معنای طالبان
طالبان (به معنای طلبهها) گروهی از شبه نظامیان روحانی اسلامگرای مخالف دولتهای افغانستان وپاکستان است که عقاید مذهبی با ریشههایی در مکتب حنفی دیوبندی، مذهب وهابیت و دیدگاههای جهادگرایی سلفی ابن تیمیه دارد. این گروه از زمان پیدایش در سال ۱۹۹۴ تاکنون از طرفهای درگیر در جنگ افغانستان بودهاست و پس از تصرف افغانستان، از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ با نام امارت اسلامی افغانستان بر این کشور حکومت کردهاست.
بیشتر افراد گروه طالبان پشتونهایی هستند که در مناطق شمال غربی پاکستان و دو سوی خط دیورند، زندگی میکنند.
طالبان از آغاز حمله آمریکا به افغانستان که موجب برکناری آنان از قدرت شد، با نیروهای آمریکا و ناتو نیز در جنگ هستند. رهبر کنونی طالبان پس از کشته شدن ملا اختر منصور، هبتالله آخوندزاده است. طالبان بیشتر از اینکه دیوبندی عمل کند، قشری و قبیلهای برخورد میکند. آنها حتی با اخوانیها و جماعتیها و مودودیها سر سازش ندارند.
به دنبال خروج نظامیان اتحاد جماهیر شوروی پس از 10 سال اشغال از افغانستان در سال 1989 که همراه با شکستی بزرگ برای ارتش سرخ رقم خورد، مردم افغانستان پیروزی بزرگی در برابر شوروی به دست آوردند اما این کشور با سقوط دولت کمونیستی در سال 1992 به دلیل عدم کفایت و طمعکاری رهبران جهادی وارد جنگهای داخلی و دوره طولانی بی ثباتی شد.
طالِبان گروه مسلح سلفی است که با هدف سرنگونی نظام سیاسی فعلی افغانستان و برپایی امارت اسلامی میجنگد. اندیشه و رفتار طالبان بر تفسیر سنتی و بدون نرمش از شریعت اسلام (دیوبندی، سلفی و وهابی) و مقررات سختگیرانه قبیلهای پشتون استوار است. در زمان حکومت این گروه بین سالهای ۱۳۷۵ش/۱۹۹۶م تا ۱۳۸۰ش/۲۰۰۱م شیعیان افغانستان محدودیت، فشار و سرکوب شدیدی را تجربه کردند. این گروه در ۱۳۷۳ش/۱۹۹۴م توسط دولت و گروههای بنیادگرای سنی پاکستان و حمایت عربستان، با بدنه ملایان و طالبهای پشتون در مدارس مناطق مرزی پاکستان بوجود آمد.
پیدایش
ظهور طالبان (۱۳۷۳ش/۱۹۹۴م در کویته پاکستان)، از ترکیب و تناسب عوامل داخلی و خارجی بود که موارد اصلی و برجسته به شرح زیر است:
23 مهرماه به عنوان سالروز ظهور طالبان یاد میشود، گروهی که در20 سال گذشته افغانستان را به کشوری خبر خیز تبدیل کرده و در عرصه جنگ نیز بزرگترین نیروی نظامی جهان را با چالش مواجه کرده است.
طالبان در 23 مهر با تصرف منطقه مرزی «اسپین بولدک» در ولایت قندهار در سال 1373 توجه جهانیان را به خود جلب کرد و پس از 2 سال یعنی در ششم مهرماه 1375 کابل پایتخت افغانستان را به اشغال خود درآورد.
این گروه در بدو ورود خود با بیتفاوتی نسبت به دیدگاههای جهانی نظم جدیدی را در افغانستان پایهگذاری و تحمیل کرد.
«ویلیام میلی» در کتاب خود با عنوان «افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی» نوشت: طالبان همزمان با اولین حضورشان مورد حمایت شدید "بینظیر بوتو" قرار گرفتند.
بوتو که تحصیل کرده دانشگاههای «آکسفورد» و «هاروارد» بود در آن روزها نخست وزیری پاکستان را بر عهده داشت.
در همین حال جامعه بینالملل شاهد سکوت مشکوک دولت آمریکا در مقابل 2 مسئله عمده بنیادگرایی و کشت مواد مخدر در رابطه با طالبان بود.
این در حالی بود که در آن زمان آمریکا نسبت به کوچکترین نشانه تجدید حیات تمایلات اسلامی یا اقدام گروههای افغان به کشت خشخاش حساسیت نشان میداد، با این حال طالبان در طول حیات خود در افغانستان از کشت خشخاش در مناطق تحت نفوذ خود سود زیادی بردند.
ریشهیابی طالبان
این که طالبان دقیقا از کجا آمدهاند و چگونه سازماندهی شدهاند یکی از سختترین معماهای موجود در تاریخ سیاسی افغانستان است.
از نظر سابقه در برخی منابع تاریخی از گروههایی نام برده شده است که موظف به تبلیغ علوم دینی بین مردم بودند به عنوان مثال: «وینستون چرچیل» سالها پیش از شکلگیری طالبان، در یادداشتی به «افرادی سرگردان از مشتاقان علم که شبیه به دانشجویان علوم دینی بوده و با کمک و خرج مردم زندگی میکردند» اشاره کرده است.
ظهور جنگ و مقاومت اسلامی در برابر کمونیستها و نظام حاکم کمونیستی در افغانستان، طالبان را به میدان نبرد کشاند و «اولیویه روآ» کارشناس برجسته فرانسوی در زمینه طالبان این افراد را در سال 1984میلادی یعنی 12 سال قبل از ظهور در مناطق ارزگان، زابل و قندهار دیده بود.
بخش دیگری از این طلبهها از مدارسی در افغانستان خارج شدند که توسط «جمعیت علمای اسلام» اداره میشد.
جمعیت علمای اسلام یک گروه پاکستانی با گرایشات سیاسی توسط «مولانا فضلالرحمان» رهبری میشد و به پناهندگان افغان به خصوص یتیمان و نوجوانان خانوادههای فقیر آموزشهایی محافظه کارانه میداد.
دلایلی چون وجود افرادی از مجاهدین سابق به خصوص از حزب «حرکت انقلاب» در کادر رهبری طالبان، حضور پشتونهایی با سابقه و غیر مذهبی، برخی از کمونیستهای تغییر هویت داده و شماری از حامیان شاه سابق "محمدظاهرشاه" استدلالی است بر این نکته که باید بین طلبهها و «جنبش طالبان» تمایز قائل شد.
پروفسور «فرد هالیدی» از مدرسه علوم سیاسی دانشگاه لندن معتقد است: گروه طالبان از میان گروههای قبلی مجاهدین با کمک پاکستان و عربستان سعودی قد بلند کرد.
وی بر این باور است: «ظهور طالبان در 1994 م. یکی از پیچیدهترین معماها در تاریخ سیاسی افغانستان به شمار میرود و امروز همه میدانیم که طالبان از لحاظ رهبری با حرکت انقلاب اسلامی افغانستان در اوایل سالهای دهه 1980 پیوند داشتهاست.
اول این که طالبان گروهی بودند که مثل گروه «گلبدین حکمتیار» بنیادگرا نبود بلکه بیشتر یک گروه سنتی به شمار میرود، ثانیاً نیروهای طالبان از بین پسران نوجوان و مردان جوانی که در مدرسه پناهندگان افغان در پاکستان مشغول به تحصیل بودند، انتخاب شد.
اما نکته مهم در مورد طالبان این است که آنها در سال 1994م به کمک پاکستان و تأمین مالی عربستان سعودی به یک قدرت موثر نظامی تبدیل شد.
پاکستان و عربستان سعودی متوجه شدند که گروههای تحت حمایت آنها به خصوص افرادی چون حکمتیار و «عبدالرب رسول سیاف» نمیتوانند بر دیگران مسلط شوند، از این رو تصمیم گرفتند به طالبان کمک کنند و بر همین اساس بود که طالبان کمکهای مستقیم و غیر مستقیم نظامی از پاکستان دریافت کرد.
اکنون تردیدی در خصوص ظهور طالبان وجود ندارد آنها از آسمان نازل نشدند، بلکه از یک دایره نظامی، سیاسی و مالی سر بر آوردند».
البته نظریه پروفسور هالیدی از چند جهت قابل نقد است.
نخست این که در این نظریه نقش آمریکا در ظهور طالبان کاملا از نظر دور مانده است.
ثانیا از نظر وی طالبان یک گروه بنیادگرای اسلامی نیست بلکه آنها یک گروه سنتی هستند اما در فرهنگ سیاسی گروههای سنتی هیچ تمایلی به تشکیل حکومت واحد و فعالیتهای اصلاحی ندارند.
به دلیل این که تشکیل حکومت اسلامی و ایجاد اصلاحات در قوانینی که کمونیستها و مجاهدین وضع کرده بودند از شعارهای اصلی طالبان بود، بنابراین طالبان را میتوان یک گروه «نوبنیادگرا» نامید، زیرا تفکر آنها مشتق شده از تفکرات سنتی روستایی و تفکرات بنیادگرایانه است.
سوم این که دایره نظامی، سیاسی و مالی که ایشان نام بردهاند به این صورت منسجم و سازمان یافته نبود و همچنین وجود رهبر واحد در طالبان در چند سال اولیه ظهور آنها به چشم نمیخورد.
ساختار مالی طالبان طبق اظهار نظر آگاهان چمدانی پر از پولهای افغانی و بعداً دلار های آمریکایی بود که به مجاهدین بیبضاعت پرداخت میشد و برخی از کارشناسان دلیل اصلی ناتوانی طالبان در قسمتهایی از افغانستان مانند کابل و مزار شریف که فاصله بیشتری با مقرّ حکومت طالبان داشتند را ضعف ساختاری این گروه میدانند.
شکلگیری طالبان
نویسنده کتاب «افغانستان و مداخلات خارجی» معتقد است که گروه طالبان به صورت غیر مترقبه و ناگهانی در عرصه نظامی-سیاسی افغانستان ظهور یافتند و موفق شدند که به صورت برق آسا اکثر نقاط افغانستان را حتی در برخی از موارد بدون جنگ و خونریزی اشغال کنند.
محققین و تحلیلگران سیاسی نحوه شکلگیری آنها را به صورتهای مختلفی بررسی میکنند.
در این مورد 2 نظریه عمده وجود دارد.
در نظریه اول، عدهای ظهور طالبان را خود جوش تلقی کرده و ظهور آنها را واکنشی در برابر هرج و مرج، عدم امنیت و فقدان یک دولت مرکزی مقتدر دانستهاند که به خاطر جلوگیری از چپاول و غارت اموال عمومی قیام کردهاند.
برخی دیگر شکلگیری طالبان را از سیاستهای منطقهای کشورهایی چون پاکستان، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و از سیاستهای جهانی آمریکا ارزیابی میکنند و تشکیل این گروه را یک پدیده کاملا جاسوسی و اطلاعاتی تلقی کرده و معتقدند که طالبان مستقیما توسط سازمان اطلاعات نظامی پاکستان(ISI) و به صورت غیر مستقیم توسط سازمان جاسوسی آمریکا و انگلیس به وجود آمدهاند.
چنانچه "بی نظیر بوتو" نخست وزیر سابق پاکستان در مصاحبه خود با بخش فارسی بی بی سی درباره نقش آمریکا و پاکستان در ظهور طالبان اظهار داشت: «سازمان سیا و پاکستان گروه متعصب طالبان را به وجود آوردهاند.»
«قاضی حسین احمد» یکی از رهبران جماعت اسلامی پاکستان درباره پیدایش طالبان معتقد است: "یک توطئه امپریالیستی در حال شکلگیری است چون آمریکا و انگلیس از طالبان حمایت میکنند."
به همین دلیل میتوان نحوه شکلگیری ط
البان را در دو سطح داخلی و خارجی مورد ارزیابی قرار داد:
1- سطح داخلی: در بعد داخلی ظهور طالبان را میتوان معلول علتهایی چون جنگ داخلی و تجزیه حاکمیت در افغانستان، بیثباتی سیاسی، عدم یکپارچگی نیروهای جهادی، جنگ داخلی، بروز قومگرایی و ملیتگرایی، تقسیم ناعادلانه قدرت بر مبنای وابستگی به احزاب، نادیده گرفتن لیاقت و شایستگی افراد، ناتوانی رهبران گروهها و احزاب جهادی افغانستان در ایجاد دولت فراگیر، زیاده خواهی احزاب جهادی برای تصاحب سمتهای دولتی، ترویج و تسلط فرهنگ خشونت، حاکمیت مطلق شبه نظامیان، حضور موثر عدهای از احزاب کمونیستی و ملی، غارت اموال ملی، عدم وجود امنیت مالی و جانی، خستگی مردم از جنگ، ضعف فرهنگ و فقر مادی در جامعه، چراغ سبز دولت استاد ربانی به ایران، هند و روسیه و دوری جستن از پاکستان دانست که همه این عوامل زمینه را برای نفوذ قدرتهای بیگانه و ایجاد گروه طالبان در افغانستان مهیا کرد.
2- سطح خارجی:در بعد خارجی پس از خروج نظامیان شوروی، تشکیل یک دولت اسلامی میتوانست باعث تغییر در سیاست آمریکا و متحدان آن یعنی کشورهایی چون پاکستان، عربستان و امارات متحده عربی که در پی منافع خاصی در افغانستان بودند، شود.
این در حالی بود که این کشورها در زمان جهاد از گروههای مختلف جهادی افغانستان حمایت میکردند و همین مسائل باعث شکل گیری و ایجاد طالبان شد.
نقش عربستان، امارات متحده عربی و پاکستان
1- عربستان سعودی و امارات متحده عربی: این 2 کشور در زمان حضور شوروی در افغانستان بزرگترین حامیان گروههای جهادی در افغانستان بودند و پس از تشکیل طالبان به بزرگترین حامی مالی آنها تبدیل شدند.
حمایت این 2 کشور از طالبان به دلیل رقابت بین آنها و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه به ویژه در افغانستان بود و عربستان و امارات بر اساس استدلال پاکستان که معتقد بود، طالبان از نفوذ ایران در افغانستان جلوگیری کرده است، آنها تشکیل این گروه را راهی برای ایجاد فشار بر ایران میدانستند.
2- پاکستان: پس از سقوط دولت کمونیستی با روی کار آمدن دولتهای جهادی به خصوص دولت استاد ربانی، وجود تمایلاتی چون گرایش به جمهوری اسلامی ایران و همسو نشدن با سیاستهای مداخله گرایانه پاکستان باعث شد این کشور برای ایجاد یک دولت ضعیف و همسو برای تسلط بر راه ارتباطی آسیای مرکزی، مسیر ترانزیتی نفت و گاز از طریق افغانستان به پاکستان، راهیابی به بازارهای جهانی و خاتمه دادن به "معاهده دیورند" اقدام به ایجاد ناامنی و تشکیل گروههای تحت فشار علیه دولت نوپای افغانستان تلاش کند.
نظامیان و سیاستمداران پاکستان از بدو پیدایش این کشور در برابر یک معضل بزرگ که موجودیت قوم پشتون در سراسر مرزهای پاکستان با افغانستان بود، قرار گرفتند که این مسئله بعدها به عامل مهمی در بازیهای ژئوپولتیکی قدرتهای بزرگ در منطقه تبدیل شد.
حتی در زمان سلطنت ظاهرشاه و دولت محمد داوود خان در افغانستان، پاکستان به دلیل مسائلی چون پشتونستان و تعیین خط مرزی بارها متهم به دخالت در امور داخلی افغانستان شده بود.
منافع آمریکا از تشکیل طالبان
مدت ها قبل از آن که طالبان به کابل هجوم بیاورند، مقامات آمریکا آرزوهای زیادی برای «طلبهها» داشتند، آمریکایی ها علاوه بر این که امید داشتند تجارت مواد مخدر در افغانستان توسط طالبان کنترل شود، فکر میکردند که طالبان:
1- به عنوان یک سد علیه منافع روسیه و ایران در افغانستان عمل میکند.
2- اردوگاههای آموزش تروریسم را از بین خواهد برد.
3- ارتباطی ضمنی برای متحد آمریکا یعنی پاکستان فراهم خواهد کرد تا از روابط تجاری با جمهوریهای آسیای مرکزی سود فراوانی ببرد.
4- امنیت را در تمام افغانستان مانند قندهار ایجاد کرده و تمام این کشور را تحت کنترل خود درآورند.( در این صورت، افغانستان به تصرف نیروهایی درمیآمد که خود را مدیون تلاشها و کمکهای آمریکاییها میدانستند و برای رضایت آنها دست به هر کاری میزدند).
5- مهمتر از همه این که طالبان در آن زمان قول داده بودند درهای افغانستان را برای ساخت یک خط لوله عظیم از آسیای مرکزی به افغانستان و پاکستان باز بگذارند.
این ادّعا از طریق یک اتحاد آمریکایی-سعودی به نام «یونیکال» و شرکت نفتی دلتا مطرح شده بود که به گفته یکی از مدیران این شرکت ایجاد امنیت برای راهها و به طور بالقوه برای خط لوله نفت و گاز وظیفهای بود که آمریکا بر گردن طالبان نهاده بود تا از این طریق کشورهای آسیای مرکزی را از مسیر افغانستان و پاکستان( و نه ایران) به بازارهای بینالمللی وصل کند.
با توجه به این مسائل به راحتی میتوان فهمید که چگونه در افغانستان همه فهمیدند آمریکا از طالبان حمایت و پشتیبانی کرده و حتی کمکهای مالی به آنها رسانده است.
ایجاد خط لولهای که آسیای مرکزی را با پمپاژ یک میلیون بشکه نفت در روز و ارتقا این حجم به شش میلیون بشکه به بازارهای جهانی وصل میکند، راهی برای منزوی کردن ایران و قطع نیاز پاکستان به منابع انرژی این کشور بود، نیازی که در وزارت امور خارجه آمریکا تأمین نشد، بلکه نمایندگان کنگره این کشور بودند که این سیاست را بر دولت آمریکا تحمیل میکردند.
ساختار تشکیلاتی طالبان
طالبان در ابتدای ظهور فاقد هر گونه نظام تشکیلاتی خاص بودند، تا جایی که میتوان تنها نهاد رسمی آنها را پلیس طالبان یا «اداره امر بالمعروف و نهی عن المنکر» آنها دانست.
طالبان بیشتر یک جنبش اجتماعی پدید آوردند که بینظمیهای داخلی در آن کاملا آشکار بود اما این بینظمیها را حمایتهایی چون منابع مالی و انسانی پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی خنثی کرد.
«سیدنی تارو» در نظریه خود با عنوان «جنبشهای اجتماعی انشقاق ناپذیرند» میگوید:
« قدرت جنبشهای اجتماعی مردمی به حدی است که افرادی را به فعالیت وا میدارد که هیچ کنترلی بر آنها وجود ندارند، این قدرت یک امتیاز محسوب میشود چون این مسئله به یک جنبش این امکان را میدهد که بدون این که منابع لازم برای شکل دهی به یک پایگاه حمایتی را داشته باشد، اقدامات جمعی را بر انگیزاند.
اما خود مختاری حامیان این جنبشها باعث پراکندگی قدرت، ایجاد جناح بندی، تجزیه و نیز باعث ایجاد رقابت و جلوگیری از رشد و بالندگی آنها می گردد».
اما حمایت منابع خارجی به جنبشهای اجتماعی این امکان را میدهد که بر مبنای یک رابطه حمایت شونده و حمایت کننده، ساختاری احتیاط آمیز تشکیل دهند که ممکن است به نحو فریب دهندهای آنها را مستحکم جلوه دهد.
از نظر سیاسی از بین رفتن چنین حمایتی میتواند یک جنبش را به نابودی به کشاند.
این مسائل در سال 1998 م. طوری مطرح میشود که اکنون میتوان به سادگی در مورد چگونگی انحطاط و افول طالبان قضاوت کرد.
بر اساس این نظریه زمانی که حمایت خارجی از طالبان کم و یا قطع شد، ساختار غیر منسجم و پوشالی آن در ظرف کمتر از 24ساعت فرو ریخت و افغانستان به تصرف نیروهای آمریکایی درآمد.
عوامل داخلی
وضعيت كلی افغانستان پیش از شروع فعالیت طالبان، دچار بیثباتی و بحران بود.
مجاهدین یا همان افغانهایی که بر ضد حزب دموکراتیک و نیروهای شوروی سلاح به دست گرفتند و خود را در حال جهاد میدانستند، شامل هفت حزب اصلی میشدند که با اتحاد خود دولت موقت افغانستان را شکل دادند. آنها توانستند طی چند مرحله جنگ با نیروهای شوروی در 15 فوریه 1989 باعث عقبنشینی نیروهای شوروی شوند.
احزاب و رهبری آنها
جمعیت اسلامی که در سال 1972 از درون یک تشکل غیررسمی، که در دهۀ 1960 به وجود آمده بود، پدید آمد و نخستین حزب اسلامگرا بود که در کابل تشکیل میشد. رهبر آن برهانالدین ربانی، استاد الهیات در دانشگاه کابل، بود. او سخت متأثر از جنبش اخوانالمسلمین مصر بود و قدرت بسیج تودهها را داشت. حزب میخواست که کلیۀ ابعاد جامعه را بر اساس تفسیر خاصی از اصول دین اسلام از بنیاد تغییر دهد، و بدینسان، درصدد بود که نظامهای سیاسی، اقتصادی، قضایی، اجتماعی، و فرهنگی را مشمول اصول اسلامی سازد. اختلافات درون حزبی در خصوص شیوههای مورد عمل برای رسیدن به اهداف تعیین شده، در 1976 به انشعاب و ظهور احزاب جدیدی منجر شد.دیگر عضو مهم جمعیت اسلامی، احمدشاه مسعود است که وقتی در دانشگاه کابل دانشجوی رشته مهندسی بود به حزب پیوست.
حزب اسلامی حکمتیار از انشعاب سال 1979 در درون حزب اسلامی «خالص»، که خود از انشعابات حزب جمعیت اسلامی به وجود آمده بود، پدید آمد. رهبر آن گلبدین حکمتیار، دانشجوی رشته مهندسی دانشگاه کابل در سالهای تعیینکنندۀ جنبش اسلامی و از مردم کندوز در شمال افغانستان است. از نظر قومی پشتو است و تبارش احتمالاً به پشتوهایی میرسد که در اواخر قرن گذشته عبدالرحمن آنان را به آن منطقه کوچاند. او در حزب اسلامی الگوی سازمانی شوروی را پیاده کرد و جنبشی مبتنی بر ساختار سلولی و هرم قدرت پدید آورد . حکمتیار مکتبیتر از ربانی است. درصدد بود که آداب و رسوم و نهادهای موجود ر ا ریشهکن کند و نهادهای جدید کاملاً سازمانیافتهای را اختصاصاً برای ایجاد یک دولت اسلامی جایگزین آن سازد. این حزب تحصیل را وسیلۀ مهمی برای انتقال آرمان میداند و تعدادی مدرسه، از جمله مدارس دخترانه، در افغانستان دایر کرده است.
حزب اسلامی «خالص» به عنوان جنبشی انشعابی از حزب اسلامی در 1979، هنگامی که یونس خالص، رهبری قبیله ای از ایالت پاکتیا با تمایلات تند اسلامی در صدد برآمد راه خاص خود را در پیش گیرد، پا به عرصۀ وجود نهاد. خالص در مدرسۀ دئوبند در دهلی ، الهیات خوانده بود.اتحاد اسلامی را عبدالرسول سیّاف، استاد سابق الهیات در دانشگاه کابل و مسلط به زبان عربی، تشکیل داد. او در اوایل جنبش اسلامی نمایندۀ ربانی در داخل دانشگاه بود. اتحاد اسلامی هرگز پایگاه جغرافیایی مهمی خارج از کابل نداشت و همیشه با عربستان سعودی در ارتباط نزدیک بوده و عمدتاً از آن طریق پشتیبانی شده است. با این حال، مخالفت شدیدی با اقلیت شیعه در افغانستان از خود نشان داده است که این خود پژواک رقابت ریاض با تهران بر سر تفوق در جهان اسلام است.
جبهة آزادیبخش ملی افغان در 1980 به توسط صبغتالله مجددی تشکیل شد و یکی از سه حزبی است که به سبب نداشتن ایدئولوژی و نفوذش در جامعة روستایی افغانستان به عنوان یک سازمان سنتگرا شناخته میشد.حرکت انقلاب اسلامی در 1980 به رهبری بنیمحمدی، عالم اسلامی، تشکیل شد. پایگاه قدرت حزب در میان علما و ملایان روستاها، که نخستین شورشها را بر ضد حزب دموکراتیک خلق راه انداختند، و نیز در بین طلاب مدرسههای دینی است که علما در آنها تدریس میکنند. در طی سالهای اول شکل گرفتن، به سبب اصول اعتقادیاش پیروان انبوهی را به خود جذب کرد؛ اما قدرت سازماندهی برای تأمین شایستة نیازهای هواداران و اعضای خود نداشت و، بنا براین، بسیاری از افراد آن به جمعیت اسلامی یا حزب اسلامی «خالص» پیوستند؛ زیرا آنها را به اندازهای میانهرو و سنتگرا میدانستند که توجیهکنندة عملشان باشد. این حزب، به لحاظ اعتقاداتش، نزدیکترین حزب به طالبان است. خود را بدون آرمان، خواستار بازگشت به اجرای دقیق حدود اسلامی و تفوق شریعت، بیپشتیبانی از اسلامگرایی حزبی، معرفی کرده است.محض ملی اسلامی به سرکردگی پیر گیلانی، رهبر مذهبی مرتبط با متصوفه و دارای مقام روحانی موروثی، که پیروان زیادی در میان قبایل پشتون جنوب افغانستان دارد. پیر گیلانی، میانهرو و لیبرال است و، بنابراین، بیش از سایر رهبران مجاهدین، نظرات بازماندگان طبقۀ متخصص تحصیلکرده را عرضه کرده است.هفت حزبی که در قالب (اتحاد هفت حزب) در ماه مه 1985 گرد آمدند، همه معتقد به مذهب تسنن و همه، ــ جز جمعیت اسلامی ــ پشتون بودند، به علاوه، دو حزب شیعی وجود داشت. حزب بزرگتر و حزب وحدت.بدینسان، حکومت مجاهدین موسوم به دولت اسلامی افغانستان صرفاً حکومتی ائتلافی بود که از ادغام هفت حزب سیاسی، که سابقاً حکومت موقت افغان را تشکیل میدادند، پدید آمده بود. جنگ بین نیروهای مجاهدین و شوروی چندین مرحله داشت.اتحاد هفت حزب فقط چند روز پیش از خروج شوروی به صورت «دولت موقت افغانستان» مجدداً شکل گرفت.
تمایل افکار عمومی
مسابقه سران و فرماندهان گروههای مجاهدین پس از سقوط دولت نجیبالله (بهار۱۳۷۱ش/۱۹۹۲م)، برای تلاش در ورود انحصاری و سریع به کابل و بدست گرفتن مناطق مهم و سلاحهای سنگین، باعث شد که اختلافات به درگیریهای شدید، جنایات بسیار و ویران ساختن کابل و شهرهای بزرگ انجامد. رونق اقتصادی، ثبات اجتماعی و امنیت همگانی در دوره دولت مجاهدین از بین رفت. روند كمشتاب توسعه متوقف شد. فساد، زورگویی و اعمال خلاف قانون رواج بیشتر یافت.[۱] اینگونه بود که افکار عمومی به سمت ظهور عامل قوی برای توقف و جبران نابسامانیهای عملکرد مجاهدین متمایل شد. ناشناخته بودن اولیه طالبان باعث شد که تصور عمومی بر متفاوت بودن و بهتر بودن این گروه شکل گیرد.[۲]
تناسب شخصیتی طالبان
در ایالات و مناطق مرزی پاکستان بخصوص در پیشاور و کویته، از دهه چهل خورشیدی به این سو، احزاب سنی مانند جمعیت علمای اسلام، جماعت اسلامی و اهل حدیث، مدارس علمیه ایجاد کردند. در این مدارس فقط برخی متون مذهبی با تفسیر و دیدگاه مکتب دیوبندی (هند) تدریس میشود که دیدگاهها و فعالیتهای مشترک با سلفیه و وهابیت دارد.[۳] پس از ورود مهاجرین افغانستانی به این مناطق، تعداد قابل توجهی از جوانان، جذب این مراکز شدند و نیز، بر تعداد این مدارس افزوده گشت. بیشتر این طلاب از قوم پشتون بودند و در فضای قبیلهای، روستایی یا اردوگاهی همراه با فقر و محیط بسته تربیت شده بودند.[۴]
در این مراکز بارها گفته میشد که مجاهدین و شیعیان، فاسد و خارج از دین هستند و خارجیها نیز نیروهای شیطانی معرفی میشدند. سپس با تحریک و تشویق طلبهها به جهاد، وظیفه دینی برای پاکسازی افغانستان و یادآوری تعصب قومی، آنان را مسلح و سازماندهی کرده و به افغانستان گسیل داشتند. [۵]
بهتدریج، افراد غیر پشتون یا غیر بنیادگرا نیز به این گروه پیوستند: سنیهای بنیادگرای تاجیک و ازبک (بدخشان و مناطق شمال افغانستان)، مجاهدین عرب، چچن و ازبکستانی، و نیز پشتونهایی که در دولتهای کمونیستی افغانستان همکاری و تجربه داشتند.[۶]
عوامل خارجی
همسایگان و طرفهای خارجی درگیر در بحران افغانستان، به دنبال کسب منافع و خلاصی از این وضعیت بودند.
حمایت برون مرزی گروه های بنیادگرا از طالبان افغانستان
یکی دیگر از منابع اصلی حمایت خارجی که طالبان را قادر ساخت حتی قدرتمندتر از گذشته به صحنه ی افغانستان بازگردند، حمایت هایی بود که از جانب گروه های تندروی پاکستانی و دیگر گروه های بنیادگرای بین المللی فراهم شده است. جدای از حمایت ها از سوی جوامع پراکنده ی افغان در هر دو سوی مرز و شخصیّت های ثروتمند کشورهای حاشیه ی خلیج (فارس) برای شورش های مزبور ، بسیاری از شبکه های بنیادگرای اسلامی پاکستانی، به عنوان مثال، تحریک طالبان پاکستان تحت رهبری بیت الله محسود و حزب جمیعت العلمای اسلام، که کاملاً تحت تأثیر دولت پاکستان نبوده و گروه هایی نسبتاً مستقل هستند، کمک های زیادی به طالبان می کنند. این گروه ها با وجود کمک های مستمرشان به طالبان، پس از این که دولت اوباما اعلام کرد، نیروهای بیشتری را روانه افغانستان خواهد کرد، هم قسم شده اند تا در جنگ علیه نیروهای تحت رهبری آمریکا به طالبان افغانستان بپیوندند. معلّمان گروه طالبان در مدارس مذهبی کمک مالی به آن ها را برای همه پیروان خویش یک فریضه می خوانند، از این رو در لیست کمک های ارسالی به اردوگاه های طالبان، نام جمعیّت ها، شخصیّت ها و گروه های تندرو پاکستانی در صدر قرار دارد. البته دستگاه امنیّتی پاکستان نیز هیچ گاه مانع از این نقل و انتقال ها نمی شود و حتی برای کاستن از بار هزینه ی طالبان این نوع کمک های به اصطلاح خودجوش را تشویق می کند. شبکه ی بین المللی القاعده نیز حمایتی مشابه از طالبان داشته است تا جایی که این کمک ها، طالبان را برای استفاده از تدابیری جهت شورش هایی وحشیانه، به شدّت بسیج کرده است.
سیاست دو گانه ی پاکستان در قبال افغانستان
سیاست بارز پاکستان در قبال افغانستان، حمایت آگاهانه از طالبان است که از دشمنی اش با هند نشأت گرفته است. از آغاز تأسیس پاکستان در سال 1947، این کشور رقیبی پرتنش برای هند بوده است. هر دو کشور ادّعای مالکیّت کشمیر را دارند و تا به حال سه بار با هم جنگیده اند.(Hodes and Sedra, 2007: 19) سیاست پاکستان از مفهومی به نام «عمق استراتژیک» به وجود می آید. طبق این سیاست، ایجاد افغانستان وابسته و تحت کنترل پاکستان از محاصره شدن و احاطه شدن این کشور به وسیله ی رقیب (هند) جلوگیری می کند. این سیاست همچنین در جنگ احتمالی آینده با هند، جهت عقب نشینی نیروهای پاکستانی در خاک افغانستان مؤثّر خواهد بود
ورود نیروهای شوروی سابق به افغانستان(زمستان ۱۳۵۸ش/۱۹۸۰م)، شکلگیری نیروهای مجاهد و ارتباط زمینی آنان با شهرهای مرزی پاکستان، فرصتی برای اعمال بهتر سیاستهای پاکستان در افغانستان بوجود آورد و باعث شد با حمایت پاکستان (ضیاءالحق)، کمکهای امریکا، انگلیس و برخی کشورهای اسلامی مانند عربستان و امارات، احزاب متعدد جهادی در آنجا شکل گیرد. سران احزاب از ملایان فعال، و سربازان از جوانان مهاجر و داخل کشور تشکیل شده بود.[۷] تمایل حامیان مجاهدین، به گروههای تندرو و وفادار مانند حزب اسلامی (گلبدین حکمتیار) و حزب اتحاد اسلامی (عبدالرب الرسول سیاف) نتوانست برنامههای دولت پاکستان[یادداشت ۱] و عربستان را بهخوبی پیش ببرد، بنابراین دولت پاکستان(بینظیر بوتو) و عربستان به سمت تشکیل گروه جدید با زمینه کنترل، نظارت و وفاداری بیشتر رفت.[۸]
ناتوانی سازمانملل و سکوت امریکا
پس از خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان در زمستان ۱۳۶۷ش/۱۹۸۹م و نیز ناتوانی دولت مجاهدین و سازمان ملل از توافق همگانی در کابل، دولت امریکا حمایت و تمرکز خود را از افغانستان به جاهای دیگر منتقل نمود. بنابر این همگان چشم به راهحل سریع و مطمئن برای خلاصی از مشکلات افغانستان داشتند. در این شرایط پاکستان و احزاب تندروی آن، طرح تشکیل گروه جدیدی را برای کسب منافع و حل بحران افغانستان فراهم کردند که با تایید ضمنی و استقبال بعدی امریکا روبرو شد.[۹]
رقابت منطقهای عربستان با ایران
حمایت و کمک عربستان به مجاهدین و طالبان دو علت اصلی داشت: نخست، گسترش نفوذ در میان کشورهای اسلامی با هدف مطرح کردن خود بهعنوان قدرت اصلی اسلامی، و دوم، کاهش نفوذ ایران. همچنین توجه و فعالیت نیروهای بنیادگرای عربستان، امارات متحده و کشورهای عربی دیگر، از انتقاد، مخالفت و تهدید سران این کشورها به فرصت جهاد در افغانستان منحرف شد. [۱۰] به عبارت دیگر طالبان بیشتر شرایط مورد نظر آنان را داشت: تعصب، وابستگی مذهبی، روحیه تندروی، شعارهای ضدفساد، ظاهر اسلامی و مخالفت با شیعیان و حضور ایران.[۱۱]
مبانی مذهبی و قومی طالبان
الف ـ مبانی تفکر دینی
((تفکر)) به اصولا پدیده آنی و ناگهانی نیست که به دور از هر عامل دیگری ناگاه به صورت جامع و مانع در نقطه ای به ظهور رسد و سپس به سرعت گسترش پیدا کرده و محیط اطرافش را تحت تاثیر جاذبه هایش قرار دهد. تفکر و اندیشه, جریانی است که طی یک دوران طولانی بر اثر فراهم شدن زمینه ها و شرایط اجتماعی و زمانی به تدریج انسجام حاصل نموده و شکوفا می شود. ارزیابی هر جریان فکری, نیازمند مطالعه پیشینه تاریخی, شرایط اجتماعی و عوامل زمانی و مکانی متعلق به آن جریان فکری می باشد. بنابر این, اگر بخواهیم یک ارزیابی کوتاه از تفکر و مبانی فکری جنبش طالبان به دست دهیم, ابتدا ضروری است به بررسی اندیشه های رایج در محیط ظهور و انعقاد هسته اولیه طالبان پرداخته و ارتباط حال و گذشته طالبان و همفکران آن را با محافل فکری و آموزشی آنان و نیز زمینه ها و شرایط زمانی و مکانی ذی دخل در تاثیرپذیری فکری آنها را بازگو نماییم و پس از ارزیابی کوتاه از بستر فکری طالبان, به بررسی اصل تاثیرپذیری فکری و مبانی تفکر آن, که محصول شرایط و عوامل نامبرده می باشد, بپردازیم. در این بخش از این مقاله, مطالب ما پیرامون همین دو محور مطرح خواهد شد.
1ـ پیشینه و بستر فکری طالبان
جنبش طالبان, جنبشی است تشکیل یافته از علما و طلاب مدارس دینی افغانی که عمدتا در پاکستان تحصیل کرده اند. تعداد این محصلین علوم دینی که در دو دهه اخیر در داخل شهرهای پاکستان و اردوگاههای متعلق به مهاجرین در دو ایالت ((بلوچستان)) و ((سرحد)) مشغول فراگیری علوم قرآنی و حدیثی بوده اند, به هزاران نفر می رسد. پس از کودتای کمونیستی سال 1357 در افغانستان و اشغال این کشور به وسیله ارتش اتحاد شوروی سابق در زمستان سال 1358, صدها هزار شهروند افغانی از شهرها و روستاهای شان به جانب پاکستان مهاجرت کردند. این مهاجرین, اکثرا در داخل اردوگاههایی که از طرف دولت پاکستان و سازمان ملل با حمایتهای وسیع مالی کشورهای غربی و عربی تاسیس شده بود, اسکان داده شدند. نسل جدید این مهاجرین که در اردوگاهها و یا شهرهای پاکستان نشو و نما یافته بود, به راحتی جذب مدارس دینی موجود در این کشور گردیده و در آنجا مشغول فراگیری علوم دینی گردیدند. گرایش نسل جدید خانواده های مهاجرین به مدارس علوم دینی, دلایل ایدئولوژیکی و اجتماعی متعددی داشت. مدارس و دانشگاههای دولتی افغانستان به دلیل گرایشهای فکری و انحرافی, خاطره ناخوشایندی در میان شهروندان این کشور از خود به یادگار گذاشته بود; خصوصا پس از تسلط چپ بر افغانستان, مدارس دولتی, نمادی از اندیشه های چپی و ضد دینی شناخته می شد. از طرف دیگر, در صفوف مجاهدین و مبارزین, حضور گسترده و بسیار فعال علما و طلاب جوان که در دفاع از دین و وطن و استقلال کشور, دوشادوش سایر مردم به جهاد اشتغال داشتند, جلب توجه می نمود, اینان, علما و طلابی انقلابی بودند که اکثرا نقش پیشاهنگی قیام و مبارزه را نیز دارا بودند.
از یک سو, حاکمیت فضای ایدئولوژیکی بر ملت بویژه بر مجاهدین و پیشاهنگ شدن روحانیت در هدایت نهضت, نقش مدارس دینی و تحصیل یافتگان آن را در سطح جامعه به شدت افزایش داده و از طرف دیگر, هجوم گسترده مهاجرین به پاکستان, محدودیتهای فراوانی را در زمینه مدارس جدید داخل اردوگاهها ایجاد نمود; به طوری که امکانات محدود این مدارس جدید, توان پوشش دادن کامل نوجوانان و جوانان مهاجر را دارا نبود. این در حالی بود که مدارس دینی با کمترین امکانات خویش, می توانست بیش از ظرفیت واقعی خود, طلبه و دانشآموز دینی جذب نماید.
احزاب تندرو اسلامی پاکستان ; مانند: جمعیه العلمإ اسلام. جماعت اسلامی و جمعیت اهل حدیث, تحت تاثیر انگیزه های دینی و نژادی (پشتون گرایی) به کمک مهاجرین افغانی شتافته و مدارس و مراکز آموزشی متعددی برای فرزندان آنها تاسیس نمودند و یا اینکه آنها را در مدارس وابسته به خود, در شهرهای مختلف پاکستان جذب کردند. ((دهها مدرسه که به وسیله جمعیه العلمای پاکستان (احتمالا جمعیه العلمإاسلام نه پاکستان) بنیادگذاری شده بود, جوانان افغان را به خود جذب کردند. افغانها نیز از اینکه مدارس فوق الذکر, مجانی بوده و در آن, قرآن کریم و مسایل دینی تدریس می شد, به این مدارس پیوستند.))((1)) بنابر این, اولین آموزه های فکری طالبان در این مدارس انجام گرفت و طالبان نیز شدیدا تحت تاثیر مواد آموزشی آنها واقع شدند.
قبل از شروع به هر نوع بررسی در خصوص چگونگی ارتباط طالبان با این مدارس و نیز نقش مدارس نامبرده در تربیت فکری طالبان لازم می نماید تحلیلی کوتاه از جریانهای فکری اسلامی در کشور پاکستان به عمل آورده و جایگاه جمعیه العلمای اسلام و جناح فکری مربوط به آن را در میان سایر جریانهای اسلامی مطرح در این کشور, روشن سازیم.
در یک تقسیم بندی کلی و عمومی,
می توان سه جریان فکری اسلامی عمده را در این کشور ملاحظه نمود که منشا اولیه تمامی آنها, در تفکر اسلامی به هند بزرگ (قبل از تجزیه به هند, پاکستان و بنگلادش) برمی گردد.
جریان اول, جریان بنیادگرایی افراطی است که ریشه در افکار و اندیشه های شاه ولی الله دهلوی (1703ـ1762) دارد. نهضت شاه ولی الله, در آغاز یک نهضت فکری ـ فرهنگی بود که اصلاح افکار دینی و خرافات زدایی را از زندگی جامعه مسلمانان هند, هدف اساسی خود قرار داده بود((اما پس از او, پسرش شاه عبدالعزیز (1746ـ1824) و نوه اش, شاه اسماعیل (1781ـ1831), آن را به یک جنبش اجتماعی ـ سیاسی تبدیل کرده و علیه سلطه انگلستان موضع گرفتند.))
دومین جریان فکری در پاکستان, جریان مولانا ابوالاعلی مودودی (1903ـ 1979) است که با اندک تسامح می توان آن را جریان ((اخوانی)) در این کشور نامید. مولانا مودودی علی رغم اینکه شخصیتی بنیادگرا و تا حدودی متاثر از افکار اصلاحی شاه ولی الله دهلوی در قرن هیجدهم میلادی است; اما با وجود این, میان اندیشه و روش سیاسی او با جمعیه العلمای اسلام تفاوت زیادی مشاهده می شود. مودودی معتقد به برخورد نقادانه با تاریخ صدر اسلام بوده و در باره نوع حکومت اسلامی, از ((جمهوری الهی)) (تئوکراسی جمهوری) نام برده است. ((4)) مودودی در کنار تفکر سلفی گری, از نوعی پذیرش روشهای معاصر در نظام سیاسی غافل نمی باشد. او به نظام چند حزبی و انتخابات آزاد اعتقاد کامل داشته واستفاده از شیوه های دولت داری مدرن را در حکومت دینی تجویز می نمود و می گفت: ((تشخیص دادن افراد مورد اطمینان در محیط ما, با آن راهی که مسلمانان اولیه اسلام می پیمودند, امکان ندارد... بنابراین, باید طبق مقتضیات زمان خود, راههایی را به کار بریم..
سومین جریان اسلامی در پاکستان, جریان سر سید احمد خان (1817ـ1898)است. سید احمدخان, الگوی مسلمان لیبرال در محافل روشنفکری پاکستان شناخته شده است. او معتقد به مراجعه مستقیم و بدون واسطه به قرآن به عنوان بهترین راه شناخت دین بوده و نقش ((سنت)) و ((اجماع)) را در منبع شناسی دین مورد تردید قرار می داد. سید احمد خان تحت تاثیر مکتب عقل گرایی و فلسفه طبیعی قرن نوزدهم اروپا قرار داشت و قرآن را تفسیر علمی می نمود.((6)) مهمترین ویژگی در تفکر احمدخان, گرایش او به نوگرایی غرب بود. گرایش غربی گرایانه سید احمد خان, انگیزه خصومت مسلمانان سنت گرا با او گردید و سرانجام او را متهم به ارتداد و انحراف از دین نمودند. مسلمانان روشنفکر دانشگاهی و تا حدودی ((مسلم لیگ)) (اگر آن را یک حزب صرفا ملی ندانیم) از هواداران جریان سوم به شمار می روند.
این سه جریان فکری همان طوری که اشاره گردید, هر یک به نحوی ریشه در افکار علمای مسلمان هند در دوران تحت سلطه بریتانیا داشت که عمدتا به افکار شاه ولی الله برمی گشت ; اندیشه های اصلاحی شاه ولی الله, منشا پیدایش گرایشهای متعدد و مختلف در شبه قاره شد. اما آنچه پایه واقعی اندیشه دینی شاه ولی الله را تشکیل می داد, سلفی گری یا بنیادگرایی از نوع مشابه وهابیت بود; تا آنجا که دولت استعماری بریتانیا او را متهم به وهابیت کرد. این سه جریان فکری اسلامی به طور کل, اکثریت عمده مسلمانان پاکستان را در بر می گیرند و از لحاظ صنفی, دربرگیرنده اصناف حوزوی, دانشگاهی و بازاری ـ هر سه ـ می باشد.
2ـ اصول فکری
1ـ 2 ـ احیای مدل خلافت
مهمترین اصل در اندیشه سیاسی دیوبندی و سایر گروههای بنیادگرای افراطی از جمله طالبان, احیای اصل خلافت در نظام سیاسی اسلام است. شاه ولی الله هندی سر سلسله نهضت بیداری اسلامی در شبه قاره که مکتب بنیاد گرای دیوبندی نیز متاثر از افکار اوست, احیای خلافت اسلامی را رکن اساسی در اسلامی شدن جامعه دانسته است. شاه ولی الله مانند اکثر دانشمندان اهل سنت, شیوه ایجاد خلافت اسلامی را در چهار مورد خلاصه می کند: بیعت اهل حل و عقد, شورا, نصب و غلبه.((14)) جالب اینجاست که شاه ولی الله یکی از ویژگیهای خلیفه را ((شرافت نسبی و قومی)) دانسته که این امر با تفکر امروزی طالبان که خود را منتسب به یک گروه قومی برتر (پشتون) می داند, کاملا سازگاری دارد. طالبان با توسل به این ویژگی خلیفه, نه تنها حق خلافت را شایسته انحصاری مردم پشتون می داند که از میان پشتونها نیز تنها قوم ((درانی)) را قوم برگزیده این مقام قلمداد می نماید.
2ـ 2 ـ مبارزه با نوآوریهای مدنیت غربی
مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربی در کل, یکی از شعارهای اساسی تمامی گروههای اسلامی است; اما آنچه بنیادگرایی افراطی از نوع طالبان را از بقیه گروههای اسلامی جدا می سازد, نفی مطلق مدنیت غربی به وسیله آنهاست. گروههای دیگر اسلامی مانند اخوانیها با دید نقادانه به تمدن غربی نگریسته و ضمن رد جنبه های منفی آن, از پذیرش جنبه های مثبت آن استقبال می نمایند; در صورتی که طالبان و مکتب دیوبندی و وهابی در اوایل کار با هر نوع دستاورد تمدن غربی به مخالفت برخاسته و سپس به تدریج به سوی محافظه کاری تمایل پیدا می کنند. برخورد غیر نقادانه, چه در امر پذیرش و یا نفی فرهنگ غربی, مشکلات بیشماری را به همراه دارد. مخالفت تعصبآمیز طالبان با تلویزیون, وسایل تصویربرداری, لباس فرنگی, سینما و امثال آن, نشانه آشکاری بر روحیه ستیزه جویی آنان با مظاهر تمدن غربی است ; چه اینکه تلویزیون و سینما در نزد طالبان از ((ابزار شیطانی)) به حساب آمده و در ردیف آلات لهو و لعب که مشروعیتی در دین ندارد, قرار می گیرد. وزیر امر به معروف و نهی از منکر طالبان در مرداد ماه سال گذشته در باره اقداماتش در خصوص جمع آوری دستگاههای تلویزیون از شهر کابل گفت: ((ظرف دو روز گذشته, از فروشگاههای نقاط مختلف شهر بیش از یکصد دستگاه تلویزیون مصادره شده است)) او گفت ((دستگاههای مصادره شده سوزانده و یا منهدم می شود)) ((16)) مخالفت طالبان با ابزار تصویری تا آنجا شدت و جدیت یافته است که امیرخان متقی, وزیر اطلاعات و فرهنگ طالبان می گوید:((پس از این, مردم عکسها و آلبومها را در خانه های خود نگه داری نکنند ; زیرا این مساله با اسلام در تضاد است)) به نظر می رسد که طالبان در امر مبارزه با مظاهر تمدن غربی, دچار نوعی تناقض گردیده است ; چرا که آنها از یک طرف مخالفت آشکار خود را با مظاهر فرهنگ و تمدن غربی ابراز می دارند و از طرف دیگر, به طور وسیع در فعالیتهای روزانه خود عملا از آنها سود می جویند.
3 ـ 2 ـ بازگشت به عصر قبل از تجدد و تفسیر سخت گیرانه از مفاهیم دینی
یکی از پیچیدگیهای اساسی در بینش طالبان به طور اخص و بنیادگرایی افراطی به طور اعم, روح تعبد گرایی و قداست بخشی نسبت به دستاوردهای کلامی و فقهی پیشینیان می باشد. بنیادگرایی افراطی, دوران صدر اسلام و میانه را دوره طلایی و مصون از هر نوع خطا تلقی نموده و راجع به تفاسیر و تاویلهای دینی این دوره, اعتقاد جزم گرایانه دارد. اجتهاد و استنباط تازه, در این مکتب جایگاهی ندارد و مردم عموما موظف به پیروی نقادانه از کلمات و گفتار علمای سلف می باشند. برداشت صرفا تقلیدگرایانه اینها از دین, سبب بدبینی و حتی دشمنی آنان با الگوهای زندگی رایج در دنیای معاصر جهان اسلام گردیده است. تنها الگوی مطلوب در نزد بنیادگرایان افراطی, الگوی زندگی جوامع روستایی قرون اولیه اسلامی می باشد و رفتار خشک و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرش شان نسبت به نقش اجتماعی و تربیتی زن در جامعه, ریشه در همین روح سلفی گری آنها دارد که با ضروریات زندگی کنونی کاملا بیگانه است.
همچنین تفسیر آنان از مفاهیمی مانند ((توحید و شرک)) که بنیاد اندیشه کلامی بنیادگرایی افراطی را تشکیل می دهد, در مغایرت آشکار با تفاسیر رایج آن مفاهیم در نزد سایر مکاتب اسلامی است. شاه ولی الله هندی, رهبر فکری بنیادگرایی افراطی در شبه قاره, دایره ((توحید)) را تا آنجا تنگ می نماید که حتی هر نوع استمساک ظاهری به وسایل دیگر را که در راستای قدرت الهی در نظر گرفته شده باشد, شرک به شمار میآورد. از دیدگاه این دانشمند هندی, نذر کردن برای ائمه و سوگند یاد نمودن به اسامی آنان و نیز نامگذاری فرزندان به اسامی ای مانند ((عبدالشمس)) و غیره, از مصادیق شرک به شمار میآید. ((17)) جلوه های همین نوع طرز تفکر, در سران طالبان نیز مشهود است. طالبان با تفسیر سخت گیرانه از اسلام, زندگی خصوصی و حریم شخصی افراد را تحت نظارت دقیق مامورین خود گرفته و از ((بلندی موی سر)) تا ((کوتاهی موی صورت)) و از حمام عمومی تا تردد زن در محیط بیرون از منزل, عموما تحت ضوابط و مقررات حکومتی آنها در آمده است. و همچنین در مساله اعتقاد به توحید و مبارزه با مظاهر شرک, تا آنجا شدت عمل به خرج داده که حتی نگه داری عکس و اسباب بازی کودکان در منزل را مغایر با عقاید توحیدی اسلام اعلام کرده است.
4 ـ 2ـ خود حق پنداری ستیزگرایانه
بنیاد گرایی افراطی از نوع وهابی, با توسل به حربه ((تکفیر)), به مبارزه با تمامی مذاهب و فرق اسلامی غیر از خود رفته و به جز خویشتن, سایر گروهها را یکسره بر باطل و حتی کافر می پندارد. مکتب دیوبندی در پاکستان, جناح فکری رقیب خود ((بریلوی)) را که حلقه دیگری از سنیان حنفی مسلک است, کافر قلمداد نموده و مخالفت با آن را از وظایف شرعی خود می پنداشت ; چنانکه ((سپاه صحابه)) در اوان ظهورش, مبارزه با بریلویها و شیعیان را در کنار هم, از اهداف اصلی خود قرار داده بود; اما پس از سیاسی شدن گروه مذکور, شیعیان به عنوان تنها دشمن اصلی برای آنها مطرح گردید. دشمنی با شیعه در تاریخ مکتب دیوبندی سابقه دیرینه ای دارد. شاه ولی الله دهلوی در قرن هیجدهم میلادی, پیرامون مذهب شیعه چنین ارزیابی داشت:((و از ذریت حضرت مرتضی سه فرقه ضاله برآمدند که هیچ تقصیر نکردند در برهم زدن دین محمدی اگر حفظ او تعالی شامل حال این ملت نبودی. از آن جمله شیعه امامیه که نزدیک ایشان قرآن به نقل ثقات ثابت نیست... و در ختم نبوت زندقه پیش گرفته...)).((18)) فرزند شاه ولی الله, شاه عبدالعزیز در ادامه راه پدر, کتابی به نام ((تحفه اثناعشریه)) در رد مذهب شیعه امامیه به تحریر درآورد. نامبرده در این کتاب, راجع به پیدایش مذهب شیعه چنین قلم زده است:
((شیعه به وسیله عبدالله بن سبا یهودی در دوران خلیفه سوم و چهارم به وجود آمد و شیعه بر اثر وسوسه این شیطان لعین, چهار فرقه شد.))((19))
جنبش طالبان در افغانستان نیز دارای چنین تفکر ضد شیعی می باشد. طالبان پس از تصرف شهر مزارشریف در مرداد ماه سال 1377, دستور قتل عام وسیع شیعیان را صادر کرده و نظامیان آن, گروه گروه شیعیان را به عنوان ((رافضی)) و ((کافر)) به خاک و خون کشیدند. افراد طالبان که در جنگ اول مزار شریف (خرداد 1376) به اسارت نیروهای حزب وحدت اسلامی درآمده بودند, آشکارا از ((وجوب جهاد)) علیه رافضیهای کافر و ازبکهای ملحد (زیرا ازبکها در سابق ملیشیای دولت کمونیستی کابل بودند) سخن بر زبان آورده و کشته شدن در مقابل ((جبهه متحد)) را ((شهادت)) در راه خدا می دانستند. دشمنی طالبان با ایران نیز ریشه در همین باور نادرست آنها دارد; چنانکه همفکران آنها (دیوبندیها) در پاکستان, خصومت آشکارشان را با ایران شیعی از کسی مخفی نمی دارند.وجود پندار خود حق مداری همراه با اعمال روشهای ستیزجویانه علیه افکار و جناحهای دیگر, تصویری کاملا خشن و انعطاف ناپذیر از طالبان ارائه داده است.
حاکمیت یافتن کامل این تفکر در عرصه سیاسی و اجتماعی, خطر بزرگی برای آزادی اندیشه, اعتقاد و بیان و در نتیجه, رشد علم و دانش و خلاقیت در پی خواهد داشت. معمولا در نظامهای تحت اداره بنیادگرایی افراطی, بدیهی ترین حقوق عمومی مردم در زمینه های سیاسی و فرهنگی نادیده گرفته می شود و تشکلهای مستقل در سایه آن می خشکد; چنانکه امروز در شهرهای تحت اداره جنبش طالبان, نمونه های آن به وضوح به مشاهده می رسد. احزاب و گروههای نامدار جهادی و شخصیتهای علمی و سیاسی مستقل, کمترین جایگاهی در نظام سیاسی ـ اداری طالبان ندارند. رسانه ها و نشریه های مخالفین علی رغم حفظ هویت اسلامی و علمی به تعطیلی کشیده شده است و سرمایه های علمی و باستانی, قربانی تعصبهای ناروا گردیده و اکثرا به نابودی کشیده شده و یا در معرض نابودی قرار گرفته است.
ب ـ باورهای قوم مدارانه
تردیدی نیست که دین, فرهنگ, عرف و اجتماع و حتی موقعیت اجتماعی و اقتصادی هر یک به نوبه خود, تاثیری بر افکار و رفتار انسان برجای می گذارد. تاثیرگذاری اینگونه عوامل بر بینش و رفتار افراد واضحتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد. اکنون باتوجه به این پیش فرض, نگاهی به جایگاه عرف و سنت در جامعه پشتون افغانستان انداخته و تاثیر آن را بر رفتار طالبان, مورد اشاره قرار می دهیم. جامعه پشتون افغانستان یک جامعه قبایلی است که ارزشهای قومی و قبیله ای در آن بسیار ریشه دار و مستحکم می باشد. میزان تاثیرپذیری فرهنگ عمومی پشتونها از آداب و رسوم قبایلی, بسیار بیشتر از آن است که در فرهنگ سایر گروههای نژادی این کشور دیده می شود. پشتونهای افغانستان دارای نوعی آداب و رسوم بخصوصی هستند که به بنام ((پشتون والی )) یاد می شود. ((پشتون والی)) در عرف پشتونها ((هم مجموعه قوانین و هم ایدیولوژی است.))((20)) ((قوانین و احکام پشتون والی حوزه وسیعی از رفتار و روابط انسانی پشتونها را دربر می گیرد. مهمترین اصول این مجموعه, قوانین ناظر بر کرامت انسانی, کین خواهی و مهمان نوازیاند.)) ((21))
با توجه به پیوندهای پایدار قبیله ای و استحکام سنتهای ملی پشتونی در جامعه پشتونها, این گروه نژادی دارای احساس تعلق شدیدی نسبت به همنژادان خود بوده و همدردی و همیاری یکدیگر را از وظایف رسمی قبیله ای خود می دانند. وجود این ((احساس تعلق)) شدید نسبت به همدیگر, باعث گردیده که این قوم علی رغم نزاعهای ممتد داخلی, این خصومتها را در شرایط حساس و بحرانی کنار گذاشته و موقتا در موضوع مربوط به سرنوشت مشترک, به دور هم گرد آیند. جریان تاریخی مساله ((پشتونستان)) در پاکستان, ریشه در پیوندهای خونی این مردم دارد که پشتونهای دو طرف ((خط دیوارند)) علی رغم دوگانگی در تبعیت و شهروندی, هیچ گاه همدیگر را به فراموشی نسپرده اند. اگر امروز ((جمعیه العلمای اسلام)) به رهبری مولانا فضل الرحمان و سمیع الحق و دیروز ((جماعت اسلامی)) به رهبری قاضی حسین احمد, با تمام امکانات و علی رغم مصالح عمومی ملت و مردم پاکستان, به حمایت از گروههای اسلامی در افغانستان شتافتند, بی تاثیر از تمایلات قومی, قبیله ای و پشتونی آنها نبوده است; چه اینکه, هر سه رهبر نامبرده و منحصرا فعال در قضایای افغانستان, وابسته به گروه نژادی پشتون می باشند. بنابراین, می توان مدعی شد که ((عرف و سنت)) جایگاه بس مهمی در جامعه پشتونها داشته و دارد.
ا
((خشونت و انعطاف ناپذیری)) دو ویژگی دیگر در شیوه سیاستمداری طالبان است که محصول فرهنگ سنتی پشتونها محسوب می شود. معمولا فرهنگ قبایلی, فرهنگی توام با خشونت و انعطاف ناپذیری است ((کین خواهی)) و انتقام جویی)), از اصول مهم در عرف ((پشتون والی)) می باشد و مردم قبایل پشتون, در امر ((کین خواهی)) در دو کشور افغانستان و پاکستان شهرت دارد و این ضرب المثل معروف را همگان به یاد دارند که ((اگر پشتون پس از 20 سال دست به انتقام بزند, فکر می کند که خیلی زود اقدام کرده است)). رفتار خشونتآمیز طالبان با مخالفین و مردمان تحت سلطه خود بویژه مردمان ((هزاره)) و ((ازبک)) ریشه در خصلت کینه جویی و انتقام گیری آنان از دشمنانشان دارد. و اگر جنبش طالبان با تاکید بر سیاست نظامی گری. بررسی راههای مسالمتآمیز با مخالفان خود را مردود می شمارند, تا حدودی متاثر از این ایده است که نظامی گری, سمبل قدرت وغیرت وشجاعت و مردانگی محسوب می شود که در سنت پشتونها, معنای بزرگی دارد و گفت و گو و مذاکره نشانه ترس و بزدلی و بی همتی و زانو زدن در برابر خصم تلقی می شود که از نظر عرف پشتون والی, عملی کاملا ناپسند به شمار میآید.
علاوه بر موارد نامبرده, نمونه های متعدد دیگری نیز در تفکر طالبان وجود دارد که متاثر از آداب و رسوم قبیله ای و ملی آنها بوده و هم اکنون تحت عنوان ((شریعت)), در مناطق تحت کنترل آنان به اجرا گذاشته می شود; مانند: بیگانه ستیزی, مخالفت با نهادها و مقررات بین المللی, دشمنی با زندگی و مظاهر شهری و نیز مخالفت با جذب نیروهای باقی مانده از رژیم کمونیستی سابق, تحت عنوان ننگ پشتونیسم و...
بنابر این, آنچه طالبان به عنوان یک گروه مذهبی ـ سیاسی, تحت نام دین و مذهب ارائه می دهد, نمی تواند صرفا مذهبی باشد; بلکه مذهبی است که با پیش فرضهای فرهنگ سنتی و قبایلی شکل گرفته و تفسیر یافته است.
نظام خلافت
مهمترین اصل در اندیشه سیاسی دیوبندی و طالبان، زنده کردن خلافت در نظام سیاسی اسلام است. طالبان، اسلامی ماندن جامعه را در اسلامی بودن حکومت میداند. بنابراین بازگشت به جامعه آرمانی موردنظر طالبان، مستلزم زندهکردن نظام حکومتی آن زمان یعنی خلافت است.[۱۳] از ارکان این نظام سیاسی، بیعت اهل حل و عقد، شورا، نصب و غلبه است. در تئوری خلافت و امارت ـ آن طوری که طالبان میخواهد ـ مردم و احزاب جایگاهی ندارند.[۱۴]
برتری قومی
طالبان اعتقاد دارد که برای خلافت و ریاست دولت اسلامی افغانستان، قبیله احمدخان درانی (ابدالی) از قوم پشتون، شایستگی و اصالت دارند، زیرا او پایهگذار اولین حکومت مستقل در قندهار است که منجر به تشکیل کشور افغانستان شد. بنابر این طالبان حکومت اقوام دیگر افغانستان، و حتی طوایف دیگر پشتون مانند غلزایی، محمدزایی و... را تحمل نمیکنند.[۱۵]
اهداف
براساس مبانی فکری، طالبان در حیطه عمل، اهداف کلی زیر را دنبال میکند:
احیای الگوی زندگی سلفی
طالبان با الگو دانستن زندگی اسلامی مورد نظرشان، پس از تصرف قندهار، هرات و کابل و نیز، پس از تشکیل حکومت، دستورات همگانی ویژهای در این راستا صادر کرد مانند: مردان باید ریش بلند و لباس محلی داشته باشند. نماز جماعت اجباری است. رادیو، تلویزیون، اینترنت، ماهواره و وسایل موسیقی، ابزار شیطانی اعلام شد. [۱۶] نقاشی و عکاسی موجودات زنده ممنوع گردید. دختران و زنان حق تحصیل و کار ندارند و برای حضور در بیرون خانه بیآرایش، کاملا پوشیده و همراه با پسر یا مرد محرم باشند.[۱۷] پیروان غیر اهلسنت مانند شیعیان و اسماعیلیان حق انجام مراسم مذهبی ندارند. زکات و عشر به عنوان مالیاتهای اسلامی دوباره رایج شد. [۱۸]
تشکیل نظام خلافت
اندیشه سیاسی و حاکمیتی طالبان، نظیر سایر جنبشهای اهلسنت، بر پایه خلافت اسلامی است. در این راستا طالبان پس از تصرف کابل، با ملا محمدعمر، بهعنوان امیرالمومنین و امیر امارت اسلامی بیعت کردند. [۱۹]رهبران بعد از وی نیز تحت این دو عنوان انتخاب میشوند.
حفظ برتری سیاسی قومی
پشتونها از قرن ۱۱ش/۱۸م قدرت را پیوسته در افغانستان به دست داشتهاند ولی ریاست برهانالدین ربانی ـ ملای تاجیک ـ بر دولت مجاهدین این رویه را قطع کرد. بنابر این ملامحمد عمر، رهبر طالبان با اعتقاد به اصالت پشتونها برای گرفتن قدرت، کوشید تا این سنت را دوباره زنده کند.[۲۰]
حکومت
در مهر ۱۳۷۳ش پس از یک درگیری خونین میان نیروهای محلی مجاهدین و گروهی نوظهور در اسپین بولدگ، در افغانستان و نزدیک مرز پاکستان، فردی به نام مولوی منان نیازی با بخش فارسی رادیو بیبیسی مصاحبه کرد و خود را سخنگوی گروه جنگجوی جدید معرفی نمود. اواهداف گروه را اینگونه اعلام نمود: ما محصلین و طالبان مدارس دینی هستیم که برای از بین بردن گروهها و دستهجات مسلح محلی و برقراری امنیت راههای تجاری اقدام نمودهایم.[۲۱] طالبان به سرعت توانستند قندهار، مهمترین ولایت جنوبی افغانستان را تصرف کرده و در آنجا حکومت محلی خود را ایجاد کنند.[۲۲]
در مهر ۱۳۷۵ش گروه طالبان وارد کابل شد. ارگ رياست جمهوري را گرفت و امارت اسلامی تاسیس کرد ولی ملاعمر در قندهار ماند. طالبان تا آبان ۱۳۸۰ش بر بخش زيادی از افغانستان حکومت کرد. البته مجاهدین افغانستان در مناطق مختلف با طالبان در نبرد بودند و حاج قاسم سلیمانی نیز که فرمانده سپاه قدس بود، در مناطق مختلفی از افغانستان حضور پیدا میکرد و به مجاهدین برای مقابله با طالبان کمک میکرد.[۲۳] در پی حمله به برجهای دوقلو در نیویورک، دولت آمریکا، گروه القاعده را متهم به دست داشتن در این حمله دانست و از طالبان خواست تا اسامه بنلادن، رهبر القاعده را به امریکا تحویل دهد؛ در پی خودداری طالبان از پذیرش این درخواست، آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله کرد. تهاجم امریکا به افغانستان، باعث شد طالبان ضعیف شود و تلاشهای چندین ساله مجاهدین افغانستان در مبارزه با طالبان به نتیجه برسد و دولت طالبان ساقط شود. پس از سقوط دولت طالبان در آبان(عقرب)۱۳۸۰ش، بیشتر اعضای باقیمانده به پاکستان فراری شدند. [۲۴]
رهبران
از زمان تشکیل طالبان، رهبری این گروه را سه نفر زیر پیاپی بر عهده داشتهاند:
ملا عمر
اولین رییس طالبان محمدعمر (قندهار۱۳۳۹ش-پاکستان۱۳۹۲ش/۱۹۶۰-۲۰۱۳م) معروف به ملاعمر بود. محمد عمر پس از تصرف کابل (مهر ۱۳۷۵ش/اکتبر۱۹۹۶م) در گردهمایی ملایان و طلبههای جنوب افغانستان به امارت اسلامی طالبان انتخاب شد. او سابقه جهاد و عضویت در برخی احزاب جهادی افغانستان را دارا بود که از آن کنارهگیری کرد. محمدعمر پس از سقوط حکومت طالبان و فرار به پاکستان تا هنگام مرگ دیده نشد.[۲۵]
ملا اخترمحمد منصور
پس از محمدعمر، اختر محمد منصور(ولایت قندهار۱۳۴۷-پاکستان۱۳۹۵ش/۱۹۶۸-۲۰۱۶م)، فرد شماره دو این گروه، بعنوان رهبر جدید آن انتخاب شد اما بخشی از طالبان، این انتخاب را نپذیرفته و جدا شدند.[۲۶]
ملا هبتالله آخوندزاده
این فرد(متولد:قندهار۱۳۴۰ش/۱۹۶۱م)، قاضیالقضات طالبان در زمان ملاعمر بوده و بین طالبان به شیخ الحدیث نیز مشهور است، ولی سوابق نظامی و مدیریتی چندانی ندارد.[۲۷]
رفتار با شیعیان
طالبان برای پیشبرد اهداف خود میکوشید از اعمال سیاستهای خشن و جانبگرایانه نسبت به شیعیان فاصله بگیرد، اما از همان ابتدا شیعیان خصوصا هزارهها با طالبان دچار مشکل شدند. عدم پایبندی طالبان به توافق صلح با عبدالعلی مزاری رهبر حزب شیعی وحدت اسلامی در هنگام تلاش برای ورود به کابل که منجر به شهادت وی و سرکوب نیروهای این حزب شد؛ باعث شد چهره و جایگاه این گروه نزد شیعیان منفور شود.[۲۸] گرچه بعدها با پیوستن برخی از افراد و گروههای شیعی به طالبان و همکاری با آنان، تلاش شد تصور عدم تعصب و خشونت عمدی طالبان در مقابل شیعیان بویژه هزارهها بوجود آید، ولی محدودیت، سرکوب شدید و کشتار مقاومت شیعیان در هزارستان و شهرها و روستاهای دیگر، این پندار را از بین برد. [۲۹]
پس از سقوط کابل و انتقال مرکز حزب وحدت اسلامی به بامیان، طالبان حملات شدیدی را به این ولایت نمود اما تا تصرف آن، بارها شکست خورد و عقب نشست. در خرداد(جوزا) ۱۳۷۶ش به دنبال تصرف مزار شریف، مرکز ولایت/استان بلخ در شمال افغانستان، هزارههای این شهر و نیروهای حزب وحدت علیه طالبان قیام کرده، با همراهی ازبکها و تاجیکها صدها نیروی طالبان را به قتل رسانده و شهر را باز پس گرفتند. این عمل باعث شد تسلط طالبان بر بیشتر مناطق افغانستان، و ابتکار پاکستان و عربستان برای رسمیت دادن دولت آنان به شکست انجامد.[۳۰] به تلافی، منطقه هزارستان تحریم و محاصره شد. گرسنگی و بیماری، تلفات و فشار بسیاری بر مردم وارد نمود. این وضعیت حدود ۱۵ ماه، تا زمان سقوط بامیان ادامه داشت.[۳۱]
مزار شریف در مرداد(اسد) ۱۳۷۷ش با حمایت کامل پاکستان و عربستان دوباره به دست طالبان افتاد. نسلکشی هزارهها و اقوام دیگر شروع شد. بیشتر آنان هنگام کشته شدن، شکنجه میشدند. فرماندهان ارشد طالبان به طور رسمی اعلام کردند که شیعیان کافرند و باید نابود شوند. هشت نفر از دیپلماتهای کنسولگری ایران نیز در این حمله شهید شدند.[۳۲]
حملات طالبان به مناطق هزارستان در شهریور(سنبله) ۱۳۷۷ش شدت گرفت و بامیان سقوط کرد. گزارشها از دهها قتل و غارت خبر میداد. در برخی مناطق، افراد بانفوذ شیعه با هدف کاهش کشتار، با طالبان صلح و همکاری کردند. در مجموع تا سقوط طالبان در آبان(عقرب) ۱۳۸۰ش شیعیان در موضع ضعف شدید قرار داشتند، بهویژه با تخریب مجسمههای بودا توسط طالبان که بزرگترین آثار باستانی هزارهها محسوب میشد، ضربات سنگینی به روحیه شیعیان هزاره وارد شد.[۳۳]
پس از شروع مجدد فعالیت طالبان(۱۳۸۵ش/۲۰۰۶م)، در رفتار خشونتآمیز این گروه با شیعیان هیچ تغییری دیده نشده است، و آمارها نشان میدهد تلفات و هزینههای حملات طالبان گاهی برای شیعیان سنگینتر بوده است.[۳۴] البته پس از شروع فعالیت داعش در افغانستان (۱۳۹۴ش/۲۰۱۵م) و انجام عملیاتهای تروریستی و جنایت بخصوص علیه شیعیان، طالبان در چند بیانیه این حملات را محکوم کرده، و کوشیده است که خود را از حملات عمدی به شیعیان و با انگیزه تعصب مذهبی و نژادی دور نشان دهد.[۳۵]
طالبان و غربیها
طالبان سبک زندگی غربی را کفرآمیز تلقی میکند، لباس غربی را با سستی اخلاقی برابر میداند و آزادی زنان را به عنوان ضدیت با اخلاق اسلامی مردود میشمارند.[۳۶] آنان به نفوذ فرهنگ غربی که دشمن اسلام تلقی میگرد، حساس هستند و معتقدند جامعه از طرفی خارجیها در خطر است. از اینرو یکی از اهداف این گروه، بیرون راندن و ضربه زدن به نیروهای خارجی مستقر در افغانستان است. [۳۷]
طالبان و دیگر گروههای تندرو
طالبان تفاوتهایی با گروههایی تندرو دیگر همچون القاعده و داعش داشته و دارد. طالبان در جهاد خود اولویت را به دشمن نزدیک میدهد. این دشمنان نزدیک همان رژیم سکولار و حامیانشان، یعنی ایساف(نیروهای بینالمللی کمک به امنیت) و آمریکا در افغانستان اند. آنها برای جهاد به کشورهای دیگر نمیروند و حتی کمتر در صدد ایجاد گروههای ضربت در داخل آمریکا و یا اروپا هستند. برخلاف داعش و القاعده که با توجه به ساختار و سوابقشان دارای استراتژی جهانی هستند. در نگاه آنان ایجاد دولت اسلامی گام اول در جهت توسعه سرزمین اسلامی و ایجاد خلافت اسلامی است. ایده تغییر نام گروهک تروریستی داعش منشعب از القاعده از دولت اسلامی عراق و شام (داعش) به دولت اسلامی هم از این جهت بود که محدویت ملی و سرزمینی را حذف کند. ابوبکر البغدادی خود را خلیفه مسلمین میداند در حالی که ملا عمر خود را تنها امیر افغانستان، می دانست.[۳۸]
طالبان تلاش داشته که نسبت به گروههای افراطی دیگر در افغانستان، تا زمانی که به قلمرو و منافع این گروه ضربه نزدهاند و طالبان را به رسمیت بشناسند؛ تحمل و سازگاری داشته باشد در غیر این، وارد درگیری با آنان میشود. شبکه حقانی، القاعده، طالبان پاکستان، حرکت اسلامی ازبکستان و داعش، برجستهترین این جمیعتها بوده است.[۳۹][یادداشت ۳] [یادداشت ۴]
فعالیت دوباره
طالبان پس از مدتی دوباره (۱۳۸۵ش/۲۰۰۶م) فعالیت خود را در افغانستان علیه نیروهای دولتی و خارجی آغاز کرد. حملات خرد و کلان این گروه، تلفات سنگینی برای هر دو طرف داشته است. همچنین در نتیجه عملیاتهای این گروه بخصوص انتحاری و بمبگذاری تاکنون دهها هزار فرد غیرنظامی کشته و زخمی شده است. سران طالبان در لیست سیاه سازمان ملل قرار دارد.[۴۰][۴۱][یادداشت ۵]
در بهمن ۱۳۹۷ش زلمی خلیلزاد، نماینده افغانتبار دولت امریکا، دور جدیدی از تلاشها را برای گفتگو و صلح با طالبان آغاز کرد. دفتر نمایندگی طالبان در قطر، محل اصلی این دیدارها است. همزمان با این فعالیت؛ ترامپ، رییس جمهور وقت امریکا اعلام کرد بخشی از نیروهای امریکایی را از افغانستان خارج میکند.[۴۲]
در نهایت توافقنامه صلح میان طالبان و امریکا در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ش برابر با ۲۹ فوریه ۲۰۲۰م به امضاء رسید.[۴۳] از جمله تعهدات امریکا در این توافقنامه خروج نیروهای امریکایی در طی ۱۴ ماه از خاک افغانستان و در صورت اجرای توافقنامه تحریمهای علیه طالبان تا ۲۷ اگوست ۲۰۲۰م برداشته شود. در مقابل نیز طالبان تعهداتی دادهاند از جمله اینکه به اعضای خود، فرد یا گروهی از جمله القاعده اجازه نخواهد داد تا از خاک افغانستان برای تهدید آمریکا و متحدان آن استفاده کند.[۴۴]
پس از 20 سال جنگ
پایتخت افغانستانپس از ۲۰ سال دوباره شاهد حضور طالبان است. طالبان در نقاط مختلف شهر پستهای ایست و بازرسی دایر کرده اند و خودروها و افراد مشکوک را بازرسی و سلاح را جمع آوری میکنند.هنوز در مقایسه با روزهای قبل تردد مردم در خیابانها کم است و گویا مردم احتیاط میکنند. طالبان بیانیه داده و گفته است؛ کسانی که با اشغالگران در این ۲۰ سال کار کرده اند مورد عفو عمومی قرار میگیرند.طالبان تا نیمههای شب گذشته بر تمام نقاط پایتخت مسلط شدند و در خیابانها و مقابل نمایندگیهای سیاسی نگهبان گذاشتند.
اشرف غنی رییس جمهوری افغانستان
امروز با یک انتخاب سخت روبه رو شدم، من باید یا در برابر طالبان مسلح که می خواستند وارد کاخ ریاست جمهوری شوند ایستادگی می کردم یا از کشور عزیزی که در بیست سال گذشته جان خود را وقف حفاظت از آن کرده ام، خارج می شدم. در صورت کناره گیری و عدم خروج از کشور تعداد بیشماری از هموطنان شهید میشدند و شهر کابل با با نابودی و ویرانی روبرو میشد که نتیجه ان وقوع یک فاجعه بزرگ انسانی در شهر شش میلیون نفری کابل خواهد بود. طالبان تصمیم گرفتند که من را برکنار کنند، آنها اینجا هستند تا به تمام کابل و مردم کابل حمله کنند و من به منظور جلوگیری از سیل خونین، فکر کردم بهتر است خارج شوم. : طالبان قضاوت شمشیر و اسلحه را به دست آورده اند و اکنون مسئول حفاظت از آبرو، ثروت و عزت نفس هموطنان هستند اگرچه آنها مشروعیت قلب ها را به دست نیاورده اند. در تاریخ هرگز قدرت به تنهایی به هیچ کس مشروعیت نداده و طالبان نیز به آن دست پیدا نخواهد کرد. آنها اکنون با یک آزمایش تاریخی جدید روبرو هستند، یا از نام و ناموس افغانستان محافظت خواهند کرد یا مکانها و گروه ها دیگر را در اولویت قرار خواهند داد. بسیاری از مردم و بسیاری از اقشار در ترس هستند لازم است طالبان به همه مردم، ملت ها، بخش های مختلف، خواهران و زنان افغانستان اطمینان دهند که مشروعیت و قلب مردم را به دست خواهند آورد.
آمریکا پس از 20 سال و با قبول شکست اعلام کرد که تمام نیروهای خارجی تا پیش از 11 سپتامبر خاک افغانستان را ترک کرده و به جنگ طولانی مدت این کشور و همزمان با افزایش ناامنی و بی ثباتی گسترده خارج خواهند شد.
ارگ افغانستان در تصاحب طالبان
پس از ترک اشرف غنی، طالبان که پیش از این اعلام کرده بود که کابل را با تصرف نظامی درنخواهد آورد و در این زمینه در حال گفتگو انتقال مسالمت آمیز قدرت است، به افراد خود دستور داد که وارد کابل شوند و ارگانهای اصلی این کشور از جمله ارگ ریاست جمهور افغانستان را تصاحب کردند.
طالبان پس از ورود به ارگ اعلام کرد که جنگ در افغانستان پایان یافته است.اشرف غنی وارد ازبکستان شد
اشرف غنی که عصر روز یک شنبه کابل را به مقصد تاجیکستان ترک کرده بود از آنجا به ازبکستان رفته است.
پانویس
طنین، افغانستان در قرن بیستم، ۱۳۹۰ش، ص ۳۹۹-۴۱۰.
سجادی، «طالبان، دین و حکومت»، ۱۳۷۷ش،ص ۴۴۰.
احمدی،«طالبان: ریشهها، علل ظهور و عوامل رشد»، ۱۳۷۷ش، ص۲۶.
احمدی،«طالبان: ریشهها، علل ظهور و عوامل رشد»، ۱۳۷۷ش، ص۲۶.
احمدی،«طالبان: ریشهها، علل ظهور و عوامل رشد»، ۱۳۷۷ش، ص۲۶.
مژده، «بازی قدرتها در افغانستان و شکلگیری طالبان»، ۱۳۸۷ش، ص۷۴.
طنین، افغانستان در قرن بیستم، ۱۳۹۰ش،۳۱۳-۳۱۷.
طنین، افغانستان در قرن بیستم، ۱۳۹۰ش، ص۴۱۱.
میلی؛ افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی، ۱۳۷۷ش، ص ۱۳۹.
مژده، «بازی قدرتها در افغانستان و شکلگیری طالبان»، ۱۳۸۷ش، ص۷۸.
احمدی، «طالبان،ریشهها،علل ظهور و عوامل رشد»، ۱۳۷۷ش، ص۲۸-۲۹.
عارفی، «مبانی قومی و مذهبی طالبان»، ص ۲۰۵.
عارفی، «مبانی قومی و مذهبی طالبان»، ۱۳۷۸ش، ص۲۰۲-۲۰۳.
عارفی، «مبانی قومی و مذهبی طالبان»، ۱۳۷۸ش، ص۲۰۲-۲۰۳.
سجادی، «طالبان، دین و حکومت»، ص۲۳۵و۲۴۰.
عارفی، «مبانی قومی و مذهبی طالبان»، ۱۳۷۸ش، ص۲۰۳-۲۰۵.
میلی، طالبان، جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان، ۱۳۷۹ش، ص ۷۶و۸۳.
میلی، طالبان، جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان، ۱۳۷۹ش، ص ۷۶و۸۳.
سجادی، «طالبان، دین و حکومت»، ۱۳۷۷ش، ص۲۴۴
احمدی، «طالبان،ریشهها، ظهور و عوامل رشد»،۱۳۷۷ش، ص۲۹.
بختیاری، «طالبان چگونه شکل گرفت؟»، سایت خبر آنلاین.
احمدی، «طالبان،ریشهها، ظهور و عوامل رشد»،۱۳۷۷ش، ص۲۹.
حضور جدی سردار سلیمانی در کنار مقاومتگران افغانستان، خبرگزاری صدای افغان.
سینایی، «نقش حمایت خارجی در احیای طالبان»، ۱۳۹۲ش، ص ۹۷.
زندگینامه ملاعمر، وبگاه خبرگزاری پیام آفتاب.
«زندگینامه ملا اختر محمد (منصور)»، رهبر جدید طالبان به قلم طالبان»، وبگاه خبرگزاری پیام آفتاب.
«از قاضیالقضاتی تا رهبری؛ «ملا هیبتالله» رهبر جدید طالبان کیست؟»، خبرگزاری تسنیم.
بهمنی قاجار، جایگاه سیاسی و اجتماعی شیعیان در افغانستان، ۱۳۹۵ش، ص۴۱-۴۳.
نظری، «مقاوم شیعیان افغانستان در برابر طالبان در چارچوب تحلیل گفتمان»، ۱۳۸۵ش، ص۱۱۷-۱۱۸.
احمدی، «طالبان،ریشهها، ظهور و عوامل رشد»،۱۳۷۷ش، ص۲۴.
نظری، «مقاوم شیعیان افغانستان در برابر طالبان در چارچوب تحلیل گفتمان»، ۱۳۸۵ش، ص۱۲۱-۱۲۲.
بهمنی قاجار، جایگاه سیاسی و اجتماعی شیعیان در افغانستان، ۱۳۹۵ش، ص۴۱-۴۳.
بهمنی قاجار، جایگاه سیاسی و اجتماعی شیعیان در افغانستان، ۱۳۹۵ش، ص۴۱-۴۳.
گزارش کمیسیون حقوق بشر درباره قربانیان اقلیتها، سایت خبرگزاری صدای افغان.
«اعلام مواضع گروه طالبان در رابطه با عزاداری شیعیان در ماه محرم و فتنه داعش»، خبرگزاری تسنیم.
میلی، افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی، ۱۳۷۷ش، ص۲۱۴-۲۱۵.
میلی، افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی، ۱۳۷۷ش، ص۲۱۴-۲۱۵.
«تفاوت "طالبان" و "القاعده" چیست؟»، سایت خبری مشرق.
«پنج ضلعی طالبان، داعش، القاعده، شبکه حقانی و تحریک اسلامی ازبکستان»، خبرگزاری پیام آفتاب.
«رکورد تازه تلفات غیرنظامیان؛۱۶۶۲ کشته در شش ماه»، وبگاه روزنامه اطلاعات روز.
«گزارش تازه سازمان ملل، رکوردزنی تلفات ملکی(غیرنظامی) در ۲۰۱۶»، وبگاه روزنامه اطلاعات روز.
«خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان چه تاثیری دارد؟»، سایت روزنامه اطلاعات روز.
«توافقنامه صلح بین مقامات آمریکایی و طالبان در دوحه، پایتخت قطر به امضاء طرفین رسید»، خبرگزاری اسپوتنیک ایران.
«محتوای توافقنامه آمریکا و طالبان چیست؟»، سایت بیبیسی.
منابع:
https://jsr.usb.ac.ir/article_1267.html
http://www.jomhornews.com/fa/article/104427/
https://www.alwahabiyah.com/fa/articleview/575/
https://www.aa.com.tr/fa/
https://www.irna.ir/news/84438581