محمدجواد غفاری، صدربلاغی، و علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۷ـ۱۳۶۹ش.
۱۲. ↑ علی فتال، «حول العدد اربعون»، ج۱، ص۱۳۶ـ۱۳۸، التراث الشعبی، ش ۱۱ـ۱۲ (۱۹۸۴).
۱۳. ↑ كتاب اول سموئیلنبى، ۱۸:۴ .
۱۴. ↑ كتاب دوم سموئیلنبى، ۴:۵.
۱۵. ↑ كتاب اول پادشاهان، ۱۱:۲ .
۱۶. ↑ كتاب اول پادشاهان ۴۲:۱۱۰ .
۱۷. ↑ كتاب اول تواریخ ایام، ۱۷:۲۹.
۱۸. ↑ معمربن مثنی ابوعبیده، کتاب النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج۱، ص۸۶، چاپ آنتونی اشلیبوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد.
۱۹. ↑ معمربن مثنی ابوعبیده، کتاب النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج۱، ص۹۲، چاپ آنتونی اشلیبوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد.
۲۰. ↑ معمربن مثنی ابوعبیده، کتاب النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج۱، ص۱۰۸، چاپ آنتونی اشلیبوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد.
۲۱. ↑ ابنعبدربّه، کتاب العقد الفرید، ج۵، ص۱۴۱، چاپ احمد امین، احمد زین، و ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۳۵۹ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۰ـ۱۹۴۹.
۲۲. ↑ ابنعبدربّه، کتاب العقد الفرید، ج۵، ص۱۵۱ـ۱۵۲، چاپ احمد امین، احمد زین، و ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۳۵۹ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۰ـ۱۹۴۹.
۲۳. ↑ ابنعبدربّه، کتاب العقد الفرید، ج۵، ص۲۶۰، چاپ احمد امین، احمد زین، و ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۳۵۹ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۰ـ۱۹۴۹.
۲۴. ↑ احمدبن محمد میدانی، مجمعالامثال، ج۲، ص۱۸۳، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۲۵. ↑ طبری، تاریخ ، ج۷، ص۲۲ (بیروت) .
۲۶. ↑ طبری، تاریخ ، ج ۸، ص ۱۴۶، (بیروت).
۲۷. ↑ ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، ج۲، ص۱۶۶، (قاهره) ۱۳۱۳، چاپ افست بیروت.
۲۸. ↑ ابنفقیه، ج۱، ص۱۰۸.
۲۹. ↑ احقاف/سوره۴۶، آیه۱۵.
۳۰. ↑ ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱: مقدمه، ص۲۱۳ـ ۲۱۵.
۳۱. ↑ علی فتال، «حول العدد اربعون»، ج۱، ص۱۲۷، التراث الشعبی، ش ۱۱ـ۱۲ (۱۹۸۴).
۳۲. ↑ مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ج۱، ص۱۷۱، تهران ۱۳۶۲ش.
۳۳. ↑ طبری، جامع، ذیل یونس، آیه ۱۶ .
۳۴. ↑ ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، ج۱، ص۲۵۱ـ۲۵۲، (قاهره) ۱۳۱۳، چاپ افست بیروت.
۳۵. ↑ ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، ج۱، ص۳۷۱، (قاهره) ۱۳۱۳، چاپ افست بیروت.
۳۶. ↑ ابنسعد، الطبقات الکبرى (لیدن)، ج۱، قسم ۱، ص۱۲۶ـ۱۲۷.
۳۷. ↑ مائده/سوره۵، آیه۲۶.
۳۸. ↑ ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۷۶ـ۱۷۷.
۳۹. ↑ صحیفه یوشعبن نون، ۵: ۲ـ۷.
۴۰. ↑ طبری، جامع،ذیل مائده، آیه ۲۶.
۴۱. ↑ محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، او، مفاتیح الغیب، ذیل مائده، آیه ۲۶، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
۴۲. ↑ علی فتال، «حول العدد اربعون»، ج۱، ص۱۴۵، التراث الشعبی، ش ۱۱ـ۱۲ (۱۹۸۴).
۴۳. ↑ علیاشرف درویشیان و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، ج۲، ص۳۳، تهران ۱۳۷۸ش.
۴۴. ↑ علیاشرف درویشیان و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، ج۳، ص۳۶، تهران ۱۳۷۸ش.
۴۵. ↑ علیاشرف درویشیان و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، ج۳، ص۳۲۶، تهران ۱۳۷۸ش.
۴۶. ↑ علیاشرف درویشیان و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، ج۳، ص۴۶۳، تهران ۱۳۷۸ش.
۴۷. ↑ محمد اسدیان خرمآبادی، آیینهای گذر در ایران: بررسی تطبیقی آیینهای ایرانی در حوزههای فرهنگی و جغرافیایی، تهران ۱۳۸۴ش.
۴۸. ↑ ابنبابویه، کتاب الخصال، ج۲، ص۵۳۴، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
۴۹. ↑ ابنبابویه، عللالشرایع، ج۲، ص۳۴۵، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپ افست قم.
۵۰. ↑ محمدبن محمد شعیری، جامعالاخبار، ج۱، ص۱۴۳، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
۵۱. ↑ مائده/سوره۵، آیه۲۶.
۵۲. ↑ بقره/سوره۲، آیه۵۱.
۵۳. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۴۲.
۵۴. ↑ طبری،جامع، ذیل بقره، آیه ۵۱.
۵۵. ↑ طبری، جامع،ذیل اعراف، آیه ۱۴۲.
۵۶. ↑ محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، او، مفاتیح الغیب، ، ذیل بقره،آیه۵۱ ،بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
۵۷. ↑ محمدبن عمر فخررازی، ذیل اعراف، التفسیر الکبیر، او، مفاتیح الغیب، ذیل اعراف، آیه ۱۴۲ ، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
۵۸. ↑ عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۲۰۷ـ۲۱۰، بیروت ۱۹۶۶.
۵۹. ↑ یحییبن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوصالآداب، ج۲، ص۲۹۱ـ ۲۹۵، فصوصالآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ش.
۶۰. ↑ عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۲۰۸، بیروت ۱۹۶۶.
۶۱. ↑ یحییبن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوصالآداب، ج۲، ص۲۹۲، فصوصالآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ش.
۶۲. ↑ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، ج۱، ص۲۲۸، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۸۰ش.
۶۳. ↑ محمدبن ابراهیم عطار، بیت ۱۱۵، ج۱، ص۷، منطقالطیر: مقامات طیور، چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ش.
۶۴. ↑ محمدبن ابراهیم عطار، دیوان، ج۱، ص۴۹۵، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ش.
۶۵. ↑ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، ج ۳، دفتر۶، بیت ۱۲۱۶، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ش.
۶۶. ↑ شمسالدین محمد حافظ، ج۱، ص۳۴۲، غزل ۴۸۳، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران ۱۳۲۰ش.
۶۷. ↑ صحیفه یوشعبن نون، ۷:۱۴.
۶۸. ↑ كتاب دوم سموئیلنبى، ۱۰:۲ .
۶۹. ↑ هاشم رجبزاده، «چهل سالگی عمر»، ج۱، ص۴۶۷ـ۴۷۵، آینده، سال ۱۷، ش ۵ـ۸ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۰).
۷۰. ↑ طبری،جامع، ذیل احقاف، آیه ۱۵.
۷۱. ↑ محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، او، مفاتیح الغیب، ذیل احقاف، آیه ۱۵، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
۷۲. ↑ ابنبابویه، کتاب الخصال، ج۲، ص۵۴۴ـ ۵۴۵، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
۷۳. ↑ ابنبابویه، کتاب الخصال، ج۲، ص۵۴۶، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
۷۴. ↑ احمدبن محمد علاءالدوله سمنانی، العروة لأهل الخلوة و الجلوة، ج۱، ص۳۶۰، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ش.
۷۵. ↑ محمدبن عبدالهی ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، ج۱، ص۱۰۹، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش.
۷۶. ↑ احقاف/سوره۴۶، آیه۱۵.
۷۷. ↑ ابنسعد، الطبقات الکبرى (لیدن)، ج۶، ص۷۰.
۷۸. ↑ طبری، جامع، ذیل اعراف، آیه ۱۵۵.
۷۹. ↑ احقاف/سوره۴۶، آیه۱۵.
۸۰. ↑ عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۲۷۴، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸.
۸۱. ↑ مقدسی، ج۱، ص۸.
۸۲. ↑ مسعودی، مروج (بیروت)، ج۱، ص۹۲.
۸۳. ↑ محمدبن عمر واقدی، کتابالمغازی، ج۳، ص۱۱۱۷ـ۱۱۱۹، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
۸۴. ↑ ابنسعد، الطبقات الکبرى (لیدن)، ج۴، قسم ۱، ص۴۵ـ۴۹.
۸۵. ↑ عمروبن بحر جاحظ، رسائل الجاحظ، ج۱، ص۲۹۶، چاپ عبدالسلام محمد هارون، رساله :۶ رسالة فی نفی التشبیه، قاهره ۱۳۸۴.
۴ - منبع
[ویرایش]دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «چهل»، شماره۵۶۱۳.
منابع:
http://wikifeqh.ir/
https://fa.wikishia.net/view
https://hawzah.net/fa/Article/View/93323
https://hawzah.net/fa/Question/View/65204
https://www.borna.news