وصیت نامه امام حسین (علیه السلام)
متن وصیت نامه خود چنین بیان فرموده اند:
امام حسین (علیه السلام) قبل از خروج از مدینه به منظور روشنگری اذهان مردم، ذیل وصیت نامه ای اهداف خود از قیام را بیان نمودند. همین امر هدف شوم دشمنان ایشان مبنی بر اینکه هدف امام از قیام را تصاحب حکومت معرفی کنند، خنثی نمود.
«من حسین ابن علی، بزرگ شده در دامان پیغمبر و تربیت شده در مکتب پدرم علی ابن ابی طالب «علیه السلام»، با این قیام برای ایجاد شر و فساد و اخلال گری برنخاسته ام. من در خاندانی پرورش یافته ام که تجلی گاه عدالت و حق و دیگر اصول ارزش های انسانی بوده است. من برای تحکیم ارزش ها و محو پلیدی ها و ستمگری ها و حق کشی ها حرکت کرده ام. من برای اقامه دین همان برگزیده خداوندی، محمد ابن عبدالله «صلی الله علیه و آله و سلم» حرکت کرده ام که فرمود: اگر آفتاب را در یکدستم بگذارید و ماه را در دست دیگرم که دست از تبلیغ و اشاعه این دین بردارم، دست بر نخواهم داشت. این است هدف من و این است رفتار من. برای وصول به این هدف از هیچ سعی و کوشش و فداکاری دریغ نخواهم ورزید. آنچه مرا وادار به این حرکت کرده، حق است. درراه وصول به حق، از هیچ ناگواری و مصیبتی نخواهم گریخت. نابودی حقیقی در دور افتادن از حق و عدم حمایت از آن است، نه پیوستن به حق و دریافتن و حمایت از آن. کسی که قدم در چنین راهی بردارد، نه تنها از سنگلاخ بودن راه هراسی به خود راه نمی دهد، بلکه پیروزی را در قطعه قطعه شدن در این راه می بیند که مسیر منزلگه مقدس پاکان اولاد آدم است.»
امام «علیه السلام» در ابتدای وصیت نامه خود شهادت می دهند به اینکه هیچ معبودی جز خداوند یگانه وجود ندارد و اوست خداوند یکتا و بی شریک و شهادت می دهند که پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» بنده و فرستاده خداوند است، از طرف حق برحق آمده است و اینکه بهشت و دوزخ و آمدن روز قیامت حق است و هیچ تردیدی در آن نیست و خداوند تمام مردگان را زنده خواهد کرد.
ایشان هدف خود از قیام را اصلاح امت جدشان، امربه معروف که همان خیر و صلاح مردم است و نهی از پلیدی ها، رفتار با مردم به روش جدشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدرشان علی ابن ابی طالب (علیه السلام) بیان کرده، سپس حکم میان خود و کسی که ایشان را بر مبنای حق نپذیرد، به خداوند واگذار نموده اند.
1- شکستن سکوت
پس از برطرف شدن موانع قیام، از جمله پیمان صلح امـام حـسن عـلیه السلام با معاویه و حکومت ظاهراً دینی معاویه . و با روی کار آمدن یک حاکم سبکسر و بیتجربه یـعنی «یزید بن معاویه»، امام حسین علیه السلام دیگر سکوت را به نفع اسلام و جـامعه اسلامی نمیدید، لذا در سال ۶۱ هـجری پس از فـشاری که در مورد بیعت با یزید به امام علیه السلام وارد میشد، تنها راهی که امام علیه السلام در پیشرو قرار داشت، قیام بر علیه ظلم و ستم و بیدادگری و زیر پا گذاشته شدن اصول اسلام که از زمـان تشکیل سقیفه بوده و در زمان خلیفه سوم و معاویه به اوج خود رسیده، و با روی کار آمدن «یزید» هر روز بدتر میشد .
معاویه با آنکه میدانست امام حسین اگر فرصتی بیابد، علیه او قیام میکند و بـا ایـنکه او حـتی گاهی امام را تهدید نیز میکرد، ولی از اقدام عملی بر ضد آن حضرت پرهیز داشت. پس از مرگ مـعاویه شرایط تغییر کرد؛ زیرا از سویی یزید به فسق و فجور و بیدینی شهرت یافته بـود و از انجام هیچ گناهی حـتی بـه صورت علنی پروا نمیکرد. او جوانی خام و بیتجربه بود و هیچ سابقهای در اسلام نداشت. به همین دلیل، میان صحابه و فرزندان آنان نیز دارای امتیاز و مقبولیتی نبود.
از نظر تحلیل فلسفی، هـر پدیـده طـبیعی در گرو علل چهارگانهای است که در پرتو آن، پدید آمده، و با فقدان یکی از آنها پیدایش پدیده، بـه صورت امر محال در میآید، مثلا در ساختن یک میز تحریر به درودگری نیازمندیم کـه آن را بسازد، مادهء چوبی لازم اسـت کـه شالوده میز را تشکیل میدهد، از پیوستن قطعات اندازه گیری شده چوب، شکل خاصی به وجود میآید، آنگاه میز پس از ساخته شدن منشاء یک رشته آثار و فوائدی میگردد. در این مورد درودگر علت فاعلی، مـاده چوبی، علت مادی، شکل میز علت صوری، و آثار و فوائد میز، علت غائی آن است.
گـرچه در نگاه نخست پس از نهضت سیدالشهداء علیهالسلام جز تعداد انگشت شماری از شیعیان بر باورهای شـیعه بـاقی نـماندند و اکثر یاران راستین ابی عبدالله علیهالسلام در روز عاشورا به فوز شهادت نائل گردیدند، ولی سکوت خفت بـار برخی از مسلمانان نسبت به سلاطین جور شکست و جرأت امر به معروف و نهی از مـنکر در میان امّت پیامبر صـلیاللهعلیهوآله رشـد یافت و این همان عزّتی بود که امام حسین علیهالسلام با قیام خونین خویش برای جامعه اسلامی به ارمغان آورد.
سیره انبیا و اولیا از هر نظر بـرای جـامعه بـشری آموزندگی دارد. مطالعه سیره آنان از ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مدیریتی برای جامعه اسلامی بسیار سـودمند است. آنچه مایه تأسف است اینکه سیره این بزرگواران غالباً از بُعد فردی مـورد بررسی قرار گرفته و ابـعاد دیـگر زندگی آنان و بخصوص بُعد مدیریتیشان به طور کلی مورد غفلت واقع شده است، و حال آنکه مهمترین و کاراترین بُعد زندگی آنها، بُعد مدیریتیشان است. اهمیت مدیریت در زندگی مادی و معنوی بشر به حـدی است که برخی پیشرفت و توسعه کشورهای صنعتی را مدیون مدیریت مدیران آنها میداند.
از زمانی که قیام امام حسین(علیه السلام) با آن شرایط و ویژگی های خاص اتـفاق افـتاده اسـت، سؤالاهایی در میان نخبگان و اندیشمندان و حتی مردم عادی مطرح بوده است که، انگیزه اصلی امام(عـلیه السلام) از اقدام به چنین کاری چه بوده است؟ آیا دعوت کوفیان فلسفه قیام آن حضرت بوده، یا قـیام امـام(علیه السلام) علت دعوت کوفیان؟ آیا دستیابی به حکومت، علت اصلی و غایت نهایی این نهضت بوده است یا ایجاد اصلاحات و تغییرهای محدود در ساختار حکومت اسلامی هم می توانست هدف امام(علیه السـلام)را تأمین کند؟ اگر هدف اصلی قیام، اصلاح وضعیت امت و جامعه اسلامی بود، آیا حضرت نمی توانست به شیوه مسالمت آمیز به هدف خویش جامه عمل بپوشاند تا مردم شاهد ریختن خون فـرزندان پیـامبر(صلی الله علیه وآله)و به اسارت در رابطه با قيام عاشورا و چگونگي شهادت مظلوم کربلا و اهل بيت آن حـضرت و اسـراي کربلا، کتابها و پايان نامه هاي زيادي تأليف و گردآوري شده است که از بعد تاريخي و اخلاقي و. . . به تـفضيل مـورد بررسي قرارگرفته است .
قيام عاشورا از مقوله هايي است که در پهنه تاريخ نه تنها الگوي شيعيان ، بلکه الهام بخش همه انـسان هـاي آزاديخواه عالم بوده است و بـررسي مـباني فقهي اين قيام ميتواند نقش عميق و گسترده اي در حوزه دين و جامعه داشته باشد.
2-تاسی به پیامبر
2- آن امام همام در خطبهای كه در مسیر كربلا بعد از نماز صبح خواندند فرمودند جدم رسولالله(ص) فرمود اگر كسی ببیند یك پادشاه و زمامداری ظلم و خیانت میكند، در میانه بندگان با ستم و ظلم رفتار می كند و پیمان خدا را میشكند و فرامین الهی را انجام نمیدهد، اگر فرد با زبان و رفتارش در مقابل این پادشاه قیام نكند و بی تفاوت بماند، بر خداوند منان شایسته است كه این شخص را با همان ظالم در یك جا بسوزاند؛ این تعبیر، بهترین تعبیری است كه امام حسین(ع) علت قیام خود را در مقابل یزید با این تعبیر بیان میفرماید.
این پژوهشگر دینی كشورمان ادامه داد: امام حسین(ع) در جای دیگر میفرمایند من میبینم كه یزید ظلم میكند، آشكارا شراب میخورد و احكام الهی را انجام نمیدهد و آنها را زیر پا میگذارد، بر من لازم است كه در مقابلش برخیزم؛ این وظیفه من است كه او را سر جای خودش بنشانم و از دین جدم حمایت كنم و اگر این كار را انجام ندهم من در وظیفه خودم كم گذاشتهام و انجام وظیفه نكردهام لذا تا توان دارم میخواهم كه در امت جدم اصلاح كنم؛من برای عیش و نوش و خوشگذارنی و جهات دیگر خروج نكردم از مدینه بیرون نیامدم بلكه بیرون آمدم كه اصلاح انجام دهم.
3- امر به معروف و نهى از منكر
بزرگترین انگیزه قیام امام حسین علیه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنكر است كه این دو از مـهمـتـرین اركان دین است و امـام عـلیه السلام در درجه اول مسئول اجراء این امر مهم اسلامى است .
چنانكه در وصیت به برادرش محمد بن حنفیه اعلان فرمود :« قـیام مـن بر مبناى تمایلات نفسانى نیست ، من به منظور طغیان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى كنم بلكه انگـیزه ام اصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منكر است» 1
چـون بنى امـیه این دو ركن بزرگ و مـهم اسلامـى را متزلزل ساخته بودند كه نه تنها امر به معروف و نهى از منكر متروك گشته بود بلكه معروف منكر و منكر معروف تلقى مى شد و امام علیه السلام در این مسیر مكرر به این حقیقت اشاره فـرمـود كه اولین بار در سخـنرانى حضرت در منزل ذى حسم و برخورد با حر و سپاهیانش فرمود:
« مـگـر نمـى بینید كه به حق عـمـل نمـى شود و از باطل جلوگـیرى نمـى شود مـؤمن باید براى اجرا این مهم مشتاق دیدار پروردگارش باشد .» 2
و لذا حسین عـلیه السلام به مـیدان جهاد قدم نهاد تا این اساس و پایه مهم اسلامى را استوار سازد و اسلام محكم و مستحكم بماند.
4 ـ زنده كردن ارزشهاى اسلامى
حكومت اموى سعى بلیغ می نمود كه ارزشهاى اسلامى را كه كرامت انسانها بدان بستگى دارد مـحو و نابود ساخـتـه و ضد ارزشها را كه در جاهلیت بدان افتخار مى كردند و ارج مى نهادند جایگزین ارزشهاى اسلامى نماید!
از جمله ارزشهایى كه اسلام روى آن زیاد سرمایه گذارى كرده و حكومت بنى امیه با تمام قدرت در محو و اضمحلال آن ایستادگى مى كرد این امور است :
الف ـ وحدت اسلامى :
پـیامـبر اكرم صلى الله علیه و آله براى ایجاد وحدت و برادرى اسلامى سعى و كوشش وافـى مـبذول مـى فـرمـود ولى مـعـاویه از طرق مختلف مخصوصا از طریق احیاى تعصبات قبیله اى و وادار كردن شعراى قبایل بر هجو قبیله رقیب و خانواده هاى آنان وحدت اسلامـى را ریشه كن مـى كرد تـا جائیكه یزید یكى از شعـراى زمـان بنى امـیه انصار و مـردمـى كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در مدینه جاى دادند و حمایت كردند هجو می كند.
اگـر در اشعـار شعـراى امـوى دقـت شود روشن تـرین اثـرات آن همـان قـذف و هجو قـبایل و خـانواده هاى رقـیب آنان است . در اشعار شعراى معاصر اموى كمترین اثرى از فضائل انسانى و آثار خوب اجتماعى و اخلاق اسلامى دیده نمى شود.
و نیز اخـتـلافـاتى كه بین اعراب و اصیل و موالى به وجود آوردند كه عرب كتابهایى در انتـقـاد بر مـوالى یعـنى اقـوامـى كه از ایران و سایر كشورهاى غیر عربى در عراق و كشورهاى عربى زندگى مى كردند تصنیف و تالیف كردند و بر عكس موالى كتابهایى علیه اعراب نوشتند كه این حركت برخلاف مقررات و موازین اسلامى بوده و وحدت اسلامى را مختل مى كرد.
بزرگترین انگیزه قیام امام حسین علیه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنكر است كه این دو از مـهمـتـرین اركان دین است و امـام عـلیه السلام در درجه اول مسئول اجراء این امر مهم اسلامى است.
چنانكه در وصیت به برادرش محمد بن حنفیه اعلان فرمود :« قـیام مـن بر مبناى تمایلات نفسانى نیست ، من به منظور طغیان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى كنم بلكه انگـیزه ام اصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منكر است»
ب ـ حریت :
چـنانكه مـى دانیم و در تـواریخ مـذكور است در دوران حكومـت امـوى ، سفـره قـتـل و شمـشیر یگانه حاكم در این دستگاه مستبد بود كه بدون رسیدگى به حق و حقیقت سفـره قـتـل گـستـرده مـى شد و جلاد به دستـور حاكم بیگـناهى را به قتل مى رسانید، چنانكه حجاج بن یوسف ثقفى یكى از حكام زمان عبدالملك مى گفت : از غذا و طعـام وقـتـى لذت مـى برم كه انسانى را ببینم در خـون خـود دست و پا مى زند و من مـشغول طعام باشم در چنین محیطى هیچ كس را قدرت و جرئت آن نبود كه به نحوه كردار و رفتار ناشایست حكام انتقاد نماید و یا به دفاع از حقوق از دست رفته خود پردازد.
حسین علیه السلام قیام كرد تا به انسانهاى زیر بار ظلم و ستم بیاموزد كه چگونه مى تـوانند به حقـوق خـود برسند و حریت و آزادى از دست رفته را باز یابند، و تاریخ گـویاى این مطلب است كه هنوز چند ماهى از شهادت حسین علیه السلام بیش نگذشته بود كه قیام ها یكى پس از دیگرى شروع شد تا حكومت اموى را ریشه كن نمود.
آرى مـردم با شهادت حسین علیه السلام درس آزادى و آزادگى را از دانشگاه خون و شهادت كربلا آموختند و براى بدست آوردن حریت بپا خاستند.
ج ـ اخلاق اسلامى و انسانى :
از زمـان رحلت رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله هیچ یك از خلفاء همانند على علیه السلام به فكر تربیت روحى و اخلاقى جامعه نبودند اما آنقدر مشكلات براى حضرت على عـلیه السلام ایجاد كردند كه نتـوانست راهى را براى تنویر افكار عمومى و اخلاق اسلامى و هدایت روحى جامعه پیش گرفته بود به مقصد برساند.
و در زمان حكومت اموى نه تنها در مسیر تربیت جامعه قدمى برنداشتند بلكه مى كوشیدند تا جامعه را به فساد بكشانند زیرا حكومتهاى فاسد با جامعه صالحه نمى توانند كنار بیایند چه كه مردم صالح و شایسته همواره مخالف حكومت هاى ضد خدایى هستند از این رو كوشیدند تا مردم را همانند خود بسازند و لذا مردم در این دوران بحكم (( النّاس على دین ملوكهم )) نه تنها پاى بند به صلاح نبودند بلكه ترسی هم از ارتكاب فساد در آنها نبود و مـظاهر فساد اخلاق از قبیل دروغ ، نقض عهد، لهو و لعب در همه جا به چشم مى خورد، چنانكه رئیس حكومت اموى معاویة بن ابى سفیان پس از پیمان با حضرت حسن بن على علیه السلام اظهار داشت كه به هیچ یك از شرایطى كه در قرارداد به نفع حسن بن على قرار داده عـمـل نخـواهد كرد و حاكم كوفـه نیز به امـانى كه به مـسلم بن عقیل داده بود وفا نكرد.
و مردم كوفه كه با همین سیره نشو و نما كرده بودند به سادگى پشت پا به همه وعده هایی كه به حسین علیه السلام داده بودند زدند و منكر همه نامه هاى خود شدند و چه ننگى بالاتـر از این كه فـرزند پـیغـمـبر و سید جوانان اهل بهشت را براى قبول مسئولیت پیشوایى خود دعوت نمایند و اصرار ورزند كه اگر نیایى در پیشگاه خدا با تو احتجاج خواهیم كرد و چون دعوت آنان را پذیرفت در مقابلش صف آرائى نموده و خونش را بریزند.
امـام عـلیه السلام در روز عـاشورا خطاب به مردم كوفه فرمود: اى شیث بن ربعى و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث آیا شما به من ننوشتید كه میوه هاى ما رسیده و باغات ما سرسبز است اگر بسوى ما بیایى بر سپاه مجهزى وارد خواهى شد؟
این تیره بختان با كمال وقاحت و بدون هیچ شرم و حیا گفتند: ما چنین نامه هائى ننوشتیم !
امام متعجّبانه فرمود: آرى به خدا قسم نوشتید و لذا تن به شهادت داد تا اخلاق اسلامى و انسانى را كه در جامعه آن روز مرده بود زنده كند.
5-زمینه هاى اجتماعى انحراف جامعه
1. سطح فرهنگى جامعه؛ اوّلین زمینه، سطح نازل فرهنگى مردم بود. درست است كه چند دهه از اسلام و گسترش اسلام گذشته بود، اما ارتقاء فرهنگى چیزى نیست كه به این سادگى و سرعت از مدینه تا اقصى نقاط شام گسترش یابد و در اذهان مردم نفوذ پیدا كند. این كه همه كاملا با فرهنگ اسلامى تربیت شوند و سطح معرفت آن ها بالا رود به این سادگى ها تحقق یافتنى نیست. مخصوصاً وقتى حكومت منطقه در دست كسى مثل معاویه باشد. به هر حال، یكى از زمینه هایى كه معاویه روى آن حساب مىكرد، نازل بودن سطح فرهنگ جامعه بود.
2. روح زندگى قبیله اى؛ یكى دیگر از زمینه هاى مورد استفاده معاویه این بود كه روح زندگى قبیله اى در زمینه فرهنگى چنین اقتضا مىكرد كه اگر رئیس قبیله در كارى پیشقدم مىشد، همه افراد قبیله و دست كم اكثریّت به راحتى به دنبال او راه مىافتادند. این روحیه، هم در جهت مثبت و هم در جهت منفى نمونه هاى فراوانى دارد. اگر رئیس قبیله اى به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)ایمان مىآورد، به سادگى و بدون هیچ مقاومتى سایر افراد قبیله همه مسلمان مىشدند؛ و اگر رئیس قبیله مرتد مىشد، همچنان كه بعد از رحلت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) اتفاق افتاد، به راحتى افراد قبیله هم به دنبال او از اسلام برمىگشتند. این تبعیت افراد قبیله از رئیس خود از زمینه هایى بود كه معاویه روى آن حساب مىكرد و از آن بهره بردارى مىكرد.
3. ضعف ایمان؛ زمینه دیگر، ضعف ایمان مردم بود. به خصوص در منطقه شام كه مردم فاقد مربیان دینى بودند، این ضعف بیش تر مشهود بود. حتى در خود مدینه كه مردم زیر نظر پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) تربیت شده بودند و هنوز مدتى از وفات پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نگذشته بود، داستان غدیر را فراموش كردند، چه رسد به مردم شام در آن روزگار كه داستان هاى عجیبى درباره نادانى و جهالتشان در تاریخ ثبت شده است. این ها زمینه هایى بود كه معاویه از آن استفاده مىكرد:
4-خوددارى از بذل مال در راه خدا
در بین این سخنرانى حضرت(علیه السلام) مىفرماید: «فَلا مالا بَذَلُْتمُوهُ وَ لا نَفْساً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذى خَلَقَها وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فى ذاتِ اللّه»1 با این كه خداوند چنین موقعیت اجتماعى به شما داده بود، اما این كارها را نكردید؛ یعنى انتظار مىرفت با استفاده از موقعیت علمى خود و منزلت و شرافتى كه در جامعه داشتید، این گونه كارها را انجام دهید، ولى هیچ یك از این اقدامات را نكردید. مالى را در راه ترویج اسلام صرف نكردید. قاعدتاً مخاطبان امام(علیه السلام) خمس و زكات و حقوق واجب خود را پرداخت مىكردند. این كه حضرت(علیه السلام) مىفرماید مالى را بذل نكردید، مقصود بیش از حقوق واجب است، چون گاهى بقاء دین احتیاج به هزینه كردن از اموال شخصى دارد، صحیح نیست بگویید ما حقوق واجبمان را ادا كردیم و دیگر حقى بر عهده ما نیست. اولین قدم این است كه از اموال خود در راه ترویج اسلام، جلوگیرى از بدعت ها و مبارزه با بدعت گزاران استفاده كنید، ولى شما این كار را نكردید.
5-سستى در جانفشانى براى دین
«وَ لا نَفْساً خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذى خَلَقَها» بالاتر از صرف نكردن مال در راه خدا این كه، جانتان را براى كسى كه آن را آفریده بود به خطر نینداختید. ما عادت كرده ایم بگوییم اگر تكالیف واجب به حد ضرر زدن به انسان رسید، دیگر واجب نیست. تصور مىكنیم شرط امر به معروف و نهى از منكر این است كه ضررى متوجه شخص نشود، و ترویج دین و مبارزه با دشمنان اسلام در حدى است كه خطرى متوجه انسان نشود. سیدالشهداء(علیه السلام) به این علما مىفرماید: «شما جان خود را در راه كسى كه آن را آفریده و به شما عطا فرموده است به خطر نینداختید.» یعنى مىبایست به خطر بیندازید. این همان نكته اى است كه قبلا عرض كردم كه، در زمان ما فقط امام(قدس سره) این مطلب را به خوبى و آشكارا بیان كرد، زمانى كه فرمود در مَهّام امور تقیّه نیست؛ تقیه، در امور عادى و امر به معروف و نهى از منكرهاى عادى است، كه اگر ضررى به كسى مىرسد، مىتواند بگوید من آنچه باید بگویم، گفتم و دیگر بیش از این تكلیفى نیست. ولى اگر مسأله اى مربوط به اساس و كیان اسلام مىشود، در آن مورد صحبت از تقیه نیست. در این گونه مسائل است كه فرمود تقیه حرام است، ولو بلغ ما بلغ. یعنى به هر جا كه كار بینجامد؛ و لو هزاران نفر هم كشته شوند، نباید تقیه كرد، چون اساس اسلام در خطر است. در این صورت، و یا همان گونه كه امامرحمة الله علیه تعبیر فرمود «در مهّام امور» یعنى امور خیلى مهم تقیه روا نیست.1
قبلا عرض كردم، باید از بعضى هم لباسى هاى خودمان گلایه كنیم، زیرا بعد از این فرمایش حضرت امامرحمة الله علیه حق این بود كه بیش تر تلاش شود و مصادیق «مهّام امور» كه ایشان فرمودند در آن تقیّه نیست، تبیین گردد تا مشخص شود آن امور مهم چه امورى هستند. امام(قدس سره) چند مورد را مثال زده اند، امّا موارد دیگرى هم هست كه باید تبیین گردد و حدود آن ها مشخص شود. این امر تا حد زیادى به مردم در جهت آشناشدن به وظیفه شان كمك مىكند.
این دو گلایه اى بود كه امام حسین(علیه السلام) از بزرگان قوم داشتند و فرمودند علت این كه معاویه و بنى امیه توانستند مسیر اسلام را منحرف كنند، اولا این بود كه شما در راه حفظ دین خدا پول خرج نكردید و ثانیاً این كه شما جان خود را در این راه به خطر نینداختید، حفظ جان را وجهه همت خود قرار دادید و زمانى كه شما را تهدید كردند، عقب نشینى كردید.
6-تأثیر روابط قومى و گروهى
علت سوم انفعال جامعه در برابر تحریف این است كه؛ «وَ لا عَشیرَةً عادَیْتُمُوها فى ذاتِ اللّه،» شما در راه خداوند و براى جلب رضایت او هیچ گاه با خویشاوندان خود كه در راه باطل بودند مقابله نكردید. در آن زمان مسأله ارتباطات قومى و عشیره اى در فرهنگ عربى یك اصل بود. امروز هم در میان مردمانى كه زندگى قبیله اى دارند چنین روحیاتى به چشم مىخورد، یك نوع همبستگى قومى، عشیره اى، و خویش و قوم بازى وجود دارد. این كه انسان به خاطر تعصب نسبت به بستگان خود اقداماتى انجام دهد، این روحیه در ما كم تر یافت مىشود. اما در مورد كسانى كه شهرنشین نیستند، هنوز هم وجود دارد. آن زمان روحیه حمایت از عشیره و قبیله بسیار قوى بود. امروزه مشابه این روحیه را در باندبازى ها و طرفدارى هاى كسانى مشاهده مىكنیم كه از جهت سیاسى هم خط هستند و در یك جبهه قرار دارند. این عملكرد مانند همان نقشى است كه آن زمان تعصب نسبت به عشیره و قبیله ایفا مىكرد. امروزه كه ما به صورت عشیره اى زندگى نمىكنیم، تعصب نسبت به هم خط هاى سیاسى جایگزین آن روحیه شده است.
6-مفهوم جاهلیت غلیظ
بنابراین قیام امام حسین علیه السلام دو کار کرد؛ یک کار عاجل و یک کار آجل. اثر عاجل آن، حفظ ظاهر اسلام بود؛ اما آن حضرت برای آینده چه برنامهای داشتند؟
کار عاجل قیام امام حسین علیه السلام حفظ ظاهر اسلام است. وقتی خون مطهر آن حضرت ریخته میشود و آن برانگیختگی علیه بنیامیه به وجود میآید، اولین اثرش آن است که طایفه ابوسفیانی دیگر نمیتوانند حکومت کنند. این به برکت خون امام حسین علیه السلام است و اعتراضی که به حکومت میشود؛ اعتراضی که نتوانند ظاهر اسلام را حذف کنند. تا نفرات بعدی که میآیند، اسلام ظاهری را با قرآن و کعبه نگه میدارند. این اولین اثر خون امام حسین علیه السلام بود که اثر عاجل آن بود.
اثر دوم آجل است که برای آینده است. درواقع حفظ باطن اسلام است. خون مطهر امام حسین علیه السلام سریعاً ظاهر اسلام را نگه داشت و طبیعتاً در طول زمان برای آینده موجب شد باطن دین باقی بماند. ماجرای امامت و ولایت باقی باشد و انسانیت و عقلانیت نابود نشود. انسانی که دچار خواب غفلت شده بود بیدار شود؛ که این بدترین نوع غفلت و خواب است، خوابی که بعد از بیداری میآید خیلی غلیظ و قوی است. با اسلام انسان بیدار میشود، اما چون لیاقت خودش را از دست میدهد دوباره به خواب میرود. خواب دوم خواب بسیار وحشتناکی است. خواب دوم همراه است با تصور اینکه ما برحق هستیم، ما نماز میخوانیم، روزه میگیریم، حجاب داریم، این خواب را نسبت به خواب جاهلیت خیلی غلیظ میکند. مردم در خواب جاهلیت، بت داشتند و مشروب میخوردند و... که آن خواب اول بود. این خواب دوم خواب سنگینی است.
در این شرایط خون مطهر امام حسین علیه السلام کارش چه بود؟ نهفقط ظاهر اسلام حفظ میشد، نهتنها قرآن و کعبه حفظ میشد، بلکه باطن دین، یعنی حقیقت خود باطن دین یعنی امام محفوظ ماند. باطن دین یعنی عقلانیت حقیقی و شهادت امام حسین علیه السلام موجب بیداری مجدد شد. از شهادت امام، بیداری دوم شروع میشود و هر چه میگذرد بیشتر میشود.
7-علت سکوت ده ساله امام حسین علیه السلام
یعنی دلیل ۱۰ سال سکوت امام حسین علیه السلام این بوده که معاویه ظواهر را رعایت میکرده و وقتی یزید میآید دیگر ظاهر را هم کنار میگذارد.
با آمدن یزید این سیر جریان قهقرایی به آنجا رسیده که جرئت و شقاوتی پیدا میکند که حکومت میخواهد اعلام کند که ما دیگر اسلام را نمیخواهیم، دستگاه اسلام برچیده شود. به این شکل باید دید. نه اینکه بگوییم اتفاقی بوده و اگر کس دیگری جز یزید میآمد به این صورت نمیشد. درواقع این جریان فهمید که ثقل اکبر برای آنها خطرناک است.
8-. مخالفت با بیعت یزید:
درخواست بیعت از امام حسین ـ علیه السّلام ـ برای یزید و وارد آوردن فشار به آن حضرت به این منظور، نخستین عامل قیام امام حسین به شمار می رود. مورخان می گویند پس از مرگ معاویه در نیمة ماه رجب سال ۶۰ هجری یزید به «ولید بن عْتبة بن ابی سفیان»، حاکم مدینه نوشت که از حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ برای خلافت او بیعت بگیرد و به وی فرصت تأخیر در این کار را ندهد.[جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات انصاریان، چاپ پنجم، ۱۳۸۱، ص۲۲۷.]
9. دعوت کوفیان از امام حسین ـ علیه السّلام ـ :
امام حسین ـ علیه السّلام ـ سوم شعبان وارد مکه شد و به افشای ماهیّت ضدّ اسلامی رژیم وقت پرداخت مردم کوفه که خاطرة حکومت عدل علی ـ علیه السّلام ـ در حدود بیست سال پیش را در خاطر داشتند و آثار تعلیم و تربیت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در آن شهر به کلی از میان نرفته بود دور هم گرد آمدند و با ارزیابی اوضاع تصمیم گرفتند از اطاعت یزید سرباز زده از حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ جهت رهبری خود دعوت کنند و از او پیروی نمایند. از این رو به نامه نگاری پرداختند و مجموع نامه هایی که به تدریج به دست امام رسید بالغ بر دوازده هزار نامه گردید.[مفید، محمدبن نعمان، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص ۲۰۰. ]
10-نفوذ حزب اموی درمرکز قدرت
امویان وسران وگردانندگان اصلی این حزب مقاصد پلیدشان در جهت ضربه زدن به اسلام و زنده کردن نظام جاهلیت بود. به طوری که همواره سعی در القاءارزشهای غلط برمردم داشتند مثلا امویان برای ایجاد انشقاق در خلافت اسلامی به شعرا پول داده واز آنان می خواستند تا علیه انصارشعر بگویند.
نتیجه:
با اندكي دقّت در اهداف استخراج شده از اين بيانات، ملاحظه ميشود كه امام(ع) علّت و انگيزه قيام خويش را، مبارزه با منكرات فراوان در جامعه اسلامي و تبليغ و ترويج معروف در بين مسلمانان، اعلام ميكنند. بنابراين، فلسفه اصلي و نهايي نهضت حضرت را ميتوان در يك هدف جامع و كلّي يعني «احياي فرهنگ اسلام اصيل و ناب محمدي ـ ص ـ و زدودن زنگارهاي تحريف و بدعت از دين جدّشان» خلاصه كرد. البته حضرت راهكار و ابزار لازم جهت جامه عمل پوشاندن به اين هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهي از منكر» ميدانند. از اينرو در وصيّتنامه خود به محمّد بنحنفيه مينويسند: «اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر» و يا (چنان كه گذشت) در زيارتنامههاي مربوط به حضرت آمده است: «... وَ اَمَرْتَ بالمعروف وَ نَهَيْتَ عَن المنكر»
توضيح مطلب آنكه: اگر حضرت علّت حركت خويش را مبارزه با اموري، همچون رواج بدعتها، مخالفت با كتاب خدا و حلال و حرام الهي، نابودي سنّت پيامبر ـ ص ـ ، شيطان محوري و ترك خدا محوري، فساد، ظلم، بيعدالتي و ناامني در جامعه اسلامي، تعطيلي حدود الهي، در انحصار گرفتن و تاراج بيتالمال مسلمانان و ... ميدانست، تمام اين امور حاكي از فراواني و شيوع امري به نام «مُنْكَر» در جامعه اسلامي بود، كه حضرت خود را موظّف به نهي از آن ميدانستند. و نيز اگر اباعبدالله(ع) جامعه اسلامي را به اموري از قبيل: عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص)، احياي مظاهر و نشانههاي حقّ، ايجاد امنيّت، اصلاح و بهبودي وضع امور امّت و مسائلي از اين قبيل، فراميخواند، اين مسأله نشانگر آن است كه امري به نام «معروف» در جامعه از بين رفته يا دست كم در حال نابودي بود. از اينرو اگر حضرت از بيعت با يزيد امتناع كرده و با اين عمل، از يكسو، آمادگي خود را براي شهادت و مقاومت در برابر حكومت يزيد اعلام كرد، و از سوي ديگر، تلاش خود را جهت برانداختن حكومت يزيد و تأسيس حكومت اسلامي، به كار گرفت، در واقع سرباززدن از بيعت، به معناي نهي از منكر، ترويج معروف و اتمام حجّت با مسلمانان در باره حرمت سكوت در برابر بدعتها و جنايات بنياُمَيّه بود و بيعت و يا حتّي سكوت در مقابل چنين حكومتي، افزون بر آن كه ترويج منكر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانهاي نيز براي افراد عادّي در همكاري با حاكمان اُموي ميشد.
به ديگر سخن، آنچه در سيره حسين بنعلي به عنوان امام معصوم، مسلم و غيرقابل ترديد به نظر ميرسد، آن است كه شخصيّتي همانند امام حسين(ع) حاضر نبودند با شخصي همچون يزيد بيعت كرده و حكومت وي را به رسميّت بشناسند، چرا كه حضرت با مشاهده و بررسي عمق انحرافات امّت اسلامي در عصر حكومت معاويه و سپس حكومت يزيد، به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر نميتوان با موعظه و خطبههاي آتشين و سخنرانيهاي تهديدآميز و تحريككننده، انحرافي را كه در مباني اعتقادي و سياسي جامعه اسلامي و نيز در دستگاه خلافت رسوخ كرده، از بين ببرند. بلكه تنها راه درمان و نجات امّت اسلامي، برپايي يك نهضت عميق است كه بازتاب و گستره آن، افزون بر آنكه فرامكاني باشد، فرازماني نيز بوده و در گستره زمان، الگويي براي آزاد مردان تاريخ باشد. البته در مقابل، يزيد كسي نبود كه بدون بيعت گرفتن از امام(ع)، ساكت بنشيند، چرا كه به رسميّت نشناختن حكومت از سوي افرادي همچون حسين بنعلي(ع)، به معناي ردّ مشروعيّت آن و آمادگي براي مبارزه با حكومت بود و يزيد به خوبي به اين موضوع آگاهي داشت.
منابع:
https://www.balagh.ir/content/16035
https://www.beytoote.com/religious/sundries/rise-imam-hussein.html
https://article.tebyan.net/338231/
https://abfaksh.ir/fa/news/
https://mesbahyazdi.ir/node/1648/
https://mesbahyazdi.ir/node/1651/ز
https://www.mashreghnews.ir/news/1256768
https://fars.iqna.ir/fa/news/3747222
https://avapress.com/fa/7755/
http://shamsa.ir/component/content/article/74-faq/274-philosophy-ashoura