سالها پس از حادثه عاشورا، منهال بن عمرو در سفر حج، دیدارى با امام سجاد علیه السلام داشت. حضرت پرسید: حال حرمله چگونه است؟ گفت: در کوفه است و زنده است. امام او را نفرین کرد که: «اللهم أذِقه حَرّ الحدید، اللهم أذقه حر النار» (خدایا، سوزش و گرماى آهن و آتش را به او بچشان).سفینة البحار، ج ۱، ص ۲۴۶، اثبات الهداة، ج ۵، ص ۲۲۹.
حرمله بن کاهل اسدی که بود ؟
حرمله از قبیله بنی اسد بود. منابع تاریخی درباره تولد و زندگی او پیش از واقعه عاشورا چیزی بیان نکردهاند. در برخی منابع نام او حرمله بن کاهل ثبت شده است. او در قیام مختار کشته شد.
قاتل حضرت علی اصغر علیه السلام و حضرت عبدالله بن حسن بن علی علیه السلام بود. در حالی که عبدالله بن حسن در حالت بیهوشی بود، آن بزرگوار را نشانه گرفت و با پرتاب تیر آن کودک یازده ساله را در آغوش امام حسین علیه السلام به شهادت رساند.
بیوگرافی حرمله
حرمله بن کاهل اسدی در روز عاشورا
حرمله در روز عاشورا از تیراندازان سپاه عمر بن سعد بود. او با تیری عبدالله بن حسین، طفل شیرخوار امام حسین (ع) را در دامان پدرش به شهادت رساند. همچنین قاتل عبدالله بن حسن نیز معرفی شده و در شهادت عباس بن علی (ع) نیز نقش داشت و حامل سر ایشان به کوفه بود. ابن اثیر از وی به عنوان قاتل ابوبکر بن حسن نیز یاد کرده است.
عبدالله بن حسن مکنی به ابوبکر، فرزند امام حسن (ع)، در حالیکه شمشیری در دست داشت، رجز میخواند و پس از نبردی دلاورانه و شجاعانه توسط عبدالله بن عقبه غنوی هدف تیر قرار گرفته و به شهادت رسید.
اگر چه شیخ مفید و ابو الفرج اصفهانی قاتل عبدالله بن حسن (ع) را عبدالله بن عقبه غنوی میدانند. اما طبری و ابناثیر معتقدند که قاتل او، حرمله بن کاهل بود و با تیر سمی او به شهادت رسید.
حرمله در نگاه شیعیان
حرمله در زیارت ناحیه لعن شده است. به گفته منهال بن عمرو در سفری که به حج داشت و در مدینه با امام سجاد (ع) دیدار کرد. آن حضرت ضمن پرسش از وقایع قیام مختار و کشتن قاتلان کربلا از وضع حرمله نیز پرسید، هنگامی که از زنده بودن حرمله باخبر شد، فرمود:
«خداوندا، حرارت آتش و آهن را به او بچشان! بِشر بن غالب اسدی نیز در دیداری که با امام سجاد (ع) داشته است. از نفرین آن حضرت درباره حرمله یاد کرده است.
در اشعار نیز بارها نام حرمله به عنوان قاتل عبدالله بن حسین و عبدالله بن حسن آمده است:
خون خورم در غم آن طفل که جای لبنش
ریخت دست ستم حرمله، خون در دهنش
چو دیدش حرمله آن کفر یک لخت
بزد بر سینهاش تیری چنان سخت
که کودک جان بداد و بیمحابا
پرید از دست شه تا نزد بابا
سرانجام حرمله چه شد ؟
شیخ طوسی، در «امالی» مینویسد: منهال بن عمرو (از شیعیان و یاران امام سجاد (ع) است) گوید: پس از زیارت خانه کعبه، از مکه عازم مدینه شدم و خدمت امام سجاد (ع) رسیدم. امام، از من پرسید: منهال! از حرمله بن کاهل اسدی چه خبر ؟ عرض کردم: هنگامی که از کوفه آمدم، زنده بود.
دیدم امام (ع)، هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود: «اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر النار؛ خدایا، سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش آتش را به او بچشان.»
آری، گرگصفتان کربلا، هرکدام جنایتی بزرگ و فراموشناشدنی مرتکب شده بودند، اما از نفرین امام سجاد (ع) معلوم میشود، هیچکس به اندازه حرمله، دل امام و اهلبیت (ع) را به درد نیاورده بود.
ابومخنف از امام باقر نقل میکند: «هنگامی که علیاصغر، در دامن پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین (ع) دشمن را نفرین کرد و فرمود: «...و انتقم لنا من هولاء الظالمین؛ خدایا انتقام ما را از این ها بگیر.»
دستگیر شدن حرمله
منهال گوید: «پس از زیارت، از مدینه عازم کوفه شدم، هنگامی که به کوفه رسیدم، مختار مشغول قلع و قمع قتله کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قدیمی داشتم؛ چند روزی در خانه، برای دید و بازدید مردم نشستم و پس از آن به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم.
او را در خارج از خانهاش با گروهی دیدار نمودم، گویا به مأموریتی میرفتند، تا چشم مختار به من افتاد، گفت: ها، منهال، چطور تا حال به دیدن ما نیامدی؟ و برای تبریک و تهنیت به خاطر پیروزی و حکومت ما سری به ما نزدی؟ و ما را در قیاممان همراهی نکردی؟!
منهال، گوید: به او گفتم امیر! من به سفر حج رفته بودم و حال خدمت رسیدم. آنگاه همراه او به راه افتادم و از اوضاع صحبت میکردیم تا به محله «کناسه» رسیدیم مختار، در انجا ایستاد و گویی منتظر است و به نقطهای مینگریست و به او خبر داده بودند که اینجا مخفیگاه «حرمله» است،
سپس تعدادی از افرادش را به جستجوی حرمله، گسیل داشت و خود همچنان آنجا ماند. دیری نپائید که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند، بشارت ای امر بشارت، «حرمله» دستگیر شد. وعدهای، فردی را کشان کشان به نزد مختار آوردند. آری خودش بود، حرمله قاتل دلسنگ علیاصغر و جانی حادثه کربلا.»
نقش در واقعه کربلا
قتل علی اصغر (ع)
امام حسین (ع) قبل از رفتن به میدان، از خواهرش زینب (س) خواست تا علیاصغر، طفل خردسالش را به دست او بدهد. امام در حالیکه میکوشید کودک شیرخوار تشنهاش را که گریه میکرد، آرام کند و او را به بازوهایش فشار میداد تا آرام گیرد و از او خداحافظی کند، با تیری که حرملة بن کاهل به سوی او پرتاب کرد، کشته شد. تیر به گلوی کودک نشست. خون از گلویش جوشید. امام دستهایش را با خون کودکش پر کرد و به آسمان بلند کرد و به درگاه خدا برای عدالت و پاداش رنجهایش دعا کرد.[۱]در زیارت ناحیه مقدسه به او سلام داده و قاتلش نفرین شده است: «سلام بر عبدالله بن حسین، کودک شیرخوارهای که تیر خورد و به شهادت رسید. خون را از خودش دور کرد و خونش به آسمان بالا رفت. کودکی که با تیر در آغوش پدر ذبح شد. خدا قاتل او حرملة بن کاهل و همدستانش را لعنت کند.»( - وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۴۵؛الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۱۰۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶
قتل عبدالله بن حسن
عبدالله بن حسن کوچکترین فرزند امام حسن (ع)، در روز عاشورا و پس از شهادت همه اصحاب و خاندان هنگامیکه امام حسین (ع)، غرق خون و زخمی برخاک افتاده بود، با شنیدن فریاد استغاثه امام، از خیمه بیرون دوید، در حالتی از وحشت و ترس که زنان حرم هم نمیتوانستند جلوی او را بگیرند، خود را به امام رساند. امام از او خواست برگردد. عبدالله گفت: عمو جان من هرگز از شما جدا نمیشوم. در این هنگام ابجر بن کعب تمیمی شمشیر خود را بلند کرد تا بر آن حضرت فرود آورد، آن پسر دست خود را حائل شمشیر کرد و دست او قطع شد، چنانکه دستش به پوست بند بود. عبدالله از درد فریاد کشید. امام او را در آغوش گرفته و دلداری میداد. [
– ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۴۰۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۸۹، ۴۴۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۲۴۰، ۲۵۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۹۴-۹۵.)
] ناگاه حرملة بن کاهل تیری به سوی او افکند و عبدالله در آغوش عمویش به شهادت رسید.[- وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۵۳؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۹۹-۵۰۰؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۱۱۶.]
در زیارت ناحیه مقدسه قاتل عبدالله بن حسن بن علی (ع) لعنت شده است: «خداوند قاتل او حرملة بن کاهل اسدی را که به سویش تیراندازی کرد، لعنت کند.»اگر چه شیخ مفید و ابو الفرج اصفهانی قاتل عبدالله بن حسن (ع) را عبدالله بن عقبه غنوی میدانند.[- مقتل الحسین ابیمخنف، ص۲۴۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۲۴۱؛ انصار الحسین، محمدمهدی شمسالدین، ترجمه سیدناصر هاشمزاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بین-الملل، ۱۳۸۷ شمسی (ع)، ۱۴۸-۱۴۹.]
اما طبری و ابناثیر معتقدند که قاتل او، حرملة بن کاهل بود و با تیر سمی او به شهادت رسید.[- الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۲۴۰؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۹۲.]
قتل عباس بن علی (ع)
بنا به نقل بلاذری، حرمله در قتل عباس بن علی (ع) نیز سهیم بوده است.[-الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۴۷۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۶۸؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۹۳؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۹۲.] - انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۴۰۷، ج۱۱، ص۱۷۵.
روز یازدهم محرم، عمر بن سعد دستور داد سرهای ۷۲ تن شهدای کربلا را از تن جدا کرده و به نزد عبیدالله بن زیاد به کوفه برند.[- انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۵۰۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۵۶.]
سر عباس بن علی (ع) توسط حرمله حمل میشد.[- انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱۳، ص۲۵۶.]
مجازات «حرمله»
تا چشم مختار به قیافه وحشتزده حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت: «الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ افتادی!» و بلافاصله فریاد زد: «جلّاد! جلّاد!جلاد که آماده و حاضر بود گفت: بفرمائید قربان.»
مختار دستور داد: اول دو دوستش را بزن. جلاد بلافاصله با ضربتی سخت دو دست نحس او را افکند (آری این همان دو دستی که با یکی کمان را میگرفت و با دیگری تیر را و یکبار گلوی طفل بیگناه امام حسین (ع) و یک بار، چشم اباالفضل و یک بار، قلب امام حسین(ع) را هدف قرار داده بود. آری این دو دست پلید باید قطع میشد.)
سپس فریاد زد: دو پایش را نیز قطع کن! و جلاد، فرمان را اجراء کرد. جسد بی دست و پای حرمله، در خون کثیفش غوطه میخورد که باز مختار صدا زد: آتش، آتش. و بلافاصله، چوبهای نازکی را روی جسد انداختند و آتش زدند و جسد آن جنایتکار همچنان میسوخت.
منهال گوید: من همچنان با چشمان حیرتزده، در کنار مختار ایستاده و منظره را تماشا میکردم، هنگامی که بدن حرمله، میسوخت با صدا گفتم «سبحانالله!» مختار ناگهان رو به من کرد و گفت: ها! منهال! تسبیح خدا گفتی، خوب اما علتش چه بود؟!
گفتم: ای امیر! گوش کن تا برایت بگویم، در همین سفر که از مکه برمیگشتم به خدمت علی بن الحسین امام سجاد(ع) رسیدم، او از من حال حرمله را پرسید، من جواب گفتم: که هنوز زنده است.
دیدم، امام (ع) دستها را به سوی آسمان بلند کرد، و دوبار فرمود: «خدایا، سوزش شمشیر بر او بچشان و خدایای سوزش آتش را بر وی بچشان.» مختار، با حالت تعجب پرسید: راستی تو خودت از امام این را شنیدی؟! گفتم: آری، به خدا سوگند از خودش شنیدم.
منهال، میگوید: دیدم مختار، از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجدهاش را طولانی کرد، سپس برخاست و سوار شد و تا آن وقت جسد «حرمله»، به ذغال تبدیل شده بود، با هم به راه افتادیم تا به محله خودمان نزدیک خانهام رسیدیم،
من در اینجا تعارف کردم و گفتم: ای امیر، اگر لطف کنید سرافرازم فرمائید و برای رفع خستگی چند لحظهای به منزل من تشریف بیاورید و تغیر ذائقهای بدهید و چیزی میل بفرمائید.
روزه شکر مختار از کشتن حرمله
مختار نگاهی کرد و گفت: منهال! تو چهار دعای امام سجاد را برایم گفتی و خداوند دعای حضرتش را بدست من به اجابت رساند، آنگاه مرا به غذا دعوت میکنی؟ خیر، امروز وقت روزه شکر است و به این توفیقی که خدا نصیبم کرد نیت روزه کردم و «حرمله» هموست که سر بریده حسین (ع) را حمل میکرد.
زندگینامه حرمله منفورترین قاتل شهدای کربلا
در منابع و متون تاریخی از او به عنوان قاتلین عبدالله بن حسین (علیهالسّلام)،[۱][۲][۳]ابوبکر بن حسین (علیهالسّلام)[۴]و عبدالله بن حسن بن علی (علیهمالسّلام) یاد شده است.
[۵][۶][۷]همچنین در برخی از منابع از او به عنوان حامل سر عباس بن علی (علیهالسّلام) به کوفه یاد شده است.[۸]
منهال بن عمرو نقل شده که: «در بازگشت از سفر حج، خدمت علی بن الحسین (علیهالسّلام) شرفیاب شدم. آن حضرت از من درباره حال حرملة بن کاهل اسدی پرسید. گفتم: زمانی که من کوفه را ترک میکردم، او زنده بود. در این هنگام، ایشان دستان خود را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: «اللهم اذقه حرّ الحدید اللهم اذقه حرّ الحدید اللهم اذقه حرّ النار؛ خدایا گرمای آهن (شمشیر) را به او بچشان؛ خدایا گرمای آهن را به او بچشان؛ پروردگارا گرمای آتش را به او بچشان! » پس از مدتی به کوفه برگشتم؛ و این زمان، زمانی بود که مختار قیام کرده بود؛ مختار از دوستانم بود.
پس از چند روز استراحت و انجام دید و بازدید، به سوی مختار حرکت کردم و او را در خارج از خانهاش ملاقات کردم. مختار به من گفت: از زمانی که حکومت را در دست گرفتیم تا کنون نزد ما نیامدی و به ما تهنیت نگفتی و در حکومت، با ما همکاری نکردی؟ گفتم: که به حج مشرف شده بودم و تازه از راه رسیدم. ما با هم سخن میگفتیم و راه میرفتیم تا اینکه به محله کناسه رسیدیم پس مختار ایستاد و گویی منتظر چیزی بود. معلوم شد که او از محل اختفای حرمله با خبر گشته و گروهی را به تعقیب او فرستاده بود.
در این هنگام برخی از یارانش به نزدش شتافتند و گفتند: ای امیر بر تو بشارت حرملة بن کاهل را دستگیر کردیم و او را نزد شما آوردیم. مختار با دیدن حرمله، حمد خدا را به جای آورد و سپس دستور داد تا دست و پایش را بریدند و سپس در میان شعلههای آتش افکندند. با دیدن این صحنه گفتم: سبحان الله. مختار گفت: تسبیح خداوند در هر حالی کاری شایسته است؛ اما برای چه الآن تسبیح خدا کردی؟ گفتم: ای امیر در بازگشت از سفر حج، خدمت علی بن الحسین (علیهالسّلام) رسیدم، ایشان از من از حال حرمله پرسید و من گفتم که زمانی که کوفه را ترک میکردم او زنده بود در این هنگام، ایشان دستان خود را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: «اللهم اذقه حرّ الحدید اللهم اذقه حرّ الحدید اللهم اذقه حرّ النار؛ خدایا گرمای آهن (شمشیر) را به او بچشان؛ پروردگارا گرمای آتش را به او بچشان! » مختار گفت: به راستی آیا این سخن را از علی بن الحسین (علیهالسّلام) شنیدی؟ گفتم: بله، به خدا قسم از او شنیدم. در این هنگام مختار از مرکبش پیاده شد و دو رکعت نماز شکر به جای آورد و....».[۹][۱۰]
برای رسیدن به پاسخ به ناچار باید به عنوان مقدمه اشارهای به برخی واقعیتهای تاریخی مربوط به آن عصر نمود: نکته اول: در تاریخ آمده است که در جنگهای زمان قدیم دو عامل باعث شکست یک لشکر میشد. یکی سقوط پرچم و دیگری کشته شدن فرمانده. این مسئله را به دفعات میتوان در کتابهای تاریخی ملاحظه نمود.
به عنوان مثال کشته شدن پیدر پی پرچمدارانِ مشرکانِ قریش در جنگ احد باعث، تزلزل روحیه و شکستشان گردید. لذا است که پیامبر در بسیاری از جنگها پرچم لشکر را به دست امیرالمومنین علی (ع) میداد. یا در واقعه عاشورا امام حسین (ع)، اباالفضل العباس را پرچمدار لشکر خویش نمود.
نکته دوم: گاه برخی اشیاء، پرچم و نماد یک لشکر قرار میگرفت. مثلا در جنگ «جمل»، پرچم و نماد ایستادگی لشکر طلحه و زبیر، «شتر عایشه» بود. لشکریان مادامی که میدیدند این شتر پا برجاست، سرسختانه میجنگیدند، لذا امیرالمومنین برای پایان دادن به غائله جنگ دستور داد لشکریانش با تمام توان به سمت شتر حمله کنند و آن را از پای درآورند. پس از انجام این کار بود که لشکر طلحه و زیبر پراکنده شدند.[ر.ک: شیخ مفید، الجمل، قم، مکتبه الداوری، بیتا.]
همچنین معاویه در جمعآوری نیرو برای جنگ با امیرالمومنین علی (ع) به نیرنگ متوسل شده و نماد و پرچم خویش را پیراهن خونین عثمان (پیراهنی که عثمان هنگام کشته شدن آن را به تن داشت) قرار داد تا بدین وسیله عواطف و احساسات مردم را به جوش آورد و آنان را در این راه با خود، همراه سازد.
در روز عاشورا نیز علیاصغر، نماد مظلومیت و آخرین پرچم امام حسین (ع) بود. حضرت برای اینکه تعداد حاضران در صحنه نبرد (با تنها نوه آخرین پیامبر خدا (ص) کاهش یابد و افرادی که در قتل ایشان شرکت داشتند) به حداقل ممکن برسد و بدین طریق با ترک صحنه شهادت ایشان از عذاب الهی نجات یابند، علیاصغر را بر روی دستان خویش بلند کرد و ضمن تهییج عواطف و احساسات آنان با بیان این جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی فرحموا هذا الطفل الصغیر اما ترنهوا کیف یتلظی عطشانا» لشکر عمرسعد را به تلاطم و تزلزل کشاند. در تاریخ آمده است: پس از دیدن این حالت لشکر عمر سعد به تلاطم افتاد. فطرت الهی برخی بیدار و اعتراض دستهای دیگر نیز بلند شد. ایجاد چنین حالتی در لشکر، باعث شد عمرسعد به حرمله دستور دهد، طفل یا پدرش را نشانه بگیرد و از قضا تیر حرمله درست بر گلوی علی اصغر مینشیند. لذا پاسخ به این پرسش که: چرا حرمله خود امام حسین را با تیر هدف قرار نداد، همینجا مشخص میگردد، که در آن لحظه علیاصغر باعث تزلزل لشکر و مخالفت آنان با ادامه جنگ شده بود. جنگی که تنها هدفش به شهادت رساندن امام حسین (ع) بود، داشت بدون رسیدن به این هدف پایان مییافت و امام نیز با بلند کردن علی اصغر بر روی دستانش، داشت به هدفش که پراکنده کردن دشمن و آلوده نکردن دستشان به خون امام زمان و نوه پیامبرشان و جهنمی نکردنشان بود، میرسید. پس هدف از بیان جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی» التماس از دشمن برای دریافت مقدار اندکی آب یا اینکه: به من رحم کنید و مرا نکشید، نیست، بلکه نجات (حتی) یک انسان از عذاب الهی است. که حضرت با انجام این عمل موفق به آن شدند و برخی صحنه نبرد را ترک کردند.
از تمام مطالب فوق که بگذریم تذکر این نکته بسیار ضروری است:
دو گزارش تاریخی دیگر نیز وجود دارد که اکثر شبهههای آن نامه در آن وجود ندارد؟
گزارش اول: بر اساس این گزارش هنوز تعدادی از یاران امام زنده بودند و به همراه حضرت با دشمن میجنگیدند.[شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص108.]
(هر یک از یاران حضرت که خسته میشد لحظاتی از میدان جنگ فاصله میگرفت و به کنار خیمهها آمده، کمی استراحت میکرد و مجددا باز میگشت) احساس خستگی و تشنگی بر حضرت غلبه پیدا کرده بود. لذا برای رفع خستگی لحظاتی به کنار خیمهها بازگشتند. شخصی کودک شیرخوار ایشان را آورده و به ایشان داد (در بسیاری از کتابهای تاریخی علت این مسئله و کسی که کودک را به امام تحویل داده است، بیان نشده و تنها آمده است: شخصی کودکِ حضرت را در دامان ایشان گذاشت. در تعداد معدودی از منابع آمده است: کودک از شدت تشنگی میگریست، لذا او را به امام دادند) در این هنگام یکی از لشکریان دشمن تیری را به سمت آن دو پرتاب کرد. تیر به گلوی طفل شیرخوار اصابت کرد به گونهای که گویا طفل را سر بریدهاند.[طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص389؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص108.]
گزارش دوم: بر خلاف گزارشهای قبلی که غالبا توسط منابع اهلسنت نقل شدهاند، گزارشی که اکنون خدمت شما ارائه میشود توسط یکی از قدیمیترین کتابهای نوشته شده به دست شیعیان ثبت گردیده است. بر طبق این گزارش: حضرت خسته از جنگ به کنار خیمهها آمد. همسر آن حضرت به نام رباب در همان روز عاشورا کودکی را به دنیا آورده بود که حضرت او را ندیده بود. لذا او را آوردند و به حضرت دادند تا حضرت کودکش را ببیند و در گوش او اذان بگوید که ناگهان تیری به سمت ایشان آمد و به گلوی طفل خورد به گونهای که گویا سر طفل را بریدهاند.[ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص232.]