به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، از زمانى که قیام امام حسین علیه السلام با آن شرایط و ویژگىهاى خاص اتفاق افتاده است، سؤالهایى میان نخبگان و اندیشمندان و حتى مردم عادى مطرح بوده است که انگیزه اصلى امام از اقدام به چنین کارى چه بوده است، بهعنوان نمونه بخشی از این سؤالها عبارتند از: آیا دعوت کوفیان فلسفه قیام آن حضرت بوده، یا قیام امام علیهالسلام علت دعوت کوفیان؟ آیا دستیابى به حکومت، علت اصلى و غایت نهایى این نهضت بوده است یا ایجاد اصلاحات و تغییرهاى محدود در ساختار حکومت اسلامى هم مىتوانست هدف امام علیه السلام را تأمین کند؟ اگر حرکت امام حسین(ع) با هدف اصلاح در امت و مردم بود، آیا این امر در همان زمان اتفاق افتاد یا در بستر تاریخ؟
در گفتوگویی که با حجتالاسلام سید صدرالدین شریعتی، رئیس سابق دانشگاه علامه طباطبایی و کارشناس مسائل دینی داشتیم، به برخی ابعاد و فلسفههای قیام امام حسین(ع) پرداختیم. بررسی مهمترین شاخصههای یاران امام حسین(ع) که زمینه ورودشان به کاروان را فراهم آورد، از دیگر مباحثی بود که در این گفتوگو به آن پرداخته شد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
کربلا آزمونی برای پاکطینتان عالم
* درباره چراییِ قیام امام حسین(ع) تاکنون تحلیلهای متفاوتی صورت گرفته است. از دیدگاه شما قیام اباعبدالله با چه هدفی صورت گرفت؟
نکته اول اینکه قیام اباعبدالله(ع) را میتوان از منظرهای متعددی مورد مطالعه قرار داد چرا که این قیام دارای یک بُعد نبود.
اگر تنها بخواهیم سِیر زندگانی امام حسین(ع) را تنها در مقطع قیامشان مورد مطالعه قرار دهیم، عبرتهای فراوانی در آن مییابیم، چه در عبارات آن حضرت و چه درباره کسانی که در قبال ایشان رفتارهای متفاوتی انجام دادند؛ یعنی عدهای امام را بهجای همراهی نصیحت و عده کمی نیز ایشان را همراهی کردند.
امام(ع) در یک پاسخ کلی به تمام کسانی که قصد داشتند آن حضرت را بر اساس تحلیلهای سیاسی خود از قیامشان بازدارند فرمود: «من مرگ را جز سعادت نمیبینم و زندگی با ظالمان را جز محنت و سختی نمیدانم؛ إِنِّی لاأرَى المَوتَ إلا سَعادةً وَالحَیاةَ مَع الظالمین إِلَّا بَرَماً»،
یا در بیانی دیگر آنجا که اَجنه برای یاری حضرت شتافتند، با استناد به آیات 78 سوره نساء و 154 آلعمران فرمود: مگر قرآنى که به جدم نازل شده نخواندید که مىفرماید: «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ: هر جا باشید مرگ شما فرا مىرسد اگرچه در دژهاى محکم باشید.»، و مىفرماید: «الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِم: هرآینه آنان که سرنوشت قتل دارند به قتلگاه خود بیرون روند.»، اگر من در اینجا بمانم، این مردم چگونه امتحان و آزمایش شوند؟».
بر اساس این فراز از کلام امام(ع)، میتوان دریافت یکی از فلسفههای قیام آن حضرت، آزمون نوع انسانهاست، آزمونی که تا پایان دنیا همواره ادامه دارد.کسانی که قلباً شوق همراهی عملی با کاروان حسینی را در تمام زمانها و مکانها دارند، در این آزمون سرافرازند و کسانی که هنوز هم به کار امام(ع) ایراد میگیرند و در وهله بعد کسانی که قلباً با اباعبدالله(ع) عداوت دارند، در این آزمون شکست میخورند. اکنون میبینیم پاکطینتان عالم از سراسر دنیا در مقطعی بهنام اربعین در سرزمین کربلا حضور مییابند و قیام اباعبدالله(ع) و درسهای آن را گرامی میدارند، درسهایی مثل ظلمستیزی، عدم دلبستگی به دنیا، تمایل شدید به ارزشهای معنوی و... بر اساس این فراز از کلام امام(ع)، میتوان دریافت:
یکی از فلسفههای قیام حضرت اباعبدالله(ع) آزمون نوع انسانهاست، آزمونی که تا پایان دنیا همواره ادامه دارد. کسانی که قلباً شوق همراهی عملی با کاروان حسینی را در تمام زمانها و مکانها دارند، در این آزمون سرافرازند و کسانی که هنوز هم به کار امام(ع) ایراد میگیرند و در وهله بعد کسانی که قلباً با اباعبدالله(ع) عداوت دارند، در این آزمون شکست میخورند.
نکته دیگر اینکه مرگ نباید حجابی برای خواست خداوند متعال باشد؛ کسی که در راه خدا از مرگ هراس داشته باشد، باید به معرفت خود شک کند، چرا که مرگ بالاخره همگان را در بر میگیرد و راه گریزی از آن نیست.
با توجه به این تحلیل، دو گزاره: آزمون بشریت و آشنایی پاکطینتان عالم با مهمترین آموزههای زندگی در ابعاد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی از فلسفههای نهفته در قیام اباعبدالله(ع) محسوب میشود.
دو شرط همراهی با کاروان حسینی
* یکی از سؤالاتی که فکر بسیاری از افراد را مشغول کرده است، شاخصههای اصحاب امام حسین(ع) است. چه ویژگیهایی در این بزرگواران باعث شد توفیق همراهی با کاروان نصیبشان شود؟
بهنظرم برای پاسخ به این سؤال نیاز است با شرط همراهی با کاروان اباعبدالله(ع) بهسوی کربلا آشنا شویم. امام حسین(ع) در ابتدای قیام خود که از مکه آغاز شد، دو شرط را برای همراهی با کاروان اعلام کردند:
1ـ کسی که هستی خود را در راه ما بذل کنند؛ مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ
2ـ کسی که قصد دارد به لقای الهی دست یابد؛ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَه
امام حسین(ع) در این عبارت شریف، دو مسئله را مورد توجه قرار میدهند: یکی رهایی از تعلقات دنیوی و در گام بعد، عشق برای رسیدن به مقام لقای الهی.
این عبارت گویای آن است که تا دل انسان از دنیا کنده نشود، لقای خداوند حاصل نمیشود، منتها باید توجه داشت لقای خداوند جز در معیت و همراهی با ولیّ خدا و امام بحق صورت نمیگیرد.
اصحاب امام حسین(ع) سوار در کشتی نجات ایشان به لقای خداوند دست یافتند، از این جهت کسانی که در همراهی با امام بهدنبال کسب منفعت دنیوی بودند، بهمرور زمان از کاروان جدا شدند؛ در اصل باید گفت خداوند توفیق همراهیشان با امام(ع) را سلب کرد.
عدهای هم تا آخرین لحظات با امام حسین(ع) همراه بودند، اما زمانی که فهمیدند جانشان در خطر است، پا به فرار گذاشتند، حتی فردی بهنام عُبیداللهبن جُعفی نزدیک کربلا به امام گفت "اسبم را در اختیارت قرار میدهم"، و خود پا به فرار گذاشت. امام هم درخواست او را رد کرد و فرمود "ما را نیازى به تو و اسب تو نیست، «و من گمراهکنندگان را یار و مددکار خود نگرفتهام؛ وَ ماکُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» (سورة الکهف51) ولى بگریز و نه با ما باش و نه بر ما، زیرا هرکس فریاد و شیون ما خاندان را بشنود و اجابت نکند، خدایش بهرو در دوزخ اندازد".
این مسئله نشان میدهد قیام مقدس حضرت سیدالشهداء قیامی است که از یک طرف میخواهد یک مدل به جامعه اسلامی دهد، یعنی کسی که میخواهد علیه ظلم مبارزه کند، در وهله اول خود را باید از تعلقات دنیوی رها کند و هدفش را بهسوی لقاءالله اصلاح کند، خود و نفسانیات را کنار بزند. انسانی که از نفس عبور کند و وجود خود را بذل امام خویش کند، در ابتدای مسیر قرار میگیرد.
شهادت امام حسین جهت رهایی انسانها از جهالت بود / جریان عظیم اربعین انسانها را از گمراهی میرهاند
از آنجایی که درسهای عاشورایی مانند چشمهای در تمام زمانها و مکانها جوشش دارد، بهطور قطع در هر زمانی میتوان استفاده کاربردی از آن داشت. شما بر اساس کلام امام حسین(ع)، بذل جان را بهعنوان اولین شرط همراهی افراد با کاروان امام معرفی کردید. این آموزه را چگونه میتوان اکنون کاربردی کرد؟
ابتدا مقداری درباره مفهوم «بذل جان» بگویم؛ «بذل» یعنی بخشش بلاعوض، یعنی نباید در مسیر یاری امام خود توقعی داشته باشی. هرچند انسان مؤمن بهصورت ذاتی نیازهایی دارد و تا آن نیازها برطرف نشود، توانایی ادامه دادن مسیر را نخواهد داشت، اما در قبال هدفی که دنبال میکند، نباید در او توقع ایجاد شود بلکه از خدا بخواهد خواستههای او را در مسیری که دنبال میکند برآورده کند. ما باید کار خود را انجام دهیم و به خدا هم اعتماد داشته باشیم.
جالب است که ما در دو جا در وصف امام حسین(ع) و اصحاب ایشان موضوع بذل جان را میبینیم:
اول، در سجده زیارت عاشورا آنجا که میگوییم: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْن...
دوم، در فرازی از زیارت اربعین آنجا که خطاب به امام حسین(ع) میخوانیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ»
امام صادق(ع) در فرازهایی از زیارت اربعین در قبال امام حسین(ع) میفرماید: «مَنَحَ النُّصْحَ؛ یعنی تا میتوانست با رفتار خیرخواهانه افراد را بهسوی صراط مستقیم دعوت کرد»، و در ادامه فرمود: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ؛ و جانش را در راه تو فدا کرد»؛ این جانفشانی برای چه مسئلهای بود؟ «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ؛ تا اینکه بندگان تو را از جهالت و سرگردانیِ گمراهی برهاند».
ضلالت یعنی راههایی که در نهایت به بنبست میرسد و به نتیجه نمیرسد، پس بر اساس این عبارت، امام حسین(ع) جانش را در راه خدا تقدیم کرد تا بندگان خدا را از جهالت و سرگردانی گمراهی نجات دهد، همان حیرت و گمراهی که پس از سقیفه در امت اسلام رسوخ کرد، منتها باید اذعان داشت این امر در بستر تاریخ اتفاق افتاد و اکنون اوج آن را در جریان اربعین حسینی مشاهده میکنیم. انسانها در این فرآیند از ظلمت دنیا به نور الهی پناه میبرند.
بذل جان یعنی بیقیدوشرط در خدمت امام عصر بودن
افراد مؤمن، بیقیدوشرط در قبال خداوند رفتار میکنند، اهل بهانهگیری نیست؛ تا او به گفته میشود "حرکت کن"، حرکت خود را آغاز میکند «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمین؛ هنگامى که پروردگارش به او فرمود: "تسلیم باش." گفت: "به پروردگار جهانیان تسلیم شدم"» (131 بقره)، این عبارت درباره ابراهیم(ع) است. خداوند وقتی به ابراهیم(ع) میفرماید "تسلیم شو"، بیچونوچرا میفرماید "تسلیم امر پروردگار شدم". یکی از این موارد، مربوط به قربانی فرزندش اسماعیل نبی(ع) بود. این ماجرا برای ابراهیم(ع) سنگین آمد، چرا که شاخهای از نبوت از نسل اسماعیل ادامه داشت. جالب است وقتی که ابراهیم(ع) این خبر را به فرزندش میدهد، او نیز همراه با هادی زمانه، خود را تسلیم امر پروردگار میکند «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبین؛ چون آن دو تسلیم [خواسته خدا] شدند ابراهیم، پیشانى او را به زمین نهاد [تا ذبحش کند]» هر دو تسلیم شدند».
اینچنین است که ابراهیم(ع) الگویی برای ما قرار میگیرد. او از جان و نفس و هستی خود گذشت تا خداوند را راضی کند، لذا خداوند میفرماید کسانی که خود را به نادانی زدند، نمیتوانند از آیین ابراهیم پیروی کنند «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ؛ وکیست که از آیین ابراهیم روى گردان شود، جز کسى که خود را به نادانى و سبکمغزى زند؟»، در فراز دوم عبارت امام حسین(ع)، موضوع امید به لقای خداوند بهعنوان شرط همراهی مطرح میشود، آنجا که فرمود مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَه، بهترین رفتار در قبال تقویت این موضوع یعنی لقای الهی را در چه مواردی میدانید؟
سوای از کیفیت لقای خداوند که امری غیرمحسوس است، قرآن به این مسئله پاسخ داده است. اساساً انسان باید امید به لقای خداوند داشته باشد و مسیر خود را برای این مقصد قرار دهد. خداوند فرمول آن را در قرآن بیان میفرماید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لایُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً؛ کسى که لقای پروردگارش را امید دارد، باید اعمال صالح انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.»، بنابراین برای لقای الهی:
اول اینکه باید عمل صالح انجام داد
دوم اینکه کسی را در عبادتش شریک نگیرد، یعنی تمام توجهش به وجهالله باشد.
کسی که برنامه خدا را بشناسد و خود را در این مسیر قرار دهد و برای آن کوشش بهخرج دهد، هر عملش، عمل صالح محسوب میشود. کسی که دل به عبادت خدا ندهد یعنی با برنامه خدا همراستا نشود، دل به غیرخدا میبندد.
اکنون میبینیم عدهای دین را بهزعم خود تفسیر میکنند، معتقدند "دیگر در این دهکده جهانی نمیتوانیم برخی از مسائل دینی را بپذیریم؛ چرا که اینها آموزههای چند هزار سال قبل است."، سعی دارند خود را با تفکرات مدرن تطبیق دهند نه با برنامههای خدا، از این جهت دیگر عزاداری امام حسین(ع) برایشان معنا ندارد و آن را عامل افسردگی معرفی میکنند.