0

زهیر بن قین کیست؟

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

زهیر بن قین کیست؟

زهیر بن قین

شگفتى ساز واقعه عاشورا

«زهیر بن قین» را باید به جدّ از چهره هاى شگفتى ساز واقعه عاشورا دانست. مردى که عمرى از هواداران عثمان به شمار مى رفت و حتى حاضر نبود در منزلى که امام(علیه السلام) و خانواده اش فرود آمدند، لحظه اى درنگ کند; یک اتفاق ناخواسته دست او را به دامن امام(علیه السلام) رساند و اکسیر وجود امام چنان مس تیره وجودش را پرارزش کرد که یکباره همه آنچه را که سپاه کوفه از دست داده بودند وى بدست آورد. و تنها ظرف چند روز از حضیض لذّت و خوارى به اوج عظمت و افتخار رسید و از چهره هاى ماندگار عاشورا شد.
جماعتى از قبیله بنى فزاره و بَجِیله نقل کرده اند: ما با زهیر بن قین از مکه باز مى گشتیم، و در راه همزمان با حسین(علیه السلام) و همراهانش طىّ طریق مى کردیم، هرگاه امام در منزلى فرود مى آمد، ما در جاى دیگر منزل مى کردیم! ولى در منزل «زرود» (یکى از منازل بین راه) به ناچار در یکجا فرود آمدیم. مشغول خوردن غذا بودیم که ناگهان فرستاده امام وارد شد و سلام کرد و گفت: «اى زهیر! مرا اباعبدالله الحسین(علیه السلام)به سوى تو فرستاده که او را ملاقات کنى!».

ما همه دست از غذا کشیدیم و سکوت کردیم (کَأَنَّنا عَلى رُؤُسِنَا الطَّیْرُ; انگار پرنده بر سرمان نشسته بود)، همسر زهیر گفت: سبحان الله! فرزند پیامبر تو را خوانده، امّا تو از رفتن خوددارى مى کنى؟!

«زهیر» از جا برخاست و با چهره اى گرفته و درهم به سوى امام رفت، ولى طولى نکشید که با چهره اى باز و خندان بازگشت، فرمان داد تا خیمه را برچینند، و در جوار اردوى امام(علیه السلام) خیمه بزنند.

سپس رو به همسرش کرد و گفت: تو را طلاق دادم، زیرا دوست ندارم از من جز خوبى به تو برسد، من بنا دارم با امام حسین(علیه السلام) باشم و جانم را فداى او کنم. آنگاه همسرش را با مقدارى آذوقه و مال تحویل عموزاده هایش داد تا او را به مقصد برسانند.

همسر زهیر برخاست و گریست و با او وداع کرد و گفت: خداوند یار و یاورت باشد و براى تو این سفر را به خیر کند و روز قیامت نزد جدّ حسین(علیه السلام) به یاد من هم باش.(لهوف (لهوف)، ص 133; و رجوع شود به: بحارالانوار، ج 44، ص 371 .)

آنگاه زهیر به همراهان خود رو کرد و گفت: هر کسى از شما دوست دارد با من بیاید و گرنه این آخرین ملاقات ماست! و بعد افزود: ما در «بلنجر»(شهرى در نواحى دریاى خزر.) مى جنگیدیم و خداوند ما را پیروز کرد: «سلمان باهلى»(یکى از صحابه پیامبر.) به ما گفت: آیا به این پیروزى و به چنگ آوردن غنائم خوشحال و مسرورید؟ گفتیم: آرى. گفت: هنگامى که محضر سید شباب آل محمد(صلى الله علیه وآله) را درک کردید، آن روز به جنگیدن در رکاب او و یارى نمودن او و چیزهایى که در آن راه بدست خواهید آورد، بیشتر شادمان خواهید شد!».(تاریخ طبرى، ج 4، ص 298 و کامل ابن اثیر، ج 4، ص 42 .)

«ابراهیم بن سعید» ـ یکى از همراهان زهیر در سفر حج ـ نقل مى کند: «هنگامى که زهیر نزد امام حسین(علیه السلام) رفت: امام(علیه السلام)به او فرمود: «من در کربلا کشته خواهم شد و سرم را «زحر بن قیس» به امید گرفتن جایزه نزد یزید خواهد برد ولى یزید چیزى به او نخواهد داد».( اثبات الهداة، ج 2، ص 588 و دلائل الإمامة، ص 182 .)

«زهیر» در حدّ فاصل آن روز تا روز عاشورا مدارج ترقى و تکامل را به سرعت پیمود. صحنه هایى که در ظرف آن چند روز، زهیر در آن حضور داشته و یا کلمات و مطالبى که از ایشان به یادگار مانده است همه حکایت از تحول عظیم روحى این شخصیت بى نظیر دارد. درست، معجزه بزرگ نهضت عاشورا همین است، نهضتى که در ساختن و پروردن جان انسانهایى چون زهیر، درگذر سالها، بى همتا است.

از همراهان زهیر کسى با زهیر نماند، همه رفتند، ولى زهیر به امام ملحق شد، و از آنجا کاروان عمرش به سوى کربلا حرکت نمود.

روز نهم محرم وقتى که شمر براى قمر بنى هاشم حضرت عباس(علیه السلام) امان نامه آورد و عباس به شدت آن را رد کرد، زهیر بن قین نگاهى از سر مهر و ارادت به عباس افکند و گفت:

«داستانى برایت بگویم: وقتى پدرت مى خواست ازدواج کند، به برادرش عقیل که قبیله هاى عرب را مى شناخت فرمود: براى او از طایفه اى زنى انتخاب کند که به رشادت و جنگاورى شهره باشند، مى خواست فرزندى پیدا کند که یار حسین او در کربلا باشد.

عباس گفت: تو مى خواهى مرا بر یارى برادرم تشجیع کنى (من بیش از این آماده فداکارى هستم)».(مقتل الحسین مقرّم، ص 209 .)

غروب تاسوعا هنگامى که دشمن به یکباره هجوم آورد و عباس با بیست نفر از یاران در برابرشان مى ایستد، از جمله چهره هاى ماندگار در آن صحنه، زهیر بن قین است.

در آن فرصت، زهیر به عزرة بن قیس ـ یکى از کسانى که براى امام حسین(علیه السلام) نامه نوشته بود ولى اینک در سپاه ابن سعد به سوى خیمه هاى امام حمله کرده است ـ رو کرد و گفت: «اى عزره مراقب باش از آنانى نباشى که گمراهان را بر کشتن پاکدامنان یارى مى کنند».

عزره گفت: اى زهیر! تو تاکنون از شیعیان این خانواده نبودى، بلکه هواخواه عثمان بودى!

زهیر گفت: «از این موقعیت که الان دارم با تو صحبت مى کنم، نمى بینى که شیعه حسین(علیه السلام)هستم، به خدا سوگند که من نه نامه اى براى حسین نوشتم و نه پیکى برایش روانه کردم و نه به او وعده یارى داده ام، در راه با او مواجه شدم، موقعیت او را نزد رسول الله(صلى الله علیه وآله) ملاحظه نمودم و در پیشگاه خداوند احساس کردم که باید با او همراه گردم و یاریش کنم».(انساب الاشراف،ج 3،ص 392; کامل ابن اثیر،ج 4،ص 57 وتاریخ طبرى،ج 4،ص 316.)

بدون شک صحنه اعلان وفادارى اصحاب در شب عاشورا از زیباترین و باشکوه ترین صحنه هاى تاریخ بشرى است.

زهیر در آن لحظات حساس تاریخى که امام(علیه السلام) بیعت خود را از یارانش برداشت در جمع یاران برخاست و خطاب به امام حسین(علیه السلام)چنین عرضه داشت: «به خدا سوگند! اى فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! دوست دارم هزار بار کشته شوم و زنده گردم تا تو و اهل بیتت زنده بمانید».(بحارالانوار، ج 44، ص 393 و اعیان الشیعة، ج 1، ص 601 .)

«زهیر» به قدرى در این چند روز متحوّل شد و رشد نمود و مورد اعتماد قرار گرفت که از میان اصحاب و یاران در روز عاشورا از ناحیه امام به فرماندهى جناح راست سپاه منصوب شد.

او در روز عاشورا خطبه اى غرّاء خواند و در حالى که سوار بر اسب بود و لباس جنگ پوشیده بود به سپاه دشمن خطاب کرد و گفت:

«اى مردم کوفه، از عذاب خدا بترسید، حق مسلمان بر مسلمان این است که برادرش را نصیحت کند، ما هم اکنون برادریم و تا مادامى که جنگى بین ما رخ نداده است بر یک دین هستیم، (لذا شایسته نصیحت مائید) ولى اگر جنگى بین ما اتفاق بیافتد آن وقت ارتباط ایمانى ما و شما قطع مى شود. شما یک امت و ما امتى دیگر خواهیم بود، خداوند ما را به وسیله خاندان پیامبرش در مقام آزمونى بزرگ قرار داده است تا بنگرد درباره ذریّه رسول خدا چگونه عمل مى کنیم.

من شما را به یارى این خاندان و رها کردن یزید و عبیدالله زیاد دعوت مى کنم، زیرا شما در حکومت آنها جز سوء رفتار، قتل و کشتار و به دارآویخته شدن و کشته شدن شخصیت ها و بزرگانى چون حجر بن عدى و یارانش و هانى بن عروه و نظایر آنها نخواهید دید».

سپاه ابن سعد شروع کردند به ناسزاگویى به زهیر و جنجال کردن.

ولى زهیر همچنان ادامه داد:

«اى بندگان خدا! فرزندان فاطمه(علیها السلام) به دوستى و یارى سزاوارترند از فرزند سمیه (عبیدالله بن زیاد). اگر نمى خواهید فرزندان فاطمه را یارى کنید لااقل از خداوند پروا کنید و در قتل آنها سهیم نشوید».

«زهیر» همچنان سخن مى گفت که شمر تیرى به سوى او پرتاب کرد و گفت: ساکت باش! خدا صداى تو را خاموش کند.

زهیر در پاسخ گفت: اى اعرابى زاده، من با تو سخنى نمى گویم تو شایسته هدایت نیستى! من گمان نمى کنم حتى دو آیه از کتاب خدا را بدانى، مژده باد بر تو رسوایى روز قیامت و عذاب دردناک!

شمر گفت: دیگر چیزى به کشتن شدن تو و امام تو نمانده است.

زهیر گفت: «أَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنی؟ فَوَاللهِ لِلْمَوْتِ مَعَهُ أَحَبُّ اِلَیَّ مِنَ الْخُلْدِ مَعَکُمْ; مرا از مرگ مى ترسانى؟ به خدا سوگند! در نظر من شهادت در رکاب امام حسین(علیه السلام) بهتر است از زندگانى همیشگى با شما».

سپس زهیر رو به سپاه کوفه کرد و با صدایى بلند گفت: «اى بندگان خدا! این مردِ درشت خوى شما را نفریبد، به خدا سوگند! شفاعت رسول خدا هرگز شامل گروهى که خون ذریّه او را بریزند نخواهد شد».(کامل ابن اثیر، ج 4، ص 63 .)

آنگاه مردى از سپاه امام زهیر را صدا زد و گفت که امام حسین(علیه السلام) مى فرماید: «برگرد که همانند مؤمن آل فرعون مردم را نصیحت کردى ولى در آنها اثرى ندارد».(کامل ابن اثیر، ج 4، ص 63; نفس المهموم، ص 124 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 324 .)

«زهیر» با دلاورى تمام جنگید و از امام دفاع مى کرد. هنگامى که امام نماز ظهر عاشورا را بجا آورد زهیر دستش را روى شانه امام نهاد و به عنوان وداع این رجز را خواند:( بحارالانوار، ج 44، ص 319 .)

فَدَتْکَ نَفْسی هَادِیاً مَهدِیّاً *** اَلْیَوْمَ اَلْقى جَدَّکَ النَبِیّا

وَحَسَناً وَالْمُرْتَضى عَلیّاً *** وَذَا الْجَناحَیْنِ الشَّهِیدَ الْحَیّا

«جانم به قربان تو اى هدایت گر هدایت شده (به هدایت الهى)، امروز به دیدار جدّت نبىّ اکرم(صلى الله علیه وآله)خواهم شتافت و با حسن مجتبى(علیه السلام)و على مرتضى(علیه السلام) و جعفر طیار آن شهید زنده ملاقات خواهم کرد».( اعیان الشیعة، ج 7، ص 72)

امام فرمود: «وَأَنَا أَلْقَاهُمْ عَلَى أَثَرِکَ; من نیز به دنبال تو با آنان ملاقات خواهم نمود».

آنگاه به میدان شتافت و جنگ نمایانى کرد و این رجز را مى خواند:

أَنَا زُهَیْرُ وَأَنَا ابْنُ القَیْنِ، *** أَذُبُّکُمْ بِالسَّیْفِ عَنْ حُسَیْنِ

«من زهیر فرزند قین هستم و شما را با شمشیرم از امام حسین(علیه السلام) دور مى کنم». رجوع شود به: بحار الانوار، ج 44، ص 319 و ج 45، ص 25

(بحار الانوار، ج 44، ص 319 و ج 45، ص 25 .)

او به جنگ ادامه داد تا آنکه در اثر جراحات زیاد به زمین افتاد و به شهادت رسید.

زهیر نیز از چهره هاى شگفتى آفرین تاریخ کربلاست که در پرتو قدرت اراده و ایمان توانست اشتباهات یک عمر خود را در چند لحظه اصلاح کرده، و با عزمى راسخ در مسیر صحیح گام بگذارد و تا سرحد جان در این تحول عجیب پیش برود و الگویى باشد براى آنها که بخشى از عمر خود را در راه نادرست طى کرده اند و آنگاه که به اشتباه خود پى بردند، با شجاعت پیش آیند و تصمیم بگیرند و راه پرافتخار جدید را بدون تأمل و تردید طى کنند.


زهیر بن قین، عثمانی مذهب بود اما بعد از گفتگویی با امام حسین(ع) شیعه شد و به کاروان آن حضرت پیوست و در کربلا به شهادت رسید.زهیر بن قین بن قیس انماری، ملقب به بجلی منسوب به بجیله شاخه‌ای از قبیله قحطانی یمنی است. انماری نیز منسوب به انمار بن اراش بن کهلان قحطانی است. او از زعمای قبیله بجیله بود  و در جنگ‌های مسلمانان به‌ ویژه فتح بلنجر در زمان عثمان شرکت داشت و در آن جنگ فرماندهی سپاه اسلام را بر عهده داشت.

زهیر بن‌ قین‌ بجلی همراه‌ خانواده‌ و برخی‌ اطرافیانش‌ در سال‌ 60 هجری‌ به‌ سفر حج‌ رفته‌ بود و در مسیر بازگشت از حج علی‌رغم میل باطنی‌اش و اینکه تمام‌ سعی‌ و کوشش‌ کاروانیان‌ این‌ بود که‌ با امام‌ حسین‌ (ع) مواجه‌ نشوند، در روز 21 ذی الحجه‌ به‌ گودال‌های‌ پر آب‌ زرود که‌ در نزدیکی‌ خزیمیه‌ بود، به کاروان‌ امام‌ حسین‌ (ع) رسید و در این‌ نقطه‌ دو کاروان‌ در کنار هم‌ به‌ استراحت‌ پرداختند. زهیر که از طرفداران‌ عثمان‌ بود و با خاندان‌ امام علی (ع) میانه‌ای‌ نداشت‌ و کوشش‌ می‌کرد تا با امام‌ حسین (ع) دیدار نکند، مجبور به ملاقات با امام حسین (ع) شد و از همان‌ روز سرنوشتش تغییر کرد. در این تغییر همسرش نقش اساسی داشت.

عده‌ای‌ از افراد قبیله‌ فَزاره‌ و بُجَیله‌ داستان‌ را این‌گونه‌ نقل‌ کرده‌اند: ما با زهیر در سفر حج‌ همراه‌ بودیم‌ و هنگام‌ بازگشت‌ از مکه‌، در زرود به‌ کاروان‌ امام‌ حسین (ع) رسیدیم‌. ‌هر دو کاروان‌ برای استراحت در آن منزل اقامت‌ گزیدند. ما تازه‌ نشسته‌ بودیم‌ و غذا می‌خوردیم‌ که‌ نماینده امام حسین (ع) به‌ سوی‌ ما آمد. سلام‌ کرد و خطاب‌ به‌ زهیر گفت‌: «من‌ از جانب‌ اباعبدالله آمده‌ام‌. ایشان‌ از شما دعوت‌ کرده‌اند که‌ نزدشان‌ بروید.»همه‌ ما دست‌ از غذا کشیدیم‌ و متحیر شدیم‌ و بهت‌ و سکوت‌ جمع‌ ما را فرا گرفت‌. زهیر که از رویارویی با امام حسین (ع) کراهت داشت با اصرار همسرش دَلْهَم دختر عمرو [ به دیدار امام حسین (ع) رفت. دلهم به‌ او گفت‌: «فرزند پیامبر خدا تو را می‌خواند، نمی‌روی‌؟ سبحان‌ الله! برخیز و به‌ خدمتش‌ بشتاب‌ و سخنانش‌ رابشنو!»

زهیر برخاست‌ و به‌ نزد امام‌ حسین (ع) رفت‌.

 

زهیر بن قین


تاثیر گفت‌وگو با امام حسین (ع)

در مورد مکالمه زهیر با امام حسین(ع) سندی موجود نمیباشد اما زهیر پس از آن با چهره‌ای شاداب و‌ خندان‌ نزد همسر و همراهانش‌ بازگشت‌ و گفت‌ که‌ خیمه‌ او را نزدیک‌ سراپرده ‌امام حسین (ع) نصب‌ کنند و به‌ همراهانش‌ گفت‌: «من‌ تصمیم‌ گرفته‌ام‌ که‌ در مصاحبت‌ امام حسین (ع) باشم‌ و جانم‌ را فدای ‌او کنم‌. هر کس‌ از شما هم‌ شهادت‌ را دوست‌ دارد، همراه‌ من‌ بیاید و هر کس‌ خوش‌ ندارد، برود.»

به‌ همسرش‌ نیز گفت‌: «من‌ تو را طلاق‌ دادم‌. همراه‌ برادرت‌ به‌ خانه‌ برگرد!»

همسرش برایش دعا کرد و‌ گفت‌: «خداوند برایت‌ خیر بخواهد. در روز قیامت‌ نزد جدّ حسین(ع)، پیامبر (ص) ‌مرا نیز‌ یاد کن.»

آن‌گاه‌ زهیر به‌ همراهانش‌ تعریف کرد: «سال‌ها پیش‌ در زمان‌ عثمان‌، ما در یکی‌ از سرزمین‌های‌ خزر به‌ نام‌ ”بَلَنْجَر“ به‌ جنگ‌ دریایی‌ رفته‌ بودیم‌ و با کفار می‌جنگیدیم‌. خدای‌ متعال‌ ما را بر دشمنان‌ پیروزی‌ داد و غنایم‌ فراوان‌ به‌ دست‌ آوردیم‌ و بسیار خوشحال‌ شدیم‌. سلمان‌ باهلی‌ یا سلمان‌ فارسی‌ به ‌ما گفت‌: آیا از این‌ فتح‌ و این‌ همه‌ غنایم‌ خشنودید؟ پاسخ‌ دادیم‌: آری، گفت‌: آن‌ هنگام‌ که‌ جنگ‌ در رکاب ‌آل‌ محمد را درک‌ می‌کنید و در راه‌ او با دشمنان‌ مبارزه‌ می‌نمایید، باید از این‌ لحظه‌ نیز شادتر و مسرورتر باشید. امام حسین (ع) این‌ جمله‌ سلمان‌ را به‌ یاد من‌ انداخت‌. من اکنون شیعه‌ حسین ‌شده‌ام.»
 


راهنمایی کاروان امام به محلی مناسب

در مسیر کوفه، هنگامی که سپاه حُرّ از دور پدیدار شد، امام حسین (ع) از زهیر پرسید که آیا در این نزدیکی محلی سراغ نداری که به آن پناه برده و سپاه کوفه را مقابل خود قرار دهیم؟ او نیز امام حسین (ع) را به کوه ذوحُسُم (ذوجُشُم) راهنمایی کرد. در ذوحسم امام حسین (ع) برای یارانش خطبه‌ای خواند و پس از او زهیر برخاست و به نمایندگی از اصحاب در دفاع از امام حسین (ع) سخنانی بیان کرد و امام برایش دعا کرد.
پیشنهاد رویارویی با سپاه کوفه

حُرّ بن‌ یزید برای‌ آنکه‌ مأموریتش‌ را بی‌کم‌ و کاست‌ انجام‌ داده‌ باشد، امام حسین (ع) را در بیابانی‌ خالی‌ از آب‌ و گیاه‌ و دور از آبادانی‌ فرود آورد. دهکده‌ غاضریه‌ یا دهکده‌ شفیه‌ در همان‌ نزدیکی‌ بود. امام‌ حسین (ع) می‌خواست‌ همراهان‌ را بدان‌ سو ببرد که‌ آب‌ و پناهگاه‌ و مردم‌ وجود داشت‌ تا برای‌ آسایش‌ زنان‌ و کودکان‌ محل‌ و وسیله مناسب‌تری‌ فراهم‌ باشد. حُرّ به‌ سختی‌ ممانعت‌ کرد و گفت‌: دستور امیر همین‌ است‌ و جاسوس‌ او نیز ناظر کار است. آن‌گاه‌ در همان‌ نزدیکی‌ فرود آمدند. زهیر از امام حسین (ع) درخواست کرد تا اذن جهاد به آنان بدهد. او عرض‌ کرد: ای‌ امام‌ حسین (ع) بزرگوار! دستور دهید که‌ با این‌ گروه‌ نبرد کنیم‌، زیرا جنگ‌ با اینان‌ به‌ مراتب‌ آسان‌تر از جنگ‌ با سپاهیان‌ بی‌شماری‌ است‌ که‌ پس‌ از این ‌خواهند آمد و ما نمی‌توانیم‌ متعهد کارزار با آنان‌ شویم‌. اما امام حسین (ع) فرمود: ”ما کنْت‌َ لاَ بْدَأهُم‌ْ بِالْقِتال‌ِ“ که نمی‌خواهد آغازگر جنگ باشد.
اعلام حمایت از امام در کربلا

امام حسین (ع) پس‌ از فرود آمدن‌ در کربلا برای‌ اصحابش‌ سخنرانی‌ کرد. در این‌ هنگام ‌زهیر بن‌ قین‌ برخاست‌ و گفت‌: «ای‌ پسر رسول‌ خدا! سخنانت‌ را شنیدیم‌. ما نسبت‌ به‌ مقام‌ شما چنانیم‌ که‌ اگر دنیا همواره‌ برایمان‌ باقی‌ باشد، قیام‌ و کشته‌ شدن‌ در رکاب‌ شما را برتر از آن‌ می‌دانیم‌.»

به دنبال او نافع بن هلال سخن گفت. آن‌گاه‌ امام‌ حسین (ع) خاندان‌ و اصحاب‌ خود را دعا فرمودند.
گفت‌وگو با دشمن

عصر روز نهم محرم وقتی شمر آماده حمله شد، حضرت عباس (ع) از طرف امام حسین (ع) برای گفتگو با دشمنان مامور شد. همراه با ایشان بیست نفر دیگر مانند زهیر انتخاب شدند. زهیر با سپاه عمر بن سعد و شخصی به نام عزرة‌ بن‌ قیس‌ که‌ از جمله‌ کسانی‌ بود که‌ به‌ امام‌ حسین (ع) نامه‌ نوشته‌ و او را به‌ کوفه‌ دعوت‌ کرده‌ بود و اکنون‌ در سپاه‌ عمر بن‌ سعد بود، سخن گفت و او را نصیحت کرد‌:

- ای‌ عزره! خداوند حسین (ع) را ستوده‌ و هدایت‌ کرده‌ است‌. از خدا بپرهیز! من‌ که ‌خیرخواه‌ توأم‌. مراقب‌ باش‌ از آنانی‌ نباشی‌ که‌ گمراهان‌ را بر کشتن‌ پاکدامنان‌ یاری‌ می‌کنند.

- زهیر! تو که از شیعیان‌ این‌ خانواده‌ نبودی‌؟

- من‌ اکنون‌ شیعه‌ آنان‌ هستم‌. به ‌خداوند سوگند که‌ من‌ نه‌ نامه‌ای‌ برای‌ حسین نوشتم‌ و نه‌ پیکی‌ روانه‌ کردم‌ و نه‌ به‌ او وعده‌ دادم‌ که‌ یاری‌اش‌می‌کنم‌. در راه‌ با او مواجه‌ شدم‌ و احساس‌ کردم‌ که‌ باید همراه‌ او باشم‌ و یاری‌اش‌ کنم‌ و برای‌ حفظ‌ حق‌ خدا و حق ‌پیامبر (ص) که‌ شما به‌ تباهی‌ داده‌اید، مدافع‌ وی‌ باشم‌.
اعلام حمایت از امام در شب عاشورا

شب عاشورا، پس از سخنان امام حسین (ع) برای یاران خود، زهیر برخاست و‌ گفت‌: «به‌ خدا سوگند دوست‌ می‌داشتم‌ هزاران مرتبه‌ کشته‌ شوم‌ تا خداوند با کشته‌ شدن‌ من‌،‌ تو و اهل‌ بیت‌ تو را حفظ‌ گرداند.» امام حسین (ع) نیز در سخنانی‌ کوتاه‌ از او و همه خاندان و اصحابش‌ تقدیر کرد و آنان‌ را مژده‌ شهادت‌ داد.


موعظه سپاه عمر بن سعد

روز عاشورا، زهیر فرماندهی میمنه سپاه امام حسین (ع) را بر عهده داشت. پیش از شروع جنگ او خطبه‌ای حاکی از نصیحت به مردم کوفه ایراد کرد و ایشان را به زمین گذاشتن شمشیر پند داد. او گفت‌: «ای‌ مردم‌ کوفه‌، از عذاب‌ خدا حذر کنید! خدا ما و شما را به‌ باقی‌ماندگان‌ پیامبر (ص) خویش‌ امتحان‌ می‌کند تا ببیند ما و شما چگونه‌ عمل‌ می‌کنیم‌. ما شما را دعوت‌ می‌کنیم‌ که‌ آنان را یاری‌ کنید و از پشتیبانی‌ عبیدالله بن‌ زیاد طغیان‌گر باز مانید که‌ در ایام‌ سلطه‌ آنان جز بد، نخواهید دید. ای‌ بندگان‌ خدا! فرزندان‌ فاطمه‌ (س) از پسر سمیه‌ بیشتر شایسته‌ دوستی‌ و یاری‌اند. اگر یاری‌شان‌ نمی‌کنید، خدا را به‌ یاد آورید و آنان را مکشید. این‌ مرد را با یزید بن‌ معاویه‌ واگذارید که‌ به‌ دینم‌ سوگند یزید بی‌کشتن ‌امام حسین‌ (ع) نیز از اطاعت‌ شما خشنود می‌شود. ای‌ مردم‌، امروز بر روی‌ زمین‌ پسر دختر پیامبری‌ جز امام حسین‌ (ع) نمانده‌ و هیچ‌کس‌ بر کشتن‌ او گرچه‌ به‌ یک‌ کلمه‌ باشد، یاری‌ ندهد مگر آنکه‌ خداوند دنیا را بر او تلخ‌ سازد و به‌ دشوارترین‌ شکنجه‌های‌ آخرت‌ عذابش‌ کند.»

شمر تیری‌ به‌ سوی‌ او پرتاب‌ کرد و گفت‌: «چند لحظه‌ دیگر تو و پیشوایت‌ به‌ دست‌ خدای‌ توانا کشته‌ خواهید شد.»

زهیر گفت‌: «اَفبِاْلمَوْت‌ِ تُخَوِّفُنی‌ فَوَاللهِ لِلْمَوْت‌ِ مَعَه‌ُ اَحَب‌ُّ اِلَی‌َّ مِن‌َ الْخُلْدِ مَعَکم‌ْ آیا مرا از مرگ‌ می‌ترسانی‌؟ به‌ خدا سوگند، مرگ‌ با او را بیشتر دوست‌ دارم‌ تا زندگی‌ همیشگی‌ با شما را.»

امام حسین (ع) از زهیر خواست‌ که‌ بازگردد و زهیر فرمان‌ را اطاعت‌ کرد. امام‌ حسین (ع) به او فرمود: «به‌ جانم ‌سوگند همان‌گونه‌ که‌ مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ مردم‌ خود را اندرز داد و به‌ هدایت‌ دعوت‌ نمود، تو نیز با اینان‌ چنان‌ کردی‌، اگر موعظه‌ سودی‌ می‌بخشید.»

سخنان زهیر نیز سودی نبخشید و جنگ آغاز شد.


همراهی حر در جنگ با دشمن

در صبح عاشورا چندین نوبت همراه دیگر یاران امام حسین (ع) به دشمن حمله می‌کرد. گاهی در موقع‌ حمله‌ حُرّ، زهیر به‌ کمک‌ او می‌آمد و هر بار دشمن‌ حُرّ را محاصره‌ می‌نمود، زهیر حلقه‌ محاصره‌ را می‌شکست‌ و گاهی‌ بر عکس،‌ عمل‌ می‌شد یعنی‌ زهیر در حلقه‌ محاصره‌ قرار می‌گرفت‌ و حُرّ برای‌ نجات‌ وی‌ اقدام‌ می‌کرد.
هنگام نماز ظهر

هنگام نماز ظهر سعید بن‌ عبدالله حنفی‌ و زهیر بن‌ قین‌ جلوی‌ صف‌های نماز ایستادند تا دیگران نماز خوف به‌جا آورند. سعید و زهیر کاملا مراقب بودند تا به امام‌ حسین (ع) آسیبی نرسد و اگر تیری‌ به‌ سمت‌ امام‌ حسین (ع) پرتاب‌ شد به‌ آن حضرت اصابت‌ نکند. در همین‌ مدت‌ کوتاه‌ هم‌ چندین‌ تیر از جانب‌ دشمن‌ به‌ سوی‌ امام حسین (ع) پرتاب‌ شد که‌ سعید و زهیر همه‌ آن‌ها را به‌ جان‌ خریدند.


نبرد در میدان

پس از نماز، زهیر از امام حسین (ع) اذن رفتن به میدان گرفت و با موافقت‌ امام‌ حسین (ع) به‌ میدان‌ شتافت‌ و در حالی‌ که‌ رجز می‌خواند، شجاعانه مبارزه کرد و نوزده تن از سپاه ابن سعد را کشت.  در رجزی‌ که‌ از او خطاب‌ به‌ امام‌ حسین (ع) نقل‌ شده‌، او امام‌ حسین (ع) را هادی‌ و مهدی‌ نامیده‌ که‌ در حال‌ رفتن‌ به‌ ملاقات‌ جدش‌، پدرش‌، برادرش‌ و عمویش‌ جعفر و حمزه‌ است:
اَقْدِم‌ْ هُدِیت‌َ هادِیاً مَهدِیا
وَحَسَناً وَ الْمُرتَضی‌' عَلِیا
اَلْیوم‌َ تَلقی‌' جَدَّک‌َ النَّبیا
و ذَالجَناحین‌ِ الفَتَی‌ اللَمِیا
وَ اَسَــدَ اللهِ الشَّهـیدَ الحَـیا

ای چراغ هدایت امت، آیا اجازه هست که نبرد آغازم، پیش بتازم و به پیشگاه جدّ بزرگوارت بار یابم و سر برافرازم؟ امروز جدّت‌ نبی‌اکرم‌ را دیدار خواهی‌ کرد و هم‌ چنین‌ حسن‌ مجتبی‌ و علی ‌مرتضی‌ را و جعفر طیار آن‌ جوانمرد شجاع‌ و حمزه‌ شیر خدا شهید زنده‌ را.

آن‌گاه‌ با سپاه‌ کوفه‌ مبارزه کرد و دوباره‌ چنین رجز خواند و جنگید. [
اَنَا زُهَیرٌ و اَنَا ابْن‌ُ الْقَین‌ِ
اِن‌َّ حُسَیناً اَحَدُ السِّبْطَینِ
ذاک‌َ رَسول‌ُ اللهِ غَیرُالمَین
اَذُووُکم‌ْ بِالسَّیف‌ِ عَن‌ْ حُسَین‌ٍ
مِن‌ عِترَة‌ِ البِّرِ التَقِّی‌ِ الزِّین‌ِ
اَضْرِبُکم‌ْ وَ لا اَری‌ مِن‌ْ شَین‌ٍ
یا لَیـْت‌َ نَفْسـی‌ قُسِّـمَت‌ْ قِسْـمین‌

من‌ زهیر پسر قین‌ هستم‌، من‌ با شمشیرم‌ از حریم حسین‌ دفاع و پاسداری کرده‌ و از او محافظت‌ می‌کنم‌. حسین یکی از دو فرزند پیامبر اکرم (ص) و از عترت پاک و بی‌آلایش اوست.

می‌جنگم و باک و پروایم نیست که در راه رسول‌ الله (ص) پاک‌بازی و جان‌نثاری می‌کنم. ای کاش وجودم قطعه قطعه شود و در این نبرد شیرینی شهادت را دریابم.
شهادت

زهیر در حالی‌ که‌ می‌جنگید یک‌ بار به‌ طرف‌ خیمه‌گاه‌ امام‌ حسین (ع) حرکت‌ کرد و به‌ آن حضرت عرض‌ کرد: «من‌ به‌ راه‌ راست‌ رهنمون‌ خواهم‌ شد، روزی‌ که‌ جدّت‌ پیامبر (ص) را ملاقات‌ کنم‌ و روزی‌ که‌ پدرت‌ علی‌ مرتضی‌ و برادرت‌ امام ‌حسن‌ (ع) و عمویت جعفر طیار را زیارت‌ کنم‌.» [

دو نفر از کوفیان‌ با نام‌های‌ کثیر بن‌ عبدالله شعبی‌ و مهاجر بن‌ اوس تمیمی‌ بر وی‌ حمله‌ کرده‌ و او را به‌ شهادت‌ رساندند. [امام حسین (ع) خود را به بالین‌ او رساند. او را دعا نمود و قاتلانش‌ را نفرین‌ کرد:

«خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند، همان‌گونه که نسل‌های ستمگر پیشین را لعنت کرد، همان نسل‌هایی که در هیئت میمون و خوک درآمدند.»

سپس پیکر او را از میدان جنگ خارج و به خیمه مخصوص شهدای اصحاب منتقل کردند. بعدها قبیله بنی‌ اسد جسد وی را در مقبره دسته‌ جمعی اصحاب به خاک سپردند.  او به هنگام شهادت حدود 60 سال سن داشت.

در زیارت رجبیه و زیارت ناحیه مقدسه به وی سلام داده شده و با احترام خاصی از او یاد شده است: «السَّلامُ عَلَی زُهَیرِ بنِ القَینِ البَجَلِی القائِلِ للحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامِ وَ قَد اَذِنَ لَهُ فِی الاِنصِرافِ: لا وَ اللهِ! لا یکونُ ذالِکَ اَبَداً اَترُکُ ابنَ رَسولِ اللهِ اَسیراً فِی یدِ الاَعداءِ وَ اُنجو اَنَا لا اَرَانِی اللهُ ذالِکَ الیومَ!»

سلام بر زهیر بن قین بجلی که به امام حسین (ع) وقتی که اجازه ترک کربلا را به او داد، عرض کرد: نه به خدا قسم هیچ‌گاه تو را ترک نخواهم کرد. فرزند رسول خدا را ترک کنم در حالی‌ که او در دست دشمن است؟ این نجات است؟ خداوند آن روز را برای من نیاورد.

زهیر بن قین را بیشتر بشناسیم


«زهير بن قين» را بايد به جدّ از چهره هاى شگفتى ساز واقعه عاشورا دانست. مردى كه عمرى از هواداران عثمان به شمار مى رفت و حتى حاضر نبود در منزلى كه امام (عليه السلام) و خانواده اش فرود آمدند، لحظه اى درنگ كند؛ يك اتفاق ناخواسته دست او را به دامن امام(عليه السلام) رساند و اكسير وجود امام چنان مس تيره وجودش را پرارزش كرد كه يك باره همه آنچه را كه سپاه كوفه از دست داده بودند وى بدست آورد. و تنها ظرف چند روز از حضيض ذلت و خوارى به اوج عظمت و افتخار رسيد و از چهره هاى ماندگار عاشورا شد.
جماعتى از قبيله بنى فزاره و بَجِيله نقل كرده اند: ما با زهير بن قين از مكه باز مى گشتيم، و در راه همزمان با حسين(عليه السلام) و همراهانش طىّ طريق مى كرديم، هرگاه امام در منزلى فرود مى آمد، ما در جاى ديگر منزل مى كرديم! ولى در منزل «زرود» (يكى از منازل بين راه) به ناچار در يكجا فرود آمديم. مشغول خوردن غذا بوديم كه ناگهان فرستاده امام وارد شد و سلام كرد و گفت: «اى زهير! مرا اباعبدالله الحسين(عليه السلام) به سوى تو فرستاده كه او را ملاقات كنى!».
ما همه دست از غذا كشيديم و سكوت كرديم «كَأَنَّنا عَلى رُؤُسِنَا الطَّيْرُُ»؛ (انگار پرنده بر سرمان نشسته بود)، همسر زهير گفت: سبحان الله! فرزند پيامبر تو را خوانده، امّا تو از رفتن خوددارى مى كنى؟!
«زهير» از جا برخاست و با چهره اى گرفته و درهم به سوى امام رفت، ولى طولى نكشيد كه با چهره اى باز و خندان بازگشت، فرمان داد تا خيمه را برچينند، و در جوار اردوى امام(عليه السلام) خيمه بزنند.
سپس رو به همسرش كرد و گفت: تو را طلاق دادم؛ زيرا دوست ندارم از من جز خوبى به تو برسد، من بنا دارم با امام حسين(عليه السلام) باشم و جانم را فداى او كنم. آنگاه همسرش را با مقدارى آذوقه و مال تحويل عموزاده هايش داد تا او را به مقصد برسانند.
همسر زهير برخاست و گريست و با او وداع كرد و گفت: خداوند يار و ياورت باشد و براى تو اين سفر را به خير كند و روز قيامت نزد جدّ حسين(عليه السلام) به ياد من هم باش.(1)
آنگاه زهير به همراهان خود رو كرد و گفت: هر كسى از شما دوست دارد با من بيايد و گرنه اين آخرين ملاقات ماست! و بعد افزود: ما در «بلنجر»(2) مى جنگيديم و خداوند ما را پيروز كرد: «سلمان باهلى»(3) به ما گفت: آيا به اين پيروزى و به چنگ آوردن غنائم خوشحال و مسروريد؟ گفتيم: آرى. گفت: هنگامى كه محضر سيد شباب آل محمد(صلى الله عليه وآله) را درك كرديد، آن روز به جنگيدن در ركاب او و يارى نمودن او و چيزهايى كه در آن راه بدست خواهيد آورد، بيشتر شادمان خواهيد شد!».(4)
«ابراهيم بن سعيد» ـ يكى از همراهان زهير در سفر حج ـ نقل مى كند: «هنگامى كه زهير نزد امام حسين(عليه السلام) رفت: امام(عليه السلام) به او فرمود: «من در كربلا كشته خواهم شد و سرم را «زحر بن قيس» به اميد گرفتن جايزه نزد يزيد خواهد برد ولى يزيد چيزى به او نخواهد داد».(5)
«زهير» در حدّ فاصل آن روز تا روز عاشورا مدارج ترقى و تكامل را به سرعت پيمود. صحنه هايى كه در ظرف آن چند روز، زهير در آن حضور داشته و يا كلمات و مطالبى كه از ايشان به يادگار مانده است همه حكايت از تحول عظيم روحى اين شخصيت بى نظير دارد. درست، معجزه بزرگ نهضت عاشورا همين است، نهضتى كه در ساختن و پروردن جان انسان هايى چون زهير، درگذر سال ها، بى همتا است.
از همراهان زهير كسى با زهير نماند، همه رفتند، ولى زهير به امام ملحق شد، و از آنجا كاروان عمرش به سوى كربلا حركت نمود.
روز نهم محرم وقتى كه شمر براى قمر بنى هاشم حضرت عباس(عليه السلام) امان نامه آورد و عباس به شدت آن را رد كرد، زهير بن قين نگاهى از سر مهر و ارادت به عباس افكند و گفت:
«داستانى برايت بگويم: وقتى پدرت مى خواست ازدواج كند، به برادرش عقيل كه قبيله هاى عرب را مى شناخت فرمود: براى او از طايفه اى زنى انتخاب كند كه به رشادت و جنگاورى شهره باشند، مى خواست فرزندى پيدا كند كه يار حسين او در كربلا باشد.
عباس گفت: تو مى خواهى مرا بر يارى برادرم تشجيع كنى (من بيش از اين آماده فداكارى هستم)».(6)
غروب تاسوعا هنگامى كه دشمن به يكباره هجوم آورد و عباس با بيست نفر از ياران در برابرشان مى ايستد، از جمله چهره هاى ماندگار در آن صحنه، زهير بن قين است.
در آن فرصت، زهير به عزرة بن قيس ـ يكى از كسانى كه براى امام حسين(عليه السلام) نامه نوشته بود ولى اينك در سپاه ابن سعد به سوى خيمه هاى امام حمله كرده است ـ رو كرد و گفت: «اى عزره مراقب باش از آنانى نباشى كه گمراهان را بر كشتن پاك دامنان يارى مى كنند».
عزره گفت: اى زهير! تو تاكنون از شيعيان اين خانواده نبودى، بلكه هواخواه عثمان بودى!
زهير گفت: «از اين موقعيت كه الان دارم با تو صحبت مى كنم، نمى بينى كه شيعه حسين(عليه السلام) هستم، به خدا سوگند كه من نه نامه اى براى حسين نوشتم و نه پيكى برايش روانه كردم و نه به او وعده يارى داده ام، در راه با او مواجه شدم، موقعيت او را نزد رسول الله(صلى الله عليه وآله) ملاحظه نمودم و در پيشگاه خداوند احساس كردم كه بايد با او همراه گردم و ياريش كنم». (7)
بدون شك صحنه اعلان وفادارى اصحاب در شب عاشورا از زيباترين و باشكوه ترين صحنه هاى تاريخ بشرى است.
زهير در آن لحظات حساس تاريخى كه امام(عليه السلام) بيعت خود را از يارانش برداشت در جمع ياران برخاست و خطاب به امام حسين(عليه السلام) چنين عرضه داشت: «به خدا سوگند! اى فرزند رسول خدا(صلى الله عليه وآله)! دوست دارم هزار بار كشته شوم و زنده گردم تا تو و اهل بيتت زنده بمانيد».(8)
«زهير» به قدرى در اين چند روز متحوّل شد و رشد نمود و مورد اعتماد قرار گرفت كه از ميان اصحاب و ياران در روز عاشورا از ناحيه امام به فرماندهى جناح راست سپاه منصوب شد.
او در روز عاشورا خطبه اى غرّاء خواند و در حالى كه سوار بر اسب بود و لباس جنگ پوشيده بود به سپاه دشمن خطاب كرد و گفت:
«اى مردم كوفه، از عذاب خدا بترسيد، حق مسلمان بر مسلمان اين است كه برادرش را نصيحت كند، ما هم اكنون برادريم و تا مادامى كه جنگى بين ما رخ نداده است بر يك دين هستيم، (لذا شايسته نصيحت مائيد) ولى اگر جنگى بين ما اتفاق بيفتد آن وقت ارتباط ايمانى ما و شما قطع مى شود. شما يك امت و ما امتى ديگر خواهيم بود، خداوند ما را به وسيله خاندان پيامبرش در مقام آزمونى بزرگ قرار داده است تا بنگرد درباره ذريّه رسول خدا چگونه عمل مى كنيم.
من شما را به يارى اين خاندان و رها كردن يزيد و عبيدالله زياد دعوت مى كنم، زيرا شما در حكومت آنها جز سوء رفتار، قتل و كشتار و به دار آويخته شدن و كشته شدن شخصيت ها و بزرگانى چون حجر بن عدى و يارانش و هانى بن عروه و نظاير آنها نخواهيد ديد».
سپاه ابن سعد شروع كردند به ناسزاگويى به زهير و جنجال كردن. ولى زهير همچنان ادامه داد:
«اى بندگان خدا! فرزندان فاطمه(عليها السلام) به دوستى و يارى سزاوارترند از فرزند سميه (عبيدالله بن زياد). اگر نمى خواهيد فرزندان فاطمه را يارى كنيد لااقل از خداوند پروا كنيد و در قتل آنها سهيم نشويد».
«زهير» همچنان سخن مى گفت كه شمر تيرى به سوى او پرتاب كرد و گفت: ساكت باش! خدا صداى تو را خاموش كند.
زهير در پاسخ گفت: اى اعرابى زاده، من با تو سخنى نمى گويم تو شايسته هدايت نيستى! من گمان نمى كنم حتى دو آيه از كتاب خدا را بدانى، مژده باد بر تو در رسوايى روز قيامت و عذاب دردناك!
شمر گفت: ديگر چيزى به كشتن شدن تو و امام تو نمانده است.
زهير گفت: «أَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُني؟ فَوَاللهِ لِلْمَوْتِ مَعَهُ أَحَبُّ اِلَيَّ مِنَ الْخُلْدِ مَعَكُمْ»؛ (مرا از مرگ مى ترسانى؟ به خدا سوگند! در نظر من شهادت در ركاب امام حسين(عليه السلام) بهتر است از زندگانى هميشگى با شما).
سپس زهير رو به سپاه كوفه كرد و با صدايى بلند گفت: «اى بندگان خدا! اين مردِ درشت خوى شما را نفريبد، به خدا سوگند! شفاعت رسول خدا هرگز شامل گروهى كه خون ذريّه او را بريزند نخواهد شد».(9)
آنگاه مردى از سپاه امام زهير را صدا زد و گفت كه امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد: «برگرد كه همانند مؤمن آل فرعون مردم را نصيحت كردى ولى در آنها اثرى ندارد».(10)
«زهير» با دلاورى تمام جنگيد و از امام دفاع مى كرد. هنگامى كه امام نماز ظهر عاشورا را بجا آورد زهير دستش را روى شانه امام نهاد و به عنوان وداع اين رجز را خواند:(11)
«فَدَتْكَ نَفْسي هَادِياً مَهدِيّاً *** اَلْيَوْمَ اَلْقى جَدَّكَ النَبِيّا
وَحَسَناً وَالْمُرْتَضى عَليّاً *** وَذَا الْجَناحَيْنِ الشَّهِيدَ الْحَيّا»
(جانم به قربان تو اى هدايت گر هدايت شده (به هدايت الهى)، امروز به ديدار جدّت نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) خواهم شتافت و با حسن مجتبى(عليه السلام) و على مرتضى(عليه السلام) و جعفر طيار آن شهيد زنده ملاقات خواهم كرد).(12)
امام فرمود: «وَأَنَا أَلْقَاهُمْ عَلَى أَثَرِكَ»؛ (من نيز به دنبال تو با آنان ملاقات خواهم نمود).
آنگاه به ميدان شتافت و جنگ نمايانى كرد و اين رجز را مى خواند:
«أَنَا زُهَيْرُ وَأَنَا ابْنُ القَيْنِ، *** أَذُبُّكُمْ بِالسَّيْفِ عَنْ حُسَيْنِ»
(من زهير فرزند قين هستم و شما را با شمشيرم از امام حسين(عليه السلام) دور مى كنم).(13)
او به جنگ ادامه داد تا آنكه در اثر جراحات زياد به زمين افتاد و به شهادت رسيد.
زهير از چهره هاى شگفتى آفرين تاريخ كربلاست كه در پرتو قدرت اراده و ايمان توانست اشتباهات يك عمر خود را در چند لحظه اصلاح كرده، و با عزمى راسخ در مسير صحيح گام بگذارد و تا سرحد جان در اين تحول عجيب پيش برود و الگويى باشد براى آنها كه بخشى از عمر خود را در راه نادرست طى كرده اند و آنگاه كه به اشتباه خود پى بردند، با شجاعت پيش آيند و تصميم بگيرند و راه پرافتخار جديد را بدون تأمل و ترديد طى كنند.(14)


همسر زهیر ابن قین


«بعثت خون» در سال دوم (1433ه.قـ.)، به بررسی «نقش بانوان» در واقعه‌ی کربلا و حوادث مرتبط با نهضت حسینی در سال 61 هجری قمری می‌پردازد.
پنجمین برنامه از سری برنامه‌های سال دوم بعثت خون، «با هم تا بهشت» نام دارد که ماجرای پیوستن «زهیر ابن قین بجلی» به کاروان حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و نقش همسرش در این امر را روایت می‌کند. آنچه در زیر می‌آید، مختصری از روایت تاریخی این رویداد است که توسط جناب آقای دکتر محمدحسین رجبی دوانی از کارشناسان تاریخ اسلام و تشیع بیان شده است:

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_moharam/images/ver2/breadcrump.gif از زنان دیگری که جزء خاندان حضرت امام حسین علیه‌السلام نبودند ولی از خود عظمت به یادگار گذاشتند، همسر زهیر ابن قین بجلی است که عامل اصلی انقلاب احوال و نجات زهیر از اعماق جهنم و رساندن او به عالی‌ترین درجات بهشت می‌شود.

زهیر، عثمانی بود. عثمانی‌ها معتقد بودند خون عثمان بر گردن حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام است و به همین دلیل دشمن حضرت بودند. یعنی نه‌تنها به اهل بیت علیهم‌السلام معرفت نداشتند، دشمن هم بودند. زهیرِ عثمانی با آن برخورد حساب‌شده و تحول‌سازی که همسرش با او داشت از این رو به آن رو شد. زهیر نمی‌خواست با حضرت امام حسین علیه‌السلام مواجه شود و بنایش بر این بود که هرجا به ضرورت با حضرت امام حسین علیه‌السلام همراه شد، جایی که امام توقف می‌کرد، او حرکت می‌کرد که آنجا نباشد و تلاش می‌کرد تا با امام روبه‌رو نشود. اما وقتی قاصد آمد و سلام امام علیه‌السلام را رساند و گفت امام می‌خواهند تو را ببینند، خشکش زد و قصد نداشت برود‌! همسرش گفت «سبحان‌الله! پسرِ دختر پیامبر تو را می‌طلبد و تو نمی‌روی؟». چنان این را محکم گفت که زهیر شرمنده شد و در حقیقت در رودربایستی قرار گرفت. با این حرکت همسر تصمیم گرفت نزد امام علیه‌السلام برود. ما نمی‌دانیم چه بین او و امام رد و بدل شده است. وقتی برگشت، دیدند متحول شده و شاد و مسرور بود و گفت «من راه خودم را پیدا کرده‌ام».

درباره‌ی همسر زهیر ابن قین دو نقل است: یکی اینکه همسر زهیر در کربلا هم بود و از اسرا و حتی شاهدان فاجعه کربلاست. اما نقل مشهور این است که زهیر، همسرش را با کسانی که همراه او بود به کوفه بازگرداند و موقعی که می‌خواستند جدا شوند همسر با چشمان گریان گفت «تو در رکاب پسر پیامبر به شهادت نائل می‌شوی. در روز قیامت من را فراموش نکن» و درست هم می‌گفت چون او عامل این تحول شده بود.


کلام امام حسین (ع)خطـاب بـه زهیـر بن قین

 


((لا یبعدنك اللّه یا زهیر! ولعن اللّه قاتلیك لعن الذین مسخوا قردهٔ وخنازیر)). یكی از ملاقاتهای سید الشهدا(ع) در منزل ((زرود)) با زهیر بن قین بن قیس انماری ))است اینكه در این ملاقات چه سخنی رد وبدل شده , تاریخ چیزی ننوشته وشاید هم سخن مهمی گفته نشده , بـلـكـه دیـدن امام حسین (ع) یك مرتبه ((زهیر))راعوض كرد واورا حسینی كرد, چنانچه در روز عاشورا به ((عزرهٔ بن قیس )) می گوید:((فلما رایته ذكرت به رسول اللّه (ص ) ومكانه منه )). نـگاهم كه به چهره حسین (ع) افتاد, به یاد پیامبر(ص ) افتادم واینكه حسین (ع)بجای پیامبر(ص ) نشسته است )). چـنـانچه در محاورات عرفی این سخن زیاد گفته می شود كه ((وقتی فلانی رادیدم به یاد پدرش افتادم واینكه تمام اعمال ورفتارش همانند پدرش می باشد)). ((زهـیر)) نخست عثمانی بوده واز اینكه با سید الشهدا(ع) روبه رو بشود, پرهیزمی كند, اما چگونه وقتی با حضرت روبه رو می گردد, یكمرتبه عوض می شود وعاقبت به خیر می گردد ویا از طرفی هـم افـرادی را مـی بـینیم ویا در تاریخ می خوانیم كه عمری را در عبادت وبندگی خداوند متعال گذراندند اما سرانجام دچار سؤ عاقبت شدند.
● خبر غیبی امیرالمؤمنین (ع)
((كمیل بن زیاد نخعی )) می گوید: در تاریكی شب , همراه امیرالمؤمنین (ع) ازمسجد كوفه خارج وبـه طـرف مـنزل می رفتیم كه صدای دلنشین قرآن , همراه با حزن وگریه , توجه مرا به خودش جلب كرد: (امن هو قانت انا اللیل ساجدا وقائما یحذر الاخرهٔ ویرجوا رحمهٔ ربه )[زمر/۹.] . ((كـمیل )) لحظه ای تامل كرد وبه حال خود تاسف وبر حال این مرد غبطه خوردوگفت خوشا به حـالـش كـه در دل شب بر خاسته وبا خدای خود مناجات می كند, اما بلافاصله امیرالمؤمنین (ع) خطاب به كمیل فرمود: ((لا یعجبك طنطنهٔ الرجل انه من اهل النار)). ((صوت قرآن این شخص , تورا متعجب نكند, زیرا او اهل آتش است )). سالها از این پیشگویی امام (ع) گذشت تا جریان خوارج نهروان پیش آمد,حضرت در میان مقتولین می گشت تا اینكه نگاهش به جنازه ای افتاد, شمشیررا بر سریكی از این جنازه ها گذاشت وفرمود: ((كمیل ! (امن هو قانت انا اللیل )[سفینهٔ ((كمل )) بحار, ۳۳/۳۹۹.] .
● مراحل چهارگانه زندگی زهیر
((زهـیـر)) در زنـدكی , مراحل مختلفی را طی كرده است ,
▪ مرحله اول
اوهنگامی است كه از لحاظ عـقـیـده , عـثـمـانی بود وعلاقه ای به اهل بیت نداشت وی ازمحترمین طایفه خود بود در كوفه زندگی می كرد ودر میدانهای جنگ , رشادتهایی ازخود نشان داده است .
در سال شصت همراه خانواده اش به حج رفت ودر مراجعت مسیر حركت اوبا قافله امام حسین (ع) یـكـی گردید, منتها از اینكه با حضرت برخورد كند پرهیزمی كرد به این نحو كه اگر حضرت راه مـی رفت , او می ایستاد واگر امام (ع) توقف می كرد او حركت می نمود تا بالاخره در منزلی به ناچار هـر دو رحل اقامت افكندند,منتها با فاصله از همدیگر, زهیر با خانواده اش مشغول غذا خوردن بود كـه قـاصـد امام حسین (ع) آمد وچنین گفت : ((ان ابا عبداللّه الحسین (ع) بعثنی الیك لتاتیه )) با شـنیدن این پیغام , لقمه غذا از دست همه افتاد وحالت تحیر وسكون به همه آنان دست داد:((كان علی رؤوسنا الطیر)). ((دلـهم بنت عمر)) زوجه زهیر گفت : ((چرا نشسته ای ؟
! ((زهیر)) حركت كردوشرفیاب حضور امام (ع) گشت , در این تشرف چه گفته وشنیده شد, تاریخ مطلبی راضبط نكرده است , همینقدر آمده كه زهیر با حالت خوشحالی وبشارت برگشت واثاثیه خودرا از سایر اثاثیه ها جدا كرد وحسینی شد.
دامن ز هوس پیش تو برچیدم ورفتم
فریاد دل غم زده بشنیدم ورفتم .
با دست تهی پیش تو آمده بودم
این گوهر دل را به تو بخشیدم ورفتم .
وبعد هم رو كرد به همسرش وگفت : ((نمی خواهم تو به خاطر من صدمه ای ببینی , لذا تورا طلاق می دهم )).
گفت جفتش الفراق ای خوش خصال
گفت نی نی الوصال است الوصال .
گفت آن رویت كجا بینیم ما
گفت اندر خلوت خاص خدا.
بـعد به رفقا ودوستانش هم گفت : ((هركس كه به همراه من می آید كه بیایدوالا این آخرین وداع مـن بـا شماست اما در اینجا برای شما خبری را نقل می كنم : در((بلنجر))[((بـلـنـجـر)) شـهری در خوراست كه در زمان عثمان به دست ((سلیمان بن ربیعه )) فتح شده است (ابصار, ص ۱۰۰).] مشغول جنگ بـودیـم كه پیروزی وغنیمت زیادی نصیب ما گشت ,سلمان[ سـلـمـان در ایـنـجا ((سلمان بن ربیعه باهلی ))است یا ((سلمان فارسی )) چنانچه ابن اثیر ذكركرده است ابصار, ۱۰۰.] به ما گفت آیا از فتح امروز خـوشـحـال شـدیـد؟
گـفتیم : آری , گفت : اما وقتی سید جوانان آل محمد(ص ) را درك كردید وهـمـراه او جـنـگـیـدید, بیشتر خوشحال خواهید شد در پایان هم با دوستانش خدا حافظی كرد ورفت )).
▪ مرحله دوم
از زمـانی است كه به امام حسین (ع) ملحق گردید تا عصر تاسوعا وقتی كه ((حربن یزید ریاحی )) جلو حضرت را گرفت , زهیر گفت : ((یابن رسول اللّه ! ان قتال هؤلا اهون علینا من قتال من بعدهم )). الان كه (دشمنان ) در موضع ضعف هستند جنگ با اینان آسانتراست )). امام (ع) فرمود: ((من آغازگر جنگ نخواهم بود)).
▪ مرحله سوم
مـرحـلـه سـوم از زندگی زهیر, سخنان او در عصر روز تاسوعا وشب عاشوراست هنگامی كه عصر تـاسـوعـا, سپاه ((عمر سعد)) قصد جنگ داشتند وحضرت ابو الفضل (ع) آن شب را مهلت گرفت , اصـحاب امام (ع) هریك سخنانی گفتند تا اینكه نوبت به ((زهیر)) رسید رفیق قدیمی زهیر به نام ((عزرهٔ بن قیس )) به زهیر گفت : ((ما كنت عندنا من شیعهٔ هذا البیت , انما كنت عثمانیا)). ((تو عثمانی بودی واز شیعیان این خاندان نبودی ))؟
زهیر گفت : اینكه امروز اینجا هستم دلیل این است كه من از این خاندان هستم البته من نه نامه ای بـرای حـسـیـن (ع) نوشتم ونه قاصدی برای او فرستادم ونه وعده نصرت به او داده بودم ((ولكن الطریق جمع بینی وبینه , فلما رایته ذكرت به رسول اللّه (ص ) ومكانه منه )). بـلـكـه راه , بین من وحسین (ع) جمع كرد ووقتی اورا دیدم به یاد پیامبر(ص )افتادم , لذا تصمیم گـرفـتـم جـانـم را فـدای او كنم در شب عاشورا هم آن وقتی كه امام (ع)بیعت خودرا از اصحاب برداشت ((زهیر)) برخاست وگفت : ((واللّه لـوددت انی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتی اقتل كذا الف قتلهٔ وان اللّه یدفع بذلك القتل عن نفسك وعن انفس هؤلا الفتیهٔ من اهل بیتك )). ((به خدا قسم ! دوست دارم كشته شوم , بعد زنده شوم , باز كشته شوم وبعد زنده شوم تا هزار مرتبه , تا بدینوسیله خداوند متعال , مرگ را از شما واز جوانان این خاندان دفع كند)).
▪ مرحله چهارم
مرحله چهارم زندگی زهیر, صبح عاشورا وشهادت زهیراست صبح عاشوراامام حسین (ع) زهیررا در میمنه وحبیب را در میسره لشكر قرارداد وزهیر, سوار براسب برای موعظه سپاه عمر سعد جلو آمد وچنین گفت : ((ان حقا علی المسلم نصیحهٔ اخیه الم سلم ونحن حتی الان اخوهٔ وعلی دین واحد وملهٔ واحدهٔ ما لم یقع بیننا وبینكم السیف , فاذا وقع السیف انقطعت العصمهٔ )). ((ای مـردم كـوفـه ! شـمـارا از عذاب الهی بر حذر می دارم !
هر مسلمان وظیفه خیرخواهی برادر مسلمانش را دارد, ما وشما تا الان برادر هستیم واز یك ملت وازیك دین هستیم مادامی كه بین ما وشـماخونی ریخته نشده باشد وبعد از آنكه شمشیردر بین ما كشیده شد, این روابط قطع می شود بـیـایید حسین (ع) را یاری كنید وازهمراهی عبیداللّه دست بردارید اینان (مانند فرعون ) چشمان شمارا كور وپای شماراقطع وشمارا بر درخت خرما آویزان می كنند)). مردم كوفه به جای پذیرفتن نصایح , زهیررا ناسزا گفتند واز عبید اللّه حمایت كردند زهیر گفت : ((اگـر حـاضـر نـیـستید حسین بن علی (ع)را كمك كنید, حد اقل ازكشتن او صرف نظر كنید وحسین (ع) ویزیدرا به حال خود بگذارید ویزید بدون كشتن حسین هم از شما راضی می شود)). ایـنجا بود كه ((شمر)) تیری را به طرف زهیر پرتاب كرد وگفت : ((اسكت , اسكت اللّه نامتك , فقد ابرمتنا بكثرهٔ كلامك , ساكت شو مارا با حرفهایت خسته كردی )). زهـیـر در پاسخ شمر گفت : ((ای عرب بیابانی ! روی سخن من با تو نیست , هماناتو حیوانی بیش نـیـسـتـی ))!, بـعـد رو كرد به مردم وگفت : ((عباد اللّه ! لا یغرنكم عن دینكم هذا الجلف الجافی واشـبـاهه )) ای بندگان خدا! این مرد جلف ونظایر او, شمارا فریب ندهد, هركس دستش به خون فرزندان پیامبر(ص ) آغشته شود, به شفاعت آن حضرت نمی رسد)).
همینطور كه زهیر مشغول موعظه مردم بود, قاصدی از طرف سید الشهدا(ع)آمد وگفت : ان ابا عبداللّه (ع) یقول لك اقبل , فلعمری لئن كان مؤمن آل فرعون نصح لقومه وابلغ فی الدعا, لقد نصحت لهؤلا وابلغت , لو نفع النصح والا بلا غ )). امـام (ع) می فرماید برگرد, به جان خودم سوگند! همچنانكه مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت كرد, تو هم اینان را نصیحت كردی البته اگر نصیحت به حال آنان فایده ای ببخشد)).

سخنان زهیر پیرامون امام حسین(ع) و دفاع از حضرتشان


زهیر شخصیت سخنوری بود و در موقعیت‌های مختلف؛ سخنانی حماسی از او گزارش شده است:
1. «اى پسر پیامبر که خداوند تو را قرین هدایت بدارد، گفتارت را شنیدیم، به خدا حتی اگر دنیا براى ما باقى بود و در آن جاوید می‌ماندیم اما پشتیبانى از تو موجب جدایى ما از دنیا بود؛ باز هم قیام با تو را بر حضور در چنین دنیای جاویدی؛ ترجیح می‌دادیم».


2. «... عزرة بن قیس گفت: اى زهیر! تو در نزد ما از [پیروان ] خاندان پیامبر  نبوده‌اى، تو عثمانى بودى [چه شد که به حسین پیوستی؟ ]. زهیر گفت: آیا اینکه اکنون در کنار حسینم برایت کافی نیست که بدانی من پیرو این خاندانم؟! سوگند به خدا من هرگز نامه‌ای براى حسین ننوشته‌ و  فرستاده‌اى را به سویش نفرستاده و به او وعده یارى ندادم [ولى شما نامه نوشتید و ...]، امّا مسیر راه، من و او را به هم رسانید. وقتى حسین را دیدم، به یاد پیامبر و جایگاه حسین نزد او افتادم، و فهمیدم او به طرف دشمنانش؛ یعنى شماها می‌آید؛ لذا تصمیم گرفتم که او را یارى کنم، و می‌خواهم جانم را پاى جان او قرار دهم، تا بدین وسیله، حق خدا و رسولش را که شما ضایع کرده‌اید، مراعات کرده باشم».
این نقل، مستند ارزشمندی است که نشانگر فطرت پاک زهیر بوده و نیز دلیل پیوستن او به امام را تبیین می‌کند.


3. در زیارت ناحیه مقدسه نیز پس از سلام به زهیر، گفتاری از او خطاب به امام، چنین نقل شده است:
«سلام بر زهیر بن قین بجلی که به حسین(ع) پس از این‌که به او اجازه ترک میدان داد، چنین گفت: سوگند به خداوند که تو را ترک نمی‌کنم. آیا پسر رسول خدا را ترک کنم در حالی که او اسیر در دست دشمنان است و من نجات یابم. هرگز چنین چیزی واقع نخواهد شد».
اما در مورد نقش زهیر در نبرد باید گفت زمانی که حرّ به سپاه امام رسید و آنها را متوقف کرد. زهیر به امام گفت: بگذار با این قوم جنگ کنیم که جنگیدن با اینان آسان‌تر است با لشکرى که بعد از اینها می‌آید. امام حسین(ع) فرمود: «راست می‌گویى اى زهیر، اما من آغازکننده جنگ نخواهم بود. اگر آنان جنگ را شروع کردند، آن‌گاه به نبرد با ایشان برمی‌خیزیم».


امام در روز عاشورا زهیر را فرمانده سمت راست سپاه قرار داد و حتی نقل شده که هنگام اقامه نماز در روز عاشورا، او نیز در کنار سعید بن عبدالله به محافظت از امام و نگهبانی برخاست.
در نهایت زهیر  پس از جنگ مردانه‌ای، در کربلا شهید شد. امام حسین(ع) در کنار پیکرش چنین گفت: «ای زهیر! خداوند تو را از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند، شبیه آن لعنتی که مسخ‌شدگان به شکل بوزینه‌گان و خوکان را فرا گرفت».
بنابر نقل برخی منابع تاریخی؛ پس از پایان نبرد عاشورا، همسر زهیر، پارچه‌ای را به غلامش داد و گفت: با این پارچه،  بدن مولایت را کفن کن. غلام رفت و چون بدن عریان امام حسین(ع) را دید؛ بازگشت و موضوع را به همسر زهیر گفت. او گفت: مولایت را کفن کن و حسین را رها کن! اما غلام، حسین را کفن کرده و بازگشت و موضوع را به همسر زهیر گفت. او گفت: کار خوبی کردی و کفن دیگری داده و گفت با این مولایت را کفن کن و غلام نیز انجام داد.
در مورد این نقل باید گفت که بعید است همسر زهیر که شوهرش را تشویق به پیوستن به امام می‌کرد، چنین برخوردی با پیکر حضرتشان داشته باشد و نیز پر واضح است؛ شهید میدان جنگ نیازی به کفن ندارد؛ بنابر این کفن در این نقل (بر فرض قبول اصل روایت) به معنای پارچه‌ای بوده تا بدن عریان را بپوشانند و اینکه همسر زهیر، پوشاندن همسرش را در اولویت قرار داده بود شاید دلیلی برای آن بود که ما اطلاعی از آن نداریم.

یکی از راویان لشگر عمر بن سعد به نام « کثیر بن عبدالله شعبی » نقل می کند که صبح عاشورا، زهیر بن قین در حالی که سوار بر اسب بود و لباس جنگ بر تن داشت، به سوی لشگر عمر بن سعد آمد و خطاب به آنان گفت:
ای کوفیان! از عذاب خدا بترسید. حق مسلمان بر مسلمان این است که برادرش را نصیحت کند. ما اکنون برادریم و تا پیش از جنگ، بر یک دین و آیین هستیم.
اما وقتی کار به جنگ بکشد، شما یک امت و ما امت دیگری خواهیم بود. خدا ما را به وسیله خاندان رسولش در آزمونی بزرگ قرار داده و ما را خواهد آزمود.
من شما را به یاری این خاندان و ترک یاری یزید و عبیدالله بن زیاد فرا می خوانم؛ زیرا شما در حکومت اینان جز سوء رفتار و قتل و کشتار و به دار آویختن حافظان قرآن همانند « حجر بن عدی » و اصحاب او و « هانی بن عروه و امثال او ندیده اید.

سپاهیان عمر بن سعد به زهیر ناسزا گفتند و عبیدالله را مدح و دعا کردند. سپس گفتند:


ما از این جا نمی‌رویم تا حسین و یارانش را بکشیم، یا آنها را نزد عبیدالله ببریم.

زهیر گفت:
ای بندگان خدا، فرزند فاطمه به محبت و یاری شما سزاوارتر از پسر سمیّه (عبیدالله بن زیاد) است. اگر او را یاری نمی‌کنید، دست خود را به خون او آلوده نکنید. رهایش کنید تا یزید هر گونه می‌خواهد با او رفتار کند. به جان خودم سوگند، یزید بدون کشتن حسین نیز از شما خشنود خواهد بود.
در این هنگام، شمر تیری به سوی زهیر پرتاب کرد و گفت:« ساکت باش! خدا صدای تو را فرو نشاند، ما را خسته کردی بس که سخن گفتی!»

زهیر در پاسخ گفت:
من با تو سخن نمی‌گویم، تو حیوانی بیش نیستی! من گمان ندارم حتی دو آیه از کتاب خدا را بدانی. مژده باد تو را رسوایی روز قیامت و عذاب دردناک الهی!
شمر گفت:« خدا تو و امام تو را پس از ساعتی خواهد کشت.»

زهیر گفت:
مرا از مرگ می ترسانی؟! به خدا سوگند شهادت با حسین علیه السلام در نظر من از زندگانی جاودانه با شما بهتر است.

آن گاه رو به مردم کرد و با صدایی بلند گفت:
ای بندگان خدا، این مرد درشتخوی، شما را نفریبد. به خدا سوگند، شفاعت رسول خدا هرگز به گروهی که خون فرزندان و خاندان او را بریزند و یاران آنها را بکشند، نخواهد رسید.

آن گاه مردی از یاران امام بانگ برداشت:
ای زهیر! باز گرد. امام می فرماید: به جان خودم سوگند، همان گونه که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد، تو نیز در نصیحت این گمراهان وظیفه‌ات را انجام دادی و در دعوت آنها به راه مستقیم پافشاری کردی، اگر سودی داشته باشد.


گفت و گوی حبیب بن مظاهر و زهیر با سپاهیان یزید
    


در روز عاشورا هنگامی که حضرت عباس علیه السلام پیام سپاه عمر بن سعد را دریافت کرد و به سوی امام حسین علیه السلام بازگشت، همراهان وی، از جمله حبیب بن مظاهر و زهیر به نصیحت سپاه یزید پرداختند.
حبیب بن مظاهر رو به آنها کرد و گفت:« بدانید که بدجماعتی هستید. روز قیامت در حالی نزد خدا حاضر می‌شوید که فرزندان رسول خدا و عترت اهل بیت او را کشته‌اید.»
عزرة بن قیس گفت:« ای حبیب؛ تو هر چه می خواهی و هر چه می‌توانی خودستایی کن.»

زهیر گفت:« ای عزره، خدای عزوجل اهل بیت را از هر پلیدی دور کرده و آنها را پاک و منزه داشته است. از خدا بترس که من خیر خواه توام. تو را به خدا از آن گروه مباش که گمراهان را یاری می‌کنند و به خاطر خشنودی آنان افراد پاک را می‌کشند.»
عزره گفت:« ای زهیر، تو از شیعیان این خاندان نیستی. عثمانی هستی.»

زهیر گفت:« آیا در اینجا بودنم ثابت نمی‌کند که من پیرو این خاندانم؟! به خدا سوگند نه نامه‌ای برایش نوشتم، نه قاصدی نزد او فرستادم و نه وعده کمک به او دادم. او را در بین راه دیدار کردم و رسول خدا و جایگاه حسین در نزد او را به یاد آوردم، و چون دانستم که دشمن بر او رحم نخواهد کرد، تصمیم به یاری‌اش گرفتم تا جان خود را فدای او کنم. باشد که حقوق خدا و پیامبر او را که شما نادیده گرفته اید، حفظ کرده باشم.»

- زهیر و مراتب عشق به رهبرى


در شب عاشورا هنگامى که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکى از کسانى که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفادارى کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفادارى مسلم بن عوسجه، از جاى برخاست و گفت: به خدا سوگند،من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزاربار; و خداى عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد. (رموز الشهاده، ص 101; ارشاد مفید، ج 2، ص 92.)
6- سخنان زهیر در روز عاشورا
کثیر بن عبد الله شعبى گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن‏قین سوار بر اسب دم‏بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم مى‏دهم; بر مسلمان‏لازم است‏برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهمدین بودیم; تا شمشیر میان ما جدایى نیفکنده هم‏کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته‏برادرى مى‏گسلد; ما امتى باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود محمد(ص) آزمود تا بنگرد چه کاره‏ایم.
ما شما را به یارى او و کناره‏گیرى از سرکش فرزند سرکش‏عبید الله بن زیاد مى‏خوانیم، زیرا جز بدى از آنها ندیده ونبینند; چشمان شما را میل مى‏کشند، دست و پاى شما را مى‏برند،شما را بر دار مى‏آویزند، گوش و بینى مى‏برند و نیکان ودانشمندان شما چون حجر بن عدى و اصحابش و هانى بن عروه ومانند وى را مى‏کشند.
در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به‏خدا بازنمى‏گردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم.
زهیر گفت: اى بندگان خدا; پسر فاطمه به دوستى و نصرت از زاده‏سمیه شایسته‏تر است. اگر یارى‏اش نمى‏کنید، به خدا پناهتان باد;
ولى او را نکشید و به یزید وا گذارید به جانم سوگند، که یزیدبا نکشتن حسین هم از طاعت‏شما راضى است.
شمر تیرى سمت وى‏افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویى خسته کردى.
زهیر گفت: اى بدوى‏زاده، با تو سخن نمى‏گویم; همانا تو از چهارپایانى.
به خدا، گمان ندارم دو آیه از قرآن درست‏بدانى.
مژده‏ات باد به رسوایى و عذاب دردناک قیامت.
شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت.
زهیر گفت: مرا از مرگ مى‏ترسانى؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من‏بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم.
سپس خطاب به مردم گفت: اى بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند; به خدا، شفاعت محمد(ص) به‏مردمى که خون فرزندان و خاندان او را مى‏ریزند و کسانى که آنهارا در این ستم یارى مى‏کنند و مدافعان آنان را مى‏کشند، نمى‏رسد.
مردى او را ندا داد که، ابى عبد الله مى‏گوید: بیا به جان خودم،اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنهاابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادى و دعوت را بدانها ابلاغ‏کردى. (16)


 دفع هجوم وحشیانه
در روز عاشورا شمر بن ذى الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم‏اهل بیت (علیهم السلام) هجوم برد و فریاد زد: آتش بیاورید تااین خانه را با ساکنانش آتش بزنم.
زنان در حالى که فریادمى‏زدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(ع) فریاد کشید:
اى فرزند ذى الجوشن آتش مى‏طلبى که خانه را بر اهل بیت من به‏آتش بکشى، خدا تو را به آتش بسوزاند.
در این لحظه زهیر به همراه ده تن از یاران امام، جهت دفع حمله‏آنان، به شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از حریم حسینى دورساخت. و در این درگیرى، ابا عزه ضبابى، که همراه شمر حمله کرده‏بود، به دست زهیر بن قین کشته شد. (17)


 پیکار سخت
زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین(ع)، در مصاف با دشمنان ازمکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب ومقصودش، لحظه‏اى کوتاهى نورزید. ابو محنف مى‏نویسد: پس از شهادت‏حبیب، بار دیگر آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر واردمیدان شد. آن دو نبردى سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکى رامى‏گرفت، دیگرى به یارى‏اش مى‏شتافت و نجاتش مى‏داد تا اینکه حربه شهادت رسید. آنگاه که نماز خوف به امامت ابى عبد الله(ع)خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردى سخت آغاز کرد;
نبردى که مانند آن دیده یا شنیده نشده بود. او همچنان که بردشمن حمله مى‏کرد، چنین رجز مى‏خواند:
«انا زهیر و انا ابن القین‏» «اذودکم بالسیف عن حسین‏»
من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(ع)دور مى‏سازم.
سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنین‏گفت:
فدتک نفسى هادیا مهدیا الیوم القى جدک النبیا و حسنا و المرتضى علیا و ذا الجناحین الشهید حیا
جانم فدایت‏باد که هدایت‏یافت و هدایت گردید. امروز جدت‏پیامبر را ملاقات مى‏کنم، همچنین برادرت حسن و پدرت على مرتضى وآن شهید زنده‏اى را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم‏کرد.
گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپارمیدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن‏عبد الله شعبى و مهاجر بن اوس بر وى حمله بردند و او را به‏شهادت رساندند. (18)
حضور امام بر بالین زهیر
ابن شهرآشوب مى‏نویسد: پس از شهادت زهیر، امام حسین(ع) بربالین وى آمد و چنین فرمود: «لا یبعدنک یا زهیر و لعن الله‏قاتلیک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر.» اى زهیر، خداوند تورا از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند; شبیه آن لعنتى‏که مسخ‏شدگان به شکل بوزینه‏گان و خوکان را فرا گرفت. (19)
این مختصرى از زندگى سرباز عاشق و شیفته ابى عبد الله(ع)، زهیر بودکه در کربلا افتخار آفرید و با افتخار به شهادت رسید. «فسلام‏علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث‏حیا»

 
زهیر و شهادت در کربلا

● شهادت زهیر
بـعـد از شـهـادت حـبیب , صحنه جنگ داغ شد, موقع ظهر, حضرت , نمازراخواند, زهیر جلو آمد وحمله را آغاز كرد وگفت :
انا زهیر وانا بن القین
اذودكم بالسیف عن حسین .
دوباره خدمت حضرت رسید وبا این اشعار با امام (ع) وداع كرد:
فدتك نفسی هادیا مهدیا
الیوم القی جدك نبیا.
وحسنا والمرتضی علیا
وذا الجناحین الشهید الحیا.
مدتی جنگید تا برزمین افتاد, ابا عبداللّه الحسین (ع) خودش را بر بالین زهیررساند وفرمود: ((لا یبعدنك اللّه یا زهیر! ولعن اللّه قاتلیك لعن الذین مسخوا قردهٔ وخنازیر))[طبری , ۵/۳۹۶ ابصار ان , ۹۵ تاریخ كامل , ۴/۶۳.۵] . در زیارت ناحیه , خطاب به زهیر, چنین می خوانیم : ((الـسـلام عـلـی زهیر بن القین البجلی القائل للحسین وقد اذن له فی الانصراف , لاواللّه لا یكون ذلك ابدا ا اترك ابن رسول اللّه اسیرا فی ید الاعدا وانجو انا لا ارانی اللّه ذلك الیوم ))[بحار الانوار, ۱۰۱/۲۷۲] .

هنگامی که شمر و همراهانش به خیمه‌های امام حسین علیه السلام حمله کردند، زهیر بن قین و چند تن از یاران امام، شمر و اصحابش را از خیمه‌ها دور ساختند و چند تن از آنها را کشتند، و نیز بعد از آنکه حبیب بن مظاهر به شهادت رسید و آتش جنگ شعله‌ور شد، زهیر به همراه حر بن یزید مبارزه ای دلاورانه کرد و هر گاه یکی از آنان در محاصره دشمن قرار می‌گرفت، دیگری وی را نجات می داد.

پس از مبارزه حر، پس از آنکه امام علیه السلام نماز ظهر را به جا آورد، زهیر دوباره به میدان رفت و دلاورانه جنگید و کسی همانند مبارزه و دلاوری‌های زهیر را کسی ندیده و نشنیده است. می‌گویند زهیر در این مبارزه 120 نفر را به هلاکت رساند.
وی پیوسته به سپاه دشمن حمله می‌کرد و رجز می‌خواند:« من زهیر پسر قین هستم، شما را با شمشیرم از حسین علیه السلام دور می‌سازم و از وی حمایت می‌کنم.»
آن‌گاه به سوی امام بازگشت و این شعر را خواند:« جانم به فدای تو که هدایت شده و راهنما هستی. امروز جدت نبی اکرم و حسن مجتبی و علی مرتضی و جعفر طیار، آن جوانمرد شجاع، و حمزه، شیر خدا و شهید زنده، را دیدار خواهی کرد.»

گویا زهیر با این اشعار با امام علیه السلام خداحافظی نمود و بار دیگر به میدان مبارزه بازگشت و پس از مبارزه سختی، بشیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی بر او حمله بردند و او را به شهادت رساندند.
هنگامی که زهیر بن قین به شهادت رسید، امام حسین علیه السلام بر بالین وی ایستاد و فرمود:«ای زهیر! خداوند تو را از لطف خود دور ندارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به لعنت ابدی خود گرفتار کند.»

وقتی خبر کشته شدن زهیر بن قین در رکاب امام علیه السلام به همسر باوفای او رسید به غلامش گفت:« برو مولایت زهیر را کفن کن.»
غلام زهیر وقتی بدن مطهر امام حسین علیه السلام را عریان در قتلگاه مشاهده کرد، با خود گفت:« چگونه مولایم زهیر را کفن کنم، ولی حسین علیه السلام را رها نمایم و عریان بگذارم؟! به خدا سوگند که چنین نکنم.»
سپس امام را در پارچه‌ای که همراه داشت پیچید و زهیر را در پارچه‌ای پاره کفن کرد.

 

پی نوشت:
(1). ملهوف (لهوف)، ص 133؛ و رجوع شود به: بحارالانوار، ج 44، ص 371.
(2). شهرى در نواحى درياى خزر.
(3). يكى از صحابه پيامبر(ص).
(4). تاريخ طبرى، ج 4، ص 298 و كامل ابن اثير، ج 4، ص 42 .
(5). اثبات الهداة، ج 2، ص 588 و دلائل الإمامة، ص 182.
(6). مقتل الحسين مقرّم، ص 209 .
(7). رجوع شود به: انساب الاشراف، ج 3،ص 392؛ كامل ابن اثير،ج 4،ص 57 و تاريخ طبرى،ج 4،ص 316.
(8). بحارالانوار، ج 44، ص 393 و اعيان الشيعة، ج 1، ص 601 .
(9). كامل ابن اثير، ج 4، ص 63 .
(10). كامل ابن اثير، ج 4، ص 63؛ نفس المهموم، ص 124 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 324 .
(11). رجوع شود به: بحارالانوار، ج 44، ص 319 .
(12). اعيان الشيعة، ج 7، ص 72 .
(13). رجوع شود به: بحار الانوار، ج 44، ص 319 و ج 45، ص 25 .
(14). گردآوري از کتاب: «عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، انتشارات امام على بن ابى طالب(عليه السلام)، قم، 1388 هـ.ش‏، ص 445.
16- رموز الشهاده، ص 108.
17- ابصار العین، ص‏166; تاریخ طبرى، ج‏3، ص‏326.
18- تاریخ طبرى، ج‏3، ص 328.
19- مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص‏103.


منابع:

https://farsi.khamenei.ir/others-page?id=18116

https://vista.ir/m/a/5m3wj

https://www.erfan.ir/farsi/88324.html

https://fa.wikihussain.com/view/

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page

http://ensani.ir/fa/article/55616

https://makarem.ir/main.aspx?reader=1&lid=0&mid=11001&catid=6514&pid=61827

http://sarbazaneislam.com/islam/14-masoom/imam-hosein/319

جمعه 22 مرداد 1400  2:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها