← امام سجاد و دعا
امام سجاد (علیهالسّلام) در آن دوران اختناق، از سوی حاکمان اموی همواره تحت نظر بود و تمامی رفتار و آمد و شد حضرت را شدیدا تحت کنترل قرار میدادند و به تعریفی آن بزرگوار را خانه نشین کرده و در خانه ایشان را به روی شیعیان بسته بودند و نمیگذاشتند مردم به راحتی از معارف الهی امام (علیهالسّلام) استفاده نمایند.
در این هنگامه دردآلود، امام سجاد (علیهالسّلام) تنها سلاح برنده و مؤثر خود در برابر سیل هجوم ظلم و تعدی و انحراف حاکمان وقت را دعا و مناجات دانسته و رسالت الهی و نورانی خود را در قالب دعا متبلور ساخت. بی شک تاثیر دعا در آن شرائط زمانی حتی از جهاد با شمشیر و نبرد با سلاح گرم مؤثرتر بود.
← امام خمینی و صحیفه سجادیه
حضرت امام خمینی (رحمهاللهعلیه) در وصیت نامه الهی ـ سیاسی خودشان از آن به عنوان قرآن صاعد یاد میکند و آن را زبور آل محمد مینامند و میفرمایند که ما مفتخریم که ادعیه حیات بخش که او را قرآن صاعد میخوانند از ائمه معصومین (علیهمالسّلام) است.
این دعاها و مناجاتها به نام صحیفه سجادیه معروف است، و پس از قرآن و نهج البلاغه بزرگترین و غنیترین گنجینه حقایق و معارف الهی به شمار میرود، به طوری که بزرگان شیعه آن را اخت القرآن، انجیل اهل بیت (علیهمالسّلام ) و زبور آل محمد (علیهمالسّلام) نامیدهاند.
خلاصه ای از زندگانی امام زین العابدین (ع)
ششمین معصوم و چهارمین امام شیعیان، ابوالحسن، حضرت علی بن حسین (ع)، در 5 شعبان سال 38 هجری قمری در مدینه به دنیا آمدند. پدر گرامی ایشان سالار شهیدان حصرت ابا عبدالله الحسین (ع) و مادر گرامی ایشان شهربانو می باشند.
از القاب آن حضرت می توان به زین العابدین، سید العابدین، سید الساجدین، زین الصالحین الخاشع، المتهجد، الزاهد، العابد، البکاء، السجاد و ... اشاره کرد.
زمامدارانی که مصادف با حیات امام سجاد (ع) بوده اند عبارتند از:
1- جد بزرگوارشان حضرت علی (ع) ((38 تا 40 هجری قمری))
2- عموی بزرگوارشان حضرت امام حسن مجتبی (ع) ((40 تا 41 هجری قمری))
3- معاویه بن ابی سفیان ((41 تا 60 هجری قمری))
4- یزید بن معاویه ((60 تا 64 هجری قمری))
5- معاویه بن یزید (معاویه ی دوم) ((64 هجری قمری))
6- عبدالله بن زبیر ((64 تا 65 هجری قمری)) (در حجاز)
7- مروان بن حکم ((64 تا 65 هجری قمری))
8- عبدالملک بن مروان ((65 تا 86 هجری قمری))
9- ولید بن عبدالملک ((86 تا 95 هجری قمری))
امام سجّاد (ع) در دامان پدر بزرگوارشان پرورش یافتند و در واقعه ی جانگداز کربلا حضور داشتند. بعد از شهادت مظلومانه ی امام حسین (ع)، حضرت سجاّد (ع) مقام خطیر و پرمسئولیت امامت را عهده دار شدند.
امام سجاّد (ع) پس از شهادت پدر بزرگوارشان، همراه با عمه ی گرامیشان حضرت زینب کبری (س) و سایر اهل بیت به اسارت سپاهیان سفاک یزید درآمدند و به کوفه و سپس دمشق عزیمت نمودند. امام سجاّد (ع) در حین اسارت با بیانات شیوا و روشنگر خویش، حقیقت واقعه ی عاشورا و جنایات بنی امیّه را در هر فرصت ممکنی بیان داشتند. امام سجّاد (ع) سپس در مدینه مستقر شدند.
دوران امامت ایشان بسیار سخت و حساس بود و جمود فرهنگی و رکود علمی حاصل از سیطره زیانبار بنی امیّه بر امت اسلام سایه افکنده بود و معارف اهل بیت فرصت گسترش و اشاعه ی کمتری داشت و بعد از حادثه جانگداز کربلا که همه راه ها را برای بیان حقایق مسدود یافت، ایشان در قالب دعا، معارف راستین الهی را بیان فرمودند و در عین حال اعتقاد حقیقی و راستین به خداوند را بیان می کردند.
در واقع امام زین العابدین (ع) چون رسول خدا (ص) و امام علی، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) قرآن ناطق بودند، و کردار و گفتار و منش ایشان همه تجلی آیات الهی و نشانگر تعالیم و معارف قرآن بود، و همین عبادت و نیایش ایشان در پیشگاه حضرت حق باریتعالی می باشد که تجلی آن در فرازهای متعدد دعاهای صحیفه ی سجاّدیه به چشم می خورد.
صحیفه ی سجّادیه در حقیقت کلاس آموزش دین، کلاس تقوا و جهاد در راه خدا کلاس پرستش و عبادت و شیوه ی راز و نیاز با خدا می باشد.
ولید بن عبدالملک خلیفه ستمگر اموی که از شخصیت روحانی معنوی و علمی امام در هراس بود، آن حضرت را در 12 یا 25 محرم سال 94 یا 95 هجری قمری مسموم و به شهادت رساند.
سرانجام پیکر مطهرشان را در قبرستان بقیع در کنار عموی بزرگوارشان امام حسن مجتبی (ع) به خاک سپردند. ( دانستنی های صحیفه ی سجاّدیه با تصرف و تخلیص)
((سلام یوم ولدت و سلام یوم استشهد و سلام یوم ابعث حیا))
علاوه بر صحیفه ی سجاّدیه کتاب های دیگری از امام سجاد (ع) به جای مانده است که عبارتند از:
مناسک الحج ( سلوه الحزین)
رساله حقوق (اختیار المصباح)
الجامع فی الفقه (3اقبال و جمال الاسبوع و فتح الابواب)
صحیفه زهد (نقل شده از ابوحمزه ثمالی) (الزوائد و الفوائد)
کتاب حدیثی از امام سجّاد (ع) (نقل شده از ابو حمزه ثمالی) (البلد الامین)
کتاب علی بن حسین (ع) (رجال نجاشی)
صحیفه سجادیه کامله
صحیفه سجادیه کامله، مجموعهای از ۷۵ دعا و نیایش بودهاست که سجاد املا کرده و باقر و برادرش زید بن علی آن را در دو نسخه نوشتهاند. یحیی بن زید فرزند زید بن علی در ۱۲۴ق در دیدار با متوکل بن هارون بلخی، نسخه پدرش را در اختیار او گذاشت تا به پسرعموهایش محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله محض بدمتوکل بن هارون از اصحاب جعفر صادق است و میگوید: «از من ۱۱ دعا ساقط شده و من ۶۴ دعا را روایت میکنم». متوکل مجموعهای را که در اختیار داشته به جعفر صادق عرضه کرده و با نوشته محمد باقر مقابله میکند و هیچ تفاوتی بین آنها نمییابد.[۳] او از مجموعه ۷۵ دعای صحیفه، ۶۴ دعا را مینویسد که در مجموعه حاضر تنها ۵۴ دعای آن موجود است.
در روایت محمد بن احمد بن مسلم مطهری فقط ۵۴ دعا چنانکه امروزه هم از صحیفه میبینیم موجود است؛ بنابراین از اصل صحیفه ۲۱ دعا افتادهاست و در حال حاضر آنچه از صحیفه کامله سجادیه باقیماندهاست، همین ۵۴ دعاست.صحیفه از پر نسخهترین کتابهای حدیثی است. نسخههای خطی این کتاب در ایران بیش از سه هزار نسخه است اگر چه بسیاری از این نسخ، برگرفته از نسخه مجلسی اول است و بدین سبب این نسخهها تفاوت چندانی با هم ندارند مجلسی اول تعداد طریق خود به صحیفه را بیش از ۶۵۰ هزار طریق میداند.صحیفه سجادیه نخستین بار توسط ویلیام چیتیک به زبان انگلیسی ترجمه شدهاست
صحیفه سجادیه کتابی حاوی ۵۴ دعا از امام سجاد(ع). این کتاب پس از قرآن و نهج البلاغه مهمترین میراث مکتوب شیعه به حساب میآید و به نامهای خواهر قرآن و «انجیل اهل بیت» نیز مشهور است. صحیفه مانند قرآن و نهج البلاغه از نظر فصاحت و بلاغت مورد توجه قرار گرفته است. امام سجاد(ع) بسیاری از معارف دینی را در دعاهای خود بیان میکند؛ موضوعاتی مثل خداشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی و مباحث عالم غیب، فرشتگان، رسالت انبیا، جایگاه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، امامت، فضایل و رذایل اخلاقی، گرامیداشت اعیاد، مسائل اجتماعی و اقتصادی، اشارات تاریخی، نعمتهای مختلف خداوند، آداب دعا، تلاوت، ذکر، نماز و عبادت. معروفترین دعای صحیفه دعای مکارم الاخلاق است. بر این اثر شرح های بسیاری نوشته شده که مشهورترین آنها ریاض السالکین نوشته سید علیخان شیرازی است. صحیفه به سیزده زبان از جمله فارسی و انگلیسی ترجمه شده است.
مبحثی درباره دعا
دعا برترین عبادت
از آیات و روایات استفاده می شود که دعا نه تنها عبادت است، بلکه از برترین عبادتها به شمار رفته است.
به منظور روشن تر شدن اهمیت دعا، به سه آیه از قرآن مجید و شش روایت از معصومان علیهم السلام اشاره می شود:
1- خداوند متعال در آیه 60 سوره غافر (مؤمن) می فرماید: «وَ قالَ رَبُّکمُ ادْعونی اسْتَجِبْ لَکمْ انَّ الَّذینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ»؛ پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می شوند!
آیه شریفه، نخست به «دعا» تعبیر می کند؛ سپس در ادامه تعبیر را عوض کرده، از آن به «عبادت» یاد می کند.
چرا از «دعا» به «عبادت» تعبیر شده است؟
برخی گفته اند: برای اینکه عبادت به معنای مطلق دعاست و شاید تعبیر برخی از روایات: «الدُّعا مُخُّ الْعِبادَةِ؛ دعا روح و جان عبادت است»[1] بدین جهت بوده است.
2- خداوند متعال در آیه 77 (آخرین آیه) سوره فرقان می فرماید: «قُلْ ما یعْبَؤُ بِکمْ رَبّی لَوْ لا دُعاؤکمْ فَقَدْ کذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یکونُ لِزاماً»؛ بگو: «اگر دعای شما نباشد، پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست؛ شما [آیات خدا و پیامبران را] تکذیب کردید، و [این عمل] دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد».
این تعبیر- که خداوند بخاطر دعاهایتان به شما اعتنا می کند و برای شما ارزش قایل است- در سایر عبادت ها؛ مانند حج، روزه، جهاد و.. . به کار نرفته است. و تنها درباره دعا ذکر شده است؛ یعنی علی رغم گناهان فراوانی که انجام می دهید و فسادهایی که مرتکب می شوید، تنها چیزی که سبب ارج نهادن خداوند به شما می شود، دعاهای شماست؛ قدر و ارزش آن را بدانید.
3- خداوند متعال در آیه 186 سوره بقره، پس از بیان آیاتی درباره فضیلت و احکام ماه مبارک رمضان، می فرماید: «وَ اذا سَأَلَک عِبادی عَنّی فَانّی قَریبٌ اجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ اذا دَعانِ فَلْیسْتَجیبُوا لی وَلْیؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یرْشِدُونَ»؛ و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سئوال کنند، [بگو:] من نزدیکم؛ دعای دعاکننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند و به مقصد برسند.
بنابر آیه شریفه: «نَحْنُ اقْرَبُ الَیکمْ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»، خداوند، نزدیک ترین کس به انسان است و حتّی از رگ گردن یا رگ قلب نیز به انسان نزدیک تر است.[2]
بی شک تعبیری ظریف و زیباتر از این برای قرب و نزدیکی بین خالق و مخلوق، عابد و معبود و بنده و مولا وجود ندارد.
بنابراین، با تفکر در آیات سه گانه درمی یابیم که دعا از نظر اسلام چقدر مهم شمرده شده است؛ به گونه ای که هم عبادت است؛ و هم باعث اعتنای خدا به انسان؛ و هم وسیله تقرب بنده به مولاست.
دعا در آئینه روایات
همان گونه که قبلًا ذکر شد، روایات فراوانی مسائل دعا را بررسی نموده که در این مختصر تنها به ذکر شش روایت بسنده می گردد:
1- در روایتی وجود نازنین پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است:
«الدُّعا سِلاحُ الْمُؤْمِنِ وَ عَمُودُ الدّینِ وَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْارْضِ»؛ دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند، اسلحه انسان با ایمان و ستون (خیمه) دین و نور آسمان ها و زمین است.[3]
آری؛ دعا در درگاه خداوند هرچند عبادتی است بی رنج و زحمت؛ لیکن از کلمات گهربار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درمی یابیم که در نزد خداوند جایگاهی بس عظیم دارد که متأسّفانه، انسان ها به جهت سهل و آسانی آن کمتر بدان توجّه دارند.
2- مولای متّقیان، حضرت علی علیه السلام می فرماید: «الدُّعا مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ وَ مِصْباحُ الظُّلْمَةِ»؛ دعا کلید رحمت خداوند و چراغ روشنی برای تاریکی های دنیا و آخرت است.[4] دعا نه تنها دنیا، بلکه آخرت انسان را نیز روشن می کند.
3- در روایت دیگری پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است: «عَمَلَ الْبِرِّ کلُّهُ نِصْفُ الْعِبادَةِ وَ الدُّعا نِصْفٌ»؛ تمام اعمال نیک انسان، تنها نیمی از عبادت است و نیم دیگر آن، دعا و راز و نیاز با معبود است.[5]
4- امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید: «اکثِرْ مِنَ الدُّعا فَانَّهُ مِفْتاحُ کلِّ رَحْمَةٍ وَ نَجاحُ کلِّ حاجَةٍ وَ لا ینالُ ما عِنْدَ اللَّهِ الَّا بِالدُّعا وَ لَیسَ بابٌ یکثَرُ قَرْعُهُ الَّا یوشَک انْ یفْتَحَ لِصاحِبِهِ»؛ زیاد دعا کنید و در خواندن خدا اصرار کنید؛ زیرا کلید تمام رحمت ها و عامل پیروزی در هر حاجتی دعاست؛ نعمت ها و برکاتی که نزد خداوند است، بدون دعا به کسی نمی رسد، و هیچ دری وجود ندارد مگر اینکه با اصرار و سماجت و پافشاری گشوده می شود.[6]
بنابراین چنانچه دعا مستجاب نگردد، نباید سبب ناامیدی انسان شود؛ زیرا چه بسا خداوند می خواهد با دعا انسان را تربیت کرده، قلب و دل او را شستشو بدهد.
5- امام صادق علیه السلام در روایت دیگری دعا را چنین توصیف می فرماید: «افْضَلُ الْعِبادَةِ الدُّعا»؛ هیچ عبادتی بالاتر از دعا نیست.[7]
6- حضرت علی بن موسی الرضا- علیهما السلام- می فرماید: «عَلَیکمْ بِسِلاحِ الْانْبیاءِ، قیلَ ما سِلاحُ الْانْبیاءِ؟ قالَ: الدُّعاء»؛ شیعیان و پیروان اسلام! همواره به اسلحه پیامبران- که در کارها و برنامه های سخت تبلیغی بدان مسلّح بودند- مسلّح شوید. شخصی از آن حضرت پرسید: اسلحه پیامبران چیست؟
حضرت فرمود: دعا.[8]
از مجموعه آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام روشن می گردد که دعا در اسلام جایگاهی بس عظیم دارد و از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
راز اهمیت دعا در اسلام
چرا دعا از نظر دین دارای چنین ارزش و اهمیتی است که بنا بر آیات و روایات، برترین عبادت، اسلحه مؤمن، ستون دین، نور آسمان ها و زمین، کلید رحمت، چراغ هدایت، نیمی از عبادات، رمز پیروزی، اسلحه انبیا، مایه ارج انسان در پیشگاه خدا و... به شمار می رود؟
اگر این تحفه و هدیه الهی را مورد دقّت و بررسی قرار دهیم و آن را موشکافی کنیم، درمی یابیم که حقیقتاً، تمام این فضایل برای دعا سزاوار و شایسته است.
دعا آثار مهمّی در وجود انسان به ارمغان می آورد که مهم ترین اثر آن این است که انسان را تربیت می کند؛ و عامل خودسازی و تربیت انسان است.
تعلیم و تربیتی که بعثت انبیا بر آن نهاده شده و از مهم ترین اهداف بعثت به شمار رفته است.[9] بی شک تعلیم مقدمه تربیت است. از این رو، هدف نهایی، تربیت شناخته شده است.
رابطه «دعا» و «تربیت»
دعا آثار تربیتی فراوانی دارد که به سه نمونه آن اشاره می شود:
1- اوّلین اثر دعا، ایجاد نور امّید در دل انسان ها است. انسان ناامید در دریف مرده ها قرار دارد؛ انسان بیمار اگر به سلامت خود امّیدوار باشد، بهبود می یابد و اگر مأیوس شود و چراغ امّید در دلش خاموش گردد، دیگر امیدی به بهبودی او نیست. همان گونه که عامل اصلی پیروزی جنگجویان در میدان جنگ، امید و روحیه است. از این رو، سربازان ناامید اگر پیشرفته ترین سلاح های جنگی را نیز داشته باشند، بازنده میدان جنگ خواهند بود.
دعا در دل انسان نور امید می تاباند، انسانی که اهل دعا و متّکی به خداوند است- علی رغم مشکلات زیاد؛ دشمنان جسور، فقر مالی و.. .- اگر به درگاه خداوند روی آورد و به او امید ورزد و با او راز و نیاز کند، نور امید در دلش زنده می شود و به زندگی امیدوار می گردد و گویی حیات دوباره ای می یابد؛ چه اینکه این انسان دست نیاز به سوی کسی دراز نموده که مشکل ترین کارها در نزد او آسان ترین است. خدایی که اصلًا مشکل و آسان برای او معنا ندارد؛ زیرا مشکل یعنی چیزی که بالاتر از مقدار قدرت و آسان، یعنی چیزی که کمتر از آن است. آیا چیزی را می یابید که فوق قدرت خداوند باشد؟! بنابراین، برای خداوند مشکل و آسان تفاوتی ندارد او هرچه را اراده کند، در یک لحظه می آفریند اگرچه میلیون ها خورشید همانند خورشید خاکیان باشد! وقتی انسان به درگاه چنین قادر و عالمی روی می آورد و با او درد دل می کند و در مقابلش به سجده می افتد و برایش اشک می ریزد و مشکلاتش را به او عرضه می دارد، بی شک خداوند نور امید را در دل او تجلّی می دهد.
2- دومین اثر دعا ایجاد نور تقوا در وجود انسان است.
تقوا؛ سبب تقرّب انسان به درگاه الهی است.[10]
تقوا؛ زاد و توشه ای است که سبب نجات انسان در جهان آخرت می گردد.[11]
تقوا؛ برات و گذرنامه بهشت است.[12]
آن گاه دعا، نور چنین گوهر ارزشمندی را در دل انسان زنده می کند. وقتی انسان دست به دعا برداشته، به درگاه خداوند توسّل می جوید و خدا را با أسمای حسنی و صفات جلال و جمالش می خواند، آن صفات بازتابی در وجود انسان خواهد داشت و طبعاً انسان را به سمت خداوند سوق می دهد؛ به گونه ای که انسان احساس می کند که اگر بخواهد دعایش مقرون به اجابت شود، باید توبه کند. دعا انسان را به توبه فرامی خواند و توبه او را به تجدید نظر در زندگی، و در نتیجه سیر این حرکت نور تقوا را در زندگی انسان زنده می گرداند.
در حدیث جالبی آمده است: «آن دسته از افرادی که پیوسته- چه در حال گرفتاری و چه در حال آسایش و آرامش- با خداوند راز و نیاز دارند، در هنگام مکشلات و گرفتاری ها وقتی خداوند را می خوانند فرشتگان می گویند: «این صدا آشنا است مشکل او را حل کنیم»؛ ولی وقتی صدای انسان هایی را می شنوند که تنها به هنگام گرفتاری ها و سختی ها و ناراحتی ها دعا می کنند، آن صدا برای فرشتگان ناآشناست».[13]
حضرت علی علیه السلام در خطبه ارزشمندِ همّام، در شرح حال متّقین می فرماید:
«نُزِّلَتْ انْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاءِ کالَّتی نُزِّلَتْ فِی الرَّخاءِ»؛ پرهیزکاران کسانی هستند که در حال رخا و آسایش و آرامش همان گونه هستند که در حال بلا و سختی و گرفتاری هستند.[14]
خداپرستی و راز و نیاز فرعونی که در حال غرق شدن «یا الله» می گوید، هیچ فایده ای ندارد. به همین جهت، در آن هنگام جبرئیل در پاسخ فرعون مشتی از لجنِ تهِ رودخانه را به دهانش می کوبد.[15]
3- سومین اثر تربیتی دعا، تقویت نور معرفت است. وقتی انسان به درگاه خداوند روی می آورد، در این فکر فرو می رود که او بر همه چیز توانا و قادر است و اسرار درون و برون ما را می داند. این مطلب سبب می شود که سطح معرفت انسان بالا برود؛ مخصوصاً اگر دعاهایی همچون: صحیفه سجّادیه، مناجات شعبانیه، صباح، کمیل و ندبه خوانده شود که اینها بالاترین درس های عرفان اسلامی است و با وجود این منابع معتبر شایسته نیست طالب عرفان در پی کتاب های مشکوک برود.
بنابراین، دعا نور امید، نور تقوا و نور معرفت را در دل انسان زنده می کند.
پرسش: در دعای ماه رجب- که خواندن آن پس از هر نمازی مستحب است-، می خوانیم: «یا مَنْ یعْطی مَنْ سَئَلَهُ، یا مَنْ یعْطی مَنْ لَمْ یسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْهُ»؛ ای خدایی که به دعاکنندگان و به کسانی که دعا نمی کنند، به عارفان و به کسانی که تو را نمی شناسند، عطا می کنی و نعمت می دهی.
بر اساس این قسمت از دعای ماه رجب، خداوند به همه انسان ها- چه کسانی که خداشناس باشند و چه نباشند، چه کسانی که دعا کنند و چه نکنند- نعمت عطا می کند. بنابراین، چه نیازی به دعا و توسّل است؟.
پاسخ: فیض برکات خداوند اقسام و انواعی دارد: بخشی از آن را خداوند به همه انسان ها عطا می کند، همانند باران که در هنگام نزول کافر و مؤمن، عارف و غیرعارف و.. . همه از آن بهره مند می شوند.
بخش دیگر آن، برکاتی است که تنها به اهل معرفت عطا می شود و غیر مؤمن مشمول آن نمی گردد. و بخش سوم، نعمت هایی است که تنها دعاکنندگان از آن بهره می برند.
در روایتی آمده است: «در نزد خداوند کراماتی است که جز به دعا به کسی نمی دهند».[16]
بنابراین، تنها بخش اوّل است که شامل همه می شود؛ ولی بخش دوم و سوم، ایمان و دعا در آن مؤثر است.
موانع و شرایط استجابت دعا
چرا برخی از دعاها مستجاب نمی شود؟ چرا وعده خداوند در مورد استجابت دعا تحقّق نمی یابد؟ آیا اشکال- نعوذ بالله- از جانب خداوند است یا از جانب دعاکنندگان؟
این شبهات در عصر ائمّه علیهم السلام نیز برای اصحاب و مسلمانان مطرح بوده است.
آنها نیز این گونه شبهات را در روایات متعدّدی در محضر آن بزرگواران مطرح می کردند و ائمّه علیهم السلام نیز به آنها پاسخ می گفتند.
از مجموعه این روایات و روایات دیگری که در این زمینه، بدون طرح سئوال، وارد شده است، به دست می آید که وعده الهی در مورد مستجاب شدن دعاها بی قید و شرط نبوده است، بلکه دعا دارای شرایطی است که دعاکنندگان باید شرایط دعا راتحصیل، و موانع آن را از سر راه خود بردارند.
بنابراین، اگر دعاکننده بدون برطرف کردن موانع و به دست آوردن شرایط، دعایی کرد و به هدف اجابت نرسید، نباید جز خود، کسی دیگر را ملامت کند.
دعاکننده ای که واجد شرایط نیست به بیماری می ماند که نزد پزشکی می رود و بیماری خویش را برای او شرح می دهد، سپس پزشک نسخه ای برایش می نویسد و به او می گوید: «اگر به این نسخه عمل نمایی سلامت خود را باز می یابی». بیمار پس از چندی به پزشک مراجعه می کند و با عصبانیت و ناراحتی به او اعتراض می کند که: «این نسخه شما سر سوزنی در مداوای بیماری من تأثیر نداشت! این چه نسخه ای است و شما چه پزشکی هستید»؟! پزشک می پرسد: «آمپول هایی که تجویز کردم، یک روز در میان تزریق نمودی»؟ بیمار می گوید: «آری؛ لیکن با فاصله دو روز در میان تزریق نمودم»!
پزشک می گوید: «آیا از کپسول های «آنتی بیوتیک» که قرار بود هر 8 ساعت یک بار بخوری، استفاده کردی»؟ مریض جواب می دهد که: «فقط روزی یک کپسول خوردم»! پزشک می پرسد: «آیا چهار روز استراحت که برایت نوشته بودم، انجام دادی»؟ مریض: «نه آقا! با این وضع گرانی مگر می شود استراحت کرد، از همان روز اول مشغول کار شدم».
پس از این سئوال و جواب ها، پزشک سری تکان می دهد و به مریض می گوید:
«نسخه من اشکالی نداشته است، بلکه شما مریض محترم طبق شرایط به آن نسخه عمل ننمودی؛ در نتیجه سلامت خود را نیافتی و جز خود، هیچ کس دیگر را نباید سرزنش کنی».
همچنین اگر متخصّص اصلاح بذر به یک کشاورز، بذری بدهد و به او بگوید:
«اگر با شرایط خاصّی بذرافشانی کنی، محصول قابل توجّهی به دست خواهی آورد» و کشاورز بذرها را بپاشد و حتّی یک دانه هم سبز نشود، بی شک شرایطی که متخصّص بذر گفته بود، او عمل نکرده است؛ مثل اینکه به موقع آبیاری، دفع آفات، کودپاشی و.. . را انجام نداده باشد. در اینجا نیز جز کشاورز کس دیگری مقصّر نیست.
عزیزان! روزه داران محترم! خواهران و برادران گرامی! دعاهای ما نیز مانند بذری است که تنها افشاندن آن در زمین کافی نیست، بلکه به آبیاری، مراقبت و محافظت و برطرف کردن آفات و موانع نیز نیازمند است. بر اساس آنچه در روایات آمده باید شرایط دعاها را فراهم کرد و موانع آن را برطرف ساخت؛ ولی متأسّفانه، انتظار داریم بدون رعایت شرایط و برطرف کردن موانع، دعاهای ما اجابت شود که این انتظار امری است غیر معقول.
در این نوشتار به برخی از شرایط و موانع استجابت دعا اشاره می شود:
1- عدم معرفت خدا مهم ترین مانع اجابت دعا
یکی از مهم ترین موانع اجابت دعا، عدم معرفت خداوند است، به عبارت دیگر، یکی از شرایط اساسی استجابت دعاها، شناخت خداوندی است که خوانده ماست و از او می خواهیم که دعای ما را اجابت کند. مگر می شود انسان از کسی چیزی بخواهد که او را نشناسد؟!
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که: عدّه ای از نزدیکان و اقوام آن حضرت علّت مستجاب نشدن دعاها را از حضرتش پرسیدند. حضرت در جواب فرمودند: «لِانَّکمْ تَدْعُونَ مَنْ لا تَعْرِفُونَهُ؛ علّت اینکه دعاها به اجابت نمی رسد، این است که شما کسی را می خوانید که نسبت به او معرفت ندارید».[17]
بنابراین، همانطور که قبلًا گذشت، دعا نور معرفت را به ارمغان می آورد و معرفت پایه اساسی دعاست؛ یعنی این دو تأثیر متقابل در یکدیگر می گذارند.
همان گونه که خداوند در قرآن مجید درباره نماز می فرماید: «انَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشآءِ وَ الْمُنْکرِ؛ نماز انسان را از زشتیها و گناه باز می دارد»[18]؛ یعنی جامعه نمازخوان، آلوده به معصیت و گناه نمی شود؛ خانواده معتقد به نماز، از آلودگی ها بدور است، فرد نمازخوان گناه مرتکب نمی شود. و خلاصه، نماز بیمه از گناهان است.
با ملاحظه آیه شریفه، چرا بعضی از نمازگزاران مرتکب گناه می شوند؟. آیا اشکال- نعوذ بالله- از آیه شریفه است؟ خیر! اشکال از نمازگزار است، اگر نمازگزار نداند برای چه نماز می خواند و در مقابل چه کسی سر به سجده می نهد، نماز او نمی تواند او را از انجام گناه باز دارد؛ زیرا بازداشت از گناه، نیاز به معرفت الهی دارد. شناخت خداوند گوهر گرانبهایی است که شرط بسیاری از عبادت ها است، بلکه شرط زیارات نیز می باشد؛ چه اینکه آثار و ثواب زیارت ها برای کسی در نظر گرفته شده است که زیارت بامعرفت انجام دهد.[19]
بنابراین، شرط اوّل اجابت دعا، شناخت صفات جلال و جمال و فعل و اسماء الله الحسنی است که هر کس باید به اندازه توان خود این شناخت را به دست آورد.
2- نیت صادق و قلب مخلف
دومین شرط اجابت دعا، نیت صادق و پاک؛ و قلب با اخلاص و بدون ریا است.
به این مناسبت امام صادق علیه السلام در حدیثی فرموده است: «انَّ الْعَبْدَ اذا دَعا اللَّهَ تَبارَک وَ تَعالی بِنِینَةٍ صادِقَةٍ وَ قَلْبٍ مُخْلِصٍ اسْتُجیبَ لَهُ بَعْدَ وَفائِهِ بِعَهْدِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛ هنگامی که بنده خدا، با نیت صادق و پاک و قلبی پر از اخلاص و صفا به درگاه خداوند روی آورد بعد از آن که به عهد و پیمانی که با خداوند منّان داشته، عمل نماید، خداوند دعای او را مستجاب می گرداند.[20]
عمل به عهد و پیمان خداوند- که همان صفای دل و اخلاص نیت است- شرط قبولی دعاست.
باید توجّه داشت که چگونه دعا انسان را تربیت می کند. برای قضای حاجت و حل مشکل به در خانه خدا می رویم، ولی می دانیم بدون اخلاص نیت و صفای قلب این امر امکان پذیر نیست به همین جهت باید در پی خودسازی و تربیت خود باشیم.
3- غذای حلال شرط مهم و سخت اجابت دعا
در این باره پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در روایت بسیار زیبا و هشدارباشی می فرماید: «اطِبْ کسْبَک تُسْتَجابُ دَعْوَتُک؛ فَانَّ الرَّجُلَ یرْفَعُ الی فیهِ حَراماً فَما تُسْتَجابُ لَهُ دَعْوَةٌ ارْبَعینَ یوْماً»؛ کسب و درآمدت را پاک کن تا دعاهایت مستجاب شود؛ زیرا یک لقمه حرام باعث می شود که دعا تا چهل روز مستجاب نشود.[21]
برخی از مردم کسب و کارشان آلوده به حرام، کم فروشی، ربا، ظلم به دیگران، و عدم رسیدگی به وجوهات شرعی است. با این وضعیت دعا می کنند و توقّع دارند دعاهایشان مستجاب شود.
از کلام گهربار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز برمی آید که دعا عامل مهم تربیت به شمار می رود و انسان را وادار به رعایت حرام و حلال می کند.
انصافاً، رعایت حرام و حلال در زندگی نقش بسزایی دارد. اگر این مهم رعایت شود این همه دعوا و پرونده در دادگستری ها نخواهد بود. اگر مردم حرام و حلال را مراعات کنند، این همه فقیر و نیازمند در جامعه نخواهیم داشت. ولی افسوس که برخی به بهانه های واهی از این مهم غفلت می کنند و می گویند:
«کجاست حلال و حرام؛ حلالی یافت نمی شود تا آن را بیابیم!»
یکی از همین انسان های توجیه گر می گفت: «اگر چیز حلالی می خواهی، آن فقط آب باران است آن هم در وسط رودخانه هنگامی که باران باریدن گرفت دهانت را باز کنی تا قطرات باران مستقیم وارد دهانت شود؛ چون هم باران حلال است و هم کف رودخانه که ایستاده ای ملک غصبی نیست!».
در واقع این گونه انسان ها با این بهانه ها، سر خود را کلاه می گذارند (یخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یخْدَعُونَ الَّا انْفُسَهُم وَ ما یشْعُرُونَ)[22] به عبارت دیگر، آنها نوعی مغالطه کرده اند؛ زیرا سخن در حلال و حرام ظاهری است و آنها از حلال و حرام واقعی سخن می گویند، در حالی که ما مأموریم به ظاهر عمل کنیم.
مگر ائمّه ما از همین بازار مسلمانان نوشیدنی ها و خوردنی های خویش را تهیه نمی کردند؟! در عین این که ظاهر احکام شرع را پایبند بودند و عمل می کردند؛ ولی از مسائلی که احتیاط در آن سزاوار بود، پرهیز می کردند؛ مثلًا از نان و گوشت بازار، بدون پرداخت زکات استفاده نمی کردند. شایسته است ما نیز مقدار نان و گوشتی را که در یک سال استفاده می کنیم، محاسبه کرده زکات آن را به فقرا بپردازیم؛ چه اینکه بسیاری از کشاورزنان و دامداران- متأسّفانه- زکات اموال خود را نمی پردازند و ما نیز در استفاده از اجناس آنها مبتلاییم. اگرچه به سبب ندانستن، معذوریم؛ لیکن اثر وضعی خود را خواهد گذاشت. پس محاسبه زکات آن امری نیکو شمرده شده است و سبب پاکی قلب و نورانیت دل می شود.
نتیجه این که، تغذیه حلال نه تنها در دعا مؤثّر است، بلکه در تمام عبادت های انسان نیز تأثیر دارد؛ در نماز، روزه، حج، زیارت های واجب و مستحب و مانند آن نیز قطعاً اثر می گذارد و از طرفی، غذای حرام نه تنها مانع استجابت دعا می شود، بلکه نشاط و روحانیت عبادت و زیارت را نیز سلب می کند و انسان دیگر از قرائت قران و اقامه نماز و مانند آن، لذّت نمی برد.
4- حضور قلب
چهارمین شرط اجابت دعا، حضور قلب است، روشن است که این شرط بسیار با ارزش است؛ چه این که در روایتی آمده است: «سُئِلَ النَّبِی صلی الله علیه و آله عَنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ فَقالَ: کلُ اسْمٍ مِنْ اسْماءِ اللَّهِ اعْظَمْ فَفَرِّغْ قَلْبَک مِنْ کلِّ ما سِواهُ وَ ادْعُهُ بِای اسْمٍ شِئْتَ»؛ از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد اسم اعظم سئوال شد. حضرت فرمودند: «تمام اسم های خداوند اعظم است، قلبت را از ما سوی الله خالی کن، سپس به هر نامی از اسماء الله که می خواهی خدا را بخوان، همان اسم اعظم است».[23]
از این روایت استفاده می شود که اسم اعظم- آن گونه که بعضی ها تصوّر می کنند- یک لفظ نیست که انسان آن را بر زبان جاری سازد و مشکلاتش حل شود، بلکه اسم اعظم حالت و صفت خاصّی است که باید در درون انسان ایجاد شود و آن، پاک کردن خانه دل است.[24]
وقتی قلبی کانون بت هاست؛ بت مال، بت مقام، بت شهرت، بت زن و فرزند و مانند آن؛ و از درون این بت خانه دعا صورت گیرد، روشن است که این دعا مستجاب نمی شود. نخست باید همچون ابراهیم و علی بت شکن برخیزیم و تمام این بت ها را از خانه دل بیرون کنیم. آن گاه با هر یک از نام های خدا که او را بخوانیم، دعایمان مستجاب خواهد شد.
با توجه به شرایط چهارگانه دعا، آیا ما این شرایط را فراهم کرده ایم؟ آیا غذای پاک، قلب خالی از اغیار، صفا و اخلاص نیت و معرفت و شناخت خداوند را تحصیل کرده ایم؟
اگر فاقد این شرایط هستیم، باید در راه تحصیل آن بکوشیم. مخصوصاً، در ماه مبارک رمضان- که ماه رحمت و لطف الهی است و روح انسان آمادگی بیشتری دارد- فرصت بسیار مناسبی برای دعا و تحصیل شرایط وجود دارد.
اجابت برخی از دعاها به مصلحت انسان نیست!
اگرچه ما موظّف به دعا هستیم و باید نسبت به اجابت آن هم امیدوار باشیم؛ ولی باید توجّه داشت که برخی اوقات اجابت بعضی از دعاها به مصلحت انسان نیست، گاهی از اوقات انسان خیال می کند که سعادت او در اجابت دعاست، در حالی که خداوند از روی آگاهی می داند که شقاوت و هلاکت و نابودی او در آن است، اینجاست که چنین دعاهایی اجابت نمی شود.
در این زمینه، داستان عبرت آمیز و تکان دهنده ثعلبه انصاری که با اصرار فراوان بر خواسته اش- که به مصلحت او نبود- پافشاری کرد و اجابت آن باعث بی ایمانی و اعتراض به برخی قوانین الهی شد، درس بزرگی برای همگان است.[25]
گاهی جوانی به خواستگاری دختری می رود و جواب منفی می شنود، او التماس و درخواست زیادی می کند؛ لیکن با دعاهای فراوان هم ازدواج او صورت نمی گیرد. دلشکسته و ناراحت به زندگی ادامه می دهد. بعد از مدّتی متوجّه می شود که خداوند چه لطف بزرگی به او کرده که دعایش را اجابت نکرده است، زیرا شاید ثمره آن ازدواج چیزی جز فرزندان فلج نبوده است.
بنابراین، از اجابت نشدن برخی از دعاهایمان نگران نباشیم، زیرا امکان دارد دعای مورد نظر از همین قبیل باشد و علاوه بر آن، بنابر روایات معصومان علیهم السلام:
«دعاهایی که در دنیا مستجاب نمی شود، خداوند در آخرت معادل آن را به دعاکننده عطا می کند».[26]
دو سئوال مهم درباره دعا
سئوال اول: در دعاهایی که از ائمّه معصومان علیهم السلام به ما رسیده است، دعاهایی می بینیم که هرگز مستجاب نخواهد شد. چرا ائمه علیهم السلام دستور داده اند که چنین دعاهایی را بخوانیم؟ مثلًا در دعاهای ماه رمضان- که به عنوان تعقیب نماز خوانده می شود- آمده است: «اللَّهُمَّ اقْضِ دَینَ کلِّ مَدْینٍ؛ پروردگارا! بدهی تمام بدهکاران و وام تمام وام گیرندگان را عطا بفرما» در حالی که این خواسته تحقق نمی یابد مخصوصاً، در عصر و زمانی که ما زندگی می کنیم؛ زیرا زندگی دنیای فعلی به گونه ای است که همه مردم برای خود وام و بدهکاری فراهم می کنند و اساساً، دنیای بدون بدهکاری و وام خیالی بیش نیست. بنابراین، هدف از این گونه دعاها چیست؟
پاسخ: وام و بدهکاری بر دو قسم است؛ نخست وام ها و بدهکاری هایی که زمینه پرداخت آن فراهم است؛ مثل وام هایی که تجّار و کسبه می گیرند و معاملاتی انجام می دهند و تا زمان قسط آن نیز مال مورد نظر را می فروشند و بدهکاری را می پردازند، یا وام هایی که افراد حقوق بگیر دریافت می کنند و از محل حقوق خود آن را می پردازند.
قسم دوم وام هایی است که زمینه پرداخت ندارد و در عین حال، انسان مجبور به گرفتن آن است و در پرداخت آن عاجز و ناتوان می شود. ظاهراً منظور از دعای فوق وام های قسم دوم است نه اوّل.
در وام های قسم دوم، نه تنها دعا برای اجابت آن پسندیده و اجابت آن امکان پذیر است، بلکه بنابر دستورات اسلام، باید برای تحقّق آن گام های عملی نیز برداشته شود؛ چه اینکه در یک جامعه اسلامی کامل- که همان جامعه امام زمانی است- حتّی یک گرسنه هم نباید وجود داشته باشد. «اللَّهُمَّ اشْبِعْ کلَّ جایعْ». یک برهنه نباید باشد، «اللَّهُمَّ اکسُ کلَّ عُرْیانٍ». یک فقیر و نیازمند نباید باشد؛ «اللَّهُمَّ اغْنِ کلَّ فقیرٍ». و نهایتاً یک بدهکار نیز نباید باشد.
شاهد این مطلب روایت مفصّلی است به این مضمون که از امام صادق علیه السلام نقل شده است که «خداوند دقیقاً نیازِ نیازمندان را محاسبه کرده و به مقدار نیاز آنها در اموال ثروتمندان زکات قرار داده است. اگر نیاز فقرا بیشتر بود، خداوند مقدار زکات را بیشتر می کرد.[27]
یعنی اگر همه مردم به قوانین الهی عمل کنند و وجوهات شرعی خود را بپردازند، گرسنه ای یافت نخواهد شد. و اگر اکنون گرسنگان و برهنگان و فقرایی در سطح جامعه دیده می شوند، به خاطر نافرمانی و سرپیچی ثروتمندان از دستورات الهی و نپرداختن وجوه شرعیه است بنابراین، در جامعه امام زمانی، نه گرسنه ای یافت می شود؛ نه برهنه ای وجود دارد؛ نه فقیر و نیازمندی خواهد بود، و نه بدهکارِ وامانده ای می یابید و دعا در رفع این گرفتاری ها دور از اجابت نیست.
سئوال دوم: یکی از اعمال شبهای پرفضیلت و با ارزش «قدر» مراسم قرآن بر سر نهادن است مگر نه اینکه قرآن بسان نسخه طبیب پیام آور شفای مرض هاست؛ همان گونه که در آیه 82 سوره اسراء نیز می خوانیم: «و نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»؛ و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می کنیم.
بنابراین قرآن همچون نسخه طبیب، در صورتی شفابخش است که به آن عمل شود، پس چرا به ما دستور داده اند تا در شب های قدر به هنگام دعا کردن قران را بر سر بگذاریم؟
پاسخ: قرآن دو جنبه دارد و نسخه طبیب یک جنبه. از آن جا که قرآن مجید کلام خداوند است، از طرفی، الفاظ آن نیز ذاتاً مقدّس است. به همین جهت، مسلمانان معتقدند که بدون وضو نباید الفاظ قرآن را لمس کرد؛ و از طرف دیگر، محتوا و مضمون آن نیز مقدّس می باشد. از این رو، قرآن را «ثقل اکبر» و اهل بیت علیهم السلام را «ثقل اصغر» معرّفی کرده اند. بنابراین، مقایسه قرآن مجید با نسخه طبیب نادرست است. البته خود این عمل (قرآن بر سر نهادن) پیام هایی دارد: از جهت ظاهر، باید بیاموزیم که نباید قرآن را زیر دست و پا قرار دهیم و از جهت باطن و محتوا، به ما می آموزد که باید این کتاب آسمانی را سرلوحه اعمال خود قرار دهیم و به قوانین و دستورات آن پیوسته عمل نماییم و احکام آن را به فراموشی نسپاریم.
((و هرگاه بندگانم مرا از تو بپرسند من نزدیک هستم، چون دعا کننده مرا بخواند دعایشان را اجابت می-کنم پس مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند شاید به حق برسند و به سوی آن راه یابند (بقره آیه 186)))
واژه ی دعا مصدر است از ((دعوت الله ادعوه دعا)) که به معنای خواندن، صدا کردن، بانگ زدن و نامیدن شخصی به نام است و در اصطلاح و عرف شریعت نیز از وضع لغوی به دور نیفتاده و به معنای خواندن خداوند و خواستن چیزی از او آمده است.
دعا در اسلام جایگاه ویژه ای دارد. دعا بعد از قرآن مجید و حدیث، سومین منبع علوم و معارف اسلامی است.
عده ای تصور می کنند چون پروردگار با قلم قضا و قدر آنچه را برای انسان ها مقرر نموده است، بنابراین دعابی معنا و کاری بدون نتیجه است، و در نهایت دعا کردن تعیین تکلیف برای خداوند است و این کار بی ادبی به ساحت مقدس ربوبی می باشد! در حالی که مسأله دعا از چارچوب قضا و قدر گذشته و بسیاری از برنامه های دنیا و آخرت انسان مه به صلاح اوست، برابر مشیت و ارادۀ حضرت حق به زلف دعا گره خورده است و این انسان است که به دستور حضرت حق باید برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی به دعا بپردازد. همین طور که انبیاء، ائمه، صلحا و عرفا بهترین لحظات شیرین عمر خود را به مناجات و دعا سپری کردند و به خیر دنیا و آخرت نائل آمدند.
از نبی اکرم (ص) نقل شده: ((دعا اسلحه و سپر مومن است.))
دعل از زیبا ترین جلوه های پرستش خداوند است و در مکتب اهل بیت (ع) از جایگاه ویژه ای برخوردار است. دعا کردن تنها برای رفع گرفتاری و یا رسیدن به حاجات مورد نیاز نیست. دعا ارتباط بی واسطه بین معبود و پروردگار می باشد. این دعای خالص است که انسان را به سلوک معنوی می رساند.
شخصی نزد حضرت علی (ع) رفته و از ایشان در مورد عدم استجابت دعا پرسید که: یا امیرالمومنین مگر نه خداوند در قرآن فرموده ((مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را)) (مومن آیه 63) پس چرا دعاهای ما مستجاب نمی شود؟ امام در پاسخ فرمودند: ((به هشت علت:
1- خدا را شناختید ولی به دستوراتش عمل نکردید.
2- پیامبر را شناختید ولی به فرموده هایش عمل نکردید.
3- قرآن را خواندید ولی به دستوراتش عمل نکردید.
4- بهشت را مشتاق شدید ولی از آن فاصله گرفتید.
5- از جهنم ترسیدید ولی به آن نزدیک شدید.
6- شیطان را شناختید ولی فریب وسوسه هایش شدید.
7- از نعمت های خداوند استفاده کردید ولی شکر آن را بجا نیاوردید.
8- عیوب مردم را دیدید ولی عیوب خود را فراموش کردید.
پس باید نیتتان خالص باشد، تقوا پیشه کنید و امر به معروف و نهی از منکر کنید تا ان شاءالله دعایتان مستجاب شود.)) (اَعلام الدّین فی صفات المومنین 1)
در روایتی دیگر، پیامبر (ص) در پاسخ مردی که گفت: دوست دارم دعایم مستجاب شود. فرمودند: ((خوردنی هایت را پاکیزه کن و حرام را در شکمت راه نده.)) ( مواهب الرحمن جلد 3)
امید است، روزی فرا رسد که با ترویج فرهنک دعا و مناجات معنویت و اخلاق بر جامعه حاکم و روح تشنه انسان ها از این چشمه فاض سیراب شود.
توان جامعهسازی اخلاقی و معنوی
برای اینکه جایگاه صحیفه سجادیه را در تمدنسازی اسلامی درک کنیم باید به فضای فکری و فرهنگی عصر امام سجاد (علیهالسّلام) توجه کنیم. دوران زندگانی و امامت امام سجاد (علیهالسّلام) یک از دورانهای حساس تاریخ اسلام است.
جامعه اسلامی در دوران امام حسین (علیهالسّلام) چنان دچار انحطاط اخلاقی و معنوی شده بود که منجر به حادثه فجیع و غمبار عاشورا و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) شد. بعد از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) نیز هرچند قیامهایی علیه حکومت جور شکل گرفت؛ اما علاوه بر اینکه حکومتها فضا را دچار اختناق کرده بودند، جامعه و خود مردم نیز همچنان دچار انحطاط و فساد بودند. روایت معروف امام صادق (علیهالسّلام) که فرمود: «ارتَدَّ النَّاسُ بَعدَ الحُسَین إِلَّا ثَلَاثَة» (مردم بعد از امام حسین (علیهالسّلام) از دین برگشتند؛ مگر سه نفر) بیانگر عمق فاجعه آن دوران است. همچنین روایتی که از امام سجاد (علیهالسّلام) نقل شده که «مَا بِمَکةَ وَ لَا بِالمَدِینَةِ عِشرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنَا»( (در سراسر مکه و مدینه حتی بیت نفر پیدا نیست که دوستدار ما اهل بیت (علیهالسّلام) باشد.)، نشان دهنده فساد عجیب مردم است.
امام سجاد (علیهالسّلام) بعد از حماسهآفرینی و خطبههای آتشین دوران اسارت، اکنون در مدینه به سر میبرند. ایشان واقعه کربلا را تحلیل کردند و به این نتیجه رسیدند که «بخش مهمّی از مشکلات اساسی دنیای اسلام که به فاجعه کربلا انجامید، ناشی از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود... اگر مردم پست و دارای رذائل اخلاقی نبودند، حکومتها (هرچند فاسد، ظالم و حتی بی دین) نمی توانستند چنین فاجعه بزرگی را رقم بزنند... یک ملت، وقتی منشأ همه مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود. این را امام سجاد (علیهالسّلام)، در چهره جامعه اسلامی تفحّص کرد، و کمر بست به اینکه این چهره را از این زشتی پاک کند و اخلاق را نیکو گرداند.»
بنابراین «باید دینِ مردم درست میشد، باید اخلاق مردم درست میشد، باید مردم از این غرقاب فساد بیرون میآمدند، باید دوباره جهتگیری معنوی، که لبُّ لبُاب دین و روح اصلیِ دین همان جهتگیری معنوی است، در جامعه اِحیا میشد... اما اختناق در آن دوران و نامناسب بودنِ وضع، اجازه نمیداد که امام سجاد (علیهالسّلام) بخواهند با آن مردم بیپرده و صریح و روشن حرف بزنند؛ نه فقط دستگاهها نمیگذاشتند، مردم هم نمیخواستند. اصلاً آن جامعه یک جامعه نالایق و تباه شده و ضایع شدهای بود که باید بازسازی میشد.»
لذا امام سجاد (علیهالسّلام) شروع به اصلاح جامعه کرد و بهترین روش و ابزاری که میتوانست برای این هدف به کار ببندد «دعا» بود. ایشان دعا را شالودهی این درمان قرار داد و توانست فضایی معنوی در جامعهی اسلامی به وجود بیاورد.
صحیفه سجادیه حاصل این تلاش مهم است که امام سجاد (علیهالسّلام) توانست به وسیله آن به هدف خود برسد و اخلاق جامعه را تغییر داده و مسیر جامعه را به اسلام بازگرداند. به همین دلیل در ادامه همان روایت معروف میخوانیم «ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ کثُرُوا» یعنی مردم بعدها به اسلام برگشتند و آثار آن را در دوران امام باقر (علیهالسّلام) و امام صادق (علیهالسّلام) میبینیم.
امام خمینی (ره) معتقد است: «حضرت زین العابدین (علیهالسّلام) کمتر از حضرت صادق (علیهالسّلام) ترویج دین ننموده است و عصر آن حضرت (علیهالسّلام) گرچه طوری بوده که ممکن نبود حضرتش کسی را دعوت به دین نماید و حتی از حضرتش یک نفر مسأله سؤال نمیکرد، اما در همان حال که در خانه خود نشسته، نیمهشبها با خدا مناجات میکرده و این مناجات که به دست مردم میرسید، مورد انتفاع قرار میگرفت.»
اکنون که در گام دوم انقلاب اسلامی قرار داریم، این نسخه امام سجاد (علیهالسّلام) از هر زمان دیگری برای ما ضروری است. زیرا یکی از اصلیترین سرفصلهای تمدن نوین اسلامی «اخلاق و معنویت» است. رهبر معظم انقلاب در گام دوم انقلاب، فرمودند «امروز در جامعه ما، یکی از تلاشهای اساسی، باید تغییر اخلاق باشد.» و «خیلی از مشکلات ما ناشی از دور شدن از فضایل اخلاقی است. هرچه از فضایل اخلاقی فاصله بگیریم، مشکلات و گرههای زندگی پیچیدهتر و بیشتر خواهد شد.» و اگر امروزه از افول تمدن غربی سخن میگوییم، نشانه اصلی آن، افول اخلاق در جوامع غربی است. زیرا نبود اخلاق، جوامع را به سقوط میکشاند.
بنابراین، اولین و مهمترین دلیلی که باید به صحیفه سجادیه توجه کنیم، آن را بخوانیم، تدبر کنیم، ترویج کنیم و در تحقق آن بکوشیم، این است که صحیفه سجادیه «جامعهساز» است و اخلاق و معنویت جامعه را که اصلیترین رکن تمدن اسلامی است، تقویت کرده و از انحراف و انحطاط جلوگیری میکند.
تاریخچه صحیفه سجادیه
در عصر امام سجّاد (ع)، مردم، در اثر دور نگه داشته شدن از تعالیم و آموزه های قرآنی و روش و سنت پیامبر (ص)، دچار بی ایمانی و ضعف و اختلال اعتقادی شده بودند و کار به جایی رسیده بود که تحت تأثیر تبلیغات سوء بنی امیّه، خلیفه را برتر از رسول الله (ص) و مرتبه خلافت را بالاتر از نبوّت می دانستند. نظریه ای که امویان برپایه آن به حکمرانی پرداختند و براساس آن پادشاهی خودکامه خود را پاس داشتند، این بود که خداوند، ایشان را برای خلافت برگزیده و پادشاهی داده است و آنان به اراده ی او حکومت می-کنند و امور را به خواست و مشیت او می گردانند. (مقدمه ای بر کتاب اسرار خاموش (شرح صحیفه سجّادیه). جلد 1 با اندکی تخلیص)
امام زین العابدین (ع) پس از حادثه ی عاشورا بر سر دو راهی قرار گرفته بودند: یا می بایست با تحریک احساسات مردم به یک حرکت تند و عمل متهورانه ای دست بزند و پرچم مخالفت برافراشته و حادثه ای بیافریند، یا آنکه احساسات سطحی را بوسیله ی تدبیری پخته و سنجیده مهار نماید. در صورتی که امام جهت اولی را انتخاب می کرد و براساس آنچه از اوضاع سیاسی آن زمان و عدم پایداری واقعی بین دوستان آن حضرت بر می آمد، همانگونه که در مقابل پدرش انجام گرفت، این انقلاب در نطفه خفه می شد و میدان برای تاخت و تاز هرچه بیشتر بنی امیه خالی می گردید. مضافاً عبدالملک، خلیفه ستمگر اموی انقدر امام را در احاطه ی جاسوسان خود قرار داده بود که هرگونه فعالیت امام به شدت زیر نظر بود، و حتی امام در کارهای خانوادگی مورد بازخواست قرار می گرفت، همانگونه که پس از آنکه امام کنیزش را آزاد و سپس با او ازدواج کرد عبدالملک به ایشان نامه نوشت و عمل آن حضرت را مورد اعتراض قرار داد. اگرچه راه اول راه فداکاران است، ولی یک رهبر جامعه که شعاع عملش در دایره ی زمان نمی گنجید، باید با دقت و دوراندیشی بیشتر اقدامات خود را صورت دهد، از این رو امام راه دوم را برگزید، راهی برای تجدید حیات اسلام و بازآفرینی جامعه اسلامی و نظام اسلامی، راهی برای سازندگی افراد صالح و حفظ جان خود و تعداد بسیار معدود یارانی که داشت. (مقدمه بر کتاب ادعیه الامام زین العابدین (ع) جلد )
به هر حال، در چنین شرایط سخت و دشواری بود که امام علی بن حسین (ع) صحیفه ی مبارک را پدید آورده و در شکل یک پناهگاه بلکه یک کمینگاه برای یورش به حزبی که می کوشید تا همه ی آثار رسالت محمد (ص) را برای همیشه نابود کرده و از ذهن ما بزداید امام چاره ای نداشتند جز آنکه از دعا، تنها سنگر برجای مانده برای مبارزه در راه تحقق عدالت و تبیین معارف توحید و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی اسلام بهره گیرد. (مقدمه ای بر کتاب اسرار خاموشان جلد 1 با اندکی تخلیص)
امام سجّاد (ع) با این شرایط سخت و نامساعد، فرصت آن را نمی یافت که مجلس درس یا حلقه بحثی تشکیل دهد از این رو ناگزیر بود در زوایا و پشت ستون های مسجد پیامبر، دور از جاسوسان حکومت در حالت قنوت و نیایش، در میان تسبیحات و تعقیبات نماز به نشر دانش و آگاهی و بیان حقایق ناب بپردازد. از همین روست که صحیفه ی سجّادیه نه تنها به عنوان یک کتاب دعا، بلکه به صورت کتابی علمی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تربیتی و به تعبیر دیگر، یک مقوله ی جامع یک مکتب و یک مدرسه عمومی شایسته دقت و تأمل و درس آموزی باشد. (مقدمه ای بر کتاب اسرار خاموشان جلد 1 با اندکی تخلیص) این کتاب اولین نیایش نامه مکتوب جهان اسلام و سومین کتاب مقدس شیعیان است که از وجود چهارمین امام معصوم صادر گردیده و پنجمین درّ ولایت آن را کتاب فرموده است. (مقدمه ای بر کتاب صحیفه سجّادیه به روایت ابن اشکیب)
صحیفه ی سجّادیه نیایش نامه امام زین العابدین (ع) است که آن حضرت برای فرزندان برومندش، حضرت امام محمد باقر (ع) و زید املاء فرموده و بزرگواران آن را کتاب کرده اند. حضرت امام جعفر صادق (ع) در دوران کودکی نیز نظاره گر این مجلس نوزانی املاء و کتابت معصوم بوده و خود هنگام ارائه ی نسخه ی پدرشان به یکی از شیعیانش به نام متوکل فرمودند: این خط پدرم امام باقر (ع) و املاء جدم امام سجاد (ع) می باشد. امام صادق (ع) علاوه بر ارائه ی نسخه ی پدرشان جهت مقابله با نسخه ی جناب زید، خود نیز آن را برای متول املاء فرمودند. و اما روایت عمیر بن متوکل ثقفی بلخی از پدر خود:
((پدرم متول گفت: من یحیی بن زید را هنگامی که به قصد قیام برعلیه حکومت اموی عزم خراسان داشت ملاقات کردم. از من پرسید متوکل از کجا می آیی؟ عرض کردم از سفر حج می آیم. آنگاه حال عموزاگان و خویشانش در مدینه را پرسید و به خصوص در سوال از حال امام صادق (ع) بسیار مبالغه کرد. من یحیی را از حالات همه پاسخ دادم و گفتم حضرت صادق (ع) و تمام بنی اعمام از فاجعه ی شهادت پدر زید غمگین بودند. آنگاه یحیی فرمود: عموی من محمد بن علی الباقر (امام پنجم) پدر را از قیام بر علیه بنی امیه منع نمودند و او را از عاقبت این خروج آگاه ساخت. آنگاه یحیی پرسید پسر عمویم حضرت امام صادق (ع) را ملاقات کردی؟
گفتم: آری به دیدار حضرتش نائل شدم.
گفت: آیا درباره ی قیام من از او چیزی شنیدی؟
گفتم: چرا سخنی شنیده ام. باز گفت: چه شنیده ای؟ با من بگو.
گفتم: فدایت شوم دوست ندارم درباره ی قیام شما آنچه را از آن حضرت شنیده ام بازگویم.
فرمود: مرا از مرگ می ترسانی! و تبسمی کرد (یعنی از مرگ نمی ترسم) بگو آنچه شنیده ای.
به او گفتم که امام (ع) چنین فرمودند: که تو نیز مانند پدرت زید به دست بنی امیّه شهید می شوی و بر سر دار می روی.))
چون این سخن را شنید رنگ رخسارش متغیر شد و این آیه ی مبارکه از قرآن را تلاوت کرد ((خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند، و اصل کتاب
(آفرینش) نزد اوست.)) (رعد آیه 39) آنگاه فرمود: ای متوکل خدای متعال امر خلافت و حفاظت دین اسلام را به ما مؤید خواهد فرمود و خدا علم و شمشیر هردو را به ما عطا کرده و پسرعموهای ما به علم تنرعد آیه 39ها اختصاص یافتند. آنگاه من گفتم: فدایت گردم آنچه از مردم مشاهده می کنم، مردم به امامت به پیشوائی پسرعمویت حضرت صادق (ع) مایل ترند از شما و پدرت.
یحیی فرمود: البته بدین سبب است که عمویم محمد بن علی (امام باقر (ع)) و فرزندش جعفر بن محمد (امام صادق(ع)) مردم را به زندگانی دعوت می کنند ولی ما مردم را به موت دعوت می کنیم. من عرض کردم: ای فرزند پیامبر خدا، آیا آن ها عالم ترند یا شما؟ او در پاسخ مدتی به حال تفکر سر به زیرافکند، آنگاه سربلند کرد و فرمود: همه ما دارای علمیم، جز آنکه آن ها (یعنی امام باقر و امام صادق (ع)) همه ی آنچه ما می دانیم می دانند و ما تمام آنچه آن ها می دانند نمی دانیم.
سپس یحیی گفت: چیزی از کلمات و علوم پسر عمویم نوشته ای؟
گفتم: آری، گفت: به من ارائه ده، (یادداشت هایی که همراه داشتم) بیرون آوردم و هم دعایی که به املاء امام صادق (ع) با خود داشتم بر او عرضه نمودم و گفتم که آن بزرگوار حدیث نمودن مرا که این دعا را پدر بزرگوار من حضرت باقر (ع) بر من املاء کرد و فرمودند: این دعایی از صحیفه ی کامله ی پدرم امام سجاد (ع) است. یحیی گرفت و از اول تا آخرین دعا را مطالعه فرمود و گفت: به من اجازه می دهی که از این دعا نسخه بردارم؟ عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، این نعمت که از خود شما خاندان رسالت است محتاج به اجازه است؟ آنگاه فرمود: ای متوکل اینک برای تو کتابی کامل و صحیفه ای تمام بیرون می آورم که آن صحیفه را پدر بزرگوارم از پدرش حفظ کرده و به من سپرده و سفارش اکید فرموده که از غیر اهلش محفوظ دارم و منع کنم.
عمیر گفت: پدرم متوکل گفت: وقتی آن صحیفه را حضرت یحیی به دست من داد، برخاستم سر مبارکش را بوسیدم و عرض کردم: به خدا قسم ای فرزند رسول الله من دین و ایمانم به خدا با محبت شما و طاعت شما خاندان رسالت مقرون است و امیدوارم که خدا به دوستی شما مرا در دنیا و آخرت سعادتمند گرداند.
آنگاه یحیی صحیفه ی مرا (دعایی که به ایشان دادم) به دست خدمتکاری که با او بود داد و فرمود: این دعا را با خطی خوانا و خوش بنویس و به من بازده تا شاید آن را حفظ کنم که من همین دعا را از پسرعمویم جعفر بن محمد (ع) (امام صادق) که خدایش محفوظ دارد درخواست کردم و او منع کرد. متوکل می گوید: چون این کلام را از یحیی شنیدم پشیمان شدم که چرا دعا را به او دادم و نمی دانستم چه کنم ولیکن امام صادق (ع) مرا نفرموده بود که من دعا را به هیچکس ندهم.
سپس یحیی صندوقچه ای را که قفل و مهر و موم بود بیرون آورد، به مهرش نظر کرد و بوسید و گریه کرد و مهر را شکست و قفل را گشود. سپس صحیفه را بیرون آورد و گشود و بر دیده نهاد و بر صورت مبارک کشید و فرمود: ای متوکل به خدا اگر نبود سخنی که تو از پسرعمویم راجع به شهادت و به دار زدن من ذکر کردی، البته من این صحیفه مکرمه را به دست تو نمی دادم ولیکن به زودی واقع خواهد شد. لذا ترسیدم که پس از شهادتم این علم به دست بنی امیّه افتد و از دسترس مردم پنهان دارند پس ای متوکل این صحیفه را از من به رسم امانت بگیر و از آنکه نزدم بماند و به دست بنی امیه افتد نگهداری کن و منتظر باش تا آنگاه که کار من با بنی امیه آنچه قضای الهی و مشیت خداست پایان یافت، این امانت من نزد تو محفوظ باشد تا آن را به دست پسرعموهایم محمد و ابراهیم دو فرزند عبدالله بن حسن بن علی (ع) سپاری که البته آن ها بعد از من به این امر قیام خواهند کرد.
متوکل گوید: من آن صحیفه را از یحیی گرفتم و پس از آنکه او شهید شد، به مدینه رفته خدمت حضرت امام صادق (ع) رسیدم و حکایت یحیی را بر او عرضه داشتم، حضرت گریستند و سخت محزون گشتند و فرمودند: خدا رحمت کند پسرعمویم را و با پدران و اجدادش ملحق کند. به خدا ای متوکل، این دعا را که من از او منع کردم سببی نداشت جز همین که او بر صحیفه ی پدرش ترسید (یعنی می ترسیدم دعا را به یحیی بدهم و پس از شهادتش به دست بنی امیه افتد اگر این مانع نبود البته دعا را به او می دادم.)
فرمود صحیفۀ یحیی اکنون کجاست؟ عرض کردم این است و تقدیم حضور مبارک امام نمودم. امام صحیفۀ را گشودند و فرمودند: به خدا همین خط عمویم زید است و دعای جدم علی بن الحسین (ع). آنگاه به پسرش اسماعیل فرمودند برخیز و آن کتاب دعایی که تو را سفارش به حفظ و نگهبانی آن کردم بیاور. اسماعیل برخاست و صحیفه ای آورد که گوئی همان صحیفه ای بود که یحیی بن زید به من داده بود. امام (ع) صحیفه را گرفته و بوسیدند و بر دو دیده نهادند و فرمودند: این صحیفه خط پدرم (امام باقر (ع)) و املاء و انشاء جد بزرگوارم (امام سجّاد (ع)) است. گفتم: اگر رأی مبارک باشد من این صحیفه را با صحیفه زید و یحیی مقابله کنم، حضرت اجازه دادند و فرمودند: البته من تو را بر این کار شایسته دانستم. آنگاه من در مقابلۀ آن دو صحیفه با دقت نظر کردم و هر دو را به کلی (و از هر جهت مطابق) یافتم که حتی یک حرف هم این دو صحیفه اختلاف نداشت. پس از امام (ع) اجازه خواستم که صحیفه یحیی را طبق امر ایشان به دو پسر عبدالله بن حسن تأدیه کنم.
امام (ع) فرمودند: آری صحیفه را به دو فرزند عبدالله بن حسن برسان.
من برای دیدار آن ها برخاستم، امام فرمود: اینجا باش و قاصد فرستاد تا محمد و ابراهیم حضور امام (ع) بیایند. طولی نکشید که آن ها خدمت امام (ع) رسیدند. حضرت روی به آن دو کردند و فرمودند: این صحیفه میراث پسرعموی شما یحیی بن زید است که از پدرش زید به او رسیده و او به جای
برادرانش شما را مخصوصا به حفظ این صحیفه شریفه برگزیده ما هم برای حفظ آن با شما شرطی داریم. عرض کردند بفرما شرط چیست، خدا رحمتش را به شما عطا کند. امام فرمودند: آن شرط آن است که این صحیفه را از شهر مدینه بیرون نبرید. عرض کردند برای چه؟
حضرت فرمودند: پسرعموی شما که این صحیفه را نزد شما فرستاد برای این بود که می ترسید این صحیفه به دست بنی امیه افتد من هم از این جهت بر شما می ترسم. محمد و ابراهیم عرض کردند: یحیی هنگام که یقین کرد به شهادتس، از آن ترسید. امام صادق (ع) فرمودند: شما هم ایمن از آن نباشید. به خدا سوگند من می دانم که شما هر دو علیه بنی امیه خروج خواهید کرد و به زودی مانند یحیی کشته خواهید شد. این سخن را که از امام (ع) شنیدند یک مربته برخاستند و فرمودند: لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم. وقتی محمد و ابراهیم بیرون رفتند، متوکل می گوید امام صادق (ع) به من فرمودند: ای متوکل یحیی به تو چه گفت؟
عرض کردم، گفت: پسرعمویم حضرت محمد باقر (ع) و فرزندش حضرت صادق (ع) مردم را به زندگانی دعوت می کنند و ما مردم را دعوت به مرگ می کنیم. فرمود: آیا یحیی این سخن را به تو گفت؟ عرض کردم آری خدا امور شما را اصلاح کند بله چنین گفت.
سپس حضرت فرمودند: خدا رحمت کند پسرعمویم یحیی را. ای متوکل حدیث کرد مرا پدر بزرگوارم از جدش از حضرت امیرالمومنین (ع) که: روزی پیامبر (ص) را بر بالای منبر خواب مختصری در ربود. در آن خواب دید که مردمی مانند میمون بر منبر او بالا رفته و پایین می جهند و مردم را به قهقرا به سمت کفر و شرک دعوت می کنند. رسول اکرم (ص) از خواب بیدار شده و راست بر منبر نشستند و آثاز حزن و اندوه بر چهره مبارکش پدیدار شد. در آن حال جبرئیل بر آن حضرت نازل شده و این آیه را آورد:
((و خوابی که با تو نمایاندم و درختی را که به لعن در قرآن یادشده، نبود جز برای آزمایش مردم و آنان را می ترسانیم، ولی آن ها را جز طغیان و سرکشی سخت نیفزاید (سورۀ مبارکۀ اسرا آیه 60)))، حضرت رسول (ص) آگاه شد که در این آیه، منظور از شجرۀ ملعونه، شجرۀ خبیثۀ بنی امیّه است که بوزینه وار بر منبر نبوت آن بزرگوار می جهند و فرود می آیند فرمودند: ای جبرئیل در دوران من و در حیات من این قصه خواهد شد. (واقع می شود). جبرئیل عرض کرد: نه یا رسول الله از زمان هجرتت تا ده سال و به صلاح آسیای اسلام همی گردد و بعد از این ده سال باز تا سی سال این آسیا در گردش است تا آنگاه که سال هجرت به سی وپنج رسید، اول سی وپنج باز پنج سال گردش آرام و به صلاح می کنند (که آن دوران خلافت حضرت علی (ع) است) از آن به بعد گردش این آسیا به ضلالت و گمراهی است و بر این قطب می گردد و ملک و شاهی فرعون عالم خواهد گردید. و خدا در سورۀ مبارکۀ قدر پیامبر (ص) را خبر داده و به این موضوع اشاره فرموده که هزار ماه حکومت و سلطنت بنی امیه خواهد بود که در آن لیله القدر نیست (یعنی تجلی نور خدا و اشراق انوار هدی وجود ندارد) در آن هزار ماه اگر کوه های عالم با آن ها به مقابله برخیزند مغلوب آنان می شوند تا وقتی که خدای متعال به زوال آن ها فرمان دهد.
امام صادق (ع) فرمودند: و در این هزار ماه حکومت اموی شعارشان دشمنی با اهل بیت پیامبر و بغض و کینۀ آل علی (ع) و دوستان و شیعیان آن هاست و در این آیۀ شریفه ((آیا ندیدی کسانی که نعمت خدا را به کفر و ناسپاسی تبدیل نموده و قوم خود را به دیار هلاک و تباهی رهسپار کردند و به دوزخ که بد جایگاهی است در آیند.)) (سورۀ مبارکۀ ابراهیم آیات 27 و 28) به همین ظلم و طغیان بنی امیّه اشاره فرموده زیرا ((نعمت الله)) وجود اقدس پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) اوست که دوستی و محبت آن ها ایمان است و مومن مستحق بهشت شود و دشمنی و کینه آن ها
نفاق و کفر است و مستوجب آتش دوزخ گردد و این مطلب سری است که پیامبر اکرم (ص) به امیرالمومنین (ع) و اهل بیتش سپرد ... امام صادق (ع) پس از این سخنان، صحیفه جدش را بر من املاء فرمودند (دانستنی های صحیفۀ سجّادیه با اندکی تصرف) و این صحیفه بر هفتاد و پنج باب مشتمل بود که یازده باب از خاطرم رفته و آنچه توانستم حفظ کنم شصت و چهار باب بود. ( مقدمه بر کتاب صحیفۀ سجّادیه)
پی نوشت ها
[1] ميزان الحكمة، باب 1189، حديث 5519.
[2] سوره ق: آيه 16.
[3] كافى، جلد 2، ص 468.
[4] بحارالانوار، جلد 90، ص 30.
[5] ميزان الحكمه، باب 1189، حديث 5533.
[6] ميزان الحكمه، باب 1196، حديث 5585.
[7] ميزان الحكمه، باب 1189، حديث 5516 و 5532.
[8] كافى، جلد 2، ص 468.
[9] سوره جمعه: آيه 2.
[10] سوره حجرات: آيه 13.
[11] سوره بقره: آيه 197.
[12] سوره مريم: آيه 63.
[13] ميزان الحكمه، باب 1194، حديث 5563.
[14] نهجالبلاغه، خطبه 193.
[15] تفسير مجمع البيان، جلد 5، صفحه 131، ذيل آيه شريفه 92 سوره يونس.
[16] ميزان الحكمه، باب 1189، حديث 5521.
[17] بحارالانوار، جلد 90، صفحه 368.
[18] سوره عنكبوت، آيه 45.
[19] نمونهاى از اين روايات، در كتاب وسايل الشيعه، ج 10، ابواب المزار، باب 82 آمده است.
[20] مكارم الاخلاق، جلد دوم، صفحه 874.
[21] مكارم الاخلاق، ج 2، صفحه 20.
[22] سوره بقره، آيه 9.
[23] بحارالانوار، ج 90، صفحه 322.
[24] توضيح بيشتر پيرامون« اسم اعظم» را در تفسير نمونه، جلد 7، صفحه 30 و جلد 23، صفحه 310 و جلد 15، صفحه 470، مطالعه فرمائيد.
[25] شرح اين داستان در بحثهاى گذشته به طور مفصّل مطرح شد.
[26] در اين مورد روايات فراوانى وارد شده است كه دعا بدون اثر نيست، به ميزان الحكمه، باب 1209 مراجعه كنيد.
[27] وسايل الشيعه، جلد 6، ابواب الزكاة، باب 1، حديث 2 و 3 و 6 و 9؛ شرح برخى از روايات مذكور، در بحثهاى گذشته از نظر شما گذشت.
منابع:
سالمی، محمد، 1359- توشیحگر،صحیفۀ سجادیه، فارسی،،اهواز: انتشارات خوزستان، 1392
https://fa.wikishia.net/view
https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=45273
http://ahlolbait.com/media/6120
https://wikifeqh.ir
https://hawzah.net/fa/Article/View/95762